صفحه نخست >>  عمومی >> ویژه ها
تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۵  ، 
شناسه خبر : ۳۶۹۷۸۱
اصل حجاب را نشانه گرفته‌اند، نقشه راه شوم دشمنان سوریه، دولت چهاردهم و سرمایه پنهان ایران؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.

اصل حجاب را نشانه گرفته‌اند

عباس شمسعلی

روند افزایشی بی‌حجابی و فراتر از آن ورود برخی به مرزهایی از برهنگی در یکی دو سال اخیر در سایه بی‌توجهی مسئولان و دستگاه‌های دارای مسئولیت در حوزه عفاف و حجاب، بیش از گذشته اعتراض طیف‌های مختلف خانواده‌ها را به دنبال داشته است. بسیاری از والدین و حتی افرادی که شاید در ظاهر حساسیت کمتری روی این موضوعات داشته باشند، نگرانی خود از تلاش برای گسترش بی‌حجابی در جامعه و اثرات ویرانگر این رفتار در خانواده‌ها و جوانان را ابراز می‌کنند.
حتی بانوانی که در ظاهر ممکن است با حجاب کامل اسلامی هم مقداری فاصله داشته باشند، وقتی پای صحبت از تاثیرات منفی و مخرب گسترش بی‌حجابی بر روی جوانان، خانواده‌ها و روابط زوجین به میان می‌آید؛ تاکید می‌کنند که مخالف بی‌حجابی و رها بودن این مسئله مهم در جامعه هستند.
این خانواده‌ها و این بانوان مانند بسیاری دیگر از افراد منصف و بی‌غرضِ جامعه باور دارند که مسئله رعایت حجاب و توجه به فرهنگ عفاف و اعتقاد به وجود حدود و حریم در روابط زن و مرد، در کنار فواید بسیاری که در حفظ خانواده‌ها و جامعه و جوانان دارد، نه تنها محدود‌کننده حق زنان و مانع حضور و فعالیت پررنگ اجتماعی آنان نیست، بلکه اتفاقاً تسهیل‌کننده راه موفقیت و پیشرفت زنان در جامعه است، تا جایی که می‌توان میلیون‌ها زن ایرانی موفق در عرصه اجتماعی را مشاهده کرد که با اعتقاد به حجاب و رعایت این حامی قدرتمندِ خود و بر خلاف کسانی که به اشتباه حجاب را مانعی دست و پا گیر برای کسب موفقیت و حضور اجتماعی زنان و بی‌حجابی و برهنگی را از حقوق زنان و عاملی رشد دهنده می‌دانند، حضوری موفق در عرصه تحصیلی، علمی، خانوادگی، ورزشی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و... داشته و دارند.
اساساً یکی از آثار تاکید اسلام بر رعایت حجاب و واجب بودن آن برای زنان، اعتقاد این دین مترقی به اجتماعی بودن زن و نه محدود کردن نیمه مستعد، مؤثر و سازنده جامعه یعنی بانوان و مخالفت با حضور اجتماعی آنها است، تاکید بر رعایت حجاب در عرصه اجتماع یعنی اینکه اتفاقاً اسلام به دنبال محدود کردن زن نیست. وقتی سخن از رعایت حجاب می‌شود منظور در محیط خانه و در بین محارم نیست؛ بلکه منظور رعایت حجاب در هنگام حضور در اجتماع است. از نظر اسلام زنان حق و توانایی حضور مؤثر و سازنده در اجتماع را دارند اما به دلیل ویژگی‌ها و جذابیتی که خدای متعال در خلقت خاص زن با حکمت الهی خود مورد توجه قرار داده است، همین خالق مهربان برای ورود اجتماعی همراه با امنیت و آرامش و تمرکز زنان و دیگر افراد جامعه، امر به رعایت حجاب و حدود الهی در روابط زن و مرد کرده است.
به عبارتی؛ قرار نیست در حضور اجتماعی زنان، مو و بدن و اندام و صورت ظاهر آنها مورد توجه و تحسین قرار گیرد و زنان با خودنمایی و غفلت از ارزش ذاتی خود، تبدیل به جاذبه‌ای در نظر مردان شوند، بلکه با رعایت حجاب اسلامی و بستن فرصت نگاه‌های صرفاً از روی لذت جویی و هوسرانی، این تفکر، شخصیت، کرامت و اثرگذاری اجتماعی و توانمندی زن است که به منصه ظهور می‌رسد و مورد توجه قرار می‌گیرد. این مسئله مهمی است که قاطبه زنان جامعه ما به آن باور دارند و همواره عمل به این واجب شرعی و تفکر سطح بالای اجتماعی را سرلوحه خود قرار داده‌اند.
در سال‌های اخیر اما مسئله حجاب زنان ایرانی بیش از پیش در رسانه‌ها، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی، کانال‌های ماهواره‌ای، اظهارنظر سیاستمداران غربی و... مورد توجه و تخریب قرار گرفته است و شاهد هجمه گسترده‌ای برای ترویج بی‌حجابی و ممانعت و تخریب هرگونه تلاش برای ترویج حجاب در جامعه از سوی این جریانات هستیم.
متاسفانه تحت تاثیر این تلاش‌ها و القائات پر حجم رسانه‌ای و عوامل دیگر و در سایه انفعال، تعلل و رخوت عجیب متولیان فرهنگی جامعه و شماری دیگر از مسئولان امر و دستگاه‌های مربوطه؛ برخی زنان و دختران جامعه بر خلاف اکثریت زنان و دختران کشورمان که اهل رعایت حجاب و رفتار عفیفانه هستند، در دام تن دادن به کشف حجاب افتاده‌اند.
