صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۷ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۲  ، 
شناسه خبر : ۳۶۸۵۰۶
ترامپ ۲۰۲۴ همان ترامپ ۲۰۱۶ است!، خبرگان رهبری و سامان نهادی ثبات سیاسی، ویژگی‌های پنج‌گانه بیداری جهانی علیه صهیونیسم؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

ترامپ 2024 همان ترامپ 2016 است! 

حسن رشوند 
با پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا و بازگشت او به قدرت‌، این روزها بخش زیادی از فضای رسانه‌ای حقیقی و مجازی اصلاح‌طلبان پر شده از اخبار و تحلیل‌های متفاوت که غالبا فاقد شناخت از شخصیت ترامپ و رفتار گذشته او و رخدادهای این چند سال‌، به‌ویژه یک سال اخیر در منطقه است. برخی از این اخبارها و تحلیل‌ها را مرور می‌کنیم:
1- روز چهارشنبه روزنامه «سازندگی» تیتر یک خود را به دیدار رئیس‌جمهور با وزرای خارجه دولت‌های گذشته با نگاه به مشورت در‌باره مسیر پیش‌روی سیاست خارجی کشور اختصاص داد و به‌طور هدفمند، این جمله از سخنان رئیس‌جمهور « با دشمنان مدارا» را در این دیدار انتخاب کرده بود. سؤال اینجاست خاستگاه این سخن در کجاست؟ با کدام دشمن و در چه شرایطی باید مدارا کرد؟ کیست که نداند مدارا با دشمن، آن دشمنی است که مغلوب شده است نه دشمنی که هر روز برای شما عربده می‌کشد. با دشمن عنود و قلدر‌، مدارا جایز نیست بلکه برخورد همراه با تدبیر و قاطعیت لازم است. فرض کنید امروز که مردم مظلوم غزه در آماج نسل‌کشی و مردم لبنان با حملات وحشیانه دشمن صهیونیستی مواجه هستند اگر خواسته شود با چنین دشمنی مدارا شود و حماس‌، حزب‌الله‌، مجاهدین یمن و عراق با نسخه «مدارا» وارد می‌شدند‌، باید در این یک سال شاهد اشغال چند کشور منطقه و سیاست از« بحر تا نهر» صهیونیست‌ها بودیم. جسارتا اگر رئیس‌جمهور محترم با مشورت گرفتن از وزرای گذشته دستگاه دیپلماسی به این نسخه از مدارا با دشمن می‌خواهند برسند، یقینا به خطا رفته‌اند و اگر روزنامه سازندگی با این هدف‌، جریان سیاسی کشور را به این نسخه از مدارا با دشمن رهنمون می‌کند که باید گفت این همان نعل وارونه‌ای است که در طول این 45 سال از عمر انقلاب، این جماعت برای وادادگی در برابر دشمن انجام می‌دهند که هر چند آسیب‌هایی را به کشور وارد کرده است ولی هیچ‌گاه خواب آنها تعبیر نشده است.
2- در طول این یک هفته که از پیروزی ترامپ در انتخابات می‌گذرد برخی زیرخاکی‌های سیاسی و غیرسیاسی اصلاح‌طلب در‌باره ضرورت مذاکره با آمریکا و تعیین خطوط سیاسی کشور با دولت آینده ترامپ سخن گفته‌اند. «حسین مرعشی» دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی به رئیس‌جمهور پیشنهاد می‌دهد: «زمان ترک مخاصمه با آمریکا فرا رسیده است. رئیس‌جمهور می‌تواند با پیاده‌سازی گفتمان وفاق و همراهی حاکمیت با آمریکا در موضوع آتش‌بس و اولین قدم‌ها را برای ترک مخاصمه بین دو کشور بردارد». این افاضات تا جایی بود که برخی همچون «عیسی کلانتری» معاون محیط زیست دولت روحانی‌، 8 سال جنگ با رژیم بعثی صدام که در اصل به دلیل ورود مستقیم و غیرمستقیم آمریکا، اروپا و برخی دولت‌های مرتجع عربی که جنگ با بیش از 40 کشور منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای بود را اقدام خبیثانه ترامپ در ترور سردار شهید سلیمانی را یکی دانسته و می‌گوید: «صدام بسیاری از فرزندان و سرداران ما را به شهادت رساند ولی با او مذاکره کردیم‌، پس با آمریکا هم می‌شود مذاکره کرد.» آیا اصلاح‌طلبان فاقد درک این موضوع هستند که جنگ تحمیلی 8 ساله‌، متفاوت از ترور هدفمند یک مقام بلندپایه نظامی آن‌هم مقامی که با دعوت مقامات رسمی کشوری انجام شده، بوده است؟ 
3- کسانی که امروز نسخه مذاکره با ترامپ را به عنوان نسخه نجات‌بخش آینده کشور می‌دهند بدانند ترامپ 2024 همان ترامپ 2019 است که در 8 ‌آوریل 2019 (اردیبهشت 1398) از برجام خارج شد. سال 2016 که «ترامپ» جمهوری‌خواه‌، قدرت را از «اوبامای» دموکرات تحویل گرفت و وارد کاخ سفید شد‌، تلاش داشت بر مدار همان سیاستی حرکت کند که اومابا و اسلاف گذشته او در رابطه با ایران دنبال می‌کردند. اما یک اتفاق در حال رخ دادن بود که هم سیاسیون دولت روحانی نمی‌توانستند آن را درک کنند و هم دموکرات‌های مثلا صلح‌طلب نمی‌دانستند که فقط آنها نیستند که برای ایران راهبرد کلان تحریمی طراحی و اجرا می‌کنند و ترامپی هم هست که از سیاست جنگ‌طلبانه آشکار‌، فاصله گرفته و با راهبرد جدید‌، به ‌دنبال ایجاد سد در مقابل «قدرت فزاینده جمهوری اسلامی» است.
