صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۱۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۷:۳۳  ، 
شناسه خبر : ۳۶۸۰۶۴
سه‌گونه کنش؛ سازش،جنگ و مقاومت، کشف رمز مقاومت زینبی در غزه و لبنان، نشانه‌های اضمحلال صهیونیست‌ها؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

سه‌گونه کنش؛ سازش،جنگ و مقاومت  

 سعدالله زارعی 
در فضای منازعات و مناقشات بین‌الملل نوعاً از دو کنش یاد می‌شود؛ سازش و جنگ. یعنی گفته می‌شود کشورها در مواجهه با قدرت‌ها یا سازش می‌کنند و منازعه را به تعامل تبدیل می‌نمایند و یا اینکه نبرد می‌کنند و منازعه و مناقشه را روز‌به‌روز افزایش می‌دهند. طبعاً اگر این منطق غلبه کند، در این فضا اکثریت کشورها و مردم سازش را بر منازعه ترجیح می‌دهند. از منظر دیگر سازش یک «کنش انفعالی» نسبت به قدرت طرف مقابل و به‌رسمیت شناختن آن با هدف ایمن بودن از آسیب‌های آن و احیاناً بهره‌مندی از فرصت‌های آن می‌باشد و متقابلاً جنگ یک «کنش فعال» نسبت به قدرت مقابل و به مصاف آن رفتن با هدف تغییر آنی و سریع ساختارهای قدرت می‌باشد. 
اگر نیک نظر بیندازیم هر دو الگوی ذکر شده، در ذات خود متصلب هستند؛ یعنی در همه زمینه‌ها اطلاق دارند؛ آن که کنش انفعالی دارد، در همه موارد و زمینه‌‌ها منفعل است و آن که کنش فعال دارد، در همه موارد و زمینه‌ها تهاجمی عمل می‌کند. آنچه نوشته شد، بیان مختصر تئوریک وضعیتی است که در فضای عینی جهان وجود دارد و به‌طور متوالی و انبوه به تجربه درآمده است و لذا مخاطب امکان این دارد که نتیجه این دو الگوی فعال و منفعل را ببیند و به داوری درست برسد. همه حکومت‌هایی که اصطلاحاً در جبهه غرب و تحت اشراف و اداره کلی آمریکا قرار دارند، از دسته کشورهای «سازش‌کار» می‌باشند و القاعده یکی از مصادیق مجموعه‌هایی است که «نبرد» و به تعبیر درست‌تر، جنگ را انتخاب کرده است. با نگاه به سرنوشت این دو دسته می‌توانیم دریابیم که هر کدام از آنها به چه وضعیت‌ها و موقعیت‌هایی رسیده‌اند. 
در سال‌های اخیر بعضی از صاحب‌نظران در دانشگاه و حوزه، کنش‌ها و واکنش‌ها در جهان را یک‌سره به این دو بخش تقسیم کرده‌ و در نهایت نتیجه گرفته‌اند که در سیاست خارجی یا عربستان سعودی و ژاپن باش و یا القاعده. بعضی از نویسندگان مذهبی هم کل تاریخ را تداول بین این دو جریان معرفی کرده‌اند که جای تعجب زیاد دارد. بعضی از اینها، زمانی که داعش پدید آمد درصدد برآمدند با انتساب آن به پدیده‌های تاریخی ـ مثل جریان فقهی، کلامی ابن تیمه حرانی قرن‌های هفتم و هشتم قمری ـ به این جریان که آشکارا در حال اجرای «مأموریتی» بود، اصالت داده و آن را طبیعی و انسانی جلوه بدهند. البته ممکن است بعضی از این شناسنامه‌تراشی‌ها هم خود مأموریت و بخشی از ایجاد پروژه داعش بود که ما به آن توجه نداشتیم. کما اینکه دیدیم همین افراد بعضی از چهره‌های منور مسلمان نظیر «سیدقطب» که به خردمندی و اصالت اندیشه آراسته‌اند را در ردیف بنیان‌گذاران افراط‌گرایی دینی نشاندند و کار را به جایی رساندند که اساساً کلمه «جهاد» مترادف و ترجمه تروریسم گردید. خب آخر این خط معلوم است. نتیجه این نحو ورود و خروج به بحث این است که صد رحمت به جریان منفعل سازشکار! 
اما واقعیت این است که جهان و از جمله جهان اسلام را نمی‌توان و نباید با دوگانه سازش و جنگ معرفی کرد؛ گونه‌های دیگری هم وجود دارند و یکی از گونه‌های مهم دیگر، «مقاومت» است. جهان بین بن سلمان‌ها و بن لادن‌ها تقسیم نشده است. بن سلمان و بن لادن تنها دوگونه سیاست‌ورزی و سیاست‌‌پردازی در جهان معاصر می‌باشند. کنش «مقاومت» نه کنش سازش است و نه کنش جنگ. کنشی عقلانی و واقع‌گرا است که نه با سازشکا‌ری، به جریان زور و ظلم و سلطه ناروای مستکبران عالم کمک می‌کند و نه بی‌محابا و بدون پیدا کردن راه‌های غلبه بر نظام ظالمانه، وارد میدان می‌شود و می‌گوید «هرچه شد، شد». 
تجربه ما طی دهه‌های متوالی گذشته بیانگر آن است که مدل سازش، برخلاف ظاهر آن مدل بسیار پرهزینه‌ای است و کشوری که این کنش انتخاب می‌کند، دست خود می‌بندد و توانایی‌ها و قدرت ذاتی خود را به حراج می‌گذارد. ژاپن بعد از جنگ جهانی دوم، پیش روی ما قرار دارد. 80 سال از پایان جنگ جهانی می‌گذرد و امروز به‌ندرت ژاپنی‌هایی که در روزهای پایان جنگ جهانی دوم به دنیا آمده‌اند، زنده هستند. کمااینکه به‌ندرت آمریکایی‌ها، انگلیسی‌ها، فرانسوی‌ها، روس‌ها و چینی‌هایی ـ به عنوان طرف پیروز ـ که در زمان پایان جنگ دوم حتی در مقام یک سرباز ساده ایفای نقش کرده‌اند، زنده هستند. در طول این 80 سال ژاپن علی‌رغم آنکه شبانه‌روزی کار کرده و در عرصه‌هایی هم به اسم و رسم رسیده است، اما هنوز نظامیان آمریکایی با نقض قوانین ژاپن و با تجاوز به زنان این کشور در اوکیناوا و... دولت و مردم ژاپن را تحقیر می‌نمایند. 
یک نمونه دیگر کنش عربستان سعودی است. عربستان کشور بزرگی است و امکانات فراوان و در مواردی «منحصر به‌فرد» دارد. وابستگی واقعی کشورهای صنعتی دنیا در اروپا و آسیا به نفت عربستان هم روشن است. به واسطه مکه و مدینه و وجود کعبه و مدفن‌النبی صلوات الله و سلامه علیه و آله و به دلیل عطف توجه نزدیک به دو میلیارد مسلمان به این نقاط نورانی و الهام‌بخش، عربستان بالقوه خیلی قدرت دارد. اما با کنش سازش آن‌قدر ذلیل شده که قادر به تأثیرگذاری بر جنگ غزه و پاسخ دادن به فریاد مظلومان غزه نیست. نمی‌خواهیم از فرض‌های دیگر درباره دولت ریاض صحبت کنیم، از فرضی صحبت می‌کنیم که روی آن اجماع وجود دارد. در این صحنه، عربستان سعودی بدترین نتیجه ـ تاراج رفتن اعتبار و بی‌ارزش شدن سرمایه‌های حکمرانی آن ـ را از انتخاب کنش‌ سازش به دست آورده است. 
