صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۱۶ آبان ۱۳۸۸ - ۰۹:۳۱  ، 
کد خبر : ۱۲۷۱۶۴

گزیده سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های صبح 16آبان


بصیرت: برخی روزنامه های صبح امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.

* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "منافق خوانی به جای مخالف خوانی! "به قلم روح‌الله طباطبایی آورده است:‏جهان سیاست، جهانی است که در آن مفاهیم و پدیده‌ها، پررنگ‌تر، غلیظ‌تر و تضاد و سایه روشن‌ها مشهودتر و بیشتر است. در جهان سیاست، گاه واژه‌ها به گونه‌ای استخدام می‌شوند که با مفاهیم نخست فاصله بسیار دارد. شاید بتوان از فضای اکسپرسیونیستی سیاست،‌این گونه فهمید که برای «اقناع» افکار عمومی یا «رفتارسازی» در حیطه «پیروان» یا از «میدان» به در ساختن رقیبان و حریفان، چاره‌ای به‌جز افزایش غلظت واژه‌ها و انگ‌ها نباشد. اما کژ‌تابی‌ها و انحراف از معیارها، گاه موجب می‌شود افراط‌ستیزی به تفریط‌گرایی و تفریط زدایی به افراد‌گزینی بینجامد. اما آیا آنچه که در تاریخ سیاست و سیاست در جوامع معاصر دیده می‌شود همان راه متین و اصول ارزشمندی است که ما به عنوان نگرش اسلام به سیاست از آن یاد می‌کنیم؟ مثالی بیاوریم: حضرت امیرمومنان(ع) با اشاره به اینکه عمرو عاص از کید و مکر بسیار برخوردار است، فرمودند: اگر من نیز می‌خواستم، می‌توانستم از عمروعاص بسیار مکارتر باشم، اما چنین نیست. کید و مکر عمرو عاص برای او منفعتی در پی داشته است.
اشاره حضرت امیر(ع) به کید و مکر عمروعاص و ابراز انزجار از مکاید و مکرهای او، بیانگر آن است که «اسلام» کید و مکر را برای مومن و به‌ویژه برای آنان که جامعه را مدیریت می‌کنند، ناپسند می‌داند. کژ‌تابی اموی، اما نه تنها کید و مکر را درست و ضروری می‌پندارد که از هر گونه برچسب و انگ و تهمت زدن به دشمنانش نیز پرهیز نمی‌کند. آنچنان که وقتی حضرت امیر به شهادت رسید و خبر آن را شامیان شنیدند با خود گفتند مگر علی(ع) نماز هم می‌خواند؟ و پرسش و شگفتی آنان از این‌رو بود که شنیده بودند، مولای مومنان در مسجد شربت شهادت نوشیده است.
امروزه نیز ما با افراط‌ها و تفریط‌هایی روبه‌رو هستیم که امیرمومنان(ع) ما را از آن پرهیز می‌دادند و می‌فرمودند: «بر شما باد پرهیز از افراط و تفریط». به کارگیری رایگان و آسان «واژه‌ها»، «انگ‌ها» و «برچسب‌ها» به شیوه خطرناکی رو به افزایش است. برای نمونه به «واژه» یا «برچسب» «منافق» توجه بفرمایید. تبارشناسی این واژه ما را به دوران زعامت حضرت رسول(ص) در مدینه می‌رساند، منافقان افرادی بودند که به ظاهر ایمان آورده اما در باطن به همراه مشرکان، علیه مسلمانان توطئه می‌کردند و دسیسه می‌چیدند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بنیان‌گذار فقید انقلاب اسلامی و سایر چهره‌های انقلابی پیرو ایشان و نیز مردم مسلمان و ‌غیور به راستی و حقیقت عنوان «منافقین» را به گروهکی تروریستی می‌دادند که اکنون در منجلاب دوستی با دشمنان ایران و انقلاب دست و پا می‌زنند و راه گریزی هم ندارند اما این که هر «شخصیت» و «چهره» شناخته شده‌ای را به محض مخالفت یا انتقاد از «ما» به باد تهمت و ناسزا بگیریم و او را منافق بخوانیم آیا سنتی حسنه و روشی مرضیه است؟ در سیره کدام یک از بزرگان دین چنین رفتاری دیده شده که اکنون برخی می‌کوشند با تمسک به این روش ناپسند، رقیبان، حریفان، منتقدان و احیانا «دوستان» را از میدان به در کنند؟
زشت است که چهره شخصیت‌های استوار و متین، با این گونه زشت‌‌کاری‌ها مخدوش و ملکوک شود. مثالی بیاوریم: آیا منافق خواندن شخصیت برجسته‌ای همچون دکتر احمد توکلی که سوابق درخشان مبارزاتی و پایداری او در برابر رژیم طاغوت برای همگان واضح است، آن هم در روز 13 آبان عملی خداپسندانه و «سیاستی» اسلامی است؟ هتک حرمت‌ها و پرده دری‌های بسیار بیش از این یک مثال است اما به مصداق مشت نمونه خروار، گویای شکل‌گیری رفتار هیستیریکی است که در میدان سیاست، مجال بروز یافته و نمونه ادبیات سخیفی است که از پارانویای «یا با من، یا علیه من»، نشان می‌دهد. عقل، مهار و لجام زبان است عقل حکم می‌کند که عاقلانه از زبان در سیاست بهره بگیریم وگرنه به طرفه‌العینی، همگان را می‌توان در قالب «منافق» دید. می‌توان دریافت که خطر چنین نگرشی تا چه حد ژرف و عمیق است.


* اعتماد
روزنامه اعتماد در یادداشت خود با عنوان "مصداق های تاریخی تفرقه و اختلاف "به قلم بهروز بهزادی آورده است:‏ آنچه تحت عنوان امثال و حکم در زبان فارسی آمده است، گنجینه گرانبهایی است که جوانان ما نباید آن را از یاد ببرند و پیران نیز باید عمر خود را صرف آموختن آنها به جوانان کنند. برخی از این مثل ها آنچنان ساده اما پرمغز و محتوا است که از گذشته حتی در مکتبخانه ها و مدارس به کودکان و نوجوانان آموخته می شده است تا هنگامی که وارد بازار کار می شدند یا مسوولیت بخش های مختلف جامعه را به گردن می گرفتند، از آنها در جهت بالندگی جامعه بهره بگیرند. این مثل ها را که نمونه برجسته آن حکایات سعدی دانشمند توانای ایران زمین است، می توان در کتاب های اکثر شعرا و نویسندگان قرن های گذشته یافت و جوانان را به بهره گیری از آن تشویق کرد. چند نمونه از این مثل ها که در کتب درسی مدارس آمده بود از همان جمله اند. برای مثال می توان به پدری اشاره کرد که در بستر بیماری به عنوان وصیت از فرزندان خویش خواسته بود هر یک تکه چوبی را بیاورند و دانه دانه آنها را شکسته بود و به کنجی انداخته بود، آنگاه مشابه همین چوب ها را دسته کرده بود که این دسته را هیچ کس نتوانسته بود بشکند و از فرزندانش خواسته بود همیشه متحد باشند تا آسیبی نبینند و اگر متفرق شوند مثل آن چوب های خشک دانه دانه می شکنند. آنچه می تواند در یک خانواده اتفاق بیفتد در یک جامعه و کشور نیز در سطحی وسیع تر قابل اتفاق افتادن است و تاریخ نیز در مقاطع مختلف بر آن گواهی می دهد. گواهی تاریخ حاکی است که ملت ها همیشه با اتحاد و اتفاق به پیروزی رسیده اند و در سایه افتراق و اختلاف شکست های بزرگی را متحمل شده اند که برخی از مثل ها حکایت همین رویکرد است. حوادث ماه های اخیر کشور همیشه مرا به یاد همان دهقان و فرزندانش و چوب هایی که دانه دانه شکسته می شدند و با هم محکم و استوار می ماندند، می اندازد و چند بار خواسته ام اشاراتی از همین زاویه به هموطنانم و حتی مسوولان داشته باشم ولی به این بهانه که کو گوش های شنوا منصرف شده ام. با این حال حوادث چند روز پیش کشور یعنی روز سیزدهم آبان عزمم را جزم کرد که در این باره حتماً یادداشت کوتاهی در باب مزایای اتحاد و اتفاق یک جامعه بنویسم و درباره زیان های اختلاف بین مردم زنهار دهم. شاید یکی از دلایل مهم انصراف همیشگی من از نوشتن مطلب در این زمینه، سادگی بحث و وقوف همگان بر آن بوده است ولی اینکه چرا ما این موضوع بسیار ساده و بدیهی را فراموش کرده ایم این بار مهم ترین انگیزه من در نگارش شد. بدون تردید همه ما، من که این یادداشت را می نویسم و شما که آن را می خوانید، رویدادهای روز سیزدهم آبان را از نزدیک یا از طریق رسانه ها دیده ایم و حرف و حدیث های آن را شنیده ایم. بدون آنکه وارد بحث محتوایی و ارزشی آن شوم، می خواهم بر این نکته تاکید کنم که دو دیدگاه در روز سیزدهم آبان ماه برابر ما قرار داشت. دیدگاه هایی که از قبل از انتخابات ریاست جمهوری خودی نشان دادند در روز انتخابات و بعد از آن روبه روی هم قرار گرفتند تا آنجا که اختلاف شدید اصولگرایان و اصلاح طلبان نام گرفت و ماجراهای تجمع ها و تعرض های خیابانی و بخشی از بازداشت ها که بحث های آن به مجلس نیز کشیده شد، ناشی از همین دو دیدگاه متقابل بود. دیدگاه هایی که با چاشنی خشونت همراه است و شماری از بلندپایگان کشور حتی در زمینه اصلاح آن داروی اتحاد و اتفاق را توصیه کرده اند. بحثی که ناشی از روحیه یی برای ایجاد وحدت در جامعه است و نه تنها نباید آن را نادیده گرفت بلکه برای عملی شدن از هیچ کوششی نباید فروگذاری کرد چرا که تجربه تاریخی نشان می دهد ملت ها در برابر تفرقه آسیب پذیر بوده اند و در سایه اتحاد به توسعه و پیشرفت رسیده اند و حتی بر مشکلات بزرگ و دشمنان تا دندان مسلح به پیروزی رسیده اند.