4- یکی از اصلی‌ترین دغدغه‌های مقامات آمریکایی بعد از روی کار آمدن ترامپ در 2016 این بود که او در برابر قدرت فزاینده جمهوری اسلامی ایران چگونه رفتار می‌کند. دولت ترامپ در آن سال با ورود به کاخ سفید در همان گام اول‌، سیاست خود را آشکار نکرد و از سیاست ابهام پیروی کرد. او معتقد بود تا یک استراتژی جامع و کلان در رابطه با ایران تدوین نشده‌، نباید در مورد ایران تصمیمی گرفته شود. انتقاد ترامپ به دولت اوباما این بود که دولت اوباما بدون اینکه یک استراتژی جامع در‌باره ایران داشته باشد‌، با ایران توافق هسته‌ای امضاء کرده است. ترامپ معتقد بود در این توافق - که درواقع خسارت محض برای جمهوری اسلامی بود - فقط به یک جنبه تهدید ایران که همانا هسته‌ای است‌، پاسخ داده شده است و بقیه تهدیدات ایران به‌ویژه منطقه‌ای و موشکی که اساسی‌تر از هسته‌ای است‌، نادیده گرفته شده است. اساسا علت اینکه ترامپ بعد از ورود به کاخ سفید در 2016 بلافاصله از برجام خارج نشد و دو سال بعد از برجام خارج شد‌، به‌ خاطر فرصت برای طراحی یک راهبرد جامع و کلان بود. این بود که استراتژی «فشار کوتاه‌مدت خردکننده مادون جنگ با هدف ایجاد تهدید موجودیتی ایران» را طراحی‌، اعلام و اجرا کرد. آنچه دولت اول ترامپ انجام داد فشار کوتاه‌مدتی بود که جنگی از درون آن بیرون نیاید چرا که جمهوری‌خواهان جنگ‌طلب همچون دموکرات‌های مثلا خواهان مذاکره و صلح‌، به این جمع‌بندی رسیده بودند که دیگر با ایران هسته‌ای و موشکی توان ورود به جنگ را ندارند و فقط باید به‌گونه‌ای رفتار کنند که مسئولان ایرانی گزینه «تهدید معتبر نظامی» را جدی بگیرند. گزینه‌ای که قرار نیست جنگی در آن رخ دهد بلکه ترس از جنگ، زمینه هر نوع امتیازی را اعم از تعطیلی فعالیت‌های موشکی و بی‌تفاوتی در مناقشات منطقه‌ای در کنار توافق هسته‌ای یکطرفه را برای آنها به ارمغان بیاورد. این بود که می‌بینیم «محمدجواد ظریف» رئیس دستگاه دیپلماسی دولت روحانی در دانشگاه تهران به صراحت می‌گوید: «آمریکا با یک «بمب» می‌تواند سیستم دفاعی ایران را از کار بیندازد!». این همان تهدید معتبر نظامی بود که همواره آمریکایی‌ها نسبت به ایران دنبال می‌کردند و در برخی مقاطع‌، تا حدودی هم موفق شده بودند. هر چند سیاست دفاعی کشور همواره بر مدار خودکفایی و تقویت بنیه دفاعی کشور دنبال می‌شده و از جای دیگری مدیریت می‌شود و متفاوت از سیاست «ترسیدن» و «ترساندن» برخی دولت‌ها از تهدید آمریکا بوده است.
5- آنچه در راهبرد کلان ترامپ و همه دولت‌های گذشته آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است «تهدید موجودیتی» جمهوری اسلامی ایران است. چیزی که در طول این 45 سال همواره با شکست مواجه بوده است. از نگاه نگارنده‌، همه مقامات آمریکایی چه جمهوری‌خواه باشند یا دموکرات‌، «ترامپ» باشد یا «بایدن»‌، معتقدند برای توقف برنامه‌های راهبردی ایران مانند هسته‌ای‌، موشکی‌، منطقه‌ای و...‌، باید رهبری نظام و سیستم حکومتی جمهوری اسلامی ایران را به این جمعبندی برسانیم که این برنامه‌های راهبردی به جای اینکه موجودیت نظام را تقویت کند، موجودیت آن را تضعیف کند. آمریکایی معتقدند؛ اعتقاد رهبری نظام به مردم واقعی است و از نظر رهبری تنها تهدید موجودیتی معتبر‌، تهدیدی است که از جانب خود مردم ایجاد شود و بقیه تهدیدات از نگاه آنها نامعتبر است. بنابراین‌، دولت‌های آمریکا معتقدند اگر بتوانیم مردم را علیه حاکمیت بسیج کنیم‌، قادر خواهیم بود از حاکمیت امتیاز بگیریم. حوادثی همچون فتنه 88، 96‌، 98 و 1401 را در همین راستا باید ارزیابی کرد.
با این نگاه، آمدن دوباره ترامپ در کاخ سفید و اظهارات غیرمسئولانه برخی اصلاح‌طلبان همچون؛ مرعشی‌، کلانتری، زیدآبادی و...تیتر‌های روزانه رسانه‌های آنها در مذاکره با دولت جدید آمریکا و تصویر متفاوت از ترامپ 2024 با ترامپ 2016 را باید در راستای القای دوقطبی و شکاف در درون حاکمیت و ایجاد فضای روانی در کشور آن‌هم در شرایطی که دشمن تجریه موفق دو عملیات بزرگ وعده صادق 1 و 2 را دیده و طعم تلخ آن را چشیده‌، دانست.

