دکتر «مجید تجنجاری» نخبه علمی و دانشمند هوش مصنوعی بود که به دست ارتش تروریستی رژیم صهیونی در دفاع مقدس ۱۲ روزه در منزلش به شهادت رسید.
حیاط خانه سادهشان به آزمایشگاه او تبدیل شد؛ جایی که با قطعات الکتریکی، مدار و لحیمکاری میکرد. خانم خالقی، مادر شهید میگوید یک روز به من گفت: «مامان، کارگاه ندارم، میتوانم اینجا کار کنم؟ گفتم: این خانه برای توست.»
پدر مجید، کارمند بازنشسته، از شرایط مالی خانواده گفت: «امکانات کم بود، اما مجید دست از تلاش نکشید. خودش یاد گرفت، ساخت و خلق کرد. در هجده سالگی، رباتی ساخت که نه فقط حرکت میکرد، بلکه فکر هم میکرد.»
خانم خالقی ادامه میدهد: «ما نمیفهمیدیم او چه میسازد، اما میدانستیم این چیزی از آینده است.» مادر با صدایی آرام و بغضآلود میگوید: «داغ جدایی از فرزند، جایی که آینده را میساخت، سوزاننده است. خانه بدون او کوچک و سکوتش بلندتر از همیشه است.»
در عین حال، مجید تنها در نبوغ علمی بینظیر نبود؛ اخلاقش فراتر از مرزهای معمول بود. مادرش میگوید: «رفتارش با همه مهربانانه بود؛ احترام و ادبش زبانزد. گاهی فکر میکردم نمرهاش در اخلاق بینهایت است.»
خانم خالقی ادامه میدهد: «ما مادرها با پوست و استخوانمان زندگی میکنیم، درد را لمس میکنیم. اما من هر شب با خودم میگویم؛ مجید، جانم، هرچند جسمت را از من گرفتند، اما نامت، یادت، صدایت هنوز با من است. هنوز گاهی صدای در را میشنوم... که میآیی، کلید میزنی، میگویی: مامان، خسته نباشی.»
پدرشهید میگوید: «من در ایران میمانم، اما باید صدای علمم آن سوی مرزها هم شنیده شود و چنین نیز شد. بارها شنیده بودم، زمانیکه کسی از او میپرسید شاگردانت کجا هستند، با لبخند پاسخ میداد: «همهجا هستند... اسپانیا، انگلیس، کانادا، ترکیه.» ادامه میدهد: «در یکی از گفتوگوهایش گفته بود؛ شکست زیاد خوردهام، بسیار زیاد...، اما خانهای ساختم، خانوادهای علمی... که همه شانسهایم در همانجا بود. «آیولرن»، نام آن گروه بود؛ جوانانی که از دل زمین برخاستند و به قله رسیدند. ما نمیدانستیم مجید در حال آموزش دادن است. نه از سر پنهانکاری، بلکه در میان ساخت رباتها و پروژههای هوش مصنوعی، آن وجه کمتر دیده میشد. روزی شنیدیم که تعداد شاگردانش از ۵۰۰ هزار نفر گذشته است. مجید، معلمی بود بدون مرز؛ با تختهای مجازی، اما پرشکوه؛ و همه اینها، از اتاقی آغاز شد که حتی صندلی اضافهای نداشت. فقط عشق بود، یک لپ تاپ، و نوری از اشتیاق. همیشه میگفت: «علم، باید جاذبه داشته باشد؛ نه ترس، نه اجبار... تنها انگیزه و میل به دانستن.»»