حسن رشوند
شنبهای که گذشت جمهوری اسلامی با هدف بزرگداشت چهلمین روز شهادت سید مقاومت همایش بینالمللی «مکتب نصرالله» را در تهران برگزار کرد تا از رهگذر آن، گوشهای از شخصیت این عالم مجاهد و خستگی ناپذیر را به نسل امروز و نسلهای آینده بشناساند.
دو روز قبل از این همایش، رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان در رابطه با نقش رهبری در جلوگیری از انحراف و عقبگرد نظام اسلامی به عنوان ماموریت بسیار بزرگ رهبری نکاتی را فرمودند که وقتی به تاریخ پرافتخار رهبران حزبالله بهویژه دوران رهبری شهید سید حسن نصرالله در طول این 32 سال
نگاه میشود، آنچه بیش از هرمؤلفه دیگری در رفتار و سیره ایشان برجسته است عملکرد این سید عزیز در جایگاه رهبری برای هدایت و عدم انحراف جامعه درمسیر توحیدی بوده است.
رهبر حکیم انقلاب در آن دیدار با استناد به هشدارها و تذکرات متعدد قرآن کریم درباره بازگشت به عقب به عنوان یک خطر بسیار مهم، فرمودند: «پروردگار در قرآن مجید تهدید میکند که اگر از کفار اطاعت کردید، دچار عقبگرد و ارتجاع میشوید و یا اینکه کفار شما را بعد از ایمان، دوباره به کفر برمیگردانند.»
مروری بر تاریخ مبارزاتی سید مقاومت در این سه دهه نشان میدهد ایشان در مبارزه با جبهه کفر صهیونیستی ذرهای عقبنشینی نداشته است. حزباللهی که در دهه 1990 تازه مراحل شکلگیری خود را طی میکرد و در چند سال اول شکلگیری، بهدلیل برخی اختلافات، ناچار به تغییراتی در شورای اجرائی خود شده بود و با کنار کشیدن «صبحی طفیلی» و یک سال رهبری شهید سید عباس موسوی، دوران جدیدی را آغاز کرده بود، با خروج ذلت بار صهیونیستها از جنوب لبنان در سال 2000 پس از 18 سال اشغال، وارد فضائی میشد که از آن پس، تسخیر خاک لبنان با وجود چنین نیرویی برای رژیم صهیونیستی تبدیل به آرزوی دست نیافتنی شده بود. جنگ 33 روزه در سال 2006 ثابت کرد دژ محکم حزبالله تسخیر ناشدنی است و از آن پس، عقبگرد و بازگشت به گذشته یعنی اشغال مجدد لبنان وجود نخواهد داشت.
32 سال مبارزه بیوقفه، از سید حسن نصرالله رهبری ساخت که در امتداد خط ولی امر مسلمین امام خامنهای «رهبری مکتبساز» شد. آنگونه که سپهبد «مصطفی طلاس » وزیر دفاع سابق سوریه و چهره مشهور جهان عرب در بیان شخصیت سید مقاومت میگوید«وقتی که نصرالله با قامتی سربلند، استوار، صدایی رسا و قاطع پشت تریبون قرار میگیرد و به ایراد سخن میپردازد تا خواری و شکست را نفی کند، سراپا گوش میشوم و سخنان دلنشین او را میشنوم و به او غبطه میخورم. به او نگریستم و در خطوط چهرهاش ارادهای را خواندم که تا آسمان هفتم صعود کرده است و ستارهها را یکی پس از دیگری میچیند! اراده او به حدی پولادین و خللناپذیر است که سازش و انعطاف در آن وجود ندارد...».
تصویر چنین چهرهای از شهید نصرالله مرهون آن نگاه با صلابت قرآنی است که پیر و مراد و معلم او سید علی خامنهای در وجود او بیش از 30 سال است دمیده و او را پرورش داده است.
اما سید مقاومت ما چه ویژگیهایی داشت که امروز با رفتنش او را نه یک فرد، بلکه به مثابه یک مکتب باید بدانیم که نسل حاضر و نسلهای آینده باید از آن درس بگیرند و در مکتبش تربیت شوند:
۱- اولین ویژگی شهید سید حسن نصرالله ارتباط وثیق او با خاستگاه اصلی مقاومت یعنی ایران و ولی فقیه همیشه بیدار او بود. این ارتباط، تبعیت و اعتقاد قلبی به امام خامنهای تا آنجا برای فرماندهان حزبالله و شخص سید حسن نصرالله مهم و اساسی بود که از رهبر انقلاب به «قلعه ولایت» یاد میکند و هنگامی که از شهید سیدهاشم صفیالدین معاون اجرائی حزبالله سؤال میشود که نسبتِ شما به فرامین یا رهنمودهای ولی فقیه در ایران چیست؟پاسخ میدهد: «ما وقتی همراه سید حسن نصرالله خدمت امام (امام خامنهای) رسیدیم، وارد قلعه ولایت شدیم لذا تصمیم گرفتیم که از قلعه ولایت خارج نشویم و خلاف رهنمودهای ولی فقیه در ایران حرکتی انجام ندهیم.» و هنگامی که سؤال میشود چگونه میفهمید، کاری موافق نظر رهبری است یا نه؟ میگویند: «ما اگر در موردی، صراحت رهبری را داشته باشیم حتماً به آن عمل میکنیم و اگر در موردی مخالفت ایشان را بدانیم، به آن عمل نمیکنیم. اگر در موردی اختلافنظر داشته باشیم که نظر ولی فقیه چیست؟ ما با اولین پرواز به تهران میرویم و نظر ولی فقیه را مستقیماً درخواست میکنیم.»