بسیاری از این افراد بی‌توجه به فلسفه حجاب، به گمان اینکه دروغ رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی و ماهواره‌ای معاند در مورد اینکه «حجاب محدودیتی است که بعد از انقلاب اسلامی در ایران و نه از روی دستور دین ایجاد شده» حقیقت دارد؛ از روی غفلت رو به بی‌حجابی آورده‌اند. این افراد با تن دادن به این دروغ بزرگ که حجاب مانع آزادی، رشد و ترقی زن می‌شود به این دام افتاده‌اند؛ بدون اینکه این سؤالات را از خود و مروجان بی‌حجابی بپرسند؛ اگر غرب پیشرفت کرد به خاطر برهنگی زنان است؟! اگر حجاب محدودیت است چرا این همه زنان محجبه موفق در عرصه‌های مختلف در جامعه حضور دارند؟ چرا روز به روز گرایش زنان و دختران اروپایی و آمریکایی زخم خورده از بی‌حجابی، برهنگی و ناامنی در غرب به اسلام و سنگر امن حجاب بیشتر و بیشتر می‌شود؟ اگر نوع پوشش مصداقی از آزادی است پس چرا در فرانسه و برخی کشورهای غربی برای تحصیل دختران محجبه مانع تراشی می‌شود؟ چرا در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر غربی دانشجویان دختر حق حضور برهنه یا با پوشش نامتعارف در محیط علمی و فضای دانشگاه را ندارند؛ مگر نمی‌گویند برهنگی خللی در مسیر طبیعی رشد علمی و اخلاقی جامعه ایجاد نمی‌کند پس دستورالعمل‌های سفت و سخت غربی‌ها برای رعایت پوشش متعارف و پرهیز از برهنگی در دانشگاه به چه منظور است؟ اگر حجاب بدعت جمهوری اسلامی و نه دستوری دینی است؛ آیات صریح قرآن و روایات و تاکیدات و سیره معصومین(ع) در موضوع حجاب چه می‌گویند؟ رعایت حجاب در دیگر کشورهای اسلامی یا اعتقاد به حجاب در اکثریت زنان ایرانی در قبل از انقلاب با وجود آزادی برهنگی و حتی سرکوب و تلاش برای برداشتن حجاب از سر زنان هم بدعت جمهوری اسلامی بوده است یا اینکه بعد از انقلاب اسلامی توجه به ارزش ذاتی و کرامت زن به جای ظاهر او پررنگ‌تر شده و فلسفه حجاب بیش از گذشته تبیین و مورد توجه قرار گرفته است؟
این زنان و دختران هموطنی که فریب دلسوزی سران غربی و رسانه‌های وابسته به آنها (رسانه‌های مدعی حقوق زن و مروج بی‌حجابی که گاه هتک حرمت و ناامنی زنان تا پشت صحنه و استودیوهای خود آنها نیز کشیده شده است) را خورده‌اند، از خود نمی‌پرسند چرا زنان و دختران ایرانی در هنگام تحریم‌های دارویی و...، یا در هنگام حوادث تروریستی مورد حمایت غرب، اهمیتی برای این سران ریاکار و رسانه‌ها ندارند اما فقط هنگام برداشتن حجاب یا برهنگی برای غربی‌ها اهمیت پیدا می‌کنند؟ چرا این رسانه‌ها در برابر موفقیت‌های علمی، بین‌المللی، ورزشی، سیاسی و اجتماعی و... که زنان و دختران ایرانی به دست می‌آورند سکوت می‌کنند اما کشف حجاب در یک گوشه از کشور را بازتاب می‌دهند؟
 سؤالات و شبهات زیاد دیگری هم هست که اگر زنان و دختران افتاده به دام بی‌حجابی از خود بپرسند یا به دنبال جواب آن بروند به باور اشتباه و فریبی که از دستگاه‌های تبلیغی غربی و معاند خورده‌اند پی می‌برند و حقانیت و فواید حجاب را به خوبی احساس خواهند کرد.
یک نکته مهم این است که ارائه الگوی موفق حضور زنان ایرانی در عرصه اجتماع و کسب موفقیت‌های مختلف داخلی و بین‌المللی در عرصه‌های متعدد اجتماعی، علمی، پژوهشی، ورزشی، هنری و... باطل‌السحر و برملا‌کننده دروغ برآمده از فرهنگ غربی درخصوص اینکه حجاب و پوشیدگی مانع رشد زنان و برهنگی عامل رشد و موفقیت آنان می‌شود است. به همین دلیل سردمداران و سرمایه‌داران غربی که طی یکی دو قرن اخیر، زن را با وعده حضور اجتماعی برهنه کرده، شأن او را تا حد کالایی تبلیغی و جنسی درجه دو برای پرکردن چشم و رفع نیاز جنسی مردان و کالایی پر سود برای رونق و گسترش صدها میلیارد دلاری صنعت کثیف سکس در جهان پایین آورده‌اند نمی‌توانند شاهد رشد و معرفی الگویی باشند که بر خلاف نظر و منافع آنان قد علم کرده است.
از یک‌سو با به کارگیری انواع ابزارهای رسانه‌ای و صرف هزینه‌های هنگفت به دنبال استحاله فکری زنان و دختران ایرانی و دور کردن آنها از فرهنگ مترقی حجاب هستند تا الگوی زن ایرانی پیشرفته و محجبه را خدشه‌دار کنند و از سوی دیگر به خیال خود می‌خواهند کاری که با جنگ نظامی و تحریم اقتصادی برای آسیب و از بین بردن جمهوری اسلامی نتوانسته‌اند انجام دهند را با تهاجم پررنگ فرهنگی و گسترش و تبلیغ بی‌حجابی و کشاندن دختران و پسران ایرانی به فضائی دور از ارزش‌های حاکم بر جامعه و نابودی کانون خانواده عملی کنند.
در این میان باید ضمن توجه ویژه به کار فرهنگی و تبیین هنرمندانه و جذاب فلسفه حجاب، با تحرکات مشکوک افراد و رسانه‌ها و دست‌های پشت پرده‌ای که عامدانه برای زمین زدن حجاب به میدان آمده‌اند برخورد کرد.
این روزها سخن از قانون جدید حجاب و تصویب و ابلاغ آن فراوان است و طیف‌های مختلف از موافق، منتقد و مخالف درخصوص آن ابراز نظر می‌کنند. ضمن اینکه باید پذیرفت رعایت واجب شرعی و اجتماعی حجاب امری مهم است و نمی‌توان آن را مورد بی‌توجهی قرار داد؛ باید اذعان داشت که در کنار لزوم توجه به کار فرهنگی و تبلیغی که می‌تواند بسیار مؤثر باشد و بارها اثر آن را دیده‌ایم، در فضای انفعال و بی‌قانونی نمی‌توان حد یقفی برای بی‌حجابی و برهنگی و حرمت شکنی‌ها متصور بود. 
طبیعتاً قانون جدید در صورت ابلاغ برای همه لازم‌الاجرا می‌شود اما می‌توان در کنار تبیین دقیق الزامات و مواد این قانون، با شنیدن حرف منتقدان دلسوز و پاسخ مستدل به مخالفانی که گاه به نظر می‌آید برخی از آنها به بهانه مخالفت با قانون حجاب مشغول زیر سؤال بردن اصل حجاب هستند، اگر جایی نیازمند اصلاح و بازنگری است مورد توجه قانون‌نویسان قرار گیرد و اگر جایی به غلط دچار سوءبرداشت شده است به درستی تبیین شود.

