چکیده: یقیناً بسیارى از کسانى که صادقانه و با انگیزه قابل قبول، نتوانستند وظیفه خود را در هنگامه فتنه تشخیص و عملى سازند ضربه خوردگان جابه جایى ناخود آگاه (اصل و فرع) بودند. امروز نیز در اختلافات و مسائل جارى مهم سیاسى نیز هر کجا تحلیلها و عملکردها به سمت و سوى نا مطلوبى گرایش مىیابد به خوبى مىتوان ردپاى افتادن در دام عدم تشخیص (اصل و فرع) را ملاحظه کرد.
اهمیت اصل و فرع:
از آنجا که هیچ گاه حق مطلق و باطل مطلق در جهان خارج مصداق پیدا نمىکند یکى از موضوعات اساسى قدرت تشخیص موارد درست و غلط و خصوصاً ارزشگذارى ورتبه بندى بین آنهاست تا بدین وسیله با برخورد با مسائل جزیى، مسیر کلى حق و باطل پوشیده و غیر قابل تشخیص نشود. در طول تاریخ نیز به صورت گسترده شاهد سوء استفاده سردمداران مسیر باطل از شگرد ((تلبیس حق و باطل)) بودهایم که یکى از راهکارهاى اساسىآن همین بزرگنمایى برخى خطاهاى احتمالى پیروان حق و غلبه دادن آن بر پلیدى مسیرى که اساس آن غلط و مبتنى بر اشتباه بنا شده، بوده است.
به عنوان نمونه مىتوان به مغلطه فرعون در برابر دعوت حضرت موسى اشاره نمود که براى عوام فریبى به آن حضرت گفت: آیا تو را از کودکى در خانه خود نپروراندم و سالیانى چند از عمرت را در میان ما نبودى؟
در واقع فرعون مىخواست مسأله ادب ورعایت حق بزرگ کردن موسى را منتى بر آن حضرت قرار دهد که بر اساس آن حق، دعوت موسى و مخالفتش با فرعون، بىادبى و نمک نشناسى تلقى گردد. اینجا تنها راه پاسخ صحیح براىآنکه باطل بودن استدلال فرعون را آشکار سازد برداشتن آن منت بود که حضرت موسى به نقل قرآن کریم به زیبایى هرچه تمامتر از عهده آن برآمد. آن حضرت بانشان دادن (اصل) و (فرع) و برجسته نمودن آنها در این خصوص پوچى ادعاى فرعون را به همگان ثابت کرد. ایشان به این مطلب اشاره نمودند که بزرگ شدنشان بر سر سفره فرعون، فرعى بود که ناشى از پایمال نمودن یک موضوع اصلى و مهم از سوى فرعون بود که همانا حق حیات و آزادى مردم بنى اسرائیل بود. یعنى اگر من در خانه تو بزرگ شدهام به علت ظلم و جور تو بود که بنى اسرائیل را برده خود قرار دادى و فرزندان آنها را مىکشتى پس دیگر این منتى نخواهد بود.
آیه 22 سوره شعرا در بیانى کوتاه این روشنگرى زیباى موسى را چنین آورده که فرمود: ((وتلک نعمه تمن علىان عبدت بنى اسرائیل)) (آیا این که بنى اسرائیل را به بردگى گرفتى، نعمتى است که با آن بر من منت بگذارى؟)
و یا نمونه دیگر چنین واقع بینىاى را در پاسخ حضرت شعیب به قومش مىبینیم آنگاه که آنها براى خوددارى از برخورد با آن حضرت ((احترام قوم و قبیله ایشان)) مطرح نمودند. اینجا نیز شعیب علیه السلام به زیبایىبا تبیین (اصل) و (فرع) و اهم و مهم ملاکى براى تشخیص و تنبیه غافلان ارائه نمودند و فرمودند: ((ا رهطى اعز علیکم من الله....)) (هود 92) یعنىاى قوم من آیا عشیره کوچکم نزد شما از خدا گرامىتر است و حال آنکه به او به طور کلىتوجهى مىکنید.
نکته جالبى که در این خصوص در قرآن کریم مىتوان به آن اشاره کرد این است که مفسدان و تبهکاران براى سرپوش نهادن به مفاسد خود از همین راه جابه جایى اصل و فرع استفاده مىکنند که نمونه آن را مىتوان در برخورد یهود زمان موسى علیه السلام با آن حضرت (در آیه 84و85 سوره بقره) ملاحظه نمود.
