حسین شریعتمداری
۱- دولت آلمان در اعتراض به اعدام «جمشید شارمهد» سرکرده گروهک تروریستی تندر، که به قتل ۱۴ نفر و مجروحیت نزدیک به۳۰۰ نفر اعتراف کرده، کنسولگریهای ایران در فرانکفورت، هامبورگ و مونیخ را تعطیل کرد! «آنالنا بربوک»، وزیر امور خارجه آلمان با اعلام این تصمیم گفت: ما بارها و به صراحت به تهران اعلام کردهایم که اعدام یک شهروند آلمانی عواقب جدی در پی خواهد داشت و تاکید کرد: آلمان به دنبال تحریمهای سراسری اتحادیه اروپا علیه کسانی است که در اعدام شارمهد دست داشتهاند.
۲- جمشید شارمهد تبعه ایران و دارای تابعیت مضاعف آلمان و اقامت در آمریکا بود. وی، سرکرده گروهک تروریستی تندر بود. بخشی از جنایات شارمهد که وی قبل از دستگیری در مصاحبههای تلویزیونی - از جمله در مصاحبه با تلویزیون آلمان- به آنها اعتراف کرده است، عبارتند از:
- بمبگذاری در حسینیه سیدالشهدا(ع) شیراز در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ که منجر به شهادت ۱۴ نفر از شهروندان ایرانی و زخمی شدن حدود ۳۰۰ نفر شد.
- آتشسوزی در هتل جهان تهران در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۷.
- انفجار در حرم امام خمینی(ره) در تاریخ ۳۰ خرداد ماه ۱۳۸۸.
- تلاش برای بمبگذاری در سد سیوند شیراز در تاریخ ۲۵ آبان ۱۳۸۵.
بمبگذاری در اماکن عمومی، تاسیسات دولتی، شبکه حملونقل عمومی و تاسیسات زیرساختی، خرابکاری در اموال و تاسیسات دولتی و غیردولتی و ایراد خسارت به محیطزیست از طریق مسموم کردن آب و آتشزدن جنگلها، و تهیه بمب برای انفجار در حوزه علمیه آیتاللهالعظمی گلپایگانی از دیگر اقدامات گروهک تروریستی تندر و سرکرده آن جمشید شارمهد بوده است.
جمشید شارمهد قبل از بازداشت، (ابتکار سربازان گمنام امام زمان (عج) در انتقال وی به ایران) در مصاحبه با چند شبکه تلویزیونی در آمریکا و اروپا به تمامی موارد یادشده اعتراف کرده و از این جنایات با عنوان اقدامات آزادیخواهانه علیه جمهوری اسلامی ایران یاد کرده است!
۳- وزیر خارجه آلمان در اعتراض به اعدام این جرثومه فساد، نتوانسته انگیزه اصلی دولت آلمان در اعتراض به اعدام شارمهد را پنهان کند و با اشاره صریح به حمایت ایران از حزبالله، حماس، انصارالله، انقلابیون عراق و مقابله با اسرائیل، موارد یاد شده را بخشی از اقدامات جمهوری اسلامی دانسته است! به بیان دیگر وزیرخارجه کمشعور آلمان انکار نکرده است که در این ماجرا، زبان نتانیاهو را به کام گرفته و از جانب او سخن گفته است!
گفتنی است سال ۲۰۰۶ و در جریان جنگ ۳۳ روزه حزبالله لبنان با رژیم صهیونیستی نیز دولت آلمان به حمایت از اسرائیل، تحریمهائی را علیه جمهوری اسلامی ایران اعمال کرد. در آن هنگام خبرنگار مجله آلمانی «اشپیگل» از خانم «آنگلا مرکل» صدراعظم وقت آلمان پرسید: آیا این تحریمها با کنوانسیون بینالمللی وین درباره حقوق بشر مغایرت ندارد؟ و افزوده بود در این تحریمها، مردم ایران آسیب میبینند، با این حال آیا این تحریم با اصول دموکراسی مغایرت ندارد؟ و صدراعظم آلمان در پاسخ گفته بود؛ در ایران، مردم و دولت از هم جدا نیستند و با این توضیح هرگونه تحریم احتمالی علیه ایران اسلامی را مجاز دانسته بود! اظهارات وی با اعتراض شدید چند تن از نمایندگان حزب سوسیال دموکرات روبهرو شد و خانم «کریستین لانگه» سخنگوی این حزب به طور تلویحی «مرکل» را فاقد درک سیاسی دانسته بود.