1 - البته مصداق های تاریخی در این زمینه فراوان است که یکی از آنها بررسی تاریخی و اجتماعی شکست مسلمانان در اندلس یعنی اسپانیای امروزی است. تمامی کتاب های تاریخی متفقاً این شکست را ناشی از تفرقه و البته فسادی می دانند که ناشی از همین تفرقه در دستگاه حکومتی مسلمانان در آن دیار حاکم شد و اسلام پس از هشت قرن ناچار شد کتاب بزرگ حکومت افتخارآمیز بر اروپا را ببندد و فتوحات بزرگ مسلمانان را در شبه جزیره ایبری و حتی بخش هایی از فرانسه امروز تبدیل به شکست کند؛ فتوحاتی که تحول و پیشرفت را در قاره اروپا سبب شده بود و باعث شده بود اروپایی که گرفتار رکود علمی قرون وسطی بود به سوی علم و ادب و صنعت رو کند تا جایی که خرابه های قرطبه پایتخت حکومت اسلامی اندلس و نوشته هایی که از آن زمان بر جای مانده است، هنوز نمودار تمدنی بزرگ و باشکوه از اسلام است و البته همه اینها یک پرسش را در ذهن آدمی مطرح می کند؛ پرسشی که نگارنده در نخستین سفر به اسپانیا با آن روبه رو شد؛ چرا اندلس از اوج قدرت و شکوه به ذلت رسید و تن به شکستی تلخ آنچنان که در تاریخ ها آمده است، داد. پرسشی که پاسخ آن به روشنی در تمامی کتب تاریخی آمده است و اختلاف و تفرقه مسلمانان در اندلس است؛ اختلافی که یکی از نمونه های آن را در صفحه 45 «تاریخ فتوحات اسلامی در اروپا» نوشته شکیب ارسلان و ترجمه علی دوانی به روشنی می توان دریافت، آنجا که حتی وقتی کسی برای صلح و آشتی قدم پیش می گذارد در آتش این دشمنی و تفرقه خاکستر می شود. در یکی از این آشوب ها، روزی دانشمند بزرگی در مسجد جامع شهر قرطبه، همین که ضمن اشاره به این گونه اختلافات گفت؛ «خدایا میان ما صلح برقرار کن» بی درنگ کشته شد و دیگری در همان مسجد به محض اینکه گفت؛ «خدا صلح را دوست دارد و به آن امر کرده است» در دم به قتل رسید. متاسفانه این اختلاف ها به جایی رسید که گروه های مسلمان مخالف هم برای پیروزی بر یکدیگر از دشمن صلیبی کمک می خواستند؛ دشمنی که قصد نابودی همه آنها را داشت و در نهایت بر مسلمانان پیروز شد و حکومت اندلس پایان یافت. برای ادامه بحث خوانندگان این یادداشت را به تاریخ های مختلف اندلس که به وسیله مورخین مسلمان نوشته شده است، جلب می کنم.
2- مصداق دوم را می توان در فروپاشی امپراتوری عثمانی یافت. گرچه تاریخ فرو پاشیدن این امپراتوری را که پنج قرن و نیم بر بخش های بزرگی از خاورمیانه و غرب آسیا و اروپا تسلط داشت در افزایش جمعیت و بی تناسبی آن در اراضی امپراتوری، فشار شدید غرب اروپا، گشایش راه دریایی تجارت شرق و غرب و جنگ های بسیار این امپراتوری با غرب یعنی اروپاییان و شرق یعنی ایران می دانند ولی هیچ یک تردید نکرده اند که اختلافات درونی سال های پایانی یکی از انگیزه های مهم در هم پاشی این امپراتوری بوده است؛ اختلافاتی که فساد و ساختار سیاسی نیز همپای آن رشد می کرده است. اختلافات حکومتی در امپراتوری عثمانی پس از سقوط سلطان عبدالحمید ثانی و روی کار آمدن سلطان رشاد شدت زیادی گرفت. این دوران همزمان با جنگ جهانی اول بود. رشاد 65ساله تا زمانی که به قدرت رسید در دربار عثمانی تحت نظر بود و در 9 سال سلطنت او نیز نیروهای مختلف حکومتی اختلافات داخل را به اوج رساندند، به گونه یی که شیرازه امور از هم پاشید. در همین زمان ایتالیا طرابلس غربی را تصرف کرد و شورش در کشورهای بالکان آغاز شد. عراق و حجاز و سوریه از دست رفت و دشمن تا ارض روم و طرابوزان نفوذ کرد. بعد از رشاد برادرش وحیدالدین با نام سلطان محمد ششم به عنوان سی وششمین و آخرین سلطان عثمانی به سلطنت رسید و این دوران همزمان با ورود متفقین به پایتخت امپراتوری بزرگ عثمانی بود؛ یعنی فروپاشی کامل. گرچه علل زیادی درباره این فروپاشی می توان گفت ولی تفرقه و اختلافات عمیق این سال ها پرونده این امپراتوری را به سرعت بست. کتاب های زیادی درباره اختلافات و تفرقه حکومت عثمانی در سال های واپسین این امپراتوری نوشته شده است که خوانندگان عزیز را به خواندن آنها نیز توصیه می کنم. در کنار این دو مصداق بزرگ از نتایج منفی و زیان های بزرگ تفرقه و اختلاف در تاریخ که به عنوان درس های بزرگ تاریخی از آنها یاد می شود، می توان به بسیاری دیگر از مشکلات کشورها و ملت ها که ناشی از تفرقه بوده است و بر بسیاری از پیشرفت ها که ناشی از اتحاد و اتفاق ملت ها بوده است، اشاره کرد و خوانندگان را به خواندن مقولات تاریخی در این زمینه حواله داد تا باشد که بتوانیم اندکی روشن تر و بازتر درباره مصداق های تاریخی و مثبت اتحاد و منفی تفرقه به بررسی بنشینیم و برای پیشرفت و توسعه و توانمندی کشورمان ضمن تشویق همگان بر اتحاد از آنان بخواهیم از تفرقه و اختلاف بپرهیزند.

