شهیدصدر به برکت مقام برجسته علمی و آثار منحصر به فرد، جهاد و شهادت حماسیاش نامی پرآوازه دارد، اما از نظر اخلاق و سبک زندگیاش همچنان ناشناخته باقی مانده است. بهدرستی گفتهاند که میزان صدق و موفقیت هر کس را باید در سلوک خانوادگی و در عرصه خصوصی او جستوجو کرد. «به رنگ صبر» نام کتاب خاطرات همسر این نابغه جهان اسلام است که به همت مؤسسه فرهنگی و تحقیقاتی امام موسی صدر منتشر شده است.
این کتاب روایتگر صادق نجابت و فداکاری یک بانوی فرهیخته ایرانی است که گوهر بلند طبع و استقامت را در سایه تعلیم و تربیت دینی پیدا کرده است. دختری نازپرورده و رشدیافته در دامان خاندانی برجسته و برخوردار، که برادرش موسی صدر از او برای پسرعمویش محمدباقرصدر، با لطافت و شیرینی خواستگاری میکند. او توصیه برادر را پذیرفته و راهی خانهای محقر، استیجاری و پرجمعیت در نجف اشرف میشود. انتخاب این زن آگاهانه و ارادهاش پولادین است و همان روز اول به حرم سرور اولیا، امیرمؤمنان علی(ع) مشرف میشود و از او صبر و آرامش میطلبد. او سیدمحمدباقر را نه به چشم همسر، که به منزله یکی از بزرگان و اولیاءالله مینگرد تا در خدمتش باشد. روایت میکند که در همان حرم، احساس کرد که دعایش مستجاب شده است و راست میگوید.
مطالعه این کتاب از این منظر، به ویژه برای دختران و زنان جوان آموزنده و سودمند است، اما در همان حال آیینهای شفاف برای نگریستن به چهره درونی یکی از بزرگترین مصلحان و دانشمندان عصر ماست. به ویژه آنکه همسر و همسنگرش بهدرستی از مبالغه گریزان است و به طرز وسوسهانگیزی تلاش میکند از بازگو کردن برخی واقعیات که ممکن است بوی بزرگنمایی دهد هم اجتناب کند. اینکه او معتقد است: «چیزی که به مبالغه نزدیک است بهتر است که آدم نگوید.» و تأکید میکند: «خدا شاهد و گواه است که سعی میکنم یک کلمهاش غلو نباشد.» اینها و موارد بسیار دیگر، ارزشی صدچندان به گفتار او بخشیده و آن را از غالب کتابهای مشابه ممتاز کرده است.
به گفته ایشان، شهید صدر که در 28سالگی دو کتاب مهم و تحولآفرین «فلسفتنا» و «اقتصادنا» را منتشر کرده بود، «فقط یک قبا داشت که همیشه همان را میشست و میپوشید. (شهید صدر) میگفت من یک تن بیشتر ندارم، همین برایم بس است. چرا بیشتر از یک لباس داشته باشم… اگر چیزی برایش میبردند، مثلاً عبای خیلی خوب و پارچه قبایی، (آنها را) هدیه میداد به طلبهها. میگفت اینها غریبند، بگذار اینها بپوشند».
قصه پشتکار او هم شنیدنی است. مینویسد: «خیلی مینوشت (طوری که) دستها و انگشتها ورم میکرد. آن وقت کمی آرد و ذرهای روغن حیوانی را با یک خُرده آب گرم خمیر میکردم، میبستم به انگشتش، رویش هم کهنه میبستم.»
شهید صدر در انجام نماز و واجبات خیلی مقید بود، اما نوشتن را بر مستحبات ترجیح میداد و میگفت: «مستحبات زیاد که بجا بیاورم، از نوشتن وقتم کم میشود. مستحبات ثواب برای خود من است، اما نوشتن به خاطر مردم است».