چقدر این دو شخصیت سید حسن نصرالله و شهید سلیمانی در تبعیت از ولی فقیه به هم شبیهاند. در مکتب شهید سلیمانی ولی فقیه از اصول ثابتی است که مراقبت از آن برای آحاد جامعه واجب است تا جایی که در وصیت نامه خویش خطاب به ملت ایران میفرمایند: «از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولیّفقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنهای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید.» و سیدالشهدای مقاومت هم ولیفقیه که امروز در شخصیت امام خامنهای عزیز تبلور یافته را « قلعه ولایت» و حصن حصین جهان اسلام میداند.
۲- عیار ذوب در ولایت را با چنین عملکردی میتوان تشخیص داد نه آنکه شعار ذوب در ولایت توسط برخی از مدعیان داده شود و در حالی که نگاه رهبری را نسبت به موضوعی میدانند، خلاف آن عمل کنند. در برخی دورههای مجلس شاهد بودیم که طرح یا لایحهای به رای گذاشته میشد و برخی نمایندگان معترض، تصویب آن طرح یا لایحه را خلاف نظر امام راحل یا رهبری اعلام میکردند و رؤسای وقت مجلس از صندلی خود بلند میشدند و تصویب آن طرح یا لایحه را اعلام میکردند یا با بیتوجهی به نظر امامین انقلاب، میگفتند؛ نمایندگان رای بدهند ما نظر امام یا رهبری را جلب میکنیم.کجای این رفتارها با تبعیت از ولی فقیه سازگاری دارد. این میشود که سیره شهید نصرالله و شهید سلیمانی «مکتبساز» و رفتارهای خلاف آن «مکتبسوز» میشود.
۳- دومین ویژگی سید مقاومت، شجاعت بود. شجاعت، صلابت و نترسی محیرالعقول وی، زبانزد دوستان و دشمنان است. سالهای سال در بحرانیترین و خطرناکترین شرایط و در نزدیکترین وضعیت به سفاکترین دشمنی که برای کشتن وی از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد، مبارزه کرد. او همیشه در معرض شهید شدن بود و در یک سال گذشته که رژیم صهیونیستی رفتار سبوعانه خود را در غزه و با شهادت فرماندهان مقاومت به اوج رسانده بود وقتی به ایشان پیشنهاد میشود که اوضاع منطقه خطرناک است و شما در تیررس قرار دارید و هدف اولیه صهیونیستها هستید و از ضاحیه خارج شوید، میفرمایند؛ من همینجا میمانم. سید بارها گفته بود: «اگر من کشته شوم و سوزانده شوم و هزار بار این داستان تکرار شود، باز در راه امام و انقلاب اسلامی استوارم».
۴- ویژگی برجسته دیگر سید مقاومت عقلانیت سید بود. شهید سیدحسن نصرالله بسیار صبور و سرشار از سعه صدر و عقلانیت بود و این حلم و شکیبایی در امتزاج شجاعت، دلیری، خطرپذیری و روحیه انقلابی که در لحظه لحظه زندگی سید جاری بود، عقلانیت، حکمت و خردورزی وی را بارور و پربرکت کرده بود.
۵- در نتیجه میتوان گفت؛ «ولایتمداری»، «سعه صدر و صبوری»، «شجاعت و داشتن روحیه انقلابی و جهادی»، «حکمت و عقلانیت»، «دانش و خردورزی»، «دشمنشناسی»، «قدرت رهبری و مدیریت در بحرانها»، «بیتوجهی به زخارف دنیا»، «توانمندی خاص در ایجاد همبستگی ملی در جامعه اقلیتی لبنان» «داشتن خلاقیت و ابتکار عمل در مسائل نظامی» «جهانی اندیشیدن و رویکرد تمدنی داشتن»، «جاذبه و دافعه»، «خستگیناپذیری» و دهها ویژگی ممتاز و برجسته سیدالشهدای مقاومت، از وی شخصیتی «مکتبساز» برای نسل امروز و فردا نه در جغرافیای غرب آسیا، بلکه برای همه اعصار و در تمام جغرافیای جهان ارائه کرده است و گذشت زمان، آن را به اثبات خواهد رساند.
رزمایش شهدای امنیت، برای مهار طرح امریکایی- صهیونیستی خاورمیانه جدید
رسول سنائیراد
همان روز که رژیم صهیونیستی با حمله هوایی خود علیه ایران اسلامی متصور بود این حمله میتواند چالشی بزرگ برای امنیت ملی کشورمان باشد، تروریستهای تکفیری گروهک موسوم به جیشالعدل که علاوه بر گرایش تکفیری، به دنبال تجزیهطلبی نیز بودند و سودای تشکیل بلوچستان را در سر دارند با کمین علیه حافظان امنیت در شهرستان تفتان استان سیستان و بلوچستان، ۱۰ نفر از کارکنان وظیفه و درجهدار انتظامی را به شهادت رساندند.
همین گروهک، پیش از این هم همزمان با حمله موشکی علیه اراضی اشغالی و غصب شده فلسطین، اقدام به حمله تروریستی علیه پایگاههای سپاه و انتظامی در شهرهای راسک و چابهار کرده بود که گویای هماهنگی کامل این گروهک تروریستی با تروریستهای صهیونیستی و پادویی برای سرویس جاسوسی رژیم غاصب فلسطین و حامیان آن، به ویژه امریکای جنایتکار است. کمااینکه سرکرده معدوم این گروهک، سالها قبل در مسیر سفر برای دیدار با مأموران امریکایی دستگیر شد و به روی سلاحهای به دست آمده از تروریستهای حادثه اخیر هم مالکیت ارتش امریکا حک شده بود.
