عباس شمسعلی
روند افزایشی بیحجابی و فراتر از آن ورود برخی به مرزهایی از برهنگی در یکی دو سال اخیر در سایه بیتوجهی مسئولان و دستگاههای دارای مسئولیت در حوزه عفاف و حجاب، بیش از گذشته اعتراض طیفهای مختلف خانوادهها را به دنبال داشته است. بسیاری از والدین و حتی افرادی که شاید در ظاهر حساسیت کمتری روی این موضوعات داشته باشند، نگرانی خود از تلاش برای گسترش بیحجابی در جامعه و اثرات ویرانگر این رفتار در خانوادهها و جوانان را ابراز میکنند.
حتی بانوانی که در ظاهر ممکن است با حجاب کامل اسلامی هم مقداری فاصله داشته باشند، وقتی پای صحبت از تاثیرات منفی و مخرب گسترش بیحجابی بر روی جوانان، خانوادهها و روابط زوجین به میان میآید؛ تاکید میکنند که مخالف بیحجابی و رها بودن این مسئله مهم در جامعه هستند.
این خانوادهها و این بانوان مانند بسیاری دیگر از افراد منصف و بیغرضِ جامعه باور دارند که مسئله رعایت حجاب و توجه به فرهنگ عفاف و اعتقاد به وجود حدود و حریم در روابط زن و مرد، در کنار فواید بسیاری که در حفظ خانوادهها و جامعه و جوانان دارد، نه تنها محدودکننده حق زنان و مانع حضور و فعالیت پررنگ اجتماعی آنان نیست، بلکه اتفاقاً تسهیلکننده راه موفقیت و پیشرفت زنان در جامعه است، تا جایی که میتوان میلیونها زن ایرانی موفق در عرصه اجتماعی را مشاهده کرد که با اعتقاد به حجاب و رعایت این حامی قدرتمندِ خود و بر خلاف کسانی که به اشتباه حجاب را مانعی دست و پا گیر برای کسب موفقیت و حضور اجتماعی زنان و بیحجابی و برهنگی را از حقوق زنان و عاملی رشد دهنده میدانند، حضوری موفق در عرصه تحصیلی، علمی، خانوادگی، ورزشی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و... داشته و دارند.
اساساً یکی از آثار تاکید اسلام بر رعایت حجاب و واجب بودن آن برای زنان، اعتقاد این دین مترقی به اجتماعی بودن زن و نه محدود کردن نیمه مستعد، مؤثر و سازنده جامعه یعنی بانوان و مخالفت با حضور اجتماعی آنها است، تاکید بر رعایت حجاب در عرصه اجتماع یعنی اینکه اتفاقاً اسلام به دنبال محدود کردن زن نیست. وقتی سخن از رعایت حجاب میشود منظور در محیط خانه و در بین محارم نیست؛ بلکه منظور رعایت حجاب در هنگام حضور در اجتماع است. از نظر اسلام زنان حق و توانایی حضور مؤثر و سازنده در اجتماع را دارند اما به دلیل ویژگیها و جذابیتی که خدای متعال در خلقت خاص زن با حکمت الهی خود مورد توجه قرار داده است، همین خالق مهربان برای ورود اجتماعی همراه با امنیت و آرامش و تمرکز زنان و دیگر افراد جامعه، امر به رعایت حجاب و حدود الهی در روابط زن و مرد کرده است.
به عبارتی؛ قرار نیست در حضور اجتماعی زنان، مو و بدن و اندام و صورت ظاهر آنها مورد توجه و تحسین قرار گیرد و زنان با خودنمایی و غفلت از ارزش ذاتی خود، تبدیل به جاذبهای در نظر مردان شوند، بلکه با رعایت حجاب اسلامی و بستن فرصت نگاههای صرفاً از روی لذت جویی و هوسرانی، این تفکر، شخصیت، کرامت و اثرگذاری اجتماعی و توانمندی زن است که به منصه ظهور میرسد و مورد توجه قرار میگیرد. این مسئله مهمی است که قاطبه زنان جامعه ما به آن باور دارند و همواره عمل به این واجب شرعی و تفکر سطح بالای اجتماعی را سرلوحه خود قرار دادهاند.