خبرگان رهبری و سامان نهادی ثبات سیاسی

جعفر حسنخانی
نظام‌های سیاسی- اجتماعی برای سامان اوضاع در جوامع نیازمند ثبات هستند. هر ثباتی نیازمند عناصر ثبات‌بخش است. عناصر ثبات بخش هم یک وجه بیرونی و عینی دارند، و یک وجه درونی و نرم‌افزاری. در این میان، نظام سیاسی‌ای در سامان‌دهی اوضاع موفق‌تر است که بتواند ثبات سیاسی خود را به نفع سامان‌بخشی و پیشرفت خود، تداوم دهد و این کار ممکن نیست مگر با نهادی کردن عناصر ثبات‌بخش. نظام سیاسی‌ای می‌تواند موفق باشد و ثبات سیاسی را به نفع سامان بخشی سیاسی و بهتر کردن اوضاع به کار گیرد که ثبات را علاوه بر اشخاص مبتنی بر رویه‌های نهادی درونی شده تضمین کند. اگر این کار رخ ندهد، آن نظام سیاسی هر روز باید منتظر یک بحران و بی‌ثباتی باشد. چنین نظام سیاسی‌ای همچون کشتی است که با هر موج به سمتی رو می‌کند؛ روزی رو به ساحل دارد و اگر به گل نشیند روز دیگر روز به دریای بی‌مقصد می‌رود. روزی رو به صخره دارد و اگر با آن برخورد نکند روز دیگر رو به کشتی دیگر می‌رود و ممکن است با آن برخورد کند. 
 عنصر بیرونی ثبات سیاسی در ایران شخص ولی فقیه است و عنصر درونی و نرم‌افزاری آن نظریه ولایت فقیه؛ و این هر دو ابتنای بر یک رویه نهادی تضمین شده دارند. آن رویه نهادی تضمین شده برای ثبات در ایران مجلس خبرگان رهبری است. مجلسی متشکل از علمای بلاد که در ساحت نظر نگاهبانان نظریه ولایت فقیه هستند و در ساحت عمل یاریگران ولی فقیه. 
بازگردیم به استعاره کشتی. اگر یک نظام سیاسی را همچون کشتی فرض کنیم، نظریه ولایت فقیه سکان کشتی است. شخص ولی فقیه سکان‌دار کشتی است و مجلس خبرگان رهبری لنگرگاه ثبات کشتی. 
جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر قانون اساسی خود در تجربه چهل ساله خود توانسته ثبات سیاسی را به نفع سامان‌دهی امور تضمین کند. این بدان معنا است که کشتی ایران، از پس دوران، کشتیبانان و لنگرگاه قابل اعتماد و اتکا یافته است. از همین رو است که توانسته طرح‌های توسعه‌ای، عمرانی، درمانی و... را که نیازمند زمان زیاد و بستر آرام هستند به سرانجام برساند و در مسیر تحقق به پیش ببرد. از همین رو است که توانسته در کوران بحران‌سازی‌ها و موج‌آفرینی‌های سیاسی دشمن، کشتی سیاست ایران به ساحل آرام رهنمون کند. 
بازخوانی چهار دهه گذشته نشان می‌دهد که نظام جمهوری‌اسلامی ایران در تبدیل ثبات سیاسی به یک روند با دوام و مستمر موفق عمل کرده است. جمهوری اسلامی توانسته است حد قابل قبولی از ثبات سیاسی را به نفع پیشرفت و توسعه کشور تضمین کند. وجه اساسی کار جمهوری اسلامی، «نهادی» کردن این ثبات بوده است. ثبات در ایران تنها قائم به شخص نیست، بلکه تبدیل به یک روند نهادی شده است. 
سهم بزرگی از این ثبات بر عهده مجلس خبرگان رهبری است. کارکرد اصلی مجلس خبرگان تضمین تداوم ولایت فقیه است و این تضمین ثبات آفرین است. 
مجلس خبرگان امتحان خود را در این‌باره یک بار پس داده و پس از درگذشت بنیان‌گذار جمهوری‌اسلامی، امام راحل عظیم‌الشأن همچون لنگرگاهی کشتی به تب و تاب افتاده جمهوری اسلامی را ثبات بخشیده است. این وظیفه و آن تجربه را بار‌ها رهبر انقلاب در دیدار‌های سالیانه خود با اعضای مجلس خبرگان رهبری بازگوکرده و طرح دوباره آن در دیدار اخیر که فرمودند: «یک نکته مهم دیگری در این مسئله مسئولیت مجلس خبرگان وجود دارد، و آن عبارت است از اینکه وضع مجلس خبرگان و جعل مجلس خبرگان، معنایش این است که حرکت نظام اسلامی توقف ندارد؛ یعنی در او وقفه حاصل نمی‌شود، به وجود نمی‌آید؛ مجلس خبرگانی وجود دارد که نفر بعد او را مشخص کند؛ یعنی این تسلسل همچنان با قوت، با قدرت، با توانایی کامل وجود خواهد داشت؛ این آمادگی مجلس خبرگان، حضور مجلس خبرگان، یک چنین معنا و مفهومی دارد. اگر این شخصی که وجود دارد نبود، بی‌درنگ مجلس خبرگان اقدام می‌کند و نفر بعد را مشخص می‌کند؛ این [جور]است.» سخن منحصر به فردی نبوده است. در دیدار شهریور ۱۳۸۵ و اسفند ۱۳۹۴ نیز این مضمون در جمع اعضای خبرگان رهبری در بیان‌های مختلفی از سوی رهبر انقلاب طرح شده که همگی دلالت بر یک امر مهم دارند. آن هم نقش ثبات بخش مجلس خبرگان رهبری. مجلسی که بحق می‌توان آن را لنگرگاه ثبات نامید.

ویژگی‌های پنج‌گانه بیداری جهانی علیه صهیونیسم

محمد‌مهدی ایمانی‌پور

خردادماه امسال رهبر حکیم انقلاب اسلامی نامه‌ای خطاب به دانشجویان حامی مردم فلسطین در دانشگاه‌های آمریکا ارسال فرمودند. در بخشی از این نامه و پیام ماندگار آمده است: «این نامه را به جوانانی می‌نویسم که وجدان بیدارشان، آنها را به دفاع از کودکان و زنان مظلوم غزه برانگیخته است.»

جوانان عزیز دانشجو درایالات متحده آمریکا...! شما اکنون در طرف درست تاریخ - که درحال ورق‌خوردن است - ایستاده‌اید... شما اکنون بخشی از جبهه مقاومت را تشکیل داده‌اید و در زیر فشار بی‌رحمانه دولت‌تان - که آشکارا از رژیم غاصب و بی‌رحم صهیونیست دفاع می‌کند - مبارزه‌ای شرافتمندانه را آغاز کرده‌اید.» 
آنچه امروز بیداری جهانی علیه صهیونیسم را رقم زده، برانگیخته شدن احساسات جهانی و توسعه جبهه مقاومت تا مرز‌های اروپا و آمریکاست. چنانچه بار‌ها در سخنرانی‌های یک سال اخیر رهبر حکیم انقلاب تاکید شده است، ما با پدیده و کلان‌روندی تحت عنوان بیداری جهانی علیه صهیونیسم و تبلور مقاومت در سطحی فراتر از منطقه غرب آسیا مواجه هستیم. در این معادله، رسانه‌های غربی و صهیونیستی نه‌تن‌ها قادر به تکمیل رویکرد بازدارنده خود در قبال این بیداری جهانی نیستند، بلکه به صورت ناخواسته، تبدیل به کاتالیزور‌ها و عوامل تسریع‌کننده‌ای شده‌اند که بیش از پیش این مسیر اجتناب‌ناپذیر را تحکیم و تسریع می‌کنند. به عبارتی بهتر، رژیم اشغالگر قدس و شبکه رسانه‌ای-تبلیغاتی آن در پنج قاره جهان، وارد چرخه باطلی شده که دست‌وپا زدن در آن، حقیقتی به نام سقوط و تباهی صهیونیسم را در معرض دید افکار عمومی دنیا قرار می‌دهد. این بیداری جهانی، ویژگی‌های پنج‌گانه‌ای دارد که به آنها اشاره می‌کنیم:
 
