بصیرت: روزنامههای امروز در سرمقالههای خود به مهمترین مسائل روز کشور و جهان پرداختهاند که برخی از آنها در زیر میآید.
رسالت: بغض آفتاب
«بغض آفتاب» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛ آفتاب عید فطر امسال با بغض طلوع کرد. بغض ملت مومن و برادری که یکی از سخت ترین ماه های رمضان را پشت سر گذاشتند و در عید فطر چشم به درگاه رحمت و کرم الهی داشتند. ملتی که در دایره یک امت می گنجند و در دینداری جزء پیشروان به حساب می آیند. شکسته شدن بغض ولی امر مسلمین جهان به خاطر آلام و رنج های ملت سیل زده پاکستان آحاد مسلمانان جهان به خصوص مردم نوع دوست ایران اسلامی را برای یاری بیش از پیش این ملت مؤمن و مصیبت زده تشجیع و ترغیب نموده است.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز با شکوه عید فطر در تهران با اشاره به ابعاد بسیار سنگین و مصیبت بار سیل ویرانگر پاکستان، کمک به سیل زدگان این کشور را فوریترینمسئله جهان اسلام دانستند . حلقه زدن اشک در چشمان ایشان بار غم و اندوه را بر قلب هر مسلمانی دوصد چندان نمود و لطافت روح و احساس مسئولیت ولی امر مسلمین جهان را برای آحاد مسلمانان از هر قومیت و ملتی به نمایش گذاشت. بغض آفتاب، "ولی امر مسلمین جهان" بودن را تجلی عینی و معنای حقیقی بخشید.
آفتاب عید فطر امسال با بغض طلوع کرد. بغض ملت مومن و برادری که یکی از سخت ترین ماه های رمضان را پشت سر گذاشتند و در عید فطر چشم به درگاه رحمت و کرم الهی داشتند. ملتی که در دایره یک امت می گنجند و در دینداری جزء پیشروان به حساب می آیند.
شکسته شدن بغض ولی امر مسلمین جهان به خاطر آلام و رنج های ملت سیل زده پاکستان آحاد مسلمانان جهان به خصوص مردم نوع دوست ایران اسلامی را برای یاری بیش از پیش این ملت مؤمن و مصیبت زده تشجیع و ترغیب نموده است. رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه های نماز با شکوه عید فطر در تهران با اشاره به ابعاد بسیار سنگین و مصیبت بار سیل ویرانگر پاکستان، کمک به سیل زدگان این کشور را فوریترینمسئله جهان اسلام دانستند . حلقه زدن اشک در چشمان ایشان بار غم و اندوه را بر قلب هر مسلمانی دوصد چندان نمود و لطافت روح و احساس مسئولیت ولی امر مسلمین جهان را برای آحاد مسلمانان از هر قومیت و ملتی به نمایش گذاشت. بغض آفتاب، "ولی امر مسلمین جهان" بودن را تجلی عینی و معنای حقیقی بخشید.
سیل ویرانگر پاکستان که در پی بارانهای موسمی شدید،بالا آمدن سطح آب رود سند و طغیان رودهای ایندوس و کابل استانهای سرحد، سند، پنجاب و بلوچستان از کشور پاکستان را در بر گرفت حدود700 نفر را به کام مرگ کشاند و بیش از یک میلیون خانه را ویران کرد. در این حادثه به حدود 20 درصد مساحت پاکستان آسیب رسید و دستکم 17 میلیون نفر آواره شدهاند.
ابعاد این حادثه به حدی بزرگ است که بر اساس تخمین های سازمان ملل آسیب دیدگان آن اعم از کشته شدگان، مجروحان ، آواره ها و بیخانمان ها از مجموع افرادی که در سه حادثه سونامی اقیانوس هند در سال 2004، زمینلرزه کشمیر در سال 2005 و زمینلرزه هائیتی در سال 2010، زخمی یا بیخانمان شدند، بیشتر است.
ایالت های آسیب دیده در سیل پاکستان مهمترین استان های کشاورزی، صنعتی و تجاری این کشور محسوب می شوند و اولین برآوردها نشان میدهد که ضربه اقتصادی این حادثه، حدود 43میلیارد دلار خواهد بود.
این در حالی است که دولت پاکستان توانایی جبران این خسارت عظیم را ندارد و اقتصاد آن در معرض فروپاشی است. بدهی های پاکستان تا تابستان گذشته 5/ 55 میلیارد دلار بوده است . بدهی پاکستان در سال های 2015 و 2016 که موعد باز پرداخت است ، به 73 میلیارد دلار می رسد . به نظر نمی رسد اقتصاد این کشور تحمل 43 میلیارد دلار خسارت غیر قابل پیش بینی را نیز داشته باشد. علاوه بر اینکه در اثر این سیل ویرانگر رشد اقتصادی پاکستان دو و نیم درصد کاهش خواهد یافت.
در یک ماه گذشته روزهای سختی بر ملت مصیبت زده و روزه دار پاکستان گذشته است. کمبود آب آشامیدنی، دارو، سرپناه، غذا، احتمال شیوع بیماری های عفونی، تعفن ناشی از لاشه احشام و حیوانات و ... فشارهای زیادی به این مردم وارد نموده است. سازمان کنفرانس اسلامی و اتحادیه عرب اگر چه پس از گذشت دو هفته ا ز آغاز سیل تشکیل جلسه دادند اما نتایج این جلسه نتوانسته است حتی بخش کوچکی از تالمات مردم رنج دیده پاکستان را بکاهد.
دولت های غربی و بخصوص آمریکایی ها نیز با به راه انداختن یک شو تبلیغاتی بیشتر در پی پیشبرد منافع سیاسی و نظامی خود محفوف به کمک های بشر دوستانه هستند. آمریکایی ها در حالی دم از کمک های انسان دوستانه میزنند که هنوز خاطره مردم پاکستان از حملات هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده به مناطق قبایلی این کشور پاک نشده و کفن کشته شدگان پاکستانی در این بمباران ها هنوز خشک نشده است.مقام معظم رهبری در همین باره با ابراز نگرانی از تلاش برخی قدرتهای متجاوز و بعضی فرصت طلبان برای ایجاد بی ثباتی سیاسی در پاکستان خاطرنشان کردند:" بعضی درصددند پاکستان را به پادگان نظامی خود تبدیل کنند که امیدواریم دولت و ملت پاکستان با عمل به وظایف خود به بهترین وجهی از این وضع دشوار خارج شوند."
کوتاهی محافل بینالمللی در کمک به سیلزدگان پاکستان و اهداف سیاسی و نظامی غربی ها مسئولیت مسلمانان بخصوص دولت وملت بزرگوار و غیرتمند ایران اسلامی را بیشتر می کند. در این بین نقش تعیین کننده دولت پاکستان در امداد رسانی و کاهش آلام مردم نباید نادیده گرفته شود و محور کمک رسانیها باید دولت پاکستان قرار گیرد. هر آنچه که تحت عنوان امداد و کمک باعث شود استقلال این کشور زیر سئوال برود و باعث بی ثباتی ها در دراز مدت گردد از نظر ملت پاکستان محکوم است و نمی تواند پاسخ مناسبی برای اضطرار این مردم رنج دیده باشد.