در سالهای اخیر اما مسئله حجاب زنان ایرانی بیش از پیش در رسانهها، فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، کانالهای ماهوارهای، اظهارنظر سیاستمداران غربی و... مورد توجه و تخریب قرار گرفته است و شاهد هجمه گستردهای برای ترویج بیحجابی و ممانعت و تخریب هرگونه تلاش برای ترویج حجاب در جامعه از سوی این جریانات هستیم.
متاسفانه تحت تاثیر این تلاشها و القائات پر حجم رسانهای و عوامل دیگر و در سایه انفعال، تعلل و رخوت عجیب متولیان فرهنگی جامعه و شماری دیگر از مسئولان امر و دستگاههای مربوطه؛ برخی زنان و دختران جامعه بر خلاف اکثریت زنان و دختران کشورمان که اهل رعایت حجاب و رفتار عفیفانه هستند، در دام تن دادن به کشف حجاب افتادهاند.
بسیاری از این افراد بیتوجه به فلسفه حجاب، به گمان اینکه دروغ رسانهها و شبکههای اجتماعی و ماهوارهای معاند در مورد اینکه «حجاب محدودیتی است که بعد از انقلاب اسلامی در ایران و نه از روی دستور دین ایجاد شده» حقیقت دارد؛ از روی غفلت رو به بیحجابی آوردهاند. این افراد با تن دادن به این دروغ بزرگ که حجاب مانع آزادی، رشد و ترقی زن میشود به این دام افتادهاند؛ بدون اینکه این سؤالات را از خود و مروجان بیحجابی بپرسند؛ اگر غرب پیشرفت کرد به خاطر برهنگی زنان است؟! اگر حجاب محدودیت است چرا این همه زنان محجبه موفق در عرصههای مختلف در جامعه حضور دارند؟ چرا روز به روز گرایش زنان و دختران اروپایی و آمریکایی زخم خورده از بیحجابی، برهنگی و ناامنی در غرب به اسلام و سنگر امن حجاب بیشتر و بیشتر میشود؟ اگر نوع پوشش مصداقی از آزادی است پس چرا در فرانسه و برخی کشورهای غربی برای تحصیل دختران محجبه مانع تراشی میشود؟ چرا در بسیاری از دانشگاههای معتبر غربی دانشجویان دختر حق حضور برهنه یا با پوشش نامتعارف در محیط علمی و فضای دانشگاه را ندارند؛ مگر نمیگویند برهنگی خللی در مسیر طبیعی رشد علمی و اخلاقی جامعه ایجاد نمیکند پس دستورالعملهای سفت و سخت غربیها برای رعایت پوشش متعارف و پرهیز از برهنگی در دانشگاه به چه منظور است؟ اگر حجاب بدعت جمهوری اسلامی و نه دستوری دینی است؛ آیات صریح قرآن و روایات و تاکیدات و سیره معصومین(ع) در موضوع حجاب چه میگویند؟ رعایت حجاب در دیگر کشورهای اسلامی یا اعتقاد به حجاب در اکثریت زنان ایرانی در قبل از انقلاب با وجود آزادی برهنگی و حتی سرکوب و تلاش برای برداشتن حجاب از سر زنان هم بدعت جمهوری اسلامی بوده است یا اینکه بعد از انقلاب اسلامی توجه به ارزش ذاتی و کرامت زن به جای ظاهر او پررنگتر شده و فلسفه حجاب بیش از گذشته تبیین و مورد توجه قرار گرفته است؟
این زنان و دختران هموطنی که فریب دلسوزی سران غربی و رسانههای وابسته به آنها (رسانههای مدعی حقوق زن و مروج بیحجابی که گاه هتک حرمت و ناامنی زنان تا پشت صحنه و استودیوهای خود آنها نیز کشیده شده است) را خوردهاند، از خود نمیپرسند چرا زنان و دختران ایرانی در هنگام تحریمهای دارویی و...، یا در هنگام حوادث تروریستی مورد حمایت غرب، اهمیتی برای این سران ریاکار و رسانهها ندارند اما فقط هنگام برداشتن حجاب یا برهنگی برای غربیها اهمیت پیدا میکنند؟ چرا این رسانهها در برابر موفقیتهای علمی، بینالمللی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی و... که زنان و دختران ایرانی به دست میآورند سکوت میکنند اما کشف حجاب در یک گوشه از کشور را بازتاب میدهند؟
سؤالات و شبهات زیاد دیگری هم هست که اگر زنان و دختران افتاده به دام بیحجابی از خود بپرسند یا به دنبال جواب آن بروند به باور اشتباه و فریبی که از دستگاههای تبلیغی غربی و معاند خوردهاند پی میبرند و حقانیت و فواید حجاب را به خوبی احساس خواهند کرد.