به دنبال حادثه تروریستی اخیر، رزمایش امنیتی شهدای امنیت با همکاری، هماهنگی و همافزایی قرارگاه قدس سپاه، فرماندهی انتظامی، و اداره کل اطلاعات استان به اجرا گذاشته شد که تاکنون علاوه بر کشته شدن تعدادی از تروریستها و دستگیری تعدادی دیگر، دولت پاکستان نیز اقدام به عملیات علیه پایگاه تروریستها در کوههای داخل خاک افغانستان کرده که به کشته شدن تعدادی از عناصر این گروهک از جمله خلیفه ادعایی آنها شده است.
عوامل و زمینههایی که به موفقیت این عملیات امنیتی کمک کرد، عبارتاند از:
۱- همکاری خوب مردم منطقه با مسئولان نظامی و امنیتی که سرنخها و اطلاعات مناسبی برای شناسایی و پیگرد تروریستها به دست داده و زمینهساز وارد ساختن ضربات کاری بر پیکره این گروهک تکفیری شده است. ۲- هماهنگی و همکاری مناسب بین مجموعههای نظامی، امنیتی و انتظامی که با کار قرارگاهی به شکل همافزا و مؤثر میدان عملیات را در اختیار گرفته و با بهرهگیری از ظرفیتها و امکانات یکدیگر به شکل بسیار مقتدرانه و مؤثر مأموریت ضربه به تروریستها را پیش بردهاند. ۳- همکاری و هماهنگی بین مجموعههای نظامی و دیپلماتیک ایران و پاکستان که با درک و فهم مشترک نسبت به خطر تروریسم و نقشه سرویسهای حامی این گروهکها، منجر به عملیات مؤثر ارتش پاکستان علیه مقر کوهستانی گروهک جیشالظلم در خاک پاکستان و کشته و مجروح شدن عناصر اصلی این گروهک شده است. البته در واکنش به این همکاری دولت پاکستان، تروریستها از ارتش پاکستان انتقام گرفتند و با انفجار علیه مردم، سربازانی که برای سوار شدن به قطار در ایستگاه کویته در انتظار ایستاده بودند، دهها نفر را کشتند یا مجروح کردند.
جالب اینجاست که گرچه مسئولیت این انفجار را گروهک تروریستی دیگری با ماهیت سکولار و با نشان پاکستانی برعهده گرفته، اما این حادثه گویای پیوند، همکاری و هماهنگی آن با گروهک تروریستی جیشالظلم است که مدعی ماهیتی دینی و تکفیری است و نشان ایرانی را یدک میکشد. اما نقطه مشترک هر دو گروهک، تجزیه و جداسازی بلوچستان و تشکیل حکومتی موهوم به نام بلوچستان بزرگ با پرچمی مشترک است و این دقیقاً ذیل همان «خاورمیانه جدید»، یعنی سیاست منطقهای امریکا و رژیم صهیونیستی قابل فهم است که متکی بر تجزیه کشورهای منطقه غرب آسیا و تبدیل آنها به واحدهای کوچک و فاقد قدرت برای نظم منطقهای مطلوب غرب میباشد.
بدیهی است در مواجهه با این طرح خطرناک، لازم است طوایف غیرتمند ایرانی و ایراندوست هم متحد و منسجم شوند و هم دولتهای منطقه به همکاری روی آورند و ابزار نیل به این طرح خبیثانه از حمله گروهکهای تروریستی وصل به سرویسهای جاسوسی را مهار کنند.
رزمایش امنیتی شهدای امنیت با همکاری و هماهنگی نیروهای نظامی، انتظامی و اطلاعاتی استان سیستان و بلوچستان میتواند الگویی برای مبارزه و مهار اثربخش تروریستهای متصل به سرویسهای جاسوسی مجری طرح خطرناک خاورمیانه جدید و برهم زدن نقشه شوم رژیم صهیونیستی و امریکای جنایتکار به حساب آیند.
در سایه پیادهسازی چنین الگویی که موجب سرعت و اثربخشی عملیات شد، امیدواری مردم مظلوم سیستان و بلوچستان را نیز شاهد هستیم که به خوبی میدانند برای توسعه استان و رفع محرومیتها، تأمین امنیت یک ضرورت قطعی است.
به تمامی رزمندگان این رزمایش بزرگ و قهرمانانه خداقوت میگوییم و زحمات و ایثارهای شجاعانه آنان را ارج مینهیم
بازگشت ترامپ و شدت گرفتن جنگ رسانهای
اردشیر زابلیزاده
با انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیسجمهور آمریکا در ۲۰۲۴، آیا روابط ایالات متحده و جمهوری اسلامی ایران و حامیان این دو کشور وارد مرحلهای تنشآمیزتر و جدیدتری خواهد شد؟ رسانههای طرفدار جنگ رژیم صهیونیستی تلاش میکنند بدون توجه به معیارها و شاخصهای روزنامهنگاری جنگ، انتخاب ترامپ در انتخابات را با تشدید تحریمها، مذاکرهای سختگیرانهتر یا اقدامات جدیدتری از سوی ایالات متحده در قبال برنامه هستهای ایران و کشورهایی که در مقابل رژیم صهیونیستی ایستادهاند گره بزنند.