با توجه به کمک های ناکافی که مجامع بین المللی انجام داده اند به نظر میرسد با گذشت یک ماه از آغاز این فاجعه دردناک موج دوم کشتار این سیل در راه باشد و هر چه سریع تر می بایست این امداد رسانی غیر تبلیغاتی و مسئولانه در این کشور از جانب دلسوزان حقیقی صورت پذیرد.
تهران امروز: گام بلند ترکیه
«گام بلند ترکیه»عنوان سرمقالهی روزنامهی تهران امروز به قلم حجت کاظمی است که در آن میخوانید؛رفراندوم قانون اساسی ترکیه در حالی امروز در سراسر ترکیه برگزار می شود که از هم اکنون انتظار می رود اکثریت قاطع شهروندان این کشور به این تغییرات رای مثبت بدهند و به این ترتیب سریال پیروزی های متوالی حزب عدالت توسعه در مقابل رقبای مختلف خود در صحنه سیاسی ترکیه ادامه پیدا کند.
روندی که در پشتوانه خود پیروزی در دو دور انتخابات پارلمانی و نیز دو دور انتخابات شوراها و شهرداریهای این کشور را دارد و با پیروزی اخیر انتظار می رود ؛ اسلامگرایان ترک راهی را بگشایند که ترکیه را در مسیری بازگشت ناپذیر در راستای توسعه سریع و نیز دموکراسی تثبیت شده و نهادینه قرار میدهد.
این در حالی است که روند توسعه و دموکراسی در ترکیه نوین همواره در خطر دائمی انقطاع قرار داشته است،انقطاعی که عامل اصلی آن ارتش حامی ارزشهای لائیک بوده است،ارتشی که در دوره های مختلف، زمانی به بهانه دفاع از این ارزشها به دولتهای مختلف مدعی اسلامگرایی هجوم آورده ، آنها را از قدرت خلع و دوباره به پادگانهای خود بازمیگشت ولی قدرت و نفوذ خود را در لایههای مختلف سیاست ترکیه برای مقاطع بعدی حفظ میکرد .
اما در این میان حزب عدالت و توسعه اردوغان که خود از درون حزب اسلام گرای رفاه اربکان بیرون امد و کوشید تعادلی میان اسلام گرایی و واقعیت سیاسی ترکیه ایجاد کند؛ اندک اندک می رود که این روند دائما تکرارشونده را متوقف سازد .در این میان تردیدی وجود ندارد که که ارتش و گروههای لائیک صحنه سیاسی ترکیه مخالف این مسیر هستند و چنانکه در اخبار آمده است از حامیان خود خواسته اند تا یا در رفراندوم شرکت نکنند یا رای منفی به تغییرات بدهند.
کیهان: آیا بازسازی 11 سپتامبر امکان دارد؟
«آیا بازسازی 11 سپتامبر امکان دارد؟»عنوان یادداشت روز روزنامهی کیهان به قلم سعدالله زارعی است که در آن میخوانید؛دیروز سالگرد «ماجرا»ی 11سپتامبر بود، در نهمین سالگرد ماجرا و در حالیکه بیش از 80درصد شهروندان ایالات متحده نیز، دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی آمریکا را طراح و مجری عملیات حمله به برج های دوقلو- در محله منهتن نیویورک- و چند نقطه دیگر از این شهر می دانند، دولت آمریکا به یک کلیسای آمریکایی ماموریت داد تا با حمله به حساسترین و مشترک ترین نقطه اعتقادی مسلمین، ماجرا را با همان تفسیر پنتاگون و سیا بازپروری کرده و به «خبر اول دنیا» تبدیل نماید.
نقش آفرینی دولت آمریکا در «ماجرا»ی یاد شده، بدیهی تر از آن است که نیاز به استدلال داشته باشد همانگونه که اشاره شد امروز شهروندان آمریکا که زیر بمباران تبلیغات دروغ پیرامون این موضوع قرار دارند، نقش آفرینی مسلمین و حتی گروه بدنام «القاعده» را رد می کنند و به این باور رسیده اند که 11سپتامبر یک پروژه داخلی بوده است. جالب این است که علیرغم اعمال ممنوعیت تحقیق در این مورد، در داخل آمریکا چندین جلد کتاب و میلیونها مقاله به چاپ رسیده و در همه آنها به «داخلی بودن» پروژه تاکید شده است. کتاب «دروغ بزرگ» اولین کتابی بود که توسط یک محقق صاحب نام فرانسوی- تیری میسان- در سال 2002 قبل از اولین سالگرد ماجرا به چاپ رسید و البته به قیمت اخراج این استاد از دانشگاه تمام شد! جالب تر اینکه 46 روز پیش از وقوع ماجرا، یک رادیوی محلی در شهر آستین- ایالت تگزاس- از ماجرایی که 6 هفته بعد اتفاق افتاد با ذکر جزئیات و اینکه قرار است به کجاها حمله شود و انگشت اتهام به سمت چه کسانی برود دقیقا پرده برداری کرد. در آن برنامه «الکس جونز» گفته بود این ماجرا منشأ حمله به خاورمیانه و بطور خاص افغانستان و عراق می شود.
شاید بتوان گفت که ماجرای 11سپتامبر مهمترین پروژه امنیتی غرب بعد از جنگ دوم جهانی است و تاثیرات میدانی آن از فروپاشی بلوک شرق مهمتر است. 11سپتامبر تاکنون چندین جنگ را در خاورمیانه درپی داشته است، حکومت هایی را تا لبه سقوط برده و ادبیات خاصی را بر جهان حاکم کرده است این نظریه که «امنیت آمریکا، امنیت جهان و هر نوع رخداد امنیتی علیه آمریکا، رخدادی امنیتی علیه جهان است» طی 9 سال گذشته فضای گفت وگوهای رسمی و دیپلماتیک را به «اشغال» درآورده است. ماجرای جسارت ابلهانه به قرآن کریم در سالگرد ماجرای 11سپتامبر برای حفظ این ادبیات در فضای رسمی و دیپلماتیک و یکپارچه سازی موضع غرب در مقابل مسلمین طراحی گردیده است. در خصوص این موضوع نکات زیر قابل تامل است.
