سعدالله زارعی
در یکی دو هفته اخیر شاهد رخدادهای مهمی حول ایران یا محور مقاومت بودهایم؛ پرتاب موفق ماهوارهبر و سه ماهواره، حکم اولیه دیوان بینالمللی دادگاه لاهه علیه رژیم صهیونیستی، حمله مقاومت به برج 22 رکیان آمریکا در مرز سوریه و اردن، سرنوشت طرحهای سیاسی درباره جنگ غزه، بحث تنظیم جدول اخراج نظامیان آمریکایی از عراق، ابتکار عمل جدید مقاومت یمن در دریای سرخ، توقف خدمات مراکز انروا در غزه توسط قدرتهای غربی از جمله این رخدادهای مهم بودهاند.
1- وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران هشتم بهمن ماه با «ماهواره بر سیمرغ یک»، سه ماهواره «مهدا»، «کیهان 2» و«هاتف 1» را با موفقیت به فضا پرتاب کرد و در مدار قرار داد. این ماهوارهها در 450 تا 1100 کیلومتری زمین قرار گرفتند. ماهواره بر سیمرغ یک با سوخت مایع کار میکند. این یک موفقیت راهبردی است و به همین دلیل دشمنان جمهوری اسلامی و دشمنان جهان اسلام و به طور خاص، تروئیکای اروپایی این موفقیت را تهدیدی برای خود! ارزیابی نموده و اقدام صنعتی ایران را محکوم کردند! همین محکومیت، مقاومت ایران در برابر طرحها و داعیههای ضدایرانی غرب را کاملاً مبرهن میکند. فضا پر از ماهوارههای آمریکایی، اروپایی، روسی، چینی، هندی و.... است، چرا هیچ کدام تهدید شمرده نشدهاند، اما ماهوارههای ایران تهدید خوانده میشوند؟ مگر صنعت فضا و آسمان در انحصار و قرنطینه غرب است که آنها به خود اجازه مخالفت با ایران دادهاند؟ این موضعگیری یک نکته را برملا کرد. بعضی مدعی بودند غرب با قدرت هستهای ایران به دلیل آنکه میتواند کاربرد نظامی هم پیدا کند مخالفند و با «ایران صنعتی» و پیشرفت آن مشکل ندارند. این واکنش عجزآلود ثابت کرد غرب اصولاً با پیشرفت علمی ایران و جهان اسلام مشکل دارد و ضمناً ثابت میکند ماهوارههای به ظاهر ارتباطی غرب کارکردی غیر از این دارند و برای کنترل جهان در خدمت چند دولت عمدتاً غربی قرار دارند. مشکل غرب با ایران، شکسته شدن الگوی کنترل جهان است و البته راه به جایی نمیبرد.
2- دادگاه داوری بینالمللی لاهه (ICG) پس از چند هفته بحث و بررسی، رأی اولیه خود را درخصوص شکایت کشور آفریقای جنوبی صادر کرد. شکایت آفریقای جنوبی مبتنی بر تقاضا برای صدور رأی در 9 مورد بود که شامل توقف فوری و دائمی جنگ غزه هم میشد، اما دادگاه فقط در شش مورد اعلام رأی اولیه کرد. عملکرد دیوان لاهه ضعفها و کاستیهایی از جمله در مورد توقف جنگ و خروج ادوات و نظامیان رژیم غاصب از غزه دارد اما یک اقدام اساسی در مورد حقوق شهروندان مدنی غزه هم محسوب شده و واجد ضربههایی به اسرائیل میباشد و میتواند نقطه آغاز یک نهضت حقوقی ضداسرائیل تلقی شود. شش بند الزامآور حقوقی فرصتهایی را در اختیار مقاومت علیه رژیم صهیونیستی قرار داده است. در این میان در مقدمه غیرالزامآور در کنار شش حکم قطعی، به «آزادی فوری و بدون شرط گروگانها» یعنی اسرای نظامی رژیم غاصب اشاره شده که برخلاف شش بند مصوب واجد اقدامات اجرائی نبوده و خارج از حکم تلقی میشود.
در حکم دیوان دادگستری لاهه در مورد گزارش مستند آفریقای جنوبی در مورد نسلکشی در غزه ابراز نگرانی شده و خواستار بررسی آن گردیده است. قضات دیوان میگویند برای اعلام وقوع نسلکشی در غزه به بررسی میدانی نیاز داشته و هیئتی را برای آن در نظر گرفتهاند. در یکی از شش بند، از رژیم اسرائیل خواسته شده اقدامات ارتش خود که میتواند مصداق نسلکشی باشد را با جدیت کنترل کند. دادگاه لاهه نسلکشی را هرگونه اقدام که یک ملت یا یک گروه یا یک قوم برای پذیرفتن نظر و برنامه طرف مقابل تحت فشار قرار میدهد، تعریف کرده است. در بند دیگر به ضرورت مجازات آن دسته از نظامیان اسرائیلی که در نسلکشی شرکت دارند، حکم کرده است. در یک بند دیگر، ضرورت بازگشایی مسیرهای خدماترسانی به مردم غزه و آزاد بودن تردد کالا از سواحل غزه مورد تأکید قرار گرفته است. با توجه به اینکه میدانیم دیوان کیفری و دیوان دادگستری لاهه تحت سیطره غرب قرار دارند و عدم صدور رأی در مورد توقف فوری جنگ هم به همین دلیل روی داده اما در مجموع آنچه تحت تأثیر مقاومت مردم غزه بر دادگاه و ابتکار دیپلماتیک آفریقای جنوبی به دست آمده از اهمیت زیادی برخوردار میباشد. به ویژه اینکه شکایت نه از سوی جهان اسلام یا جهان عرب که میتوانست سبب واکنشهایی از سوی قدرتهای غیرعربی و غیراسلامی باشد، از سوی یک کشور غیراسلامی و غیرعربی آفریقایی صورت گرفته و از حمایت نسبتاً کامل قاره آفریقا، کشورهای اسلامی و بسیاری از کشورها در قارههای آمریکا، اروپا و آسیا برخوردار شده که این اضافه شدن ظرفیت یک بلوک جدید به قدرت بلوکهای اسلامی، عربی و مقاومت میباشد.