نقشه راه شوم دشمنان سوریه

عباس حاجی‌نجاری

با گذشت زمان ابعاد جدیدی از نقشه راه دشمنان مردم سوریه برای تسلط بر این کشور تاریخی در منطقه غرب آسیا بعد از سقوط دولت بشار اسد آشکار شده و این در حالی است که طراحان و سردمداران این ائتلاف نامیمون و بازیگران داخلی آنها هیچ ابایی از نادیده گرفتن بدیهی‌ترین و اصلی‌ترین گام‌ها در یک حرکت سیاسی، یعنی حفظ تمامیت ارضی و استقلال سوریه، ندارند. 
ابعاد این حرکت که به غلط نام انقلاب بر آن نهاده شده، به ویژه بعد از نابود کردن زیرساخت‌های علمی، نظامی، تجهیزات دفاعی و حتی خدمات عمومی کشور سوریه به دست جنایتکاران رژیم صهیونیستی آشکارتر شده است، چراکه مدعیان این به اصطلاح انقلاب کمترین واکنشی نسبت به این تجاوزات نشان نداده‌اند و این‌گونه تصور می‌شود که از منظر آنها این بمباران‌ها و نابودسازی زیرساخت‌های سوریه، مربوط به یک کشور با فاصله چند هزار کیلومتری است که صدا و خبر آن به گوش آنها نمی‌رسد و این نشانگر آن است که این مسلحین اگرچه ممکن است بعضی از آنها شناسنامه سوری داشته باشند، اما این انفعال در برابر بیشترین و گسترده‌ترین حملات رژیم صهیونیستی علیه کشور سوریه، نشانه آشکار از تبانی این بازیگران داخلی در چهارچوب نقشه راهی است که امریکا و رژیم صهیونیستی و کشور ترکیه در طراحی و اجرای این عملیات داشته تا به زعم خود توان دفاعی سوریه را به طور کامل نابود کنند و سلطه رژیم صهیونیستی را بر کشور سوریه کامل نمایند. 
نقش‌ها و مواضع بازیگران در صحنه سوریه در تکمیل این نقشه راه در ابعاد مختلف آشکار است: 
امریکایی‌ها با توجه به حضور اشغالگرانه در سوریه و درعین‌حال حمایت از نیرو‌های کردی در شمال شرق این کشور، به ظاهر ادعا می‌کنند که در این تحولات نقشی ندارند، اما تلاش آنها برای ساقط کردن دولت سوریه سابقه‌ای طولانی داشته که مصداق آن تحریم‌های همه جانبه مردم سوریه موسوم به «سزار» است که نقش مهمی در تضعیف دولت سوریه داشته است. تحولات جدید سوریه را نمی‌توان خارج از اهداف راهبردی آنها در منطقه دانست. آنها طی سه دهه گذشته با اجرای طرح‌های متعدد تلاش کرده و می‌کنند با تغییر نقشه خاورمیانه (غرب آسیا) حرکت‌های اسلامی را دچار انحراف کنند و با از بین بردن زیرساخت‌های نظامی و دیگر قابلیت‌های ملت‌های منطقه وتضعیف و از بین بردن گروه‌های مقاومت، راه را برای تثبیت موقعیت رژیم صهیونیستی فراهم کنند. راهبرد اخیر آنها در سوریه با عاملیت صهیونیست‌ها، ترک‌ها و بعضاً عملیات مستقیمشان در روز‌های اخیر در سوریه در این راستا ارزیابی می‌شود. 
رژیم صهیونی در سایه حمایت‌های امریکا و سکوت مراجع بین‌المللی و کشور‌های عربی تلاش کرده است بیشترین بهره را از خلأ قدرت در سوریه ببرد. در روز نخست سقوط بشار اسد جنگنده‌های رژیم صهیونیستی، مراکز نظامی امنیتی در شهر دمشق را بمباران کردند و در ادامه آن ارتش صهیونی در مرز زمینی با ورود به خاک سوریه، بخش‌هایی را اشغال و تا نزدیکی دمشق پیشروی کرده و با تشدید بمباران‌ها در حال نابود کردن زیرساخت‌های نظامی سوریه است. تنها اقدام سازمان ملل در این ماجرا این بود که این اقدام اسرائیل را به عنوان نقض توافقنامه توقف درگیری اسرائیل و سوریه در ۳۱ مه ۱۹۷۴ (۱۰ خرداد سال ۱۳۵۳)، مورد انتقاد قرار دهد؛ و در حالی مدعیان انقلاب در سوریه حاضر نشده‌اند رژیم صهیونیستی را حتی در حد صدور یک بیانیه و بخشی از یک خطابه در مسجد اموی محکوم کنند، که دفتر نتانیاهو روز پنج شنبه مدعی می‌شود «اسرائیل به گروه‌های جهادی اجازه نمی‌دهد این خلأ را پر و جوامع اسرائیلی در بلندی‌های جولان را با حملاتی مشابه هفتم اکتبر (۱۵ مهر) تهدید کنند.» و این درحالی است که جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی کاخ سفید امریکا که این روز‌ها در اراضی اشغالی به سر می‌برد، باتوجیه حملات ویرانگر رژیم صهیونی به سوریه و انهدام بیش از ۵۰۰ هدف دفاعی وصنعتی وخدماتی این کشور و اشغال بخش‌های جدیدی از خاک سوریه، مدعی می‌شود که «هنگامی که اسرائیل می‌گوید حضورش در سوریه، موقتی است، ما باور می‌کنیم». 
ترکیه که در روز‌های اول حملات تروریست‌ها ساکت و سپس در مواضع اعلامی بر احترام به حاکمیت و تمامیت ارضی سوریه تأکید می‌نماید، بیشترین نقش را در سازماندهی وتجهیز شورشیان مسلح داشته و کنار تضعیف سوریه اهدافی را نظیر مدیریت جغرافیای کردی منطقه، توسعه قلمرو نفوذ در شمال سوریه، بازگرداندن آوارگان سوریه از ترکیه و تضعیف نقش ایران و روسیه در سوریه دنبال می‌نماید. اقدام ترکیه در پشتیبانی از شورشیان برای دولت آنکارا نیز می‌تواند پیامد‌های منفی نظیر افزایش موج مهاجرت به ترکیه، چالش با امریکایی‌ها بر سر حوزه نفوذ آنها بر کرد‌ها و... داشته باشد. آنکارا اگر چه مدعی است برای انتقال صلح‌آمیز دموکراتیک سوریه تلاش می‌کند، اما در عمل در پی استفاده از اهرم‌های ژئوپلتیک و نظامی برای گسترش اهداف استراتژیک و سرزمینی خود درمنطقه است. 
شورشیان مسلح، اما به دلیل خواستگاه تکفیری- سلفی ایده‌ها و افکار گروه‌های حاضر در میدان که اغلب نیز غیر سوری هستند، نگرانی در مورد تحکیم و تسلط دیدگاه‌های افراط‌گرایانه در روند گذار و در نتیجه ترویج خشونت و ناامنی در منطقه را افزایش داده‌اند. تحریرالشام تحت رهبری «ابومحمد الجولانی»، با تغییر نام به دنبال تغییر وجهه خود از یک سازمان ستیزه‌جو به یک بازیگر سیاسی تعامل‌گرا است. اما به رغم این مواضع اعلامی، آنچه در این میان به عنوان یک معضل اصلی در روند تحولات آتی سوریه از منظر این گروه‌ها مطرح است میزان پایبندی گروه‌های مسلح به وعده‌های زیبای احترام به حقوق بشر، حفظ امنیت تمامی اقوام و مذاهب و سلایق سیاسی است، موضوعی که با توجه به شواهد گوناگون از جمله بی‌تفاوتی نسبت به تجاوز صهیونیست‌ها نمی‌توان به آن خوش‌بین بود. 
محصول این نقشه راه شوم برای کشور سوریه تا کنون این بوده که با پیشروی رژیم صهیونیستی در سوریه و تخریب بیشتر زیرساخت‌های این کشور، سوریه بیش از قبل فقیر شده و با وضعیت اقتصادی بغرنج به آوردگاه گروه‌های تروریستی تبدیل شده است. همچنان‌که سال‌ها تحریم‌های غرب ظرفیت اقتصادی سوریه را تضعیف و به کاهش روحیه و عدم مقاومت نیرو‌های دولتی در برابر شورشیان انجامید. 
پیش‌بینی می‌شود که دو عامل آشوب‌ساز مداخله خارجی و گروه‌های تروریستی می‌تواند پیامد‌های گسترده‌ای را برای این کشور داشته و سوریه را به کانونی برای گروه‌های افراطی تبدیل و تهدید‌های مهمی برای کشور‌های همسایه ایجاد کند. در آینده در این زمینه وراه‌های مقاومت برای مواجهه با آن بیشتر می‌توان سخن گفت.