روزنامهنگاری جنگ به مهارتهای ویژهای مانند آگاهی از مسائل حقوق بشری، دانش بینالمللی، مهارتهای امنیتی و حساسیت فرهنگی نیاز دارد، زیرا روزنامهنگاران درشرایط پرمخاطره و پیچیده فعالیت میکنند و باید بکوشند به طور مستقل و بیطرفانه اطلاعات را به مخاطبان منتقل کنند. حال توجه افکار عمومی را به این نکته جلب میکنم که در جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم مظلوم، بیدفاع و بیپناه غزه چقدر رسانههایی مثل ایران اینترنشنال به انتشار اخبار دقیق و بیطرفانه از صحنههای جنگ پرداختهاند. چرا این رسانه به ریشههای تاریخی رویداد ۷ اکتبر نپرداخته است؟ چرا به کشته شدن بیش از ۴۰ هزار انسان بیدفاع بیتوجهی میکند؟ چرا تلاش دارند نسلکشی در غزه به دست رژیم اشغالی را عادیسازی کند؟ چرا در اخبار و گفتگوها از رژیم کودککش به صراحت دفاع میکند؟ چرا تلاش دارداین کشتار را در افکار عمومی، مشروع و حق این رژیم جعلی جا بیندازد. در روزنامهنگاری جنگ انتشار اخبار دقیق و بیطرفانه از صحنههای جنگ جزواصول است.
پایبند بودن به اخلاق حرفهای و داشتن مسئولیت اجتماعی جزو قوانین است. در پاسخ به این سوالات باید گفت این شبکه از لحاظ مالی و ایدئولوژی وابسته به صهیونیستهاست. چرا که دستمزد کارکنان آن از جمله مهدی مهدوی آزاد، مجری این شبکه که مامور دعوت از شرخرهای رسانهای برای گفتوگوست، بهطور میانگین حدود ۶۱ هزار پوند در سال (یا حدود ۵۱۰۰ پوند در ماه) برآورد میشود که معادل ۶۸۰۰ دلار یا تقریبا ۴۰۸ میلیون تومان ماهانه است. این سطح دستمزد تقریبا دو برابر میانگین درآمد سالانه خانوارها در انگلیس است و نشان میدهد این رسانه، بودجه قابل توجهی را از حامیان خود دریافت میکند.
همین رسانه جریانساز از بازگشت ترامپ به قدرت در آمریکا به عنوان فرصتی دیگراستفاده میکندوبا تولید برنامه تحریکآمیز در افکارعمومی بر آغاز خشونت و درگیری و خسارتهای فیزیکی بیشتر متمرکز شدهاند. این رسانه با بهره گرفتن از نظریههای رسانهای توان خود را بهکار بستهاست تا انتخاب ترامپ را در افکار عمومی یک تهدید بزرگ برای کشورهای ضد یهود برجسته و برد-باخت را چارچوببندی کند. این شبکه تلاش میکند نشان دهد تصمیمگیران بهجای رویکرد دیپلماتیک به رویکرد نظامی فکر میکنند. به همین دلیل از تمام کارشناسان حتی افرادی که تخصص سیاسی وجامعهشناسی یا بینالملل دارند نظرات و تحلیلهای نظامی مطالبه میکند، آن هم درچارچوب رسمی که تاثیر بیشتری بر افکارعمومی جهان بگذارد. شبکه جنگ افروز ایران اینترنشنال تلاش میکند از زبان شرخرهای رسانه خود تحلیلهای متنوعی از تأثیرات احتمالی ریاستجمهوری دوباره ترامپ بر روابط با ایران بازتاب دهد. این رسانه جریانساز اعلام میکند بسیاری بر این باورند که سیاستهای ترامپ در دور دوم احتمالا به سمت رویکردهای ملیگرا و یکجانبه متمایل خواهد شد، چرا که ترامپ وعده داده اقدامات شدیدتری علیه برنامه هستهای ایران اتخاذ کند و با اعمال تحریمهای سنگینتر، مانع دستیابی ایران به منابع مالی شود و نتیجه میگیرد، سیاستهای ترامپ میتواند به افزایش تنشها در خاورمیانه منجر شود، زیرا او در گذشته بهدنبال ایجاد فشار حداکثری بر ایران و برخی کشورهای منطقه بوده است.
جهان از منظر جمهوری خواهان
سید محمود صدری
اصولأ انتخاب روسای جمهور آمریکا تاثیرات بسیار عمیقی را بر جهان میگذارد؛ از این رو همه کشورهای مطرح در جهان و از جمله رقبای قدرتمندشان در شرق و متحدان اروپایی آمریکا و دول عربی با نگرانی انتخابات را دنبال میکنند و گاهی با طرفداری از یکی از دو نامزد ریاست جمهوری تلاش دارند که نامزدی زمام امور کاخ سفید را بدست بگیرد که نظر مثبتی به آن کشور داشته باشد.
به عنوان نمونه شاه ایران همیشه از جناح جمهوریخواه حمایت میکرد.
معمولا زمانی که این حزب در کاخ سفید بود از بیشترین حمایت برخوردار میشد.
او ژاندارمی خاورمیانه و اخذ چک سفید تسلیحاتی را در زمان جمهوریخواهان بدست آورد؛ درحالیکه در دوران کندی دمکرات، با مشکلات بزرگ روبرو شد و در دوران کارتر دمکرات، حکومت را واگذار کرد.
عربستان در حالیکه در زمان ترامپ نزدیکترین روابط را داشت در دوران اولیه بایدن با عدم مشروعیت بنسلمان یعنی شاهزاده روبرو شد.
متاسفانه موضع منفی ایران نسبت به بایدن این شاهزاده سعودی را از مخمصه بزرگی که دمکراتها برایش در نظر داشتند نجات داد.