3- حمله مقاومت عراق به برج 22 رکیان آمریکا در مرز سوریه و اردن و انهدام بخشهایی از آن و هلاکت چند نظامی متجاوز آمریکا و زخمی شدن بیش از30 نفر دیگر از آنان، یک اتفاق جدید و در نوع خود مهم به حساب میآید. حملات مقاومت به پایگاههای آمریکا، تاکنون با ملاحظات خاص صورت میگرفت اما با به شهادت رساندن «مشتاق طالب السعیدی» جانشین حشدالشعبی و مسئول اول امنیت بغداد، ملاحظات کنار گذاشته شد و اولین حمله سنگین به برج 22 صورت گرفت. اهمیت این عملیات عراقیها این است که برج رکیان اتاق هدایت عملیاتهای تجاوزکارانه آمریکا در عراق و سوریه بوده و ارزشی همسان با عملیات اخیر حزبالله علیه پایگاه کنترل الکترونیکی رژیم غاصب در 8 کیلومتری جولان اشغالی دارد. البته مقاومت اگر ناچار نباشد علاقهای به تصعید درگیری ندارد. در اینجا شرط پایبندی مقاومت به اصل عدم تصعید، تغییر رویه نظامی کنونی آمریکا در حمایت از رژیم صهیونیستی است.
4- طی روزهای گذشته بحث سیاسی پیرامون جنگ و وضعیت غزه پس از توقف جنگ شدت گرفته است. رسانههای خاص غربی شامل آسوشیتدپرس، نیویورکتایمز آمریکا و لوموند فرانسه از طرحهای جدید سخن گفتهاند اما واقعیت این است که طرح خاص توافق شدهای میان غربیها و کشورهای منطقه وجود ندارد و رسانههای غربی در حال پرکردن این خلأ از طریق تبلیغات میباشند. به نظر میآید در این مرحله به دلیل اینکه نقطه کانونی «طرح آمریکا»، «طرح انگلیس»، «طرح پاریس»، «طرح اسرائیل» و «طرح عربی»، تثبیت رژیم اسرائیل میباشد، طرف فلسطینی روی خوش نشان نداده است، رسانههای غربی در حال پر کردن فضای اذهان از «عزم بینالمللی در مورد جنگ غزه و وضع پس از آن» میباشند تا طرف فلسطینی گمان کند با یک امر واقع و گریزناپذیر مواجه بوده و چارهای جز تسلیم ندارد.
اما سخن محور مقاومت و از جمله سخن مقاومت فلسطین این است که غزه و روند پس از جنگ نیاز به طرح خاصی ندارد آنچه در غزه مسئله است غصب سرزمین فلسطین و موجودیت غیرقانونی رژیم اشغالگر صهیونیستی و محاصره مردم غزه و تلاش رژیم و حامیان غربی آن در آنکار حق حیات این مردم و حق تعیین سرنوشت آنان میباشد. توقف جنگ و رفع محاصره و برخورداری مردم فلسطین از حق حیات و حق سیاسی هر کدام یک اقدام هستند که اگر واقع شوند، مسایل به طور بنیادی حل میشوند. انجام این اقدامات، طرح نمیخواهد. و البته اگر غربیها به این حقوق بدیهی تن ندهند، فلسطینیها به کمک عصبهای مقاومت در منطقه، همه اینها را محقق خواهند کرد.
5- این روزها بعضی محافل آمریکایی و عراقی از توافق دو کشور بر روی یک «جدول زمانی خروج نظامیان آمریکایی از عراق» صحبت کردهاند و وزیر خارجه عراق از نامهای مهم سخن میگوید که گویا وزارت خارجه آمریکا برای عراق ارسال کرده است. به احتمال خیلی زیاد جدول و نامه وجود خارجی ندارند. آمریکا در برابر فشار مقاومت به گریزگاه و خرید زمان نیاز دارد و از اینرو رسانههای آمریکایی و بعضی از محافل وابسته به آمریکا در عراق که به طور واقعی از دست مقاومت این کشور ذلیل شدهاند، برای اینکه مقاومت ولو برای مدتی از اقدامات تهاجمی علیه پایگاههای نظامی آمریکا در عراق و سوریه و نیز علیه رژیم صهیونیستی دست بکشد تا آمریکا و رژیم غاصب بتوانند خود را جمع وجور کنند، از توافق دولتهای عراق و آمریکا و یا از تمکین آمریکا به جدول زمانی خروج تدریجی میگویند. این ترفند قبلاً پس از آنکه پارلمان عراق اخراج نظامیان خارجی از این کشور را تصویب کرد، مطرح و سبب لوث شدن آن مصوبه گردید. از این رو مقاومت رسماً اعلام کرده که این خدعه را میشناسد و به آن تن نمیدهد و به همین دلیل روند افزایشی حملات مقاومت عراق حفظ شده است.
6- مجاهد بزرگ سید عبدالملک بدرالدین الحوثی رهبر دلیر و فکور مقاومت یمن در یک ابتکار جدید اعلام کرد یمن اقدامات تهاجمی علیه کشتیهای به و از اسرائیل و علیه کشتیها و ناوهای مربوط به ائتلاف آمریکایی و انگلیسی را علیرغم حملات چند هفته گذشته آمریکا، ادامه میدهد ولی عبور کشتیهای تجاری سایر کشورها بلامانع است. از این رو طی روزهای گذشته، این دسته از کشتیها که تعداد آن به صدها فروند میرسد، از دریای سرخ عبور کردهاند و فشارها روی ناوها و کشتیهای آمریکایی، انگلیسی و کشتیهای اسرائیلی تمرکز پیدا کرده است. این اقدام در واقع حربه «اقدام علیه امنیت آبراههای بینالمللی» را از دست آمریکا و انگلیس گرفته و مشروعیت اقدامات نظامی مقاومت یمن علیه آمریکا، انگلیس و رژیم اسرائیل را افزایش داده و همراهی بیشتری در عرصه افکار عمومی را به نفع خود جلب کرده است.