دولت چهاردهم و سرمایه پنهان ایران

علی بمان اقبالی

 از اولویت های مهم دیپلماسی و سیاست خارجی؛ همواره سامان بخشیدن و پویایی شورای عالی ایرانیان بوده است ولی علیرغم تلاش های مضاعف صورت پذیرفته این بخش به جایگاه مهم در ساختار حاکمیتی دست نیافته است و لذا تدابیر لازم در هر دو بخش نرم و سخت برای ارائه تسهیلات در بخش های آموزش زبان فارسی ؛ فرهنگ و تمدن ایرانی و اجرای جدی مقررات در کنار پیش بینی تصویب مقررات جدید به ویژه در دو بخش نظام وظیفه و تابعیت و پیش گیری از مواردی که ارائه تسهیلات به ایرانیان خارج را دشوار می نماید؛ چشمگیر و تعیین کننده نبوده است. البته بر کسی پوشیده نیست که برنامه ریزی و رسیدگی به امور هموطنان، منافع ارزشمند و درازمدتی برای ایران اسلامی داشته و در کند نمودن روند مهاجرت نخبگان هم ایفای نقش خواهد نمود. در شرایط کنونی با وجود اراده ریاست محترم جمهور برای رسیدگی جدی به امور ایرانیان؛ به نظر می رسد بعد از افزایش اعتمادسازی بویژه از طریق ایجاد سامانه تسهیل ارائه خدمات رایج و دفاع از حقوق شهروندی هموطنان در کشورهای خارجی،  امکان بهره گیری از اقدامات ایرانیان خارج از کشور در قالب سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال به خصوص در هزاران طرح عمرانی نیمه تمام کشور ، برگزاری دوره‌های مشترک آموزش عالی، انجام پروژه‌های مشترک تحقیقاتی، برگزاری کارگاه‌های آموزشی و همچنین ترویج فرایند جذب گردشگر و بهره گیری از لابی ایرانیان وجود دارد .
بر اساس نظرسنجی صورت گرفته توسط موسسه گالوپ، جمهوری اسلامی ایران از نظر تعداد بزرگسالانی که تمایل به مهاجرت دارند در جایگاه هفتم دنیا قرار دارد. هم چنین براساس آمارهای سازمان‌ملل ، نسبت جمعیت مهاجران بین‌المللی ایرانی از کل مهاجران جهان طی سال‌های ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ افزایش، سپس در سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۵ کاهش و دوباره در سال ۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰ افزایش یافته و به ۲,۷ میلیون نفر رسیده است. که در آمارهای دیگری برآورد شده تعداد مهاجران ایرانی خارج از کشور بین ۵ تا ۶ میلیون نفر است و به ترتیب کشورهای آمریکا، کانادا، امارات متحده عربی، آلمان، بریتانیا و سوئد بیشترین تعداد مهاجران ایرانی را در خود اسکان داده‌اند. مهاجران ایرانی ساکن در شش کشور مذکور بیش از ۷۰ درصد جمعیت مهاجران ایرانی مقیم خارج از کشور را تشکیل می‌دهند. بر اساس آمار ارائه ‌شده از سوی مرکز پژوهش مجلس شورای اسلامی تا سال ۱۳۸۹، حدود ۶۰ هزار نخبه ایرانی از کشور مهاجرت کرده‌اند که اغلب از نخبگان المپیادهای علمی و ترازهای برتر دانشگاه‌ها بوده‌اند. هچنین جمع سرمایه ایرانیان مقیم خارج در سال ۱۴۰۲  بیش از یک و نیم تریلیون دلار گزارش شده است. در دو دهه اخیر تعداد شهروندان ایرانی که در اروپا اقامت بلندمدت دریافت کردند ۲۰ برابر شده است و بخش قابل‌ توجهی از مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور را می‌توان ذیل عنوان مهاجرت سرمایه‌های انسانی یا فرار مغزها، یعنی مهاجرت افراد تحصیلکرده و نیروی کار متخصص و مهاجرت با هدف ادامه تحصیل طبقه‌بندی کرد. براساس آخرین آمار‌های موجود، تعداد مهاجران ایرانی با تحصیلات دانشگاهی در دو دهه اخیر از  ۲۹۰ هزار نفر به حدود یک میلیون نفر رسیده است. در عین حال براساس اطلاعات سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان‌ملل متحد، حدود ۸۰ هزار دانشجوی ایرانی در سایر کشورها مشغول تحصیل در مقاطع مختلف دانشگاهی هستند .پنج مقصد اصلی دانشجویان ایرانی کشورهای آمریکا، ترکیه، آلمان، ایتالیا و کاناداست.
به طور کلی، هموطنان مقیم خارج توقع زیادی به غیر از دریافت آسان خدمات کنسولی ؛ دانشجویی در راستای تامین نیازهای حقوقی و قانونی خود ندارند و ضروری است ابتدا در فرایند ارائه خدمات کنسولی و سجلی تسهیل ایجاد شود تا هوطنان عزیز برای اقداماتی نظیر سرمایه گذاری در کشور ؛ انتقال تجربه و دانش فنی و اجرای طرح های  مشترک انگیزه پیدا نمایند