همان روزها در یادداشتی با عنوان «خانم مرکل، تصمیم شما بود یا دیکته اسرائیل»؟! اقدام آن روز آلمان را دنبالهروی بیقید و شرط از خواست رژیم صهیونیستی دانسته و شواهدی نیز برای اثبات این دیدگاه آورده بودیم.
۴- مروری هرچند گذرا به آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، کمترین تردیدی باقی نمیگذارد که آلمان به عنوان یک کشور، هویت مستقلی ندارد. آلمان بعد از شکست در جنگ جهانی دوم، میان چهار کشور پیروز، آمریکا، شوروی سابق، انگلیس و فرانسه (متفقین) تقسیم شد. آلمان غربی در اختیار سه کشور آمریکا و انگلیس و فرانسه قرار گرفت و آلمان شرقی تحت سلطه شوروی سابق درآمد. بعد از فروپاشی شوروی سابق (دسامبر ۱۹۹۱) آلمان شرقی هم به آلمان غربی پیوست و آلمان یکپارچه تحت نام «جمهوری فدرال آلمان» شکل گرفت. حالا به مواضع دولت آلمان و عملکرد آن از هنگام اشغال (۱۹۴۵) تاکنون نگاهی بیندازید. آلمان هیچگاه - تاکید میشود هیچگاه- موضع و عملکردی بیرون از خواست و دیکته آمریکا نداشته است. این در حالی است که آلمان پرجمعیتترین، صنعتیترین و ثروتمندترین کشور اروپایی است.
۵- جمعیت آلمان در سرشماری سال ۲۰۲۳ نزدیک به ۹۰ میلیون نفر بوده است. تعداد یهودیان ساکن آلمان که بیشتر آنها نیز آلمانیالاصل نیستند حدود ۱۵۰ هزار نفر است. آیا تعجب نمیکنید که تعداد نمایندگان یهودی در پارلمان آلمان «بوندستاگ» نزدیک به ۱۱۵ نفر است؟! و بقیه نزدیک به ۶۰۰ نماینده پارلمان به ۹۰ میلیون جمعیت این کشور تعلق دارند!
حالا برای پی بردن به جایگاه پارلمان در تصمیمگیریها و سیاستپردازیهای دولت آلمان، به چند نمونه زیر توجه کنید؛
الف: وظیفه تصویب قراردادهای بینالمللی و بودجه عمومی کشور بر عهده این مجلس مرکزی «بوندستاگ» است و صدراعظم آلمان هم با رأی بوندستاگ انتخاب میشود.
ب: نظارت بر کار حکومت و تعیین خطمشی و عملکرد دولت نیز بر عهده بوندستاگ است.
ج: شاهرگهای اقتصادی آلمان و شرکتها و کارخانههای بزرگ و پُر درآمد نیز در قبضه یهودیان است.
د: با توجه به حضور ۱۰۰ نماینده یهودی غیرآلمانیتبار، از مجموع جمعیت ۱۵۰ هزار نفری یهودیان در پارلمان این کشور و شرح وظایف پارلمان که تقریباً همهکاره کشور است به آسانی میتوان حدس زد که دولت آلمان در اجاره رژیم صهیونیستی است.
۶- مدتهاست که موجی از نارضایتی مردم آلمان از اینکه رژیم کودککش و تروریست اسرائیل سرنوشت کشورشان را در دست دارد پدید آمده که این روزها شدت بیشتری گرفته است تا آنجا که اخیراً یکی از رهبران یهودیان آلمان توصیه کرده است که یهودیان ساکن این کشور در مجامع عمومی و در انظار مردم کلاه (عرقچین) مذهبی یهودیان را بر سر نگذارند و در مواجهه با یکدیگر از واژه «شلوم» به عنوان سلام استفاده نکنند!
جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی در غزه و لبنان و نسلکشی و قتل عام مردم بیدفاع آن سامان با اعتراضهای شدید مردم آلمان (مانند سایر کشورهای غربی) روبهرو شده است، بهگونهای که سرکوب تودههای انبوه مردم معترض و جریمههای سنگین نیز نتوانسته از این موج عظیم ضدصهیونیستی جلوگیری کند. بیشترین اعتراض مردم به دولت این کشور و وابستگی آن به اسرائيل است.