کنش نبرد از نوع القاعده هم فراروی ماست. پروژه القاعده از اوایل دهه 1360 شروع شده و اینک نزدیک به 45 سال از آن می‌گذرد و می‌بینیم که نتوانسته است در دنیا به موقعیتی دست پیدا کند و هر روز هم بیشتر به حاشیه می‌رود. قدرت تأثیرگذاری این شبکه در معادلات بین‌المللی و منطقه‌ای نزدیک به صفر است. 
در حالی که هزینه‌های اعضا و علاقه‌مندان آن بسیار زیاد بوده است. 
کنش مقاومت، کنش «عقلانی»، «واقع‌گرایانه» و «آرمانی» است و در واقع ترکیب این سه عنصر می‌باشد. کنشی عقلانی است؛ به این معنا که با نگاه به هزینه‌های سنگین و خسارات دو کنش سازش و جنگ، شیوه‌ای تضمین‌شده نسبت به ایجاد فضائی جدید است که در آن نه تسلیم به زور باشد و نه توأم با ایجاد فضاهای کور و پرهزینه باشد. کنش مقاومت برخلاف کنش جنگ، روابط خود را با جهان قطع نمی‌‌نماید و گزینه آن جز در موارد خاص، صندلی خالی نیست اما تحمیل‌های زورمندان را هم قبول نمی‌کند و با ایجاد موقعیت‌های جدید در عرصه جهانی، خواسته‌های خود را علی‌رغم نظر زورمندان پیش می‌برد. در این میان استثنائات عقلانی مثل عدم رابطه با آمریکا هم وجود دارد. «واقع‌گرایانه» بودن کنش مقاومت به این معناست که از یک‌سو توانایی‌های دشمن خود را نادیده نمی‌گیرد و از سوی دیگر امکان ایجاد و گسترش توانایی خود را هم در دستور کار قرار داده و در سیری جهادی ـ شتابان ـ به سوی آن حرکت می‌کند. یک نمونه این کنش، مواجهه جمهوری اسلامی با توانمندی‌های نظامی رژیم غاصب صهیونی است. ایران توان آفندی و پدافندی رژیم را انکار نکرده است، در عین حال خود را در وضعیت مقهور توانایی‌های آفندی و پدافندی دشمن هم قرار نداده است و لذا دیدیم که عبور رژیم از سد پدافندی ایران ـ در جریان وعده صادق 1 ـ منجر به عبور موشک‌های بالستیک ایرانی از سد پدافندهای چندلایه رژیم گردید. در این صحنه، ایران ایده القاعده یعنی تهاجم ابتدائی نداشت و آغازگر حمله نبود اما وقتی مورد حمله قرار گرفت، برتری قدرت خویش را به حریف نشان داد. 
آرمانی بودن کنش مقاومت به این معناست که فارغ از فعل و انفعالات جاری سیاسی، نظامی و... جاری، با موضوع مهم‌تر شکل‌دهی به نظام ‌آینده جهان مواجه است. اگر ایران صرفاً درگیر اداره مناقشات جاری منطقه‌ای باشد، با تحمیل نظام آینده از سوی قدرت‌هایی که صلاحیت واقعی چنین مداخلاتی ندارند، مواجه می‌گردد. کمااینکه چندان نمی‌توان کنش‌ها را به آنی و آتی دسته‌بندی کرد و به وادی تقسیم و تفریق کشاند؛ بالاخره نظام کلان از مجموعه همین نظام‌های خُرد بیرون می‌آید. پس ایران باید اداره هر پرونده را به نظمی جدید در عرصه جهانی گره بزند. کمااینکه این گره به‌ طور واقعی و عینی هم وجود دارد. یک مثال واضح، پرونده غزه است. از زمانی که طوفان فلسطینی ‌الاقصی درگرفت و جنگ سنگین رژیم غاصب با همراهی مستمر و پرحجم آمریکا و اروپا راه افتاد، جنگ اوکراین در حالی که پیش از وقایع یک سال اخیر غزه، راهبردی و معادله‌ساز معرفی می‌شد و واقعاً هم همین‌‌طور بود، به حاشیه رفت. غرب، اوکراین را با روسیه واگذاشت و تمام توجه و ظرفیت خود را برای پیروزی یا عدم شکست اسرائیل از حماس در جنگ غزه و از حزب‌الله در جنگ لبنان متمرکز کرد! خب این یعنی نحوه پایان یافتن این جنگ یکی از مؤلفه‌های مهم شکل‌دهنده به نظم جدید جهانی خواهد بود. جنبه آرمانی کنش مقاومت، عملکرد فعلی ما را به سطح عملکرد کشورهای دیگر مدعی شکل‌دهی به نظم جدید جهانی می‌رساند و امکان اثرگذاری ما در معادلات آینده را افزایش می‌دهد. کما اینکه مشاهده می‌کنیم که توأمان کنش سیاسی بن‌سلمان‌ها و بن‌لادن‌ها که با یکدیگر در راهبرد تفاوت اساسی دارند، در حاشیه قرار گرفته است. در عین حال این دو کنش با یکدیگر در نتیجه و حتی فرم کار تفاوتی ندارند. امروز غزه به‌طور واقعی نه از سوی عربستان حمایت می‌شود و نه از سوی القاعده. 
کنش مقاومت، کنش تحریک و نیز کنش تسلیم نیست. کنشی مبتنی بر استقامت در راه و داشتن نگاه ژرف به دشمن و افزایش استعداد و ظرفیت داخلی خویش و پاسخ دادن قاطع به ضربه‌ای است که دریافت کرده است. ماجراجویی و قهرمان‌بازی هم نیست، قدرت‌نمایی و اعمال قدرت علیه دشمنی است که جز آن را نمی‌فهمد. این در حالی است که در همین صحنه که نقل گفت‌وگوهای مردم در محافل علمی و حتی در کف خیابان شده است و همه می‌پرسند کی؟ و چگونه؟ اگر ایران به شیوه سعودی عمل کند، مقاومت در منطقه فرو می‌ریزد و در نتیجه خود ایران در معرض اقدامات پی‌در‌پی «شنبه‌ها»‌ی دشمن جنایتکار می‌شود و اگر به شیوه القاعده عمل کند شاهد اقدامات بی‌نتیجه خواهیم بود. کم نیستند کسانی که ایران را به بن‌سلمانیسم و یا به بن‌لادنیسم دعوت می‌کنند و هر دو دسته هم از محاسبه و خرد جمعی و امثال این کلمات استفاده می‌نمایند، اما انتخاب ایران «مقاومت» است. منطق مقاومت نه تحریک کردن و نه تسلیم شدن است. بر اساس کنش مقاومت، ایران به مراتب سنگین‌تر از ضربه‌ای که روز شنبه پنجم آبان‌ماه دریافت کرده، ضربه خواهد زد. جمهوری اسلامی نه با توصیه بعضی سکوت می‌کند یا واکنش ضعیف نشان می‌دهد و نه با توصیه بعضی دیگر به گونه‌ای عمل خواهد کرد که کشور به وادی جنگ کشیده ‌شود. جبهه مقاومت و جمهوری اسلامی اصولاً در حصار این دو گزینه نیست که البته نتیجه هر دو ضعیف‌ شدن و از صحنه خارج شدن می‌باشد، نیست. مقاومت راه استقامت، به ضعف کشاندن دشمن، قوی شدن در برابر آن، ضربه سخت زدن به آن و در نهایت غلبه بر آن است.