مطابق متن آیه شریفه و تفاسیر آن، آنگاه که حضرت موسى قومش را از قتل و خونریزى و تبعید یکدیگر از سرزمینشان نهى نمود، آنها ضمن بىتوجهى به این دستورات مهم و اساسى در برخى فروع، خود را متدین و مقدس مآب جلو دادند. آنا ن یکدیگر را کشتند، تبعید و اسیر مىکردند و سپس از پیامبرشان حکم گرفتن فدیه در برابر آزادى اسیران را سؤال مىکردند. قرآن کریم در برخوردى شدید با این جابه جایى ((اصل)) و ((فرع)) آن را مصداق کامل ایمان به بعض و کفر به بعض معرفى مىنماید که نتیجهاى جز خوارى دنیا و عذاب شدید آخرت نخواهد داشت.
نکته جالب و قابل توجه این که بنا به برخى از آیات قرآن و حوادث تاریخ اسلام، اشتباه در تشخیص اَصل و فَرع نه تنها مخالفان بلکه در بسیارى موارد دامنگیر نیروهاى اردوگاه خودىها و متدینان هم مىشده و انان را به اشتباهات کوچک و بزرگ مبتلا مىساخته است. گرچه نمونه در این خصوص فراوان است اما به عنوان ذ کر مصداق مىتوان به مسأله مخالفت با خوردن روزه در سفر در جریان فتح مکه - تبلیغات دلسردکننده منافقان در جریان شکست احد و نا حق جلوه دادن اسلام بدلیل آن شکست - جریان دلمشغولى برخى مؤمنان در خصوص دستور قطع درختان بارور خرما در مقابله با یهود که در سوره حشر ایه 5 مطرح شده، اشاره نمود. این موارد مذکور در قرآن و مربوط به اشتباه مؤمنان در حیات رسول خدا صلى اله علیه وآله مىباشد و در خصوص اشتباه یاران على علیه السلام نیز به گواه تاریخ، موارد مهمى چون لغزش جریان خوارج در صفین و عدم تشخیص ظاهر قران که «فرع» است از راه و حقیقت قرآن که «اصل» است، و یا موضوع مغالطه سپاه معاویه و عمر و عاص در جریان کشته شدن عمار و انداختن گناه کشته شدن او به گردن على علیه السلام و موارد فراوان دیگرى به شکل تعیینکنندهاى وجود داشته است.
جابجایى اصل و فرع در غبار فتنه
دیدار نخبگان با رهبر انقلاب فرصتى بود تا ایشان پاى ناگفتهها را به میان بکشند و از حرفهایى بگویند که باقى است و حقایقى که دیر یا زود بر همگان آشکار خواهد شد. بیانات ایشان در عین حال دست ردى بود بر سلسله تحلیل هایىکه با اصلى کردن مسائل فرعى بعد از انتخابات مىکوشید تا جاى متهم و شاکى را عوض کند و به نوعى تبرئه مجرمان اصلى یا همان کسانى را که اصل انتخابات را زیر سؤال برده بودند، نتیجه بگیرد. این تحلیلها البته در دو سوى میدان سیاسى کشور و با شاکلههاى متفاوت حضور و بروز داشت. اگر قرار است مسائل اصلى و فرعى جایگاه خود بازیابند، باید نخست منشأ خلط مبحثها و واژگونى در برآورد حقایق را یافت. باید پرسید چه جنس تحلیلهایى جاى مسأله اصلى و فرعى را عوض کرد؟
آنچه در جبهه اصلاحات و بازندگان رقابت انتخاباتى از یک سو و در تحلیلهاى برون مرزى از سوى دیگر رقم خورد، برجسته کردن مسائلى بود که از بازى آغاز شده بعد از انتخابات منتج مىشد؛ مسائلى که اصالت ذاتى نداشت و معلول اتفاقاتى دیگر بود، اما کم کم نقش محورى را در تحلیلها بازى کرد. این جنس تحلیلها هیچ گاه ماجرا را از آغاز و کامل و تمام نمىدید. نمىپرسید بازى چرا و چگونه و با کدام سند و مدرک آغاز شد؛ بلکه از حواشى و تبعات شروع بازى سؤال مىکرد و کهریزک و درگیرىهاى خیابانى را مورد بحث قرار مىداد.
انتخابات دهم با بالاترین حجم ناظر انتخاباتى از سوى کاندیداى شکست خورده انتخابات برگزار شده بود و براىاولین بار در طول تاریخ انتخابات ایران، آمار انتخاباتى هم به صورت صندوق به صندوق در اختیار عموم قرار گرفته بود. در این میان اما داعیه داران بحث «تقلب گسترده» از ارائه فهرستى حداقلى از صندوقهاى مورد نظر خود ناتوان ماندند. این ناکامى در توجیه علت جنجالسازىهاى بعد از انتخابات اما با طرح عناوینى جدید و برجسته کردن حاشیههاى ماجرا جبران شد و به این ترتیب در این قضاوت اصلاح طلبانه و برون مرزانه از انتخابات و وقایع بعد از آن، کهریزک و برخوردهاى خیابانى که نتیجه بىقانونى خود اصلاح طلبان بود، جاى موضوع اصلى را گرفت.
این همه در حالى بود که در همان روزهاى اول رهبر انقلاب تأکید کرده بودند: «اگر نخبگان سیاسى بخواهند قانون را زیر پا بگذارند، یا براى اصلاح ابرو، چشم را کور کنند، چه بخواهند، چه نخواهند، مسؤول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنهایند.»
با این همه تداوم روند قانون گریزىها حاشیههایى را براى انتخابات آفرید. حاشیههایى که از یک سو موجبات نگرانى سایر کشورهاى مسلمان را فراهم مىکرد و از سوى دیگر فرصت مناسبى بود براى خارج نشینانى که منتظر بهره بردارى از مسائل داخلى ایران هستند. و اصلاحات هم ناگزیر براى فرار از پاسخگویى نسبت به مدعاى خود، به برجسته کردن همین حاشیهها پناه برد. در واقع منشأ ارائه این برآورد از مسائل انتخابات و بعد از آن، فرار اصلاحات از پاسخگویى بود و بروز آن هم تحلیلهایى که علتهاى اصلى را از ماجرا فاکتور مىگرفت. طبیعتا در مواجهه استدلالى با این جنس تحلیلها باید به مبدا وقایع رجعت کرد.
اما اصلاح طلبان و خارج نشینان تنها کسانى نبودند که جاى مسائل فرعى و اصلى را در تحلیلها عوض کردند. برخىدر جریان اصولگرایى هم از سر دلسوزى بابى را گشودند که همان نتیجه را به دنبال داشت.
رهبر انقلاب از برنامه ریزىهاى قبلى براى اغتشاش خبر مىدادند. ایشان حتى در دیدار با اعضاى مجلس خبرگان با اشاره به رئیس مجلس خبرگان تصریح کردند: «من به ایشان همین را عرض کردم؛ گفتم اینها برنامه ریزى شده بود. ایشان گفتند: قطعا. یعنى همه این را مىفهمند که این کار برنامه ریزى شده بود و این یک کار دفعى نبود که بخواهیم بگوئیم یک چیزى پیش آمده. مثلا دفعتا کسى بلند شد حرفى زد؛ نه، این کار برنامه ریزى شده بود؛ از یک مرکزى هدایت مىشد. خوب، شکست خوردند دیگر...»
اما در عین حال برخى اصولگرایان توطئهاى که از آن سخن به میان آمد را به دلخورىهاى انتخاباتى تقلیل دادند و کوشیدند تا احمدىنژاد و موسوى را در ردیف هم و جزو متهمان وقایع بعد از انتخابات بنشانند!!
غفلت از واقعیتهاى انتخابات بود که این جنس تحلیل را موجب مىشد. بانیان این تحلیل مواضع هتاکانه نسبت به رئیس جمهور قانونى کشور را نمىدیدند. از اینکه چه گروهى با اتهام زنى و افترا و فحاشى وارد فضاى انتخاباتى شد، سخنى نمىگفتند و تنها یک یا دو مقطع کوتاه از بازه زمانى انتخابات را مورد استناد خود قرار مىدادند. اینان هم در جستجوى علتهاى اصلى نبودند.
در همان بازه زمانى قبل از انتخابات و در حالى که احمدىنژاد طبق اصول قانون اساسى و دموکراسى رئیس جمهور قانونى کشور به شمار مىآمد، بدترین توهینها از سوى اصلاح طلبان و رسانههاى خبرى کاندیداهاى رقیب نثار او شد. بىشرمى تا آنجا ادامه یافت که در فقدان حضور مؤثر مدعى العموم، دولت و رئیس جمهور را دیکتاتور، فرعونى، طاغوت، تروریست، متحجر، نکبت، قرون وسطایى، عصر قجرى، دروغگو، رمال، عبوس، هتاک و... لقب دادند. اینها همه و همه مواردى است که در تاریخ انتخابات دهم ثبت شده است و تمامى مستندات آن در آرشیو سایت قلم وابسته به میرحسین موسوى موجود است. در واقع حتى اگر کسى مىخواست انتخابات را به شیوه این طیف از اصولگرایان و بدون در نظر گرفتن سایر واقعیتها تحلیل کند، باز هم به خاطر وجود همین دست از شواهد نمىتوانست احمدىنژاد را در کنار کسى چون موسوى و هواداران او بنشاند و عامل فتنه لقب دهد! امامتأسفانه بخشى از به اصطلاح اصولگرایان با قرائت کاریکاتورى از وقایع انتخابات چنین نتیجه گرفتند و همه آنچه گذشته است را ندیدند.
