بصیرت:برخی روزنامه های امروز سرمقاله های خود را به موضوعات زیر اختصاص دادند.
* تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "ما و جاسوسان ساده "به قلم سیدجواد سیدپور آورده است: هیچکس در هیچ کجای دنیا برای جاسوسی از کشوری دیگر «ویزای جاسوسی» نمیگیرد، این ابتداییترین درس دنیای جاسوسی است که جاسوسها، جاسوس نیستند.
بنابراین ساخت هویتهای جعلی برای عوامل اطلاعاتی و جاسوسی جزو اصول اساسی این دنیا محسوب میشود. سازمان سیا در آغاز دهه 80 میلادی صدها شغل و عنوان فعالان زیرمجموعه خود را تغییر داد و در عوض به ساخت مشاغل جدید برای عوامل خود روی آورد. هیچ وقت هیچکس از این افراد که معمولا برای انجام عملیاتهای خاصی به نقاط دیگر اعزام میشوند مدارکی دال بر حضور رسمی در سیستمهای جاسوسی و اطلاعاتی نه همراه میبرد و نه به همراه دارد. بنابراین وقتی این گروه در نقطهای از عملیات دچار خطا شده و دستگیر میشوند بلافاصله با تکذیب کشورها مواجه میشوند که آنها اصلا جاسوس نیستند بلکه توریست، روزنامهنگار، پژوهشگر، استاد دانشگاه، پزشک، معلم، ورزشکار، شهروند عادی یا چیزی شبیه به این هستند و بازداشت آنها مثلا درست نیست یا غیرقانونی است. این اتفاق برای افرادی که در ایران در چند مدت اخیر بازداشت شدهاند به کرات رخ داده است. تازهترین نمونه از این دست مسئله «کلوتیلد ریس» فرانسوی است که در ایران در حوادث پس از انتخابات به جرم جاسوسی برای فرانسه بازداشت شد ولی فرانسویها اعلام کردند که او صرفا یک شهروند عادی بوده که به دعوت دانشگاهی به ایران رفته اما بلافاصله پس از آزادی او یکی از مقامات سابق امنیتی فرانسه بر جاسوس بودن او اذعان کرد و گفت که اطلاعاتی را برای فرانسه میفرستاده، این در حالی است که «کوشنر» وزیر خارجه فرانسه پیش از آن گفته بود «کشورش اینقدر احمق نیست که فردی مثل ریس را برای جاسوسی به ایران اعزام کند.»
* ابتکار
روزنامه ابتکار درنگاه ویژه خود با عنوان "فعلا یک هیچ به نفع ایران اما بازی ادامه دارد "به قلم علی موسوی خلخالی آورده است: روز دوشنبه 27 اردیبهشت اتفاقی تاریخی در تهران رخ داد. ایران انتقال اورانیوم از خاک خود به ترکیه و تحویل اورانیوم غنیشده را با مسئولیت برزیل و ترکیه پذیرفت. این اتفاق برگ برندهای برای ایران شد که میرفت پروندهاش در شورای امنیت برای تحریمهای جدید به شور گذاشته شود. در حقیقت توافقنامه تهران میز بازی پرونده هستهای ایران را به هم ریخت. فعلا ایران برنده شد. ایران یک غرب صفر.
سوال نخست، اگر پرونده هستهای ایران را یک بازی دو جانبه تصور کنیم چه شد که نتیجه این بازی فعلا به اینجا کشیده شد؟
نخست، در اواخر مهر ماه 1388 طرفهای ایرانی، فرانسوی، امریکایی و روسی در وین گردهم آمدند تا پرونده هستهای ایران را این بار بر سر چگونگی انتقال اورانیوم کمغنی شده به خارج و دریافت میلههای سوخت مورد بررسی قرار دهند. در آن کنفرانس مسئله این بود که چگونه ایران 1200 کیلوگرم اورانیوم کم غنی شده خود را که در حقیقت ذخایر اورانیوم آن محسوب میشد، به روسیه منتقل کند و روسیه آن را به فرانسه بدهد تا در مقابل آن ایران میلههای سوخت مورد نیاز رآکتور هستهای تهران را دریافت کند. آن مذاکرات به دلیل این که ایران نپذیرفت 1200 کیلوگرم اورانیوم کمغنی شده خود را به طور یکپارچه تحویل طرف غربی دهد و همچنین طرف فرانسوی و روسی نیز هیچ گونه تعهدی مبنی بر تحویل میلههای سوخت به ایران ندادند، شکست خورد. از آن موقع تا به حال نزدیک به 8 ماه میگذرد و ایران با تغییر برخی از بازیگران اصلی پرونده و جایگزین کردن ترکیه و برزیل به جای روسیه و فرانسه انتقال اورانیوم از خاک خود به کشوری دیگر را پذیرفت.
دیگر آن که در این مدت دو بازیگر جدید وارد پرونده هستهای ایران شدند. نخست برزیل که محمود احمدینژاد رئیس جمهوری ایران با سفر به آن کشور آن را وارد پرونده هستهای ایران کرد و جالب آن که برازیلیا نیز مشتاقانه پذیرفت که به کشمکش هستهای ایران قدم بگذارد و به نقشآفرینی در این پرونده بپردازد. تا یک سال پیش برزیل که دهمین اقتصاد بزرگ دنیا محسوب میشود، جزء جی 20 است و یکی از کشورهای قدرتمند سیاسی دنیا به حساب میآید در اولویتهای سیاست خارجی ایران جایگاهی نداشت، اما ایران این کشور را به یکی از متحدان اصلی خود تبدیل کرد.
دیگری ترکیه، کشوری که روز به روز به نزدیکی رابطه سیاسی خود با ایران میافزاید. روابط تهران و آنکارا در دوران صدارت اسلامگرایان به رهبری عبدالله گل و رجب طیب اردوغان در عالیترین سطح خود رسیده است. ترکیه نیز با حمایت ایران قدم به پروسه هستهای ایران گذاشت در حالی که روسیه میرفت تا با پیوستن به غرب روابط خود را با تهران دگرگون کند و چین نیز تحت فشارهای شدید غربیها به تنها مدافع با قید و شرط از برنامه هستهای ایران تبدیل شود.
بدین ترتیب دو کشوری وارد عرصه پرونده هستهای ایران شدند که با آغاز عضویتشان در جمع اعضای غیر دائم شورای امنیت کار را برای طرفهای غربی برای ایجاد یکپارچگی علیه برنامه هستهای ایران بیش از پیش سخت کردند.
در پاسخ به سئوال نخست از زاویه دیگری نیز میتوان به پرونده هستهای ایران نگریست. پیش از این بحثهای هستهای ایران در کشورهای دیگر و عموما بیطرف مانند سوئیس و اتریش برگزار میشد. این بار ایران خود میزبانی صلح هستهایاش را عهدهدار شد و هدایت آن را خود در دست گرفت تا بدین ترتیب ابتکار عمل نه در دست طرف سوم یا بهتر بگوییم طرف غربی بلکه در دستان خودش باقی بماند.
حال ایران در کنار چین دو متحد جدید نیز در کنار خود دارد که میتوانند در پرونده هستهای ایران باز هم برای تهران امتیاز به ارمغان آورند.