1- کاملا واضح بود که آمریکایی ها توان به آتش کشیدن قرآن- به صورت رسمی- و پذیرش مسئولیت و عواقب ناشی از آن را نداشته و ندارند. پس واقعا قرار نبود قرآنی سوزانده شود- هرچند قلوب رهبران آمریکایی و سران جریانات پشت صحنه مدیریت آمریکا مملو از کینه و حقد نسبت به قرآن کریم است- سؤال این است که چرا از آن با جدیت حرف زده شد؟ در واقع دستگاه سیاسی آمریکا که با پا پس کشیدن افکار عمومی- حتی در درون ایالات متحده- مواجه گردیده است با صحنه سازی و بردن انگشت اشاره به سمت مقدس ترین کتاب آسمانی- که مورد احترام پیروان واقعی همه ادیان و سایر خردمندان که پیرو دین هم نیستند، می باشد- دنبال این بودند که مسلمانان را به واکنش هایی بکشانند و با براه انداختن جوی خون در بسیاری از کشورهای اسلامی، در نهایت نوعی جبهه بندی میان غرب و مسلمین به وجود آورند به گونه ای که کشورهای غربی به علاوه آن دسته از کشورهای شرقی که اکثریت جمعیت آنان پیرو آئین های کنفسیوس، بودا و... هستند خود را در جبهه ای ببینند که پرچم آن دست خود آمریکایی هاست. سؤال بعدی این است که پس چرا دو روز قبل از روز موعود مقامات رسمی آمریکا- از رئیس جمهور تا سخنگوی کاخ سفید- نسبت به موضع کلیسای فلوریدا موضع منفی گرفتند و آن کشیش فاسد، اعلام کرد که «به دلیل هشدارهایی که دریافت کردیم باید در تصمیم خود تجدیدنظر کنیم»؟ اگر به متن اظهارات اوباما، هیلاری کلینتون، سخنگوی کاخ سفید و نظامیانی نظیر پترائوس مراجعه کنید، در می یابید که هیچکدام از آنان از حرمت و حریم کتاب مقدس مسلمانان حرف نزدند و هیچکدام رأی کلیسای یاد شده را محکوم نکردند.
همه به عواقب این حکم در خاورمیانه اشاره کردند و اینکه اجرای آن جان آمریکایی ها را در مناطق اسلامی به خطر می اندازد! راز مطلب این است که هنوز بسیاری از کشورهای غربی با جنگ افروزی آمریکا علیه مسلمانان موافق نیستند و لذا در اکثر موارد حاضر به همراهی با آمریکا نمی باشند همین عامل سبب فروپاشی ائتلاف های امنیتی غرب شده است و این نگرانی بزرگ آمریکاست.
مقامات طراح آمریکا تلاش می کنند تا در یک برنامه پلکانی، جهان غرب را به مقابله با مسلمین سوق دهند و لذا ناچارند در شرایطی که هنوز این آمادگی در اروپا، روسیه، چین، ژاپن و... وجود ندارد از سیاست «دو گام به جلو یک گام به عقب» استفاده نمایند. اگر خاطرتان باشد در آغاز ماجرای 11سپتامبر، جرج بوش از «جنگ صلیبی» سخن گفت و چند روز بعد -ظاهرا- حرف خود را پس گرفت و گفت در مورد آنچه اظهار داشته سوءتفاهم صورت گرفته است.
2-آمریکایی ها با پیش کشیدن بحث جسارت به مقدس ترین کتاب آسمانی خواستند به مسلمین و رهبران کشورهای اسلامی- بخصوص رهبران بلوک مقاومت- بگویند عدم همکاری جهان اسلام با آمریکا کار را به بالاترین سطح برخورد می کشاند آن موقع دیگر بزرگترین مقدسات هم از هجوم غرب در امان نیستند چه رسد به دماء مسلمین. آمریکایی ها در این گام بحث را از متهم کردن گروهی از مسلمانان به متهم کردن خود اسلام و در نتیجه همه مسلمانان تسری داده اند- هر چند از اول هم معلوم بود که آنان با اساس اسلام و همه مسلمانان مسئله دارند- کندن پوسته قبلی و خارج کردن مسئله اصلی از غلاف فریبنده- این که ما با اسلام مشکل نداریم با تندروی اسلامی مشکل داریم- نشان دهنده آن است که ماجرا مطابق نقشه پیش نرفته و کار به بن بست رسیده است. حال آمریکایی ها با بالا بردن سطح مطلب می خواهند توجه طرف مقابل خود را به مهم بودن موضوعی که او آن را به چیزی نگرفته است، جلب نمایند.
در واقع آمریکایی ها به همراه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس از مسلمانان و دولت های آنان می خواهند که خود تکلیف جنبش های اسلام گرا و دولت های حامی این جنبش ها را مشخص کنند تا کار به هتک قرآن و وقوع جنگ صلیبی علیه جهان اسلام منجر نگردد. در واقع غرب دارد اعتراف می کند که تقسیم جهان اسلام به دو بخش محافظه کار و رادیکال نه تنها به انزوای جریان اسلام گرایی در خاورمیانه و حوزه های پیرامونی آن منجر نشده بلکه هر روز به گسترش حوزه نفوذ کشورهایی نظیر ایران و جنبش هایی نظیر حزب الله و حماس در این منطقه و فراتر از آن انجامیده است. آمریکایی ها با خیز به سوی قرآن می خواهند مسلمین را در مقابل جریان اسلام گرا قرار دهند یعنی در واقع اینجا قرآن به گروگان گرفته می شود تا مانع پیاده شدن پیام های تحول ساز آن گردند. اما آیا این شدنی است؟ پاسخ قرآن این است: «یریدون لیطفئوا نورالله بافواههم و الله متم نوره ولوکره الکافرون» (آیه 8 سوره صف)
3- ماجرای کلیسای فلوریدا یک تک حادثه نبود. همزمان با آن صدراعظم آلمان در یک برنامه رسمی و در جلو دوربین های تلویزیونی به شخص کاریکاتوریست دانمارکی که به پیامبر اسلام جسارت کرده بود، جایزه داد و اهانت های وی را مصداق استفاده از آزادی، بیان دانست! همزمان با این دو اقدام، «سازمان بازی های اینترنتی آمریکا» که مورد حمایت رسمی مالی، اطلاعاتی و سیاسی دولت آمریکاست یک بازی رسانه ای را روانه بازار کرد که شعار آن این بود: «مسجد را خراب کن، مسلمان را بکش»! در این بازی کاربر اینترنتی باید به هر شهری که وارد می شود مساجد، قرآن، افراد دارای محاسن، مشایخ و علمای دینی را از بین ببرد تا به دنیایی امن و دارای رفاه دست پیدا کند. در این بازی بطور سمبلیک به لبنان، سوریه، ایران و عربستان حمله می شود و با شکست این کشورها و کشته شدن مردم آن خاورمیانه امن می شود! دو سال پیش هم همین موسسه آمریکایی یک بازی رایانه ای ساخت که در آن سرباز آمریکایی - کاربر اینترنتی - بعد از شلیک موشک به مساجد، پاره کردن قرآن و کشتن پیروان همه مذاهب اسلامی به بن لادن دست می یابد و با کشتن او جهان امن می شود!
مجموعه این قضایا بیش از آنکه از وقوع جنگ هایی در آینده خبر دهند از شکست غرب در فضای واقعی و توسل به فضای مجازی برای جبران شکست در فضای واقعی، حکایت می کنند.
شما ببینید آمریکا برای آنکه 11 سپتامبر را به نقطه عزیمت برخورد با مسلمانان و مقدمه ای برای از میان برداشتن مقاومت اسلامی تبدیل کند تاکنون بیش از 40 میلیون مقاله، خبر، گزارش، تحلیل، تصویر، مصاحبه و ... را تولید کرده و به روی بستر اینترنت فرستاده است، حالا نتیجه همه این تقلاها این است که افکار عمومی غرب در تحلیل ماجرای 11 سپتامبر، مقامات آمریکا را به عنوان طراحان و مجریان نشان می دهند این یعنی شکست سنگین آمریکا در همراه سازی افکار عمومی و در معنای بزرگتر یعنی شکست این نظریه که: «هرکس رسانه های پرقدرت را در اختیار داشته باشد، قادر است به افکار عمومی شکل دهد و هرکس به افکار عمومی شکل دهد قادر است بر جهان حکومت کند».