همچنین دنیا بیاد دارد که فروپاشی شوروی با اقدامات ریگان جمهوریخواه تسریع و عملیاتی شد.
در آن زمان اگر کارتر به پیروزی میرسید به احتمال زیاد این فروپاشی در زمان و دوران دیگری روی میداد.
در مورد ایران اوبامای دمکرات توافق برجام را به سرانجام رساند درحالیکه ترامپ از برجام خارج گردید؛ در این دوران است که وضعیت اقتصادی کشور به علت اعمال سیاست جنگ سرد از طرف آمریکا بشدت بحرانی شد و در بعضی لحظات احتمال حمله این کشور وجود داشت، شاید چنانچه عقلای نظامی بر سر کار نبودند جنگ اجتناب ناپذیر بود.
در موضوع فلسطین ترامپ بیتالمقدس را پایتخت اسرائیل اعلام و بلندیهای جولان را به اسرائیل واگذار کرد. در حالیکه دمکراتها طرح دو دولت را به رسمیت میشناسند و مخالفت جدی با توسعه شهرکنشینها دارند.
دمکراتها سیاست گلوبالیستی دارند.
دو رویکرد انزواطلبی و گلوبالیستی بسیار متفاوت و در جهان تاثیرات خاص خود را دارد.
البته آمریکا نمیتواند کاملا سیاست انزواطلبی را دنبال نماید و انزواطلبان مجبورند ترکیبی از روشها را دنبال نمایند چرا که شرکتها منافع خود را در سرمایهگذاری و انتقال تولید در کشورهای نیروی کار ارزان میببینند، اما چنانچه گلوبالیستها نبودند چین نمیتوانست به این سطح از تکنولوژی و پیشرفت نائل شود و اگر سیاستهای ترامپی به معنای واقعی دنبال شود گسست دو سوی آتلانتیک و یا کاهش اتحاد آنها رقم میخورد.
در دوره اول ترامپ اروپاییها به شدت با سیاستهای این کشور در تضاد قرار گرفتند و این احساس در میان آنها بوجود آمد که میبایست ارتش جداگانهای را داشته باشند.
همچنین در میان دمکراتها تفکرات چپ وجود دارد که شباهتهایی را بین آنها و احزاب اروپا بوجود میآورد.
ترامپ و راستگراها این نوع نگاه را کمونیستی دانسته و بشدت با آن مبارزه میکنند. روشن است تفکرات چپ دمکراتها تا اندازهای اخلاق و انسانیت را در میان مقامات آمریکایی ایجاد میکند.
اشتباه استراتژیک ایران نسبت به عدم متفاوت بودن دمکراتها و جمهوریخواهان سبب گشت که در دوره بایدن خصومت ایشان با بنسلمان به سمت روابط استراتژیک پیش برود و رویکرد مثبت بایدن به ایران جهت دشمنی و تخاصم بخود بگیرد و اسرائیل از این شکاف به نحو احسن استفاده نماید.
البته جای شکی نیست که دو جناح دمکرات و جمهوریخواه بدنبال منافع آمریکا هستند و این دو جناح در این امر مشترک میباشند که آمریکا نیروی برتر جهان است و ضرورت دارد که این برتری اقتصادی و سیاسی و نظامی و فرهنگی ادامه یابد.
این وجه مشترک نمیتواند توجیهگر متفاوت نبودن این دو جناح گردد و رویکردهای مختلف و متضاد دمکراتها و جمهوریخواهان آنقدر آشکار است که هیچ فرد و گروه منصف و خردمند نمیتواند آنرا منکر شود.
ترامپ سابق، ترامپ عاقل؟
غلامرضا نظربلند
روز گذشته دونالد ترامپ با گذاشتن پیامی در شبکه اجتماعی خود، ضمن تشکر از مایک پمپئو و نیکی هیلی، به ترتیب وزیر خارجه و سفیر ایالات متحده در سازمان ملل متحد در زمان ریاستجمهوری او، اعلام کرد هیچیک از آن دو را در کابینه جدید خود به کار نمیگیرد. این در حالی است که در چند روز اخیر شایع شده بود پمپئو در دولت جدید ترامپ متصدی پست کلیدی وزارت دفاع خواهد شد. درخصوص پیام رئیسجمهور منتخب آمریکا مبنی بر مشارکتندادن پمپئو و هیلی، تحلیلهایی ارائه شده که شاید برجستهترین آن، این باشد که آن دو مقام برجسته کابینه نخست ترامپ از مهرههای کلیدی دولت پنهان بودهاند که قصد داشتند گفتمان ترامپ مبنی بر «اول آمریکا» و نیز راهنینداختن جنگی جدید را به بیراهه ببرند و موجب شکست نهایی آن شوند.
