صفحه نخست >>  عمومی >> آخرین اخبار
تاریخ انتشار : ۰۸ تير ۱۳۸۹ - ۱۰:۴۶  ، 
کد خبر : ۱۴۸۰۴۱

جناب آقای زبیر شما نخبه نیستید


بصیرت: در روزهای قبل و بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری اسلامی ایران بر روی «نخبگان» تأکید زیادی صورت گرفت و جناح فکری خاصی سعی در بهره‏گیری از بار مثبت معنای «نخبه» در فضای جامعه را داشت. اما این تأکید بیرونی و ظاهری، تأکید مسطور و پوشیده‏ای نیز داشت و آن تأکید بر وجود توده‏ها و یا در واقع غیرنخبگان بود که بالتّبع باید چشم به نخبگان می‏دوختند تا راه را از چاه بازشناسند.
این‏که این نخبگان چه کسانی هستند و چه خصوصیاتی دارند و چرا باید شهروندان "صمٌ بُکم" دل به آن‏ها بسپارند امری است که تا امروز مفروض بوده است؛ مفروض مبهم. مفروض از این جهت که همه کمابیش بر آن اتفاق نظر داشتند و مبهم از این جهت که علت این سرآمدی هیچ‏گاه روشن نگردید، و البته بعدها معلوم نشد که واقعاً " فَهُم لایَعقِلون" توصیف چه کسانی بوده است؟
اما ماجرا به همین جا ختم نشد و با کاربرد دوگانه "عوام و خواص" توسط رهبر معظم انقلاب اسلامی مسئله بغرنج‏تر گردید و این بغرنج هنگامی جدی‏تر شد که نخبگان به "چه کنم؟ چه کنم؟ " افتادند که "راه مردم؛ آری یا خیر؟"
نخبه‏گی در جامعه مدنی
تعبیر ویلفردو پارتو1- جامعه‏شناس ایتالیایی- ازelite چیزی شبیه نخبه است، اما این نخبه هیچ‏گونه دلالت اخلاقی یا افتخارآمیز ندارد و به کسانی اطلاق می‏شود که در هریک از فعالیت‏های بشری بالاترین نمره را بدست آورده باشند. بدین جهت شاید «سرآمد» معادل دقیق‏تری برای آن باشد. به نظر پارتو جامعه از دو قسمت تشکیل شده است: 1) اکثریت فاقد سر‏آمدگونگی 2) اقلیت برخوردار از سرآمدگونگی، که ریشه این برخورداری یا فقدان، در جنبه‏های زیستی- روانی افراد است. وی نخبگان را به حکومتی و غیرحکومتی (سرآمد‏ در ‏ثروت، شهرت،‏ شهوت‏و...) و نخبگان حکومتی را به شیران- صاحبان شجاعت و دلیری- و روباهان- صاحبان تدبیر و زیرکی- تقسیم می‏کند.
پارتو دو نوع نخبگان را برجسته می‏کند: نخبگان قدرت (سیاست) و نخبگان ثروت (اقتصاد) و در هر دو مورد صفات شیری و روباهی را تعیین‏کننده می‏داند. بنابر این یک طبقه حاکم نمونه باید آمیزه‏ متناسبی از ترکیب شیران و روباهان ماکیاولی- در واقع پیوند تدبیر و شمشیر- باشد. اگر اختلال‏هایی در چرخش نخبگان حکومت پدید آید و از رسیدن حکومت به چنین ترکیب مناسبی جلوگیری کند، رژیم یا دیوانسالاری خرفت و فسیل‏شده‏ای پدیدار خواهد شد که از هر گونه ابتکار و انطباق عاجز است و یا به رژیم ضعیفی مرکب از حقوق‏دانان جنجالی و پرگو تغییر شکل خواهد داد که از کاربرد هر گونه عمل قاطعانه و قدرتمندانه ناتوان است. اگر چنین شود با سرنگونی فرمانروایان، نخبگان نوین، رژیم کارآمدتری را بنا خواهند کرد. با این اوصاف جامعه به ناگزیر تحت چیرگی گروه کوچکی از نخبگانی است که بر مبنای نوعی مصلحت شخصی روشنگرانه عمل می‏کنند و بر توده‏های مردم که تحت تسلط نیروهای غیر عقلانی‏اند، فرمانروایی می‏کنند.
امروزه بسیاری از جامعه‏شناسان از نخبه‏گرایی دموکراتیک سخن می‏گویند و در واقع حکومت نخبگان قدرت و ثروت را اجتناب‏ناپذیر می‏دانند. آنان معتقدند سطح مشارکت دموکراتیک که در یک جامعه بزرگ امروزی می‏توان بدان دست یافت محدود است و نظام‏های چند حزبی تنها امکان انتخاب محدود این که چه کسانی قدرت را اعمال می‏کنند فراهم می‏سازند و در واقع رقابت گروه‏های ذینفع میزان تمرکز قدرت را در دست تنی چند از نخبگان حاکم محدود می‏کند.
خاص‏بودگی در جامعه دینی‏
اما تعبیر عوام و خواص به کلی با مبحث نخبگان متفاوت است. برای آشکار شدن هر چه بیشتر موضوع به بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در 20 خردادماه 1375 نظر می‏افکنیم.