در این جا شاید بتوان پاسخ منتقدان اصلاح طلب را که نسبت به مذاکرات وین انتقادهای تندی میکردند، داد. برخی از چهرهها و صاحبنظران اصلاحطلب پس از برگزاری کنفرانس وین انتقاد میکردند که دولت دهم پروندهای را مطرح کرد که پیش از این برای تهران به هیچ وجه مسئله نبود. آنها میگفتند که تهران همواره برای تامین راکتور هستهای دانشگاه تهران مشکلی نداشته و به راحتی آن را از کشورهای دیگر دریافت میکرده است. حال چرا باید پروندهای که پیش از این مسئله نبود اکنون برای ایران مسئله شود؟ پاسخ را اکنون میتوانیم دریابیم. ایران بدین ترتیب هم متحد تازه دست و پا کرد و هم این که زمان لازم را خرید. فعلا پرونده هستهای ایران باز هم وارد چرخه زمانی افتاده است. غرب برای تحریم ایران به بنبست خورده و حتی اگر روزی باز هم تصمیم بگیرد تهران را تحریم کند، این تصمیم فردا عملی نخواهد شد. حتی یک، دو یا سه ماه دیگر هم عملی نمیشود. چون در حال حاضر آن یکپارچگیای که غرب به خصوص ایالات متحده امریکا به دنبال آن بود تا بتواند به واسطه آن از اعمال تحریم علیه ایران سود بجوید، از دست رفته است. توافقنامه تهران هم بحث نظامی را که از سوی اسرائیل و امریکا دائما مورد تهدید قرار میگرفت از ایران دور کرد و هم این که سایه سنگین تحریمهای جدید را که میتوانست ضربات سنگینی به اقتصاد و اجتماع کشور وارد آورد فعلا به محاق برد.
در این جا چند پرسش مطرح میشود؛ برآیند مذاکرات تهران چه شد؟ پس از آن چه خواهد شد؟ پرونده هستهای ایران اکنون در چه مرحلهای است؟
برآیند مذاکرات فعلا این شده است که ایران هم توانسته دو متحد استراتژیک قوی برای خود دست و پا کند و هم این که توپ را به طور واقعی در زمین غربیها بیندازد. همچنین بحث تحریم یا تهدید نظامی را نیز فعلا از خود دور کرده است.
از حالا به بعد چه خواهد شد؛ این دیگر بستگی دارد که غرب با ایران چگونه رفتار کند. با توجه به استقبالی که چین از پرونده هستهای ایران کرده، اروپا موضعی دوگانه اتخاذ کرده و ایالات متحده نیز فعلا گیج به نظر میرسد، این دیگر بستگی به غربیها دارد که بخواهند چه تصمیمی در برابر ایران بگیرند. حال همه چیز عوض شده است. اگر تا 24 ساعت قبل از رسیدن لولا داسیلوا به ایران روسها و امریکاییها به او میگفتند که سفرش بیفایده است و نمیتواند کاری از پیش ببرد، حال این روسیه و امریکا و متحدان غربیشان هستند که باید به پرسشهای داسیلوا که میپرسد دیدید که توانستیم پرونده هستهای ایران را به جلو ببریم، حال برنامه شما چیست، پاسخ دهند.
درباره جایگاه پرونده هستهای نیز میتوانیم بگوییم، تازه به خانه اول یعنی جایی که در سال 88 بود، رسیدیم. غربیها تا به حال مشغول حل این مسئله بودند که چگونه ذخایر اورانیوم را از ایران خارج کنند که اکنون برای آن راه حلی پیدا شده است؛ تازه نباید این را هم فراموش کرد که غربیها قول داده بودند در صورتی که ایران به انتقال اورانیوم پاسخ مثبت دهد، امتیاز و مشوقهایی نیز بدهند. اما جدای از این مورد، حال مسئله این است که غنی سازی اورانیوم به کجا میرسد؟ بحثی قدیمی که کشمکش اصلی پرونده هستهای ایران طی سالهای گذشته بوده است. آنچه به نظر میرسد این است که غربیها بر سر خروج اورانیوم کمغنی شده ایران که پیش از این بر آن به شدت اصرار میکردند، به چالش تازهای بر خوردهاند. این موضوع کار آنها را باز هم پیچیدهتر و سختتر میکند. صبح سهشنبه 18 می، روزنامه واشنگتن پست مقالهای در همین زمینه نوشت که به خوبی نشان میداد غرب به چالشهای تازهای بر خورده که هنوز نمیداند چه راه حلی برای آنها وجود دارد. بر اساس این مقاله ایران در این 8 ماه ذخایر اورانیوم خود را به پنج هزار کیلوگرم رسانده است. غرب تا پیش از این بر سر 1200 کیلوگرم اورانیوم با ایران چانهزنی داشت. حال که پنجهزار کیلوگرم رسیده چه میخواهد بکند؟
اکنون ادبیات هستهای ایران تفاوت کرده است. بازیگران آن نیز فرق کردهاند. حال افرادی وارد پرونده شدهاند که میتوانند موازنه بازی را به خوبی تغییر دهند. از حالا به بعد کار سختتر شده است، هم برای ایران و هم برای غرب. چرا که بازیگران جدید امتیازهای جدید میخواهند. ایران در گرفتن وقت از غرب بر خلاف میل غربیها تا به حال موفق عمل کرده و مضافا بر آن توانسته ابتکار عمل را خود در دست گیرد. اما آیا میتواند این بازی را تا آخر با کمترین هزینه و بیشترین پیشرفت پیش ببرد؟
* جام جم
روزنامه جام جم در یادداشت خود با عنوان "افزایش دانشجوی خارجی با کدام امکانات؟ "به قلم کتایون مصری آورده است:معاون آموزشی وزارت علوم بتازگی از گسترش واحدهای بینالملل دانشگاههای داخل برای جذب بیشتر دانشجویان خارجی خبر داده است.
سیاست توسعه شعبات بینالملل برخی دانشگاههای داخل در چابهار، قشم، کیش، بندرعباس و ... مدتی است در دستور کار وزارت علوم قرار دارد، اما با وجود سالها فعالیت این دانشگاهها، دریغ از افزایش دانشجوی خارجی! حتی به گفته برخی دانشجویان، در بسیاری از رشتهها حتی یک دانشجوی خارجی وجود ندارد.
به نظر میرسد معاونت آموزشی وزارت علوم قبل از ایجاد واحدهای جدید بینالملل، نیمنگاهی به واحدهای دانشگاهی فعلی بیندازد که به گفته دانشجویان این واحد، وضعیت رفاهی و آموزشی «تاسفبار» است.
تاکنون دانشجویان زیادی در رشتههای پزشکی، دندانپزشکی، علوم پایه و ... با جامجم تماس گرفتهاند و محتوای سخنانشان دلیلی بر نبود استقبال این دانشگاهها از سوی دانشجویان خارجی است.
در بعضی از این واحدها استادان پروازی تنها 3 بار در طول ترم میآیند و تمام مفاهیم را به صورت فشرده آموزش میدهند، گاه استاد با چند ساعت تاخیر و خسته از پرواز چند ساعته سر کلاس میرسد و دانشجویان ساعتها در هوای گرم استانهای جنوبی در انتظار تشکیل کلاس میمانند.
به دلیل کمبود امکانات آموزشی گاه دانشجویان رشتههای مختلف با وجود تفاوت محتوای درسی و تعداد واحدها، در یک کلاس مینشینند، وقتی دانشجویان به وضعیت آشفته آموزشی دانشگاه اعتراض میکنند، هیچ مسوولی وجود ندارد که رسیدگی کند.
