با توجه به یادداشتهای پیشین، «شهید صدر» تلاش کرد نظریهای جامع برای نظامسازی اسلامی بر پایه مبانی دینی ارائه دهد. وی در آثار خود، بهویژه در کتابهایی، چون «اقتصادنا» و «الاسلام یقود الحیاة»، چارچوبی برای ساختارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر پایه فقه و کلام اسلامی ترسیم کرد. از منظر او، آینده نظامسازی اسلامی نه تنها ممکن، بلکه ضروری است؛ زیرا تنها از مسیر آن میتوان عدالت، آزادی و کرامت انسانی را بهشکل حقیقی محقق کرد.
شهید صدر بر این باور بود که اسلام توانایی ذاتی برای ارائه نظامهای اجتماعی و سیاسی دارد. او ضمن نقد نظامهای سرمایهداری و مارکسیستی، تلاش کرد نشان دهد که اسلام میتواند راه سومی باشد که هم عدالت اجتماعی را تأمین کند و هم به کرامت و آزادی انسان احترام بگذارد. نظامسازی در اندیشه او به معنای ترجمه ارزشهای اسلامی به ساختارهای عملی و اجرایی است که در آن اصولی، چون شورا، عدالت، ولایت فقیه و مشارکت مردم جایگاه بنیادین دارند.
یکی از مهمترین نوآوریهای شهید صدر، طرح نظریه «خلافه الانسان و شهاده الانبیاء» است. بر اساس این نظریه، انسان خلیفه خداوند بر زمین است و نقش پیامبران، هدایت و شهادت بر اعمال انسانهاست. از دل این نگاه، نوعی نظام سیاسی برمیآید که در آن، انسانها مسئولانه در سرنوشت خود مشارکت دارند، ولی در عین حال هدایت الهی از طریق مرجعیت دینی استمرار دارد. در این چارچوب، ولایت فقیه نه صرفاً یک نهاد قدرت، بلکه ضامن جهتگیری الهی نظام سیاسی است.
شهید صدر آینده نظامسازی را در پیوند با رشد فقه پویا میدید. او فقه را منبعی برای تولید نظریههای اجتماعی میدانست، نه صرفاً ابزاری برای صدور احکام فردی. به همین دلیل، تأکید داشت که حوزههای علمیه باید از حالت انفعالی خارج شده و نقش فعالی در تولید دانش حکمرانی ایفا کنند. او باور داشت که با بازاندیشی در روش اجتهاد، میتوان فقه نظامساز را گسترش داد و به مسائل نوین پاسخ گفت.
در نگاه شهید صدر، آینده نظامسازی اسلامی نیازمند سه عنصر اساسی است: نظریهپردازی دینی دقیق، نهادسازی هوشمندانه، و پیوند وثیق با مردم. او تأکید میکرد که بدون مشارکت واقعی مردم، هیچ نظام دینی پایدار نخواهد ماند. بنابراین، تحقق آینده مطلوب از منظر او در گرو تعادلی میان مرجعیت دینی، عقلانیت سیاسی و خواست عمومی است.
در کل میتوان گفت، نظامسازی از منظر شهید صدر حرکتی مستمر و پویاست که نیازمند اجتهاد روزآمد، بازخوانی سنت و توجه به تحولات عصر است. از طرفی هم با توجه به مبانی و روش اجتهاد، میتوان از دین و دانشهای برآمده از آن، به ویژه فقه، انتظار داشت تا برای ساخت نظام سیاسی، دارای نقش باشد که از آن به «فقه نظامساز» تعبیر میشود. این نگره، در کنار شرع، عقل را نیز میپذیرد. با این توانش، فقه میتواند بار تدبیر امور جامعه و عرصههای فردی و اجتماعی، نظامسازی و نظامپردازی را بر عهده گیرد و به سوی جامعه خوب راهبری کند.