طلحه و زبیر، دو شخصیت خدمتگزار اسلام در زمان پیامبر بودند، ولی در دوره عثمان به دلیل وضع مخصوص دستگاه خلافت و رشوه های کلانی که عثمان به آنها می داد، به صورت ثروتمندان بزرگی در آمده بودند و حالااینها می دیدند که علی (ع) قصد مصادره اموالشان را دارد، زبیر که هر وقت بیت المال تقسیم می شد، سهمش از ده، بیست هزار دینار کمتر نبود، حالامی دید علی (ع) موقعی که بیت المال را تقسیم می کند ، برای او سه یا چهار دینار می دهد، و همان مقدار هم به غلام او و این مسئله البته برای زبیر قابل تحمل نبود، برای طلحه نیز وضع به همین منوال بود. به این ترتیب این دو مقدمات جنگ جمل را فراهم کردند. به دنبال جنگ جمل، جنگ صفین به پا شد معاویه که از بستگان عثمان بود، حدود بیست سال فعال مایشاء و حاکم مطلق منطقه سوریه بود و در این مدت توانسته بود پایه های حکومتش را به اندازه کافی مستحکم کند. علی (ع) بعد از بیعت فرموده بود، من به هیچ وجه حاضر نیستم پای ابلاغ معاویه را امضاء کنم و او باید بر کنار شود، مصلحت اندیشان می گفتند: آقا به طور موقت هم که شده مدتی او را بر سر کار نگه دارید. فرمود: هرگز این کار را نمی کنم و به دنبال این پاسخ، معاویه جنگ صفین را به راه انداخت. به دنبال جنگ صفین، جنگ خوارج بر پا شد. نتیجه این شد که در مدت چهار سال و چند ماه خلافت علی (ع) به علت حساسیتی که حضرت در امر عدالت داشت، دائما در حال مبارزه بود. او حکومت را برای اجرای عدالت می خواست و همین شدت عدالتخواهی بالاخره منجر به شهادتش در محراب شد.
دوره خلافت برای علی (ع) از تلخترین ایام زندگی او به حساب می آید، اما از نظر مکتبش او موفق شد بذر عدالت را در جامعه اسلامی بکارد. روش علی (ع) به وضوح بما می آموزد که تغییر رژیم سیاسی و تغییر و تعویض پستها و برداشتن افراد ناصالح و گذاشتن افراد صالح به جای آنها بدون دست زدن به بنیادهای اجتماع از نظر نظامات اقتصادی و عدالت اجتماعی، فایده ای ندارد و اثر بخش نخواهد بود. به علی (ع) می گفتند قانون که عطف بماسبق نمی کند شما هر کاری می خواهید بکنید، بکنید ولی از امروز به بعد می خواهی رعایت عدالت بکنی، رعایت مساوات بکنی، بسیار خوب، ولی از امروز به بعد آنچه که در زمان خلیفه پیشین صورت گرفته است، مال سابق است و ارتباطی به دوران حکومت شما ندارد. علی (ع) در جواب همه این به اصطلاح نصیحت ها می فرمود: خیر، قانون الهی عطف بما سبق می کند: «ان الحق القدیم لایبطله شیئی؛ حق کهنه را چیزی نمی تواند باطل کند.» وقتی بر من ثابت است حق این است و باطل آن، و لو سالها از روی آن گذشته، فرقی نمی کند، من باید حق را به موضع اصلی اش برگردانم.
در مورد وضع آینده انقلاب اسلامی خودمان یکی از اساسی ترین مسائل، همین مسئله عدالت اجتماعی است. در این مورد این سوال اساسی مطرح است که از عدالت اجتماعی اسلام چه برداشتی داریم، چون برداشتها در مورد عدالت اجتماعی بسیار متفاوت است، یک عده تصورشان از عدالت اجتماعی این است که همه مردم در هر وضع و شرایطی هستند و هر جور در جامعه عمل می کنند و هر استعدادی دارند، اینها باید عینا مثل یکدیگر زندگی کنند. از دید این دسته عدالت اجتماعی به این معنی است که مثلااگر لباس می پوشیم، لباس همه باید یکسان باشد، اگر شما لباس از پارچه نخی می پوشید، من هم باید از پارچه نخی لباس تهیه کنم. از دید این دسته، همه افراد در واقع نوعی جیره بندی می شوند. همه باید به اندازه استعدادشان کار کنند ولی هر کس به اندازه احتیاجش باید درآمد داشته باشد. ممکن است استعداد کار من نصف استعداد کار شما باشد، ولی من دو برابر شما عائله داشته باشم، از این جهت من باید دو برابر شما درآمد داشته باشم. این برداشت از عدالت اجتماعی، “ اجتماعی “ محض است، یعنی فقط روی جامعه فکر می کند، برای فرد فکر نمی کند، فرد در این بینش اصالتی ندارد، فقط جامعه وجود دارد، جامعه کار می کند و جامعه باید خرج کند.