بعضی واحدهای بینالملل، خالی از امکانات و تسهیلات رفاهی است. نبود خوابگاه و سالن غذاخوری و حتی بوفه مجهز بسیاری از دانشجویان را که از شهرهای دور برای تحصیل آمدهاند، خسته کرده است.
از سوی دیگر بسیاری از دانشجویان کوشیدهاند تا برای طرح مشکلاتشان از نمایندگان عضو کمیسیون آموزش مجلس وقت ملاقات بگیرند که با وجود انتظار چندماهه، هنوز به قول خودشان به وصال نرسیدهاند، با وجودی که امسال 30 درصد بر شهریه این دانشگاهها اضافه شده و گاه هزینه تحصیل در رشتهای به دهها میلیون تومان میرسد ، از تامین امکانات اولیه آموزشی و رفاهی در این دانشگاهها خبری نیست.
حال با توجه به وجود دانشگاههای مجهز بینالمللی در خاورمیانه، چطور معاون آموزشی وزیر امیدوار است طی برنامه پنجم توسعه تعداد دانشجویان خارجی در کشور به 25 هزار نفر افزایش یابد؟!
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "پیام بیانیه تهران؛ تعامل به جای تقابل " به قلم امیر محبیان آورده است: گره روابط پیچیده ایران و غرب در طی سی سال گذشته دائما_ بدلیل عدم شناخت غرب و بویژه ایالات متحده از نحوه صحیح تعامل با ایران محکم تر شده است.
بهره گیری از ادبیات خشن بدلیل نشناختن روانشناسی ایرانیان هماره شکافمیان ایران و غرب را ژرف تر کرده وسندی برای اثبات تمایل غربیان برای برخورد از موضع بالا مبتنی برنگرش استعماری محسوب شده است.
روی کار آمدن باراک اوباما نشانه ای از تغییر رفتار آمریکا تلقی شد وفارغ از نگاه بدبینانه گروهی در ایران که پیشاپیش هر گشایشی را فریب میانگارند؛ بسیاری امیدوار بودند اوباما از اشتباهات بوش درس گرفته و واقعیت هایی چون قدرت منطقه ای و نیز نقش مهم جهانی ایران را بپذیرد؛دراین صورت می توانست بجای اتکاء به مشورت های تعدادی کوته فکر تند رو بهسخنان واقعگرایانی گوش فرا دهد؛ که در صدد اصلاح وجهه آن کشورمیباشند؛وجهه ای که بویژه در میان مسلمانان روزبروز نامطلوب تر می شود.
واقعیت آنست که رفتار اوباما تفاوتی جدی با رویکرد جرج دبلیو بوش پسرداشت. ارسال علائمی دال بر تمایل برای حل مشکل با ایران می توانست حاکیاز نوعی واقعگرایی در میان اطرافیان باراک اوباما باشد.
اما این روند در جریان بروز آشوب های پس از انتخابات سال گذشته شدیداآسیب دید.اوباما بر اساس تحلیل کاملا غلطی که در ادامه برداشت های غلطدولت بوش از وضعیت داخلی ایران بود؛ تمامی نتایج مثبت اقدامات پیشین خودرا در قماری کوته اندیشانه باخت. به عبارتی؛ دریچه ای هر چند کوچک کهبرای حل معضلات سی ساله روابط میان دو کشور گشوده شده بود بدلیل اشتباهتحلیلی اوباما و مشورت های غلط به او بسته شد.متاسفانه این اشتباه بااشتباهات جدید ادامه داده می شود؛ ارسال پیش نویس تحریم های جدید علیهایران کاری بی فایده است که فقط گرهی بر گره های پیشین خواهد زد.
اکنون اگر با دقت نگریسته شود بیانیه تهران علامتی هوشمندانه؛ دقیق وظریف از سوی ایران به جهان غرب مبنی برمیل به تعامل است.البته تعاملی کهبر ستونهایی از واقعیت گرایی و احترام دو جانبه بنا شده است.
در بیانیه تهران بستر لازم برای همکارهای وسیع تر در زمینه فعالیتهای صلحآمیز هسته ای کشورها فراهم آمده و بر آن تاکید شده است.از نکات قابل توجهدر بیانیه تهران، آغاز حرکت برای ایجاد فضای تعاملی به جای فضای تخریبی،تقابلی و صدور قطعنامه است.
واکنش آمریکا در قبال این بیانیه تاسف آور بود و نشان داد که این بیانیهحتی با دقت خوانده نشده است و اگر هم خوانده شده است اندیشمندانی واقعگرا و فارغ از پیشداوری در مورد آن به اوباما مشورت نداده اند.
بر این باورم که بیانیه تهران علامتی مثبت از سوی ایران بوده و میتواندگشاینده دریچه ای باشد که با اشتباه اوباما بسته شد.
در مورد شخص احمدی نژاد و دولت او هر نگاهی می توان داشت؛ قضاوتی که میتواند به تمایل فرد و گرایش سیاسی او مرتبط باشد ولی نمی توان منکر شد کهاحمدی نژاد روحیه و نیز تمایلی استثنایی برای انجام کارهای بزرگ دارد؛بیانیه تهران بذرهای کاری بزرگ را با ظرافت درون خود نهان دارد؛ آیا جهاناین پیام را در خواهد یافت؟
* کیهان
روزنامه کیهان در یادداشت روز خود با عنوان "گزینه های راهبردی در بیانیه تهران " به قلم مهدی محمدی آورده است: واکنش آمریکا به بیانیه تهران و توزیع فوری پیش نویس قطعنامه چهارم تحریم ها در میان اعضای شورای امنیت، در واقع کمی غیر منتظره بود؛ نه به این دلیل که کسی در تهران تصور می کرد آمریکایی ها دست از کینه توزی علیه ایران بردارند بلکه از این رو که حقیقتا هیچ کس فکر نمی کرد دولتمردان آمریکا تا این حد بی خرد و ناتوان از تشخیص سود و زیان خود باشند.