7- چند کشور غربی در یک اقدام رسوا و انتحاری اعلام کردند پرداخت حقالسهم خود در تأمین مالی مراکز انروا در غزه را متوقف کردهاند. آنان به یک حربه سست متوسل و مدعی شدند مقاومت غزه از عناصر این مراکز به عنوان خبرچین استفاده میکند! در واقع غرب که نزدیک به چهار ماه است عزم خود را بر درهم شکستن مقاومت مردم و نه فقط شبهنظامیان مقاومت جزم کرده، از ادامه مقاومت مردم علیرغم حجم وسیع بمبارانها و قطع آب و برق و گاز و انهدام مراکز درمانی و خدماتی سرخورده شده است و درصدد انتقام از این ملت برآمده و به خیال خود «آب باریکه» خدمات به این مردم مظلوم را قطع کردهاند، تا بلکه این مردم تسلیم شوند. قطع بیمقدمه این کمکها همزمان با ارائه طرحهایی رسانهای ناظر به کنترل غزه از جمله طرح پاریس مرتبط است. اما واقعیت آن است که مقاومت غزه اینک علیرغم زخمهایی که برداشته است، در چندقدمی پیروزی نهائی خود قرار داشته و میداند «پیروزی بزرگ» هزینههایی هم دارد.
وظیفه کار برای این رژیم صرفاً ایجاد یک پادگان وحشی از تروریستهای صهیونیست نبود بلکه ابزاری برای سیطره جدید و حفظ منافع استعماری در این منطقه بود لذا با نقض همه قوانین انسانی، بینالمللی و حقوقی، کشتار و ویرانی و کوچ اجباری را بر مردم فلسطین تحمیل کردند و تا امروز و بر اساس جوهره وحشی غربی و استکباری به نسلکشی در فلسطین و غارت در منطقه ادامه دادند و حکومتهای وابسته و مزدور را سامان دادند. اینگونه نیست که جرایم غربی و امریکایی صرفاً در فلسطین استمرار داشته، بلکه تمامی شعوب و حکومتهای این منطقه و جهان را شامل شده است. سوریه را با دکترین جنگ تروریستی و نیابتی ویران کردند و عراق را تا مرز نابودی به پیش برده و با نمایش داعش، خود را ناجی و میانجی معرفی کردند. لبنان از زمان تأسیس رژیم نامشروع صهیونیستی روی آرامش و امنیت ندیده و همواره مقصدی برای توسعهطلبی و جنایت صهیونیستها بوده و حتی از دزدی آب و خاک این سرزمین چشمپوشی نکردهاند. یمن یک تاریخ طولانی از خوی وحشی انگلیسی در اشغالگری و غارت و مداخلهگری در امان نبوده و تا امروز از توطئههای جنگافروزی و کشتار و ویرانی آنها رنج کشیده و با گردنکشی امریکایی تکبر حکومتهای مزدور و مجری طرحهای جدید امریکا و غرب، جنگ ویرانگر هشت ساله را پشت سر گذاشته است. این تصویر و سرنوشت سیاه را که حاصل سیاستهای استعماری و خوی وحشی استکباری امریکا و غرب است، در کشورهای دیگر در نقاط مختلف جهان میتوان برشماری کرد.
نکته مهم این است که از نگاه و روایت امریکایی، صهیونیستی و غربی و حتی دست نشاندگان آنها در غرب آسیا، مردم و کشورهای منطقه حق اعتراض به دست گرفتن سرنوشت خود را ندارند، ولی امریکا، غرب و رژیم صهیونیستی تمام حقوق نامشروع مداخله و اشغالگری و ارتکاب جنایت و غارت منطقه و جهان را داراست. به همین دلیل برای اصرار بر نادیده گرفتن اراده و شعور و حقوق مردم منطقه، واکنشهای آنان را که امروز در قالب مقاومت دلیرانه، ارکان سیاستهای ۱۰۰ ساله استعماری را هدف قرار داده، تحریک از سوی ایران قلمداد میکنند. اگرچه لیست بلندی از تاریخ مداخلهگری و اشغال و غارت و قتل انگلیسی، غربی و امریکایی و جرایم صهیونیستی در چتر امریکایی و غربی را در ایران ثبت کردهاند و در چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی هیچگاه از شرارت علیه کشور و ملت ایران دست نکشیدهاند و حق مشروع و قانونی و اخلاقی و انسانی داریم تا نسبت به آنان واکنش داشته باشیم، ولی این تحریف امریکایی نسبت به واکنشهای مقاومت منطقهای، توهین و تحقیر حقوق و شعور و اراده آنهاست. روح جنایتکار غربی را در سیاستهای بایدن و کلام ترامپ و عملکرد رژیم صهیونیستی در ۱۲۰ روز گذشته در غزه و در سالهای گذشته بیش از هر دوره تاریخی شاهد بودهایم. آنچه مهم است و بر روایت فریبکارانه از سیاستهای جنایتکارانه امریکا و غرب و رژیم صهیونیستی در افکار عمومی جهانی غلبه نشان میدهد این است که همان گونه که در جهان رسوا و منزوی شده و تحت فشار هستند، هم در غزه شکست خوردند و هم در منطقه غرب آسیا با هرگونه ماجراجویی برای حفظ کیانهای استعماری، راه به جایی نمیبرند و این ماراتن استراتژیک در منطقه مهر پایان را بر رژیم صهیونیستی میزند، ولی امریکا برای نجات باقیمانده استعماری چارهای جز خروج از باتلاق کودککشهای صهیونیست ندارد و به جای دورهگردی در برخی کشورهای منطقه و جهان باید با صهیونیستها خداحافظی و توافق با تهران را آرزو کند. خارج از این مدار، شکست در انتخابات، ورشکستگی امریکا در جهان و هزینههای غیر قابل تحمل در انتظار آنهاست. فراموش نکنید که شما در کاخهای شیشهای هستید.
علی امرایی
در هزاره سوم میلادی، شاهد ظهور تکنولوژیهای جدید و رشد خیره کننده علم و فناوری هستیم. اگرچه بسیاری از فناوریهای نوین، بر پایه مدلها و روشهای قدیمیتر، بازیابی و مدرن شدهاند، اما مهمترین خصیصه دهه حاضر نسبت به اواخر قرن بیستم و حتی اوایل قرن۲۱، اوجگیری و تبلور نبوغ بیش از پیش بشر در ثبت اختراعات بر پایه علوم کامپیوتر و فناوری اطلاعات است. اختراع اینترنت را میتوان سرآغازی برای این رشد دانست. ارتقا روزافزون تکنولوژی ارتباطات اعم از رایانه و اینترنت، تلفن همراه، ماهوارههای ارتباطی پیشرفته در کنار رشد سایر حوزههای مهندسی و فنی، نوید تحولات شگرف در جهان جدید را میدهد.