فارغ از هر تحلیلی مبنی بر چیستی و چرایی تصمیم جدید ترامپ که البته جا دارد بهطور مستقل به آن پرداخته شود، آنچه موضوع این یادداشت است، فرصتانگاری تصمیم مزبور و ضروریشمردن اغتنام آن است. در مقدمه باید یادآور شویم که پمپئو وقتی به وزارت خارجه ترامپ منصوب شد که قبل از آن ریاست سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) را بر عهده داشت. او که درسش را در دانشگاه خوب خوانده بود، از همان دوران جوانی علاقه به کارهای امنیتی، اطلاعاتی و نظامی داشت و آنچه کم داشت آشنایی عمیق به ظرایف و پیچیدگیهای روابط بینالملل و دیپلماسی بود. این بود که در مقام جدید که الزامات خاص خود را طلب میکرد، نتوانست حداقل نقش پلیس خوب را بازی کند. مصداق بارز این ناتوانی قائلشدن 12 پیششرط برای مذاکره با ایران بود؛ پیششرطهایی که تکلیف بمالایطاق مینمود و طرح آن اگر از سوی کسی غیر از شاگرد اول (پمپئو) نمیبود، ناشی از جهل مرکب طرحکننده آن بود. این پیششرطها به قدری شاذ و نشدنی (حداقل قبل از انجام هر گفتوگویی) بودند که از سوءنیت پمپئو هم حکایت میکرد. اما آن زمان اگر چنین گفته میشد و در تحلیلی عمیق، الهامگرفته از منویات دولت پنهان قلمداد میشد، تحلیلگر در عداد داییجان ناپلئونباوران قرار داده میشد.و اما پمپئو تنها کارگزاری نبود که از بیتجربگی سیاسی ترامپ نهایت سوءاستفاده را کرد و رئیس خود را در اتخاذ مواضع صحیح در سیاست خارجی بهویژه در رابطه با ایران گمراه کرد، بلکه صاحب بالاترین منصب دپپلماتیک، خانم نیکی هیلی نیز با او دستکم در این مورد، همدست بود.
در بیان ضدیت نامبرده با ایران، همینقدر کفایت میکند که او با نامبردن از ایران کهیر میزد و در همین دور هم که نامزد ریاستجمهوری از حزب جمهوریخواه شده بود، روی ضدیت با ایران بهعنوان عامل رأیآوری حساب خاصی باز کرده بود.
تصمیم ترامپ بر عدم بهکارگیری دو عنصر افراطی و ضدایرانی به هر دلیل و انگیزهای که باشد فینفسه خبر خوشایندی است.
پیشنهاد نگارنده که عمرش را در حرفه دیپلماسی صرف کرده، این است که مقامات ذیصلاح، ازجمله سخنگوی وزارت خارجه یا در صورت مصلحت سخنگوی دولت، با زبانی دیپلماتیک و از موضع عزت نسبت به تصمیم مزبور اقبال نشان دهند و آن را علامتی دال بر نمایانشدن اراده ناظر بر عقلانیت در مدیریت آتی کاخ سفید بدانند که میتواند بعضی موانع انسانی را از سر راه گفتوگوهای سازنده ایران و آمریکا بردارد و راه را برای برداشتن قدمهای بعدی هموار کند.
رفعِ فیلترینگ تابو نیست، مسئله را ناموسی نکنیم!
غلامرضا بنی اسدی
تلگرام، واتساپ، اینستاگرام و... همه آزاد بودند. دامنه فعالیت شان هم هر روز بیشتر و بیشتر می شد. مردم هم از این پلتفرم ها استفاده می کردند. همه چیز عادی بود. کسی گمان نمی کرد روزی استفاده از این ابزارها نکته ای داشته باشد؛ چه رسد به مسئله. هیچ تابویی هم وجود نداشت. اما در غائله ۸ دی ماه ۱۳۹۶ تلگرام از دسترس خارج شد و مجدد ۲۳ دی در دسترس قرار گرفت. یادمان هست در این ماجرا، یک کانال به نام «آمد نیوز»بر بستر همین پلتفرم، عملا جلودار ماجرا شد و اعتراض را به اغتشاش کشید. تکنیک ها و تاکتیک های جنگ شهری را بیان می کرد. طریقه درست کردن کوکتل مولوتف و چماق هایی با سری انباشته از میخ و... را آموزش می داد؛ یعنی تعلیم عریان خشونت. البته تلگرام خود آن را فیلتر کرد اما به لحظه، کانال عوض و به دقیقه مخاطبان خود را بازیابی می کرد. کانال بعد که مسدود می شد، باز کانال دیگر. دیگران هم از این فضا برای اغتشاشات بهره می گرفتند. نتیجه کار هم ترویج خشونت بود. معلوم است که جلوی سیلی چنین امنیت سوز باید گرفته می شد. مدارا با این پلتفرم ادامه داشت تا این که در ۱۰ اردیبهشت ۹۷ مجدد به دستور قضایی از دسترسی کاربران خارج شد. واتساپ و اینستاگرام هم شهریور ۱۴۰۱، در غائله و فتنه آن سال مسدود شدند. این هم یعنی این که اول همه آزاد بودند و اصل هم بر آزادی بود تا زمانی که انسداد به عنوان یک باید امنیتی مطرح شد. درست مثلِ« طرح ترافیک» که برای برخی خیابان ها در زمان های خاص برای تدبیر عبور و مرور اجرا می شود. حکم عقل هم همین است برای سامان دهی امور باید فضا را مدیریت کرد اما با رفع شرایطی که به اجرای طرح ترافیک انجامد، اوضاع به حالتِ سابق برمی گردد. کسی هم به طرح ترافیک غیرت نمی ورزد و مسئله به این واضحی را «ناموسی» نمی کند. به نظر در مسئله فضای مجازی و فیلترینگ هم همین قاعده عقلانی باید حاکم باشد. در شرایط عادی نباید مقررات شرایط «غیرعادی» حاکم باشد. به ویژه که ۸۳ درصد کاربران با استفاده از وی پی ان، به همه این پلتفرم ها دسترسی دارند، یعنی عملا فیلترینگ از میان رفته است. الان در شرایطی هستیم که «ما قصد لم یقع، وما وقع لم یقصد» آن چه منظور و مقصود است، واقع نشد و آن چه واقع شده، مقصود نبوده است. فقط در این میان رندان روزگار، بهره را بردند که سالانه از راه فروشِ فیلترشکن ها، ۶۰ هزار میلیارد تومان به جیب می زنند. فقط همین والا نه فقط طرفداران رفع فیلتر در این پلتفرم ها فعال اند که طرفداران فیلترینگ هم بیشتر از آنان در همین فضا به اضافه دیگر سکوها شب را به روز و روز را به شب می رسانند. به روی مبارک نمی آورند که چطوری در این فضا فعال اند اگر خود فیلترینگ را دور نمی زنند؟ باری، شرایط عادی است. حکمرانی در همه ساحت ها باید در راستای شرایط باشد. اعمال احکام شرایط خاص در وضعیت طبیعی، نه تنها دردی را دوا نمی کند که درد افزا هم می شود. در اصل ماجرا هم چندان تفاوتی نمی کند. اکثریت مردم همین الان هم از پلتفرم ها استفاده می کنند، اتفاقی هم نمی افتد. فقط می ماند آن ۶۰ هزار میلیارد تومانِ ناقابل که اگر فیلتر رفع شود به جای جیبِ کاسبانِ فیلترینگ، به سفره مردم باز می گردد. چیز دیگری نیست. بیخود خود را به زحمت نیندازیم. همین!