ساختگی بودن افسانه «هولوکاست» نیز از جمله دروغهای بزرگی است که امروزه بسیاری از مردم آلمان به جعلی بودن آن پی بردهاند و «بیورن هوکه» آشکارا بنای یادبود کشتار یهودیان در برلین را «یادواره شرم» نامیده و تأسیساتی که با عنوان کورههای آدمسوزی(داخاو) در مونیخ برپا شده است را دروغ بزرگ تاریخ مینامند و...
۷- دولت آلمان پیش از این هم کینهتوزیهای فراوانی علیه ملت ما داشته است که بدهی ۱۸ میلیارد مارک (واحد پول آلمان قبل از یورو) در قبال نقض عهد و تعهد ساخت نیروگاه اتمی بوشهر. خسارت ۳۰۰ میلیون مارکی مربوط به قراردادهای زیر دریائی. انتقال تکنولوژی افزایش بُرد موشکها به صدام برای بمباران شهرها و مناطق مسکونی ایران. فروش مواد شیمیائی به صدام برای تولید بمبهای شیمیائی و...
۸- با شرحی که گذشت و اسناد غیرقابل انکاری که از هویت صهیونیستی دولت آلمان ارائه شد آیا کمترین تردیدی باقی میماند که سفارت آلمان در ایران کنسولگری اسرائیل است و باید تعطیل شود؟! و آیا اجازه ادامه حضور سفیر و سفارت آلمان در کشورمان به معنا و مفهوم اجازه گشایش کنسولگری به رژیم صهیونیستی نیست؟! این روزها، با توجه به جنایات وحشیانه رژیم صهیونیستی و برانگیختگی احساسات و عواطف ضدصهیونیستی مردم دنیا، بهترین و مناسبترین فرصت برای تعطیل کردن سفارت آلمان (بخوانید کنسولگری اسرائيل) در ایران فراهم شده است. امید آن که مسئولان محترم کشورمان این فرصت طلائی را از دست ندهند.
حسین عبداللهیفر
اولین باری که شعار «مرگ بر استکبار» به طور رسمی در ادبیات انقلابی ملت ایران مطرح شد در نخستین راهپیمایی روز قدس در مرداد ۱۳۵۸ بود که سخنران مراسم حضرت آیت الله خامنهای به جای «امپریالیسم» از مفهوم قرآنی و فرامکانی و فرازمانی استکبار استفاده کردند. چند ماه بعد با تسخیر لانه جاسوسی امریکا در ۱۳ آبان ماه همان سال، مرگ بر امریکا و مرگ بر استکبار چنان جای خود را بر سر زبانها و در میان شعارهای انقلاب باز کرد که سیزدهم آبان ماه برای همیشه به عنوان «روز ملی مبارزه با استکبار جهانی» نامگذاری شد. به ویژه آنکه ۱۳ آبان با روز دانشآموز و روز تبعید حضرت امام (ره) تقارن داشت.
اگرچه ۱۳ آبان از همان سالهای اولیه به عنوان یک روز ماندگار در تاریخ انقلاب اسلامی توسط دانشجویان و دانشآموزان گرامی داشته میشد، اما این مراسم از سال گذشته به شکل متمایزی با حضور اقشار مختلف مردم برگزار گردید که علت آن را باید در پیدا شدن مصداق روشن استکبار در صحنه سیاسی جهان جستوجو کرد.
رژیم صهیونیستی این سگ هار استکبار جهانی در منطقه در طول یک سال گذشته ویترین دهشتناکی از فجیعترین جنایات ضدبشری را به نمایش گذاشته است که در آن کودک کشی، نسل کشی، کشتار دسته جمعی، حمله به مجروحان، تحریم دارویی و غذایی، حمله به آمبولانس و نیروهای امدادی، کشتار و ربایش خبرنگاران، تخریب مساجد و کلیسا، ترورهای دسته جمعی، مهمان کشی و ترورهای ناجوانمردانه، موشکباران مدارس و دانشگاه و هر جنایت جنگی ممکن در آن مشاهده میشود.