کنش آگاهانه:
بدون شک مهم‌ترین خصلت بیداری جهانی شکل‌گرفته علیه صهیونیسم و متعلقات آن، آگاهی‌محور بودن آن است. آشکار شدن واقعیت رژیم صهیونی، افتادن نقاب از چهره کریه آن و نهایتا آگاهی عمومی ناظر بر باور‌ها و نه شنیده‌ها و افسانه‌های ساختگی، از موجبات بیداری وجدان‌ها بوده است. آگاهانه بودن این بیداری، موجب قوام و دوام آن در بازه زمانی و مکانی کنونی و آتی در دنیا خواهد بود. 
 
فراگیری:
 آگاهی گسترده بین‌المللی علیه رژیم اشغالگر قدس، دیگر صرفا ناظر بر جنگ غزه و لبنان و وقایع جاری در آن نبوده و ماهیت رژیم کودک‌کش صهیونیستی و حامیان آن را هدف قرار داده است. اعتراضاتی که علیه رژیم متوحش صهیونیستی در جای جای دنیا شکل‌گرفته، معطوف به ماهیت و موجودیت این رژیم بوده، زیربنا و ثوابتی که این رژیم بر پایه آن حیات نامشروع خود را آغاز کرده، به چالش کشیده است. 
 
تسری‌بخشی:
زمانی که اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ کلید خورد، پیش‌فرض صهیونیست‌ها و آمریکا، این بود که گذشت زمان و جا‌به‌جایی نسل‌ها، تبدیل به عاملی در مسیر تثبیت این اشغالگری و قبح‌زدایی از آن خواهد شد. همین نگاه در ارتکاب جنایت‌های یک سال گذشته نیز وجود داشت و گمان می‌رفت که گذر زمان، موجب به حاشیه رفتن موضوع غزه شود، اما نظرسنجی‌هایی که در آمریکا و اروپا صورت گرفته، بیانگر عمیق‌تر شدن نفرت عمومی از جنایات و نسل‌کشی صورت‌گرفته در غزه از یک طرف، ریشه‌دار شدن ارزش‌های نهفته و آشکار در گفتمان مقاومت و نهایتا تبدیل شدن جهان منهای اسرائیل به یک هدف انسانی و اخلاقی، از سوی دیگر گردیده است. این روند، نوید تسری بیداری به نسل‌های بعدی را می‌دهد. 
 
تثبیت اندیشه‌ای: 
غرب در طول دهه‌های سپری‌شده از اشغال فلسطین، در کسوت بازیگری بستر‌ساز جهت تنظیم و تثبیت سلسله عوامل محیطی و فرامتنی به‌منظور استمرار اشغالگری صهیونیست‌ها بوده است. همان گونه که اشاره شد، جریان تبلیغاتی و رسانه‌ای حاکم بر غرب نهایت تلاش وقیحانه خود را دراین تنظیم‌سازی فرامتنی به کار برده، اما امروزبیش از پیش خود را در برابر آگاهی جهانی شکل گرفته مستاصل و ناتوان می‌بیند. 
 
عملگرایانه بودن‌: 
جنبش جهانی ضدصهیونیسم، عملگراست و صرفا مبتنی بر مؤلفه‌های فکری و اندیشه‌ای نیست. به عبارت بهتر، تبلور این آگاهی جمعی را ما صرفا در نظریه‌پردازی‌ها که متوجه ذهنیت افراد درخصوص ماهیت و عملکرد صهیونیست‌هاست، مشاهده نمی‌کنیم. تبلور خیزش‌های ضدصهیونیستی، امروز در خیابان‌های پاریس، آمستردام، واشنگتن و نیویورک به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه اصلاح ذهنیت نسل‌های قبلی و خلق ذهنیت نسل‌های جدید علیه رژیم اشغالگر قدس، منتج به بروز اعتراضات پرهزینه علیه نظام سلطه و تزویر شده است. این بیداری جهانی قابل پیشگیری و حتی قابل مدیریت نبوده و در آینده‌ای نزدیک، سقوط کریه‌ترین و متوحش‌ترین نظام فکری و سیاسی در جهان امروز را رقم خواهد زد. ان‌شاءا...

مخاطرات ساده انگاری دیپلماسی

علیرضا توانا

اول بهمن ماه ۱۴۰۳ ترامپ رسما فعالیت خودش را به عنوان چهل و هفتمین رئیس جمهور ایالت متحده امریکا آغاز خواهد کرد؛ در این مدت کابینه او توسط جلسات متعدد در حال چیده شدن است که شامل وزارتخانه ها و آژانس های فدرال است ؛ پیش بینی می شود تمرکز این دوره از ریاست جمهوری دونالد ترامپ حول محور قاره آسیا برای استفاده از منابع این قاره در جهت بهبود اداره ایالت متحده آمریکا و همچنین کمک در بهبود شرایط برای تثبیت دستاوردهای اسرائیل در جنگ های متعدد ۲۰۲۴ میلادی و عادی سازی روابط اجرای پیمان ابراهیم باشد.
عملا موانع زیادی مخصوصا در خاورمیانه در اجرای طرح و برنامه های این فرد وجود خواهد شد.
برای مثال می توان از ایران ، سوریه ، ترکیه و یمن نام برد. بدون شک قاره اسیا که تلاطم های سیاسی زیادی را از جمله چین و تایوان ، کره شمالی و کره جنوبی ، روسیه و اکراین ، ایران و اسرائیل را در خود جای داده ، آبستن حوادث غیرقابل جبرانی است و موضوع جذابی برای این دوره از ریاست جمهوری دونالد ترامپ خواهد بود.
ساده انگاری های سیاسی و استفاده از روش های قدیمی برای دورزدن تحریم ها در این دوره جوابگوی اقتصاد تضعیف شده ی ایران نخواهد بود و قطعا طرح و برنامه های جدیدی برای مدیریت کشور مورد نیاز می باشد و این جز با طرح و برنامه های مجلس شورای اسلامی به عنوان وکلای ملت برای تصویب قوانین جدید در راستای بهبود معیشت مردم و مصلحت کشور امکان پذیر نخواهد بود.
ساده انگاری های سیاسی در تمام جوامع از عوامل ایجاد شکاف های اقتصادی بوده است ؛ شعار ما می توانیم زیباست اما در صورتی که زیرساخت های آن محیا باشد. شما هیچ کشوری را در تاریخ پیدا نخواهید کرد که بدون پیمان های مشترک المنافع با کشورهای دیگر به پیشرفت رسیده باشند؛ سهل انگاری های سیاسی و ساده نگاه کردن به مسائل باعث دلسردی نسل جوان جامعه و ناامید شدن آن ها خواهد شد زیرا عملا این ساده انگاری ها باعث تشدید تحریم های ظالمانه علیه مردم کشورمان خواهد شد و کشوری که اقتصاد ضعیفی داشته باشد جوانانش انگیزه ی فکر کردن و رشد نخواهند یافت.
بدون شک این دوره در تاریخ دیپلماسی کشور دوره ای سخت خواهد بود زیرا ما باید برای منافعی که حق مردم کشورمان می باشد چانه زنی های سیاسی را داشته باشیم و اجازه ندهیم در حق هیچکدام از شهروندان کوتاهی و اجحاف های سیاسی صورت پذیرد.