کشف رمز مقاومت زینبی در غزه و لبنان

حسین عبداللهی فر
۱۴۴۱ سال از تولد دختری در یکی از شریف‌ترین خانواده‌های جهان اسلام و برترین اقوام عرب می‌گذرد. او اولین نوه دختری یگانه دردانه پیامبر گرامی اسلام (ص) بود که پدرش امیرالمومنین علی علیه السلام وصی رسول خدا (ص) نام او را «زینب» به معنای زینت پدر گذاشت. مادرش سرآمد زنان عالم بود که او را عاشقانه، عارفانه، عالمانه و زاهدانه تربیت کرد. به رغم همه امتیازات معنوی و شئون اجتماعی که کمتر کسی از آن برخوردار بود، نه تنها بهره خاصی از دنیا نبرد بلکه در تحمل رنج و درد، غم و محنت، داغ و اسارت شهرت جهانی شد. 
هنوز خردسال بود که پدربزرگ گرام و مادر عزیزش را از دست داد و از همان اوان کودکی به ناچار نقش مادر خانواده را برای خواهران و برادران عزیزش بازی می‌کرد. هنوز جوان بود که شاهد شهادت مظلومانه پدر مقتدر و مظلومش بود. چند سالی از داغ پدر نگذشته بود که داغدار برادر بزرگش امام حسن مجتبی (ع) گردید که ناجوانمردانه و مظلومانه به شهادت رسید. با از دست دادن پدر و برادر بزرگش در سفری عجیب و اجباری همراه برادرش امام حسین (ع) به صحرای کربلا پای گذاشت تا شاهد صحنه‌های به ظاهر تلخ و دردناکی وصف ناپذیر باشد. جایی که همه عزیزانش را در یک روز از دست داد. داغ دو برادر، چهار فرزند، همه محارم و کلیه لشکریان سپاه اسلام را تحمل کرد و خودش در بدترین وضعیت به اسارت درآمد در حالی که به عنوان بزرگ خاندان آل الله هم مسئولیت بازماندگان شهدای عاشورا را بر عهده داشت و هم رسالت جهاد تبیین و رساندن پیام سیدالشهدا به گوش جهانیان و مبارزه با تحریف و انحراف را به دوش می‌کشید. همه این مصائب و مشکلات به ویژه تهمت‌ها و تمسخر‌های شامیان سبب شد تا زینب (س) عقیله بنی هاشم به اسوه زنان در تحمل سختی ها، استقامت و شهامت، مقاومت و ایستادگی، صبوری و بردباری تبدیل شود. 
میزان مشکلات، تعدد مصائب و کثرت بلایا همه آن چیزی نبود که دختر علی بن ابیطالب (ع) را به الگویی ماندگار برای همیشه تاریخ تحت عنوان «مقاومت زینبی» تبدیل کرده باشد. بلکه این مقاومت و صبوری رمز و رازی داشت که ریشه در اعتقادات و باور‌های الهی و ولایی او داشت. آنچه زینب را آنچنان در برابر سختی‌ها و گرفتاری‌ها مقاوم می‌ساخت باورش به ولایت مطلق الهی بر همگان بود که ولی فقیه و امام زمانش مجری آن بود. ولایتی که به وی اجازه نمی‌داد تا ولایت غیرخدایی شیاطین را بپذیرد. زینب همه مشکلات را به جان می‌خرید، چون راسخانه اعتقاد داشت شهادت و مرگ هزار بار بهتر از زندگی در ذلت و تحت سیطره شیطان و طاغوت است. از همین رو بود که در روایت از صحنه‌های دلخراش و مصائب وصف ناپذیری که دیده بود، عبارت آسمانی و عرفانی «ما رأیت الا جمیلا» را به کار برد. زینب واقعاً چیزی جز زیبایی ندیده بود، چراکه در همه صحنه ها، تحقق ولایت خدا و حذف ولایت غیرخدا را می‌دید؛ لذا با انجام وظیفه‌اش در جهاد تبیین توانست گذشته را از تحریف و آینده را از انحراف نجات بخشد. 
این نگاه زینبی سبب شده تا زنان امروز در جهان اسلام و کشور‌های منطقه بتوانند مقاومتی زینبی را پیشه خود سازند. اگر هزاران زن مسلمان در طول بیش از یک سال گذشته انواع مصائب و سختی‌ها را تحمل کرده‌اند. عزیزترین عزیزان خود را از دست داده‌اند و صحنه‌های دلخراش شهادت دیگران را مشاهده کرده‌اند. هم آوارگی را به بدترین شکل ممکن تجربه کرده‌اند، هم گرسنگی و تشنگی را، هم تحریم دارویی را چشیده‌اند و همچنان در برابر جنایات بی‌حد و حصر رژیم کودک کش صهیونیستی صبورانه ایستاده و مقاومت می‌کنند، به این علت است که زینب گونه بین ولایت الله و سیطره شیاطین یکی را برگزیده‌اند. یعنی حاضرند بمیرند، اما به زندگی ذلیلانه و تحت ستم و اشغال صهیونیست‌ها ادامه ندهند. 
شیرزنان با بصیرت ایرانی هم که این روز‌ها در قالب پویش همدلی، اندوخته‌های طلایی خود را در طبق اخلاص گذاشته و برای پشتیبانی از جبهه مقاومت در غزه و لبنان هدیه می‌کنند در واقع نشان می‌دهند که در لبیک به ولی فقیه که مجری ولایت مطلقه خداست، حاضرند از همه هستی خویش گذشته و در کنار زینب‌های مقاومت بایستند.

نشانه‌های اضمحلال صهیونیست‌ها

ناصر قندیل-بیروت 

شهید سید‌حسن نصرا...، همه ما رادعوت کردتا درمراسم چهلم این شهیدبزرگوار، مهمانش باشیم و یاد دبیر‌کل حزب‌ا... را گرامی بداریم. شهید سید‌حسن نصرا...، شاگرد بر‌حق مکتب بزرگانی مانند شهید محمد‌باقر صدر، امام‌موسی صدر و ازهمه مهم‌تر، امام خمینی و امام خامنه‌ای بود.