این جنایات فجیع و هولناک که امنیت و صلح جهانی را به مخاطره انداخته در حالی قلب و وجدان میلیاردها انسان را به درد آورده و موجی از تنفر و انزجار خیابانی را به راه انداخته که عدهای با حمایت مالی و تسلیحاتی به خلق این جنایتها کمک و عدهای نیز با سکوت و رضایت از کنار آن عبور میکنند.
این وضعیت به روشن کردن مصداق بارز مفاهیمی، چون استکبار، مستکبر، متکبر، خودبرتربین به درک و فهم آنها کمک کرده و نشان داده همه کسانی که نسبت به این همه جنایت و ددمنشی سکوت رضایت آمیز دارند، فرد، گروه یا دولت مستکبر هستند. کسانی که معتقدند باید مخالفان خود را به هر شیوه ممکن حذف و نابود کنند. در فرهنگ این جوامع قتل عام کودکان بیگناه هم با این بهانه که ممکن است منافع و آسایش آینده آنها را به هم بریزد، مجاز شمرده میشود. دولتهای استکباری در این یک سال به جنایتکاران جنگی کمک کرده و در مجامع حقوقی حتی مانع محکوم کردن آنها میشوند. افراد مستکبر در قبال این همه توحش و خونریزی نه تنها اندوهگین و ناراحت نشدند بلکه به خود اجازه میدادند برای تماشای بمباران زنان و کودکان در تورهای دریایی شرکت کنند که از روی عرشه موشکباران و بمباران مردم مظلوم غزه را تماشا کنند. نهادها و مجامع حقوقی و بینالمللی نیز نشان دادند که ادعایشان برای دفاع از حقوق بشر شامل قریب ۴۴ هزار زن و کودک قربانی تجاوزات وحشیانه رژیم صهیونیستی نمیشود. سیاستمداران مستکبر هم ثابت کردند افکار عمومی تا زمانی برای آنها حرمت و احترام دارند که در تعارض با منافع و مقاصد آنها قرار نداشته باشد. برای آنها هیچ اهمیتی ندارد. سازمانهای در اختیار مستکبران هم در جایی نسبت به اعدام یک نفر اعتراض کرده و سرو صدا راه میاندازند و در جایی نسبت به کشتار نزدیک به ۴۴ هزارشهروند بیگانه سکوت میکنند.
مهمترین درس حمایت مستکبران از باند تروریستی صهیونیستها وجوب و لزوم مبارزه با استکبار جهانی برای همه انسانهای آزاده، به ویژه ملتهای مسلمان جهان، جبهه مقاومت و ملت بزرگ و شریف ایران است، چراکه نشان داد خودخواهی و تکبر آنها حد و مرزی ندارد و آنها برای تأمین منافع خویش به هر جنایتی دست میزنند. از این رو، فردا سیزده آبان متفاوتی رقم خواهد خورد. فردا همه میآیند، همه کسانی که به یک سال جنایت و خونریزی رژیم کودک کش صهیونی اعتراض داشته و از حمایتهای امریکای خونخوار متنفرند، فردا به خیابان میآیند تا روز ملی مبارزه با استکبار جهانی را عینیت تازهای بخشند. از فردا روز ملی مبارزه با استکبار جهانی ابعاد فراملی به خود گرفته که زمینه تغییر نام این روز را به «روز جهانی مبارزه با استکبار» فراهم میکند.
عبدالرضا فرجی راد
هر چند اسرائیل به تخریب و ویرانی در لبنان ادامه می دهد ولی تلفات سربازانش در جنوب لبنان و پرتاب موشک ها از سوی حزب الله به شمال و شهرهای مهم و همچنین حملات پهپادها نظم داخل اسراییل را به هم ریخته و پیش بینی رهبران اسراییل این است که حزب الله خود را باز یافته و ایران هم بخشی از انتقامش را از طریق این جبهه می گیرد لذا آمادگی معامله در لبنان را بر اساس قطعنامه ۱۷۰۱ دارد.
واقعیت این است که نیروهای اسرائیلی جرات ورود به خاک لبنان را به خاطر تلفات بالا پیدا نکردند و در صورت عدم ورود هم امنیت خود را نمی توانند تامین کنند.