اگرچه ایده هوش مصنوعی به دههها قبل برمیگردد اما، همزمانی توسعه این فناوری با انقلاب چهارم صنعتی، جهان را به سمت یک جهش علمی- تکنولوژیکی بزرگ در سالهای آتی سوق داده است. تاثیر هوش مصنوعی بر حوزههای مختلف علوم و جامعه بشری چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت و امروزه سرنوشت و آینده شهروندان جهان بیش از هر زمان دیگر، به دستاوردهای علمی و تکنولوژیکی گره خورده است. هرچند سالها پیش مک لوهان با اعلام نظریه دهکده جهانی، برساخته شدن جامعهای جدید با ساختار اجتماعی و فرهنگی متفاوت با دورههای مختلف و تسلط ظهور ابزار ارتباطی را پیشبینی نمود، اما هوش مصنوعی بسیار فراتر از آنچه مک لوهان و طرفداران نظریه دهکده جهانی تصور میکردند ساختار جامعه را دگرگون نموده است. هوش مصنوعی به واسطه مصنوع و مخلوق بودنش توسط انسان، اکنون ماهیتی ابزارگونه دارد که در عرصههای مختلف اقتصادی، صنعتی، هوافضا، نظامی، پزشکی، علوم کامپیوتر و علم داده و حتی علوم انسانی تاثیرگذار است، اما به نظر میرسد باید، فرا رفتن از ابزاربودگی به سمت خودآموزی و ارتقاء ذهنی را، امری قریب به قطعیت بدانیم.
هوش مصنوعی و صنعت فولاد
استقرار این فناوری در حوزه صنایع مختلف و برای نمونه صنعت فولاد، ضمن افزایش بهره وری تولید، صرفهجویی در زمان و افزایش بهرهوری منابع انسانی، کاهش هزینههای مالی، افزایش دقت و کاهش خطاهای محاسباتی و راندمان تولید را افزایش خواهد داد. در زنجیره ابتدایی صنعت فولاد از جمله اکتشاف و استخراج پهنههای معدنی بر اساس استفاده از فناوری هوش مصنوعی، شناسایی محدوده، عمق، کانسارها و لایههای زمینشناسی با دقت بسیار بالا انجام خواهد گرفت. عبور از شیوههای کنونی استخراج انفجاری به سمت روشهای با کمترین هدررفت مواد معدنی و استخراج اصولی بر پایه بیشترین بهرهبرداری از تودههای معدنی و در کنار آن رعایت دقیقتر الگوهای زیستمحیطی در عملیات استخراج، از مزایای استفاده از هوش مصنوعی در صنعت فولاد است.
در فرآیندهای عملیاتی تولید، نیز هوش مصنوعی در افزایش کیفیت محصولات، افزایش بهره وری و مدیریت زمان نیز بسیار موثر خواهد بود. به طور کلی باید اذعان داشت که این فناوری از ابتدای زنجیره تولید تا انتقال، تولید و بازرگانی و حملونقل را متحول خواهد نمود. تحول در زنجیره تامین کالا و خدمات، شیوههای نوین انبارداری، حتی ظهور ماشینآلات صنعتی خودران دیگر دور از تصور نیست.
اقتصاد و سازمانها
هوش مصنوعی در آینده ساختار سازمانها را دچار دگرگونی خواهد نمود. توسعه مدلهای جدید کسبوکار و کاهش نقش منابع انسانی در آن دسته از مشاغل که پتانسیل جایگزینی با فناوریهای نوین را دارند در حال رخ دادن است. کمرنگ شدن نقش عوامل انسانی به واسطه حضور هوش مصنوعی در حوزههای مختلفف فضای کسبوکار در آینده را تغییر خواهد داد. بر اساس برخی پیش بینیها تا سال ۲۰۳۰ بیش از ۷۰ درصد از شرکتهای جهان به سمت استفاده از هوش مصنوعی خواهند رفت. و طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد این فناوری تا آن زمان و حتی زودتر، بیش از ۸۵ میلیون فرصت شغلی را حذف خواهد نمود و ۹۷ میلیون فرصت شغلی جدید ایجاد خواهد کرد. بنابراین سالهای آینده، دوران رشد کارگران فنی و کارشناسانی است که از فناوری هوش مصنوعی و علوم جدید برخوردار هستند. وابستگی صنعت و اقتصاد، و استفاده روزافزون حوزه صنعت از فناوری AI تاثیرات جدی بر حوزه اقتصاد و سودآوری شرکتها و دولتها دارد و رقابت اقتصادی در سالهای آینده به میزان استفاده از هوش مصنوعی و بهرهمندی از مزایای آن بستگی دارد. در حال حاضر شرکتهای بزرگ فناوری مانند اپل، مایکروسافت، گوگل و … سرمایهگذاری هنگفتی در این حوزه انجام داده اند که سهم اپل به تنهایی ۳ تریلیون دلار است. طبق پیش بینی موسسه Pwcتولید ناخالص داخلی چین تا سال ۲۰۳۰ از هوش مصنوعی، به ۲۶% میرسد، در حالی که سهم کشورهای آمریکای شمالی ۱۴.۵ درصد خواهد بود. این موسسه معتقد است؛ ارزش بازار هوش مصنوعی در خاورمیانه در همان سال، به ۳۰۰ میلیارد دلار خواهد رسید و اثر آن در GDP کشورهای منطقه ۱۹% خواهد بود. به طورکلی بر اساس تحلیل شرایط، نقش هوش مصنوعی در تولید ناخالص جهان در سال ۲۰۳۰ به ۸% درصد خواهد رسید. اما نویسینده این سطور بر این نظر است با توجه به رشد خیره کننده و تغییرات سریع علمی در سالهای آتی، اقتصاد جهان با نوعی عدم قطعیت در پیشبینی رشد شاخصها، مواجه خواهد بود و به احتمال زیاد این رشد از پیش بینی ۸% فراتر خواهد رفت.
