بصیرت:متأسفانه چند صباحی است که بعضی از یاران امام که سالها در کوران مبارزه بودند و ما تردیدی نداریم که جزء سرمایههای انقلاب هستند، به جای اینکه سرمایه باشند و خود را پشتوانه بازتولید فرهنگی نظام جمهوری اسلامی و این مملکت قرار دهند و مایه آرامش، امنیت، امید و اطمینان مردم شوند، با دل سپردن به گرایشهای حزبی، جناحی، خانوادگی و سایر دلبستگیهایی که انسان همیشه در معرض خطر ابتلا به آنها قرار دارد، خود را به ثمن بخس هزینه میکنند.
هزینه شدن این سرمایهها در قربانگاه دلبستگیهای حزبی و جناحی و خانوادگی و غیره، بزرگترین ظلمی است که این افراد اول به خود، بعد به مردم و از همه بدتر به آرمانهای امام میکنند؛ چرا؟ چون جامعه اینها را الگوهای آن نمونههای آرمانی میداند که امام با ترویج این الگوها دل مردم ایران و دل هزاران رنجکشیده را در اقصی نقاط جهان به خود جذب کرد و توانست با ایجاد وحدت در میان ملت ایران، این انقلاب کبیر اسلامی را به پیروزی برساند و گردن همه گردنکشان دنیا را در مقابل حق و حقیقت خم نماید.
بنابراین، در یک حکومت اسلامی، اگر رهبران، دانشمندان، متفکران، حقطلبان، عدالتخواهان و مجریان جامعه بنا به دستور الهی باید در مقابل پارهای از خطاهای مردم چشمپوشی نموده و راه تساهل و تسامح پیش گیرند، به طریق اولی نباید از خطاهای حتی کوچک خواص جامعه چشمپوشی نمایند؛ زیرا خواص، خواسته یا ناخواسته الگوهای فکری و رفتاری جامعه هستند و اگر گرفتار آفات گردند فقط خود را به هلاکت نخواهند انداخت بلکه بخش بزرگی از جامعه را با خود هلاک خواهند کرد.
مولای متقیان حضرت علی علیهالسلام در نهجالبلاغه در خطبهها و نامههای متعددی هشدارهایی جدی در اینباره دارند. به عنوان مثال در نامه 41 نهجالبلاغه خطاب به یکی از فرماندارانشان مینویسند: من تو را شریک در امانتم [حکومت و زمامداری] قرار دادم و تو را صاحب اسرار خود ساختم. من از میان خاندان و خویشاوندانم مطمئنتر از تو نیافتم؛ به خاطر مواسات، یاری و ادای امانتی که در تو سراغ داشتم. اما تو همین که دیدی زمان بر پسر عمت سخت گرفته و دشمن در نبرد محکم ایستاده، امانت در میان مردم خوار و بیمقدار شده و این امت اختیار را از دست داده و حمایتکنندهای نمییابد، عهد و پیمانت را نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی و همراه دیگران مفارقت جستی؛ با کسانی که دست از یاریش کشیدند همصدا شدی و با خائنان نسبت به او خیانت ورزیدی؛ نه پسر عمت را یاری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی. گویا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام ندادهای، گویا حجت و بینهای از طرف پروردگارت دریافت نداشتهای و گویا تو با این امت برای تجاوز و غصب دنیایشان حیله و نیرنگ به کار میبردی و مقصدت این بود که اینها را بفریبی و غنائمشان را در اختیار گیری؛ پس آنگاه که امکان تشدید خیانت به امت را پیدا کردی، تسریع نمودی ...
سپس امام میفرماید: از خدا بترس و اموال اینها را به سویشان بازگردان که اگر این کار را نکنی و خداوند به من امکان دهد، وظیفهام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد، و با این شمشیرم که هیچکس را با آن نزدم مگر اینکه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد... به خدا سوگند اگر حسن و حسین این کار را کرده بودند هیچ پشتیبانی و هواخواهی از ناحیه من دریافت نمیکردند و در اراده من اثر نمیگذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروایی را که انجام دادهاند دور سازم.