* سیاست روز
روزنامه سیاست روز در یادداشت خود با عنوان "فرافکنی برای فرار از مجازات "به قلم علی تتماج آورده است:‏ سرانجام پس از بررسی گزارش گلدستون مسئول کمیته ویژه سازمان ملل در مورد جنگ غزه در شورای حقوق بشر و تحت فشار افکار عمومی این گزارش در مجمع عمومی سازمان ملل بررسی و در نهایت برای ارائه به شورای امنیت مورد تاکید قرار گرفت.
در این میان رژیم صهیونیستی که این امر را شکستی دیگر در برابر مقاومت و آغاز چالشهای جدیدی می داند، با اعمال فشار بر کشورهای غربی تلاش کرده تا به نحوی مانع از بررسی این گزارش شود اما به رغم تمام این اقدامات سرانجام این گزارش بررسی و رژیم صهیونیستی به عنوان جنایت کار جنگی محکوم شد. نکته قابل توجه در این زمینه فعالیتهای منطقه‌ای رژیم صهیونیستی برای دوری افکار عمومی به مسائل حاشیه‌ای برای کاهش پیامدهای داخلی و جهانی این گزارش است. در این جهت صهیونیستها در حالی با حملات به غزه و ایجاد فضای امنیتی در کرانه باختری و بیت المقدس و حتی بحران سازی در عراق، افغانستان و پاکستان برای رسیدن به این هدف فعالیت کردند که از محورهای اصلی آنها را تحرک علیه لبنان تشکیل می‌داد.
صهیونیستها برای نیل به این مقصود به اموری چند روی آوردند که مسائلی نظیر انتشار اخبار و گزارش‌های دروغین در مورد توقیف کشتی ایران حامل سلاح برای حزب الله که رسما از سوی بسیاری از محافل سیاسی و رسانه‌ای منطقه تکذیب شد، انجام عملیاتهای نظامی در مرزهای لبنان و تهدید این کشور به حملات نظامی، انجام چندین مورد انفجار در مناطقی از لبنان، بهره گیری از گزارش سازمان ملل در مورد قطعنامه 1559 شورای امنیت و مواضع بان کی مون دبیر کل سازمان در مورد خلع سلاح حزب الله، کارشکنی در تشکیل دولت وحدت ملی لبنان به واسطه دخالتهای کشورهای غربی و... در این چارچوب می‌باشد.
صهیونیستها با این اقدامات در حالی تلاش کرده تا بر شکست خود در برابر حزب الله به ویژه کشف شبکه‌های جاسوسی این رژیم توسط مقاومت و ارتش لبنان سرپوش گذارند که محور اصلی این تحرکات را فضاسازی در برابر گزارش گلدستون تشکیل می‌داد. صهیونیستها با محور قرار دادن لبنان نه تنها راسا به این اقدام پرداخته‌اند که حتی ایادی آنها در کشورهای غربی نیز با برجسته سازی مسائل حاشیه‌‌ای نظیر تکرار اتهامات علیه مقاومت و ایران و ...، برای کمک به صهیونیستها فعالیت کرده‌اند.
به هر تقدیر با بررسی گزارش گلدستون و شرایط سخت صهیونیستها می‌توان گفت که تحرکات کنونی آنها در منطقه بویژه اقدامات جنجالی آنان در قبال لبنان نه برگرفته از قدرت و توانایی آنها ،بلکه نشانه‌ای بر شکستهای پیاپی آنان در سطوح مختلف است که زوال این رژیم را تسریع می‌کنند. اکنون صهیونیستها با شرایطی بحرانی در عرصه داخلی و جهانی مواجه شده‌اند که صرفا با تبلیغات رسانه‌ای و دروغ پردازی‌های متعدد سعی در سرپوش نهادن و فرار از این وضعیت را دارند که تاکنون در این زمینه نتایج چندانی کسب نکرده‌اند.

* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "انتقاد از رهبری " به قلم محمدکاظم انبارلویی آورده است: حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقیقی است. کسانی که وارد این حوزه می شوند هدفشان کشف حقیقت و ادراک واقعیت های خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمایی عقل عملی و عقل نظری است.
حوزه نقد و انتقاد حوزه حساس و دقیقی است. کسانی که وارد این حوزه می شوند هدفشان کشف حقیقت و ادراک واقعیت های خارج از ذهن خودشان است. حوزه نقد و انتقاد عرصه حضور و هنرنمایی عقل عملی و عقل نظری است.
کسی که در این حوزه وارد می شود باید آداب نقد را مراعات کرده و حق نقد را ادا کند. کسی که در این حوزه وارد می شود باید بداند نقد چیست، انتقاد کدام است، مورد نقد چه می باشد؛ فردی که مورد نقد است چه ویژگی ها، جایگاه و خصوصیات و توانایی هایی دارد. راه را کجا اشتباه رفته و راه صحیح کدام است.
ما در نقد رهبری به سراغ کسی می رویم که بنابر اعتقادات ناب شیعی برای او “ولایت” قائل هستیم. ولایت او از یک سو ریشه در اصول دین ما و در امتداد نبوت و امامت قرار دارد.
“انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنو الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکوه و هم راکعون”1()
“اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم”2()
از سوی دیگر ولایت او ریشه در فروع دارد. به این معنا که نماز و روزه و حج، خمس و زکات و جهاد ما بدون ولایت در محضر حق پذیرفته نیست 3(). ولایت رکن رکین فروع دین است. ما در نقد رهبری به سراغ کسی می رویم که فقیه است. یعنی فهم او از دین بهترین فهم است. او یک اسلام شناس واقعی است.
ما در نقد رهبری به سراغ کسی می رویم که صلاحیت مدیریت جامعه اسلامی را دارد و به علم و تدبیر او در مدیریت جامعه اسلامی اذعان داریم. او مجری، حافظ و مبین قرآن کریم است. او کسی است که شعاع عملش همدوش شعاع تفقه در دین است و می تواند مسائل جدید و مستحدثه را حل کند و آن را بر اصول و فروع دین تطبیق دهد.
ما در نقد رهبری به سراغ کسی می رویم که او را عادل می دانیم. مفهوم این سخن آن است که او را علاوه بر عقل نظری در حوزه عقل عملی درک کردیم و می دانیم هم علم دین را درست فهمیده و هم این علم را در محدوده حیات خود و در جامعه اسلامی می خواهد درست اجرا کند. او به میل و هوس کاری را انجام نمی دهد. مطیع هوای نفس خود نیست. واجبی را ترک نمی کند و گناهی را مرتکب نمی شود اگر فتوا می دهد خود اولین کس به عمل به آن است. ما در نقد رهبری به سراغ کسی می رویم که بر اساس نص اصل109 قانون اساسی صلاحیت علمی برای افتاء دارد، عدالت و تقوای لازم را برای رهبری امت دارد، بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری دارد. ما از طریق انتخاب توسط عده ای “خبره” به چنین فردی رسیده ایم و در این راه دقت عقلی و منطقی داشته ایم. اما همه اینها باعث نمی شود کرکره نقد را پایین بکشیم و بگوییم؛ هر چه اومی گوید و انجام می دهد درست است. چنین چیزی را نه او گفته و نه در آموزه های دینی به آن تفوه شده است. او مامور به مشورت است.
وشاورهم فی الامر... 4()
با این مقدمه در گونه شناسی منتقدین رهبری به موارد زیر بر می خوریم.
1- دسته اول کسانی هستند که با عنایت به ویژگی ها و جایگاه ولایت فقیه در مقام سوال از یک قول یا تقریر یا فعل رهبری بر می آیند.