یک خبر که توسط رسانه های آمریکایی منتشر گردید، بیان گر آن است که بعد از چندین سال فعالیت شدید رسانه ای علیه ایران تنها 11 درصد از مردم در خاورمیانه، ایران را یک تهدید امنیتی ارزیابی کرده اند و حال آنکه رقم کسانی که آمریکا را تهدید امنیتی می دانند به مرز 80 درصد نزدیک شده است. نظرسنجی اخیر موسسه آمریکایی زاگبی در 6 کشور مصر، اردن، عربستان، امارات، لبنان و مراکش که فلینت لورت - مشاور پیشین امنیت ملی کاخ سفید - آن را فاش کرد بیانگر آن است که 88 و 77 درصد از شهروندان این شش کشور عرب به ترتیب رژیم صهیونیستی و آمریکا را «بزرگترین تهدید برای جهان» می دانند و تنها 10 درصد از آنان ایران را یک منبع تهدید ارزیابی کرده اند.
جالب این است که 77 درصد از مردم این کشورها تلاش برای دست یافتن به بمب اتمی را حق ایران دانسته اند با این وصف می توان حدس زد که بالای 95 درصد شهروندان مسلمان در منازعه اتمی غرب با ایران، از حق ایران حمایت می نمایند این راز تبلیغات منفی غرب علیه قرآن و پیامبر اعظم است و از قضا طرح موضوع حمله قریب الوقوع نظامی به ایران یا سوزاندن قرآن بیش از آنکه از جرات آنان حکایت کند از هراس و یاس آنان خبر می دهد.
سیاست روز: آیندگان درباره ما چه قضاوت میکنند؟
«آیندگان درباره ما چه قضاوت میکنند؟» عنوان سرمقالهی روزنامهی سیاست روز به قلم سردبیر است که در آن میخوانید؛ مروری بر تاریخ و نگاهی بر مصوبات مجلس شورای اسلامی یادآور این نکته است که نمایندگان مجلس سوم، بندی را در آئیننامه داخلی مجلس گنجاندهاند که مجلسیها یک ماه در سال تعطیل باشند، البته به جز تعطیلات یک هفتهای نمایندگان در هر ماه که به دلیل بازدید از حوزه انتخابیه در اختیار نمایندگان قرار میگیرد.
صرفنظر از این که چرا در آن برهه از زمان چنین موضوعی به تصویب مجلس رسیده و چنانچه دلیل متقنی نداشته باشد جای تأسف دارد، این پرسش در ذهن متبادر میشود که چرا نمایندگان محترم مجلس بی سر و صدا و بدون اعتراض به یک ماه تعطیلی به تعطیلات تابستانی میروند؟
مگر نه این است که تقویم سالانه کشور مملو از تعطیلات جور واجور است و نمایندگان محترم مجلس نیز همانند دیگر هموطنان از این تعطیلات بهره میبرند، حال چه موافق این حجم تعطیلات باشند یا خیر؟ پس چرا حاضرند به یک مصوبه که لااقل 15 سال پیش به تصویب رسیده همچنان جاری باشد؟
این پرسشها در حالی مطرح میشود که امسال توسط مقام معظم رهبری به نام سال همت مضاعف و کار مضاعف مزین شده است و لااقل توقع مردم این است که مسئولان و دستاندرکاران بیش از مردم عادی به این شعار که الحق والانصاف مناسبترین رهنمون برای زمان حال کشور است، توجه کنند.
شاید بیانصافی نباشد که بگوئیم پس از معلمان، نمایندگان مجلس بیش از سایر اقشار جامعه تعطیلی دارند البته چنانچه یادآوری شود نمایندگان در طول یک هفته نیز تنها 3 روز را موظفند در جلسات مجلس شرکت کنند و دوشنبه، پنجشنبه، جمعه و شنبه هر هفته را هم تعطیل هستند آن وقت معلمان از نمایندگان مجلس عقب بمانند.
نگارنده نه تنها با تعطیلات زیاد در کشور موافق نیست بلکه معتقد است در کشوری که دولتمردان آن برآنند تا با تحقق اصل مهم 44 قانون اساسی از تصدیگری دولت بکاهند، چنانچه قرار است روزی بر تعطیلات کشور افزوده شود، یکی از مراجع صالح برای اعلام نظر در اینباره بخش خصوصی است و باید نظر او را تأمین کرد.
چرا که اگر قرار است بر تعطیلیها با عناوین مختلف بیفزائیم و بخش خصوصی در رد یا قبول آن هیچ اختیاری نداشته باشد، هم از انصاف و عدالت به دور ماندهایم و هم باید خسارات وارده به این بخش را در قالبهای مختلف جبران کنیم. در این صورت آنها هم در مواقع اضطرار مثل آلودگی هوا با تعطیلات همراهند و ساز مخالف نمیزنند.
به هر حال تعطیلات تابستانی نمایندگان محترم مجلس از چهارشنبه هفته گذشته آغاز شده و جملگی امیدواریم در این ایام خوش باشند. اما طرح این پرسش به قول یک نماینده معترض مجلس به این تعطیلات بد نباشد که چنانچه این تعطیلات در دولت و ایضاً قوه قضائیه وجود داشت چه بر سر این مملکت میآمد؟
آیا زمان آن نرسیده است که با طرح لااقل یک فوریتی پس از بازگشت از تعطیلات به فکر آن باشیم که برای همراهی بهتر با مردم و دولت، گامی برای حذف این تعطیلات برداریم تا سال همت مضاعف و کار مضاعف را هم در کلام و هم در عمل پاس بداریم؟ بی گمان آیندگان درباره عملکرد ما قضاوت میکنند.
جمهوری اسلامی:ناکامی سلمان رشدی دوم
«ناکامی سلمان رشدی دوم»عنوان سرمقالهِ روزنامهی جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛جنجالی که یک کشیش آمریکائی با تهدید به آتش کشیدن قرآن کریم به راه انداخت، از دو منظر قابل توجه و تأمل است.
اول آنکه این کشیش، که قرار بود دیروز در سالروز انفجار برجهای دوقلوی نیویورک (20 شهریور - 11 سپتامبر) نسخهای از قرآن را در کلیسای فلوریدای آمریکا به آتش بکشد، در مقابل موضعگیریهای مسلمانان سراسر جهان وادار به عقب نشینی شد و از این اقدام ضداخلاقی و ضد دینی و ضد ارزشی خودداری کرد.