الگوی توسعه سواحل مکران، آزمون مهم دولت چهاردهم

سید محمود حسینی
آقای دکتر پزشکیان، روز یکشنبه ۲۰ آبان‌ماه، در دومین جلسه «بررسی و تحلیل طرح‌های توسعه دریامحور با تأکید بر سواحل مکران»، اعلام کرد: این منطقه قرار است به عنوان «الگوی نوین توسعه و قطب اقتصادی و سیاسی کشور» معرفی شود. ایشان همچنین راهکارهای شتاب‌بخشی به توسعه مکران را به قرار زیر مطرح کرد:

- تقویت اقتصاد بومی منطقه

- تأمین زیرساخت‌های انرژی با تأکید بر انرژی‌های تجدیدپذیر

 

- تسریع در تکمیل کریدورهای مواصلاتی منطقه با همکاری شرکای بین‌المللی

- جذب و متمرکز کردن سرمایه‌‌گذاری داخلی و خارجی در مکران

همچنین به گفته معاون وزیر راه و شهرسازی و مدیرعامل سازمان بنادر و دریانوردی، در این جلسه آقای رئیس‌جمهور به وزارت راه و شهرسازی مأموریت داد که با به‌کارگیری مشاوران بین‌المللی و داخلی، طرح جامع توسعه دریامحور با اولویت سواحل مکران را تهیه و تکالیف و وظایف دستگاه‌های اجرائی در این زمینه را مشخص کند. به‌این ترتیب و با توجه به حکم آقای رئیس‌جمهور به آقای مهندس عبدالعلی‌زاده به عنوان «نماینده رئیس‌جمهور در هماهنگی اجرای سیاست‌های کلی توسعه دریامحور» به وضوح شاهدیم که راهبرد دولت چهاردهم در امر توسعه کشور، توسعه دریامحور با تمرکز بر توسعه سواحل مکران بوده و بر این امر تأکید دارند. این به آن معنی است که حاکمیت قصد دارد سواحل مکران (دریای عمان) را به قطب توسعه پایدار کشور و به تعبیر ایشان الگوی نوین توسعه و قطب اقتصادی و سیاسی کشور تبدیل کند. منطقه مکران، خطه‌ای حساس با موقعیت ژئوپلیتیک و ظرفیت‌های توسعه‌ای بالا بوده که در چندین دهه گذشته مورد توجه سیاست‌گذاران مرکز قرار داشته و در اسناد بالادستی هم مطرح بوده است. ‌با وجود این، هیچ‌گاه، اراده قوی برای اجرای طرح‌های توسعه این منطقه شکل نگرفته و البته در عمل هم با چالش‌ها و موانع بسیاری مواجه بوده و هست. باید پذیرفت آنچه تاکنون برای توسعه دریامحور انجام شده، اعم از تدوین و تصویب اسناد بالادستی و دیگر اقدامات‌، کافی نیست و الزاماتی دارد که باید لحاظ شود. از جمله این الزامات عبارت‌اند از:

۱- ایجاد فهم مشترک از توسعه سواحل مکران در بین حاکمیت و نیز نخبگان

۲- توجه به توسعه پایدار منطقه با جلب رضایت و مشارکت ساکنان و بهره‌مندی مردم محلی از مواهب توسعه

۳- هم‌راستایی سیاست‌های توسعه ملی با سیاست‌های توسعه منطقه‌ای

۴- ایجاد وحدت در مدیریت طرح و تقسیم کار ملی

بر حسب سیاست‌های کلی توسعه دریامحور مبنی بر سیاست‌گذاری یکپارچه امور دریایی و تقسیم کار ملی و مدیریت چابک و کارآمد دریا، قبل از هر چیز ایجاد ساختار مدیریت واحد برای سیاست‌گذاری و پیگیری امور اجرائی در موضوعات توسعه دریامحور ضروری است. اما در حال حاضر ساختارهای متعددی درون دولت، مدیریت کل یا بخشی از سواحل را بر عهده خود می‌دانند

از جمله:

۱- شورای توسعه سواحل مکران مصوب هیئت دولت (به ریاست معاون اول)‌

۲- نماینده رئیس‌جمهور در اجرای سیاست‌های توسعه دریامحور (آقای مهندس عبدالعلی‌زاده)

۳- سازمان برنامه و بودجه، به عنوان نهاد توسعه‌ای پیگیر مدیریت طرح است.

۴- وزارت راه و شهرسازی به ویژه با مأموریت اخیر رئیس‌جمهور محترم به آن وزارتخانه، مدعی تعیین وظایف سایر دستگاه‌هاست.

در واقع مدیریت توسعه دریامحور، توسط «چند نیروی درون دولت» به سویی کشیده می‌شود که خود موجب بر زمین ماندن برنامه‌های اجرائی و سردرگمی سرمایه‌گذاران، مردم محلی و نیز مدیران میانی و مدیران پروژه‌های زیرساختی در منطقه شده است.

