صبح صادق >>  دین >> پرونده
تاریخ انتشار : ۱۵ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۶:۳۲  ، 
شناسه خبر : ۳۶۳۵۱۷
گفتاری از حجت‌الاسلام والمسلمین ناصر رفیعی
امام حسین(ع) مکرر قبل از عاشورا، در شعرهایش درباره مرگ و معاد تذکر می‌دهد. همان جلسه اولی که با مروان خبیث و ولید داشت، فرمود: «انالله و اناالیه راجعون»؛ رفت سراغ قیامت. آقا ما آمده‌ایم، یک روزی هم باید برویم. در اشعارش وقتی با حر ملاقات کرد. البته این اشعار مال امام حسین(ع) نیست، بلکه مال آقایی است که از قبیله اوس بود. وقتی یکی از جنگ‌های پیغمبر می‌خواست شروع بشود، پیغمبر ایشان را دعوت کرد. برادرش به او گفت نرو، بروی کشته می‌شوی. از بین می‌روی. این داداش برای آن داداش در حالی‌ که در رکاب پیغمبر می‌خواست برود، این شعر را خواند. حالا از بس شعر قشنگ است امام حسین(ع) این شعر را خوانده است؛ «سامضی و ما بالموت عار علی الفتی»؛ من می‌روم و مرگ برای جوانمرد عار نیست. تا آخرش که «اذا ما نوی حقا و جاهد مسلما».
ببینید در مقابل لشکر حر، امام حسین(ع) این شعر را خواند که ما از مرگ ترس نداریم و زیباترین تشبیه را هم کرد...  . امام حسین(ع) از میان همه تشبیهات می‌فرماید: «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاة»؛ مرگ نسبت به فرزند آدم مثل گردنبند به گردن دختر جوان است... یک دختر جوان در شب عروسی یک گردنبند زیبا دارد، چقدر برایش مهم است، اگر گم بشود چقدر برایش ناراحت‌کننده است. امام حسین(ع) چه می‌خواهد بگوید؟ می‌خواهد بگوید مرگ زینت است. مرگ همراه است. مرگ ارزشمند است. من ترسی ندارم. شما کسی را می‌توانی بترسانی که یا از مالش بترساند یا از جانش. امام حسین(ع) نه مالش و نه جانش... وقتی ایثار می‌کند شما به چه چیز تهدیدش می‌کنید؟ لذا این نکته بسیار مهم است که حالا من مثال‌های فراوان دارم، مثلاً شب عاشورا خب حضرت زینب(س) واقعاً دیگر یک لحظه خیلی متأثر شد. اشک، لرزش بدن، برادر چه می‌گوید «یا دهر اف لک من خلیل»، دارد خداحافظی می‌کند، شعرهایش بوی مرگ می‌دهد. بلافاصله به خواهرش فرمود: «واعلمی، ان اهل الارض یموتون» بدان همه می‌میرند. بالاخره این جمعیت همین الان شما که اینجا هستید پنجاه سال دیگر در همین مسجد اعظم کل این جمعیت تقریبا عوض می‌شود یک قرن دیگر یکی از شما اینجا نیست، من هم نیستم. یک قرن پیش هم همین‌طور. قطاری است که دارد می‌رود و واگن‌هایش از جلوی ایستگاه رد می‌شود. فکر کردید می‌مانید؟... 
امام حسین(ع) خود را با یاد معاد آرام کرد، زینب را با یاد معاد آرام کرد. اگر کسی کشش دارد. عمر سعد را هم می‌خواست با یاد معاد برگرداندش، منتهی او آدم نبود. «سواء علیهم ءأنذرتهم ام لم تنذرهم»؛ او کشش نداشت وگرنه ملاقاتی که امام حسین(ع) با عمر سعد در ششم محرم داشت، یکی از حرف‌هایی که امام حسین(ع) زد، ببینید اصلاً بحث مذاکره هم نبود، بحث رساندن پیام بود. امام(ع) گفت حرف‌های ما این است. این نبود که ما اینجا را کوتاه می‌آییم و شما هم. امام(ع) یکی از حرف‌هایی که به عمر سعد زد، این بود: «اما تتق الله الذی الیه معادک»؛ تو نمی‌ترسی از آن خدایی که معادی دارد، بازگشت ما به‌سوی اوست؟ بحث معاد و قیامت را مطرح کرد.