حسین فصیحی
۸۰ درصد از آسیبهای اجتماعی کشور در استان تهران اتفاق میافتد. این موضوع را حسین کاغذلو، معاون استاندار تهران اعلام کردهاست که نشان از تمرکز عمده آسیبهای اجتماعی در این بخش از کشور دارد که علاوه بر اعلام، نیاز به توجه هم دارد.
براساس اطلاعات آماری سازمان مدیریت و برنامهریزی استان تهران، تحولات جمعیتی این استان از سال ۱۳۵۵ تا ۱۴۰۳ نشان میدهد در این مدت جمعیت استان تهران از ۴ میلیون و ۹۸۱ هزار و ۳۴۹ نفر به ۱۴ میلیون و ۴۲۵ هزار نفر رسیدهاست. براساس این آمار در سال ۱۳۶۵ جمعیت تهران به ۶ میلیون و ۹۲۴ هزار و ۷۱ نفر، سال ۱۳۷۵ نیز ۸ میلیون و ۹۵۸ هزار و ۷۲۲ نفر، سال ۱۳۸۵ به جمعیت ۱۱ میلیون و ۳۴۵ هزار و ۳۷۵ نفر و در سال ۱۳۹۵ جمعیت استان تهران به ۱۳ میلیون و ۲۶۷ هزار و ۶۳۷ نفر رسیدهاست که براساس برآوردهای مرکز آمار ایران پایتخت در سال ۱۴۰۳ با تفاوت جمعیتی حدود یک میلیون و ۱۵۷ هزار و ۳۶۳ نفر به ۱۴ میلیون و ۴۲۵ هزار نفر میرسد. آمارها همچنین نشان میدهد ۶/۱۶ درصد جمعیت کل کشور در استان تهران زندگی میکنند. براساس گزارش استاندار تهران که آبان ماه سال قبل اعلام شد، استان تهران دارای ۱۵ شهرستان است، ۳۳ درصد درآمد کشور در این استان محقق میشود. تراکم جمعیت تهران هم ۹۵۷ نفر در هر کیلومتر است که این تراکم در کشور ۴۹ نفر در هر کیلومتر است؛ یعنی تهران ۱۹ برابر کشور تراکم جمعیتی دارد و مهاجرپذیرترین استان کشور است. ۲تا ۳ میلیون اتباع هم در این استان زندگی میکنند که بخشی از این آمار غیرمجاز هستند. گزارش پلیس هم در اینباره نشان میدهد شهر تهران ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر جمعیت ثابت و حدود ۴ میلیون نفر جمعیت شناور دارد.
مواد مخدر، سرقت، بیکاری، طلاق، مشروب، انحرافهای اخلاقی، مهاجران افغانی و پیامدهای ناشی از آن عمدهترین آسیبهای پیش روی جامعه خصوصاً در استان و شهر تهران است که بین فراوانی این آمار در استان تهران در نسبت کل کشور شکاف فراوانی وجود دارد؛ به این معنا که ۸۰ درصد این آسیبها بین ۶/۱۶ درصد جمعیت کشور رقم میخورد و ۲۰ درصد آسیبهای باقی مانده بین ۴/۸۳ درصد جمعیت در سایر استانها اتفاق میافتد! تمرکز ۸۰ درصد آسیبهای اجتماعی در یک جغرافیای معین البته یک امتیاز دارد و آن اینکه دولتها تلاش خود را برای رفع آسیبها در همین جغرافیا متمرکز کنند که این اتفاق نیفتاده و ظاهراً هم قرار نیست اتفاق تازهای در اینباره رقم بخورد. بروز هر آسیباجتماعی به آسیبهای بیشتری منجر میشود و این موضوعی است که سالهاست جامعه را به خود مبتلا کردهاست. تجربه نشان میدهد هر چه زمان میگذرد، میزان ابتلا به آسیبها بیشتر میشود. در این میان تلاش دولتها به جای اینکه متوجه زمینههای بروز آسیبها باشد، روی برخورد با عوامل آسیب متمرکز شدهاست؛ مثلاً اتباع افغان از عمدهترین آسیبهای اجتماعی استان تهران هستند. دولتها مرزها را باز میگذارند و آنها سرشان را پایین میاندازند و به هر جا بخواهند میروند. کلید بیشتر ویلاها و باغهای دماوند، لواسان، ورامین و فیروزکوه در جیب همین اتباع است و شبها هر که را بخواهند به آنجا میبرند و روی تختهای گرم و نرمش میخوابند. منابع کشور را مفت مصرف میکنند، به نوامیس مردم تعرض و به راحتی مرتکب جرم میشوند و یکشبه غیبشان میزند و دست جن هم به آنها نمیرسد. اگر هم پلیس آنها را بازداشت و ردمرز کند، قبل از رسیدن مأموران به محل کارشان از مسیرهایی که بلدند به ایران برمیگردند. آنها هیچ هویتی ندارند و هر جا بروند با هویت تازهای خودشان را معرفی میکنند و دوباره مشغول کار میشوند. دولت مستقر و دولت قبل وعده دادند بساط این آسیبها را جمع کنند، اما اگر سری به بعضی از همین محلههای یاد شده بزنید، تصور میشود در یکی از کوچههای کابل حرکت میکنید! وجود یک آسیب، صرفاً خود آسیب را شامل نمیشود، بلکه پیامدهایی دارد که دامن آن جامعه را مبتلا میکند. این موضوع در مورد سایر آسیبها هم صدق میکند و کارکرد دولتها به جای عملگرایی به مشاهدهگرایی وضعیت موجود تنزل پیدا کردهاست. روشن است عمده جمعیت کشور در پایتخت تمرکز پیدا کردهاست، بنابراین به دلیل عدم توجه به زیرساختهایی که برای تمرکز چنین جمعیتی لازم است دامنه آسیبهای آن هم شدت بیشتری دارد. این روزها که با قطع شدن مکرر برق همراه است، جامعه بیش از هر زمان دیگری در تنگناهای شدید معیشتی به معضلات اقتصادی و آسیبهای اجتماعی مبتلا شده و قانون نزد بدنه اجتماعی منزلت خود را از دست دادهاست، بنابراین روشن است در چنین وضعیتی آسیب راه خود را پیدا میکند و با وعده و وعید هم از بین نمیرود.