اوجای شهید سید‌عباس موسوی را پس از شهادت دبیر‌کل بزرگوار سابق حزب‌ا... پر کرد و درایت، ذکاوت، قاطعیت و پیش‌بینی‌های دقیق وی در‌قبال آنچه در منطقه و جهان می‌گذرد، دشمنان را حیرت‌زده ساخت. ما شهید سید‌حسن نصرا... را امام مقاومت لبنان می‌دانیم. شهید بزرگواری که پایبندی به اخلاق را به همه دنیا آموخت. او الگویی متفاوت از یک سیاستمدار به لبنان، منطقه و جهان ارائه کرد:کسی که حق ندارد در مواجهه سیاسی با مخالفانش، دست به نیرنگ و بی‌اخلاقی بزند. شهید سید‌حسن نصرا...، نه‌تن‌ها رهبر حزب‌ا...، بلکه الگویی برای سیاستمداران تاریخ بود. سید‌حسن نصرا...، به مبارزان جهان عرب، رمز اصلی پیروزی را آموخت: ترکیب وحدت وآزادی! این همان‌ترکیبی بودکه درک آن از عهده بسیاری از دغدغه‌مندان مبارزه با ظلم خارج بود، اما شهید نصرا... این رابطه را نه در‌بطن تئوری و فرضیه، بلکه در عرصه عمل به آنها آموخت. 
شهید سید‌حسن نصرا...، پیوند سیاست و اخلاق را شرط پیروزی قرار داد، یعنی معادله‌ای را ترسیم کرد که در‌نهایت تبدیل به یک مکتب و گفتمان شد. این گفتمان (گفتمان مقاومت)، حیات خود را در‌مسیری نوین در‌عرصه سیاست بین‌الملل می‌یابد که با قرائت مستکبران و ظالمان در‌جهان متفاوت است. شهید نصرا...، خلاقیت در‌رهبری و اقناع‌گری در‌قبال مخاطبان را در مشی عملی حکمرانی و مدیریت خود پیاده ساخت و به دیگران آموخت که می‌توان حریت داشت و سیاستمدار بود. استیصال امروز دشمن صهیونیستی (که صرفا معطوف به جنگ غزه و لبنان نیست)، محصول عملکرد همین رهبر فقید و همراهان ایشان مانند شهید سید‌هاشم صفی‌الدین است. برزخ سخت و طاقت‌فرسایی که دشمن صهیونیستی در آن قرار گرفته، به چیزی جز شکست علیه تل‌آویو ختم نمی‌شود. این نه یک ادعا، بلکه واقعیتی است که مصادیق آن را در لایه‌ها و موارد گوناگون مشاهده می‌کنیم: از وقایع میدانی در لبنان و غزه گرفته تا منازعات داخلی در اراضی اشغالی که آخرین نمونه آن، برکناری وزیر جنگ رژیم اشغالگر صهیونستی توسط نتانیاهو بوده است. دشمن شکست را در یک‌قدمی خود می‌بیند و چاره‌ای جز تن‌دادن به آن نخواهد داشت. 
صورت‌مسأله گویاتر از آن‌چیزی است که بتوان به‌رشته تحریر در‌آورد: دشمن صهیونیستی از‌یک‌سو مقهور قدرت غافلگیری و اقدام حزب‌ا... شده و از‌سوی دیگر، لحظه‌به‌لحظه بر دامنه معضلات درونی آن افزوده می‌شود. جبهه مقاومت با تاسی به ستارگان درخشانی از‌جمله شهید سید‌حسن نصرا...، به‌زودی فرجام این نبرد را با شکست و تباهی دشمن صهیونیستی رقم خواهد زد. 

ایـران و آمـدن تـرامپ

صلاح الدین خدیو

 در حالی که چشم تمام جهان به نتایج انتخابات آمریکا دوخته شده، ایرانیان با توجه و حساسیت بیش تری آن را دنبال می‌کنند.
انتخاب رئیس جمهور آمریکا همیشه یک رخداد بین المللی است و کشورهای مختلف اعم از دوستان و متحدان آن گرفته تا رقبا و منتقدان آمریکا خود را در آن ذینفع می بینند.
شاه ایران به عنوان یک متحد ثابت قدم آمریکا  کار با رئیسان جمهوری خواه را کم دردسرتر می دید و غالبا و مخفیانه به کمپین آنها کمک مالی می نمود.
توجه بیشتر دمکرات ها به مسائل حقوق بشر و دمکراسی، وی را از آنها بیزار می کرد. آخر سر هم تاج و تختش فدای سیاست حقوق بشری کارتر دمکرات شد.
طرفه این جاست که حکومت پس از انقلاب هم بر اثر تسخیر سفارت آمریکا و روابط رو به وخامت با آمریکا، کوشید از انتخاب دوباره‌ی کارتر جلوگیری کند.
این رخداد که احتمالا اولین و آخرین دخالت فعالانه و موثر یک دولت در انتخابات آمریکا بود، نتایجی معکوس به بار آورد.
چه به انتخاب رونالد ریگان انجامید که از جهاتی سلف معنوی و رهبر سیاسی دونالد ترامپ شمرده می شود. ریگان شاید به نحوی مانند ترامپ، ابتدا با ارسال فرستاده‌ی ویژه‌ همراه با کیک و انجیل به تهران، – تلاشی برای جلب عاطفه‌ی مذهبی سران تهران – کوشید ایران را برای از سرگیری روابط قطع شده متقاعد کند. برای دولت وقت ایران که زیر فشار جنگ با عراق بود، ابتکار عمل رئیس جمهور تندروی آمریکا فرصتی ناب بود اما در نهایت به علت رقابت های سیاسی داخلی و شور انقلابی گری سال های ابتدای انقلاب به سرانجام نرسید.
این نافرجامی اما نتایجی فاجعه بار به همراه داشت. آمریکا به تدریج در کنار عراق قرار گرفت و  در آب های خلیج فارس مستقیما با نیروی دریایی ایران وارد جنگ شد. انتخاب ریگان برای روس ها که از موضع ایران علیه کارتر ناخشنود بودند  یک فاجعه‌ی ژئوپولتیک و استراتژیک به مراتب بدتری از کار در آمد.
ریگان از روز اول شوروی را امپراتوری شر نامید و با ابتکار پر هزینه‌ی موسوم به جنگ ستارگان، مسابقه‌ی تسلیحاتی دو ابرقدرت را به سطحی رساند که اقتصاد مفلوک شوروی تاب آن را نداشت.
در نتیجه‌ی فروپاشی شوروی و پایان جهان دو قطبی کار برای ایران هم سخت تر شد و فضای تنفسی را که برای پیگیری یک سیاست مستقل نیاز داشت، به میزان زیادی از‌ دست داد.
جمهوری اسلامی که چهار سال ترامپ را آزموده بود، با درس گرفتن از این تجارب این بار کوشید از هر اقدامی که ممکن است به سودش تمام شود، اجتناب نماید. حتی پاسخ قابل پیش بینی اش به اسرائیل را هم عقب انداخت. در حالی که پیروزی ترامپ تقریبا قطعی است، این رخداد برای ایران به چه معناست، ایران، خاورمیانه و جهان در چهار سال گذشته تغییراتی بسیار کرده، آیا ترامپ هم تغییر می کند؟ ترامپ در درجه‌ی اول رهبری هویت گراست که در سیاست خارجی قائل به رویکردهای انزواگرایانه و کاستن از مداخلات جهانی آمریکا است. این دو وجه نسبتا متضاد در کنار شخصیت غیر قابل پبش بینی و تا حدی دیوانه وار، به قسمی سیاست خارجی منجر می شود که به یکسان متحدان و مخالفان آمریکا را غافل گیر می سازد. کسانی چون نتانیاهو، بن سلمان، اردوغان، نارندرا مودی و پوتین و حاکمان امارات در آئینه‌ی ترامپ خود را می یابند. بخش مهمی از آش سیاست فشار حداکثری که ترامپ علیه ایران به راه انداخت، در منطقه پخته شده بود. از این رو در شرایطی که ایران و اسرائیل در آستانه‌ی جنگی تمام عیار قرار دارند و آتش جنگ در غزه و لبنان زبانه می کشد، بازگشت ترامپ نشانه‌ی خوبی نیست. بر خلاف اوباما که می کوشید با سر و سامان دادن به مناقشات خاورمیانه، ایران را از قدرتی منطقه ای به بازیگری منطقه ای تبدیل کند، ترامپ کلا در جهت مخالف حرکت کرد. ایده‌ی اوباما این بود که با امضای برجام و انعقاد احتمالی برجام های دو و سه، ضمن صحه ندادن به نفوذ منطقه ای ایران، از طریق قرار دادن آن در یک چارچوب پذیرفته تر شده، تهران را در موقعیتی مشابه زمان شاه در دهه‌ی ۵۰ قرار دهد.
زمانی که ایران یک بازیگر منطقه ای مشروع از حیث ترتیبات منطقه ای نظام جهانی بود.اما نقشه‌ی ترامپ که توسط متحدان نزدیکش در منطقه ترسیم می شد، کاملا متفاوت بود:
تبدیل ایران از بازیگری مشروع به دولتی مطرود و تلاش برای مهار و اعمال محدودیت بر آن. از این رو بازگشت ترامپ در شرایط کنونی به سود ایران نیست. احتمالا نتانیاهو که ناگهان وزیر دفاعش را برکنار کرد، زودتر از همه موقعیت جدید را بوکشیده؛ به این معنا که آمدن ترامپ را معادل آزادی عمل بیشتر و رهایی از فشارهای واشنگتن برای آتش بس در غزه و لبنان می بیند. با این تفاصیل انتظار افزایش تنش ها در منطقه طبیعی به نظر می رسد. پیش بینی رفتار ترامپ در مورد چین و روسیه اما به این سادگی نیست. جنگ اوکراین و چنگال تیز کردن چین برای تایوان  موقعیت های جدیدی است که انتظارش را می‌کشد.