حق مردم سوریه 

کوروش شجاعی 

یک هفته پس ازسقوط سوریه،همچنان خبراین حادثه و تحلیل های مربوط به آن در رسانه های ایران، منطقه و جهان جایگاه ویژه ای دارد. دلایل متعددی برای مهم بودن سوریه و خبر سقوط و آینده این کشور و همچنین برای علت یابی و رسیدن به تحلیل های مطابق واقع وجود دارد. مهم ترین دلیل، موقعیت جغرافیایی و سرزمینی این کشور و همسایگی آن با عراق، ترکیه، لبنان، فلسطین اشغالی و اردن از یک سو و هم سویی دولت قبلی و برخی از مردم این کشور با «محور مقاومت» است و ازدیگرسو این که وضعیت آینده سوریه در معادلات منطقه ای و حتی جهانی نقش مهمی خواهد داشت.
قطعا در این نوشته که کوتاهی و اجمال لازمه چاپ و انتشار این گونه مطالب در قالب یادداشت و سرمقاله است، اجازه نمی دهد تمام زوایای مسائل مورد بررسی قرارگیرد بنابراین تنها به چند نکته اشاره می کنم.
مهم ترین عوامل سقوط سوریه
۱-مقاومت نکردن ارتش ؛
خبرها، شواهد و گزارش های متعددی از مقاومت نکردن ارتش سوریه در مقابل حمله گروه های تروریستی و همپیمانان آن ها وجود دارد که به هیچ عنوان قابل انکار نیست، البته مقاومت نکردن ارتش نیز دلایل متعددی دارد؛ اول) خسته بودن به خاطر جنگ طولانی مدت و فرسایشی با داعش و ... دوم) بازیابی نشدن پس از آن جنگ فرسایشی، سوم) تامین مالی نبودن، چهارم) کاهش شدید انگیزه، پنجم) باخت شدید روانی به دشمن و ...
۲-اوضاع بسیار وخیم اقتصادی
وضعیت اقتصادی سوریه که قبل از جنگ با داعش، بسیار خوب بود و از حلب به عنوان عروس و قطب اقتصادی سوریه و منطقه نام برده می شد،پس از جنگ و به دنبال تحریم های آمریکا و ... و حتی کشورهای عرب منطقه به جایی رسید که خیلی از مردم نه تنها با فقر شدید دست و پنجه نرم می کردند  بلکه حتی به خاطر نابودی بسیاری از زیرساخت ها، از نظر آب و برق و حامل های انرژی نیز بسیار در مضیقه قرارگرفتند.
۳-فشارهای شدید سیاسی آمریکا و ...
در طول این مدت فشارهای سیاسی فراوانی از طرف آمریکا و برخی کشورهای منطقه بر دولت بشار اسد وارد شد تا از «محورمقاومت»و ایران خود را جدا کند تا در مقابل برای بازسازی و عمران و رشد اقتصادی سوریه به او یاری رسانند،فشارهایی که دولت سابق سوریه تا حد زیادی در مقابل آن ایستادگی کرد. هر چند گفته می شود برخی وعده ها در او اثر گذاشته بود.
۴- روسیه میدان را خالی کرد
یکی از عوامل موثر در سقوط سوریه،خالی کردن میدان توسط روس ها بود. گرچه در فاصله حدود آغاز حمله تروریست ها و ... تا سقوط دمشق  و سوریه که تنها کمتر از ۱۲ روز به طول انجامید، جنگنده های روسی حملاتی به مواضع تروریست ها کردند اما واضح بود که روس ها به دلیل درگیر بودن در اوکراین و احتمال «بستن» و معامله با آمریکا و برخی کشورهای اروپایی درباره این موضوع، بیشتر از این نمی خواستند خود را درگیر سوریه کنند،گویا در این میان روسیه همچنین نیم نگاهی به راضی نگاه داشتن اردوغان داشته و البته که روسیه در حال و گذشته نشان داده که هیچ گاه تمام قد در کنار هیچ کشوری نبوده!!! آن هم روسیه ای که بنابر گزارش هایی حدود ۲ میلیون از شهروندان یهودی روس تبارش در فلسطین اشغالی سکنی گزیده اند!!
۵- لانه گزینی تروریست ها و ... در ادلب
بی گمان یکی از عوامل سقوط سوریه، لانه گزینی تروریست ها و دیگر عناصر از جمله مخالفان دولت سوریه بودکه اکثرشان تحت حمایت ترکیه اردوغان هستند چرا که از آن جا و از داخل خود سوریه بی هیچ زحمتی و با حمایت لجستیکی فراوان ترکیه به سمت حلب،حمص و دمشق حرکت کردند،این ها و از جمله خود«جولانی» که این روزها تغییر ادبیات و تغییر ظاهر داده و «سرکرده» و فرمانده این گروه ها شده و هنوز نامش در فهرست تروریست ها قراردارد(نامی که آمریکا و انگلیس این روزها در صدد خارج کردنش از لیست تروریست ها هستند!!) ته مانده داعش و ... هستند که بنابر اصرار و حمایت آمریکا و ترکیه در دل سوریه جا سازی شدند،آن هم برای چنین روزهایی!!!
بنابراین کاملا روشن بوده و هست که نقشه سقوط سوریه و ... امروز یا دیروز کشیده نشده و «اتاق های فکر» و «اتاق های عملیات» دشمنان مردم فلسطین و غزه و لبنان و یمن و سوریه و ... هیچ گاه و هیچ لحظه از تلاش و فعالیت برای رسیدن به اهداف خود غافل نیستند.
۶-نارضایتی، ناامیدی، خستگی و سرخوردگی مردم
در کنار همه این عوامل نمی توان و نباید مهم ترین عامل سقوط سوریه را که همانا خستگی،سرخوردگی،ناامیدی و نارضایتی طیف گسترده ای از مردم سوریه از حزب بعث و دولت بشار اسد است، نادیده گرفت. قدر مسلم اگر مردم سوریه از مجموعه حاکمیت و شرایط کشورشان راضی بودند و اگر آن همه فشار اقتصادی و فقر نبود یا لااقل مجموعه حاکمیت با مردم صادقانه برخورد می کرد و با وجود تحریم ها و فشارهای بیگانگان،توان اثبات کارآمدی خود را داشت و اگر مردم پس از جنگ طولانی کشورشان با داعش، با درایت حاکمیت در صحنه بازسازی اقتصادی وارد می شدند و اگر بشاراسد و حزب بعث و دیگر حکمرانان سوریه تمام تلاش خود را برای رهانیدن مردم از این وضعیت مصروف می کردند و اگر شخص آقای اسد که انصافا در جریان کمک به محور مقاومت و مردم مظلوم فلسطین و لبنان خدمات بسیاری کرد، در فضای داخلی اساسا منعطف تر و کلا از «دیکتاتوری»جدا می شد هر چند طی سال های اخیر قدری منعطف شده و از فضای دیکتاتوری فاصله گرفته بود و اگر ...
واگر این همه «عملیات روانی» و «جنگ نرم» و جنگ شناختی توسط محور غربی، عبری و حتی عربی علیه سوریه نبود، قطعا این کشور مهم منطقه در عرض کمتر از ۱۲ روز سقوط نمی کرد و سوریه این چنین به جولانگاه تروریست ها و ... تبدیل نمی شد و از آن مهم تر این که بیش از ۳۰۰ مرکز نظامی، دفاعی و تجهیزاتی و زیر ساختی سوریه هدف جنگنده های رژیم صهیونیستی قرارنمی گرفت و نابود نمی شد،اردوغان نیز رویاهای سلطان عثمانی را در مخیله خود بازیابی نمی کرد،اردوغانی که به گفته نتانیاهو دوستی است که نقش دشمن رابازی می کند و ...
اما همان گونه که رهبر عزیز و فرزانه انقلاب گفتند جوانان سوریه خود به فضل الهی برخواهند خاست و «مقاومت»را که نه یک «سخت افزار»بلکه یک اعتقاد قلبی،آیین و «مکتب» است، قوی تر خواهند کرد ،بنابراین مجموعه محور مقاومت همچنان که نباید در پیروزی ها،«مغرور»شوند در شکست ها نیز نباید «مایوس»شوند،امیدواریم که برای مردم سوریه شرایطی ایجاد شود و خودشان پس از این حوادث بتوانند بر سرنوشت سیاسی خود موثر باشند و هر تصمیمی که اکثریت مردم سوریه بتوانند در شرایط آزاد و مردم سالاری و انتخابات آزاد بگیرند حتما قابل احترام است.
نکته آخر:
 یادمان نمی رود صدام که رویای جدا کردن خوزستان از ایران و مصاحبه پیروزی در تهران را داشت به چه سرنوشتی دچار شد.
 یادمان نمی رود که حزب ا... لبنان پس از ترور سید عباس موسوی دبیرکل وقت حزب ا... توسط رژیم صهیونیستی چه شرایطی داشت و امروز در کجا قراردارد، حتی پس از ترور ناجوانمردانه سید مقاومت شهید«سید حسن نصرا...»
 یادمان نمی رود که انتفاضه سنگ مردم فلسطین امروز به شکار مرکاواهای ارتش صهیونی و مقاومت ۱۵ ماهه در مقابل جنایت ها و تجاوزگری های ارتش رژیم غاصب رسیده،ارتشی که در سال ۱۹۶۷ تنها در۶ روز ارتش های بزرگ ترین کشورهای منطقه از جمله مصر را شکست داد.
 یادمان نمی رود زمانی را که رژیم غاصب در تجاوز به لبنان در دهه هشتاد به راحتی بر بیروت تسلط یافت و اعلام کرد اگر می دانستیم دستیابی به بیروت این قدر راحت است به جای ارتش با گروه ارکستر موسیقی می آمدیم!ولی حالا حدود ۳ ماه ارتش تجاوزگر پشت مرزهای لبنان متوقف شد تا به آتش بس انجامید.
 یادمان نمی رود که یمن چه بود و کجا بود و حالا کجاست.
 یادمان نمی رود که آمریکا و ... بر سر لیبی چه آوردند .
 یادمان نمی رود که فتنه داعش که توسط وهابیت و با حمایت آمریکا شکل گرفت و بیش از دو سوم عراق و سوریه را تحت تصرف خود درآورد و مقصد اصلی اش،ایران اسلامی بود، توسط فرزندان ایران به فرماندهی سردار دل ها قاسم سلیمانی و راهبری رهبر حکیم و فرزانه مان چگونه خنثی و تار و مارشد.
 خیلی چیزهای دیگر  هم یادمان نمی رود و بر این باور، اعتقاد راسخ داریم که خون همه شهیدان از شهدای انقلاب تا دفاع مقدس، حرم وامنیت وسلامت هرکدام در جای خود و در زمان خود همچنان ضامن اصلی بقا، مانایی، سرافرازی، استقلال، عظمت، امنیت،  قدرت واقتدار ایران عزیز بوده و خواهد بود.
  و تنها راه رسیدن به قله، توکل به خداوند، باور به مردم، هوشیاری، عدم غفلت، امید و رضایت مردم و در میدان و صحنه بودن مردم و گوش جان سپردن به رهنمودهای رهبر حکیم و امام جامعه است.
 

منطق بی‌منطقی!