چه کسی به مذاکره بیشتر نیاز دارد؟
ناصر ایمانی
تشتت و تناقض رفتار وگفتار و تغییر شدید مواضع دولت ترامپ و اطرافیان وی از سویی بازتاب تلاش برای مشوشکردن افکار نهفقط در رابطه با ایران بلکه در مواجهه با روسیه، چین، مکزیک، اوکراین و حتی اروپا و کانادا به عنوان متحدان قدیمی آمریکاست تا به زعم خودشان در مذاکراتی که با این کشورها دارند، ضمن گیج کردن مردم و مسئولان طرف مقابل و به اصطلاح جلوگیری از رو شدن دستشان برای این کشورها، حداکثر امتیازات را در حین مذاکره از طرف مقابل بگیرند.
البته برخی دیگر از سخنان ترامپ معطوف به مدیریت فضای داخلی این کشور است به خصوص که در ساختار قدرت آمریکا طیف وسیعی از جریانات سیاسی و لابیها در مورد اینکه آمریکا چگونه باید نظم جدید جهانی را بچیند، اختلاف نظر دارند.، اما آمریکا در مسیر تحقق امیالی، چون غنیسازی صفر در ایران همزمان چند خط تبلیغی علیه ایران را پی میگیرد؛ خط تحقیر که نمونه بارز آن اظهارات عوامفریبانه اخیر ترامپ در عربستان بود که مقایسه ناشیانهای بود میان مدل توسعه ایران و عربستان. البته رئیسجمهور بزرگترین قدرت اقتصادی خودش به خوبی میداند که ایران در شرایطی که دههها تحریم را تحمل کرده در حوزههای مختلف فناوری از جمله همان حوزه ساخت ساختمانی بلند مرتبه دستاوردهای متعدد بومی داشته و در عربستان و کشورهایی مورد حمایت، تمام آن برجها و ساختمانهای مشهور توسط پیمانکاران آمریکایی و اروپایی ساخته شده است و اصولا توسعه در این کشورها توسعه درونزا نیست. خط دیگر آمریکاییها خط منتسب کردن تروریسم به ایران و ایجاد ایران هراسی است. باید در این مورد به ترامپ و کابینهاش سخنان خود وی را در مبارزات انتخاباتی دور اول ریاست جمهوریاش که به صراحت گفت داعش را اوباما و آمریکا ایجاد کرد و روسیه و ایران با آن میجنگند، یادآوری کرد.
محمد حسینی
سفر ترامپ به خلیج فارس، کنشهای کلامی، رفتاری و مجموعه قراردادهای منعقد شده میان آمریکا با سه کشور عربی عربستان، قطر و امارات، لایههای پنهان دهگانهای را به ذهن متبادر میکند:
۱) این سفر ثابت کرد، تحلیل رایجِ مشهور شده مبنی بر اینکه «آمریکا برای مقابله و رقابت با چین به دنبال رها شدن از خاورمیانه است»؛ فاقد اعتبار میباشد. آمریکا طی سالهای اخیر، الگوی مداخله خود را در منطقه غرب آسیا تغییر داده است؛ اما آن را رها نکرده و قصد رها کردن منطقه را نیز ندارد. اتفاقاً یکی از حوزههای رقابت آمریکا با چین در همین منطقه غرب آسیا است که شاهد افزایش رقابت قدرتهای بزرگ و قدرتهای نوظهور در آن هستیم. آمریکا صرفأ الگوی مداخله در منطقه غرب آسیا را از مداخله مستقیم به مداخله یا موازنهسازی از دور (offshore-balancing) با ابزار نیروهای نیابتی خود تغییر داده است.