در هر جامعه‏ای، مردم به دو قسم خواص و عوام تقسیم می‌شوند: یک قسمْ کسانی که از روی آگاهی، تصمیم‌گیری و عمل می‌کنند. راهی- خوب یا بد- را می‌شناسند و در آن گام برمی‌دارند که اسمشان را خواص می‌گذاریم. قسم دیگر، کسانی هستند که دنبال تحلیل و درک نیستند، تابع جَوّند و دنبال آن جوّ به حرکت در می‌آیند. یک وقت مردم می‌گویند «زنده باد!» این هم نگاه می‌کند، می‌گوید «زنده باد!» یک وقت مردم می‌گویند «مرده باد!» نگاه می‌کند، می‌گوید «مرده باد!» اسم این قسم را عوام می‌گذاریم.
خواص چه کسانی هستند؟ آیا قشر خاصّی هستند؟ خیر. زیرا در بین خواص، کنار افراد با سواد، آدمهای بی‌سواد هم هستند. گاهی کسی بی‌سواد است؛ اما جزو خواص است. یعنی می‌فهمد چه کار می‌کند؛ ولو درس نخوانده، مدرسه نرفته، مدرک ندارد و لباس روحانی نپوشیده است.
خواص، ممکن است مرد باشد، ممکن است زن باشد. ممکن است تحصیلکرده باشد، ممکن است تحصیل‏نکرده باشد. ممکن است ثروتمند باشد، ممکن است فقیر باشد. ممکن است انسانی باشد که در دستگاههای دولتی خدمت می‌کند، ممکن است جزو مخالفین دستگاههای دولتی طاغوت باشد.
خواص، طبعاً دو جبهه‌اند: خواصِ جبهه‌ی حق و خواص جبهه‌ی باطل. عدّه‌ای اهل فکر و فرهنگ و معرفتند، فهمیده‌اند حق با کدام جبهه است و برای جبهه‌ی حق کار می‌کنند؛ اینها یک دسته‌اند. یک دسته هم نقطه‌ی مقابل حق و ضد حقّند. بین طرفداران باطل هم، افراد با فکر، عاقل و زرنگ هستند؛ آنها هم جزو خواصند. شما از خواص طرفدار باطل چه توقّع دارید؟ بدیهی است که بنشینند علیه حق و علیه شما برنامه‌ریزی کنند. لذا باید با خواص طرفدار باطل جنگید.
عوام، بسته به خوش طالعی خود، اگر تصادفاً در مقطعی از زمان قرار گرفتند که پیشوایانی مثل امیرالمؤمنین علیه‌السّلام و امام راحل رضوان‌اللَّه‏تعالی‏علیه، بر سرِ کار بودند و جامعه را به سمت خیر و صلاح می‌بردند، به سمت بهشت رانده خواهند شد. اما اگر بخت با آنها یار نبود و در مقطعی قرار گرفتند که «وَجَعلنا هُم اَئمةً یَدعون اِلی‌النّارِ»2 و یا «اَلم‌تَر اِلی‌الّذینَ بَدّلوا نِعمةاللهِ کُفراً وَ اَحلّوا قَومهُم دَارالبَوارِ. جَهنّم یَصلونها وَ بِئسَ القَرارِ»3 به سمت دوزخ خواهند رفت. پس، باید مواظب باشید جزو عوام قرار نگیرید.
و اما در گروه خواص، باید ببینیم جزو خواصِ طرفدارِ حقّیم، یا خواص طرفدار باطل. خواص طرفدار حقّ دیگران را به قرآن و سنّت، عترت، راه خدا و ارزشهای اسلامی دعوت می‌کنند.
اما خواصِ طرفدارِ حق، دو نوعند. یک نوع کسانی هستند که در مقابل متاع‏ها و بهره‏های زندگی دنیوی آن قدر مجذوب می‏شوند که وقتی پای تکلیف سخت به میان آید می‏توانند دست بردارند.وآن نوع دیگر کسانی هستند که می‏توانند در صورت لزوم از مادیات چشم پوشی کنند.
اگر در جامعه‌ای، آن نوعِ خوبِ خواصِ طرفدارِ حق؛ در اکثریت باشند، هیچ وقت جامعه‌ی اسلامی به سرنوشت جامعه‌ی دوران امام حسین علیه‌السّلام مبتلا نخواهد شد و مطمئنّاً تا ابد بیمه است. اما اگر قضیه به عکس شد و نوع دیگرِ خواصِ طرفدار حق - آنان که حق‏شناسند، ولی درعین‌حال مقابل متاع دنیا، پایشان می‌لرزد- در اکثریت بودند، وامصیبتاست!