در این تحلیل هم جاى مسائل اصلى با مسائل فرعى عوض شد. مجرمان انتخابات دلسوزانى لقب گرفتند که سرمایه کشورند و باید با رأفت با آنها سخن گفت و دست دوستى به سویشان دراز کرد تا وحدت ملى محقق شود. این تحلیل کودکانهاى بود که به هیچ وجه با مواضع صریح رهبر انقلاب در برخورد با قانون شکنان نسبتى نداشت. چگونه مىشد با مجرمانى وحدت کرد که نه به ولایت فقیه التزامى دارند و نه قانون اساسى را در عمل ارج مىنهند؟ منشا این نوع قضاوت چنان که گفته شد، نگاه کاریکاتورى به تاریخ و آنچه گذشته است، بود و نتیجه آن تحلیلهاى کودکانهاى که احمدىنژاد را عامل فتنه مىنامید.
شاید اگر بصیرت رفیق راه جریانات سیاسى مىبود و حب و بغضها بر تحلیلها سایه نمىافکند، شرایط بهترىایجاد مى شد. این دست تحلیلها و یا سکوت کسانى که مىبایست فریاد مىزدند و از حق انتخاب مردم و جایگاه انقلاب دفاع مىکردند، نوعى کمک به فتنه بود. چه آنکه رهبر انقلاب هم با اشاره به ماجراى جنگ صفین فرمودند: «گاهى سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستىروشنگرى کنند؛ همه بایستى بصیرت داشته باشند.» جایگاه تشخیص «اصل» و «فرع» در ایجاد اختلاف در اردوگاه خودى
با توجه به حقیقت انکار ناپذیر بزرگ و کوچک نمایى حقایق بر اثر علقهها و تمایلات باندى و گروهى و... به راحتىمى توان دریافت که اگر افراد جبهه حق دقت نکنند چقدر مىتوان در معرض خطر اشتباه تشخیص «اصل» و «فرع» افتاده و ناخواسته آنچنان به نزاع با سایر هم جبهه اىها بپردازند که دشمن را از دشمنى بىنیاز سازد. مقام معظم رهبرى به حق مکرر در اصل اعلام نمودن وحدت در جبهه خودى و فرع دانستن برخى اختلافات درجه چندم اصرار نمودهاند که امروزه مسأله راه گشا و تعیینکنندهاى مىباشد.
اصل و فرع در خصوص مقابله با جریان فتنه
البته نمونهاى دیگرى از اشتباه گرفتن «اصل» و«فرع» در میان اردوگاه منتسبین به اصولگر ایى نیز وجود داشت که از سنخ و نوع دیگرى بود از این دست اشتباهات مىتوان به «اصل» گرفتن پیروزى بر جریان فتنه از هر طریق، اگر چه طریق ناصحیح و غیر مشروعى باشد اشاره نمود. افرادى که دچار اینگونه اشتباه مىشد ند براى رسیدن به پیروزىامور غیر شرعى را مباح مىشمردند که شاید مواردى چون کهریزک و حمله به خوابگاه کوى دانشگاه را بتوان نمونهاى از این موارد دانست. اینها غافلند از آنکه ویژه گى و ارزش مسیر حق در حق مدارى آن است نه در رسیدن به پیروزى حتى از راههاى غلط و نامشروع و حال آنکه على علیه السلام مىفرماید: «الغالب بالشر مغلوب» کسیکه از طریق ناصحیح و پلید به پیروزى برسد شکست خورده است.
مسلماً ضربهاى که از این نوع اشتباه به اردوگاه حق متوجه شده ضربه کمى نبوده است که یکى از آن ضربات، به اشتباه انداختن برخى نیروهاى مؤمن در تشخیص حق و باطل بوده است. در تاریخ اسلام به مواردى از عملکرد برخى افراد جبهه حق - یا برخى متظاهرین به بودن در جناح حق - برمى خوریم که پیامبر اکرم و یا على علیه السلام از اعمال آنها در درگاه الهى اظهار برائت نمودهاند (که نمونه عمل خالد بن ولید و یا بسربن ارطاه از مصادیق آن است).