این عقب نشینی نشان داد مسلمانان درصورتی که یکپارچه به دفاع از دین و مقدسات خود برخیزند و متحداً اقدام نمایند، میتوانند جلوی اهانت ها، جسارت ها، تجاوزات و گستاخیهای دشمنان اسلام را بگیرند و از حریم دین و مقدسات دفاع نمایند. نمونه روشن این واقعیت در سال 1367 بعد از انتشار کتاب موهن "آیات شیطانی" توسط سلمان رشدی مرتد مشاهده شد. در آن ماجرا، امام خمینی رضوانالله تعالی علیه با صدور حکم ارتداد سلمان رشدی و در خواست اعدام وی از مسلمانان جهان و حتی تشویق مسلمانان به دادن پاداش و جایزه به هر کس که حکم اعدام این مرتد را اجرا کند، راه را برای موضعگیری یکپارچه مسلمانان علیه این اقدام موهن باز کردند و متعاقب آن، علمای جهان اسلام، دولتهای کشورهای اسلامی و مجامع اسلامی و مردم در سراسر جهان اسلام با موضعگیری و تظاهرات و انتشار بیانیهها و برگزاری تجمعات و سخنرانیها اقدام سلمان رشدی را محکوم کردند و حتی عدهای از افراد غیور برای اجرای حکم اعدام وی اعلام آمادگی نمودند. این اقدامات موجب شد دولت انگلیس که حامی سلمان رشدی بود وی را سالها در مخفیگاهها نگهداری نماید و با تحمل مخارج سنگین از وی به صورت مخفیانه حفاظت کند و بعدها او را تحویل دولت آمریکا بدهد تا تحت مراقبت دولت آمریکا و در نقطهای دورتر از جهان اسلام از وی نگهداری شود.
آن حکم و آن موضعگیری یکپارچه موجب شد اقدام موهن سلمان رشدی، که قرار بود ادامه یابد، دیگر تکرار نشود و در 20 سال گذشته هرگاه حرکتی در گوشهای از جهان در جهت بی حرمتی به مقدسات اسلام صورت گرفت با عکسالعملهای شدید مسلمانان مواجه گردد و در نطفه خفه شود.
اینبار نیز اظهارات "تری جونز" کشیش کلیسای فلوریدای آمریکا، که از چندی قبل تهدید کرد قرآن کریم را در سالروز انفجار برجهای دوقلوی نیویورک به آتش خواهد کشید، با موج گسترده محکومیت توسط مراجع، علما، دولتها و اقشار مختلف مردم مسلمان مواجه شد و حتی دولتها و مجامع و شخصیتهای غیرمسلمان در جهان غرب نیز آنرا محکوم کردند و همین فشارها موجب عقب نشینی این کشیش گستاخ شد. در این ماجرا، قبل از آنکه تهدید این کشیش عملی شود، دولتها و شخصیتهای غربی از جمله رئیسجمهور آمریکا، دولت انگلیس و نخستوزیر رژیم صهیونیستی نیز این تصمیم و تهدید را محکوم کردند و این محکومیتها نشان دهنده درسی است که غربیها از ماجرای سلمان رشدی مرتد گرفتهاند. این واقعه نشان میدهد امت اسلامی باید با وحدت و هماهنگی و هوشیاری و آماده مقابله با تهدیدها باشد و به این نکته نیز توجه داشته باشد که این قبیل تهدیدها همیشه وجود دارند همواره با اتحاد و یکپارچگی میتوان با آنها مقابله کرد و توطئههای دشمنان را خنثی نمود.
نکته قابل توجه و تأمل دوم اینست که اصولاً سالگرد انفجار برجهای دو قلوی نیویورک بهانهای بیش نیست و عامل - تهدید برای سوزاندن قرآن کریم نیز "تری جونز" کشیش کلیسای کوچک فلوریدا نبود، بلکه این تهدید مربوط به یک جریان برنامه ریزی شده توسط صهیونیسم جهانی است که در ظاهر قرار بود توسط افراطیون مسیحی صهیونیستی به اجرا درآید. کما اینکه خود انفجار برجهای دوقلوی نیویورک نیز یک اقدام مرموز توسط همین جریان بود تا به نام مسلمانان تمام شود و اسلام را بدنام سازد و زمینه را برای اجرای چنین برنامههائی فراهم نماید. حتی اگر مجریان طرح انفجار برجهای دوقلوی نیویورک عناصری از اعضای القاعده و طالبان بوده باشند، باز هم عامل اصلی و پشت پرده این انفجارها صهیونیسم جهانی و افراطیون آمریکائی هستند، زیرا القاعده و طالبان فرزندان نامشروع آمریکا و صهیونیستها و مجریان طرحها و توطئههای آنها هستند. اصولاً فلسفه تأسیس القاعده و طالبان اینست که با مواضع و کارهای افراطی خود اسلام را نزد افکار عمومی جهان متهم و مسلمانان را منزوی سازند. این روزها نیز آنچه کشیش آمریکائی "تری جونز" میگوید از جمله بهره برداریهائی است که جبهه مشترک "صهیونیسم و آمریکا" از تأسیس القاعده و طالبان بعمل میآورند.
علت اینکه قدرتهای استکباری و استعماری غربی این چنین وقیحانه درصدد ضربه زدن به اسلام بر میآیند اینست که نهضت جهانی اسلام در دهههای اخیر منافع آنها را در سراسر جهان به خطر انداخته است و آنها با هر وسیله ممکن درصدد مبارزه با اسلام هستند. در ماجرای کشیش "تری جونز" و تهدید به آتش کشیدن قرآن کریم، این جبهه ضد اسلام درصدد بود میزان حساسیت مسلمانان و عکسالعمل جهان اسلام را یکیار دیگر ارزیابی کند.
به همین جهت، فقط یک آلت فعل بود و او را میتوان سلمان رشدی دوم نامید که ناکام شد. خوشبختانه امت اسلامی به ویژه مراجع معظم تقلید و اقشار مختلف مردم با هوشیاری کامل در برابر این توطئه، حساسیت بموقع نشان دادند و توطئه گران را وادار به عقب نشینی کردند. برای حراست از مقدسات اسلامی، این هوشیاری و یکپارچگی باید همچنان حفظ شود.
ابتکار:آیا (آیت الله) موفق خواهد شد؟
«آیا (آیت الله) موفق خواهد شد؟»عنوان سرمقالهِ روزنامهی ابتکار به قلم غلامرضا کمالی پناه است که در آن میخوانید؛ آیت الله مهدوی کنی را ریش سفید یا پدر معنوی جناح اصولگرایان قلمداد کرده اند . جناحی که خود پر و بالهای تازه رویانده که هر یک به سمتی گاه در تضاد با هم، فروهشته اند . بر انتهای بال چپ آن احمدی نژاد و یارانش و در منتهی الیه سمت راستش هاشمی و همسویان وی قرار گرفته اند . آن یکی سودای حذف و نابودی این دارد و این یکی آرزوی ناکامی آن . و اما در میان این دو، در اردوگاه اصولگرایان، بسیاری از نخبگان سرگردان و انگشت به دهان مانده، گاه به این ور میزنند گاه به آن ور . یکی به نعل میزنند یکی به سندان . آن چنان که برخی مانند علی مطهری رئیس جمهور و یارانش را خارج از دایره اصولگرایی تعریف میکنند و مرتب تیرهای خود را به سمت سیبل دولت یعنی جناب مشایی پرتاب مینمایند و هر چه به رئیسش نمیتوان گفت بر سر او آوار میکنند .