قلمروهای گسترده فرهنگ و میراث ایرانی

ترانه یلدا
قتی در سمرقند و بخارا و خیوه در مساجد و مدارس قدیمی می‌چرخی و بر لب حوض‌های شهر می‌نشینی تا نفسی تازه کنی، اصلا احساس غریبی نمی‌کنی. برعکس، حس می‌کنی مرزها تا «ماورای نهر» عظیمی که همیشه مرز ایران را تعیین می‌کرد، یعنی همان جوی مولیان یا آمودریا یا جیحونی که همه جا در ادبیات ما آمده، کِش آمده‌اند و ایرانِ قبل از دوره صفوی در آنجا ادامه یافته است. آری، این معماری را اگرچه معماران و هنرمندان شیراز و تبریز و کاشان که تیمور با خود به اینجا آورد، ساختند و چه زیبا هم ساختند، اما نمی‌دانم چرا همه چیز اینجا بزرگ‌تر و بلندتر و باشکوه‌تر است. البته، این فخر شگفت از ویژگی‌های معماری دوره تیموری است.

هنوز در تاشکند هستم و از ازبکستان برایتان می‌نویسم. بعد از 30 سال که از اولین دیدارم از این کشور می‌گذشت، باز نتوانستم مقاومت کنم و برای تجدید دیداری با همه آنچه در قلبم زنده مانده بود، به این دیار دلخواه بازنگردم. باید بگویم همه جا به هر حال بعد از فروپاشی شوروی در این سال‌ها تغییر کرده است، اما آنچه مغناطیس این شهرهای تاریخی را جذاب نگه می‌دارد، میراث تاریخی و طبیعی شهرهای دوره تیموری است. اگرچه فرهنگ‌های دیگری هم به‌هرحال در طول این چندصد سال تأثیر خود را بر کالبد و زندگی شهر حک کرده‌اند... به‌خصوص فرهنگ روسی که از بعد از جنگ جهانی دوم اینجا غالب شد و رد استخوان‌بندی شهر و خیابان‌های وسیع آن را رقم زد.

به هر رو، علقه ما با ایرانشهر مال امروز و دیروز نیست. چندی‌پیش بود که دکتر محمدجواد حق‌شناس‌ از من خواست درباره معماری شهر هرات افغانستان برای یک شماره ویژه مجله نیمروز مطلبی بنویسم. در پاسخشان نوشتم که آرزو دارم درباره هراتِ دوران شاهرخ، نواده برحق تیمور و پسر الغ‌بیک بی‌همتا که شکوه سمرقند و بخارا همه از اوست برایتان بنویسم. معماری دوران شاهرخ در هرات زیبا و پابرجاست... بخشی به همت آرش بوستانی و یونسکو. نمونه آن معماری فاخر را همسر شایسته شاهرخ تیموری، گوهرشاد بانو در جوار امام رضای خودمان در مشهد نیز ساخته است. دیگر بناهای دوران تیموری ما هم شاید بتوان گفت زیباترین‌های تاریخ و اوج معماری ما هستند. من به هرات نرفته‌ام، اما در جنوب و شرق خطه خراسان، تقریبا تمام بناهای دوره تیموری را دیده‌ام و در برابر زیبایی‌شان بی‌اختیار اشک شوق ریخته‌ام. هرات و خراسان بزرگ، اگر به جان ما ایرانیان بسته نباشد، پس از آنِ کیست؟ پیوند ما با شهر هرات یگانه است.

 جای دیگری که شب‌های متمادی راجع به معماری و میراث شهرهای تیموری حرف زدیم، گروه مجازی شش هزار نفره‌ای بود که نام «دانشکده حفاظت میراث» بر آن نهاده بودند. مدیر اصلی گروه، محمدکریم متقی، کارمند سابق سازمان میراث فرهنگی و اکنون مشغول به کار در موزه‌ای در آمریکا، هر بار قبل از آغاز سخن عکس کاروان شتر را می‌گذاشت و‌ آنها را پای دروازه یکی از شهرهای خراسان می‌خواباند و من آغاز به نوشتن می‌کردم: «این  را که معماری دوره تیموری تا چه حد زیباست ‌ امشب در عکس‌هایم خواهیم دید... که چگونه از فرط ظرافت در تزئینات و نقوش در تمام تاریخ معماری ایرانی دوران اسلامی همتا ندارد».