۱) این سفر ثابت کرد، تحلیل رایجِ مشهور شده مبنی بر اینکه «آمریکا برای مقابله و رقابت با چین به دنبال رها شدن از خاورمیانه است»؛ فاقد اعتبار میباشد. آمریکا طی سالهای اخیر، الگوی مداخله خود را در منطقه غرب آسیا تغییر داده است؛ اما آن را رها نکرده و قصد رها کردن منطقه را نیز ندارد. اتفاقاً یکی از حوزههای رقابت آمریکا با چین در همین منطقه غرب آسیا است که شاهد افزایش رقابت قدرتهای بزرگ و قدرتهای نوظهور در آن هستیم. آمریکا صرفأ الگوی مداخله در منطقه غرب آسیا را از مداخله مستقیم به مداخله یا موازنهسازی از دور (offshore-balancing) با ابزار نیروهای نیابتی خود تغییر داده است.
۱) این سفر ثابت کرد، تحلیل رایجِ مشهور شده مبنی بر اینکه «آمریکا برای مقابله و رقابت با چین به دنبال رها شدن از خاورمیانه است»؛ فاقد اعتبار میباشد. آمریکا طی سالهای اخیر، الگوی مداخله خود را در منطقه غرب آسیا تغییر داده است؛ اما آن را رها نکرده و قصد رها کردن منطقه را نیز ندارد. اتفاقاً یکی از حوزههای رقابت آمریکا با چین در همین منطقه غرب آسیا است که شاهد افزایش رقابت قدرتهای بزرگ و قدرتهای نوظهور در آن هستیم. آمریکا صرفأ الگوی مداخله در منطقه غرب آسیا را از مداخله مستقیم به مداخله یا موازنهسازی از دور (offshore-balancing) با ابزار نیروهای نیابتی خود تغییر داده است.
۲) منطقه غرب آسیا را نمیتوان مانند گذشته بسیط و یکپارچه دید و نسخههای کلی برای آن ارائه کرد. اکنون روندهای جاری در زیرسیستم خلیج فارس با روندهای جاری در زیرسیستم منطقه شامات نه تنها متفاوت، بلکه در مواردی متضاد با یکدیگر هستند.
۳) در منطقه خلیج فارس ثبات طلبی به نقطه گرهای مشترک میان همه کشورهای پیرامون خلیج فارس و قدرتهای بزرگ از جمله چین و آمریکا تبدیل شده است. همچنین در این منطقه مؤلفههای تنشزدا از مؤلفههای تنشزا پیشی گرفته و برتری دارند. مؤلفههای ژئواکونومیک نیز با مؤلفههای ژئوپلیتیک در شرایط توازن قرار گرفته است. خروجی این وضعیت اهمیت ثبات منطقه خلیج فارس و ممانعت از بیثباتی و جنگ است که توسط عربستان، امارات، قطر، عمان، بحرین، کویت، عراق، چین و حتی آمریکا دنبال میشود. ایران نیز که از دیرباز در تئوری و عمل به دنبال حفظ ثبات و آرامش در خلیج فارس بوده است.
۴) اولویت آمریکا در سیاست خارجی، اولویتهای تجاری و اقتصادی است و تا جایی که بتواند از ورود به منازعه پرهیز خواهد کرد. بر این اساس آمریکا در موضوع هستهای ایران ترجیحأ به دنبال حل مسئله از طریق دیپلماسی است. این سفر نشان داد سناریوهای فاجعهآمیز « خدعه آمریکا در قالب مذاکره به منظور آماده کردن افکار عمومیبرای جنگ علیه ایران» سناریوی ضعیفی است؛ اگرچه به عنوان یک سناریوی ممکن در میان دهها سناریوی بدیل دیگر همواره باید به آن نظر داشت و علائم آن را دیدهبانی کرد.
۵) این سفر نشان داد، جنگ احتمالی ایران با آمریکا مخالفانی جدی دارد که در رأس آنها کشورهای عربی خلیج فارس قرار دارند. بر این اساس میتوان دیپلماسی پنهان عربستان با آمریکا به منظور حل مسئله هستهای ایران از طریق توافق را باور کرد.درنتیجه، سناریوی «گارسیا سوار بر دلارهای عربی» یعنی پرداخت هزینه انتقال و تجهیز نظامی جزیره دیگو گارسیا توسط دلارهای کشورهای عربی را میتوان سناریویی ضعیف دانست.
۶) اظهارات ضد ایرانی ترامپ همچنین نشان داد که برداشتن همه تحریمهای اقتصادی ایران در توافق احتمالی پیش رو خیلی خوشبینانه است. راهبرد احتمالی در مذاکره پیش رو «کم در برابر کم» خواهد بود. چنانچه توافقی صورت بگیرد آمریکا احتمالاً گزینه نظامی را در قبال تأسیسات هستهای ایران کنار میگذارد و از حمله رژیم اسرائیل به تأسیسات هستهای ایران جلوگیری خواهد کرد و برخی از تحریمهای غیر مؤثر ایران را برخواهد داشت. سپس در قبال گامهای بعدی با مذاکره با ایران در قبال موضوعات منطقهای، موشکی، سیاسی و حقوق بشری حاضر به حذف تحریمهای دیگر خواهد شد.
۷) این سفر نشان داد آمریکا و رژیم صهیونیستی در مسائل مربوط به منطقه غرب آسیا اتفاق نظر کامل ندارند و اختلافاتی میان آنها هست. این اختلافات میتواند در مورد مذاکرات ایران با آمریکا هم وجود داشته باشد. وجه مثبت این اختلاف برای ایران این است که آمریکا به دامِ جنگ علیه ایران نمیافتد. وجه منفی آن نیز این است که ممکن است اسرائیل پس از توافق احتمالی ایران با آمریکا، خودسرانه بازی را بر هم زده و در ائتلاف پنهان با چند کشور اروپایی دست به عملیات خرابکاری یا ترور بدون برعهده گرفتن مسئولیت بزند.
۸) این سفر، وزن عربستان را در معادلات آتی سیاسی، امنیتی و اقتصادی منطقه افزایش داد. اولاً نشان داد عربستان هم وزن ترکیه در سوریه نفوذ دارد؛ ثانیأ نشان داد در دولت ترامپ، عربستان و رژیم اسرائیل ، مهمترین همپیمانان آمریکا در منطقه هستند؛ ثالثأ جایگاه بالای عربستان در مذاکرات هستهای ایران و آمریکا را ثابت نمود.
۹) اظهارات ترامپ در مورد مقایسه ایران قدیم با ایران جدید و گذشته و حال کشورهای عربی نشان داد که او در ایجاد جنگ روانی از هوش سیاه و شیطانی بسیاری برخوردار است. اظهارات او مسئولین جمهوری اسلامی را به واکنش وادار کرد و این دقیقأ همان چیزی بود که ترامپ میخواست.
۱۰) در نهایت سفر ترامپ به منطقه و مجموعه کنشها و واکنشها نشان داد، غرب آسیا مملو از عدم قطعیتهاست و «پیچیدگی، ابهام و عدم قطعیت» کماکان سه مؤلفه اصلی مسائل سیاسی و امنیت منطقه طی سال ۲۰۲۵ خواهد بود.
سخنان رئیسجمهور آمریکا در کشورهای حاشیه خلیج فارس گو اینکه حسب انتظار ظاهرا به مذاق مسئولان آن کشورها خوشایند بود اما در تحلیل آن باید گفت از سرچشمههای قدرتنمایی، برتریجویی و تحقیر بهویژه عربها و خود را به فراموشی زدن، برای علت پدیدهها برخوردار بود. اینکه راهی را که کشورهای عرب خلیج فارس میپیمایند، آیا به مقصودی درخشان آنان را رهنمود میکند یا چهره برعکسی به آنان خواهد داد، نمیتوان بهسرعت قضاوت کرد و این در حالی است که وجود رژیم اشغالگر قدس را نادیده بگیریم، اما وجود این رژیم میتواند به اینگونه حرکات معنی خاصی ببخشد.
حسب آنکه به صورت رسمی این رژیم از اهداف آینده ارضی خود در ضرب سکههای منقش به نقشه آینده پردهبرداری کرده است و این نقشه بر آستین لباس سربازان اسرائیلی منعکس شده، ارض موعود اسرائیل شامل بخشی از مصر، کشورهای اردن، سوریه، بخشی از عراق و بخشی از عربستان است. مقامات اسرائیلی گفتهاند که ما هرگاه بخواهیم ملک عبدالله اردنی را از خواب بیدار میکنیم. مصر هم با وجود توان نظامی، کاملا رعایت احتیاط را میکند و مقامات اسرائیلی گفتهاند که نیروی نظامی مصر خطرناک است و درباره آن نظر دارند. قوای نظامی سوریه را هم در دو ماه اخیر نابود کردهاند و سوریه در اقمار اسرائیل و به اطاعت آمریکا درآمده است.
نوع برخورد کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس در سالهای اخیر و بهویژه در هفتههای اخیر و حتی شرکتنکردن آنان در اجلاس اتحادیه اعراب در بغداد نشان میدهد که طرح اسرائیل درباره سترونسازی منطقه اجرا شده و با توجه به قراردادهای آب و فاضلاب و آبیاری کشورهای مصر و اردن و برخی دیگر از کشورهای عرب با اسرائیل نشان میدهد که سفر اخیر رئیسجمهور آمریکا برای جادهصافکنی اهداف توسعهطلبانه آینده اسرائیل است. طبیعی است که هرچه این کشورها به آمریکا و شرکتهای آمریکایی بیشتر وابسته باشند، ظرفیت تصمیمگیری مستقلانه آنها کمتر شده و نیز در برابر نیروی نظامی اسرائیل تهدیدپذیرتر و بلادفاعتر خواهند شد.
واضح است که وجود کشورمان مانند خاری در چشم اهداف نامیمون یادشده است و به هر بهانهای و با هر وسیلهای قصد دارند که سترونسازی را به ایران هم تسری دهند و صد البته با تهدیدهای بالقوهای که کشور ما با آن روبهرو است و متأسفانه دچار تغافل شدهایم، این فرصت به نظر آنها فراهم شده است.
اما این تغافل از چه نوعی است. سالهاست دچار تحریمهای بسیار شدید و بیسابقه شدهایم اما به جای تجهیز منابع و تنظیم نظام اقتصادی حسب تحریمها و همچنین توجه به حفظ و توسعه نهادهای مختلف ایران، با اندیشه تأثیرنداشتن تحریمها ثروتهای کلانی را که باید برای تجهیز و توسعه کشور و همچنین بازسازی تجهیزات داشته باشیم، از دست دادهایم. حال حسب فرمایش مولا علی (ع) که «توجه نکنید چه کسی گفته، بلکه توجه کنید که چه گفته» میتوانیم نکاتی از سخنان رئیسجمهور آمریکا را مورد توجه قرار دهیم. هرچند این نکات بارها و بارها در داخل کشور از زبان دلسوزان و علاقهمندان به کشور گفته شده، ولی مورد عنایت و توجه حکمرانی قرار نگرفته است و در عین تحریمهای ظالمانه سعی در تظاهر به تأثیرنداشتن تحریمها در زندگی مردم و عادی نشاندادن جامعه کرده و از تصمیمگیری بهموقع و درست خودداری کردهایم.
بخشی از داستان قطعی برق شاید به مصوبهای از مجلس در مخالفت با رئیسجمهور وقت، آقای خاتمی، بازگردد که با آن مصوبه در حقیقت سرمایهگذاری برای تولید برق در محاق فراموشی رفت و نوعا به جای توجه به زیربناها، همه همتها صرف تجلی کاذب مظاهر مصرفکننده و غیرمولد شهرنشینی شد و هر تصمیمی در پیچوخم مجالس و کمیسیونها و شوراها به فراموشی سپرده شد و میبینیم که یک تصمیم درباره افایتیاف در مجمع تشخیص مصلحت نظام به مدت هفت سال به درازا کشیده است و در بدترین موقع به صورت مشروط تصویب میشود.
ضربالمثل معروف «از ماست که بر ماست» بر ما صدق میکند. مگر فریاد تولیدکنندگان اعم از فولاد و پتروشیمی و سیمان و گاوداران و دیگران از قطع برق کارخانجات بلند نشده؟ آنچه ترامپ گفته، همین فریادهاست اما نه از سر دلسوزی، بلکه تنها از باب تحقیر یک ملت؛ تحقیری که به دست خود ما سامان یافته است. اصلا چرا به حرفهای او توجه کنیم.
ما بهجای توجه به حرفهای کارشناسان دنیادیده و مجرب، حرفهای بیاساس را از زبان برخی مسئولان میشنویم و بدتر از آن رئیسجمهورهای ما همان حرفها را با صدای بلند به عنوان پیشرفت کشور مطرح میکنند. فقط به چند مثال توجه کنید.
1- رئیسجمهور فعلی ما در سال گذشته فرمودند سال آینده 30 هزار مگاوات برق خورشیدی خواهیم داشت. البته این را از قول وزیر نیرو گفتند ولی برخلاف آنچه همواره میگویند، نظر کارشناسان ملاک است و از هیچ کارشناسی نپرسیدند که آیا این امر ممکن است؟ 2- رئیسجمهور پیشین ما فرمودند ما تکنولوژی موشکی را در ساخت اتومبیل به کار میگیریم. هیچکس متوجه نشد که کدام شیرِ پاک خورده این نظریه را به رئیسجمهور محترم القا کرده است. همچنین در صداوسیما فیلمی از رؤیت ایشان از یک اتومبیل بود که وزیر صمت وقت (وزیر نیروی فعلی) گفت این اتومبیل برقی طراحی و ساخت خودمان است و تا اسفند صد هزار دستگاه خواهیم ساخت. نشان به آن نشان که حتی یک دستگاه ساخته نشد. 3- درباره سرمایهگذاری امارات و چین به مبالغ 100 و 400 میلیارد دلار از قول دبیر مناطق آزاد بدون آنکه حتی یک دلار سرمایهگذاری شود، سخن بسیار گفته شد.