ایده مبادله بیش از یک سال قبل، زمانی روی میز مذاکرات گذاشته شد که آمریکایی ها متوجه شدند هدف گذاری تعلیق غیر منطقی و دست نایافتنی است و اصرار بر آن جز ریخته شدن هر چه بیشتر آبروی آنها حاصلی نخواهد داشت. درک این موضوع که آمریکایی ها به دلیل مواجه شدن با« بحران گزینه» در مقابل ایران (ناکارآمد شدن گزینه های قبلی و ناتوانی از ایجاد گزینه های جدید) مایل به یافتن راهی برای خروج آبرومند از بحران تقابل با ایران هستند، هرگز برای ایران دشوار نبوده است. سال هاست که رسانه ها و تحلیلگران آمریکایی تاکید می کنند اساسا هیچ روش کارآمدی برای متوقف کردن ایران وجود ندارد و دولت آمریکا باید همان سیاستی را در مقابل ایران در پیش بگیرد که در دهه 80 در مقابل چین در پیش گرفت، یعنی پذیرش موجودیت و قدرت آن و بعد تلاش برای یافتن راه هایی برای تعامل با آن که حتی المقدور بر منافع مشترک تاکید می کند و از نقاط رویارویی فاصله می گیرد. مقام های رسمی دولت آمریکا هم مدتی است -اگرچه با فاصله نسبت به جامعه رسانه ای و تحلیلی- دقیقا همین رویکرد را در پیش گرفته اند. مهم ترین نمونه از این دست نامه ای است که رابرت گیتس در ژانویه 2010 به تیم امنیت ملی اوباما نوشت و در آن درخواست کرد فکری برای سبد خالی گزینه های آمریکا در مقابل ایران بکنند. تا آنجا که مربوط به خالی بودن دست آمریکا در مقابل ایران می شود، رابرت گیتس شاید صریح ترین مقام آمریکایی است. این استدلال که حمله نظامی فقط می تواند برنامه ایران را برای مدت کمی به تاخیر بیندازد ولی هرگز قادر به متوقف کردن آن برای همیشه نخواهد بود اساسا متعلق به اوست. در مورد تحریم ها هم اگرچه آمریکایی ها فکر می کنند اعمال تحریم های «سنگین همراه با اجماع جهانی در زمانی طولانی» ممکن است بتواند نهایتا روی ایران تاثیر بگذارد ولی در حال حاضر حتی یک نفر هم در هیئت حاکمه آمریکا نیست که عقیده داشته باشد قطعنامه چهارم تاثیری فوری بر ایران خواهد گذاشت و بلکه برعکس یک الیت قدرتمند وجود دارد که می گوید اگر ایران تصمیم بگیرد به قطعنامه جدید پاسخ حقوقی یا فنی بدهد، ممکن است دیگر هیچ چیز برای آمریکا باقی نماند چون پاسخ حقوقی بعدی به معنای ایجاد صدمه اساسی در همکاری ایران با آژانس و طبعا کور شدن چشم های غرب در ایران و پاسخ فنی به معنای یک جهش عمیق در برنامه غنی سازی 20درصدی ایران خواهد بود و اینها کابوسی است که توهمات آمریکا در مورد تاثیر قطعنامه ها بر ایران را نابود خواهد کرد.
دقیقا بر اساس همین مبانی یعنی علم به نیاز شدید آمریکا به خروج از بحران با حداقل آبروریزی بود که ایران گزینه مبادله را هرگز رد نکرد و فقط اعلام کرد باید تضمین هایی عینی در دست داشته باشد که مطمئن شود در ازای موادی که خارج می شود، سوخت 20 درصد وارد ایران خواهد شد. آمریکایی ها البته هرگز نخواستند تضمین های مورد نظر ایران را تامین کنند و حتی پس از مذاکرات وین اعلام کردند دیگر هیچ مذاکره فنی با ایران نخواهند کرد (و جالب است که حالا ایران را متهم به بی علاقگی به مذاکرات می کنند!) با این وجود، حتی وقتی آمریکایی ها مذاکرات تحریم را آغاز کردند ایران ایده مبادله را از روی میز برنداشت چرا که تصور می کرد در اینکه این راه باز بماند نهایتا اشکالی نیست. در کنار این، ایران یک سلسله اقدامات استراتژیک انجام داد که مبانی بازی را به طور کامل تغییر داد. فهرست این اقدامات چنین است: 1- ایران مطابق برنامه خود به تولید اورانیوم کم غنی شده ادامه داد و میزان ذخایر خود را از 2000 کیلوگرم فراتر برد. این امر نهایتا ایران را در موقعیتی قرار داد که خطر استراتژیک تهی شدن انبار ذخیره مواد هسته ای خود را -یعنی همان چیزی که غربی ها در پی آن بودند- برای همیشه از بین ببرد. 2- ایران با اعلام تاسیسات فردو و بعد اعلام برنامه خود در مورد ساخت 10 تاسیسات جدید غنی سازی (در پاسخ به قطعنامه شورای حکام) عملا وضعیتی بوجود آورد که موضوع نطنز از دستور مباحثات استراتژیک خارج شود. 3- ایران در گام بعدی غنی سازی 20 درصد را آغاز کرد و ظرف یک روز از آبشار S8 در نطنز محصول گرفت. این کار چند پیام کلیدی داشت. اولا توجه به این نکته بسیار مهم است که ایران تنها زمانی غنی سازی 20 درصد را آغاز کرد که غربی ها نتوانستند پیام اعلام بی علاقگی ایران به بالاتر بردن غنی سازی از سطح 5/3 درصد را دریابند. ثانیا ایران در شرایطی غنی سازی 20 درصد را شروع کرد که قبل از آن تمام جهان اذعان کرده بود ایران اورانیوم 20 درصد غنا را جز برای مصارف صلح آمیز در راکتور تهران برای چیز دیگری نمی خواهد. در واقع این اولین بار بود که غربی ها اسیر حرف های خود شدند و نتوانستند ایران را به اقدامات غیر صلح آمیز متهم کنند. ثالثا- نکته دیگر این است که آغاز غنی سازی 20 درصد باعث شد ایران تجربه فنی را به دست بیاورد که شاید در شرایط عادی هرگز توجیهی برای کسب آن نداشت. در واقع اگر غرب سوخت راکتور تهران را به ایران می داد ایران هیچ وقت امکان این تجربه فنی را نمی یافت، تجربه ای که اگر در آینده به هر دلیل غنی سازی 20 درصد در ایران متوقف شود هم برای ایران باقی خواهد ماند و دیگر قابل بازگشت به عقب نیست. غربی ها خود ضرب المثلی دارند که می گویند آدمی نمی تواند آنچه را که می داند نداند! رابعا و شاید مهم تر از همه اینها، ایران با آغاز غنی سازی 20 درصد موضوع غنی سازی 5/3 درصد را کاملا به حاشیه برد و آن را به یک گزینه غیر قابل گفت وگو تبدیل کرد.
مجموعه این اتفاقات باعث شد غرب احساس کند دچار نوعی عقب ماندگی استراتژیک شده است. ایران دائما گزینه های جدیدی را به سبد خود اضافه می کرد در حالی که غربی ها در کارآمد کردن همان یک گزینه مورد ادعای خود یعنی تحریم درمانده بودند. فعال شدن ترکیه و برزیل برای واسطه گری میان ایران و گروه 6 علاوه بر انگیزه های اختصاصی که خود آنها داشتند، محصول چراغ سبزی بود که آمریکایی ها پس از مشاهده همین دورنمای تاریک مبارزه جویی با ایران به این دو کشور نشان دادند. ترکیه و برزیل در اصل 3 انگیزه بیشتر نداشته اند. اول اینکه می خواستند گرهی که آمریکا در پی باز کردن آن با دندان بود و نمی توانست، را با دست باز کنند و از این طریق جایگاه بین المللی خود را ارتقا ببخشند. دوم، این دو کشور می دانستند که هرگونه تحریم جدید در شورای امنیت می تواند به مبادلات اقتصادی وسیع آنها با ایران آسیب بزند (البته پیش نویس جدید نشان می دهد که این تحلیل درست نبوده است) و در نتیجه می خواستند یک راه حل مذاکراتی ماقبل تحریم پیدا کنند و سوم، ترکیه و برزیل به این نکته واقف بودند که گذشته ایران در پرونده هسته ای آینده آنهاست و غرب اگر اکنون از خاکریز ایران بگذرد رویه ای ایجاد خواهد کرد که خیلی زود دامن آنکارا و برازیلیا را هم می گیرد. ایران علاوه بر اینکه از این انگیزه ها آگاه بود، به دلیل استراتژی مبنایی خود در سیاست خارجی که می توان آن را «به هم ریختن نظم شمال محور در روابط بین الملل» خواند، به آنها اجازه رشد داد و در زمانی کوتاه نتیجه این تعامل در قالب بیانیه تهران ظاهر شد.