رئیس‌جمهور محترم در دومین جلسه توسعه دریامحور، بر تدوین برنامه توسعه دریامحور با استفاده از مشاوران خارجی معتبر تأکید کرده و سازمان بنادر و دریانوردی را مأمور پیگیری این امر کرده‌اند. لازم است توجه شود:

الف) سند توسعه منطقه مکران، مصوب شورای شهرسازی و معماری (ابلاغی دی‌ماه ۱۳۹۷)

‌ب) سند آمایش توسعه سواحل مکران، مصوب شورای عالی آمایش (در مهرماه 1398)‌

ج) طرح جامع توسعه سواحل مکران که کلیات آن در دی‌ماه 1402 در هیئت دولت وقت مصوب شده است، همچنین برنامه تحقق سیاست‌های توسعه سواحل مکران مصوب هیئت دولت پیشین که توسط سازمان برنامه تهیه و در کارگروه زیربنایی سازمان برنامه بررسی شده و از ابعاد مختلف مورد تأیید قرار گرفته است، موجود هستند. با عنایت به موارد فوق و به منظور خروج مدیریت توسعه دریامحور از بن‌بست کشمکش ساختارهای درون‌دولتی و نیز برای جلوگیری از تضییع بیت‌المال و ایجاد ساختار مدیریت واحد برای سیاست‌گذاری و پیگیری امور اجرائی در موضوعات توسعه دریامحور، موارد زیر قابل بررسی است:

الف) معاون اول محترم رئیس‌جمهور نسبت به احیای فعالیت‌های شورای توسعه مکران ذیل مدیریت خود، با انتصاب دبیر جدید و پرهیز از واگذاری آن به معاونت هماهنگی‌ اهتمام ورزد. در این صورت مناسب است از سوی هیئت دولت به شورای توسعه مکران اختیارات بیشتری داده شود.

ب) در غیر این صورت، با لغو مصوبه تشکیل شورای مکران در جلسات هیئت دولت، مدیریت یکپارچه به آقای عبدالعلی‌زاده با تصویب اختیارات مؤثر مطابق اصل ۱۲۷ قانون اساسی‌ واگذار شود. همچنین با توجه به تجربیات، سوابق و مأموریت‌های بخشی دستگاه‌ها، از واگذاری مدیریت توسعه مکران به سازمان برنامه و بودجه و سایر وزارتخانه‌ها از‌جمله وزارت راه و شهرسازی پرهیز شود. گفتنی است در دوره‌ای مدیریت توسعه مکران به وزارت راه و شهرسازی واگذار شده بود که در مجموع تجربه موفقی نداشته است. به‌طور تاریخی سازمان برنامه و بودجه در مورد مدیریت ساختارهای توسعه منطقه‌ای از‌جمله سازمان عمران سیستان و... ناموفق عمل کرده است.

در نهایت، به منظور اجرای اوامر رئیس‌جمهور مبنی بر تدوین برنامه جدید، اولا برای پیشگیری از وقفه احتمالی، اسناد موجود مبنای کار قرار گیرد. ثانیا سندهای یادشده دست‌کم توسط دستگاه مسئول طرح بررسی و ضعف‌ها و قوت‌های آنها استخراج و برای نحوه بازنگری آن تصمیم‌گیری شود. ثالثا در راستای اجرای ماده 68 قانون احکام دائمی توسعه، لایحه اساسنامه تأسیس سازمان توسعه سواحل مکران که قبلا به مجلس شورای اسلامی ارسال شده بود، به‌گونه‌ای که مورد پذیرش وزارتخانه‌های مختلف باشد، اصلاح شده و بار دیگر برای تصویب در مجلس شورای اسلامی پیگیری شود. رابعا مصوبات شورای توسعه مکران در دوره پیشین (۱۴۰۱ تا - ۱۴۰۳) به دلیل غیرعملیاتی بودن مورد بازنگری جدی قرار گیرد.

آتش‌بسی با هدف تحدید حزب‌الله

جواد شاملو
در حالی که دولت و پارلمان لبنان در حال بررسی پیشنهاد ۱۳ ماده‌ای آمریکا برای برقراری آتش‌بسی ۶۰ روزه‌ است، رژیم اشغالگر حملات خود را علیه لبنان و ضاحیه بیروت افزایش داده است. این چهره دقیق دیپلماسی غربی است. در دیپلماسی غربی، مولفه‌های دیپلماتیک همچون مذاکره و آتش‌بس جایگزین جنگ نیستند؛ بلکه از نتایج آن هستند. هنگامی که در میدان فشار کافی اعمال شد، دیپلماسی وارد می‌شود و شرایطی را که به نفع طرف غربی باشد تثبیت می‌کند و در همین حالت هم، میدان، فشار خود را بیشتر می‌سازد تا احتمال پذیرش پیشنهادات زورگویانه طرف غربی از سمت طرف مورد ستم بیشتر شود. در این حالت میدان می‌کارد و دیپلماسی برداشت می‌کند. حملات اسرائیل و پیشنهادات ظاهرا صلح‌جویانه ایالات متحده از لحاظ شکل و صورت با یکدیگر متفاوتند اما ماهیتا مکمل یکدیگرند. 
حزب‌الله لبنان با آغاز نسل‌کشی توسط رژیم صهیونیستی در نوار غزه به وظیفه اسلامی، انسانی و ملی خود عمل کرد و از شمال با رژیم اشغالگر وارد جنگ شد. بدیهی است این جنگ را همان اتفاقی تمام می‌کند که آن را آغاز کرد. چیزی در غزه عوض شد و این جنگ آغاز شد، اکنون هم پایان نسل‌کشی در غزه است که می‌تواند سایه جنگ را از شمال اراضی اشغالی کم کند. رژیم اشغالگر که از تشدید حملات حزب‌الله پس از شهادت سیدحسن نصرالله به ستوه آمده است، سعی دارد با افزایش حجم آتش در جنوب لبنان و ضاحیه بیروت، دولت لبنان را تحریک به پذیرش آتش‌بس و در حقیقت تحدید حزب‌الله گرداند. افزایش تهدیدها از سوی تهران و همراهی سوریه با مقاومت نیز ضرورت آتش‌بس در لبنان را برای رژیم افزایش داده است. آنچه رژیم به آن امید دارد، منفعت‌طلبی دولت‌های منطقه و تن دادن آنان به سازش است. این در حالی است که طوفان‌الأقصی با تحقق رؤیای گروه‌های مقاومت مبنی بر آغاز درگیری نهایی با غاصبان قدس، نقطه پایان سازش منطقه غرب آسیا با این جرثومه بود. افکار عمومی منطقه و گروه‌های مقاومت در مقابل نسل‌کشی بی‌رحمانه در غزه ساکت نخواهند نشست و در این مسیر دولت‌ها همراهند و چاره‌ای جز همراهی ندارند. تنها اتفاقی که رژیم صهیونی را از باتلاق کنونی موقتا نجات خواهد داد، پایان حملات به غزه مظلوم و پذیرش شکست در این خطه مقاوم است.
 