بنابر تحلیل مککنزی، هوش مصنوعی تا سال ۲۰۳۰ حدود ۱۵.۷ تریلیون دلار به ارزش اقتصاد جهان خواهد افزود. اما آیا این جهش بزرگ به معنای سهم بزرگتر از کیک بزرگتر اقتصاد خواهد بود؟
گرچه این رشد بزرگ، فضای اقتصادی جهان را تغییر خواهد داد، اما لزوماً به معنای سهم بزرگتر برای همه مناطق یا کشورهای مختلف جهان نیست. بنابر گزارش اخیر صندوق بینالمللی پول، هوش مصنوعی به طور متوسط ۴۰% مشاغل جهان را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این رقم برای کشورهای توسعه یافته ۶۰% و برای مناطق توسعه نیافته ۲۶% ارزیابی شده است. این به آن معناست که با توجه به شکاف معنادار تکنولوژیکی کشورهای پیشرفته و کشورهای توسعه نیافته، شهروندان این کشورها سهم به مراتب بیشتری از درآمد ناشی از اقتصاد دیجیتال و سود ناشی از بکارگیری هوش مصنوعی را کسب خواهند نمود. در حال حاضر رشد فزآینده سرمایهگذاری شرکتهای بزرگ در عرصه فناوری، ضمن ایجاد رقابت میان آنها، سهامداران و مالکان آنها به سمت اتخاذ سیاستهای مشترک در برابر دولتها حرکت خواهند کرد. از این منظر فرآیند ادغام شرکتهای کوچک در کمپانیهای بزرگ به منظور حفظ سود برای آنها و افزایش توان رقابت و گسترش دامنه نفوذ شرکتهای بزرگ بر بازارهای جهانی، یا تشکیل کنسرسیوم از جانب شرکتهای کوچک و متوسط دور از ذهن به نظر نمیرسد. بنابراین جهان بیشتر از قبل به سمت اقتصاد سرمایهداری و بازار آزاد در سالهای آینده حرکت خواهد کرد و نقش دولتها در اقتصاد باز کاهش خواهد یافت. اکنون با پدیده ظهور نسلهای جدید، که زندگی آنها به طرز شگفتآوری با فناوری عجین شده است، موجه هستیم. این نسل در مقایسه با گروههای سنی قبلتر، توانایی کسب درآمد بالاتری دارند و این مسئله به شکاف طبقاتی در درون کشورهای پیشرفته نیز دامن خواهد زد. با توجه به تغییر زیستجهان نسل جدید، به احتمال، آنها به سمت راهاندازی کسبوکارهای خرد و متعلق به خود و گروه دوستان، خواهند رفت. این مسئله شرکتهای بزرگ جهان را به رقابت اقتصادی و فناوری برای ارائه خدمات جذابتر و کاربردیتر به این نسل خواهد کشاند، که خود رشد توسعه علمی، فناوری و اقتصادی را شتاب خواهد داد.
اما با توجه با جایگاه ۷۵ ایران در جهان و ۱۲ در خاورمیانه از نظر شاخصهای آمادگی استفاد از هوش مصنوعی در گزارش دانشگاه آکسفورد و سهم ناچیز هوش مصنوعی در اقتصاد کشور، لزوم اهتمام جدی برای ورود به عصر نوین صنعتی و اقتصادی بیش از هر زمان آشکار است. از آنجا که پذیرفتن این تغییر که مبنای رشد و توسعه صنعتی و اقتصادی است، بر خود فرآیند اجرا و ورود به این عرصه اولویت دارد، نیاز جدی به برنامهریزی، تقویت زیرساخت، سرمایهگذاری و تربیت نیروهای انسانی آشنا به فناوریهای روز دنیا، بیش از هر زمان دیگری احساس میشود. تردیدی نیست اگر ایران به عنوان یک کشور مهم، خواهان ورود به عرصه رقابت اقتصادی و صنعتی با کشورهای همسایه و برقراری توازن اقتصادی است، چاره،ای جز برنامهریزی دقیق و علمی در این حوزه وجود ندارد. چرا که با تغییر پارادایم اقتصادی در سالهای پیشرو، عرصه رقابت اقتصادی به سمت استفاده از فناوری AI و اقتصاد دیجیتال حرکت خواهد کرد و غفلت از این مسئله عقبماندگی تاریخی را برای کشور رقم خواهد زد.
فرصت یا تهدید
هوش مصنوعی آینده را برای آیندگان تغییر داده است و به سمت سلطه بر بازارهای مالی و اقتصادی دنیا حرکت میکند و شاید زمان آن فرا رسیده است تا هژمون این اختراع شگفتانگیز بشر بر زندگی را بپذیریم. اما به نظر نمیرسد در کوتاه مدت، هوش مصنوعی با همه توان و دقت در تجزیه و تحلیل داده و ارائه راهکار بر اساس الگوریتمهای بسیار پیچیده، بتواند انسان را به طور کامل از حوزه تحلیل بازارهای مالی و سازمانها کنار بزند، اما با پیشرفت این فناوری و یادگیری ماشین، شاید باید منتظر آن روز نیز بود. در کنار تمام مزیتهای هوش مصنوعی، امروزه نگرانیهای زیادی در خصوص آینده آن نیز وجود دارد. نقض حریم خصوصی افراد، امنیت سایبری، اخلاق انسانی، معنویت و تغییر فلسفه زندگی بشر از جمله مواردی است که اندیشمندان از آن ابراز نگرانی کردهاند. اما تاریخ گویای این واقعیت است که، سیر انقلابهای علمی در طول تاریخ با مستثنی نمودن چند مورد خاص نظیر بمب اتم، همواره به نفع جامعه انسانی تمام شده است.
