این روزها برخى تصمیمات رسمى، از سوى گروهى از صاحب نظران مورد نقد قرار گرفته است، و این انتقادها به گونه اى است که گویى تصمیم گیرندگان افرادى پیاده و فارغ از حداقل دانش هستند، در حالى که واقعیت مسئله چنین نیست. براى نقد یک تصمیم باید با منطق تصمیم گیرنده آشنا بود و به قول معروف از روش تفهیمى آن را فهمید و سپس نقد کرد. ما نمى توانیم با منطق دنیاى خود، رفتار و اعمال دیگران را نقد کنیم.
اگر هم چنین کنیم، این کار تاثیرى بر طرف نقدشونده ندارد، زیرا او مبانى و اصول منطقى ما را قبول ندارد. نقد بیرونى فقط براى افرادى که بیرون هستند مى تواند مفید باشد. براى فهم بهتر چند مورد از این تصمیمات را با هم مرور مىکنیم.
1- عدم تغییر در ساعت رسمى کشور موجب بهت و حیرت عده اى شد، گویى که نظام آفرینش هم در آخرین ساعات سال یک ساعت جلو مى پرید و اکنون حکومت این امر را ندیده گرفته است! استدلال ها پشت استدلال ارایه مى شد که مثلاً صرفه جویى ناشى از سیاست قبلى در ساعت پیک مصرف برق به اندازه ثلث نیروگاه اتمى بوشهر که این قدر برایش هزینه مى دهیم ارزش سرمایه گذارى دارد، یا این که سالانه چند صد میلیارد ریال یا تومان (چه فرقى مى کند) صرفه جویى در مصرف برق دارد و یا این که تصمیم اخیر فاصله زمان رسمى ایران و اروپا را زیاد مى کند که اثرات منفى غیرمستقیمى بر روابط اقتصادى دارد و از این قبیل استدلالات!
در حالى که طرف مقابل معتقد است که انقلاب دوم حادث شده لذا منتقدین اصولاً به دو نکته توجه نکرده اند، یکى این که مردم براى تحقق این اهداف که انقلاب نمى کنند، مردم براى ارزش ها و نفى گذشته انقلاب مى کنند، اصولاً انقلاب یعنى نفى گذشته. مگر نه این که پس از انقلاب اول هم ساعت تغییرى نکرد و از سال 1358 تا 1370 یعنى 12سال طول کشید تا به گذشته رجعت شد؟
هزینه هاى مذکور در فوق در برابر اداى نماز در ساعت 12 ظهر که یک مسئله کاملاً ارزشى است هیچ ارزش و اعتبارى ندارد، ولى از این نکته مهم تر، مسئله متفاوت بودن است، امرى که از نظر برخى ها موضوع پیش پا افتاده اى است، در حالى که اصولاً متفاوت بودن مبناى هویت بخشى انقلابیون است. مگر نه این که در گذشته چون غیرمسلمانان سبیل مى گذاشتند و ریش خود را مى زدند، دستور داده شد که مسلمانان ریش بگذارند و سبیل را بزنند تا علامت تشخص و هویت یابى باشد.
بنابراین اگر قرار بود که امسال هم ساعت یک ساعت به جلو مى رفت پس چه فرقى با نظام هاى قبلى وجود مى داشت؟ «متفاوت بودن»، مسئله این است. هیچ مردمى براى صرفه جویى در مصرف برق که آن نیز از سوختن نفت مفت و خدادادى به دست مى آید انقلاب نمىکنند.
2- موضوع دیگرى که برخى از افراد پیرامون آن جنجال به پا کرده اند، کاهش سود بانکى از طرف دولت و مجلس است. طبیعى است که منتقدین در چارچوب هاى اقتصاد بازار آن را نقد کرده اند. در حالى که طرف مقابل اصولاً این چارچوب را نمىپذیرد.
مگر نه این که ابتداى انقلاب آقاى بنى صدر با حذف سود بانکى و تعیین 4 درصد کارمزد، اقتصاد کشور را اسلامى کرد و اتفاقاً رئیس جمهور هم شد، مگر نه این که ربا از بدترین حرام هاى شرعى است، و مگر نه این که سیاست هاى پولى ربوى بوده است، و مگر نه این که کاهش سود بانکى از طرف همه مردم و مراجع و... با استقبال روبه رو مى شود، و مگر نه اینکه باید با قبلى ها متفاوت بود، پس مبناى مخالفت چیست؟ نقد رفتارهاى انقلابى با منطق ضدانقلابى امکانپذیر نیست.
3- موضوع دیگر استرداد لایحه حریم خصوصى از سوى دولت است. این لایحه از سوى دولت قبلى به مجلس هفتم داده شده بود که اخیراً از سوى دولت مسترد شد. اتفاقاً این مورد خاص هم از موضع انقلابى قابل دفاع است و هم از موضع ضدانقلابى.