مفهوم این فقره آن است که واقعا کسی پاسخ یک سوال در مورد قول یا فعل رهبری را نمی داند و می رود سوال می کند و پس از توضیح به علم می رسد و آرام می گیرد. در اینجا چیستی و چرایی یک فعل رهبری مورد سوال است. طبیعی است وقتی ناقد یا سائل به پاسخ می رسد آرام می گیرد و در اطاعت و پیروی خود راسخ تر می شود. رهبری معظم انقلاب در دیدارهای چهره به چهره با نخبگان و مردم بارها به روشنگری پرداخته اند و به سوالات مشخص و منتقدانه آنان پاسخ داده اند. دسته ای دیگر حرمت جایگاه رهبری را پاس می دارند با ادب می روند و در قالب عرضه دین مسائل خود را عرضه می دارند. وقتی پاسخ می گیرند به سکینه روحی و فکری می رسند.
س^رمانایی و پویایی مفهوم ولایت به معنای “حب”، “دوستی”، “نصرت”، “یاری” و “متابعت و پیروی و سرپرستی” در جامعه ما همین هوشمندی رهبری در کشف سوالات و ابهامات و پاسخگویی دقیق به آن است.
2- دسته دوم کسانی هستند که سوال ندارند، بلکه اعتراض به قول یا فعل رهبری در فلان موضوع اجتماعی یا سیاسی دارند. مفهوم این فقره آن است که ناقد محترم خود در خصوص امری یک داوری عقلی یا نظری دارد و داوری رهبری را اعتراضا قبول ندارد.
رهبری نظام خود را از شنیدن این نوع اعتراضات محروم نکرده است. شرایط نرم افزاری و سخت افزاری ارتباطات هم طوری نیست که نقدها در اندازه اعتراض به گوش ایشان نرسیده باشد. تا آنجا که حقیر اطلاع دارم ایشان صبورانه آن را گوش داده اند و در حد وسع به آن پاسخ گفته اند. واکنش ها در این وادی دو نوع بوده است. یکی آنکه ناقد یا معترض پس از شنیدن توضیحات رهبری شرمنده شده است و به این ادراک رسیده که خیلی از فاکتورهایی که باید در نظر می گرفته، یا فراموش کرده یا مورد غفلت قرار داده و رهبری مطالبی را هم می دانسته که او از آن خبر نداشته است. در اینجا به ندای انصاف و وجدان درون خود پاسخ مثبت می دهد و حق را می پذیرد و وقتی از محضر رهبری بیرون می آید دست به روشنگری می زند. شق دیگر این فقره آن بوده است که طرف برای قانع شدن نرفته بلکه برای متقاعد کردن رجوع کرده است. انصاف و وجدان خود را تعطیل می کند. حتی در مقام معترض ساکت باقی نمی ماند، می آید بیرون بیانیه صادر می کند و به معارضه و مخالفت و لشکرکشی و نهایتا محاربه می پردازد.
3- در گونه شناسی معترضین به ولایت فقیه به تقسیم بندی های جالبی می رسیم.
الف- کسانی که به ظاهر خود را معتقد به ولایت فقیه نشان می دهند در حالی که به ولایت خودشان معتقدند یا به ولایت کسی غیر از ولایت فقیه؛
کسی که به ولایت خودش معتقد باشد به وادی “خودپرستی” سقوط می کند و وقتی آدم با این جماعت روبرو می شود بوی عفونت خودپرستی را به راحتی می تواند استشمام کند. جالب اینجاست که همین آدم وقتی دید نتوانسته است ولی فقیه را به صراط خود بیاورد مرتب افرادی را می فرستد تا همان اعتراضات را با قرائت های گوناگون به او تفهیم کنند.
ب- عده ای هستند که به درد خودپرستی دچار نیستند بلکه مشکل “دیگر پرستی” دارند. اخبار، اطلاعات و تحلیل های خود را از کسانی می گیرند که آنها آدم های صالح نیستند. اخبار و تحلیل مسموم به خورد طرف می دهند. جهل و غفلت این عده باعث شده است از حقیقت و واقعیات جامعه دور باشند. گاهی در بحث با یک نخبه می بینی او گرفتار فرزند یا داماد یا رفیق خود است. وقتی می روی با او بحث می کنی و ادله عقلی می آوری قانع می شود اما یک تبصره به نتیجه بحث می بندد و آن اینکه اگر راست می گویی تو دختر یا پسر مرا هم قانع کن. یا می گوید اگر راست می گویی بیا با این داماد ما بحث کن. وقتی می روی با پسر و داماد آقا بحث می کنی می بینی از این شاخه به آن شاخه می پرد و اصلا معیار حق و باطل دستش نیست. بعد یک سری اخبار دروغ و تحلیل های نادرست را به عنوان واقعیات انکار ناپذیر می خواهد به انسان القاء کند. دروغ بودن یک خبر را اثبات می کنی! می گوید در مورد آن خبر چه می گویی؟ آن را دلیل می آوری می پرد روی مطلب دیگر. انسان را به یک دالان تو در تو می برد که نه خودش از آن رهایی دارد و نه اجازه می دهد طرف بحث، خود از آن رهایی یابد.
4- به طور مشخص در این انتخابات گروه ها، شخصیت ها و افرادی در خصوص انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و عملکرد رئیس دولت نهم دیدگاه انتقادی خاصی داشتند ملاقات های اینها با رهبری به منظور اثرگذاری روی نظر رهبری برای جلب حمایت از کاندید مورد نظر خودشان بود. رهبری معظم انقلاب ضمن پاسخگویی دقیق به آنها بر بی طرفی خود اصرار داشتند. آنها این موضع را کافی نمی دانستند می خواستند طوری مقام معظم رهبری موضع بگیرد که اگر اثبات آنها نباشد تلویحا و تصریحا نفی رقیب باشد. رهبری به این امر رضایت ندادند.متاسفانه اینها رفتند کار را به اردوکشی خیابانی و فحاشی و هتاکی و رادیکالیزه کردن فضای رقابت آن هم یک هفته قبل از برگزاری انتخابات کشاندند. چیزی که در هیچ یک از انتخابات ها طی30 سال گذشته نظیر نداشت. آنها به همین هم بسنده نکردند. قبل از اعلام نتایج و پس از اعلام نتایج بر جنگ خیابانی تاکید کردند. متاسفانه در اردوکشی خیابانی طرف آنها “رقیب انتخاباتی” نبود بلکه خود رهبری را هدف قرار دادند و به سرعت به وادی “بغی” رسیدند. با آنکه می دانند بیراهه رفته اند و دشمن از آنها سوء استفاده کرده است حاضر نیستند بر گردند. کسانی که می گفتند اطاعت از رهبری واجب است و آنهایی که در اثبات ولایت فقیه از خدا و قرآن و روایات کوهی از مطالب به خورد جامعه می دادند، در عمل حتی حاضر نشدند نظر خودشان را در کنار نظر رهبری به کوره رای ملت ببرند و هر چه مردم گفتند آن را ملاک و میزان بدانند. وقتی فهمیدند مردم نقد آنها را قبول ندارند به صورت نظام و مردم چنگ زدند، خون بی گناهان را به ناحق ریختند و راه شورش و آشوب پیشه کردند. به جای انتقاد به فحاشی روی آوردند و زنده باد و مرده باد راه انداختند.
واقعا باید به مظلومیت مردم و رهبری گریست و از شر فتنه این جماعت به خدا پناه برد. جماعتی که نه تنها به رهبری اعلان جنگ می دهد بلکه از آرمان های امام و انقلاب تبری می جوید، طبیعی است که آمریکا در فصل سربازگیری روی آنها حساب باز کند و در پادگان نظامی خود پشت سر منافقین، سلطنت طلب ها و مارکسیست ها مشق “نظام جمع” توی خیابان ها را به آنها یاد دهد.
پی نوشتها:
1- سوره مائده آیه55
2- سوره نساء آیه59
3- اصول کافی،ج2 کتاب ایمان و کفر- باب دعائم الاسلام
4- سوره آل عمران آیه159

* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "افغانستان ، چاله ها و چشم اندازها " به قلم سعدالله زارعی آورده است: تحولات افغانستان وارد مرحله حساسی شده است. اعلام یکجانبه پیروزی حامد کرزای و استقبال فوری و یکپارچه سران کشورهای غربی، از نوعی «همدستی» و هماهنگی خبر می دهد. از سوی دیگر نادیده گرفتن قانون اساسی افغانستان و زیر پا گذاشتن قوانین جاری این کشور و نیز نادیده گرفتن نظرات و آراء شهروندانی که به کاندیدایی غیر از کرزای رای داده اند برای آینده افغانستان بسیار خطرناک می باشد.
مردم افغانستان نیاز مبرم به «حکومت قانون» دارند و برای رسیدن به حکومت قانون نزدیک چهار دهه انواع رنج ها را تحمل کرده اند. آنان اینک محصول 40 سال تلاش خود را در تاراج دست هایی می بینند که از خارج و داخل به هم رسیده اند. بدون اغراق می توان گفت قانون اساسی افغانستان مهمترین پایگاه دفاعی مردم این کشور در برابر متجاوزان خارجی و هرج و مرج طلبان داخلی است. و وقتی نادیده گرفته می شود سایه ای از وحشت و نگرانی جای آن را می گیرد.
براساس ماده 61 از فصل سوم قانون اساسی افغانستان، رئیس جمهور الزاماً باید بیش از 51 درصد آراء رأی دهندگان را در انتخاباتی «آزاد، عمومی، مستقیم و سری» به دست آورد. کمااینکه قانون انتخابات این کشور نیز بر همین مضمون تأکید می کند. براساس قانون اساسی افغانستان در شرایط فوت یکی از کاندیداها، حتماً باید انتخابات مجدد برگزار شود به همین دلیل کمیسیون انتخابات این کشور اجازه نداشت با کناره گیری عبداله از کاندیداتوری دور دوم، کاندیدایی که براساس اعلام نیمه شهریور ماه همین کمیسیون، تنها موفق به کسب 47 درصد آراء گردیده، را به عنوان نامزد برنده معرفی نماید. اقدام کمیسیون انتخابات از یک سو شائبه دخالت آنان به نفع کرزای را پررنگ تر کرد و از سوی دیگر زمینه ساز بروز حاد مخالفت های مردمی علیه حکومت فعلی گردید.
آنچه امروز این کشور را تهدید می کند، «بازگشت به نقطه صفر» است. افغانستان از 15 مهر 1380 که توسط آمریکا و انگلیس به تصرف درآمد با بحران بزرگ «اشغال» مواجه می باشد. در این میان ساز و کارهای داخلی و قانون اساسی در افغانستان یکی از اصلی ترین راههای تلاش مردم برای پایان دادن به اشغال کشورشان می باشد. کمااینکه مردم عراق توانستند با تکیه بر قانون اساسی خود و نهادهای برآمده از آن، آمریکا را وادار به پذیرش خروج از این کشور تا پایان سال 2011 نمایند. با این وصف طبیعی است که آمریکایی ها برای از میان برداشتن چنین امکانی در افغانستان دست به کار شوند و مبانی حقوقی و سازوکارهای ناشی از آن را ویران نمایند. بازگرداندن افغانستان به نقطه صفر این امکان را به اشغالگران می دهد که خود را از شر بسیاری از نتایج اشتباهات بزرگ خود (نظیر پذیرش ساز و کار انتخابات) برهانند و برنامه جدیدی مبتنی بر اشغال دائمی افغانستان و ضعیف نگاه داشتن دولت مرکزی به اجرا بگذارند از این رو می بینیم که سران کشورهای تشکیل دهنده ایساف توامان از لزوم افزایش نیروی نظامی ناتو در افغانستان خبر می دهند و در همان حال حامد کرزای که آراء اکثریت را بدست نیاورده به عنوان رئیس جمهور پذیرفته می شود.
انتخابات در افغانستان همزمان توسط طالبان و سران عضو ایساف تحریم شده است اما طالبان با صراحت شرکت در انتخابات را جرم و گناه می خواند و غربی ها از عدم برگزاری دور دوم انتخابات استقبال کردند در واقع طالبان و غرب به یک اندازه با پا گرفتن نظم و قانون در افغانستان مخالفند چرا که «حکومت قانون» به این دو اجازه یکه تازی و توسل به اقدامات خودسرانه نمی دهد.
قرار بود انتخابات افغانستان در پایان پنجمین سال ریاست جمهوری حامد کرزای- در روز اول خرداد- برگزار شود اما دولت کابل به بهانه عدم وجود امنیت کافی و نامناسب بودن شرایط اقلیمی از برگزاری انتخابات در موعد قانونی طفره رفت و عملا دادگاه عالی و کمیسیون انتخابات را وادار به تمدید سه ماهه ریاست جمهوری خود گردانید. انتخابات سرانجام به جای 18 مهر- که درخواست دولت بود- در 29 مرداد ماه برگزار گردید. حامد کرزای و دکتر عبداله عبداله از میان 35 کاندیدای انتخابات، آراء بیشتری را به دست آورده بودند. این در حالی بود که تنها 9/5 میلیون نفر از 17 میلیون واجد شرایط رأی به پای صندوق ها رفته بودند و انتخابات تنها با مشارکت کمتر از 35 درصد شهروندان رقم خورده بود و کرزای توانسته بود حدود 000/773/2 رأی شهروندان را به دست آورد. براساس نتایج، انتخابات باید به دور دوم می رفت اما حامد کرزای که به سختی به رأی کمیسیون انتخابات مبنی بر ابطال آراء 358 صندوق- عمدتا مربوط به مناطق پشتونشین- را قبول کرده بود از هرگونه تغییری در مسئولین ایالت هایی که مرتکب تقلب شده بودند، سر باز زد و مراجعه پی در پی شخصیت های شمال و مرکز افغانستان را بی پاسخ گذاشت و در نهایت خود را برنده دور اول انتخابات اعلام کرد در مورد کناره گیری دکتر عبداله از شرکت در دور دوم رقابت ها و تصمیم کمیسیون انتخابات و پذیرش سریع رأی این کمیسیون از سوی کشورهای غرب و ارسال سریع پیامهای تبریک به حامد کرزای نکات قابل تأملی وجود دارد:
1- کناره گیری عبداله پس از چند دور گفت وگو بین شخصیت های شمال با رئیس جمهور و نیز پس از چند بار اولتیماتوم از سوی او صورت گرفت و این کناره گیری به سرعت از سوی کشورهای آمریکا، انگلیس، فرانسه و-کای ایده- نماینده دبیرکل سازمان ملل در امور افغانستان و نیز بان کی مون مورد استقبال قرار گرفت یعنی آنان به جای آنکه نگران شوند، شادمانی کردند.
این موضوع نشان داد که عدم انعطاف کرزای از پشتوانه خارجی برخوردار بوده است و این موضوع می تواند وضعیت افغانستان را از این که هست بدتر کند چرا که اگر روی کار آمدن کرزای در دور دوم حاصل توافق خارجی باشد به این معناست که علاوه بر سرزمین اینک حاکمیت افغانستان نیز به تصرف ناتو درآمده و این حیله افغانی ها را در مواجهه با اشغالگران و متجاوزان تضعیف می نماید. بر این اساس می توان به «عبداله» نیز نمره منفی داد چرا که او در عملی شدن این توافق احتمالی -ناخواسته- نقش ایفا کرده است.
2- زمینه سازی کشورهای غربی برای پذیرش حامد کرزای- علیرغم شکست در انتخابات- و سپس قبول بی چون و چرای رأی کمیسیون انتخابات بار دیگر بر این نکته تاکید کرد که آمریکا و سایر کشورهای تشکیل دهنده ایساف وجود یک رئیس جمهور فاقد پایگاه و مشروعیت داخلی- و در نتیجه یک رئیس جمهور ضعیف- که نه محصول رأی مردم و نه محصول توافق طوایف است را بر یک دولت با اقتدار و مشروع ترجیح می دهند چرا که سیطره بر چنین دولتی بسیار آسان خواهد بود. نیروهای متجاوز ایساف طی 4 سال گذشته اگر چه هر جنایتی را با دست باز مرتکب شده اند اما همواره از سوی نهادهای افغانی مورد سؤال بوده اند و این دشواری هایی را برای آنان پدید آورده بود. بر این اساس اگر در پشت اعلامیه کمیسیون انتخابات بین کرزای و دولت های تشکیل دهنده ایساف توافقی صورت گرفته باشد، به معنای آن است که راه ناتو در افغانستان در 4 سال آینده هموارتر شده است.