بیانیه تهران برای طرف غربی حقیقتا غافلگیر کننده بود. این بیانیه دقیقا زمانی در تهران امضا شد که طرف های غربی خود را برای گرفتن قیافه حق به جانب در مقابل ترکیه و برزیل و گفتن این جمله که «دیدید گفتیم با ایران نمی شود به نتیجه رسید» آماده کرده بودند. حتی پیش از نشست تهران هم معلوم بود که غربی ها باور نمی کردند در ایران اتفاق غیر منتظره ای رخ بدهد. دیمیتری مدودف رئیس جمهور روسیه روز 26 اردیبهشت در مسکو به لولا داسیلوا گفت در تهران شانسی بیش از 30 درصد ندارد و چند روز قبل از او هم هیلاری کلینتون گفته بود امکان ندارد که تلاش های ترکیه و برزیل به نتیجه ای برسد. وقتی همه این پیش بینی ها نادرست از آب درآمد واضح بود که غربی ها دچار سرگیجه شده اند. در واقع، بیانیه تهران همه مبانی اقدام آمریکا علیه ایران را فرو ریخت. اجازه بدهید این مبانی را مرور کنیم: 1- آمریکایی ها همیشه می گفتند ایران فقط بازی می کند و هرگز تن به هیچ توافقی نخواهد داد. بیانیه تهران نشان داد ایران اتفاقا اهل توافق است به شرطی که طرفی برای توافق وجود داشته باشد. 2- آمریکایی ها همواره تاکید می کردند برنامه هسته ای ایران یک تهدید است اما بیانیه تهران نشان داد ایران یک برنامه تجاری کاملا شفاف را تعقیب می کند. 3- آمریکایی ها می گفتند در مورد ایران اجماع وجود دارد اما بلافاصله پس از امضای بیانیه تهران معلوم شد همه آن سیستم اجماعی که آمریکایی ها ساخته بودند و هدف آن به قول خودشان فرستادن پیام یکپارچه جامعه بین المللی به ایران بود، تا چه حد شکننده است. و 4- آمریکایی ها همواره می گفتند یافته شدن هرگونه راه حل برای مسائل مهم جهانی از جمله مسئله ایران بدون مشارکت آنها ممکن نیست. بیانیه تهران نشان داد که اتفاقا آمریکا بخشی از مشکل است نه بخشی از راه حل و بلوک های جدیدی شکل گرفته که می توانند برای مسائل مهم جهانی راه حل پیدا کنند بدون آنکه از آمریکا اجازه گرفته یا به خط قرمز های آن پای بند باشند.
شاید چیزی که بیشتر از هر موضوع دیگری آمریکا را عصبانی کرد متن بیانیه تهران بود که کسانی حتی در داخل ایران هم هنوز آن را به درستی نفهمیده اند. ایران طبق بیانیه تهران حتی یک گرم اورانیوم از خاک خود خارج نمی کند مگر اینکه آمریکایی ها (و گروه وین) به طور مکتوب و رسمی کلیه بندهای بیانیه را بپذیرند. پذیرش کلیه بندها دقیقا به این معناست که آمریکا باید غنی سازی در ایران را بدون اشاره به درصد بپذیرد (بند2)، برای ساخت نیروگاه و راکتورهای تحقیقاتی در ایران وارد عمل شود (بند3)، همه تهدیدهای خودعلیه ایران را متوقف کند (بند4)، هرگونه مذاکره میان ایران و گروه 1+5 فقط بر مبنای مشترکات دوبسته پیشنهادی باشد (بند9) و نهایتا اذعان کند که ایران هیچ عدم پای بندی به NPT نداشته است (بند10). در کنار اینها بیانیه تهران هیچ الزامی برای توقف غنی سازی 20 یا 5/3 درصد، ساخت تاسیسات جدید و ساخت و مونتاژ ماشین های جدید برای ایران ایجاد نمی کند. در واقع روشن بود که آمریکایی ها با دیدن چنین متنی شوکه خواهند شد، متنی که پیشنهاد آژانس را کاملا مراعات می کند اما از هیچ کدام از حقوق و خطوط قرمز ایران به قدر ذره ای کوتاه نمی آید.
ارائه پیش نویس قطعنامه ششم علیه ایران پس از مواجهه با این شوک، در واقع به این معنا بود که درست بودن همه استدلال های ایران ثابت شود. واکنش آمریکا نشان داد که ایران در مورد همه چیز راست می گفته است. از جمله ایران راست می گفته که آمریکایی ها با ترکیه، برزیل و آژانس صادق نیستند و فقط می خواهند آن را بازی بدهند، ایران راست می گفته است که قصد واقعی آمریکا مبادله نیست و آمریکا فقط توطئه ای برای تهی کردن انبار ذخیره مواد هسته ای ایران ترتیب داده است و ایران راست می گفته است که اوباما با بوش فرقی ندارد و فقط دروغگوی بهتری است. اینها مسائلی است که اکنون دیگر نه فقط ایران بلکه کشورهایی مانند برزیل و ترکیه -و بسیاری کشورهای دیگر که فعلا ترجیح می دهند صدایشان را بلند نکنند- آن را دریافته اند و تحت این شرایط شاید آمریکا بتواند چند قطعنامه هم بدهد اما باید مطمئن باشد ارزش این قطعنامه ها برای کشورهای جهان از حد ورق پاره هایی بی خاصیت فراتر نخواهد رفت.
جالب است که آمریکایی اخیرا چیزهایی در این باره می گویند که ایران نشان داد از فشارها تاثیر می پذیرد و احتمالا به همین دلیل هم هست که بحث قطعنامه را جدی کرده اند تا شاید بتوانند به خیال خودشان ایران را وادار به امتیازدهی کنند. چیزی که این گمان را تقویت می کند زنده شدن یکباره مرده ریگ تعلیق توسط آمریکایی هاست و بیان جملاتی از این دست که قطعنامه صادر می شود چون ایران در مذاکره با ترکیه و برزیل تعلیق را نپذیرفته است! جالب است که آمریکایی ها تا همین هفته پیش می گفتند تنها چیزی که از ایران می خواهند پذیرش مبادله در کشور ثالث است (نامه اوباما به اردوغان و داسیلوا همین را می گوید) اما حالا می گویند ایران چرا تعلیق را نپذیرفته است؟! این اظهارات نتیجه فعالیت همان دستگاه محاسباتی معیوبی است که قبلا در باره آن سخن گفته ایم. اگر دستگاه محاسباتی آمریکا درست کار می کرد طبعا آمریکایی ها باید می فهمیدند که بیانیه تهران سقف توافقی است که می توان کرد . با این حال باید گفت در واقع این واکنش آمریکا در زمانی بسیار خوب انجام شد چرا که هنوز هیچ موادی از ایران خارج نشده است. حتی اگر قطعنامه ای صادر شود ایران به راحتی می تواند در حالی که ترکیه، برزیل و بسیاری کشورها را در کنار خود دارد گزینه مبادله را از روی میز بردارد، با توجیه کامل غنی سازی 20درصد و ساخت تاسیسات جدید را هم ادامه بدهد و در کنار همه اینها آمریکا را در جامعه جهانی بابت دروغگویی و خیانت پیشگی اش به چالش بکشد. فکر نمی کنم وضعیتی بهتر از این وجود داشته باشد.