امام در این نامه هیچ حق ویژهای برای کسی که محرم رازش بوده قایل نیست و نمیگوید که چون تو از یاران نزدیک من بودی و در رکابم جهاد کردی، در مقابل خطاهایت سکوت کرده و گذشت میکنم. میفرماید حتی اگر حسن و حسین نیز از راه الهی منحرف شوند، من از آنان هواخواهی و پشتیبانی نمیکنم و محبت من به آنها در اراده حقطلبی من تأثیری ندارد. به نظر میرسد هیچ روایتی گویاتر از این روایت در توصیف اوضاع کنونی و زیادهطلبی بعضی از کسانی که خود را یار امام راحل میدانند و این را به عنوان یک حق ویژه برای خود محسوب میکنند، نمیباشد.
امام راحل آن مرد بزرگ نیز در برخورد با یاران خود پیرو بیچون و چرای مولای خود حضرت علی(ع) بود. آیا داستان برکناری آقای منتظری را فراموش کردهایم؟ آقای منتظری از یارانی بود که از شروع نهضت امام خمینی در کنار او برای تحقق انقلاب اسلامی جنگید و هیچ کس نمیتواند تأثیرات ایشان را در پیروزی انقلاب اسلامی انکار نماید؛ اما همین انسان که امام میفرماید حاصل عمرش بوده است، وقتی از راه حق منحرف میشود و بیت او لانه منافقان، جاسوسان امریکا، قاتلان و دشمنان ملت ایران و مخالفان قسمخورده انقلاب اسلامی میگردد، امام در برکناری وی تردیدی به خود راه نمیدهد و مثل بعضیها نمیگوید که چون آقای منتظری سالها برای تحقق انقلاب اسلامی تبلیغ کرده است پس چشم خود را در مقابل خطاهای او باید بست و دست او و باندش را در تجاوز به حقوق مردم باز گذاشت.
مردان حق و حقیقت اینگونه هستند؛ آنها هیچگاه حق و حقیقت را با اشخاص و القاب و پایگاه اجتماعی و دارایی و ثروت و مقامشان نمیسنجند و نمیگویند چون بعضی از افراد سالها در جبهه حق در کنار امام، برحق جنگیدند، باید برای آنها حق ویژهای قایل شد و از انحراف آنها چشمپوشی کرد.
در تفکر اسلامی علیالخصوص از دیدگاه شیعیان اهل بیت(ع )، یاران و اصحاب پیامبر عظیمالشأن اسلام(ص)، به اعتبار اینکه پیامبر را دیدار کرده باشند و به او ایمان آورده و مسلمان شوند به خودی خود از عدالت برخوردار نمیشوند. این دیدگاه غیر شیعه است که معتقد است هر کس همعصر رسول اکرم(ص) بود یا در زمان آن حضرت متولد شد، نسبت دروغ و نیرنگ به وی دادن جایز نیست. همچنین تخطئه او ممنوع است؛ هر چند هزاران نفر را کشته و دست خود را به منکرات و زشتیها آلوده کرده باشد.(1) غیر شیعیان معتقدند که یاران پیامبر همه دارای عدالت و مصون از خطا و اشتباه میباشند و جرح و تعدیل هم بر نمیدارند.
غیر شیعیان، عدالت و عصمت دوازده امام شیعه را برنتافتند اما با پذیرش عدالت صحابه که تعداد آنها با توجه به تعریفی که از صحابه ارایه میدهند به هزاران نفر میرسد، عملا تمامی آنهایی که جزء صحابه، تابعین و اتباع تابعین هستند را در دایره عدالت و مصون از خطا و گناه قرار دادند و از این طریق جنایات، خیانتها، خطاها و معصیتهای آنها را نادیده گرفتند و شد آنچه بر سر اسلام آمد.
اکنون بعضی از جریانهای درون انقلاب اسلامی گویی خواب عدالت صحابه را میبینند و با این بهانه میخواهند خود را مصون از خطا بدانند. چنین تفکری که معتقد است تمام آنهایی که یار امام بودهاند برای همیشه مصون از خطا هستند، هیچ سنخیتی با آموزههای شیعه و اندیشههای امام خمینی ندارد. امام در نامه عزل آقای منتظری مینویسد:
من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کند دست از حق و حقیقت بر نمیدارم... تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تأثیر دروغهای دیکتهشده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. (2)
با عنایت به آنچه گفته شد باید نتیجه گرفت که یار واقعی امام را هیچ کس نمیتواند از صحنه حذف کند مگر اینکه خود اقدام به حذف خود نماید. یار امام وقتی از صحنه حذف خواهد شد که بصیرت خود را در شناخت منشأ رخدادها از دست بدهد و خود را مبنای همه چیز قرار دهد.
یار امام را مردم وقتی از صحنه حذف خواهند کرد که او آرمانهای امام را مورد تردید قرار دهد و جمعیتی را به هواداری از خود و دیگران به خیابانها بکشاند که مهمترین آرمانهای امام را انکار کنند. مگر غیر از این است که مبارزه با صهیونیسم و قرار دادن آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به نام روز قدس و شعار دادن علیه اسراییل و حامیان او و دفاع از مردم مظلوم فلسطین و لبنان و همه کسانی که علیه رژیم نامشروع و کودککش صهیونیسم میجنگند، از آرمانهای تردیدناپذیر امام بود؟ اگر یاری از یاران امام در چنین روزی شعارهایی غیر از شعارهای امام بدهد، آیا نباید او را از صحنه حذف کرد؟ و آیا میتوان به اعتبار اینکه روزی از یاران امام بوده است از چنین خطای دهشتناکی درگذشت؟
یار امام را مردم وقتی از صحنه حذف خواهند کرد که او گرانقدرترین میراث امام را مورد تردید قرار دهد؛ آیا شعار "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی " ارزشمندترین هدیه امام به ملت بزرگ ایران نیست؟
اگر کسی به اعتبار یار امام بودن جمعیتی را به خیابانها بکشاند و آن جمعیت شعار دهد: من جمهوری اسلامی نمیخواهم، آیا باید حرمت چنین فردی را به نام یار امام نگه داشت؟
یار امام وقتی از صحنه حذف نخواهد شد که یار امام باشد و مردانه و شجاعانه تمام این ساختارشکنیهای خط امام را مورد انکار قرار دهد و در کنار ملت به دفاع از آرمانهای امام بپردازد و از چنین جریانهایی که دشمنان ملت ایران در خارج از کشور، از آنها دفاع میکند، اعلام برائت جوید. چنین کسی را چگونه میتوان از صحنه حذف کرد؟
امام در ساختار نظام جمهوری اسلامی که تحت تأثیر آموزههای شیعه است، معیار تشخیص خط درست انقلاب اسلامی و راه خود را نشان داده است. نظریه ولایت فقیه امام فقط برای دوره امام نبود؛ ولایت فقیه فصلالخطاب اندیشه سیاسی امام در ساختار حکومت جمهوری اسلامی و ارزشمندترین میراث امام است. ملت ما اعتقاد و پیروی از این اصل را معیار تشخیصِ بودنِ یاران امام در خط امام میداند. هر کس و هر جریانی بخواهد از این خط عبور کرده و خود را معیار تشخیص حق و حقیقت و شاخص خط امام قرار دهد، چه بخواهد و چه نخواهد، مردم او را از خط امام بیرون دانسته و هیچ عصمت و عدالتی برای وی قایل نیستند؛ حتی اگر تمام عمر خود را در کنار امام سپری کرده باشد.
مردم امام را برای خطش، مرامش، عدالتش، معرفتش، دشمنستیزیش، حقطلبیش، مردمدوستیش و شجاعتش دوست دارند نه چیز دیگر!!
پاورقی:
1. برای مطالعه بیشتر رک: احمد حسین یعقوب، نظریه عدالت صحابه، ترجمه مسلم صاحبی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1372.
2. صحیفه امام، ج 21، ص331.