اگر کسانی برای حفظ جانشان، راه خدا را ترک کنند و آن‌جا که باید حق بگویند، نگویند، یا برای مقامشان یا برای شغلشان یا برای پولشان یا محبّت به اولاد، خانواده و نزدیکان و دوستانشان، راه خدا را رها کنند، اگر عده‌ی این‌ها زیاد باشد آن وقت دیگر واویلاست و حسین‌بن‌علی‌ها به مسلخ کربلا و قتلگاه خواهند رفت. آن وقت، یزیدها بر سرِ کار می‌آیند و بنی‌امیّه، هزار ماه بر کشوری که پیغمبر به وجود آورده بود، حکومت خواهند کرد و امامت به سلطنت تبدیل خواهد شد.4
تشخیص، تصمیم‌گیری, گذشت از دنیا و اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم، اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند.. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.
اگر خواص بد فهمیدند، دیر فهمیدند، فهمیدند اما با هم اختلاف کردند؛ اگر در رأس کار، آدمهای حسابی بودند؛ اما طبقه‌ی خواص منتشر در جامعه، جواب ندادند، همان کربلاها در تاریخ، تکرار خواهد شد!
خدای متعال وعده داده است که اگر کسی برای خدا تلاش و حرکت کند، پیروزی نصیبش خواهد شد.وقتی مجموعه‌ای حرکت می‌کند، شهادتها هست، سختیها هست، رنجها هست؛ اما پیروزی هم هست: «وَ لَینصرنّ الله مَن یَنصره» نمی‌فرماید که نصرت می‌دهیم؛ خون هم از دماغ کسی نمی‌آید. نه! «فَیقتلون وَ یُقتلون»؛ می‌کشند و کشته می‌شوند؛ اما پیروزی به دست می‌آورند. این، سنّت الهی است.
حرکت در راه خدا، همیشه مخالفینی دارد. از همین خواص اگر یک نفرشان بخواهد کار خوبی را که باید، انجام دهد، ممکن است چهار نفر دیگر از خودِ خواص پیدا شوند و بگویند آقا، مگر تو بیکاری؟! مگر دیوانه‌ای؟! مگر زن و بچه نداری؟! چرا دنبال چنین کارهایی می‌روی؟! کما این‌که در دوره‌ی مبارزه هم می‌گفتند. یکی از لوازم مجاهدتِ خواص، این است که باید در مقابل حرفها و ملامتها ایستاد.
شهروندی و عامی‏‏بودگی
پس از بیان دو رویکرد فوق و برای آشکار شدن محل منازعه سه فرض را در نظر می‏آوریم:
الف) اگر معنای نخبه در ادبیات علوم انسانی غربی را بپذیریم به چند نکته می‏رسیم:
نخبه هیچ‏گونه دلالت اخلاقی یا افتخارآمیز ندارد.
برخورداری یا فقدان سرآمدگونگی، وراثتی نیست وصرفاً از فضل پدر- لااقل در درازمدت- آبی گرم نخواهد شد.
اگر اختلال‏هایی در چرخش نخبگان پدید آید، نظام اداری خرفت و فسیل‏شده‏ و یا ترکیب ضعیفی از حقوق‏دانان جنجالی و پرگو تشکیل خواهد شد و اگر چنین شود، نخبگان نوین، رژیم کارآمدتری را بنا خواهند کرد.
ب) اگر در شباهت بی‏چون و چرای جامعه اسلامی و جامعه غربی تردید کنیم به چند سئوال بر می‏خوریم:
آیا انقلاب اسلامی حکومت نخبگان قدرت و ثروت و پیدایش انواع و اقسام یقه‏سفید و برج عاج‏نشین و خاندان‏های نئوسلطتنی را- در درازمدت- بر می‏تابد؟‏
جلوگیری از چرخش خدمت‏گذاران و تلاش برای کارگزاری مادام‏العمر، آنهم با احیاء مومیایی سرسلسله نخبگان ممکن است؟
اگر تصور کنیم جامعه اسلامی دارای ادبیات- و یا مبانی- انسانی متفاوتی است، چه:
آیا مردم علیرغم تذکرات مکرر قرآن کریم در موقعیت‏های مختلف و با زبان‏های متفاوت از بزرگان و پیشوایان و آباء و اجداد خود پیروی کورکورانه و بدون منطق می‏کنند؟ و مگر کافران، منافقان و یهودیان مورد مذمت واقع نشدند آنجا که گفتند: «قَالوا ربّنَا إِنّا أطَعنا سادَتنا و کُبرائنا فَأضلّونا السَّبیلا»5 یعنی: پروردگارا! ما از بزرگان و پیشوایان خود پیروى کردیم و آنان ما را به گمراهى کشاندند.
آیا مردم برخلاف تصور رایج در رفتارهایشان به مراتب دقیق‏تر از گفتارشان نیستند؟
با توجه به تفاوت‏های آشکار معنا و نسبت «نخبه و غیرنخبه» و «خواص و عوام» به نظر می‏رسد آسان‏ترین راه برای حل مسائل فی‏مابین تعیین تکلیف افراد با خود است. آقایان باید ابتدا بپذیرند که مردم فهیم ایران از شبه قفس آهنین «نخبه و شهروند چشم و گوش‏بسته» رها شده‏اند و سپس در میان طیف خواص و عوام- از جهت میزان اثرگذاری و تأثیرپذیری- به دنبال جای‏گاه خود بگردند.
اسماعیل فراهانی
 

برچسب ها: خواص
نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات