صبح صادق >>  مجازستان >> یادداشت
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۰:۳۳  ، 
شناسه خبر : ۳۷۹۷۶۶
نقدی بر فیلم «زن و بچه» ساخته سعید روستایی
پایگاه بصیرت / مهدی امیدی

فیلم «زن و بچه»، تازه‌ترین اثر «سعید روستایی» پس از «ابد و یک روز»، «متری شش و نیم» و «برادران لیلا» است. این فیلم، داستان زنی به نام مهناز (با بازی پریناز ایزدیار) را روایت می‌کند که پس از درگذشت همسرش، با چالش‌های سنگین زندگی روزمره، تربیت فرزندان و مسائل عاطفی جدیدی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. او در حال نامزدی با مردی به نام حمید، راننده آمبولانس، است که از همان ابتدا نشانه‌هایی از نامناسب بودنش برای ازدواج در داستان مطرح می‌شود. در ان میان مهناز، تصمیم می‌گیرد فرزندانش را برای مدتی به خانه پدرشوهر سابقش بفرستد؛ اقدامی که ناخواسته آغازگر یک سلسله بحران‌های روانی، اجتماعی و حقوقی برای او می‌شود.
مرکز اصلی داستان ابتدا روی علیار، پسر نوجوان مهناز، متمرکز است؛ نوجوانی بازیگوش و پرحاشیه که رابطه‌اش با مدرسه، خانواده و جامعه نمایانگر تنش‌های نسلی و اجتماعی‌است. اما با مرگ ناگهانی علیار، روند داستان به‌کلی تغییر می‌کند و مهناز در مسیر انتقام، حق‌خواهی و فروپاشی‌های شخصی قرار می‌گیرد. او در برخورد با خانواده، مسئولان مدرسه، نهاد‌های قضایی و افراد جدیدی از گذشته‌اش، به‌تدریج دچار بحران درونی می‌شود. فیلم سعی دارد میان تراژدی شخصی و نقد اجتماعی پل بزند؛ تلاشی که در عمل با نتایج ضدونقیضی همراه است.
پس از موفقیت چشمگیر «ابد و یک روز»، انتظار از سعید روستایی بالا رفت، اما پرسش امروز این است: آیا خود روستایی هم می‌دانست با آن فیلم چه کرده است؟ با «زن و بچه»، چهارمین فیلم بلند او، به‌نظر می‌رسد که پاسخ منفی است؛ چرا که این فیلم نه‌تنها از انسجام و قدرت اولین تجربه‌های کارگردان فاصله گرفته، بلکه به‌ورطه‌ای از پراکندگی، تکرار، و سرگردانی افتاده است که ذهن مخاطب را بیش از آنکه درگیر کند، فرسوده می‌سازد.
مشکل اساسی «زن و بچه»، از فیلمنامه آغاز می‌شود. روایت فیلم مانند پازلی‌است که قطعاتش نه‌تنها به‌درستی کنار هم قرار نگرفته‌اند، بلکه گویی برخی تکه‌ها از پازل دیگری آمده‌اند. داستان بار‌ها تغییر مسیر می‌دهد؛ ابتدا علیار محور است، سپس مهناز، بعد خانواده، سپس مدرسه، ناگهان دادگاه، بعد دوست‌پسر سابق، بعد خواهر مهناز و حتی بارداری او! این همه خطوط فرعی که هیچ‌کدام تا انتها دنبال نمی‌شوند، نتیجه‌ای جز سردرگمی ندارد. فیلم نمی‌داند قصه‌اش چیست؛ فقط می‌خواهد «چیزی» بگوید، اما نمی‌داند از کجا و چگونه.