از این قبیل حرفهای نامربوط بسیار گفته شده، ولی در حقیقت این حرفها بهجای حرفهای درست اصلی جانشین شده است. وعدهای که آقای رئیسجمهور به مردم داد که واقعیات را بهدرستی برای شما خواهم گفت، ولی اینک فقط به سخنرانیهای حماسی میپردازند. یادمان باشد که از قدیم گفتهاند «از ماست که بر ماست». اصلا ترامپ را فراموش کنید، اما ایران را به خاطر داشته باشید. تبیین واقعیات، به مالهکشی نباید تبدیل شود. روبهروشدن با حقایق، چراغ راه آینده است و همه کس باید از آن مطلع باشند. روزنامه کیهان مینویسد چرا وزیر امور خارجه ما را درجریان مذاکرات نمیگذارد. یادشان رفته که همیشه در بر همین پاشنه میچرخیده و کیهان هم هرجا لازم بوده، از این عدم سخنگویی حمایت کرده است. اگر خود ما تصحیح نشویم و بخواهیم در رؤیا و توهم بزرگ شویم، نهتنها رئیسجمهور آمریکا، بلکه شاید رؤسای قبایل آفریقایی هم ما را به سخره بگیرند. خود را بزرگ کنیم، نه آنکه خود را بزرگ ببینیم.
مصطفی غنی زاده
حسین میرزایی
حوادثی نظیر آنچه در مراسم تشییع رئیسجمهور شهید، حضرت آیتالله رئیسی و هیات همراه ایشان رخ داد، از جمله امور مهمی است که هرچه از زمان آن دورتر میشویم، ابعاد بیشتری از ژرفای خود را به ما مینمایاند. به باور برخی، چنین حوادثی این ظرفیت را برای ما ایجاد میکند که مقداری از روزمرگیها دور شده و نگاهی جدید به جامعه ایرانی در پرتو این حوادث بیندازیم. در اندیشههای کلاسیک جامعهشناسی، ویلفردو پارتو۱، جامعهشناس ایتالیایی نظریات مختلفی درباره اقتصاد و جامعه داشته و به باور من، اندیشههای وی حاوی نکات بسیار مهمی است که کمک میکند به واسطه آن، رخداد تشییع شهید جمهور را توضیح دهیم. پارتو نگاهی فردگرایانه به جامعهشناسی داشته و شاید بحث فردگرایی روششناختی نیز از همان جا آغاز شده باشد. او خیلی از کنشهایی را که واقعیت جمعی به نظر میرسند، همچون بازار، نهادها، واقعیتهای زندگی اجتماعی و... که دارای تأثیراتی بر جامعه هستند، به عنوان یک کنش فردی یا شناختی میبیند. نکته مهم در نظریه پارتو این است که تمام کنشهای انسان، منطقی و ناشی از تناسب هدف و وسیله نیست. البته هنگامی که سخن از کنش منطقی میشود، عقل ابزاری مدنظر قرار دارد؛ چیزی که بیشتر در مکتب پوزیتیویسم طی قرون 19 و 20 در اروپا میبینیم. به همین دلیل پارتو علم جامعهشناسی را علم مطالعه کنشهای منطقی و بویژه غیرمنطقی انسان میداند. در این چارچوب، یعنی عقل ابزاری غربی، تمام کنشهایی که به مذهب و معنویت مرتبط میشود، خود به خود در حوزه کنشهای غیرمنطقی میگنجد، یعنی همان کنشهایی که با عقل «اینجهانی» قابل تشخیص نیست. درباره این تشییع باشکوه آیتالله شهید رئیسی در تبریز، تهران، بیرچند و مشهد عقل ابزاری پاسخگوی تحلیل آن نیست. در شرایطی که طی 3 سال دولت ایشان، مدام شبکههای معاند خارجی با بمباران تبلیغاتی خود، وضعیت داخلی را نابسامانتر از آن چیزی که هست نشان و اعتماد اجتماعی به حکومت را در مرز بحران نمایش میدادند، ناگهان در مراسم تشییع رئیسجمهور شهید، جمعیتی چند میلیونی از قشرهای مختلف مردم حاضر میشوند! این رویداد را چگونه باید تبیین کنیم؟ آیا این یک رخداد معمولی است؟ به نظر میرسد میتوان اینطور تبیین کرد که این حرکت مردمی نوعی مشروعیتبخشی به نظام حاکم است. چرا این سخن را طرح میکنم؟ به این دلیل که در هیچ جای دنیا یا حداقل در آن کشورهایی که از عقل ابزاری استفاده میکنند، مردم در پی مرگ یک سیاستمدار اینگونه به صحنه نمیآیند. یعنی سیاستمدارها به صورت بسیار محدود با تشریفاتی خاص دفن میشوند اما در کشور ما این رخداد با رویکرد پارتو قابل تبیین است. ما مردمی داریم که همه چیز را با «عقل ابزاری» اندازهگیری نمیکنند، بنابراین این مردم را نمیشود با عقل ابزاری یا با عددها به نحو عمیق شناخت. به نظر من، مردم ما بعد حسی قویای دارند، از این جهت که متوجه هستند کسانی که برای آنها کار میکنند، بسیار مجاهدانه فعالیت میکنند. ۳ سال عمر دولت سیزدهم گذشت اما شما دادهای به دست نیاوردید مبنی بر آنکه آن دولت دنبال قدرتگرایی، حزبگرایی و منفعتطلبی بود. این به نحو واضح در برخی دولتها وجود داشت. دولت شهید رئیسی به نوعی فراجناحی بود، لذا در موارد مختلف اعم از سیاست داخلی و خارجی صادقانه مسائل را تبلیغ و تبیین میکرد. اگر ایشان در قید حیات بود، به نظرم سال آخر دولت ثمرات خیلی از کارهای ایشان برای همه عیان میشد. به نظرم این نگاه