از موضع انقلابى قابل دفاع است چرا که لایحه را دولت پیشین داده است، و همین دلیل براى استرداد آن کفایت مى کند، به علاوه پیشینیان هم که به واسطه نگرانى از تجاوز به حریم خصوصى افراد نبود که چنین لایحه اى را دادند، چون اگر نگران بودند از همان قوانین موجود که به خوبى از این حریم صیانت مى کند، دفاع مى کردند و نیازى به قوانین جدید نبود، بلکه هدف پیشینیان نوعى پز دادن نزد بیگانگان بود تا بگویند ما قوانین مکتوب [و نه الزاماً معمول] مترقیانه اى داریم، فراموش نشود که در جریان مخالفت با حکم اعدام آقاى آقاجرى هم اعلام کردند که این کار آبروى ما را در جهان مى برد، و به طور طبیعى به اصل خلاف بودن و نبودن آن کارى نداشتند، در حالى که دولت انقلابى هیچ گاه در بند چنین چیزهایى نیست.
اگر نگرش جهانیان بد باشد، مشکل از آنان است و چه نیازى است که براى خودشیرینى نزد بیگانگان قوانینى بنویسیم که مى دانیم اجرا نمى شود و اجرا نخواهیم کرد.
استرداد آن لایحه از موضع ضدانقلابى هم قابل دفاع است. خیلى ها عقیده دارند میان دو حالت قوانین خوب و اجرا نشدنى با قوانین بد و اجراشدنى، باید دومى را پذیرفت. در واقع تامین و دفاع از حاکمیت قانون مقدم بر خوب و بد بودن قانون است. من حدود 15 سال قبل در دانشگاه تهران گفتم که اگر در جامعه اى قانون یاساى چنگیز حاکم باشد بهتر است از جامعه اى که بهترین و مترقى ترین قوانین را داشته باشد ولى اجرا نشود، چون در حالت اول همه وضع خود و جامعه را مى فهمند و رفتار خود را با آن تنظیم مى کنند، ولى در حالت دوم چنین نیست.
با این حساب چه نیازى به تصویب این لوایح و قوانین است. مگر هنگامى که پیشینیان از باب رفع مسئولیت طرح حقوق شهروندى را تصویب کردند، مشکل حل شد که دیگران بخواهند حریم خصوصى را تبدیل به دژ و حصن مستحکم کنند؟ به علاوه از منظر انقلابیون، مردم مشکلى از این بابت ندارند، سفره آنان خالى است که باید پول نفت را به آن وارد کرد و این طرح ها و لوایح مال آدم هاى بى درد و روشنفکران شکم سیر است.
اگر این آقایان را در یکى از سفرهاى استانى ببرند و ده ها هزار نامه مردم مستأصل را در اختیارشان قرار دهند که مطالعه کنند، مشاهده خواهند کرد که مردم حتى یک مورد هم از تعرض به حریم خصوصى خود گله ندارند. همه آنان وام بلاعوض مى خواهند و خانه و نان و شغل و...
با این حساب معلوم مى شود که انتقادات وارده اصولاً از منظر برون انقلابى است. به همین دلیل اگر اعتراض هست باید به اصل مسئله حدوث انقلابى جدید باشد. نه تنها سه مسئله فوق، بلکه تغییر مدیران، بیان ضرورت نابودى اسرائیل، سخنرانى سازمان ملل و حتى رویت هاله نورانى تماماً متاثر از اعتقاد به حدوث انقلاب نوین است و تمام این موارد نیز در انقلاب اول شاهد دارد، مسئله امام زمان نیز از همین سنخ است. آنهایى هم که نسبت به اصل حدوث انقلاب دوم اعتراض دارند، مى توانند به کوشش هاى فکرى مستمر یکى از آقایان طى دهه اخیر مراجعه کنند، حتى معلم انقلاب هم وجود دارد و هفته اى حداقل یک بار در تلویزیون انقلابیون را «ارشاد» مىکنند.
به علاوه گروه هاى مسلح انقلاب هم در این سال ها فعال بوده اند، فقط ابهام کوچکى باقى مى ماند که انقلاب معمولاً علیه حاکمیت است، در حالى که در این انقلاب قضیه کمى فرق مى کند، که در اصل موضوع خدشه اى وارد نمىکند.
البته برخى از طرفداران انقلاب اول از این که میان واقعه اخیر و اول مقایسه شود به شدت ناراحت هستند، و حتى معتقدند که مطرح کنندگان حدوث انقلاب اخیر نیز به این گزاره اعتقادى ندارند، اما باید گفت که چه اعتقاد داشته باشند و چه نداشته باشند، در هر حال براساس این باور عمل مى کنند، به علاوه استنباط آنان از انقلاب 1357 نیز لزوماً مانند طرفداران آن انقلاب نیست، بلکه استنباط آنان از انقلاب اول چیزى در حد واقعه تابستان 1384 و حتى پایینتر از آن است.
آنانى هم که نسبت به عمق این انقلاب شک و شبهه اى دارند، مى توانند در آینده شاهد عمق و غناى آن باشند، اگر انقلاب اول 12 سال مقاومت کرد تا ساعت رسمى را چون گذشته یک ساعت جلو ببرد و در نتیجه به همین اندازه مقاوم بود، عمق و غناى انقلاب اخیر نیز به اندازه زمانى خواهد بود که در برابر جلو بردن ساعت مقاومت کند.
به داستان اولیه خود بازگردیم، که آن انسان اولیه معناى ضمیر ملکى را نمى دانست، اما وقتى هدیه اى گرفت و به میان قبیله اش بازگشت، ضمیر ملکى را با تمام وجود حس و درونى کرد، و از این طریق مفهوم مذکور را به قبیلهاش نیز منتقل کرد.