صرفا باید به جایگزینی ارتش لبنان تا رودخانه لیتانی قناعت کنند هر چند چنین توافقی با توجه به شرایط گذشته که حزب الله در کنار مرز بود دستاوردی برای آن ها به حساب می آید.
البته تصور بر این است که این توافق بین نبیه بری و هوخشتاین نماینده امریکا که مراحل انتهایی گفت و گوها را طی کردند فقط عقب نشینی نیروهای حزب الله تا شمال رودخانه لیتانی نیست بلکه یک بسته ای است که برای ساختار سیاسی و انتخاب رییس جمهور و نخست وزیر هم تعیین تکلیف می کنند.
در واقع انتخاب رئیس جمهور، ضمانت عدم بازگشت نیروهای حزب الله به جنوب رودخانه لیتانی تا مرز اسراییل است.
بدین صورت که رییس جمهوری انتخاب شود که متحد حزب الله نباشد. از سوی دیگر نخست وزیران سنی لبنان نیز همیشه مخالف حزب الله بوده اند.
از آنجایی که ارتش زیر نظر رییس جمهور است همچون دوران میشل عون متحد حزب الله دیگر با حزب الله از در دوستی در نخواهد آمد و از بازگشت حزب الله به جنوب ممانعت خواهد کرد و اصرار حزب الله هم منجر به جنگ داخلی می شود که مشخصا به این سمت نخواهند رفت.
لازم به ذکر است که نیروهای ارتش لبنان حدود ۹۰ هزار نفر است و قرار است کشورهای اروپایی بویژه فرانسه آن را تقویت کنند .
در این وضعیت کشورهای عربی رقیب ایران در لبنان نیز و از جمله عربستان و امارات کمک هایی به این ارتش برای مقاوم سازی در مقابل حزب الله خواهند کرد.
دولت چهاردهم که روی کار آمد، غیر از مشکلات فراوانی که از سالهای قبل بر هم تلنبار شده بود و حل آنها حتی گاهی غیرممکن به نظر میرسد، با دشواریهای جدیدی روبهرو شد که بروز آنها نیز ریشه در گذشته داشت و میوهای بود که بدون خواسته دولت جدید در دامانش افتاد. از ترور میهمان در همان روز تحلیف تا ورود به شرایطی جنگی که هر روز پیچیدهتر میشود و آن فاجعه غمبار معدن زغالسنگ طبس. یادداشت امروزم را نیز با اشاره به همین اتفاق تلخ و فاجعهبار طبس آغاز کرده و پیش میبرم
فاجعه طبس که رخ داد، در همان روز نخست با اظهارنظری از سوی وزیر کار روبهرو شدیم که برای بسیاری با شناختی که از آقای میدری داشتند، باورناپذیر بود. برای خود من نیز که علاقهای ویژه به ایشان دارم و جزء سه نفری بود که به دلیل شناخت و باوری که به آنها داشتم، اینجا و آنجا پیگیر بودم، بلکه حمایتهایی برای وزارتشان فراهم بیاید، موضع ایشان برایم درککردنی نبود و انتظار داشتم که شاید در روزهای بعد بهصراحت آن را تصحیح کند که البته با وجودی که برخی از دوستان میگفتند جناب میدری عزیز به خطا بودن آن نظر وقوف پیدا کرده، ولی تصحیح علنی آن را شاهد نبودیم و گذشت.
اما بهحق باید اقرار کنم که در ادامه، تلاشهای ایشان و وزارتخانه و در کنار آن زحمات وزیر مسکن برای کاستن از آلام خانوادههای داغدار، شایان توجه بود، بهویژه آنکه انصاف باید داد که شاید این حد از سرعت برای التیام دردهای بازماندگان را در این چهار دهه و در موارد مشابه شاهد نبودهایم. تلاشی که در گزارش شورای اطلاعرسانی دولت به مردم در آستانه چهلمین روز حادثه معدن معدنجوی طبس منعکس است و خواندن این گزارش را به همه پیشنهاد میکنم، چراکه بهروشنی زحمات ستودنی و با سرعت لازمه در این ماجرا را شرح میدهد. اما گفتم اطلاعرسانی؛ شاید در این چند ماهی که از شروع به کار دولت چهاردهم میگذرد، هیچکس به اندازه من در نقد شورای اطلاعرسانی دولت در اینجا و آنجا سخن نگفته و مطالبهگری نکرده باشد، برای همین بشخصه از انتشار این گزارش بسیار خشنودم، چراکه میشود در متن بهوضوح از صداقت جاری در آن احساس رضایت داشت و برای امثال من که در ایام انتخابات، دیگران را تشویق به رأیدادن کردند، همین گزارش سندی است بر اهمیت مشارکت در گزینش مدیران کشور و مایه سربلندی در مقابل کسانی که در این سالها مردم را دعوت به مشارکتنکردن میکردند. اما همه ماجرا این نیست. موضوع برای من و افرادی مانند من، همین اهمیت اطلاعرسانی و انجام بهموقع آن است.