چندی پیش متنی در موضوع سیاست عمومی میخواندم که با جملهای عجیب آغاز میشد و آن جمله من را هیجانزده و تا اندازهای شوکه کرد: «سیاستها باید عقلانی باشند؛ اما گاهی اوقات اینچنین نیستند». با قدری تأمل دریافتم آنچه من را متعجب کرده، محصول تجربه زیستهام در ایران است که در آن «سیاستها نباید عقلانی باشند؛ اما گاهی اوقات سهوا یا نادانسته عقلانی هستند»؛ اما چرا سیاستگذاری عقلانی در اینجا امری چنین بعید است؟
1- اینکه «سیاستها باید عقلانی باشند...» یک الزام دستوری یا توصیهای اخلاقی نیست؛ بلکه ناظر بر قاعدهای تکوینی است؛ یعنی اساسا سیاست چیزی است که عقلانی است و اگر عقلانی نباشد، اساسا سیاست نیست. اینجا میان سیاست (Policy) یعنی برنامهریزی آگاهانه برای اقدامی مداخلهای در محیط اجتماعی با هدف بهینهسازی دستاوردها و سیاست (Politics) به معنای روابط قدرت میان بازیگران و نیز امر سیاسی (Political) تفاوتی آشکار وجود دارد. در اولی، عقلانیت شرط وجودی محسوب میشود؛ درحالیکه در دومی و سومی چنین نیست. عقلانیت (rationality) در معنای منطق محاسبه برای بهینهسازی دستاوردها، برساخته رژیم حقیقتِ مدرن است و نه یک هنجار فراتاریخی؛ پس در دیگر رژیمهای حقیقت میتواند بیمعنا یا فاقد کارکرد باشد؛ مثلاً در رژیم حقیقتی که رستگاری را هدف غایی تعریف میکند و آن را در گرو ایمان، تقوا و عمل صالح میبیند، عقلانیت در این معنا، یک ناهنجاری محسوب میشود.
2- عقلانیت در علم مدرن (science) تجلی یافته و توانسته به آرزوی دیرینه بشر برای مدیریت عاقلانه جامعه جامه عمل بپوشاند؛ اما عقلانیتِ علمی در تصمیمات سیاستی مشمول پیچیدگی است. علم فارغ از ارزش و هنجار است؛ اما تصمیم سیاستی ناگزیر از قضاوت ارزشی و هنجاری است. بهعنوان مثال علم اقتصاد میتواند رابطه میان رشد حجم نقدینگی و نرخ تورم و نیز نرخ تورم و نرخ بیکاری را فارغ از هرگونه ارزش داوری و تعلقات فرهنگی و اجتماعی تبیین کند؛ اما علم اقتصاد نمیتواند به ما بگوید که عدالت چیست یا بگوید میان تورم و بیکاری کدام مهمترند. درحالیکه سیاستگذار اقتصادی باید میان تورم و بیکاری دست به انتخاب بزند و این انتخاب تابعی از فرایندهای تصمیمگیری است که ارزشهای مسلط را بازتاب میدهند. میان عقلانیت ماهوی که میتواند منطبق بر منطق علمی سنجیده شود، با عقلانیت رویهای که راهنمای تصمیمگیریهای مشروع و پذیرفتنی است، تفاوت وجود دارد و این در تفاوت دو امر عقلانی (Rational) و مستدل (Reasonable) نهفته است. تصمیمات سیاستی باید مستدل یعنی مشروع، اقناعکننده و پذیرفتنی باشند، در عین اینکه عقلانی یعنی معطوف به دستاوردهای بهینه هستند. عقلانیت رویهای به ما میگوید «چه کسی» و «چگونه» باید تصمیم بگیرد: روحانیت مبتنی بر دستورات الهی، روشنفکران مبتنی بر آرمانهای مترقی یا متخصصان مبتنی بر منطق بیشینهسازی نتایج. همچنین عقلانیت رویهای است که تعیین میکند منطق حاکم بر محاسبه دستاوردهای بهینه و مطلوبیتها چه باشد. مثلا در سیاستگذاری اقتصادی آیا تخصیص بهینه پارتویی یعنی افزایش مطلوبیت بخشی از ذینفعان بدون اینکه بخش دیگر از ذینفعان متضرر شوند، بهتر است یا الگوی تخصیص فایدهگرایانه بنتامی که صرفا متوجه تجمیع مطلوبیتهاست و نه چگونگی توزیع آن یا مدل برتولی-نش که دغدغهمند نابرابری در توزیع مطلوبیتهاست یا حتی الگوی رالزی که بهینهسازی را صرفا در افزایش رفاه آنانی جستوجو میکند که دارای کمترین مطلوبیتها هستند. به عبارت ساده عقلانیت رویهای که در فرایندها و معیارهای تصمیمگیری تجلی مییابد، دغدغهمند این است که چگونه میتوان منابع را در راستای خیر عمومی به نحوی تخصیص داد که به بیشینهترین و درعینحال پذیرفتنیترین و مشروعترین دستاورد بینجامد. سیستمی که مشروعیتش در گرو تعهدش به خیر عمومی و بیشینهسازی دستاوردها در راستای آن نباشد، نه در فرایند تصمیمگیری به عقلانیت رویهای متکی است و نه در خروجی تصمیماتش به عقلانیت ماهوی متعهد است.
3- تحقق عقلانیت در سطح فردی چندان دشوار نیست؛ کافی است اطلاعات لازم را در قالب منطق هزینه-فایده یا در وضعیت مقتضی در قالب منطق هزینه-فرصت پردازش کرد تا
به حداکثررسانی مطلوبیت امکانپذیر شود؛ اما در تصمیمگیریهای جمعی است که انحراف از عقلانیت بروز میکند. تصمیمگیری جمعی چه نسبتی با تصمیمات فردی پیدا میکند؟ در سادهترین شکل قاعده عقلانیت مؤلفهای میتواند حاکم باشد؛ یعنی عقلانیت جمعی به معنای حاصل جمع عقلانیتهای فردی است. در شرایطی که تصمیمات فردی تابعی از یکدیگر نباشند، عقلانیت مؤلفهای در تصمیمات جمعی حاکم است؛ مثلا در انتخابات، عقلانیت جمعی به معنای مجموع انتخابهای رأیدهندگان است یا در قانون عرضه و تقاضا، مبادلات بازیگران بازاری بر اراده منفرد آنها متکی است که تجمیع آن به کاهش یا افزایش قیمتها میانجامد؛ اما در اغلب وضعیتهایی که تعارض منافع در آن وجود دارد و تصمیمات بازیگران تابعی از یکدیگر است -مثل بازی شطرنج، رقابت بازیگران بازاری برای دستیابی به منابع و فرصتها، رقابت سازمانی درون حکومتها و دیپلماسی در روابط بینالملل- عقلانیت استراتژیک حاکم است که مشمول قوانینی میشود که در نظریه بازیها مطالعه شده است. در سیاست عمومی این عقلانیت رویهای است که به منطق عقلانیت در تصمیمات استراتژیک شکل میدهد.