محمدكاظم انبارلويی
۱- مفروض ما در اعمال سیاست خارجی و تعامل با رقبای جهانی و دشمنان ایران و اسلام این است که حریف منطقی یا عقلایی عمل می‌کند. فکر می‌کنیم سیاست رفتاری رقبا براساس یک روش‌شناسی علمی است.
اما رصد رفتار آمریکا و سه کشور شرور اروپایی نشان می‌دهد حریف از یک منطق «بی‌منطقی» رنج می‌برد و به تعبیر واقعی‌تر سود می‌برد.
مثلا در دوران «بوش» یک دوره تعامل با آمریکا ذیل «گفت وگوی تمدن‌ها» را طی کردیم. از طرف مقابل جز فحش و ناسزا و بدگویی و بدعهدی چیزی نشنیدیم در دوران اوباما هم یک دوره گفت وگو را تجربه کردیم از دل آن توافق برجام درآمد. اما نه در دوران اوباما و نه در دوران ترامپ به نتیجه‌ای نرسیدیم. رصد رفتار دیپلماتیک غربی‌ها نشان می‌دهد آن‌ها می‌خواهند به ما القاء کنند که نمی‌توانید منطق ما را کشف کنید. ما پیش‌بینی‌ناپذیر هستیم.حتی القاء می‌کنند در درون نظام تصمیم‌گیری حاکمیت در آمریکا کسی نیست با شما توافقی کند چون ممکن است شما با یک ضلع از اضلاع حاکمیت مثل کاخ سفید یا وزارت خارجه توافق کنید کنگره و سیا آن را وتو کند . به همین دلیل بخشی از تحریم‌ها ، تحریم‌های دولت برخی تحریم‌های کنگره و برخی مربوط به جاهای دیگر است شما باید با همه این اضلاع گفت وگو کنید و تازه اگر گفت وگو کردید و به توافق رسیدید نهایتا ممکن است جلوی شما همان پشت میز توافق را پاره کنند و بگویند توافق چی کشک چی!!؟
۲- اگر فرضیه فوق را بپذیریم کار دیپلماسی ما دشوار می‌شود. چه باید کرد؟ گفت وگو را تعطیل کنیم؟ یا ادامه بدهیم، اگر ادامه بدهیم با کدام منطق؟! بی‌منطقی امروز خود یک «منطق» است. پژوهشکده‌ها و اندیشکده‌ها در واشنگتن در حال تئوریزه کردن این «منطق» هستند.
۳- جهان در دوران جنگ سرد دارای یک منطق در روابط بین‌الملل بود که نخبگان در دو سوی قدرت و رقابت آن را خوب می‌فهمیدند. جهان با ورود در هزاره سوم و پس از فروپاشی شوروی آن منطق باطل و جنگ سرد وارد یک جنگ گرمی شد که حرارت آن در غرب آسیا و بخشی از اروپا، در قصه جنگ اوکراین مردم جهان آن را حس می‌کنند.
۴- امام خامنه‌ای در دیدار هفته گذشته یک تصویر درست از میدان و یک نگاه واقعی از «تهدیدها» و «فرصت‌ها» به دست دادند و فرمودند:
- بزرگترین درس حادثه سوریه این بود، نباید از دشمن غافل بود، آن را حقیر شمرد و به تبسم او اعتماد کرد.
- آنچه در سوریه اتفاق افتاد یک نقشه آمریکایی – صهیونیستی بود.
 غفلت ما از راهبردهای دشمن و اعتماد به تبسم او در گفت وگوها ما را در لبه پرتگاه و نابودی قرار می‌دهد. ارتش سوریه و اسد اگر می‌ایستادند می‌فهمیدند که هزینه مقاومت کمتر از هزینه تسلیم و سازش است. اگر آنها نیمی از خسارت‌هایی که رژیم صهیونیستی درچند روز بعد از فتح دمشق روی دست ملت سوریه گذاشته است، هزینه می‌کردند امروز از حیفا و تل‌آویو چیزی باقی نمانده بود.
صهیونیست‌ها پس از نابودی زیرساخت‌های سوریه به سوی نابودی زیرساخت‌های نیروی انسانی و نخبگان سوری در ارتش و سازمان اداری و ... خواهند رفت و همه آنها را زیر تیغ ترور خواهند گرفت.
۵- چه باید کرد؟ منطق ما در برابر راهبرد «بی‌منطقی» دشمن چه باید باشد؟
الف- به نظر می‌رسد رفتار ما برای دشمن باید پیش‌بینی‌پذیر نباشد. اگر به چاله پیش‌بینی‌پذیری بیفتیم آنها ما را در چاه «بی‌منطقی» خود دفن خواهند کرد.
ب- نباید «فرصت» ۷ اکتبر تبدیل به یک «تهدید» شود. راهی که حماس در غزه می‌رود درست‌ترین و بهترین راه است.
۶- پایگاه‌های آمریکا در منطقه باید از سوی مقاومت مورد هدف قرار گیرد. آمریکا باید هزینه خود را در سرزمین‌های اشغالی بپردازد. این هزینه خارج از این قلمرو باید به ماشین جنگی و اقتصاد جنگی آمریکا تحمیل شود. ترامپ با همه بی‌منطقی زیر بار منطق هزینه جنگ نمی‌رود. او حتی اخیرا اعلام کرده اگر اعضای ناتو هزینه ندهند از ناتو خارج می‌شود. ترامپ را باید به چاه یک جنگ ویتنامی و افغانستانی در غرب آسیا کشاند تا بدانند یک من شیر (بخوانید اسد) در دمشق چند کیلو کره دارد!
۷- امام خامنه ای فرمودند ؛ سوریه به دست جوانان سوری آزاد خواهد شد. آن ظرفیت عظیمی که در سوریه در جریان سرکوب داعش در کنار ارتش سازماندهی شدند هنوز هستند. گردوخاک تروریست‌ها در دمشق از بین‌ برود این ظرفیت سر برون خواهد آورد. جبهه مقاومت باید در تجهیز این ظرفیت به میدان بیاید خواهید دید در سوریه آمریکا و صهیونیست‌ها با شگفتانه‌های زیادی روبه‌رو خواهند شد. این ظرفیت بی‌منطقی صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها را تا سرحد التماس به آتش‌بس با منطق مقاومت آشنا و آشکار خواهد ساخت. منطق مبارزه با بی‌منطقی آمریکایی‌ها را فقط باید در منطق مقاومت جستجو کرد. آنجا که یحیی سنوار گفت: کار را شروع می‌کنیم یا شهید می شویم و کربلا ایجاد خواهد شد یا پیروز می‌شویم به گونه‌ای که نتانیاهو صدبار مادرش را لعنت خواهد کرد که او را به دنیا آورده است. «بی‌منطقی» یک بازی جدید است که «بازی‌ساز» آن آمریکا و رژیم اشغالگر قدس است بازیگران آن در منطقه مشخص است اگر بدل آن را نزنیم یک «بازی خورده» محسوب می‌شویم.