روستایی که زمانی در فضاسازی واقع‌گرا و روایت‌های اجتماعی‌اش مهارت داشت، این بار اسیر بی‌نظمی و آشفتگی روایی شده است. داستان به‌جای آنکه در بستر یک درام منسجم پیش برود، مدام به شاخه‌هایی می‌پردازد که یا زائدند، یا ناقص. این سبک روایت که می‌خواهد تلخی‌های جامعه را در قاب سینما بازتاب دهد، بدون داشتن ساختاری منسجم و منطق دراماتیک، بیش از آنکه نقد اجتماعی باشد، تبدیل به گلایه‌نامه‌ای احساسی و بی‌هدف شده است.
مشکل دیگر فیلم، شخصیت‌پردازی ناقص است. مهناز که بناست قهرمان فیلم باشد، هیچ‌گاه برای مخاطب باورپذیر نمی‌شود. تصمیمات او، از واگذاری فرزند به پدرشوهر تا واکنش‌های عصبی پس از حادثه، به‌قدری غیرمنطقی و یک‌سویه است که همذات‌پنداری با او دشوار می‌شود. پریناز ایزدیار در برخی لحظات بازی خوبی دارد، اما کلیشه زن رنج‌کشیده با چهره اشک‌بار، دیگر تماشاگر را متأثر نمی‌کند. بازی او به‌جای انتقال درد، خستگی را منتقل می‌کند؛ نه فقط خستگی شخصیت، بلکه خستگی از کلیشه.
نکته دیگری که فیلم را دچار لغزش می‌کند، همان چیزی‌است که ادعا می‌کند با آن می‌جنگد: نگاه مردسالارانه. اگرچه فیلم در ظاهر به دنبال انتقاد از نظامی است که زنان را در حاشیه قرار می‌دهد، در عمل، تمام شخصیت‌های زن فیلم، ناتوان، احساسی، و بی‌ثبات تصویر شده‌اند. مهناز، مادرش، خواهرش، همگی فاقد قوام شخصیتی هستند و تصمیمات‌شان بیشتر ناشی از واکنش‌های لحظه‌ای است تا تفکر و اراده. حتی در پایان فیلم، راه‌حل نهایی نه از درون شخصیت زن، بلکه از بیرون و توسط حضور مردی دیگر داده می‌شود؛ درست برخلاف چیزی که فیلم ادعایش را دارد.
از نظر کارگردانی، روستایی تلاش کرده برخی از عناصر آشنای خود– مثل نما‌های پرجمعیت، کلوزآپ‌های احساسی و تنش‌های فیزیکی– را تکرار کند، اما این بار، همه اینها تهی از معنا شده‌اند. دوربین بی‌قرار، دیالوگ‌های پُر تنش و فریاد‌های بی‌وقفه، دیگر کارکرد احساسی گذشته را ندارند. بلکه فقط نشان از فقدان کنترل در اجرا دارند.
تنها نقطه روشنی که در «زن و بچه» دیده می‌شود، بازی تأثیرگذار بازیگر نوجوان در نقش علیار است. او در معدود لحظات آغازین فیلم، با بازی‌ای روان و طبیعی، احساسی اصیل را منتقل می‌کند؛ احساسی که پس از مرگش دیگر در فیلم یافت نمی‌شود. همچنین فرشته صدرعرفایی در نقش مادر مهناز، در چند سکانس کوتاه، توانست با حداقل دیالوگ، حسی از عمق و وقار را به نقش خود بدهد.
در مجموع، «زن و بچه» تلاشی است برای بازتاب درد و زخم، اما این درد‌ها نه در دل مخاطب می‌نشینند و نه تصویری تازه از جامعه ارائه می‌دهند. روستایی بیش از آنکه به روایت فکر کند، درگیر این بوده که فیلمش حرف‌های بزرگی بزند و دوباره دیده شود؛ تلاشی که نه‌تنها او را به مقصد نرسانده، بلکه او را از زبان بومی سینمای خودش دور کرده است. «زن و بچه» در نهایت، فیلمی است که بیشتر می‌خواهد فریاد بزند تا گفت‌و‌گو کند؛ و در این فریاد، صدای خودش را گم کرده است.