یک نکته مهم این است که ارائه الگوی موفق حضور زنان ایرانی در عرصه اجتماع و کسب موفقیتهای مختلف داخلی و بینالمللی در عرصههای متعدد اجتماعی، علمی، پژوهشی، ورزشی، هنری و... باطلالسحر و برملاکننده دروغ برآمده از فرهنگ غربی درخصوص اینکه حجاب و پوشیدگی مانع رشد زنان و برهنگی عامل رشد و موفقیت آنان میشود است. به همین دلیل سردمداران و سرمایهداران غربی که طی یکی دو قرن اخیر، زن را با وعده حضور اجتماعی برهنه کرده، شأن او را تا حد کالایی تبلیغی و جنسی درجه دو برای پرکردن چشم و رفع نیاز جنسی مردان و کالایی پر سود برای رونق و گسترش صدها میلیارد دلاری صنعت کثیف سکس در جهان پایین آوردهاند نمیتوانند شاهد رشد و معرفی الگویی باشند که بر خلاف نظر و منافع آنان قد علم کرده است.
از یکسو با به کارگیری انواع ابزارهای رسانهای و صرف هزینههای هنگفت به دنبال استحاله فکری زنان و دختران ایرانی و دور کردن آنها از فرهنگ مترقی حجاب هستند تا الگوی زن ایرانی پیشرفته و محجبه را خدشهدار کنند و از سوی دیگر به خیال خود میخواهند کاری که با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی برای آسیب و از بین بردن جمهوری اسلامی نتوانستهاند انجام دهند را با تهاجم پررنگ فرهنگی و گسترش و تبلیغ بیحجابی و کشاندن دختران و پسران ایرانی به فضائی دور از ارزشهای حاکم بر جامعه و نابودی کانون خانواده عملی کنند.
در این میان باید ضمن توجه ویژه به کار فرهنگی و تبیین هنرمندانه و جذاب فلسفه حجاب، با تحرکات مشکوک افراد و رسانهها و دستهای پشت پردهای که عامدانه برای زمین زدن حجاب به میدان آمدهاند برخورد کرد.
این روزها سخن از قانون جدید حجاب و تصویب و ابلاغ آن فراوان است و طیفهای مختلف از موافق، منتقد و مخالف درخصوص آن ابراز نظر میکنند. ضمن اینکه باید پذیرفت رعایت واجب شرعی و اجتماعی حجاب امری مهم است و نمیتوان آن را مورد بیتوجهی قرار داد؛ باید اذعان داشت که در کنار لزوم توجه به کار فرهنگی و تبلیغی که میتواند بسیار مؤثر باشد و بارها اثر آن را دیدهایم، در فضای انفعال و بیقانونی نمیتوان حد یقفی برای بیحجابی و برهنگی و حرمت شکنیها متصور بود.