مسعود پیرهادی
حرکت و انقلاب در انسانها و جوامع، خیلی کند و آرام شده است. گویی بهنوعی نظم حاکم را پذیرفتهاند و جسارت تغییر را ازدستدادهاند. قدرتها هم این را فهمیدهاند و فارغ از اینکه خودشان سعی میکنند نظمی که در آن امکان بزرگتری و امیری دارند از دستشان نرود، میدانند که حوصله و توان افراد و جوامع گوناگون برای مقابله نیز کم شده است؛ بخشی از این کمشدن حوصله و توان، مربوط میشود به تحمیل سبک زندگی غربی که انسان را تهی از معنا و مصرفگرا و مادی بار میآورد. نهایت واکنش یک انسان تربیتشده در این نظام فکری، نه به جنگ است؛ حتی او حاضر به این نیست که نه به ظالم بگوید. حوصله تشخیص ظالم و مظلوم را ندارد یا اگر هم داشته باشد برایش نمیصرفد که ظالم را معرفی کند. معرفی ظالم، یعنی مواجهه با او و مواجهه با ظالم، هزینه دارد و با جهانبینی دنیامحوری که همهچیز را برای آسایش فدا میکند سازگاری ندارد.
دارنده بیشترین سلاح اتمی یا تنها استفادهکننده از این سلاح در دنیا متولی آن است که مثلا ایران به سلاح اتمی دست پیدا نکند چراکه احتمال خطر میدهد! استعمارگرانی که سابقه نحسشان در تاریخ، چیزی جز کشت و کشتار و استعمار و استثمار میلیونها انسان بیگناه نبوده، امروز برای تحریمهای بیشتر ایران بهواسطه نقض حقوق بشر و بهانههای واهی دیگر برنامهریزی و اقدام میکنند.
وقتی خون پنجاه هزار نفر نمیتواند انسانی را بیدار کند و تلنگری به خواب عمیقش وارد کند چه چیزی میخواهد روند و سیر قهقرایی آنها را متوقف کند؟
در این میان، تفکر اسلام ناب محمدی و مقاومت برخاسته از این مکتب، یکتنه علیه این هژمونی برساخته غرب قد علم کرده و ازقضا جواب هم داده است. چهره عریان و البته کریه رژیم صهیونیستی و آمریکا و انگلیس بهعنوان نزدیکترین حامیان این جرثومه بهشکل واضحتری عیان شده و این امکان فراهم شده تا بهمحض کوچکترین هوشیاری، افراد از جرگه غافلان جدا شوند.
باید برای تلنگرها و بیدارباشها کاری کرد تا لشکری آمادهباش فراهم ساخت.
هزینههای آزادگی بالاست؛ یمن و حزبالله و بالاتر و پیشتاز این جبهه یعنی جمهوری اسلامی، سرآمد جوامعی هستند که انسانهایی تربیت کردند که آمدند زندگی کنند تا قیمتی شوند نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنند. اینها پیرو مکتبی هستند که زندگی در معیت و تحت لوای ظالمان را جز ننگ نمیدانند و شهادت برایشان سعادت ابدی است.
این افتخار را مرهون مکتب حسینی هستیم مکتبی که اگر امام خمینی (ره) با الهام از آن مکتب، انقلاب نمیکرد و شعارهایش را عملی نمینمود امروز احتمالا ما هم درگیر عادیسازی با خبیثترین موجودات دنیا بودیم.
صهیونیستها در دام حزبالله
محمد شریفی
این روزها اخبار کمتری از جبهه جنگ رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان به گوش میرسد و هرچند درگیریها همچنان ادامه دارد اما از شدت حملات صهیونیستها کاسته شده و رسانههای اسرائیلی در حال گمانهزنیهایی درباره پایان عملیات زمینی ارتش این رژیم در جنوب لبنان هستند.
کانال 13 اسرائیل اخیرا گزارش داد ارتش اسرائیل بعد از بیش از یک ماه از آغاز عملیات زمینی خود در جنوب لبنان، به اعلام پایان این عملیات نزدیک میشود. همچنین چندین رسانه دیگر اسرائیلی نیز به نقل از منابع امنیتی گزارشهایی درباره احتمال پایان عملیاتهای نظامی اسرائیل در لبنان منتشر کردهاند.