هرچه فرایندهای تصمیمگیری دموکراتیکتر باشد، خروجی تصمیمات استراتژیک به مخرج مشترک عقلانیت مؤلفهای جامعه نزدیکتر است و هرچه غیردموکراتیکتر، امکان جهتدهی خروجی تصمیمات به نفع مطلوبیتهای گروههای خاص و البته به هزینه عمومی بیشتر خواهد بود. هرچه جامعه متشکلتر باشد؛ یعنی فاصله قاعده اجتماعی با رأس هرم قدرت از طریق نهادهای نمایندگی به شکلی متراکمتر پر شده باشد، عقلانیت استراتژیک به تجمیع مطلوبیتهای آحاد جامعه نزدیکتر است و برعکس. در بهینهترین الگوی دموکراتیک برای تضمین نزدیکی خروجیهای استراتژیک به مخرج مشترک عقلانیت مؤلفهای آحاد جامعه، عقلانیت ارتباطی نیز وارد میشود. مگر نه این است که هدف غایی سیاست، بهینهسازی مطلوبیتهای آحاد جامعه است؟! پس آحاد جامعه باید در تدوین و اجرای سیاستها مشارکت داشته باشند و آنها تعیین کنند که کدام سیاست انتخاب شود و در پیش گرفته شود. مشارکت عمومی میتواند سیاستها را دموکراتیکتر و غیرمتمرکزتر کند، با بهبود دسترسی به اطلاعات و جریان آن به تصمیمات بهتری منجر شود، در مسائلی که تعارضآمیز است به کاهش تنش کمک کند، گروههای هدفی را که حاشیهای شدهاند، به جریان اصلی بازگردانده و جذب حاکمیت کند و نهایتا به شناسایی بهینه مسائل بینجامد. مشارکت عمومی میتواند طیفی از استراتژیها از آگاهسازی از سیاستها در قالب اطلاعات عمومی تا پیمایش در نگرشسنجیها و نظرسنجیها و نهایتا تفویض اختیار به شهروندان در اجرای سیاستها را در بر گیرد.
حال به سؤال ابتدایی بحث بازمیگردم: آیا فقدان سیاستگذاری عقلانی نتیجه برتری بیعقلی و سیاستگذاران بیعقل است یا نتیجه بیعقلی سیستماتیک؟ با توجه به مباحثی که مطرح شد، میتوان نتیجه گرفت که در عمل نتیجه هر دو اینهاست. در نظمی سیاسی که در آن فلسفه وجودی دولت، تولید کالای عمومی و ارائه خدمت به آحاد جامعه نیست و مبتنی بر رژیم حقیقتی بنا شده باشد که در آن رستگاری آحاد جامعه در گرو تبعیت از دولت است، اساسا عقلانیت در تصمیمگیری موضوعیت نمییابد. از این منظر این دولت نیست که در خدمت آحاد جامعه است؛ بلکه این مردمان هستند که باید برای تحقق اهداف دولت در خدمت آن باشند. وقتی دولت ابزار آحاد جامعه برای پاسخ به مطالبات طبیعی آنها یعنی تولید و توزیع کالای عمومی در بهینهترین شکل و با کمترین منابع نباشد، دولتمرد یا سیاستگذار نه براساس شایستگی و تخصص در به حداکثر رسانی مطلوبیتهای جامعه، بلکه مبتنی بر تعهد به قواعد و هنجارهای برسازنده نظم معنایی مستقر، به جایگاه و نقش فرادست در سلسلهمراتب سیاستگذاری دست مییابد. از سوی دیگر وقتی که دولت، ابزار آحاد جامعه نباشد، عقلانیت رویهای در راستای تحقق عقلانیت استراتژیک برای نزدیککردن خروجی تصمیمگیریها به مخرج مشترک عقلانیت فردی آحاد جامعه امکانناپذیر خواهد بود. به عبارت دیگر رویههای تصمیمگیری این امکان را برای گروههای خاص فراهم میکنند که مطالبات خود را حتی در تعارض با منافع اکثریت و به هزینه آنها به سیاست بدل کنند. در چنین نظمی است که مثلا هزینهها و خسارات تحریمهای اقتصادی میتواند به 3.5 تریلیون دلار یعنی بیش از دو برابر کل درآمد تاریخ نفت و گاز ایران برسد؛ اما چون منافع گروهی خاص به آن گره خورده است، سیاست میتواند به جای رفع تحریمها در راستای تداوم و تشدید آن شکل بگیرد یا تورم که دزدی آشکار از دارایی آحاد جامعه است، در قالب سیاستهای دولتی همواره تعقیب و تضمین شود و مواردی بیشمار از این دست. در سپهر سیاست عمومی در چنین جوامعی، بیعقلی نهتنها یک فضیلت است؛ بلکه ضامن دسترسی گروههای خاص به منابع است، در عین اینکه نهتنها در الگوی رفتاری کارگزاران بازتولید میشود؛ بلکه در قالب ساختارها و رویههای تصمیمگیری تضمین میشود.
رهبر انقلاب اسلامی از پیشرفتها و توانمندیهای تولید داخلی در حوزههای انرژی، صنایع خودروسازی، معدنی و فلزی، فناوری اطلاعات و ساخت ماهواره و نیز صنایع غذایی و کشاورزی و تجهیزات پزشکی و… بازدید کردند.