برداشته شدن گزینه مبادله از روی میز به معنای مسدود شدن تنها راه موجود پیش پای آمریکاست. ایران علاقه ای به ایجاد این بن بست نداشت و اراده خود را هم نشان داد. اگر آمریکایی ها واقعا مایل به دویدن در کوچه بن بست هستند، ایران بدش نمی آید اندکی تفریح کند.
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی در سرمقاله امروز خود با عنوان " آمریکا چه میخواهد؟ " آورده است: پافشاری دولتمردان آمریکائی برحربه تحریم و ارائه پیشنهاد قطعنامه چهارم علیه جمهوری اسلامی ایران به شورای امنیت سازمان ملل، آنهم درست بلافاصله بعد از انتشار بیانیه 10 مادهای تهران و اعلام آمادگی ایران برای تبادل سوخت هستهای در خاک ترکیه، نشان داد مشکل دولت آمریکا با ایران اصولا موضوع سوخت هستهای نیست و ساکنان کاخ سفید به چیزی فراتر از این قبیل مسائل میاندیشند.
در اظهارنظرهای مقامات غربی و حتی آْژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره بیانیه 10 مادهای 27 اردیبهشت تهران، نکاتی وجود دارد که آشکارا نشان میدهد موضوع مبادله سوخت برای آنها اصولا مطرح نیست و اگر تاکنون بر سر آن با مقامات ایرانی چانه میزدند به این خاطر بود که آنرا وسیلهای برای وارد ساختن فشارهای بیشتر بر ایران میدانستند و از این طریق در پی تحقق اهداف اصلی خود بودند. این نکته را مقامات کشورهای غربی به اینصورت اعلام کردهاند که: "بیانیه تهران، هر چند قدمی مثبت در حل و فصل معضل اتمی ایران است، اما به پرسشها و ابهامهای اساسی آژانس بینالمللی اتمی و کشورهای مشکوک به برنامههای اتمی ایران پاسخ نداده است. غربیها میگویند مشکل آنها با برنامه غنی سازی ایران است نه صرفا معاوضه سوخت ایران در کشوری ثالث یا حتی در درون ایران ".
مقامات غربی به ویژه آمریکائیها آشکارتر از این نیز سخن گفتهاند. سوزان رایس، نماینده آمریکا در سازمان ملل گفت: "دنبال کردن تحریمهای جدید هیچ ارتباطی به توافق مبادله سوخت که در تهران صورت گرفته است ندارد. پیشنویس قطعنامه جدید، خودداری جمهوری اسلامی ایران از تعلیق غنیسازی اورانیوم و برنامههایش برای ساخت 10 تاسیسات هستهای را هدف میگیرد ".
موضوع، آنقدر آشکار است که حتی سازمان ملل نیز همانند مقامات آمریکائی و سایر کشورهای غربی صاحب سلاح اتمی و حق وتو، آنرا مطرح ساخته است. مارتین نسیرکی، سخنگوی دبیرکل سازمان ملل گفت: "بان کیمون گفته است ایران در برآوردن تعهدات بینالمللی خود در قبال برنامه هستهای با شکست روبرو شده است. وی از تهران خواست به درخواستهای آژانس بینالمللی اتمی پایبندی نشان دهد ".
نمایندگان چین، روسیه و فرانسه در سازمان ملل نیز در مصاحبههای جداگانهای درباره بیانیه 10 مادهای تهران بگونهای اظهارنظر کردهاند که نشان دهند هیچ منافاتی میان این بیانیه و استمرار پافشاری اعضای شورای امنیت سازمان ملل برخواستههای اصلی خود از ایران نمیبینند. لی بائودونگ، نماینده چین در سازمان ملل ضمن اعلام پایبندی پکن بر اعمال فشار و گفتگو تاکید کرد: "ما معتقدیم به گردش در آوردن پیشنویس قطعنامه به معنای بستن در به روی دیپلماسی نیست ". ویتالی چورکین، نماینده روسیه نیز گفت: "پیشنویس نهائی قابل پذیرش است، زیرا بقدر کافی بر مسائل منع اشاعه متمرکز است ". ژرار ارو، نماینده فرانسه نیز گفت: توافق شش کشور با مواضع سیاسی متفاوت در مورد پیشنویس قطعنامه، گواه روشنی بر نگرانی جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای ایران و تمایلش به راه حل دیپلماتیک از طریق مذاکره است ".
روشنترین نتیجهای که از این اظهارات میتوان گرفت اینست که آنچه آمریکا - و به تبع آن سایر اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل - از ایران میخواهند اینست که:
اولا غنیسازی را تعلیق کند
ثانیا ساخت تأسیسات جدید هستهای را تعطیل نماید
و ثالثا به سایر درخواستهائی که از طریق آژانس بینالمللی انرژی اتمی دیکته میشود پایبندی نشان دهد.
این خواستهها، به ویژه آنچه به نام آژانس بینالمللی انرژی اتمی و تحت عنوان درخواستهای آژانس مطرح شده و بسیار کلی و غیرشفاف است، میتواند از یکطرف شامل کلیه فعالیتهای هستهای حتی ابتدائیترین و صلحآمیزترین آن شود و از طرف دیگر تا الزام به پذیرش "پروتکل الحاقی " به پیش برود. قطعنامه تحریمهای جدید نیز مقدمهای برای رسیدن به این خواستههای غیرقانونی است.
آمریکا برای آنکه بتواند قطعنامه جدید ضد ایرانی را به تصویب شورای امنیت برساند، علاوه بر تلاشهائی که برای همراه ساختن چین و روسیه با خود بعمل آورده، حتی برای راضی کردن سه عضو غیردائم شورای امنیت سازمان ملل یعنی برزیل، ترکیه و لبنان نیز راهکارهائی را در نظر گرفته است. منابع آمریکائی گفتهاند قرار است این هفته سعد حریری، نخستوزیر لبنان، به واشنگتن برود و آمریکائیها خود طرح راضی کردن لبنان را اجرا نمایند و مسئولیت راضی کردن برزیل و ترکیه را نیز به آلمان، فرانسه و انگلیس واگذار کردهاند.
با توجه به این خواستههای غیرقانونی آمریکا، تردیدی نیست که دل بستن به تبادل سوخت در خاک ترکیه با تکیه بر آنچه در بیانیه تهران آمده برخلاف هوشمندی سیاسی است. علاوه بر اشکالات متعددی که به بیانیه تهران در مورد عدم همزمانی مبادله و مقدار آن وارد است، اصولا ترکیه مکان مناسبی برای تبادل نیست. هر چند دولت ترکیه قابل اعتماد است، ولی با توجه به حضور ناتو در این کشور، قدرتی که نظامیان لائیک دارند، وسلطه و نفوذ آمریکا بر ترکیه و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، آمریکا میتواند هر طور که اراده کند در این زمینه عمل نماید. به ویژه آنکه موضعگیریهای چند روز اخیر آمریکا و اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل و حتی آژانس نشان داد همهی آنها در پی تعطیل کردن فعالیتهای هستهای ایران و تسلیم شدن ایران در برابر خواستههای خود هستند. بدین ترتیب، تردید نباید کرد که موضعی که بارها توسط رهبر معظم انقلاب در این زمینه اعلام شده کاملا هوشمندانه و دقیق است و نباید از آن تخطی شود.
