مهدی مولایی
«ما برای خدا با بنیامیه دشمنی کردیم و تا روز قیامت با آنان دشمن خواهیم ماند». این روایتی از حضرت امام حسین علیهالسلام است که یک چشم انداز وسیع تاریخی از جدال پایدار و همیشگی جبهه حق با خاندان بنیامیه و دنبالههای ایدئولوژیک آنان را بهخوبی ترسیم میکند. جدالی که از روز ظهور اسلام آغاز شده و تا لحظه قیامت پایانی بر آن نخواهد بود.
به عبارت دیگر، محور مرکزی تقابل تاریخی حق و باطل طی قرون گذشته، در واقع همان جدال پیروان اهلبیت با پیروان بنیامیه بوده است. چه در زمان هزارماه حکمرانی ظاهری خاندان بنیامیه بر قلمرو اسلامی، چه پس از آن در زمان حاکمیت بنیعباس که از لحاظ ایدئولوژی تقابل با اهل بیت، طابقالنعل بنی امیه بودهاند و چه حتی پس از آن. بسیاری از محققان و پژوهشگران تاریخ اسلام بر این عقیدهاند که حاکمیت و دوام بنیامیه هرگز به پایان نرسیده است، بلکه آنان پس از اضمحلال حکومت ظاهری خود در سرزمینهای اسلامی، به سوی اندلس و جنوب اروپا گریختند و به دست خلیفه عبدالرحمن یکم حاکمیت اموی را در پوستهای جدید توسط خلافت قرطبه اعمال کردند و خلفای بنی امیه یکی پس از دیگری بر این سرزمین حکومت و افکار و ایدئولوژی خود را ترویج کردند.
این حاکمیت رفته رفته مورد پذیرش حکومتهای مسیحی اروپا نظیر لئون و ناوارا قرار گرفت، به طوری که آنها خراج و مالیات سالانه به امویان پرداخت کردند و فرستادگان تبلیغی امویان را در سرزمینهای خود پذیرفتند. این حاکمیت نوتأسیس در زمان خلافت عبدالرحمن سوم به اوج خود رسید و افکار و نظرات این حاکمان در سرتاسر اروپا نفوذ بسیاری پیدا کرد. گرچه خلافت قرطبه نیز پس از چندسال در پی جنگهای داخلی براندازی شد، اما به عقیده برخی از پژوهشگران، نطفه نخستین اشرافیت و دنیاطلبی و استکبار در افکار اروپای بدوی، توسط همین بازماندگان دستگاه اموی ایجاد شده و بسط پیدا کرده است؛ لذا گرچه حکومت اموی در طی تاریخ با فراز و فرودها و فتح و شکستهایی همراه بوده، اما فکر اموی همواره در رگهای تاریخی جبهه باطل جاری بوده است. در روزها اخیر با سقوط نظام سوریه و ظهور گروه سلفی تحریرالشام دوباره نام بنیامیه بر سر زبانها افتاده است. آنها به صراحت خود را دنباله تئوریک بنی امیه معرفی میکنند.
الجولانی رهبر این گروه نخستین خطابه خود را نه در کاخ ریاست جمهوری دمشق که در مسجد جامع اموی ایراد میکند. مسجد جامع اموی محل خلافت معاویه، یزید و خلفای بنیامیه بوده است که امروز مهمترین نماد تاریخی بازمانده از عصر اموی محسوب میشود. نیروهای تحریرالشام در ویدئویی که اخیراً منتشر کردهاند در صحن این مسجد تجمع کرده و شعری در مدح بنیامیه قرائت کرده و میگویند «بنی امیه از طلاست و ما فرزندان بنیامیه هستیم». همچنین در ویدئویی دیگر تعدادی از اعضای این گروه با اشک و گریه با معاویه بن ابوسفیان تجدید بیعت میکنند.