دو روز قبل از این هم دولت رئیسی با رکورد پرتاب ۱۱ ماهواره ظرف مدت دو سال جایگاه ایران را در باشگاه هوافضای جهان ارتقاء داد و در تازهترین پرتاب، سه ماهواره ایرانی با ماهوارهبر سیمرغ با موفقیت به فضا پرتاب شد.پیشرفتهای علمی و فنی ایرانیان امروز در کانون توجهات جهانی قرار دارد. در خصوص ایران امروز و جایگاه آن در جهان چند کلمه گفتنی است:
۱- ایران برای قدرتهای جهانی و منطقهای مهم است. هر روز که رهبران جهان برمیخیزند به ایران و نقش ملت ایران در سرنوشت بشر فکر میکنند. کارتابل جمهوری اسلامی ایران روی میز آنها است. از آن گریزی نیست. ایران تنها کشور جهان است که ۲۵۰ کانال تلویزیونی با سرمایه سرویسهای جاسوسی غرب دستاندرکار جنگ روانی و جنگ شناختی با ملت ایران هستند!
غرب مأموریت دارد با ارتش رسانهای خود تمام پنجرههایی که بهسوی واقعیت در ایران باز است ببندد و نگذارند حقیقت آنچه در ایران امروز میگذرد دیده شود.
۲- ایران امروز درگیر یک جنگ نرم تمامعیار و یک جنگ سخت پنهان است.
رسانههای دشمن مأموریت دارند ، ازآنچه بهعنوان واقعیت در ایران میگذرد مدام «صورتسازی» و «روایتسازی» وارونه کنند.
اما ملت هوشیار ایران توانست با مهارت و هوشمندی خاص طی نزدیک به نیم قرن از فرازوفرودها و پستیوبلندیهای چنین جنگی عبور کند.
هرروز که از خواب بلند میشویم فهرستی از سیاهیها و تباهیها در اخبار و تحلیلهای دشمن روانه سرزمین ما میشود. اما جامعه ایران همچنان فعال ، متکثر،متحد ، سرپا، زنده، پویا و امیدوار روبهجلو میرود.
۳- غرب مدام مسائل ایران را «بزرگنمایی» و گاهی «ویژهسازی» میکند. فکر میکند با این دو مفهوم میتواند ضربهای به آنچه که بهعنوان «واقعیت» در ایران امروز میگذرد بزند.
حالآنکه با این بزرگنمایی و ویژهسازی ایران را در مرکز ثقل توجهات جهانی قرار میدهد و این هزینهای که ملت ما باید برای آن همت گمارد را از جیب غفلت و جهل خود میپردازد.
۴- یکی از میادین نبرد نرم دشمن در نیمقرن اخیر بسیج جامعهشناسان ، مردم شناسان، علمای علم سیاست و مورخان برای وارونهسازی تحلیل تحولات اجتماعی و سیاسی است . به آنها مأموریت داده شد که بروید و بگویید :
ایران یک جامعه جنبشی ازهمگسیخته است.
ایران یک جامعه در حال گذار از سنت به مدرنیته است.
ایران در مسیر عرفی شدن و سکولاریزاسیون است.
ایران در حال عبور از طبقه متوسط و مشغول سرکوب طبقه متوسط است.
ایران امروز شبیه ایران دیروز یعنی روزهای آخر پهلوی است.
ایران دچار شکاف قومی ، مذهبی، زبانی و نژادی است.
ایران دچار شکاف دولت – ملت است.
به برخی حضرات اساتید دانشکدههای علوم اجتماعی و جامعهشناسی مأموریت دادند بروید تکثر در جامعه ایران را به شکاف تعبیر کنید، شکاف را به تقابل و تقابل را دو قطبیسازی کنید تا شاید مقدمات بازگشت «دیکتاتوری» و «استبداد و استعمار خارجی» فراهم شود.
گفتند بروید : «آشفتگی اجتماعی» به وجود بیاورید و آن را به «فروپاشی اجتماعی» ترجمه کنید.
گفتند بروید «داشتهها» را پنهان کنید نگذارید دیده شود. عوامل و عناصر پایداری اجتماعی و سیاسی را که عمدتا در اعتقادات دینی و ادب و آداب ایرانی بودن را سرکوب کنید و به سخره و استهزاء بگیرید. نگذارید مردمیترین نظام سیاسی در ایران وجهان در جغرافیای غرب آسیا شکل بگیرد.
۵- واقعیت امروز ایران چه تصویری را نشان میدهد . ایران از ۱۵ خرداد ۴۲ تاکنون در حال عبور از چارچوبهای طاغوتی به موازین و مناسبات اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اسلامی، الهی و وحیانی است. این اراده ملت ایران است و هیچ قدرتی نمیتواند جلوی این اراده پولادین را بگیرد.اگر یک نمودار واقعی از حرکت تاریخی ملت از نیمه خرداد ۱۳۴۲ تا به امروز ترسیم کنیم ظهور یک قدرت الهی را در ایران خواهیم دید که رو به رشد، توسعه و ترقی دارد و با مهارت و توانمندی خاص از همه موانع عبور کرده و به سمتوسوی تحقق اهداف و آرمانهای خود بهپیش میرود.
سطح آگاهیهای اجتماعی و سیاسی در ایران بهقدری بالاست که قد و قواره توطئههای دشمن به ارتفاع آن نمیرسد.
ملت ایران ۱۱ اسفند بهپای صندوقهای رأی میروند تا پاسخ همه شکافهای موهوم و ترویج و تبلیغشده دشمن را بدهند و تصویری از وحدت ملی و انسجام اسلامی در پاسداشت امنیت ملی و رفاه عمومی ارائه دهند. ملت ایران هیچگاه در پاسداشت از «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام کم نگذاشتند. چون نیک میدانند این رویکرد پاسخ توطئههای دشمن و نشانه آنها در حضور در جهاد اکبر و جهاد اصغر و فلاح و رستگاری خود است.
ملت ایران پشت قلعههای هژمونی آمریکا در منطقه و جهان خیمه زده است و یکی پس از دیگری این قلعهها را فتح خواهد کرد ، هر کس در این واقعیت تردید کند در مقام انکار واقعیتهای تاریخی نیمقرن اخیر در منطقه و جهان است.
۶- از روز ۱۲ بهمن ۵۷ که امام خمینی (ره) پای در میهن اسلامی گذاشت برکات الهی بر این ملت نازل شد. امید به آینده افزایش یافت. «صدق» بهعنوان اکسیری در شکلگیری اقتدار ملی ظاهر شد و از ناراستی و سیاهی عبور کردیم