جمهوری اسلامی ایران 20 سال قبل با خرید 40 کیلو سوخت با غنای 20 درصد توانست رآکتور تهران را تا امروز تغذیه کند و هنوز استفاده از آن ادامه دارد. اکنون که مسئولان کشور اعلام کردهاند با حضور و نظارت نمایندگان آژانس بینالمللی انرژی اتمی، موفق به غنی سازی 20 درصدی شدهاند طبعا نیازی به وارد کردن سوخت 20 درصدی از خارج نداریم و میتوانیم موضوع مبادله را اصولا منتفی بدانیم. علاوه براین، فعالیتهای هسته ای ایران به اعتراف مسئولان آژانس بینالمللی انرژی اتمی همواره صلح آمیز و منطبق بر مقررات و موازین بوده و هیچ نشانه ای از انحراف در این فعالیتها به سوی مصارف نظامی وجود نداشته. بنابر این، ما میتوانیم با تکیه بر منطق قانون به فعالیتهای هستهای خود ادامه دهیم و برای جلوگیری از تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل به راههای قانونی متوسل شویم.
ملت ایران، همانگونه که در طول 31 سال گذشته، نظام جمهوری اسلامی را در همه نشیب و فرازها همراهی کرده، اکنون نیز چنین خواهد کرد و از تلاشهای قانونی و منطقی مسئولان همواره پشتیبانی خواهد نمود. حرکت مسئولان با چنین آهنگی قطعا موفق خواهد بود و همه توطئهها، از جمله توطئه ای که اکنون آمریکا درصدد عملی ساختن آنست، خنثی خواهد شد.
* جوان
روزنامه جوان در یادداشت امروز خود با عنوان "رمزگشایی از یک پیوند " به قلم عباس حاجی نجاری آورده است: در میان فعالان سیاسی و گروهها و احزاب داخلی کشور اگر چه در گذشته در مورد نحوه اداره کشور و حتی نگاه آنها به نقش دین در حکومت اختلاف نظرهایی وجود داشت، اما در یک مورد اتفاقنظر وجود داشت و آن هم ضدیت و مخالفت با گروهکهای تجزیهطلب و عوامل سرسپرده دشمن بود که مردم مظلوم ایران در استانهای محوری نظیر کردستان و سیستان و بلوچستان را تنها به خاطر خوشامد دشمنان و دریافت جیره و مواجب به خاک و خون میکشیدند و با مثله کردن مردان و زنان و کودکان مظلومی که حاضر به باج دادن به آنها و یا مخالفت با نظام اسلامی نبودند، سیاهترین نقش را درتاریخ سیاسی کشور از خود به جای گذاشتند که در آن میان میتوان به گروهکهایی نظیر کومله، دموکرات، پژاک و گروهک ریگی اشاره کرد، اما این وضعیت در شرایط کنونی و در مورد نحوه تعامل این گروهکها با سران فرقه سبز کاملاً متفاوت شده است.
بیانیه اخیر موسوی، رهنورد و کروبی در حمایت از عوامل گروهکهای پژاک و تندر و محکومیت نظام قضایی کشور، اگر چه بخشی از ابعاد پنهان فتنه بعد از انتخابات را روشن کرد، اما تشکر و قدردانی عبدالله مهتدی، سرکرده گروهک کومله از این دو در گفتوگو با شبکه العربیه و دویچه وله آلمان، تردیدی باقی نگذاشت که فتنه بعد از انتخابات پیوندی ناگسستنی با محاربان و گروهکهای تروریستی دارد که دستشان به خون هزاران تن از مردم بیگناه کشور آلوده است.
اما مهمتر از اعلام این پیوند، این اعلام حمایتها از یکی از نکات مهم حوادث بعد از انتخابات یعنی چگونگی شکلگیری حوادث تأسف بار روز عاشورا در سال 88، رمز گشایی کرد. عبدالله مهتدی سرکرده گروهک کومله دراین گفتوگو (مورخ 1389/2/26) میگوید: «احزاب و گروهکهای مخالف باید به هم نزدیک شوند و اگر این طور نبود آن تظاهراتها که در روز عاشورا به اوج رسید نمیتوانست اتفاق بیفتد. حوادث روز عاشورا محصول چه بود؟ اگر یک نوع اجماع بین گروهها و سازمانها و همصدایی وجود نداشت، پس چطور این چیزها اتفاق افتاد. من به وجود آمدن یک همکاری بزرگ سیاسی را ضروری میدانم و فکر میکنم حتی خشتهای اولیهاش را هم بشود در خارج از کشور گذاشت، نه به عنوان بدیلی برای کنار زدن داخل، بلکه به عنوان مکمل و موازی حرکت داخل، اصلاً آن چیزی که ما از آن رنج میبریم، فقدان سازمان سیاسی و فقدان رهبری سیاسی کافی و فقدان حرکت متمرکز است که بتواند به جنبش سمت و سو دهد.»
در جریان فتنه بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری، حادثه روز عاشورا نقطه اوجی بود که در آن فتنهگران با سازماندهی مجدد دست به اقدامات خشونتآمیزی زدند که حمله سازماندهی شده به نیروی انتظامی، حمله به دستجات عزاداری و آتش زدن تکایا و حسینیهها و ترور مشکوک چند نفر از قبیل خواهرزاده موسوی از جمله آن بود.
با این اعتراف سرکرده کومله و بیانیههای فتنهگران داخلی نباید کمترین تردیدی نسبت به اهداف پلید گردانندگان فتنه بعد از انتخابات در تقابل با نظام اسلامی باقی بماند. کسانی که در آستانه سال جدید و به رغم ناکامی در ایجاد تحرک اجتماعی در آستانه روز کارگر و هفته معلم، این بار و در آستانه سالگرد برگزاری انتخابات به گروهکهایی نظیر پژاک و کومله متوسل شدهاند تا به زعم خود، بتوانند ظرفیتهای قومی و فرقهای را به صحنه بکشانند، اگر چه نمیتوان برنامه تجلیل از بازداشتیهای حوادث بعد از انتخابات که خود نوعی فراخوان برای حضور مجدد در عرصه خیابانهاست را به عنوان مکمل این سناریو از نظر دور داشت.
* پول
روزنامه پول درسخن روز خود با عنوان "آقای استانیسلاوسکی و پول ملی "به قلم مهرداد خدیر آورده است:
• نکتهای که از زبان آقای طهماسب مظاهری، رییس کل پیشین بانک مرکزی در پانل تخصصی کنفرانس پولی و ارزی بیان شده چندان جدی و قابل تامل است که ضرورت دارد کارشناسان و محافل مختلف اقتصادی و حتی سیاسی و اجتماعی بر آن درنگ کنند و قبل از همه مجلس و بویژه اقتصاددانان و اقتصادخوانان آن بههوش باشند.
هشدار تلویحی رییس کل سابق، درباره تامین پول موردنیاز هدفمند کردن یارانهها از بانک مرکزی است. مفهوم دیگر این جمله این است که کار از برداشت از ذخیره ارزی گذشته و احتمالا قرار است از نظام بانکی استقراض صورت گیرد.