طبیعتاً قانون جدید در صورت ابلاغ برای همه لازمالاجرا میشود اما میتوان در کنار تبیین دقیق الزامات و مواد این قانون، با شنیدن حرف منتقدان دلسوز و پاسخ مستدل به مخالفانی که گاه به نظر میآید برخی از آنها به بهانه مخالفت با قانون حجاب مشغول زیر سؤال بردن اصل حجاب هستند، اگر جایی نیازمند اصلاح و بازنگری است مورد توجه قانوننویسان قرار گیرد و اگر جایی به غلط دچار سوءبرداشت شده است به درستی تبیین شود.
عباس حاجینجاری
با گذشت زمان ابعاد جدیدی از نقشه راه دشمنان مردم سوریه برای تسلط بر این کشور تاریخی در منطقه غرب آسیا بعد از سقوط دولت بشار اسد آشکار شده و این در حالی است که طراحان و سردمداران این ائتلاف نامیمون و بازیگران داخلی آنها هیچ ابایی از نادیده گرفتن بدیهیترین و اصلیترین گامها در یک حرکت سیاسی، یعنی حفظ تمامیت ارضی و استقلال سوریه، ندارند.
ابعاد این حرکت که به غلط نام انقلاب بر آن نهاده شده، به ویژه بعد از نابود کردن زیرساختهای علمی، نظامی، تجهیزات دفاعی و حتی خدمات عمومی کشور سوریه به دست جنایتکاران رژیم صهیونیستی آشکارتر شده است، چراکه مدعیان این به اصطلاح انقلاب کمترین واکنشی نسبت به این تجاوزات نشان ندادهاند و اینگونه تصور میشود که از منظر آنها این بمبارانها و نابودسازی زیرساختهای سوریه، مربوط به یک کشور با فاصله چند هزار کیلومتری است که صدا و خبر آن به گوش آنها نمیرسد و این نشانگر آن است که این مسلحین اگرچه ممکن است بعضی از آنها شناسنامه سوری داشته باشند، اما این انفعال در برابر بیشترین و گستردهترین حملات رژیم صهیونیستی علیه کشور سوریه، نشانه آشکار از تبانی این بازیگران داخلی در چهارچوب نقشه راهی است که امریکا و رژیم صهیونیستی و کشور ترکیه در طراحی و اجرای این عملیات داشته تا به زعم خود توان دفاعی سوریه را به طور کامل نابود کنند و سلطه رژیم صهیونیستی را بر کشور سوریه کامل نمایند.
نقشها و مواضع بازیگران در صحنه سوریه در تکمیل این نقشه راه در ابعاد مختلف آشکار است:
امریکاییها با توجه به حضور اشغالگرانه در سوریه و درعینحال حمایت از نیروهای کردی در شمال شرق این کشور، به ظاهر ادعا میکنند که در این تحولات نقشی ندارند، اما تلاش آنها برای ساقط کردن دولت سوریه سابقهای طولانی داشته که مصداق آن تحریمهای همه جانبه مردم سوریه موسوم به «سزار» است که نقش مهمی در تضعیف دولت سوریه داشته است. تحولات جدید سوریه را نمیتوان خارج از اهداف راهبردی آنها در منطقه دانست. آنها طی سه دهه گذشته با اجرای طرحهای متعدد تلاش کرده و میکنند با تغییر نقشه خاورمیانه (غرب آسیا) حرکتهای اسلامی را دچار انحراف کنند و با از بین بردن زیرساختهای نظامی و دیگر قابلیتهای ملتهای منطقه وتضعیف و از بین بردن گروههای مقاومت، راه را برای تثبیت موقعیت رژیم صهیونیستی فراهم کنند. راهبرد اخیر آنها در سوریه با عاملیت صهیونیستها، ترکها و بعضاً عملیات مستقیمشان در روزهای اخیر در سوریه در این راستا ارزیابی میشود.