کار به همین جا ختم نمیشود و یکی دیگر از اعضای این گروه در ویدئویی پربازدید در حرم حضرت رقیه حاضر شده و صریحاً میگوید که «ای شیعیان بنیامیه بازگشت!» آنان در نخستین انتقامجویی خود به سراغ شیعیان و علویان سوریه رفته و به آزار آنها پرداختهاند. همچنین با حضور در اعتاب مقدسه دمشق به جمعآوری پرچمها و بیرقها و نمادهای اهل بیت اقدام کردهاند.
فارغ از اینکه نقشه راه جمهوری اسلامی ایران در تعاملات سیاسی با حکومت جدید سوریه به چه شکل خواهد بود نباید در تعاملات فکری و ایدئولوژیک با این نظام از عقبه فکری و باورمندیهای اموی و داعیهداری احیای امپراطوری اموی توسط سربازان الجولانی غافل شد. آنها هویت تاریخی خود را صریحاً در تقابل با تشیع و پیروی از اهلبیت تعریف کردهاند و در بعد مذهبی و تاریخی هیچ قرابتی میان خود و شیعیان نمیبینند. در ترسیم سیاستهای پیش روی منطقه از بنیانها و پشتوانههای فکری حاکمان غفلت نکنید!
اقتدار بازوان مقاومت
اسماعیل کوثری
تحولات اخیر سوریه را باید از ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد، اما فارغ از هرگونه تحلیلی در این زمینه باید به این واقعیت توجه داشت که مقاومت بدون وقفه به کار خودش ادامه میدهد. اتفاقاتی که در سوریه رخ داد در اثر کوتاهی مسئولان این کشور بوده است. نوع تعامل جمهوری اسلامی ایران با سوریه در چهارچوب محور مقاومت هم به این شکل بود که این کشور مسیری بود برای رسیدن به لبنان و حزبا... و فلسطین.
تا زمانی که سوریه میخواست اقتدار خودش را حفظ کند، مخصوصا در زمان داعش، دیدیم که حتی وقتی ۸۵درصد خاک سوریه توسط این گروه تروریستی تصرف شده بود حکومت این کشور توانست آنها را شکست دهد، اما ایندفعه به دلایل مختلف کوتاهی کردند و مسأله را نباید به جبهه مقاومت ارتباط داد و تأثیری هم بر قدرت محور مقاومت ندارد، چون حزبا... اکنون در حد بسیار بالایی خودکفا شده است. البته این به معنی آن نیست که ما دیگر با حزبا... ارتباط برقرارنمیکنیم، بلکه این کاررا قطعا از مسیرهای دیگر انجام خواهیم داد و به پشتیبانیهای خود از محور مقاومت و حزبا... لبنان ادامه خواهیم داد. اما اصل قضیه این است که مسئولان سیاسی و نظامی سوریه و شخص بشار است در زمان داعش درخواست کمک کردند و ما نیز به آنجا رفتیم و علاوه بر کمک به آنها یاد دادیم که غیر از ارتش، از مردم این کشور و کسانی که دلشان برای مملکتشان میسوزد و میخواهند به کشورشان کمک کنند در قالب دفاع وطنی بهره بگیرند، نه اینکه تنها تکیهگاهشان ارتش باشد. براساس همین نگاه درزمان داعش ازمردم استفاده کردندوهمین امردرکنار کمک کشورهای دوست سوریه باعث نابودی داعش شد. اگر ایندفعه هم به همان شکل اقدام میکردند میتوانستند موفق شوند، اما متأسفانه ارتش سوریه از زمان داعش درس نگرفته بود و نهتنها نیروهای مردمی را تقویت نکرد، بلکه کاری کرد که مردم و ارتش سوریه بیانگیزه شوند و باعث شد کشورشان به دست کسانی بیفتد که یا معارضند و یا بیگانه. اینجاست که باید دوباره تاکید کرد تحولات سوریه نتیجه کوتاهی و سستی مسئولان این کشور بود و البته اگر این اتفاقات نمیافتاد قطعا برای منطقه بهتر بود، اما جبهه مقاومت بدون توجه به تحولات این کشور کار خودش را میکند. جبهه مقاومت، محکم و مصمم به راه خود ادامه میدهد و نیروهای مقاومت در یمن، حزبا...، حشدالشعبی عراق و همچنین نیروهای مقاومت فلسطین کار خودشان را دنبال میکنند و جمهوری اسلامی ایران هم که در رأس مقاومت است به حمایتهای خود از این محور باصلابت ادامه میدهد. حالا شاید کسانی بگویند چرا عملیات وعده صادق ۳ انجام نمیشود که در پاسخ به آنها باید گفت این عملیات قطعا در زمان خودش و با اهداف خودش عملی خواهد شد و ردخور ندارد. پس به امید خدا و با پیشبینیای که مقام معظم رهبری برای جوانان غیور سوریه داشتند شاهد آزادسازی مناطق اشغالشده سوریه خواهیم بود. این تجربهای است که در گذشته در عراق و افغانستان محقق شده و در سوریه هم اتفاق خواهد افتاد. البته تحقق آن زمان میبرد که انشاءا... آن زمان دور نیست.