پایان عملیاتهای نظامی معمولا منوط به ۲ اصل است؛ یا طرف مهاجم اهداف خود را محقق کرده و دلیلی برای ادامه جنگ نمیبیند یا برعکس در دستیابی به اهداف خود شکست خورده و چشماندازی برای پیروزی وجود ندارد. درباره جبهه جنوب لبنان کدام مورد به واقعیت نزدیک است؟ آیا رژیم صهیونیستی به اهداف اعلامی خود در لبنان دست یافته است؟
1- صهیونیستها انتظار داشتند با ترور و شهادت رهبران و فرماندهان حزبالله بویژه شهیدان سیدحسن نصرالله و سیدهاشم صفیالدین، شالوده مقاومت لبنان در هم شکسته شود و سپس در یک عملیات زمینی برقآسا با تصرف بخشهایی از جنوب لبنان، حزبالله و بیروت را وادار به پذیرش شروط خود و آتشبس کنند اما واقعیات میدانی و سیاسی نشانی از پیشبرد اهداف تلآویو در لبنان ندارد و به نظر نمیرسد اشغالگران توانسته باشند به موفقیت چشمگیری علیه حزبالله دست یافته باشند. بسیاری از تحلیلگران غربی و صهیونیستی پس از شهادت آیتالله نصرالله کار مقاومت لبنان را تمام شده خواندند و بر طبل پیروزی کوبیدند اما این برای نخستینبار نیست که رهبران و فرماندهان حزبالله با ربایش یا ترورهای ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی حذف میشوند. از امام موسی صدر تا سیدعباس موسوی و حالا سیدحسن نصرالله و از شهادت فرماندهان بزرگ مانند عماد مغنیه و اکنون شهادت برخی فرماندهان ارشد حزبالله مانند سیدفؤاد شکر و ابراهیم عقیل، هیچ یک خللی در سازماندهی و مهمتر از آن، عزم و ایمان نیروهای مقاومت ایجاد نکرده و این چیزی است که صهیونیستها را هر بار شوکه کرده است.
مهندس شیخنعیم قاسم، رهبر جدید حزبالله در سخنرانی اخیر خود با تاکید بر این مساله گفت: حزبالله یک ساختار بسیار قدرتمند دارد و نقش کارگزار و فرد در آن کمرنگ است؛ اگر مسؤولی در این جنبش به هر دلیلی نتواند وظایف خود را انجام دهد، بلافاصله فردی با تواناییها و قابلیتهای مشابه جایگزین میشود.
2- شواهد میدانی نشان میدهد شلیک موشکها به اراضی اشغالی از لبنان نه تنها متوقف نشده، بلکه روند افزایشی داشته و دامنه آن از شهرکهای اشغالی به دیگر شهرهای اسرائیل مثل حیفا و حتی کلانشهر تلآویو رسیده است؛ مسالهای که محاسبات رژیم صهیونیستی را به طور کلی برهم زده است.
روز یکشنبه روزنامه یدیعوت آحارانوت گزارش داد بهرغم بیانیههای ارتش مبنی بر پاکسازی خطوط مرزی و از بین بردن تجهیزات حزبالله، نیروهای حزبالله همچنان از این مناطق، شمال فلسطین اشغالی را آماج حملات موشکی و راکتی خود قرار میدهند. یک نمونه آن حمله به شهرک ایون مناخم در روز شنبه بود. علاوه بر این، ارتش صهیونیستی طی 40 روز عملیات زمینی خود در لبنان متحمل تلفات بالایی شده و دستکم یکصد نظامی اسرائیلی به هلاکت رسیده و هزار نفر دیگر مجروح شدهاند.
3- در حالی که حزبالله مرحله شوک ناشی از شهادت رهبران و فرماندهانش را پشت سر گذاشته و قدرت آن در حال بازیابی کامل است، رژیم صهیونیستی برعکس در جبهه داخلی بویژه از نظر سیاسی و اقتصادی وارد بحرانهای عمیقتری شده است.
جنگ قدرت در اسرائیل اخیرا منجر به اخراج یوآو گالانت وزیر جنگ شد و فشار نیروهای اپوزیسیون و اعتراضات گسترده ضدنتانیاهو باعث شده موضوع فروپاشی احتمالی کابینه او به سرتیتر اخبار رسانههای این رژیم بازگردد.
4- پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ایالات متحده اگر چه به باور برخی افراد به سود نتانیاهو است اما این را هم باید در نظر داشته باشیم که یکی از دلایل پیروزی ترامپ وعدههای او برای پایان دادن به جنگ در غرب آسیا و اوکراین بود؛ همانطور که یکی از دلایل اصلی شکست کاملا هریس ناتوانی در برقراری آتشبس در غزه و لبنان و روگردانی مسلمانان و عربهای آمریکایی از رای به نامزد دموکراتها و ریزش شدید آرای وی در میان اقلیتهای آمریکایی بود.
رسانه اسرائیلی وای نت دیروز از فشار مقامات دولت احتمالی ترامپ به کاخ سفید برای برقراری آتشبس بین اسرائیل و حزبالله خبر داد. این رسانه نوشت: ترامپ به بایدن گفته انتظار دارد شاهد پیشرفت در تلاشها برای دستیابی به آتشبس بین اسرائیل و حزبالله لبنان باشد.
5- مجموعه این تحولات چارهای برای رهبران سیاسی و نظامی رژیم صهیونیستی باقی نگذاشته جز آنکه به فکر عقبنشینی و خروج از جبهه لبنان بدون هیچ دستاورد خاصی باشند؛ سناریویی که بسیار محتمل به نظر میرسد و یک شکست مفتضحانه دیگر به کارنامه اشغالگران در لبنان اضافه خواهد کرد.