نوع دیگر برداشت از عدالت اجتماعی، برداشتی است که روی فرد و اصالت و استقلال او فکر می کند. این نظر می گوید: باید میدان را برای افراد بازگذارد و جلوی آزادی اقتصادی و سیاسی آنها را نباید گرفت هر کس باید کوشش کند، ببیند چقدر درآمد می تواند داشته باشد و آن درآمد را به خود اختصاص دهد. دیگر به فرد مربوط نیست که سهم دیگری کمتر است یا بیشتر. البته جامعه در نهایت امر باید برای آنکه افراد ضعیف باقی نمانند، از طریق بستن مالیات بر اموال افراد غنی، زندگی افراد ضعیف را در حدی که از پا در نیایند تامین کند. اینجاست که میان دو مسئله مهم، یعنی عدالت اجتماعی از یک سو و آزادی فرد از سوی دیگر، تناقضی به وجود می آید. البته اینجا منظور آزادی فعالیت اقتصادی همراه با آزادی عملکرد سیاسی است. اگر بنا شود عدالت اجتماعی آن گونه باشد که در آن فقط جمع مطرح باشد و بس، آزادی فرد را لااقل در بخشی از آن باید مدفون تلقی کرد و اگر آزادی اقتصادی بخواهد محفوظ بماند، دیگر عدالت اجتماعی با مفهومی که گروه اول انتظار دارد، عملی نخواهد بود.
در دنیای امروز گرایش به یک حالت حد وسط پیدا شده است، شاید به تقریب بتوان گفت در این زمینه در کنار دو دنیای کمونیسم و کاپیتالیسم، دنیای سومی درشرف تولد است که می توان آن را نوعی سوسیالیسم نامید. این گرایش تازه می خواهد آزادی افراد را محفوظ نگه دارد، و از این رو مالکیت خصوصی را در حد معقولی می پذیرد و هر مالکیتی را مساوی با استثمار نمی داند و حتی می گوید عدالت اجتماعی در شکل اول خودش نوعی ظلم است، زیرا از آنجا که محصول کار هر کس به خودش تعلق دارد، وقتی بیایند به زور نیمی از محصول یک فرد را، و لو به دلیل اینکه خرج دیگری بیشتر است از او بگیرند، این امر خود عین بی عدالتی است، استثمار در هر شکلش غلط است.
اگر من شما را به کار گماشته باشم و قسمتی از محصول کار شما را به خود اختصاص بدهم، شما را استثمار کرده ام و این ظلم است، اما اگر من به میل خودم از مال و حاصل دسترنج خودم به دیگری بدهم ، این عین انسانیت و رشد یافتگی است.
سرمایه داری از آن جهت محکوم است که در بطن خود استثمار را پرورش می دهد، سرمایه داری تمام بهره را به سرمایه اختصاص می دهد و این امر ایجاد نابرابری می کند. به این ترتیب شعار این گرایش جدید این است که: بیایید راهی اتخاذ کنیم تا بتوانیم جلوی استثمار را به کلی بگیریم بدون اینکه شخصیت، اراده و آزادی افراد را لگدکوب کرده باشیم. کوشش کنیم انسانها به حکم انسانیت، به حکم معنویت و شرافت روحی و درد انسان داشتن، خود مازاد مخارج خود را به برادران نیازمندشان تقدیم کنند، نه اینکه دارائیشان را به زور از آنها بگیریم و به دیگران بدهیم.
این اندیشه که تعبیر غربی آن سوسیالیسم اخلاقی است، چیزی است که اسلام همیشه در پی تحقق آن است. اما بر خلاف مکاتب غربی، راه حلهای عملی رسیدن به آن و نیز شیوه استقرار آن را در جامعه به دقت مشخص و معلوم کرده است.
همچنان که گفتیم در باب عدالت اجتماعی برداشتها مختلف است، اما باید ببینیم برداشت اسلام از عدالت اجتماعی چیست ؟! اسلام در این زمینه، معنویت را جزء لاینفک می داند، تفاوت عمده میان مکتب اسلام با سایر مکاتب در این جهت این است که اسلام معنویت را پایه و اساس می شمارد. ما در تاریخ نمونه های فراوانی درباره این جهت گیری رهبران اسلامی داریم که واقعا مایه مباهات ماست. حساسیتی که اسلام در زمینه عدالت اجتماعی و ترکیب آن با معنویت اسلامی، از خود نشان می دهد، در هیچ مکتب دیگری نظیر و مانند ندارد .
انقلاب اسلامی ما نیز اگر می خواهد با موفقیت به راه خود ادامه دهد، راهی بجز بسط روشهای عدالت جویانه و عدالت خواهانه در پیش ندارد.