با این توجیه که ابتدا یارانههای نقدی در استانهایی که اجرای آزمایشی شروع شده واریز و بعد حذف و هدفمندی اجرا میشود. به این معنی که چون «دخل» این پروژه فعلا نرسیده و تمام آن «خرج» است، منابع آن را باید از جای دیگر تامین کنند. حال آنکه یگانه منبع برای هزینهکردی با عنوان «پرداخت یارانه نقدی» باید همان درآمدی باشد که از افزایش قیمتها حاصل میآید. به بیان روشنتر مثلا وقتی قیمت برق چند برابر میشود دولت هم نیمی از این درآمد را به یارانه بگیران متقاضی میدهد.
تامین اعتبار هدفمندی یارانهها از بانک مرکزی و با چاپ پول اما اذعان به تحقق نیافتن پیشبینیهاست، همچنانکه پیش از این تصریح شده بود با افزایش قیمتها، مصرف کاهش مییابد و دولت همزمان نمیتواند هم در پی اصلاح الگوی مصرف باشد و هم تشویق به افزایش برای کسب درآمد.
این را دیگر همه میدانند که چاپ پول بدون پشتوانه پایه پولی (پول پرقدرت) را تضعیف میکند و به تورم دامن میزند. از سوی دیگر توجیه هدفمندسازی یارانهها تنها در چارچوب اقتصاد آزاد امکانپذیر است و همین اقتصاد آزاد با استقلال بانک مرکزی و نگاه صرفا پولی و غیر دستوری نسبت وثیق دارد. از این رو نمیتوان از یک سو با مدل اقتصاد آزاد در ضرورت حذف یارانهها داد سخن داد و از جانب دیگر بدیهیترین اصول آن را نادیده انگاشت و بانک را به ابزاری برای جبران کسری بودجه و کاستیهای درآمدی بدل ساخت.
موضوع حساستر و مخاطرهآمیزتر از اختلافات آکادمیک و تفاوت در مقام نظر و تئوری است. مثلا در عرصه هنر و بازیگری ممکن است کارگردانی یا بازیگری پیرو مکتب «استانیسلاوسکی» باشد که معتقد بود بازیگر باید در نقش مستحیل شود و دیگری پیرو «برشت» که به فاصلهگذاری باور داشت و اینکه احساس کنی بازیگر در حال ایفای نقش است و خود نقش نیست.
در قبال پول و بانک هم دو نگاه وجود دارد. یکی نگاهی که آن را به مثابه ابزار مینگرد و دیگری آنکه پول را کالا میداند. اگر تفاوت دو مکتب استانیسلاوسکی و برشت، سلیقههایی را ارتقا میدهد و بحثهایی را بیرون از زندگی روزمره دامن میزند، تفاوت نگاه ابزاری و در خدمت اهداف دولت به پول با نگاه متناسب با اقتصاد رقابتی اما میتواند پول ملی را به چنان ضعف و فتوری بکشاند که نه حذف سه صفر که قطاری از صفرها هم افاقه نکند.
خوب یا بد و واقعی یا اغراقآمیز تضعیف شدید پول ملی آدمی را به یاد اقتصاد زیمبابوه میاندازد؛ نمایشی که تفاوتی ندارد بازیگران آن، پیرو استانیسلاوسکی باشند و در نقش، حل و مستحیل و مضمحل شوند یا پیرو برشت و جابهجا یادآوری کنند که ما داریم نقش بازی میکنیم.
*دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد در سرمقاله خود با عنوان "تاثیر بحران یورو بر بورس تهران " به قلم علیرضا کدیور آورده است:به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و فعالان بازار سرمایه، بورس تهران در حال حاضر دماسنج اقتصاد کشور نیست؛ چراکه ترکیب صنایع و شرکتهای حاضر در بورس به گونهای است که هماکنون بیش از 60 درصد ارزش بازار متعلق به شرکتهای تولیدکننده مواد خام است. شرکتهای فعال در صنایع فلزی و معدنی، پتروشیمی و پالایشگاهی با توجه به تعرفههای موجود و فروش محصولات خود به قیمتهای جهانی، کفه ترازوی بورس تهران را به سمت قیمتهای جهانی سنگین کردهاند؛ اما این ناموزونی در بورس، از سال 85 و در پی عرضه شرکتهای بزرگ دولتی در قالب اجرای سیاستهای کلی اصل 44 (با توجه به زمینه فعالیت این گونه شرکتها) بیش از پیش تشدید شده است.
نمونه بارز تاثیرپذیری بالای بورس از قیمتهای جهانی، بازدهی 30 درصدی بورس در نیمه اول سال 87 در پی جهش قیمت جهانی مواد خام و ثبت میانگین بازدهی 33- درصدی در نیمه دوم همان سال پس از بروز بحران جهانی اقتصاد است. وضعیتی که به وضوح تاثیرگذاری بالای روند حرکت قیمتهای جهانی بر سودآوری شرکتهای مرتبط و حتی روند کلی بورس تهران را نشان میدهد.
از سوی دیگر، بررسی روند حرکت قیمت جهانی نفت، فلزات، مواد نفتی و محصولات پتروشیمی حکایت از رابطه معکوس نرخ برابری دلار آمریکا در مقابل سایر ارزهای بینالمللی و قیمت این گونه مواد دارد.به بیان دیگر تضعیف دلار آمریکا در مقابل سایر ارزها، رشد قیمتهای جهانی و تقویت دلار، افت قیمتها را در پی دارد. حال در شرایطی که طی روزهای گذشته، بحران اقتصادی، حوزه یورو را مورد تهدید قرار داده و منجر به افت ارزش یورو در مقابل دلار آمریکا و تقویت دلار شده است، قیمت جهانی مواد خام مسیر نزول را در پیش گرفتهاند. بررسی روند تغییرات یورو در برابر دلار آمریکا نشان میدهد پس از ثبت بالاترین نرخ برابری این دو ارز در سطح 599/1 در 15 جولای 2008، یورو با شیبی ملایم به برابری 512/1 در اوایل دسامبر 2009 رسیده است؛ اما طی 6 ماه گذشته، برابری یورو در برابر دلار با افت 5/18 درصدی به سطح 24/1 تنزل یافته است. وضعیتی که پس از یک دوره خوشبینی درخصوص جهش قیمتهای جهانی در اسفند 88 و فروردین 89، قیمت جهانی نفت، فلزات غیرآهنی، بیلت فولادی و برخی از محصولات پتروشیمی را با افتی مشابه یورو توام ساخته است.
اما در حال حاضر به نظر میرسد بورس تهران به واسطه چند عامل، تاکنون نسبت به این سقوط معنادار و احتمالا مدتدار واکنش نشان نداده است. در این میان نخستین عامل به خوشبینی نسبت به بهبود قیمتها در ماههای پیش رو در سالجاری (با توجه به گذشت تنها دو ماه از سال کاری) بازمیگردد. از سوی دیگر نزدیکی به فصل مجامع و انتظار برای دریافت سود نقدی، تا حد زیادی بار منفی روانی ناشی از سقوط قیمتهای جهانی را تعدیل کرده است. اما به هر رو به نظر میرسد تداوم تقویت ارزش برابری دلار آمریکا نسبت به سایر ارزها و سقوط یا حتی ثبات قیمتهای جهانی در سطح فعلی میتواند پس از گذر از فصل مجامع و تقسیم سود نقدی (با توجه به کاهش ارزش ذاتی شرکت) روزهای متفاوتی را برای بورس تهران رقم زند. روزهایی که تاثیرات اجرای قانون هدفمندسازی یارانهها، نیز به تدریج خود را نشان خواهد داد.