رژیم صهیونی در سایه حمایتهای امریکا و سکوت مراجع بینالمللی و کشورهای عربی تلاش کرده است بیشترین بهره را از خلأ قدرت در سوریه ببرد. در روز نخست سقوط بشار اسد جنگندههای رژیم صهیونیستی، مراکز نظامی امنیتی در شهر دمشق را بمباران کردند و در ادامه آن ارتش صهیونی در مرز زمینی با ورود به خاک سوریه، بخشهایی را اشغال و تا نزدیکی دمشق پیشروی کرده و با تشدید بمبارانها در حال نابود کردن زیرساختهای نظامی سوریه است. تنها اقدام سازمان ملل در این ماجرا این بود که این اقدام اسرائیل را به عنوان نقض توافقنامه توقف درگیری اسرائیل و سوریه در ۳۱ مه ۱۹۷۴ (۱۰ خرداد سال ۱۳۵۳)، مورد انتقاد قرار دهد؛ و در حالی مدعیان انقلاب در سوریه حاضر نشدهاند رژیم صهیونیستی را حتی در حد صدور یک بیانیه و بخشی از یک خطابه در مسجد اموی محکوم کنند، که دفتر نتانیاهو روز پنج شنبه مدعی میشود «اسرائیل به گروههای جهادی اجازه نمیدهد این خلأ را پر و جوامع اسرائیلی در بلندیهای جولان را با حملاتی مشابه هفتم اکتبر (۱۵ مهر) تهدید کنند.» و این درحالی است که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید امریکا که این روزها در اراضی اشغالی به سر میبرد، باتوجیه حملات ویرانگر رژیم صهیونی به سوریه و انهدام بیش از ۵۰۰ هدف دفاعی وصنعتی وخدماتی این کشور و اشغال بخشهای جدیدی از خاک سوریه، مدعی میشود که «هنگامی که اسرائیل میگوید حضورش در سوریه، موقتی است، ما باور میکنیم».
ترکیه که در روزهای اول حملات تروریستها ساکت و سپس در مواضع اعلامی بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه تأکید مینماید، بیشترین نقش را در سازماندهی وتجهیز شورشیان مسلح داشته و کنار تضعیف سوریه اهدافی را نظیر مدیریت جغرافیای کردی منطقه، توسعه قلمرو نفوذ در شمال سوریه، بازگرداندن آوارگان سوریه از ترکیه و تضعیف نقش ایران و روسیه در سوریه دنبال مینماید. اقدام ترکیه در پشتیبانی از شورشیان برای دولت آنکارا نیز میتواند پیامدهای منفی نظیر افزایش موج مهاجرت به ترکیه، چالش با امریکاییها بر سر حوزه نفوذ آنها بر کردها و... داشته باشد. آنکارا اگر چه مدعی است برای انتقال صلحآمیز دموکراتیک سوریه تلاش میکند، اما در عمل در پی استفاده از اهرمهای ژئوپلتیک و نظامی برای گسترش اهداف استراتژیک و سرزمینی خود درمنطقه است.
شورشیان مسلح، اما به دلیل خواستگاه تکفیری- سلفی ایدهها و افکار گروههای حاضر در میدان که اغلب نیز غیر سوری هستند، نگرانی در مورد تحکیم و تسلط دیدگاههای افراطگرایانه در روند گذار و در نتیجه ترویج خشونت و ناامنی در منطقه را افزایش دادهاند. تحریرالشام تحت رهبری «ابومحمد الجولانی»، با تغییر نام به دنبال تغییر وجهه خود از یک سازمان ستیزهجو به یک بازیگر سیاسی تعاملگرا است. اما به رغم این مواضع اعلامی، آنچه در این میان به عنوان یک معضل اصلی در روند تحولات آتی سوریه از منظر این گروهها مطرح است میزان پایبندی گروههای مسلح به وعدههای زیبای احترام به حقوق بشر، حفظ امنیت تمامی اقوام و مذاهب و سلایق سیاسی است، موضوعی که با توجه به شواهد گوناگون از جمله بیتفاوتی نسبت به تجاوز صهیونیستها نمیتوان به آن خوشبین بود.