به من نگو عیبم چیست

مهرداد احمدی شیخانی
 احتمالا در بسیاری از خانه‌ها تب‌سنج وجود دارد و اکثر ما کار با آن را بلدیم و وقتی خود یا یکی از اعضای خانواده تب می‌کنیم، از آن استفاده کرده تا از میزان حرارت بدن آگاه شویم و بر حسب ضرورت به پزشک مراجعه کنیم. همین موضوع ساده، سه مرحله را در مسئله بیماری بر ما معلوم می‌کند؛ تب که نشانه وجود یک بحران در سیستم بیولوژیک بدن است، تب‌سنج که با دقت میزان این بحران را معلوم می‌کند و پزشک معالج که به شکلی کارشناسی، راه‌حل درمان را ارائه می‌‌دهد. حالا فرض کنید که انسان فاقد آن سیستم ایمنی باشد که با تب‌کردن، به ما خبر از بحران بیماری بدهد‌ یا تب‌سنج وجود نداشته باشد که میزان بحران را به ما گوشزد کند یا پزشک متخصص وجود نداشته باشد که راه درمان را نشان دهد ‌یا ما از آن جنس آدم‌هایی باشیم که کلا نه به تب توجه کنیم، نه تب‌سنج و نه اصلا پزشک متخصص را به‌اصطلاح عامیانه به حساب آوریم. نتیجه چه می‌شود؟ ممکن است تب بیمار بالا بگیرد، دچار تشنج شود و حتی کار به مرگ او بینجامد. البته ممکن هم هست شانس با بیمار یار باشد و انتهای کار به اینجا نرسد. ولی منطقا چه برخوردی با چنین وضعیتی باید داشت؟ گمان نمی‌کنیم که کمتر کسی پیشنهاد کند که راه و روش معقول آن است که بی‌توجهی نسبت به بیماری را در پیش بگیریم. برای نمونه هنوز از بیماری فراگیر و پاندمی کرونا مدت ‌زیادی نگذشته و همه آن را به یاد داریم. غیر از آن جماعتی که سخنانی عجیب‌و‌غریب درباره درمان بیماری کرونا پیشنهاد می‌کردند که شامل عنبرنسا و روغن بنفشه و شیوه استعمال آن بود، آنچه عقلای جامعه در پیش گرفتند، روشی علمی بود که نتیجه‌ آن گذر از این بحران جهانی بود و خوشبختانه در کشور ما هم با آنکه عده‌ای کمر بسته بودند که هر طور شده در مقابل علم بایستند، در نهایت‌ صلاح مردم بر این‌گونه نسخه‌پیچی‌ها پیروز شد و مردم نجات یافتند. اما فقط شخص انسان نیست که برای تشخیص و درمان بیماری به نشانه‌ها، تب‌سنج و پزشک نیازمند باشد؛ جامعه‌ای هم که از انسان‌ها ساخته شده، مانند پیکره یک موجود زنده، به تب‌سنج و پزشک متخصص نیازمند است و این‌طور نیست که بشود کارش را با عنبر‌نسا و روغن بنفشه به سامان رساند. جامعه هم وقتی با بحران روبه‌رو می‌شود و علائم بیماری از خود نشان می‌دهد، نیازمند تب‌سنج است و محتاج پزشکانی حاذق که بیماری را به‌درستی تشخیص دهند و درمان صحیح را پیشنهاد کنند و قطعا آدم عاقل کسی است که مانند همان بیماری و تب، به متخصص آن رجوع کند، نه اینکه به رمال و روغن بنفشه متوسل شود. حال فرض کنید که شخصی برای درمان بیماری فیزیکی خود به پزشک مراجعه کند و درمان تخصصی و علمی را در پیش بگیرد، ولی در مقام درمان بیماری‌های اجتماعی، روشی غیر از این اتخاذ کند. خب طبیعی است که جامعه با بحران روبه‌رو می‌شود و هر‌چه در رجوع به متخصص سهل‌انگاری شود و دیرتر این بیمار به متخصص رجوع کند، امکان درمان سخت‌تر می‌شود و شاید هم در نهایت بیمار از دست برود. آنچه در سال 84 رخ داد، این بود که برای درمان بیماری، به‌ جای رجوع به کارشناس و متخصص، جامعه و کشور به رمالی و معجزه‌گرایی سپرده شد و از دلش «مصیبت معجزه هزاره سوم» بیرون آمد. در کنار این حذف پزشک حاذق برای درمان بیماری، تب‌سنج، یعنی همان که میزان‌الحراره بیماری است نیز کنار گذاشته شد. 

واقعیت جوامع این است که منتقدان همان کارکرد تب‌سنج را برای تشخیص بیماری دارند و ابزارشان برای نشان‌دادن این بیماری در جهان معاصر، رسانه‌ها هستند و وقتی رمالی معجزه‌گرایی مطلوب می‌شود و نقد و رسانه محدود، بیماری چون خوره به کالبد بیمار حمله می‌کند و کیست که نداند در چنین شرایطی از روغن بنفشه کاری برنمی‌آید. هرچه بود، محدودیت رسانه به‌عنوان تب‌سنج، هشت سال طول کشید و آن هشدارها که بیمار را به رمالان نسپاریم، چاره‌ساز نشد؛ اما عجیب آنکه این تجربه دوباره در 1400 تکرار شد و همان باقی‌مانده‌های بدنه کارشناسی کشور که شاید می‌توانستند برای درمان بیمار کاری ‌کنند، از ساختار تصمیم‌گیری بیرون ریخته شدند و دیگر نه رسانه قابلی به‌عنوان تب‌سنج در اختیار بود و نه کارشناسی که کار مردمان را چاره کند.حالا و بعد از انتخابات 1403، تصمیم آن شده که پزشکی حاذق بر سر بیمار بیاید و تا حدی هم بر این تصمیم اصرار است؛ اما این، همه ضرورت ماجرا نیست. بهترین پزشک نیز برای تشخیص درست بیماری به تب‌سنج نیاز دارد و بدون نقد و نقادی در جایگاه تب‌سنج، یک جای کار می‌لنگد. به همین ماجرای سوریه نگاه کنیم یا به اعتراضات دو سال پیش. همه را قبلا منتقدان بارها گفته بودند، اما کمتر شنیده شده بود. این درست که حرف و سخن منتقد تلخ است، ولی بخش بزرگی از واقعیت در همین نقدهاست. آن که تعریف و تمجیدمان می‌کند که به کارمان نمی‌آید. این دیگر با خودمان است که کدام را ترجیح می‌دهیم؛ منتقدی که وجودش ناراحت‌مان می‌کند ولی عیب‌های ما را آشکار می‌کند، یا فراموش‌کردن زخمی که چرک می‌کند و قانقاریا می‌شود و آخر هلاک‌مان می‌کند؟