غیرتبلیغاتی و غیرنمایشی منجر به محبوبیت بیشتر ایشان در میان مردم شد. دولت تمرکز خود را بر تبلیغات نمایشی نگذاشت و امیدوار بود اهدافی که پیش میبرد، خود به خود در زندگی مردم اثراتش را عیان کند، لذا همین تبلیغات اندک نیز کافی بود تا مردم بفهمند چه کسی برای آنها کار کرده و چه کسی برای آنها کار نمیکند. در روز تشییع شهید رئیسی در تهران، از خیابان جمالزاده که وارد خیابان انقلاب شدم، تعداد زیادی از کارگران هپکو شعارهای احساسی در فقدان رئیسجمهور سر میدادند. رئیسجمهوری که بتواند دل کارگر و قشر محروم جامعه را به دست آورد، کار بزرگی انجام داده است؛ موضوعی که مدتها بود در کشور، شاهدش نبودیم. به تعبیر رهبر انقلاب که فرمودند دولت شهید رئیسی یک دولت انقلابی بود، انقلابی یعنی همین که تودههای ضعیف جامعه را در اولویت قرار داد. وقتی این صحنه کارگران هپکو را دیدم، متوجه شدم قشر ضعیف و حتی طبقه متوسط جامعه درک میکند نگاه دولت سیزدهم به قشر ضعیف چقدر درست و منطقی بود.
* عقل ابزاری و تحلیل محاسبهای
این عقل ابزاری که میگویم دقیقا چیزی است که ما نه در فرهنگ و نه در دین خود آن را قبول نداریم. عقل ابزاری یا کنش منطقی یک عقل اثباتگرای دنیایی و حسابگر است که غرب مدتهاست مبنای خود را بر آن قرار داده است. به همین دلیل اگر یک جامعهشناس غربی بخواهد این تشییع باشکوه را تحلیل کند، هیچ امکانی برای تحلیل ندارد، لذا در همه اوقات این عبارت آشنا را میبینیم که غربیها درباره اتفاقات درون ایران میگویند ما شگفتزده شدیم. این شگفتزدگی به دلیل آن است که غربیها میخواهند با عقل ابزاری خود جامعه ایران را تحلیل کنند، در حالی که مبنای تحلیل جامعه ایران عقل ابزاری نیست. همانگونه که در فقه ما نیز وجود دارد، عقل ابزاری تنها یک مورد از منابع عقلانیت دینی و منابع شناخت ما است.
آن عقلی که در علوم اجتماعی اثباتی مطرح میشود، عقلی است که مبتنی بر تناسب هدف و وسیله کار میکند. شما هدفی را تعیین کرده و برای رسیدن به این هدف نیز وسایلی را تدارک میبینید، لذا این عقل مبتنی بر تضمین یک وضعیت مطلوب در این دنیا خواهد بود. چیزی که ما به عنوان عقل عملی از آن یاد میکنیم، همان چیزی است که در غرب به آن عقل ابزاری میگویند، لذا سخن من به معنای این نیست که آیین تشییع شهدای خدمت خالی از عقلانیت است. ما درکی از پدیدهها داریم که توضیح آن درک، با عقل منطقی و ابزاری چندان میسر نیست. برای مثال عرض میکنم؛ وقتی مردم ما متوجه میشوند دولتی که برای آنها کار میکند، به دور از تبلیغات برای رفاه آنان کار میکند، به رغم تبلیغات منفیای که میشود و حتی ممکن بود بسیاری پیش از رخداد شهادت به این تبلیغات تن دهند، پس از این حادثه به یک بازاندیشی میرسند. خود این اتفاق بسیار مهم است. اینکه این اتفاق در کجا پیش آمده تأملبرانگیز است. رئیسجمهور در نقطه صفر مرزی در یک مکان صعبالعبور چه میکرد؟ رئیسجمهور چرا باید به یک نقطه مرزی برود تا سد افتتاح کند؟ این در واقع با خیلی از فاکتورهای عقل ابزاری قابل تبیین نیست. با عقل ابزاری اگر نگاه کنید، رئیسجمهور میتوانست سد را از طریق ویدئوکنفرانس افتتاح کند، همانگونه که در دولتهای پیش شاهد آن بودیم. مردم ما مردم قدرشناسی هستند. قدرشناسی ممکن است در کنش عقل ابزاری منطقی نباشد اما برای ما عین عقلانیت است. به همین دلیل میگویم کنش مردم در مراسم تشییع عقلی است اما نه عقل غربی، بلکه عقلی که در فرهنگ و جامعه خود ما ریشه دارد. بازشناسی و قدرشناسی از یک وضعیت که ما همه در آن قرار داریم، مساله بسیار مهمی است. آن عقل و منطقی که من از آن با عنوان ایرانی - اسلامی سخن میگویم، این را نمیپذیرد که شخصیت دارای قدرت برای کار مردم هر هفته و بیش از تعداد ماهها سفر استانی داشته باشد و مردم اثر این حضور را ببینند اما از این موضوع صرف نظر کرده، خیلی راحت از کنار آن بگذرند و بگویند ایشان نیز کار خود را انجام میداده است. اگر من برای عقل ابزاری بخواهم مثال بزنم، کارمندی را مثال میزنم که دقیقا رأس ساعت سه و نیم کارت زده و کار را تعطیل میکند و اگر یک ارباب رجوع 5 دقیقه بعد به او برسد، کار او را انجام نمیدهد. این عقل ابزاری و غربی است، در حالی که عقل ایرانی و اسلامی ساعت را ملاک قرار نمیدهد. مساله، فردی است که به ما رجوع کرده است. شیوه کار رئیسجمهور و دولت سیزدهم نیز همین گونه بود، لذا مردم نیز با عقل ابزاری با حادثه تشییع ایشان مواجه نشدند.