محصول این نقشه راه شوم برای کشور سوریه تا کنون این بوده که با پیشروی رژیم صهیونیستی در سوریه و تخریب بیشتر زیرساختهای این کشور، سوریه بیش از قبل فقیر شده و با وضعیت اقتصادی بغرنج به آوردگاه گروههای تروریستی تبدیل شده است. همچنانکه سالها تحریمهای غرب ظرفیت اقتصادی سوریه را تضعیف و به کاهش روحیه و عدم مقاومت نیروهای دولتی در برابر شورشیان انجامید.
پیشبینی میشود که دو عامل آشوبساز مداخله خارجی و گروههای تروریستی میتواند پیامدهای گستردهای را برای این کشور داشته و سوریه را به کانونی برای گروههای افراطی تبدیل و تهدیدهای مهمی برای کشورهای همسایه ایجاد کند. در آینده در این زمینه وراههای مقاومت برای مواجهه با آن بیشتر میتوان سخن گفت.
علی بمان اقبالی
از اولویت های مهم دیپلماسی و سیاست خارجی؛ همواره سامان بخشیدن و پویایی شورای عالی ایرانیان بوده است ولی علیرغم تلاش های مضاعف صورت پذیرفته این بخش به جایگاه مهم در ساختار حاکمیتی دست نیافته است و لذا تدابیر لازم در هر دو بخش نرم و سخت برای ارائه تسهیلات در بخش های آموزش زبان فارسی ؛ فرهنگ و تمدن ایرانی و اجرای جدی مقررات در کنار پیش بینی تصویب مقررات جدید به ویژه در دو بخش نظام وظیفه و تابعیت و پیش گیری از مواردی که ارائه تسهیلات به ایرانیان خارج را دشوار می نماید؛ چشمگیر و تعیین کننده نبوده است. البته بر کسی پوشیده نیست که برنامه ریزی و رسیدگی به امور هموطنان، منافع ارزشمند و درازمدتی برای ایران اسلامی داشته و در کند نمودن روند مهاجرت نخبگان هم ایفای نقش خواهد نمود. در شرایط کنونی با وجود اراده ریاست محترم جمهور برای رسیدگی جدی به امور ایرانیان؛ به نظر می رسد بعد از افزایش اعتمادسازی بویژه از طریق ایجاد سامانه تسهیل ارائه خدمات رایج و دفاع از حقوق شهروندی هموطنان در کشورهای خارجی، امکان بهره گیری از اقدامات ایرانیان خارج از کشور در قالب سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال به خصوص در هزاران طرح عمرانی نیمه تمام کشور ، برگزاری دورههای مشترک آموزش عالی، انجام پروژههای مشترک تحقیقاتی، برگزاری کارگاههای آموزشی و همچنین ترویج فرایند جذب گردشگر و بهره گیری از لابی ایرانیان وجود دارد .
بر اساس نظرسنجی صورت گرفته توسط موسسه گالوپ، جمهوری اسلامی ایران از نظر تعداد بزرگسالانی که تمایل به مهاجرت دارند در جایگاه هفتم دنیا قرار دارد. هم چنین براساس آمارهای سازمانملل ، نسبت جمعیت مهاجران بینالمللی ایرانی از کل مهاجران جهان طی سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ افزایش، سپس در سالهای ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ کاهش و دوباره در سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ افزایش یافته و به ۲,۷ میلیون نفر رسیده است. که در آمارهای دیگری برآورد شده تعداد مهاجران ایرانی خارج از کشور بین ۵ تا ۶ میلیون نفر است و به ترتیب کشورهای آمریکا، کانادا، امارات متحده عربی، آلمان، بریتانیا و سوئد بیشترین تعداد مهاجران ایرانی را در خود اسکان دادهاند. مهاجران ایرانی ساکن در شش کشور مذکور بیش از ۷۰ درصد جمعیت مهاجران ایرانی مقیم خارج از کشور را تشکیل میدهند. بر اساس آمار