معماری خوب و زیبای به‌یادگارمانده را همیشه باید رفت و از نزدیک دید و شناخت، زیرا از زیبایی معماری و شهرهای گذشتگان می‌توان الهام گرفت. این شهرها فضاهایی برای جمع‌شدن مردم و محله دارند که متأسفانه در محلات و میدان‌های شهرهای مدرن کمتر به آنها فکر شده است.

به‌هرحال برای ایرانیان همیشه رفتن به زیارت حضرت رضا آرزوست، به‌خصوص آنکه در کنارش مسجد گوهرشاد هم قرار دارد، متعلق به دوره تیموری، اما از شما می‌خواهم قبل از عزیمت از مشهد به سمت جنوب... خواف و تربت جام، دمی هم به مسجد گوهرشاد بانو نظری بیندازید و بعد جاده خواف و تربت جام و تربت‌های دیگر... و البته «مُلک ملِک زوزن» که محبوب شهریار عدل بود‌ و درباره‌اش چنین نوشته است: «تنها بازمانده سرافراشته آن استخوان‌‌بندى مسجد جامع آن است که هنوز هم على‌‌رغم خرابى‌‌ها و ضایعاتى که به آن وارد شده، عظمت خویش را حفظ کرده است. این مسجد عظیم که خود نمایانگر اعمال و آرزوهاى بزرگ مَلِک زوزن بود همچون بسیارى از کارهاى سیاسى او نیمه‌‌کاره مانده زیرا هم‌‌زمان با ظهور مغول‌‌ها در سرحدات امپراتورى خوارزمشاهیان، دشمنان ملک او را از میان برداشتند». شهریار عدل خودش نیز با مرگ نابهنگام خیلی اقدامات واجب میراثی را ناتمام گذاشت.

یادم است در آن سفرها سری هم به نشتیفان زدیم که آسیاب‌های بادی حیرت‌انگیز آن انگار سال‌هاست آنجا ردیف ایستاده‌اند و چه خیال‌انگیز... .

درباره زیبایی سبک تیموری در نماهای اصلی بنا، باید به تلفیق آجر و کاشی اشاره کنم که به کاشی‌ها حالت جواهر یا مینا می‌دهد، برنشانده بر آجر اصیل و شریف معماری ایرانی و سپس در ظرافت مقرنس‌ها و دیگر جزئیات، تناسبات در معماری تیموری همه طلایی‌اند، یعنی نسبت طول و عرض اشکال هندسی حدود یک به 6/1 و البته مشابه این نقش‌ها را در سمرقند و هرات نیز می‌یابیم. کل صحن امام رضا خاص و زیباست، به‌خصوص گنبد طلایی و آینه‌کاری نشاط‌آور است، ولی مسجد گوهرشاد بانو بر نژادگی‌اش می‌افزاید. او همسر شاهرخ، نوه تیمور لنگ بوده و بیشتر کارهای او و شوهرش در هرات و دیگر شهرهای افغانستان امروز پابرجاست که زمانی جزء خراسان بزرگ بوده‌اند.

امروز معماری فاخر دوران تیموری به سمرقند و بخارا ارزشی یگانه می‌بخشد. دیدن این شهرها برای ما ایرانی‌ها خالی از لطف نیست، زیرا به گستره و حوزه نفوذ فرهنگ ایرانی، زبان فارسی و معماری و هنر ایرانی بیشتر آگاه می‌شویم. به این ترتیب می‌توانیم با خواهران و برادران ازبک و تاجیک‌مان بیشتر ارتباط برقرار کنیم. هم اینها و هم پاکستانی‌های‌ فهیم بسیار به ما ایرانی‌ها احترام می‌گذارند... حیف است که قدر این مشترکات فرهنگی را ندانیم.

اما گذشته از محیط آشنای میراث معماری مشترک (فقط با مقیاسی بزرگ‌تر در بخارا و سمرقند) آنچه مرا در این سفر این بار بیشتر از بار قبل حیرت‌زده کرد، شهرسازی روسی با فضاهای عمومی سبز و باز فراوان و درختان چنار و افرای 100 و 200 ساله‌ای بود که در این پاییز زیبا گردی از طلای زرد و مسی بر تمام خیابان‌های سمرقند، تاشکند و بخارا پاشیده بود! این درختان مال دیروز و پریروز نیستند... عمری نسل اندر نسل کاشته و نگهداری شده‌اند و بعد، خیابان‌های بسیار عریضی که شریان‌های شهری را تشکیل می‌دهند و بعضی با چهار لاین عبور اتومبیل برای هر جهت و سپس پیاده‌روهای ۱۵ متری واقعا مکان‌هایی امن و منظم برای زندگی شهری را بسترسازی کرده‌اند. این خیابان‌ها را ازبک‌ها مدیون روس‌ها هستند که با طراحی دست و دلبازانه توانسته‌اند فضاهای سبز و باز بی‌نظیری برای مردم پیاده درست کنند. در عوض رانندگان هم واقعا پیاده‌ها را مراعات می‌کنند و در تمام این ۱۸ روزی که اینجا بودم، یک بار نشد با ذره‌ای دلهره از خیابان گذر کنم.

همچنین ازبک‌ها امکانات گردشگری شایسته‌ای را توانسته‌اند در این 30 سال برای انواع توریست شرقی و غربی فراهم کنند. در حالی که قبلا ازبکستان جای توریسم نبود و تنها به عنوان منبع تولید پنبه و گندم اتحاد جماهیر شوروی عمل می‌کرد. بشناسیم و بیاموزیم و بر داشته‌هایمان در شهرهای ایران بیفزاییم و محافظت کنیم.‌