مهدی تدینی
تحولات به گونه ای پیش می رود که میتوان گفت حاکم ترکیه دوباره به مدعیالعموم فلسطین تبدیل خواهد شد زیرا دوباره آرایش اول قرن بیستم تکرار شد و صهیونیسم و عثمانی روبروی هم قرار گرفتند. اردوغان و به ویژه فرماندهش در سوریه، جولانی، قصد ندارند مردم خستۀ سوریه را امروز درگیر نبردی جدید کنند؛ ضمن اینکه بیتردید برای اردوغان مسئلۀ کُردها در اولویت است تا جلوداری برای مسئلۀ فلسطین. آلمانیها ضربالمثلی دارند که میگوید: «طول میکشد تا پروسیها شلیک کنند!»؛ اشاره دارد به زمانی که طول میکشیده است تا یک سرباز پروسی تفنگش را پر و آمادۀ شلیک کند. به گمانم اینک جا دارد بگوییم: عثمانیها هم طول میکشد تا شلیک کنند. اول باید یک دولت اخوانی در سوریه ساخت، کشور را یک دست کرد، خاکروبههای قدیم را دفن کرد، کُردها را خنثی کرد و بعد میتوان با تشکیل یک دولت شبهحماس بزرگ در سوریه به سراغ «بیتالمقدس» رفت. اگر این گمانهزنیها بیراه از کار درنیاید، باید در ادامه گفت ترکیه رفتهرفته نقشی را بر عهده میگیرد که جمهوری اسلامی ایران در سوریه و برای فلسطین انجام میداد. فلسطین به مسئلۀ عثمانیگرایانـاسلامگرایان ترکیه تبدیل میشود و احتمالاً نقش ایران در مسئلۀ فلسطین به حدی رنگ میبازد که اسرائیل در سیاستهای کلان خود نسبت به ایران بازنگری اساسی کند. همانطور که زمانی اسرائیل با کل جهان عرب درگیر بود و رفتهرفته عربها یک به یک سر در گریبان کشور خود بردند و پس از انقلاب ۵۷ جمهوری اسلامی به هماورد اصلی اسرائیل بدل شد، به مرور ترکیه جایگزین ایران میشود و به ردیف اول رویارویی با اسرائیل میرسد. اسلامگرایی همچنان یک ظرفیت بسیار بزرگ در کشورهای عربی است و با رهبری جولانی و پشتیبانی ترکیه بعید نیست هستههای مشابه در منطقه شکل بگیرد.
همۀ اینها یعنی سقوط اسد و سجدۀ شکر جولانی در میدان ورودی دمشق سرآغاز عصر جدیدی است. حال میتوان فهمید انهدام تأسیسات نظامی سوریه به دست اسرائیل «صدای ناقوس آغاز» این عصر جدید بود. شاید بپرسید اگر قرار است جولانی سردار پیشتاز عثمانی در شام باشد، چرا ترکیه به نابودی تأسیسات نظامی سوریه واکنشی نشان نداد؟ دلیل آن روشن است؛ اولاً نباید به این زودی رو بازی کرد؛ ثانیاً هر چه سوریها در این مرحله ندارتر باشند، بیشتر وابستۀ ترکها خواهند شد. هر پیچی که ترکها در سوریه سفت کنند، جایگاه خود را تحکیم کردهاند ــ برای ترکیه ساختن نیروی هوایی در سوریه کار چندان سختی نیست.
اسرائیل هم که میداند عصر جدید و هماورد تازهنفسی از راه رسیده است، با قدری پیشروی در خاک سوریه پیش از سوت آغاز نبرد یک پیروزی برای خود کسب کرد و با انهدام توان نظامی سوریه هم کار ترکیه را پیشاپیش سخت کرد و هم چندین سال زمان خرید. آنچه اسرائیل در سوریه کرد، دقیقاً همان کاری است که در غزه کرده است؛ فقط اینکه در سوریه توان نظامیِ حماسی را نابود کرد که هنوز تشکیل نشده است. از طرف دیگر، همۀ اینها باعث خواهد شد قیمت ایران برای کُردها و یهودیان بالاتر رود؛ البته به شرطها و شروطها.
«صنعتیشدن» در کشورمان معمایی بزرگ است؛ معمایی حلنشده به قدمت حدود یک قرن. از پاگیری آن که با اقتدارگرایی و انحصار و غلبه ملاحظات سیاسی بر ملاحظات اقتصادی و... گره میخورد تا دههها که بدون راهبرد مشخص و بر اساس آمال و آرزوها و علایق و سلایق و البته منافع گروههای خاص پیش میرود و مجموعه عجیب و غریبی شکل میگیرد که نه فقط موتور محرکه اقتصاد کشور نیست که بایدباشد، بلکه خود باری میشود بر دوش اقتصاد و جامعه.
چرایی این معضل تاریخی چنانکه شاید بسیار گفته شده، به تعریف غلط از مفهوم «صنعتیشدن» بازمیگردد و اینکه این فرایند صرفا امری سختافزاری قلمداد میشود و مجموعهای از کارخانجات و نصب ماشینآلات و... که صنعتگران آن محصولاتی را طبق برنامه و خواست سیاستگذار تولید میکنند و در بازاری کنترلی به فروش میرسانند. این در حالی است که صنعت و توسعه صنعتی در جهان مدرن نه زیرمجموعه بخش اقتصاد بلکه بهعنوان مرحلهای از توسعه اقتصادی و گذار به توسعه همهجانبه و عامل کلیدی برای ارتقای بهرهوری دیگر بخشهای اقتصادی و افزایش درآمد ملی، ایجاد اشتغال پایدار و توسعه مناسبات اجتماعی محسوب میشود. بر این اساس آنچه از صنعت در جهان امروز مورد نظر است، برآمده از تحول در ذهنیت و عینیت و فرهنگ جامعه و بر بستری از امنیت حقوق و مالکیت فردی، مناسبات خوب خارجی، ارتقای سطح دانش و مهارت، وجود زیرساختهای نهادی و فیزیکی مناسب، برقراری فضای مناسب در اقتصاد کلان و محیط مناسب کسبوکار و نظایر آنهاست. فروکاستن این امر بس مهم و ساختاری به ایجاد چند کارخانه و تولید چند میلیون تن از یک یا چند محصول آن هم متکی بر منابع طبیعی درکی ماقبل مدرن و صنعتی و متأسفانه تعریف غالب در فضای ذهنی تصمیمگیران کشور است. رمزگشایی از این معضل تاریخی، نقطه کانونی مباحث مطرحشده در «همایش چالشهای صنعتیشدن ایران» بود که چند روز پیش برگزار شد؛ همایشی با حمایت مهندس محسن خلیلی، پیر و پیشکسوت صنعت ایران و بنیاد تحت نام ایشان (بنیاد توسعه صنعتی محسن خلیلی) و با سرپرستی علمی دکتر مسعود نیلی، اقتصاددان برجسته و دردمند کشورمان. در این همایش یکی از سخنرانان که خود از اقتصاددانان و محققان فرهیخته کشور است، چنین گفت که «صنعتیشدن در سپهری به وسعت همه ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه در یک سو و نظام حکمرانی در سوی دیگر به وقوع میپیوندد و همراهی و همجهتی وجوه مختلف حکمرانی در کشورهای در حال توسعه و کیفیت حکمرانی، مهمترین عامل صنعتیشدن بوده است».
از سوی دیگر به گفته او «صنعت نقطه اتصال (و نه فقط ارتباط) اقتصاد با صنعت و اقتصاد جهانی است. بنابراین در دنیای امروز، اصطلاح «صنعت درونگرا» بیمعنی است» (دکتر علیرضا ساعدی- 25/9).
این تحلیلی است که دکتر مسعود نیلی نیز در این همایش در قالب عباراتی دیگر بیان میکند و نجات صنعت را در گرو دو اقدام میداند: «کنارگذاشتن استراتژی جایگزینی واردات و پذیرش مشارکت سرمایهگذاران معتبر بینالمللی در زنجیره ارزش و تغییر اساسی در استراتژی بخش انرژی و محور قراردادن فعالیتهای مبتنی بر صرفهجویی انرژی» که این هر دو استراتژی به گفته ایشان «نیازمند غلبه برونگرایی بر رویکرد به توسعه صنعتی کشور است که در گرو تغییرات در مؤلفههای اصلی حکمرانی اقتصادی است اما جغرافیای سیاسی کشور مسیری خلاف روند مورد نیاز توسعه صنعتی را آدرس میدهد».
امروز کشورمان بر سر دوراهی تاریخی قرار گرفته است؛ دوراهیای که گفتمان توسعه صنعتی آن را نمایندگی میکند: «در یک سو انقلاب صنعتی چهارم و گشایشهای پس از آن و گذار سبز و چالش جایابی در زنجیرههای ارزش در حال دگرگونی قرار دارد و در سوی دیگر جنگ و خونریزی و کشتار کودکان و مردم بیدفاع.
ما بهعنوان کشوری در کانون جغرافیایی و سیاسی درگیریهای نظامی رو به گسترش بر سر یک دوراهی سرنوشتساز قرار گرفتهایم: راه اول فروغلتیدن در کام تنشها و درگیریها که تخریب باقیمانده صنعت و اقتصاد را در پی خواهد داشت و راه دوم تلاش بسیار در جهت تطبیق با تغییرات پارادایمی ناشی از انقلاب صنعتی چهارم و محدودیتهای محیطزیستی در پیش در جهت بازار فروش محصولات صادراتی کشور و در یک کلام نجات صنعت».
در این میان اما میتوان امیدوارانه نگریست و کفه نجات و توسعه صنعت را بس سنگینتر از کفه فروماندگی آن دانست. چراکه این عرصه هنوز صحنه تلاشها و رنج و سختیهای چه بسیار کارآفرینان و صنعتگران و مهندسان و کارگرانی است که عاشقانه جان و مال و زندگی خود را در مسیر صنعتیکردن و پیشرفت و توسعه این سرزمین نهادهاند و نمونه و مصداق مشخص آن مهندس محسن خلیلی است؛ کسی که خود را «اسبی از ارابههای صنعتیشدن» کشور میداند و در نیمه نهمین دهه عمر خود همچون شخصیت پیرمرد در رمان «پیرمرد و دریا» سودای صید ماهیهای بزرگ دارد چراکه به باور او «برنده کسی است که به جاهای دور میرود» و در سوی دیگر شاهد حضور محققان، پژوهشگران، کارشناسان و فعالان رسانهای است که بیچشمداشت کسب منفعت خاص و با آرمان پیشرفت و توسعه این سرزمین عمر خود را صرف درک و شناخت مسائل و مشکلات و چرایی عدم تحقق توسعه صنعتی بهعنوان یک ضرورت حیاتی و نشر و ترویج آگاهیهای لازم در این طریق کردهاند و نهایت اینکه «صنعتیشدن اقتصاد ایران هرچند بسیار دشوار هنوز هم ممکن است» (دکتر مسعود نیلی) امید که چنین شود.
حمیدی