ارائه شده از سوی مرکز پژوهش مجلس شورای اسلامی تا سال ۱۳۸۹، حدود ۶۰ هزار نخبه ایرانی از کشور مهاجرت کردهاند که اغلب از نخبگان المپیادهای علمی و ترازهای برتر دانشگاهها بودهاند. هچنین جمع سرمایه ایرانیان مقیم خارج در سال ۱۴۰۲ بیش از یک و نیم تریلیون دلار گزارش شده است. در دو دهه اخیر تعداد شهروندان ایرانی که در اروپا اقامت بلندمدت دریافت کردند ۲۰ برابر شده است و بخش قابل توجهی از مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور را میتوان ذیل عنوان مهاجرت سرمایههای انسانی یا فرار مغزها، یعنی مهاجرت افراد تحصیلکرده و نیروی کار متخصص و مهاجرت با هدف ادامه تحصیل طبقهبندی کرد. براساس آخرین آمارهای موجود، تعداد مهاجران ایرانی با تحصیلات دانشگاهی در دو دهه اخیر از ۲۹۰ هزار نفر به حدود یک میلیون نفر رسیده است. در عین حال براساس اطلاعات سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمانملل متحد، حدود ۸۰ هزار دانشجوی ایرانی در سایر کشورها مشغول تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاهی هستند .پنج مقصد اصلی دانشجویان ایرانی کشورهای آمریکا، ترکیه، آلمان، ایتالیا و کاناداست.
به طور کلی، هموطنان مقیم خارج توقع زیادی به غیر از دریافت آسان خدمات کنسولی ؛ دانشجویی در راستای تامین نیازهای حقوقی و قانونی خود ندارند و ضروری است ابتدا در فرایند ارائه خدمات کنسولی و سجلی تسهیل ایجاد شود تا هوطنان عزیز برای اقداماتی نظیر سرمایه گذاری در کشور ؛ انتقال تجربه و دانش فنی و اجرای طرح های مشترک انگیزه پیدا نمایند
کوروش شجاعی
واقعیت جوامع این است که منتقدان همان کارکرد تبسنج را برای تشخیص بیماری دارند و ابزارشان برای نشاندادن این بیماری در جهان معاصر، رسانهها هستند و وقتی رمالی معجزهگرایی مطلوب میشود و نقد و رسانه محدود، بیماری چون خوره به کالبد بیمار حمله میکند و کیست که نداند در چنین شرایطی از روغن بنفشه کاری برنمیآید. هرچه بود، محدودیت رسانه بهعنوان تبسنج، هشت سال طول کشید و آن هشدارها که بیمار را به رمالان نسپاریم، چارهساز نشد؛ اما عجیب آنکه این تجربه دوباره در 1400 تکرار شد و همان باقیماندههای بدنه کارشناسی کشور که شاید میتوانستند برای درمان بیمار کاری کنند، از ساختار تصمیمگیری بیرون ریخته شدند و دیگر نه رسانه قابلی بهعنوان تبسنج در اختیار بود و نه کارشناسی که کار مردمان را چاره کند.حالا و بعد از انتخابات 1403، تصمیم آن شده که پزشکی حاذق بر سر بیمار بیاید و تا حدی هم بر این تصمیم اصرار است؛ اما این، همه ضرورت ماجرا نیست. بهترین پزشک نیز برای تشخیص درست بیماری به تبسنج نیاز دارد و بدون نقد و نقادی در جایگاه تبسنج، یک جای کار میلنگد. به همین ماجرای سوریه نگاه کنیم یا به اعتراضات دو سال پیش. همه را قبلا منتقدان بارها گفته بودند، اما کمتر شنیده شده بود. این درست که حرف و سخن منتقد تلخ است، ولی بخش بزرگی از واقعیت در همین نقدهاست. آن که تعریف و تمجیدمان میکند که به کارمان نمیآید. این دیگر با خودمان است که کدام را ترجیح میدهیم؛ منتقدی که وجودش ناراحتمان میکند ولی عیبهای ما را آشکار میکند، یا فراموشکردن زخمی که چرک میکند و قانقاریا میشود و آخر هلاکمان میکند؟