راه اعتمادسازی

هادی اسکندری 

تنها حدود ۴ ماه تا پایان  سال «جهش تولید با مشارکت مردم»  باقی مانده اما این که تا چه میزان از ظرفیت مشارکت مردم در جهش تولید به عنوان یکی از اساسی ترین بسترهای توسعه اقتصادی کشور بهره برده ایم، جای تامل دارد. برخی کارشناسان معتقدند شرایط خاص شش ماهه اول سال جاری در کندی تحقق این امر تاثیر قابل توجهی داشته، برخی نیز بر این باورند این عدم توفیق ریشه در مسائل و مشکلات مربوطه کشور به‎خصوص در یک دهه گذشته مانند رکود و حواشی بورس، مشکلات مختلف پروژه های مشارکتی مثل «پدیده»، تخلفات سازمان خصوصی سازی و گسترش نگاه رانت خواری و مجرم پنداری جامعه نسبت به بخش خصوصی و سرمایه داران خصوصی دارد. دشمنان و رسانه های مرتبط با آن‎ها نیز در اقداماتی همسو با هدف قراردادن اعتماد مردم و دامن زدن به گسترش بی اعتمادی در طبقات مختلف جامعه از تمامی فرصت ها و بهانه های پیش آمده استفاده می کنند و در شرایط حساس امروز در مسیر تضعیف کشورمان در کنار تحریم ها و ابزارهای دیگر کمر همت بستند و برخی در داخل دانسته یا نادانسته در آسیاب دشمن آب می‎ریزند. تعاونی های مردم پایه، بورس، اوراق مشارکت عمومی در طرح ها، خصوصی سازی، توسعه فرهنگ خرید کالاهای تولید داخل و عدم خرید کالاهای قاچاق، شرکت های دانش بنیان و فناور و سرمایه گذاری مستقیم در ایجاد و توسعه بنگاه های تولیدی از مهم‎ترین مسیرهای ایجادشده برای مشارکت مردم در توسعه تولید است؛ اما اتفاقات تلخ و تجارب مردم در مشارکت در موارد مذکور منجر به بی اعتمادی آن‎ها نسبت به سرمایه گذاری در این بخش ها و کاهش روزافزون سرمایه مردم از چرخه مولد به سمت دلالی، بازار ارز و طلا و خودرو که از جمله عوامل مهم و موثر در افزایش بیماری اقتصادی کشور هستند، شده است. عدم توجه به اثرات جبران ناپذیر این بی اعتمادی، در نتیجه اقدامات غیراصولی و غیرکارشناسی دستگاه های مربوطه از قانون‎گذاری، فرایندهای اجرایی و نظارتی هر کدام از این بخش ها گرفته تا برخورد قضایی با جرایم و تخلفات انجام شده و عدم روایتگری صحیح آن ها، از بزرگ‎ترین عوامل وقوع این مسئله است. شفافیت و اطلاع رسانی از طرح ها و پروژه های اقتصادی مشارکتی و پررنگ نمودن نظام نظارتی مردم در این پروژه ها، اصلاح و متناسب سازی قوانین جاری کشور، تصویب قوانین حمایتی و اختصاص مشوق ها و امتیازات ویژه و ملموس در قبال مشارکت و سرمایه گذاری مردم، آموزش و آگاهی بخشی و ارتقای سطح دانش مالی جامعه، معرفی الگوها و تجارب موفق از مشارکت های مردم، مردمی سازی اقتصاد و کاهش سهم و تصدی گری واقعی دولت در بنگاه های اقتصادی و واگذاری مدیریت آن ها به بخش خصوصی (نه خصولتی) متعهد و مجرب و کاهش دخالت دولت ودستگاه های حاکمیتی در فعالیت بنگاه ها و تمرکز بر نقش نظارتی آن‎ها در چارچوب قوانین، ایجاد ساز و کار قضایی متناسب در رسیدگی به مسائل مربوط به این حوزه از جمله اختصاص شعب ویژه با داشتن پرسنل قضایی متعهد و با تجربه و سوابق مرتبط و کاهش جدی روند رسیدگی به آن‎ها از موثرترین راه های بازیابی اعتماد جامعه و موثر در جلب مشارکت مردم به شمار می آید که با توجه به اهمیت موضوع می بایست سران قوا با تشکیل کارگروهی ویژه، متشکل از نمایندگان دستگاه های ذی ربط و با استفاده از ظرفیت کارشناسان، اندیشکده ها و رسانه ها با نگرشی واحد و هماهنگ با دقت و سرعت فارغ از نگاه جناحی و دسته بندی سیاسی تدابیر ویژه را بیندیشند.
 
