«محسن حسنی» متولد اول فروردین سال ۱۳۴۳ در مشهدالرضا (ع) بود. از آنجا که پیش از تولد او چند فرزند دیگر از دنیا رفته بودند، پس از به دنیا آمدنش خانواده گوسفندی ذبح کرده و نوزاد را در حرم امام رضا (ع) طواف میدهند و مجلس روضه برپا میکنند. در سال ۱۳۴۹ وارد دبستان «عسکریه» شد و در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیل در مقطع راهنمایی وارد مدرسه منوچهری شد.
از آنجا که پدر با شغل بنایی روزگار میگذراند، اوقات فراغتش را به کمک پدر میرفت. همزمان با حرکتهای ضد رژیم طاغوت مردم کشورمان، محسن همراه با پدر در جلسات علمای متعهد و مبارز همچون رهبر معظم انقلاب حضور مییافت. با اینکه در طوفان انقلاب هنوز نوجوان بود، در راهپیماییهای دوران انقلاب حضوری پر رنگ داشت و در بازار رساله امام خمینی (ره) را توزیع میکرد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، محسن با جلب رضایت خانواده، راهی مناطق جنگی شد.
به دلیل قابلیتها و تواناییهایی که داشت، به تشخیص فرماندهان برای گذراندن دوره آموزش تربیت مربی به مشهد مراجعت کرد. در سال ۱۳۶۲ در مدت چهار ماه به صورت فشرده علوم و فنون نظامی را فرا گرفت. پس از طی این دوره به عضویت سپاه پاسداران درآمد و به عنوان مربی تاکتیک، به آموزش نیروهای بسیجی در پادگان «قدس» مشغول شد.
شهید حسنی، پیشتاز عملیات «والفجر ۸» به فرماندهی گروهان از گردان روحالله، لشکر ۵ نصر منصوب شد. «شهید گل محمد غزنوی» فرمانده محور عملیاتی لشکر ۵ نصر درباره آخرین شب حیات دنیایی سیدمحسن حسنی میگوید: «قبل از شروع عملیات کربلای ۱ محسن به من گفت: «اگر تا شروع عملیات وقت دارم، میخواهم به رودخانهای که در نزدیکیمان هست، بروم.» از او پرسیدم برای چه امری به آنجا میخواهی بروی؟ او در پاسخ گفت: «قصد دارم برای انجام غسل شهادت همراه با «محسن عاشوری» به رودخانه بروم». وقتی که برگشت، با یک حالت خوشحالی و سرور به من گفت، برادر غزنوی دیشب من خوابی دیدم و سپس تعریف کرد: شهر «مهران» آزاد شده و حضرت اباعبدالله الحسین (ع) با یک مرکب از سمت جاده خسروآباد به سمت شهر مهران در حرکت بودند. ایشان وقتی به نزد رزمندگان رسیدند، بازوی آنها را بوسیدند. هنگامی که به من رسیدند، مرا در بغل گرفته و بازویم را بوسیدند و یک مهر کربلا دادند و فرمودند: «به عنوان پاداش آزادی مهران، این مهر را به تو میدهم.» شهید حسنی روز یازدهم تیر سال ۱۳۶۵ به شهادت رسید، ترکش به همان بازویی اصابت کرده بود که حضرت سیدالشهداء (ع) آن را بوسیده بودند.