ابزارهای ایران برای مواجهه با ترامپ
رضا رحمتی
 دنیا در حال آماده شدن برای بازپس‌گیری کاخ سفید توسط ترامپ و ترامپیست‌هاست. ترامپ هم‌اینک هم پدیده است، حتی بعد از گذشت نزدیک به 8 سال از نخستین روزهایی که «پدیده» بود. به همین دلیل است که برای دومین بار «مرد سال» مجله «تایم» شده. او به همین مناسبت به «تایم» گفته درباره ایران «هر چیزی ممکن است رخ دهد، وضعیت بسیار ناپایدار است». این جملات در حالی است که زمزمه‌های بسیاری درباره انتخاب یک فرد شدیدا «ضدایرانی» به‌عنوان «نماینده ویژه کاخ سفید در امور مرتبط با ایران» توسط ترامپ مطرح می‌شود. «ریچارد گرنل» که معروف به «سیاست‌مداری سرسخت نسبت به ایران» و یکی از «قائلان به سیاست تغییر رژیم در ایران» است، می‌تواند مسیرهای مربوط به گفت‌وگوها بین ایران و آمریکا را مسدود کند. ترامپ هنوز هم ظرفیت‌هایی برای «پدیده» دنیای سیاست و سیاست بین‌الملل‌شدن دارد. آیا ترامپ برای ایران می‌تواند شگفتی‌ساز باشد و همه را شوکه کند؟ به برداشت من با توجه به ظرفیتی که از دوره پیشین ترامپ در ذهن داریم و با توجه به کسانی که در این روزها اسامی‌شان برای منطقه خاورمیانه و به ‌عنوان مسؤولان مستقیم ایران، معرفی شده‌اند، می‌توان شگفتی‌های بیشتری نسبت به دور قبل ترامپ را از او انتظار داشت. با این برداشت، سوالی که به وجود می‌آید این است که با وجود روی کار آمدن ترامپ در آمریکا، ایران از چه ابزارهایی برای مواجهه با ترامپ و ترامپیست‌ها برخوردار است و اصولا چه باید کرد؟ این یادداشت تلاش خواهد کرد برخی «امکان‌های منطقه‌ای ایران» برای مواجهه یا فشار حداکثری ترامپ را مورد توجه قرار دهد. 
1- متنوع‌سازی محیط بازیگری ایران
شاید مهم‌ترین اقدامی که ایران می‌تواند در این ماه‌ها و حتی بعد از آن انجام دهد این است که امکانات سیاست خارجی خود را گسترده کند. به این معنا که سیاست خارجی ایران باید به سمت تقویت و هر چه عمیق‌تر شدن روابط با همسایگان و هم‌پیمانان حرکت کند. اگر چه روابط بین‌المللی ایران در سال‌های گذشته محدود به روابط با همسایگان شده است اما موقعیت بی‌نظیر ایران به ‌عنوان محل اتصال کشورهای ریز و درشت از یک سو و قرار گرفتن در محیط کنش زیرسیستم‌های مختلف سیاسی و بین‌المللی از جمله قفقاز، خاورمیانه، خلیج‌‌فارس، آسیای جنوب غربی، آسیای مرکزی و... همه و همه این امکان را برای ایران فراهم می‌کند که سیاست خارجی خود را متنوع کند. این دید به سیاست خارجی می‌تواند ایران را نه‌صرفا به یک بازیگر منطقه‌ای که حتی یک بازیگر بین‌المللی تبدیل کند. هر یک از این زیرسیستم‌ها درگیر معماهای مختلفی هستند؛ در حوزه قفقاز، منازعه دیرینه بین آذربایجان و ارمنستان می‌تواند وضعیت میانجی‌گری ایران را تقویت کند، بویژه که موضوع دالان زنگه‌زور نیز در همین حوزه قرار گرفته است که منافع ملی ایران را نیز مستقیما تحت تاثیر قرار می‌دهد. 
در منطقه آسیای مرکزی، روابط بین تاجیکستان، ترکمنستان، ازبکستان و تا حدودی نیز افغانستان، حائز اهمیت است. وضعیت افغانستان می‌تواند امکانات سیاست خارجی ایران را نه فقط در منطقه که حتی در سطح بین‌المللی افزایش دهد، بویژه که ایران در روابط دوجانبه‌اش با افغانستان نیز درگیر پروژه‌هایی شبیه مواد مخدر، مهاجرت، قاچاق و مسائلی از این دست است و بدون حضور ایران نمی‌توان منازعات بین افغانستان و همسایگانش را حل و رفع کرد. 
در حوزه خلیج‌ فارس، سفر اخیر هیات عربستان به ایران می‌تواند سنگ‌ بنای یک رابطه مهم در زیرسیستم خلیج ‌فارس باشد. حضور هیات نظامی عربستان سعودی به ریاست ارتشبد فیاض بن حامد الرویلی، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح عربستان در تهران در روز 20 آبان و دیدار با سرلشکر باقری و گفت‌وگو پیرامون نگرانی‌های امنیتی دوجانبه در حالی انجام شد که روابط بین 2 کشور در یکی‌دو ماه اخیر گسترش بیشتری یافته است. این در حالی است که عربستان مهم‌ترین نگرانی امنیتی خود را در منطقه خاورمیانه یعنی یمن، تا حد زیادی برطرف کرده است و می‌تواند از زیر یوق اسارت حمایت‌های امنیتی ترامپ رها شود و رویکرد ترامپ نسبت به این کشور مبنی بر پرداخت هزینه‌های امنیتی حمایت آمریکا از عربستان در برابر ایران را از بین ببرد؛ موضوعی که هم تشدید تنش در منطقه را کنترل می‌کند و هم خیال عربستان از مسیری که برای توسعه انتخاب کرده را راحت کرده و مناقشه امنیتی خود با ایران را به سطح «کنترل‌شده» یا «مهارشده» رسانده است. ایران نیز می‌تواند از برآیند این تنش‌زدایی با کشورهای خلیج ‌فارس، بازیگری فعالی در این زیرسیستم داشته باشد و با همین رویکرد، روابط خود را بویژه با عربستان بیشتر کند.
به ‌نظر می‌رسد برگزاری مانورهای مشترک در دریای عمان مسیری ممکن برای رسیدن به این هدف باشد. همچنین 2 دولت می‌توانند در مسیر سرمایه‌گذاری مشترک فعالانه‌تر عمل کرده و پیوندهای دوجانبه را تقویت کنند. این موضوع همچنین قابل سرایت به عمان نیز است. درباره یمن نیز به نظر می‌رسد رویکرد ایران باید از نگاه امنیتی صرف، خارج شده و برنامه بلندمدتی برای ثبات سیاسی و اقتصادی در این کشور مورد توجه قرار گیرد. 
در زیرسیستم خاورمیانه نیز عراق به سبب پروژه نوسازی کنونی دولت، می‌تواند محل توجه دیپلماسی اقتصادی ایران قرار گیرد، بویژه که پیوندها و پیوستارهای ذهنی و روانی روابط 2 کشور بسیار ممکن است. شاید اغراق نباشد اگر گفته شود عراق می‌تواند در دوره تحریم‌های شدید دور دوم ترامپ، مهم‌ترین بازیگر روابط خارجی ایران باشد. تسهیل روابط با اقلیم کردستان عراق که در ماه‌های اخیر انجام شده است نیز می‌تواند این موضوع را تقویت کند؛ موضوعی که برای ایران آورده امنیتی نیز دارد و سبب تحکیم و تقویت مرزهای 2 کشور می‌شود. 
حتی در محیط امنیتی کنونی سوریه نیز ایران می‌تواند وضعیت از دست رفته دستاوردهای امنیتی و سیاست خارجی را تا حدی ترمیم کند. این موضوع البته با پیچیدگی‌های بسیاری همراه است اما اگر مساله اهمیت منافع ملی است، گفت‌وگو و ایجاد یک مسیر باز با گروه‌های حاکم در سوریه نیز امکان‌پذیر است. به هر حال موضوع مقدسات شیعیان در سوریه، موضوع مهمی است که ضرورت رسیدن به یک نقشه راه پیرامون آن، قبل از شکل گرفتن یک وضعیت خطرناک‌تر در مناسبات بین ایران و این گروه‌های حاکم بر سوریه، امری ضروری است. 
2- تقویت چسبندگی‌های امنیتی 
در مناسبات امنیتی منطقه‌ای و بین‌المللی، ایران زمانی می‌تواند سطح آسیب را کاهش دهد که در معرض تکانش‌های امنیتی قرار نگیرد. منظور از تکانش‌های امنیتی این است که محیط داخلی، امنیت ملی و منافع حیاتی کشور، دستخوش فشارهای سیستم بین‌المللی نشود. قرار گرفتن در این وضعیت سبب گسترش محیط امنیتی ایران شده است. این موضوع به تقویت همکاری‌های ایران و ایجاد چسبندگی‌های امنیتی در سایر بازیگران منطقه‌ای به ایران منجر می‌شود. این شرایط می‌تواند احتمال آسیب و اقدامات امنیتی علیه ایران را کاهش داده و سبب شکل‌گیری یک محیط امنیتی با در نظر گرفتن اولویت‌های ایران در این مناطق شود. این موضوع زمانی اتفاق می‌افتد که اولویت‌های امنیتی ایران تبدیل به اولویت‌های امنیتی سایر کشورها نیز شود. گسترش محیط امنیتی ایران به معنای گسترش دامنه منازعه در غرب آسیا نیست، بلکه برعکس به معنی کاهش دامنه منازعه و افزایش بازیگری بین‌المللی در محیط امنیتی است. ایران در تمام زیرسیستم‌ها، امکان بازیگری دارد، بنابراین امکان تسری و گسترش محیط امنیتی خود را نیز دارد. ایران به واسطه موقعیت جغرافیایی و پیوندهای تاریخی و سیاسی خود از موقعیت امنیتی ویژه و منحصر به فردی برخوردار است و به همین سبب است که هیچ بازیگری در منطقه از این موقعیت، برخوردار نیست. این موضوع سبب شده است هیچ مسیر امنیتی در این منطقه نتواند به نتیجه برسد، مگر با در نظر گرفتن اولویت‌های امنیتی ایران یا در نظر گرفتن انتخاب‌های استراتژیک آن. بنابراین دست ایران برای مواجهه با ترامپ نه‌تنها بسته نیست، بلکه به سبب افزایش دامنه انتخاب‌های ایران یا محیط گسترده امنیتی ایران، امکان بازیگری ایران در منطقه وجود دارد. این محیط امنیتی می‌تواند چسبندگی‌های سیاسی و اقتصادی را نیز به دنبال داشته باشد و منافع اقتصادی متعاقب انتخاب‌های امنیتی ایجاد کند.