کارت‎های برنده دربرابر ترامپ

 حامد رحیم پور

 بازگشت ترامپ، تحلیل پیچیده‌ای را از آن‎چه می‌تواند برای ایران، چه از نظر فرصت‌ها و چه از نظر چالش‌ها، به ارمغان بیاورد، می‌طلبد. چهل و هفتمین رئیس جمهور آمریکا کسی است که دیگر نه می تواند دوباره رئیس جمهور شود  و  نه احتمالا برای رئیس جمهورشدن  فرد دیگری نیز تلاش کند. بنابراین دونالد ترامپ ریسک پذیرتر از گذشته خواهد بود و افرادی را پیرامون خود قرار می دهد که  پیشبرنده برنامه ها و سیاست هایش باشند. ترامپ مایل به دخالت و درگیری در منطقه ما نیست اما با توجه به نقش لابی اسرائیل و همچنین احتمال انتصاب افراد تندرو از جمهوری خواهان در دولت آتی بایستی دولت بعدی آمریکا را همراه تر با اسرائیل از دولت فعلی فرض کنیم. نکته این‎جاست که دموکرات‌ها هم ریاست‌جمهوری، هم سنا  و هم مجلس را از دست می‌دهند؛ یکی از بدترین شکست‌های تاریخ معاصر. یعنی همه اهرم‌های قدرت به دست جمهوری‌خواهان خواهد افتاد. به نظر می رسد تسلط کامل این حزب بر قوه قضاییه (دیوان عالی) نیز قطعی است. حالا با روی کار آمدن ترامپ تنش و شکاف در افکار عمومی آمریکا افزایش خواهد یافت و این موضوع می تواند ترامپ را به سمت برجسته نمودن مناقشات خارجی جهت مدیریت دودستگی های داخلی سوق دهد .در این راستا مناقشاتی که قابلیت ایجاد اجماع داخلی دارند مانند ایران، از جذابیت ویژه ای برخوردار است به ویژه که  ترامپ مدعی است ایران ممکن است با سوءقصدهایی علیه او مرتبط باشد. در حالی که انگیزه‌های پشت این ادعاها، به ویژه در چارچوب رقابت‌های انتخاباتی، نیازمند بررسی دقیق است، اما سؤالات مهمی را درمورد چگونگی تأثیر چنین باورهایی بر موضع سیاسی ترامپ در قبال ایران ایجاد می‌کند. به هر روی،چالش‌های اساسی در روابط ایالات متحده و ایران همچنان پابرجاست. ایران همچنین پروژه نیمه تمام ترامپ است. او باور داشته و دارد که ایران به عنوان یک بازیگر محاسبه گر، به فشار پاسخ مورد توقع می دهد و درنهایت وقتی با قدرت و توان و اراده آمریکا مواجه شود، کوتاه خواهد آمد. این نگاه در کنار تلقی ضعف داخلی و اقتصادی ایران ،احتمال این‎که ترامپ را به این جمع بندی برساند که اهدافش در قبال ایران سهل الوصول است، افزایش خواهد داد. بنابراین به نظر می رسد مجبورکردن ایران به پذیرش مطالبات حداکثری آمریکا در اولویت دولت ترامپ قرار خواهد داشت. درست است که اولویت راهبردی آمریکا، چین است ولی برای ترامپ تک دوره ای، داشتن چند موفقیت نسبتا فوری مهم خواهد بود و لذا درگیرکردن آمریکا در پروژه های دیگری مثل پروژه ایران که فکر می کند سریع تر می تواند به نتیجه برساند، اولویت ترامپ خواهد بود؛ در این راستا احتمالا در قدم اول تحریم های موجود را با شدت بیشتری اعمال خواهد کرد و سپس تحریم ها را گسترده تر خواهد نمود و در قدم دوم با اتکا به ابزارهای سخت و نیمه سخت تلاش خواهد کرد ایران را وادار به پذیرش مطالبات آمریکا کند؛ دقیقا همان مسیری که در دور اول خود بین سال های ۹۷ تا ۱۴۰۰  در قبال ایران اتخاذ کرد .
اما در این شرایط قدرت بازدارندگی ایران که اول از هر چیز ریشه در انسجام داخلی و سپس نشان دادن توان تاب آوری و بعد از آن اراده و امکان پاسخ مناسب دادن به تعدی ها وتجاوزها دارد، شاید بتواند محاسبات ترامپ را در نحوه مواجهه با ایران تغییر دهد. ترامپ باید به این نتیجه برسد که برخلاف برخی ادعاها، ایجاد تنش جدی با ایران نه تنها منجر به تسلیم ایران نخواهد شد، بلکه باتلاقی برای او ایجاد خواهد کرد که چهارسال گریبانش را خواهد گرفت. بنابراین در این مقطع زمانی طراحی پاسخ دردناک و با سطح بازدارندگی کاملا محسوس به اقدامات صهیونیست ها بسیار اهمیت دارد چراکه نقش مستقیمی بر شکل دهی درک و رویکرد ترامپ نسبت به ایران خواهد داشت. ازسوی دیگر، تمرکز رئیس جمهور کشورمان بر گفتمان وفاق ملی، فرصتی مغتنم به شمار می‎رود و امید است که رئیس جمهور محترم با تعمیق انسجام ملی در پرتو   پاسداشت اصول اصیل نظام و انقلاب و نفی هرگونه وادادگی و انفعال،  بتواند این پیام را به مقامات جدید کاخ سفید مخابره کند که فشار بیرونی نه تنها منجر به گسست نخواهد شد که اتفاقا همبستگی ملی را تقویت خواهد کرد .البته عدم پاسخ گویی به مطالبات مردمی در چنین شرایطی عواقب بسیار نامطلوبی دارد. چند روز دیگر سن دولت چهاردهم صد روزه می شود و شایسته است آقای پزشکیان گزارش ۱۰۰ روز عملکرد خود و این‎که چه بخش هایی از وعده های دولت عملی شده است، ارائه دهد. به هر روی،تجربه گذشته و واقعیت روی زمین این است که فرض را باید برای تشدید تحریم ها و فشارهای آمریکا و کشورهای غربی گذاشت لذا باید افرادی که درک و برنامه و توان و انگیزه لازم برای اداره کشور در شرایط تشدید تحریم ها را دارند، به کارگیری کرد. در همین راستا، صداقت و شفافیت دولتمردان در تعامل با مردم و نیز کاربست موثر ابزار رسانه های داخلی در قالب تعامل مستمر با اصحاب مطبوعات و خبرگزاری ها، اکنون بیش از هر زمان، لازمه تقویت قدرت نرم جمهوری اسلامی دربرابر آمریکاست. همچنین تعمیق پیوند با چین به عنوان قدرت سیاسی و اقتصادی که همسو با آمریکا گام برنداشته است، برای ادامه فروش نفت و تامین نیازهای کشور و البته با لحاظ عزت ملی به ویژه در مسائلی مانند جزایر تا ابد ایرانی، بسیار پراهمیت است. افزون بر این، مدیریت تنش با غرب و اجتناب از ادبیات و مواضع غیرمفید و هزینه زا، بهره گیری از توان دیپلماسی عمومی به وسیله گسترش توریسم، تعاملات هنری، ادبی، فرهنگی و اجتماعی با سایر کشورها و راه اندازی و تسهیل گفت‎وگو و رفت و آمد و تعامل بین شخصیت ها و نهادهای علمی و آموزشی در دیپلماسی عمومی بسیار مهم و کارگشاست.
 