3- عدم توجه به شکایت دکتر عبداله و اعلام یک طرفه پیروزی کاندیدای پشتون می تواند گسست تازه ای را در میان نیروها و احزاب افغانستان پدید آورد و حتی میان جنوب و شرق افغانستان با مرکز و شمال این کشور مشکلاتی امنیتی پدید آورد. اگر تاجیک ها، هزاره ها، شیعیان و ازبک ها، اعلام غیرقانونی ریاست جمهوری کرزای را به معنای کنار زدن آن ها از حکومت و مقدمه اخراج آنان از دولت و مجلس آینده تلقی کنند، آن وقت احتمال وقوع درگیری های تازه و صف بندی های جدید سیاسی و امنیتی در این کشور قوی خواهد بود. از چنین شرایطی دو گروه استقبال خواهند کرد؛ طالبان تندرو و اشغالگران غربی- این موضوعی است که سبب بروز نگرانی هایی می شود، تغییر صف بندی سیاسی و امنیتی در افغانستان و بی اثر کردن رأی مردم می تواند روی حوزه های دیگری نظیر عراق هم تأثیر بگذارد و دامنه تهدید را از افغانستان به سایر کشورهای خاورمیانه تسری دهد.
4- می توان پیش بینی کرد که آمریکا، انگلیس و فرانسه به مناقشه درونی حکومت افغانستان دامن خواهند زد. شبکه تلویزیونی CNN بلافاصله پس از کناره گیری دکتر عبداله تلاش کرد تا وانمود کند شمال انتخابات را تحریم کرده و روزنامه نیویورک تایمز از حتمی بودن بروز تشنج سیاسی در افغانستان پس از کناره گیری عبداله خبر داد. استقبال این کشورها از کناره گیری عبداله و پذیرش فوری رأی کمیسیون انتخابات، نیروهای شمال را تحریک می کند همین الان درباره باقی ماندن ژنرال فهیم (معاون اول رئیس جمهور)، خلیلی (معاون دوم رئیس جمهور)، صبغت الله مجددی (رئیس مجلس سنا)، اسماعیل خان (وزیر آب و برق) و... که در انتخابات 92 مرداد از کرزای حمایت کرده بودند، در کنار کرزای تردید جدی به وجود آمده است. اما نیروهای شمال باید به جای افتادن در چاله نزاعهای طایفه ای و بازی در میدان اشغالگران گفت وگوی داخلی بین خود را فعال نمایند. آنان اینک به جای عصبانیت باید راه ائتلاف دوباره در جبهه شمال از یک سو و ائتلاف مجدد با دولت را از سوی دیگر پیدا کنند وگرنه اشغالگران غربی ملت افغانستان را در شرایطی قرار می دهند که سیطره همه جانبه و دائمی آنان را بپذیرند و هیهات که مردم مبارزی که زمانی با حداقل امکانات، ابرقدرت شرق را وادار به فرار از کشور خود نمودند، به خواری پذیرش طرح های کفار غربی گرفتار شوند.

* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان "باج اوباما به صهیونیست ها " آورده است:دوره گردی هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا به منظور تامین اهداف مشترک با رژیم صهیونیستی این روزها به صحنه های حقارت باری تبدیل شده که طی آن واشنگتن از مواضع گذشته اش درخصوص ضرورت توقف شهرک سازی های صهیونیستی هم عقب نشینی کرده است . پیش از این دولت اوباما سعی داشت صهیونیستها را متقاعد کند که باید از شهرک سازی ها صرفنظر و آنرا متوقف کنند ولی دیدارها و چانه زنی های کلینتون به عقب نشینی وی و تجدیدنظر در مواضع واشنگتن منجر شده است .
وزیر خارجه آمریکا در پایان مذاکراتش با بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی توقف شهرک سازی ها بعنوان پیش نیاز مذاکرات صلح را رد کرد و پس از دیدار با ابومازن هم ادعا کرد توقف شهرک سازی ها هرگز پیش شرط از سرگیری مذاکرات نبوده است . کلینتون سعی کرد جانبداری از صهیونیستها را توجیه کند و اظهار داشت مذاکرات باید بدون هیچگونه پیش شرطی آغاز شود. نتانیاهو نیز باتلاش برای سرپوش گذاشتن بر عملکرد خود و توجیه کارشکنی های رژیم صهیونیستی گفت : این فلسطینی ها هستند که برای از سرگیری مذاکرات شروط تازه ای گذاشته اند. اسرائیل شهرکهای جدید را احداث نمی کند و فلسطینی ها هم باید یهودی بودن آنرا به رسمیت بشناسند.
این چرخش سیاسی واشنگتن و کرنش در برابر صهیونیستهااگرچه شرم آور است ولی بانگرشی به عملکرد همیشگی آمریکا تحت هیچ شرایطی تازگی ندارد و همواره رفتار سیاسی آمریکا در حمایت بی حد و مرز از صهیونیستها تجلی یافته است . این نکته از آن جهت اهمیت دارد که دولت اوباما در نخستین ماه های به قدرت رسیدن وانمود می کرد که گویا خواستار اصلاح مواضع تل آویو است و برای تحقق این امر حاضر است صهیونیستها را تحت فشار قرار دهد. هیلاری کلینتون هم بارها خواستار تجدیدنظر تل آویو در قبال شهرک سازی هاو توقف هرگونه عملیات در این زمینه بود. کار بجائی رسید که نتانیاهو پس از پایان یک جلسه هیئت دولت رژیم صهیونیستی با لحنی قلدرمآبانه تصریح کرد : اسرائیلی ها هر جا بخواهند خانه های خود را می سازند و حاضر نیستند از کسی در این مورد اجازه بگیرند. وی حتی با اشاره مستقیم به دولت اوباما خاطرنشان ساخت امیدوارم این جمله ها در آمریکا به خوبی شنیده شوند و دیگر کسی به ما دستور ندهد.
اکنون کلینتون در پایان مذاکراتش با صهیونیستها و جناح خائن ابومازن دقیقا به تکرار مواضع تل آویو پرداخته و هشدارهای قبلی خود را نادیده گرفته است . این یک سرافکندگی بزرگ سیاسی برای اوباما و دولتش محسوب می شود که قادر به اتخاذ مواضع روشن مستمر و قاطعی در قبال اسرائیل نبوده اند و در برابر تشرهای رژیم صهیونیستی واداربه عقب نشینی شده اند. اکنون باید دید دربارهای عرب و اتحادیه عرب در قبال این پدیده چگونه موضع گیری خواهند کرد آیا آنها نیز عقب نشینی کرده و این موضوع مهم و حیاتی را به حال خود رها کرده و نادیده می گیرند یا با اتخاذ یک موضع مشخص و قاطع در حمایت از منافع ملت مظلوم فلسطین به تکلیف خود عمل می نمایند
عمروموسی دبیرکل اتحادیه عرب صریحا خواستار توقف شهرک سازی ها شده بودو آنرا شرط اصلی برای جلب اعتماد اعراب ارزیابی می کرد. علاوه بر این اتحادیه اروپا نیز درخصوص توقف شهرک سازی مواضع نسبتا روشنی اتخاذ کرده بود و قویا از طرح موضوع و ضرورت توقف شهرک سازی ها سخن به میان می آورد.