“مکتب ایرانش” را ناسیونالیسم ناقص و ایران گرایی حقه بازانه توصیف میکنند و انتخابش را به عنوان نماینده ویژه در امور خاورمیانه، بر خلاف قانون و در راستای موازی کاری با وزارت خارجه به شمار میآورند . واقعیت این است که نه احمدی نژاد برای حرف منتقدان هم جناحش ترهای خرد میکند و نه این حرف و حدیثها راه به جایی میبرند . اصلا مگر جناح و حزب موجب پیروزی وی در انتخابات شده است . این واقعیتی است . که وی و همراهانش به آن رسیده اند . پس چرا به نقهای این و آن گوش دهد؟
خلاصه هر دم از این باغ بری میرسد . هر روز که میگذرد نه تنها آتش جنگ فروکش نمیکند بلکه با سخنی و رفتاری دوباره مشتعل میگردد . همین که جرقه سخنان مشایی کم سو شود، باز موضوع دیگری از راه میرسد . دولت مجلس را قبول ندارد و مجلس هم در برابر خواستههای دولت سر تسلیم فرو نمیآورد . در حالی که کار گروه حکمیت در شورای نگهبان با چنگ و دندان سعی در باز کردن گره مشکلات میان این دو قوه است؛ رئیس جمهور در یک اقدام ناگهانی درخواست استرداد لایحه پنجم را دارد .
و اما در چنین اوضاع و احوالی هر از گاهی سخن از وحدت رانده میشود . وحدت با چه کسانی؟ این بحثی است که باز میان خود اصولگرایان اختلاف انگیز شده است . گروهی اصلا این موضوع را نادرست و غیر ضروری می دانند، گروه بیشتری برای مقابله با بحرانهای داخلی و خارجی آن را ضروری و گریز ناپذیر قلمداد
میکنند . تعدادی وحدت را درون اصولگرایان جست و جو میکنند و گروهی دایرهای وسیع تر برای آن تعریف مینمایند . حال در این میان و با این اوضاع و احوال چه میتوان کرد؟ این سوالی است که نخبگان و دلسوزان نظام از خود میپرسند .
اکثر نخبگان سیاسی اصولگرا معتقدند که باید پادرمیانی کرد و نباید دست روی دست گذاشت . برای پادرمیانی و میانجی گری هم بهترین گزینه را آیت الله مهدوی کنی میدانند . کما این که نبی حبیبی او را محور وحدت اصولگرایان مینامد . وی که یک روحانی 79 ساله است در نظام اسلامی تاکنون نقشهای مهمی بازی کرده است . این پختگی را دارد که هم از احمدی نژاد دفاع کند و هم در برابر کسانی که خواهان حذف هاشمی بوده اند، مقاومت نماید و بگوید « مگر میشود هاشمی را حذف کرد؟ » و هم از روحانیون با سابقهای چون ناطق نوری و حسن روحانی کدورت زدایی نماید و هم به ملاقات محمد یزدی در قم برود و هم در نفی و حذف اصلاح طلبان سکوت پیشه کند .
هر بار که عصای خود را برداشته تا به میانجی آید، گروهی ساز مخالف زدند . جوان ترها که بر اسب ناآرام قدرت سوارند، نصیحتهای یک پیر تجربه اندوخته و مصلح را غیر لازم میشمارند و خود را از آن بی نیاز میبینند . و اما عاقل تر که ریش خود را نه در آسیاب بلکه در کوران روزگار متلاطم سفید کرده اند، دست از دامن آیت الله بر نمیدارند و امیدوارند که با مهارت خاص خود بتواند سواران یکه تاز قدرت را مهار کند و این لشکر پراکنده را باز به سامان نماید . اما آیا عصای آیت الله میتواند مرکب رام نشدنی قدرت را مهار کند؟ این آرزویی است که همه دارند .
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
آفرینش: ضرورت کارشناسی بیشتر در انتقال وزارتخانهها
«ضرورت کارشناسی بیشتر در انتقال وزارتخانهها» عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛ خروج کارمندان از تهران ،سیاستی است که توسط دولت دهم پیشنهاد شد و در حال اجرا شدن است.احتمال وقوع زلزله در تهران و فلج شدن کشور در صورت آسیب دیدن وزارتخانه ها،همچنین افزایش بی رویه مهاجرت به تهران،از دلایل اعلام شده برای این تصمیم دولت بود. و حتی این مساله مطرح شد که پایتخت کشور تغییر کند که با توجه به تمرکز اقتصادی،صنعتی و آموزشی در تهران ، این امر به این سادگی امکان پذیر نخواهد بود.
و بنابراین دولت تصمیم گرفت ،روش تمرکز زدایی تدریجی را در پیش بگیرد.در راستای اجرای این طرح دولت از کارمندان تهرانی خواست داوطلبانه به شهرستان ها بازگردند و حتی وعده تسهیلاتی چون مسکن و زمین را نیز به آنان داد.همچنین اعلام شد که دولت سیاست بومی سازی را به طور جدی تر در پیش خواهد گرفت و بر طبق آن متقاضیان ورود به دانشگاه ،موظف می شوند در دانشگاهای شهرشان درس بخوانند ،حتی از طرف مسئولان وزارت علوم اعلام شد ، دانشجویان شهرستانی به شهرهای خود بازگردانده می شوند که این مساله نگرانیهای زیادی را برای دانشجویان شهرستانی در پی داشت زیرا آنچه مسلم است، این است که بار علمی و اعتبار دانشگاهای شهرهای دیگر کمتر از تهران است و تنها چند شهرستان هستند که می توانند از نظر بار علمی و اعتبار ،با تهران رقابت کنند.
در حالیکه اظهار نظرهای مختلف درباره این سیاست دولت ادامه داشت مصوبه ای توسط معاون اول رئیس جمهور ابلاغ شد که بر طبق آن،دستگاه های اجرایی مجازند نسبت به انتقال بخشی از وزارتخانه و ستاد مرکزی به اطراف تهران و استان های همجوار تهران مانند قزوین و سمنان و اصفهان اقدام کنند. در این مصوبه ،به چگونگی و شرایط انتخاب بخشهایی که می توانند منتقل شوند ،اشاره ای نشده است و بنابراین دستگاههای اجرایی و وزارتخانه ها می توانند بنا به صلاحدید خود،بخشهایی را انتقال دهند. که مسلما این امر موجب به وجود آمدن مشکلاتی خواهد شد ،زیرا بدون در نظر داشتن چارچوب مدون و انجام کار کارشناسی صحیح ،این امر تنها سرگردانی مردم و عدم دسترسی سریع به خدمات را برای آنها به ارمغان می آورد . به عنوان مثال وزارت علوم بر اساس این مصوبه تصمیم به انتقال معاونت دانشجویی وزارتخانه به سمنان را گرفته است . و با توجه به این که معاونت دانشجویی وزارت علوم یکی از بخشهای بسیار پر رفت و آمد وزارتخانه مذکور است و یکی از پرمراجعه ترین بخشها محسوب می شود ،همچنین با توجه به خدمات اینترنتی موجود در کشور نمی توان توقع داشت که مشکلات و درخواست متقاضیان از طریق اینترنت حل شود.
آیا با توجه به مراجعان زیاد به این بخش ،مشکلاتی که برای سفر به این شهر وجود دارد در نظر گرفته شده است؟
همچنین مشکل اسکان کارمندان این بخش و خانوادهایشان نیز مطرح می شود و نمی توان از کارمندان توقع داشت بدون خانواده هایشان به شهر دیگری منتقل شوند . در صورت نقل مکان نیز باید برای آنان مسکن تهیه کرد.
و از دیگر مشکلات این طرح که عدم توجه به آن مشهود است ،اشتغال زن و مرد سرپرست خانواده می باشد . در صورت شاغل بودن زن در وزارت علوم و مشغول بودن همسرش در وزارت راه چه تدبیری اندیشیده شده؟ آیا باید زن و مرد برای حفظ موقعیت شغلیشان یکی در سمنان و دیگری در اصفهان مشغول با شند؟
حال باید پرسید چه اتفاقی برای کانون خانواده پیش خواهد آمد؟
اگر از این که دلایل دولت برای تکه تکه کردن وزارت خانه ها و سازمانها قانع کننده است یا خیر بگذریم،باید پرسید آیا انصاف است کارمندی با چندین سال سابقه ،تنها به خاطر این که نمی خواهد شهر خود را ترک کند وادار به استعفا» و یا بازخرید کردن خود شود؟
سیاست دولت برای سبک کردن حجم جمعیتی تهران و رساندن آن به حد استاندارد بسیار پسندیده و قابل ستایش است. و این نشان دهنده میزان توجه و وظیفه شناسی مسئولان به مردم می باشد . اما آنچه موجب نگرانی در این زمینه می شود گنگ و نا معلوم بودن چگونگی اجرای این طرح می باشد. لازمه اجرای این تحول و تصمیم بزرگ از سوی دولت ایجاد یک برنامه ریزی دقیق و کارشناسانه می باشد . تا با سنجیده شدن عواقب و تاثیرات این طرح باعث ایجاد مشکلات بزرگتری برای مردم تهران نشویم.
آرمان:چهار نکته درباره مساله هستهای
«چهار نکته درباره مساله هستهای»عنوان سرمقالهی روزنامهی آرمان به قلم جاوید قرباناوغلی است که در آن میخوانید؛در همان زمانیکه جایگزینی آمانو با البرادعی مطرح بود من در یادداشتی به تفاوت شخصیتی این دو در رابطه با پرونده هستهای ایران اشاره کرده و پیش بینی کردم که در زمان مدیریت آمانو فشارها به ایران افزایش خواهد یافت. آمانو بر خلاف البرادعی به لحاظ شخصیت سیاسی ،فرهنگی وعلائق شخصی در اردوگاه غرب است، و بر خلاف سلف خود البرادعی آینده سیاسی خاصی برای خود پس از مدیرکلی آژانس متصور نیست.
مضافا اینکه تعلق خاطری بخاطر وابستگی های مسلکی به ایران ندارد و کاملا مشخص است که موضع گیری روشنی در مورد ایران دارد. البرادعی مدیر کل قبلی آژانس علیرغم موقعیت خود به دلایل مختلف منجمله برنامه ریزی برای آینده سیاسی خود نیازمند جلب پشتیبانی افکار عمومی مردم کشورش مصر که گرایشات ضد غربی روشن و تندی دارند بود و لذا تلاش داشت با سیاستی کجدار و مریز در پی حل وفصل پرونده هستهای ایران باشد.
ازدیدگاه البرادعی مذاکره راه اصلی برون رفت از بحران هستهای ایران بود وبر این باور بود با این سیاست می توان موضع ایران را نرم کرده و با موفقیت در حل وفصل این مساله مهم بین المللی جایگاه خود را در جهان ارتقاء بخشد.
در حالیکه آمانو سیاست اردوگاه غرب را دنبال می کند و معتقد به "فشار" برای وادار کردن ایران به مذاکره است .این دیدگاه براین باور است که هرچه به ایران بیشتر فشار وارد شود، موضع ایران نرم ترخواهد شد.این دو نوع ادبیات و شاید استراتژی در برخورد با یک موضوع(پرونده هستهای ایران)باشد؛ به همین دلیل هم گزارشات البرادعی ضمن ذکر برخی واقعیت ها،مشکلات و حتی انتقاد نرم از ایران ، ادبیاتی تحریک کننده نبود.
به نظرم البرادعی دراعمال این سیاست موفق بود چراکه توانسته بود روابط خوبی با دولتمردان کشورمان ایجاد نماید.ضمن اینکه از نظر غربی ها هم توافق بر سر"تعلیق مدت دارغنی سازی "موفقیتی برای البرادعی محسوب می شد.نکته دیگر اینکه درسالهای اخیر فضای بین المللی علیه ایران تغییر کرد.روشن است که در این فضا جلب اعتماد بین المللی از سوی ایران تقریبا مشکل است.
پیشتر که پرونده ما در آژانس بود علیرغم فشارهای بین المللی به آژانس قدرت چانه زنی ما بسیار بالا بود زیرا این نهاد بین المللی بر اساس ساز و کارهای کاملا حرفهای خود عمل می کرد کما اینکه بسیاری از مسائل هم در همان زمان و از طریق مذاکره تیم کاملا حرفهای مذاکره ما حل و فصل شد.مشکل از زمانی افزایش یافت که پرونده ما به شورای امنیت رفت و فرمان آن از آژانس خارج شد و آمانو هم بر اساس قطعنامه هایی که شورای امنیت اورا مسئول پیگیری و اجرای آن قطعنامه ها کرده است به آژانش گزارش می دهد.ایران همکاری لازم را با آژانس داشته است اما باید توجه داشت که پرونده هستهای ایران پروندهای فنی و تکنیکال نیست.
اگر پرونده فنی بود ما مثل سابق باید با آژانس بر سر مسائل فنی مذاکره را ادامه می دادیم.پرونده ایران اکنون سیاسی شده است لذا باید به چند نکته توجه داشت. اول اینکه استراتژی کشور باید خلاصی از قطعنامه ها و جلوگیری از صدور قطعنامه جدید باشد. اکنون پرونده ایران ذیل فصل تهدید صلح و امنیت بین المللی منشور سازمان ملل متحد قرار گرفته است. تدوین استراتژی برای خارج شدن از قید و بندهای پنج قطعنامه صادره شورای امنیت تنها از طریق راه حل های سیاسی ممکن است.
البته این کار دشوار اما شدنی است. به همین دلیل دغدغه دلسوزان کشور این بود که پرونده به شورای امنیت نرود. دومین مساله بهره مندی از دیپلماسی حرفهای و کارآمد است؛ دیپلماسی حرفهای نیازمند دیپلمات های برجسته و کارآمد است. سومین مساله دست یابی به یک وفاق جمعی بخصوص در سطح نخبگان است.
غنی سازی بر اساس قوانین حاکم بر آژانس حق ماست و هدف ما نیز استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای برای مصارف غیر نظامی مانند تولید برق ،استفاده های پزشکی و کشاورزی است.چهارمین مساله وصل شدن موضوعات غیر مرتبط به پرونده هستهای کشور طی سال های اخیر است. اینگونه موضوعات که به واقع ربطی به مساله هستهای کشورمان نداشت می تواند هم در اهداف ما را دچار انحراف کند و هم دنیا را نسبت بهما حساس.
دنیای اقتصاد:نگاهی دیگر به بورس تهران
«نگاهی دیگر به بورس تهران»عنوان سرمقالهِ روزنامهی دنیای اقتصاد به قلم علیرضا کدیور است که در آن میخوانید؛تیرماه سال 84 پس از قطعیت نتیجه انتخابات دور نهم ریاست جمهوری ،برندگان انتخابات از سوی برخی از گروههای بازنده متهم به تلقی خاصی نسبت به بورس شدند.
و به همین دلیل البته در کنار سایر دلایل اقتصادی، بورس تهران برای نخستین بار از سال 69 شاهد بازدهی منفی در تابستان شد. بورس تهران پس از ثبت میانگین بازدهی مثبت 4 درصدی در بهار 84، با سقوط شاخصها برای نخستین بار شاهد بازدهی منفی معادل 8/9 درصد در تابستان همان سال شد؛ وضعیتی که باعث شد برای نخستین بار، بازدهی بورس در نیمسال اول به منفی 2/6 درصد برسد؛ وضعیتی که از آن زمان تاکنون نیز تکرار نشده است.
اما پس از این واکنش هیجانی، با تکذیب ادعاهای رقبا از سوی مسوولان دولتی و بازگشت روند معاملات سهام به شرایط طبیعی، سرمایهگذاران بورس به مرور یکی از پررونقترین روزهای تاریخ بورس را طی دولت دهم تجربه کردند. در واقع بورس تهران پس از تجربه یک دوره رکودی در فاصله سالهای 84 تا 87 که عمدتا با تخلیه حبابهای قیمتی شکل گرفته در فاصله سالهای مزبور توام بود، طی 5/1 سال گذشته یکی از دورههای پربازده خود را برای سرمایهگذاران رقم زده است.
ثبت میانگین بازدهی 4/57 درصدی در سال 88 و بازدهی 47 درصدی نیمه اول سال 89، در مجموع بازدهی بورس را از ابتدای سال 88 تاکنون به بیش از 131 درصد بالغ کرده است. بدون اغراق بازدهی خیرهکننده تا حد زیادی مرهون سیاستگذاریها و نحوه برخورد دولت دهم با اقتصاد داخلی و بورس بوده است.رویکرد عدالت محوری دولت دهم در جهت کاهش قیمت مسکن که با فرو بردن این بخش بزرگ اقتصاد ایران به رکود عمیق طی دو سال گذشته پیگیری شده، در عمل بخش مسکن را به عنوان اصلیترین رقیب بورس در جذب نقدینگی در موقعیت انفعال قرار داده است.
همچنین بورسی شدن شرکتهای بزرگ دولتی و تقویت بنیه مالی و ترغیب نهادهای شبه دولتی به حضور در بازار سرمایه، انگیزه دو چندانی را به سرمایهگذاران حقیقی و حقوقی برای حضور در بورس به واسطه حمایت دولت از این بازار داده است.
به بیان دیگر، تنها گزینه پیش روی سرمایهگذاران در شرایط فعلی با حمایتهای دولت، به گزینهای جذاب و سودآور برای سرمایهگذاری بدل شده است؛اما در این میان توجه به یک نکته، بسیار مهم و ضروری است و آن اینکه بورس به عنوان یک بازار مالی باید بازاری کارآ مبتنی بر تحلیل و نگاه کارشناسانه از سوی سرمایهگذاران برای تقویت بنیه مالی شرکتهای بورسی باشد.
نقطه مقابل بازار این چنینی، بازار مبتنیبر قمار است. منظور از قمار، مبادرت به سرمایهگذاری در یک فعالیت با تکیه حداکثری بر شانس و اقبال است. در واقع قمار فعالیتی است که سرمایهگذار بدون در دست داشتن مدارک مستند و صرفا براساس شانس، اقدام به سرمایهگذاری میکند.
متاسفانه باید هشدار داد که در شرایط فعلی، بورس تهران به دلایل متعدد با فاصله گرفتن از یک بازار تحلیل محور مالی، در حال حرکت به سمت یک بازار مبتنیبر شانس و اقبال است. تشکیل صفهای خرید و فروش برای سهام یک شرکت در فواصل زمانی کوتاه و حتی در طی یک روز معاملاتی بدون انتشار اطلاعات جدید درخصوص شرکت مزبور، حرکت شایعه محور سرمایهگذاران در بورس که در اغلب موارد شایعات مطرحشده قرین به واقعیت نمیشوند، تحلیلهای سهام بر اساس وجود صف خرید یا فروش و نه صورتهای مالی و اطلاعات واقعی و سیل ارسال گزارشهای شفافسازی از سوی شرکتهای بورسی با اصرار سازمان بورس جملگی دلایلی بر نزدیک شدن بورس تهران به یک بازار بدون تحلیل و متکیبر شانس است.
در این شرایط وجود محدودیت نوسان روزانه قیمت سهام، حجم مبنا، گره معاملاتی و سایر محدودیتهایی که اکثرا تنها در بورس تهران مورد استفاده قرار میگیرند نیز از یک سو حرکتهای هیجانی و بدون تحلیلی را در میان سرمایهگذاران تشدید میکند و از سوی دیگر، دستکاری قیمت از سوی برخی اشخاص حقیقی و حقوقی خرید و فروش سهام بر مبنای اطلاعات نهانی را تسهیل میکند.
نکته جالب اینکه این محدودیتها سبب شده است سازمان بورس و اوراق بهادار به عنوان نهاد ناظر بر بازار سرمایه و به تعبیری داور بازی بورس، نتواند نقش نظارتی خود را به نحو مناسب برای جلوگیری از تخلفات فوقالذکر ایفا کند و همین موضوع باعث شده است که سرمایهگذاران تدریجا به خرید و فروش سهام برای کسب سودهای بدون منطق عادت کنند که لازم است در این مسیر تجدید نظر صورت گیرد.
جهان صنعت:چه را باور کنیم
«چه را باور کنیم»عنوان سرمقالهی روزنامهی جهان صنعت به قلم طهماسب طلایی است که در آن میخوانید؛ چند ماهی است که در خصوص آمار و ارقام اعلامی از سوی دولت تردیدهای جدی از سوی محافل مختلف مطرح میشود و کارشناسان درحوزههای متعددی بر صحت روشهای پردازشی آن اعلام شک میکنند اما دولت مصرانه همه این تردیدهارا بیپایه و اساس دانسته و روشهای خود را علمی میداند.
در این خصوص جدیترین آماری که در زندگی مردم به خوبی نمود دارد، آمارهایی است که از میزان تورم در کشور اعلام میشود و بانک مرکزی به عنوان بیانکننده آن همواره ژست کارشناسی بودن روشهای خود را دارد و هرگونه تردیدی را غیر علمی فرض میکند.
با این حال رسانههای جستوجوگر به عنوان چشم بیدار جامعه و مردم بارها اعلام کردند که مشکلاتی وجود دارد اما دولت این نقد سالم را حمل بر تخریب میداند تا صدای بزرگان دینکه تا چندی پیش تنها توصیه بدرقه راه دولت میکردند، درآید.
در این رابطه آیتالله مکارم شیرازی با بیان اینکه آمارهای اعلامی دولت از کاهش تورم صحت ندارد، اعلام کرده است وقتی آمارها با واقعیات تطابق نداشته باشد، مردم به واقعیت بدبین نمیشوند بلکه اعتماد خود را به آمارهای دولتی از دست میدهند.