* شکاف در برابر انسجام اجتماعی
معتقدم صاحبان آن خط فکریای که در جامعه ما عنوان میکند کشور دچار گسست شده و شکاف وجود دارد، دقیقا کسانی هستند که شکاف را ایجاد میکنند. اینها با این طرح بحثها بر آتش مساله بیشتر میدمند. آنقدر که تبلیغات و رسانه در جامعه ما عمل کرده و میخواهد مساله شکاف را جا بیندازد، واقعیت چنین مطلبی را نشان نمیدهد. دلیل این موضوع نیز آن است که ما در کنشهای اجتماعی خود - نه در کنشهای سیاسی - هنوز آن پیوستگی و سرمایه اجتماعی را مشاهده میکنیم. کاهش بخشی از سرمایه اجتماعی دولت در میان جامعه تحت تأثیر دولتهای غربگرا و فعالیت رسانههای معاند بوده است. اینکه عرض کردم ما در امر اجتماعی شاهد یک نوع انسجام هستیم، به این دلیل است که هنوز هم در روابط ما اعتماد حرف اول را میزند. خیلی از روابط اجتماعی بر اساس اعتماد پیش میرود، این در حالی است که در نظرسنجیها سطح سرمایه اجتماعی کم دانسته میشود. با این حال جامعه نشان میدهد چنین نظرسنجیهایی الزاما درست نیست. سطح اعتماد به دولت سیزدهم یکی از ابعاد همین اعتماد اجتماعی بود. آیا این تشییع برای جامعهای است که سرمایه اجتماعی خود را از دست داده است؟ این همان عقل ابزاری است که خود را در پژوهشهای ما نیز نشان داده است. در رسانههای معاند نیز وجود دارد، یعنی میخواهد با عقل ابزاری نشان دهد کشور سرمایه اجتماعی ندارد، در حالی که حضور بیسابقه مردم در خیابان نشاندهنده سطح اعتماد مردم به حاکمیت است. این حضور حتی از انتخابات نیز به باور من مهمتر است. این حضور بیسابقه خودجوش بسیار مهم بود. کسی نمیتواند بگوید این حضور برای مردم نفع این دنیایی داشته است، یعنی کسی برای کسب منفعت شخصی به مراسم نرفته است. من مطمئنم اگر پیکر مطهر رئیسجمهور شهید به تکتک شهرها میرفت، باز شاهد همین حضور بودیم. این یک رای عملی به مرام و مسلک کسی است که خود را در چارچوب انقلاب تعریف کرد.
* حرف آخر
من ۲ نکته را در انتها طرح میکنم؛ نخست آنکه ما در عقل ایرانی - اسلامی خود مفاهیمی داریم که در جاهای دیگر دنیا اینگونه فهم نمیشود. یکی از این مفاهیم «شهادت» است؛ چرا باید یک انسان از آرامش، امنیت و آسایش خود بگذرد برای رفاه و امنیت دیگران؟ این موضوع را با عقل ابزاری نمیتوان توضیح داد، چرا که شما همه تلاش خود را باید کنید برای زندگی در این دنیا، از همین جهت ایثار و شهادت امور غیرقابل توضیحی است.
نکته دوم اینکه وقتی اتفاق بزرگ و عظیم تشییع چند میلیونی آیتالله رئیسی رخ داد، بخش زیادی از کسانی که همواره در صحنه سیاسی و اجتماعی کشور برای هر رخدادی سخن میگویند، در برابر این امر مهم سکوت کردند. بخشی از این سکوت بدین جهت است که با نظریههای برساختی آنها این تشییع تاریخی قابل تحلیل نبود. عقل ابزاری نمیتواند همه واقعیت را توضیح دهد.