بدین ترتیب اظهارات وزیرخارجه آمریکا مبنی بر جدا ساختن موضوع شهرک سازی هااز مذاکرات صلح را باید از نشانه های ضعف دیپلماسی خاورمیانه ای آمریکا در دوران اوباما تلقی کنیم و به این جمع بندی روشن برسیم که آمریکای اوباما ما هم در موضعی نیست که بتواند گرهی از مشکلات اعراب و اسرائیل و حتی فلسطینی ها و اسرائیل بگشاید. حتی اگر دولتهای عرب در قبال این موضع جدید واشنگتن سکوت و مماشات کنند در این نکته نمی توان تردید کرد که آنها از اوباما و مجموعه جدید کاخ سفید به شدت ناامید خواهند شد و در این مورد احساس سرخوردگی می کنند که بیهوده به اوباما امید بسته بودند.
اتحادیه اروپا هم در این زمینه در برابر آزمایش بزرگی قرار گرفته است . اکنون ماهها است که اروپا مواضع نسبتا واقع بینانه ای در قبال صهیونیستها اتخاذ کرده و علیه جنایات جنگی و سیاست های ضدانسانی تل آویو واکنش های قاطع و روشنی از خود بروز داده است .
وزیر خارجه سوئد سفر خود به فلسطین اشغالی را لغو کرد و حاضر نشد گزارشات مربوط به فروش اعضای بدن اسرای فلسطینی توسط رژیم صهیونیستی را محکوم یا تکذیب کند. حقوق دانان برخی کشورهای اروپائی اظهارنامه ها و شکایاتی علیه جنایات جنگی رژیم صهیونیستی و فهرستی از جنایتکاران جنگی صهیونیست تهیه کرده اند تا در فرصت مناسبی علیه آنها اقامه دعوی کنند. هم اکنون برخی مقامات صهیونیستی از ورود به کشورهای اروپائی منع شده اند و این احتمال وجود دارد که هر لحظه در معرض تعقیب محاکمه و مجازات قرار گیرند. در چنین شرایطی اتحادیه اروپا مواضع خود را در قبال ضرورت توقف شهرک سازی ها اعلام داشته و به صهیونیستها خاطرنشان ساخته است که آواره ساختن حدود 60 هزار نفر از فلسطینی ها در بیت المقدس و تخریب خانه ها و املاک آنها را نمی پذیرد.
طبعا سئوال جدی اینست که اتحادیه اروپا از این پس در قبال این مسئله چه موضعی خواهد گرفت آیا با آمریکا همصدا شده و در مواضع خود تجدیدنظر می کند یا آنکه سعی خواهد کرد مواضع روشن منطقی و نسبتا قابل قبولی در قبال این فجایع ضدانسانی اتخاذ کند مواضع اروپا و اتحادیه عرب هرچه باشد در یک نکته تردیدی نیست و آن اینکه واشنگتن یکبار دیگر با حمایت از صهیونیستها نشان داد که جابجائی ها در کاخ سفید تاثیری در مواضع ضدانسانی آمریکا ندارد و اوباما هم به صهیونیست ها باج می دهد.

* مردمسالاری
روزنامه مردمسالاری در یادداشت روز خود با عنوان " روان پریشی اجتماعی و حذف گفتمان های مستقل "به قلم میرزابابا مطهری نژاد آورده است: صحبت از چیستی یک مسئله اجتماعی است که منجر به جراحت روانی جامعه شده است و بر اساس تحقیقات به عمل آمده در یک موسسه علمی، میزان مراجعات مردم به روانپزشک را تا 60 درصد در سال 1387 افزایش داده است. نفس این موضوع صرف نظر از اینکه درست است یا نادرست، درصد اعلام شده کم است یا زیاد، باید همانند یک زلزله بالای 7 ریشتر، مدیران جامعه و دست اندرکاران یک دولت را تکان بدهد و به اظهارنظر و به یافتن راه حل و سمینارها و سمپوزیوم ها و گردهمایی ها بکشاند.
اگوست کنت، جامعه شناس و نظریه پرداز شهیر اجتماعی همانند بسیاری از جامعه شناسان دیگر معتقد است که واقعیت اجتماعی دو سویه دارد، یک سویه آن، سویه خاکستری واقعیت است که سرد و سنگی است و به سختی می توان در آن ایفای نقش کرد، اما سوی دوم آن گرم و رنگارنگ، تودرتو و مواج است و به راحتی نقش می پذیرد و پدیده ها و رویدادهای روز بر آن تاثیر می گذارد که اگوست کنت چهره اول واقعیت اجتماعی را "استاتیک " و چهره دوم را " دینامیک " اجتماعی می نامد. این دو چهره در جامعه ما بعد از جنگ تحمیلی، تبدیل به دو گفتمان شده است. گفتمان دوم، در دولت اصلاحات به گفتمان غالب تبدیل شد و امیدواری های فراوانی را در طبقه تحصیل کرده و روشنفکرو بویژه در نسل جوان به وجود آورد ، به طوری که احساس کرد در جامعه دیده می شود و دیده خواهد شد، اما ورود نهادهای نظامی به سیاست و ناتوانایی مالی و تدارکاتی احزاب دیگر در رقابت با این پدیده، و تغییرات ساختاری، لایه های ساده اجتماعی را درنوردید و به سرعت در کمتر از چند سال به لایه های پیچیده جامعه یعنی لایه حالات ذهنی و اعمال روانی جمعی شوک وارد کرد و نوعی روان پریشی جمعی را به جامعه تحمیل کرد و آنچه که امروز با نام افزایش چشمگیر رجوع به روانپزشک می نامیم، تنها جلوه ای از این تاثیر ناصواب است که متاسفانه مورد توجه قرار نمی گیرد و باید منتظر جلوه های ناصواب بزرگتر از آن بود.اگر به صورت عالمانه، رویدادها و نابهنجاری های اجتماعی مثل بالا رفتن آمار تصادفات، سرقت ها، قتل ها ی عمد و فرار از خانه، مهاجرت و... مورد بررسی قرار گیرند، تاثیر نوعی خاص از ساختار اجتماعی بر این ناهنجاری ها را به اثبات خواهند رساند.
غالب پژوهشگران اجتماعی، زیست مایه خود را از گفتمان بر می گیرند و کشف ساختارهای پنهان از خلال ساختارهای پیدا، کنار زدن لایه های سطحی برای رسیدن به لایه های عمقی و برکندن پوسته از هسته در دستور کارشان قرار می گیرد. در توضیح نگرش فوق لازم است اشاره کنم اندیشمندان و نظریه پردازان اجتماعی همواره تاکید دارند در بررسی رویدادهای اجتماعی با فرا روی از لایه های زیرین به سوی لایه های زبرین فرو روند. ژرژگورویچ از جمله اساتیدی است که پیوسته جامعه شناسان را دعوت می نمود که از لایه های زیرین مرفولوژیک درگذرند و به لایه ارزشها و اعمال روانی روی آورند. او به جامعه شناسان توصیه می کرد برای رفتن از لایه های ساده به لایه های پیچیده اجتماعی مسیر زیر را دنبال کنند:
1.لایه مرفولوژیک و اکولوژیک
2.سازمانهای اجتماعی
3.الگوهای اجتماعی
4.رفتارهای منظم ولی بیرون از سازمان ها
5.نقش های اجتماعی
6.گرایش های جمعی
7.رمزهای اجتماعی
8.رفتارهای جمعی و نوآور
9.تصورات و ارزشهای جمعی
10.حالات ذهنی و اعمال روانی جمعی
(گورویچ 1349، ص 110)
راهبرد حذف و از میان برداشتن یک تفکر، دیده نشدن قشرهای عظیمی از جامعه، به رسمیت نشناختن نیروهای اجتماعی وسیع، بی اهمیت و ناچیز شمردن جریانهای اجتماعی و... همه و همه به حالات ذهنی و اعمال روانی در جامعه منتج شده اند، که جلوه هایی از این اعمال روانی در مراجعه به روانپزشک قابل مشاهده است و جلوه های پنهان دیگری هم دارد که حتما باید منتظر آنها بود. همه این موارد، تصورات و ارزش های جمعی و حالات ذهنی و اعمال روانی جمعی را موجب و به لایه هایی در عمق جامعه می پیوندد و...