ترامپ و اوانجلیست‌ها
حمید ملک‌زاده 
در مسیری که برای نگاشتن این یادداشت انتخاب شده بیشتر بر مهم‌ترین گروه از حامیان رئیس‌جمهور منتخب ایالات متحده، دونالد ترامپ تمرکز شده است؛ یعنی مسیحیان اوانجلیست. 
باید در درجه اول این نکته را در نظر بگیریم که سیاست به طور بنیادین با مفهوم اداره متفاوت است، بنابراین وقتی بنا داریم درباره حاکم در یک نظام سیاسی صحبت کنیم، باید قبل از هر چیز سلسله‌مراتب مربوط به اداره دولت را از شمول مباحثی که ارائه می‌کنیم، کنار بگذاریم. اداره در بهترین حالت به ‌عنوان حوزه‌ای فرعی و در نتیجه سیاست شکل می‌گیرد. هر چند می‌توان اداره بدون تأسیس دولت را نیز متصور بود، بنابراین وقتی درباره دین و دولت در آمریکا صحبت می‌کنیم، بنا نداریم درباره نقش نهاد دین در اداره جامعه بحث کنیم. موضوع مورد نظر ما در اینجا نقش دین یا نهاد دین در سیاست، یعنی در سازوکارهای مربوط به تصمیم‌گیری درباره حدود دولت است.  
اهمیت این موضوع از این‌ جهت است که ایالات متحده میزبان جامعه متنوعی از هویت‌های دینی و اعتقادات مذهبی است که هر کدام از آنها ممکن است به ‌نوعی از طریق سازوکارهای مربوط به تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی در این کشور و به ‌عنوان شهروندان آمریکایی نقش یا تأثیری در اداره کشورشان داشته باشند. با این‌ حال اینطور به نظر می‌‎رسد تنها یک گروه خاص هستند که از جایگاه و اهمیت بنیادین‌تری در نظام تصمیم‌گیری ـ و نه صرفا اداره ـ در این کشور برخوردارند. یعنی گروهی از مسیحیان پروتستان به نام «اوانجلیست‌»ها که منادیان بخش عمده‌ای از ارزش‌های محافظه‌کاری آمریکایی هستند. آنها تقریباً در همه نهادهای تأثیرگذار و بنیادین سیاست ایالات متحده حاضرند و به شکلی نهادمند در تعیین محتوا و تحدید حدود اساسی سیاست در این کشور فعالیت می‌کنند؛ تا جایی که می‌توان گفت وقتی درباره حاکم در ایالات متحده صحبت می‌کنیم، نمی‌توانیم آنها را نادیده بگیریم. هرچند بنا ندارم دامنه تحلیلم را تا آنجا ادامه دهم که ادعا کنیم جامعه اوانجلیست‌ همه ظرفیت‌های مفهوم حاکم در جامعه آمریکایی را پر می‌کند.
* اوانجلیست‌ها در نظام تصمیم‌گیری ایالات‌متحده
بعد از ترور ناموفق دونالد ترامپ در جریان رقابت‌های انتخاباتی، او عملاً اعلام کرد نجات‌ دادن او کار مسیح(!) بوده است. انگار خداوند برای نجات آمریکا او را از خطر مرگ نجات داده است(!) این ادعا در ابتدای امر ممکن است به‌ عنوان نوعی گزافه‌گویی از طرف سیاستمداری پوپولیست به نظر بیاید که قصد دارد برگ تازه‌ای از رقابت‌های سیاسی را آغاز کند اما استقبال جامعه اوانجلیست از این موضوع نشان داد چطور یک جامعه کوچک از رأی‌دهندگان آمریکایی می‌تواند در مسائل مربوط به سیاست در ایالات متحده تأثیرگذار باشد. در نهایت برگزاری مراسم تطهیر و دعا توسط اعضای این جامعه برای ترامپ پیوستگی و رابطه پیچیده این جامعه با نهادهای قدرت در آمریکا را به شکل آشکارتری معلوم کرد. از این‌ قرار می‌توان اینطور ادعا کرد: یکجور احساس تکلیف و یکجور رسالت دینی بر سیاست آمریکایی، بویژه در حزب جمهوری‌خواه وجود دارد که از ریشه‌هایی اوانجلیکی نیرو می‌گیرد. این مساله را نباید از یاد برد که این نوع  احساس تکلیف، حتی در میان پدران مؤسس آمریکا نیز مشاهده می‌شود. می‌توان دنباله احساس تکلیفی دینی را تا ذهن و عمل کاشفان قاره جدید نیز پیگیری کرد.  از این‌ جهت وعده آمریکایی یک وعده دینی متأثر از ارزش‌های مورد نظر اوانجلیست‌های آمریکایی است. 
این اصلا اغراق‌آمیز نیست اگر بگوییم وعده آمریکایی، وعده‌ای مذهبی است که باید بر اساس ارزش‌های اوانجلیک‌، آنها را بفهمیم. محافظه‌کاری آمریکایی ـ که بعضا لیبرال‌های خودمان در ایران بدون توجه به مبانی مذهبی تشکیل‌دهنده آن، از آن پیروی کرده یا به منادیان پرشور آن تبدیل می‌شوند ـ را تنها با این رویکرد می‌توان به شکل شایسته‌ای توضیح داد و فهمید. برای اینکه این مساله برای شما روشن‌تر شود، احتمالا می‌توانید ارزش‌های ناشی از فردگرایی و نظام‌های فرهنگی و سیاسی نشأت‌گرفته از آنها در آمریکا و جمهوری فرانسه را در یک قاب و در کنار هم بررسی کنید. بر این‌ اساس آنچه در نتیجه این مقایسه به دست می‌آید نشان می‌دهد ارزش فرد در محافظه‌کاری آمریکایی بیشتر از حیثیت مذهبی برخوردار است.  
مثلا آزادی فردی در این روایت بیشتر آزادی از هر اقتدار بیرونی برای خدمت‌ یا برآورده‌ کردن مسؤولیت‌های شخصی در مقابل خدا و جامعه است. یا مرکزیت خانواده در اوانجلیست‌های آمریکایی از موضوعات مهمی است که تأثیر بسزایی در سیاست ـ و نه ضرورتا اداره جامعه آمریکایی ـ دارد.
در نتیجه‌ پیوند بنیادین اوانجلیست‌های آمریکایی با سیاست در ایالات متحده، مسیحیت به عنصر اساسی هویت ملی در میان محافظه‌کاران آمریکایی تبدیل شده است. نفوذ ارزش‌های اوانجلیک و غلبه موعودباوری اوانجلیک در سیاست خارجی آمریکا خود را در جهت‌گیری -صریح یا پنهان- دیپلماسی این کشور برای تحقق باورهای آخرالزمانی این جامعه مذهبی نمایان می‌کند. حمایت بی‌شائبه از رژیم صهیونیستی، مخالفت با اسلام سیاسی و دخالت در غرب آسیا موضوعاتی است که باید از این چشم‌انداز مورد توجه قرار گیرد.   
برای ما این موضوع مخصوصا بعد از به‌ قدرت‌ رسیدن دوباره دونالد ترامپ در کاخ سفید از اهمیت بیشتری برخوردار است. از این‌ جهت، در شرایطی که حتی پیش از استقرار رسمی ترامپ و تیم اجرایی او در کاخ سفید، تحلیلگران و سیاستمداران ایرانی مشغول بحث‌ درباره رابطه تهران ـ واشنگتن در دولت جدید آمریکا هستند، باید به این وجه الهیاتی از موضوع دولت در آمریکا و نتایجی که برای سیاست‌های این دولت در مناطق مختلف دنیا دارد، توجه ویژه‌ای داشته باشیم.