داستانی هست که احتمالا شنیدهاید. میگویند یک نفر در شهری دور بهسختی گذران عمر میکرد. به او گفتند بهتر است به پایتخت بروی که آنجا پول همینطور روی زمین ریخته و فقط یکی را میخواهد که پولها را بردارد. آن سادهدل هم سوار اتوبوس شد و به تهران آمد و همین که خواست از اتوبوس پیاده شود، چکپولی صدتومانی بر زمین دید. به بدنش کشوقوسی داد و گفت حالا که تازه از راه رسیده و خستهام، از فردا پولها را جمع میکنم. حکایت اطلاعرسانی هم همین است. اینطور نیست که گمان کنیم اگر درباره موضوعی، بهموقع اطلاعرسانی نکنیم یا اصلا قید اطلاعرسانی را بزنیم تا شامل مرور زمان شود، ماجرا حل میشود. فضای اطلاعرسانی و کلا کار رسانه، آنهم در دنیایی که امروز در آن زندگی میکنیم، با کنارکشیدن ما خالی نمیماند. بهسرعت پر میشود و وقتی پر شد، دیگر به این سادگیها نمیشود آن فضایی را که از دست دادیم، پس بگیریم. این گفته بارها و بارها تکرار شده که مرجعیت رسانهای از کشور خارج شده. ممکن است بعضی این را نپذیرند، چنانکه مثلا مسئولان رسانه ملی اصرار دارند که چنین نیست، ولی زمین واقعیت چیز دیگری میگوید. کافی است به برخی رخدادهای همین چند سال اخیر توجه کنیم؛ مثلا واکنشهای خیابانی پس از شکست تیم ملی فوتبال در جام جهانی قطر، از تیمهای آمریکا و انگلیس؛ یا مثلا شعارهایی که در استادیومهای ورزشی در موضوع فلسطین داده شد. اینها واقعیت روی زمین است. واقعیاتی که حتی اگر چشممان را بر روی آن ببندیم، باز وجود دارد. قطعا دلایل این واقعیات مختلف است ولی یادمان باشد که وقتی مرجعیت رسانه از کشور خارج شود، در بزنگاه، همین واکنشها را شاهد خواهیم بود و هر بار شدیدتر از قبل.
دولت ابزارهایی دارد که اگر معتقد است که باید مرجعیت رسانه را به کشور بازگرداند، لازم است که آن ابزارها را هرچه سریعتر فعال کند. در دوره اصلاحات، حتی با وجودی که رسانه ملی ساز خود را میزد، ولی وجود مطبوعات فعال در فضایی که اصلاحات باعثش بود، سبب شد که مرجعیت رسانهای در کشور بماند. آنچه بر مطبوعات گذشت و اصرار رسانه ملی، کار را به آنجایی رساند که امروز در آن قرار داریم. فیلترینگ هم نهتنها چارهساز نشد، بلکه فیلترشکنها آن را بلاموضوع کردند و فقط امکانی را فراهم آورد تا برخی به «نانی چرب» برسند و احتمالا همانها تلاش میکنند تا این نان همچنان چرب بماند، اما حالا حتی برداشتن فیلترینگ هم چارهساز نیست. یعنی نمیشود که فیلترینگ را برداریم و محدودیت مطبوعات بر جای باشد. و حتی شاید بازگشت به دوره اصلاحات برای مطبوعات هم چارهساز نیست. اگر ضرورت بازگرداندن مرجعیت رسانه را متوجه شویم، شاید در بزنگاهها، دیگر آنچه بعد از شکست تیم ملی فوتبال از آمریکا و انگلیس را شاهد بودیم، نبینیم.
جعفر یوسفی