 
پیروزی ترامپ و 2 استدلال غلط
مصطفی نصری
نتایج انتخابات دیروز ریاست‌‌جمهوری آمریکا و بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید پس از ۴ سال، بار دیگر بحث‌های زیادی را درباره سیاست‌های ایالات متحده در قبال ایران و منطقه غرب آسیا برانگیخته است. بسیاری در ایران به اشتباه به این نتیجه رسیده‌اند که تغییر رئیس‌جمهور در آمریکا می‌تواند به تغییر سیاست‌های آن کشور در قبال ایران و منطقه منجر شود اما آیا واقعاً شاهد تغییری خواهیم بود؟ 
* پرونده هیچ‌کدام از ۲ حزب آمریکا سفید نیست
یکی از تصورات رایج که در میان برخی جناح‌های سیاسی ایران وجود دارد این است که دموکرات‌ها جناحی هستند که می‌توان با آنها وارد مذاکره شد. این گروه اینگونه متصورند که روابط ایران و آمریکا در دوره ترامپ تحت تأثیر سیاست‌های فردی او قرار گرفته و ربطی به سیاست‌های کلی آمریکا ندارد. با این حال، نتایج تنش‌های منطقه‌ای اثبات می‌کند این دیدگاه واقعیت‌های سیاست خارجی آمریکا را نادیده می‌گیرد. سیاست‌های ایالات متحده در قبال ایران و غرب آسیا تحت تأثیر رئیس‌جمهور و جناح حاکم قرار ندارد. چه دموکرات‌ها در قدرت باشند، چه جمهوری‌خواهان، سیاست‌های کلی آمریکا در این منطقه به ‌طور اساسی تغییر نمی‌کند. در دوره‌های گذشته نیز این سیاست‌ها به وضوح دیده شده است. در زمان ریاست‌‌جمهوری اوباما که بسیاری در ایران تصور می‌کردند تغییرات قابل توجهی در سیاست‌های آمریکا ایجاد شده، حمایت‌های بی‌پایان این کشور از اسرائیل همچنان ادامه داشت. در جنگ‌های 2008 و 2014 غزه که در دوران ریاست‌‌جمهوری اوباما و نخست‌وزیری نتانیاهو رخ داد، ایالات متحده با حمایت خود از اسرائیل زمینه کشتار 2500 انسان را فراهم کرد. بایدن با فاجعه‌ای که از سال گذشته توسط او و نتانیاهو رقم خورده، این رقم را 20 برابر کرده و بیش از 50 هزار نفر در غزه و جنوب لبنان به شهادت رسیده‌اند. همزمان با این جنگ‌ها دامنه تحریم‌های ضد ایرانی نیز با بهانه‌جویی‌های مختلف افزایش پیدا کرده است که جدیدترین آن تحریم شرکت‌های هواپیمایی ایران توسط اتحادیه اروپایی بود. از این منظر، ادعای برخی که تصور می‌کنند با روی کار آمدن دموکرات‌ها وضعیت ایران بهبود می‌یابد، غلط است. سیاست‌های آمریکا در قبال ایران و منطقه بیشتر به روابط استراتژیک این کشور با اسرائیل وابسته است تا به تغییر رئیس‌جمهور.  
* «زوال» با «حرکت به سمت زوال» تفاوت دارد
بسیاری از تحلیلگران و منتقدان در داخل ایران به اشتباه این دیدگاه را ترویج می‌کنند که ایران به غلط قدرت آمریکا را افول یافته توصیف کرده و باید از این رویکرد دست بکشد، چرا که از نظر آنها قدرت آمریکا افول نکرده و ایران باید با واقعیت‌های جهانی کنار بیاید. چنین دیدگاهی بویژه در روزهای گذشته که احتمال بازگشت ترامپ به کاخ سفید زیاد شد و درباره ورود دموکرات‌ها به کاخ سفید ناامیدی‌هایی ایجاد شد، بیشتر از قبل ترویج یافت. حال آنکه این تحلیل‌ها حداقل به 2 دلیل قابل رد است.  
اولا این ادعا که ایران قدرت آمریکا را نابودشده تصور می‌کند، برداشتی کاملا تحریف شده از مواضع رسمی تهران است. ایران هیچ‌گاه ادعا نکرده قدرت آمریکا نابود شده است. آنچه ایران به آن اعتقاد دارد و توسط رهبر انقلاب نیز مورد اشاره قرار گرفته، این است که آمریکا با اقدامات خود به سمت زوال حرکت کرده و رو به افول است.  ایشان در دیداری که 8 آذر 1402 با بسیجیان داشتند، به‌ صراحت فرمودند: «آمریکا رو به افول است. این وضعیتی که آمریکایی‌ها دچارش شده‌اند، عامل بلندمدت دارد؛ اینها در طول تاریخ وضعیتی را به وجود آوردند که نتیجه‌اش همین است و به این آسانی‌ها علاج‌شدنی نیست. این سنت الهی است، اینها محکومند به اینکه ساقط شوند، محکومند به اینکه افول کنند، زایل شوند از صحنه‌ قدرت جهانی». چنین عباراتی به هیچ‌وجه به معنای نادیده گرفتن قدرت فعلی آمریکا نیست اما مسیر رو به افول این کشور را توصیف می‌کند؛ مسیری که چهره‌هایی دارای زوال عقل و فساد اخلاقی همچون بایدن و ترامپ در ساحت سیاسی نماد آن هستند. حداقلی‌ترین اثری که حضور این چهره‌ها در راس حاکمیت آمریکا دارد، تخریب وجهه سیاسی آمریکا در افکار عمومی جهان و کاهش قدرت نرم آمریکاست که بخشی از سیر نزول محسوب می‌شود و قابل انکار نیست.
* در مقابل دشمن قوی باید قوی‌تر شد، نه تسلیم
دومین استدلالی که به وضوح در نقد این نگاه مطرح می‌شود، این است که چون آمریکا قدرت زیادی دارد، باید در مقابل خواسته‌های زیاده‌خواهانه آن کوتاه آمد. این نوع نگرش، نه‌تنها غلط، بلکه خطرناک است و نشان‌دهنده ناتوانی در درک سیاست‌های جهانی و منافع ملی است. 
در دنیای روابط بین‌الملل، هرچه کشوری قدرتمندتر باشد، تلاش بیشتری می‌کند تا منافع خود را تأمین کرده و رقبای خود را بویژه در زمینه‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی تضعیف کند. این طبیعی است که آمریکا به ‌عنوان یک قدرت جهانی مهاجم، تمام توان خود را برای مقابله با رقبای خود بویژه ایران که سیاست‌های مستقلی دارد، به کار گیرد. بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان انتظار داشت یک کشور قدرتمند مانند آمریکا با ایران وارد سازش یا رویکرد دوستانه شود. در عوض، آمریکا همیشه سعی می‌کند از هر راه ممکن ایران را تحت فشار قرار دهد تا به اهداف خود دست یابد. در مواجهه با چنین تهدیدی، ایران باید استراتژی‌های بازدارندگی خود را تقویت کند و توانمندی‌های نظامی و اقتصادی خود را افزایش دهد. در برابر دشمنی که اثبات کرده از هر راه ممکن برای ضربه زدن به ایران استفاده می‌کند، هیچ راهی جز تقویت توانمندی‌ها و آماده‌سازی برای مقابله وجود ندارد. این رویکرد به ایران این امکان را می‌دهد که از طریق قدرت دفاعی و دیپلماتیک خود در برابر هر تهدید خارجی مقاومت کند و به پیشبرد منافع ملی خود ادامه دهد