جامعه شناسان و نظریه پردازان ما آنقدر از واقعیت های اجتماعی و تحلیل آنها طفره رفتند که امروز ماهیتشان به راحتی زیر سوال می رود. سخن از این نیست که باید نظریه های جامعه شناسی بومی تولید شود یا نشود که قطعا باید تولید شود، سخن از این است که این نظریه ها در تحلیل واقعیت های اجتماعی،توانمندی خود را نشان نمی دهند و به راحتی مورد سوال واقع می شوند.
خلاصه کلام این که نگارنده یکی از عوامل تاثیر گذار در افزایش روان پریشی های گسترده اجتماعی را سرکوب گفتمان های طبیعی و مستقل و غیروابسته جامعه می داند که از لایه های ساده به لایه های پیچیده اجتماعی راه یافته اند.

* جوان
روزنامه جوان در یادداشت امروز خود با عنوان "سبزها با اوباما؟ " به قلم جعفر تکبیری آورده است: سیاست‌های باراک اوباما در حمایت از جریان‌های برانداز داخلی، باعث شده است که جریان آشوب‌طلب حساب زیادی بر روی حمایت‌های رئیس جمهوری آمریکا باز کند.
جریان فتنه در حالی روز 13 آبان را پشت سر گذاشت که ستاد هماهنگی این جریان، از مدت‌ها قبل سردادن شعار «اوباما یا با اونا یا با ما!»‌را در دستور کار خود قرار داده بودند تا شاید با فریاد زدن نام رئیس جمهور کشوری که در طول30 سال گذشته، دشمنی خود با مردم و دولتمردان جمهوری اسلامی ایران را بارها به اثبات رسانده،‌ دست یاری به سمت سردمداران کاخ سفید دراز کنند. این در حالی است که رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر خود با دانش‌آموزان و دانشجویان با نکوهش سیاست‌های دوگانه رئیس جمهور دولت آمریکا فرمودند: «هر گاه آمریکایی‌ها لبخند ظاهری زده‌اند، پس از دقت و بررسی مشخص شده،‌خنجری نیز در پشت خود مخفی کرده‌اند.» اما جریان فتنه سبز که مدت‌هاست با رفتارهای گوناگون، جدایی خود از نظام و انقلاب را به اثبات رسانده‌اند، بدون توجه به توصیه‌های بزرگان نظام سعی در ربودن گوی سبقت سرسپردگی در مقابل آمریکا، از دیگر جریان‌های التقاطی و معاند نظام دارند.
در طرف مقابل نیز، باراک اوباما با اتخاذ سیاستی دوگانه در قبال جمهوری اسلامی در حالی با چکش تغییر به میخ ایجاد روابط با ایران می‌کوبد که در برهه‌های مختلف از جمله بیانیه اخیر خود که به مناسبت سالروز تسخیر لانه جاسوسی این کشور در تهران صادر شد، آشکارا به حمایت از جریان فتنه پرداخته و حتی دستگاه‌های مختلف سیاسی و جاسوسی این دولت، آموزش اغتشاشگران وقایع اخیر را به عهده گرفته بودند. همچنین رسانه‌های تحت پوشش این دولت نیز پیش از انتخابات ریاست جمهوری تا به امروز کار تحریک و اطلاع‌رسانی برای اغتشاشگران را به عهده گرفته تا در همه جهات دولت آمریکا برای جریان سبز سنگ تمام بگذارد.
بنابراین طبیعی است که سرسپردگان سبز با تمام وجود در کف خیابان‌های تهران، کانون و مرکز ثقل مبارزه با استکبار جهانی به ویژه آمریکا، بی‌محابا نام باراک اوباما را فریاد بزنند و از وی خواهش کنند که با آنها باقی بماند. البته فتنه‌گران خارجی نشین ـ از جمله محسن مخملباف نماینده رسمی میرحسین موسوی در خارج کشور ـ هم در این مدت بیکار ننشستند و درست در روز تسخیرلانه جاسوسی آمریکا با نمادهای سبز در مقابل سفارت آمریکا در چندین کشور اروپایی تجمع کردند و با اهدای لوح عذرخواهی به نمایندگان این دولت، رسماً مراتب وابستگی و سرسپردگی این جریان به آمریکا را به اثبات رساندند. حال سؤال اینجاست که چرا آقای موسوی این تحرکات را «حرکت خودجوش مردمی» قلمداد می‌کند و زمین و زمان را متهم به وارونه نشان دادن حقایق می‌کند؟
آیا اوباما را فریاد زدن، لوح عذرخواهی به سفارت‌های آمریکا بردن و دریافت کمک‌های میلیونی توسط اعضای جریان فتنه، دلیل کافی برای هدایت شده بودن این تحرکات از سوی سردمداران آمریکا نیست؟

* گسترش صنعت
روزنامه گسترش صنعت در سرمقاله خود با عنوان "فرصت‌ها، مرز نمی‌شناسند " آورده است:‏
آمریکای لاتین با تولید ناخالص داخلی حدود 5/5تریلیون دلار و حجم صادرات و واردات 423 و 368 میلیارد دلاری بازار بزرگی است که به هیچ روی قابل چشم‌پوشی نیست. کشورهایی که با نام آمریکای لاتین از آنها یاد می‌شود با برخورداری از منابع عظیم نفت و گاز و ظرفیت‌های بالای معدنی، صنعتی و کشاورزی، فرصت‌های تجاری و سرمایه‌گذاری خوبی را می‌توانند برای متعاملان خود فراهم آورند. در این زمینه ایران علاوه بر داشتن توان تخصصی بالا در حوزه خدمات فنی و مهندسی و نیز تامین نفت خام کشورهای تابع هدف، از بعد گرایش‌های سیاسی می‌تواند شریک قابل اعتمادی برای حوزه آمریکای لاتین باشد. احداث سایت‌های مختلف خودروسازی، تولید تراکتور، اکتشافات معدنی و ... از طرف ایران در حوزه آمریکای لاتین نشان از توان بالای کشور در نفوذ به منطقه‌ای دارد که روزی از آن به حیاط خلوت آمریکا تعبیر می‌شد. محرابیان به عنوان وزیر صنایع و معادن ایران تاکنون بارها به کشورهای آمریکای لاتین سفر کرده و در کنار تقویت همبستگی سیاسی آنان با ایران که هنگام جنگ 22روزه منجر به اخراج سفیر اسرائیل از ونزوئلا شد، توانسته است فرصت‌های اقتصادی خوبی برای کشور بیافریند؛ در این رابطه ذکر چند نکته خالی از فایده نیست: محرابیان در عموم سفرهای خود به خارج از کشور توانسته است قابلیت‌های صنعتی کشور را معرفی نماید و درعین حال زمینه را برای صادرات خدمات فنی و مهندسی جوانان کشور فراهم کند. این رویکرد باید به عنوان تجربه‌ای پایه‌ای در دستور کار سایر دولتمردان قرار گیرد تا در فضای سیاسی جهان، دستاوردهای اقتصادی را فراموش نکنند. 2) برخی به گمان خود سرمایه‌گذاری ایران در حوزه آمریکای لاتین را براساس «هزینه - فایده» فاقد دستاورد می‌دانند، درحالی‌که رویکرد کلی در عالم سرمایه‌گذاری مبنی بر خلق فرصت‌های جدید خلاف این رویکرد را نشان می‌دهد. کشورهای پیشرفته صنعتی نیز اکنون در هر نقطه‌ای از دنیا که امکان سرمایه‌گذاری سودآور هست، حضور دارند. 3) اقتصاد بین‌الملل و حتی داخلی تابع تحولات سیاسی است. اگر بخواهیم اقتصاد باثباتی داشته باشیم باید اقتصاد و سیاست بخش موثری از جهان را به اقتصاد خود گره بزنیم، تا به عنوان متغیری مستقل مورد تهاجم اقتصادی قرار نگیرد. آمریکای لاتین و هر گوشه‌ای از دنیا که فرصت‌های سرمایه‌گذاری را برای ایران فراهم کنند باید تردید را برای حضور کنار گذاشت زیرا فرصت‌ها مرز نمی‌شناسند. بازار بزرگ آمریکای لاتین می‌تواند به تولید و تجارت ایران رونق بخشد.

 

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات