* از آنجا که شما قبل از آغاز جنگ در مناطق کردستان به سر میبردید درباره وضعیت کردستان در آن ایام و فعالیت نیروهای سپاه در آن منطقه کمی توضیح بدهید.
** ما قبل از شروع جنگ همراه با شهید بروجردی و تیمی 30 نفره متشکل از پاسداران به منظور آرامسازی شهرهای مرزی غرب کشور و کردستان در باختران مستقر شده بودیم آن موقع عهدهدار جانشین عملیات سپاه غرب کشور بودم. با تلاشهایی که صورت گرفت واحدهای سپاه در اورامانات و مناطق کردنشین شکل گرفت.
ضدانقلاب در مرحله دوم نفوذ خود به داخل شهرهای کردستان نفوذ کرده بود و در 60 کیلومتری باختران مستقر شده بود و رفاه و امنیت و آسایش را از مردم منطقه سلب کرده بود و نیروهای مزدور، مردم کرد را آزار و اذیت میکردند.
در آن شرایط و اوضاع سخت شهید ناصر کاظمی فرماندار پاوه شد، همچنین جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان به عنوان فرمانده سپاه پاوه معرفی شد. علاوهبر این تعدادی دیگر از اعضای همان تیم در برخی مسئولیتهای دیگر مشغول به کار شدند.
همه هموغم ما این بود که آرامش و ثبات به شهرهای کردنشین باز گردد. ما با سختیهای فراوان ضمن متقاعد کردن مسئولان و معتمدان محلی کرمانشاه جمعی از کردهای مسلمان و پیشمرگ را برای مبارزه با ضدانقلاب مسلح کردیم و آنها در بهمن ماه 58 نسبت به آزادسازی شهر کامیاران اقدام کردند.
* شهید محمد بروجردی آن موقع چه مسئولیتی برعهده داشت؟
** سردار شهید بروجردی آن زمان فرماندهی سپاه غرب کشور را عهدهدار بودند. البته از دی ماه 58 به بعد مسئولیت گرفتند.
* عملیات پاکسازی و آزادسازی کامیاران چگونه صورت گرفت؟
** عملیات آزادسازی کامیاران با فرماندهی محمد فدایی که خودش کرد بود و با منطقه آشنایی کامل داشت آغاز شد. او همان ابتدای عملیات به شهادت رسید.
در این عملیات پس از درگیریهای سنگین و آتشباری فراوان با درگیریهای سنگین و با شهادت نیروهایی مثل شهید شمس و درگیریهای پراکنده و منسجم شهر آزاد شد.
شهیدانی چون شمس، با انصاف، صفاپیشه و قاسم عسگری نیر به شهادت رسیدند.
در ادامه عملیات بعد از شهادت «شمس» من به عنوان فرمانده سپاه کامیاران عهدهدار مسئولیت شدم.
* آیا این عملیات به اهداف خود دست یافت؟
** آن موقع گروههای مختلف ضدانقلاب اعم از کوموله، دموکرات و مجاهدین خلق با انجام عملیاتهای مشترک مردم را مورد اذیت و آزار قرا میدادند و آرامش را از مردم سلب کرده بودند. بعد از 2 ماه تلاش با انجام این عملیات، آرامش و امنیت به طور کامل در کامیاران برقرار شد. بعد از آن آماده شدیم تا برای آزادسازی سنندج که در محاصره ضد انقلاب بود اقدام کنیم.
نیروهای سپاه در باشگاه افسری سنندج در محاصره قرار گرفته بودند و از سوی دیگر مردم تحتفشار و ظلم و جور و تعدی قرار داشتند. جلسات متعددی با شهید بروجردی و با حضور شهید شیرودی برگزار شد و در روز اول اردیبهشت ماه 59 با همکاری جمعی از پاسداران و نیروهای کرد مسلمان و همکاری ارتش وارد پادگان ارتش واقع در سنندج شدیم.
آتش شدید خمپاره روی پادگان زوم شده بود اما نیروهای مستقر در آن به شدت مقاومت میکردند. پس از 2 روز بررسی وضعیت و موقعیت شهر، نقاط تجمع و حضور دشمن را در شهر شناسایی کردیم، همچنین راههای آزادی شهر از دست نیروهای ضدانقلاب بررسی شد و نهایتا در دوم اردیبهشت 59 عملیات آزادسازی سنندج با مشارکت نیروهای سپاه قم و تهران آغاز شد. پشتیبانی هوایی نیز توسط هوانیروز و شهید شیرودی موجب تسریع و پیشرفت عملیات شد.
* آیا محاصره سنندج ناشی از برتری گروهای خلقی و ضدانقلاب بود یا این که دلایل دیگری داشت؟
** به دلیل سادهاندیشی جریان لیبرال و هیات حسن نیت و هدایت نیروهای ارتش و سپاه به داخل پادگانها از امنیت موجود در شهر کاسته شد و ضدانقلاب جرات تعدی و تعرض به جان، مال و نوامیس مردم را یافت.
این حرکت در واقع خطای دولت بازرگان بود. در مرحله اول نا امنیها که از 5 مردادماه 58 آغاز شده بود سنندج مشکل حادی نداشت اما بر اثر این سادهاندیشی و محدود کردن حضور نیروها در شهر، ضدانقلاب توانست شهر را محاصره کند.
* عملیات آزادسازی سنندج کی و چگونه آغاز شد؟
** این عملیات در 2 اردیبهشتماه 59 شب هنگام آغاز شد. شهید بروجردی هنگام عملیات خیلی نگران بود و ترس این داشت که مردم شهر آسیب ببینند. لذا نیروها را جمع کردند و آنها را نسبت به موقعیت و مکان عملیات توجیه کردند.
چند بار هم من درباره حساسیت و رعایت حال مردم به نیروها توضیح دادم. همه هموغم و خویشتنداری ما برای این بود که خدای نکرده شلیکی به سوی مردم عادی و عامی صورت نگیرد.
این عملیات یک هفته طول کشید و ما بعد از این که وارد شهر شدیم به صحنههای تاسفباری برخورد کردیم. یک جا تعدادی از جوانان و اعضای تیمی گروهکها اعم از دختر و پسر در مراکز تجمع کرده بودند.
نیروهای ما این مرکز را پاکسازی کردند. به سمت استانداری سنندج حرکت کردیم. اینجا بود که پای راست من مورد اصابت تیر قرار گرفت. مرا سوار آمبولانس کردند، در بین راه راننده آمبولانس را نیز با تیر زدند خلاصه به هر شکل بود مرا به پادگان رساندند و از آنجا برای درمان به تهران منتقل شدم.
* عملیات به چه نحوی ادامه پیدا کرد؟
** این عملیات همچنان ادامه پیدا کرد. در ادامه عملیات گردان 2 ولیعصر (عج) با هواپیما به سختی وارد فرودگاه سنندج شد و به کمک نیروهایی شتافتند که بیش از 48 ساعت از آب و غذا محروم بودند. مجروحان جمعآوری شدند و تعدادی از آنها به بیمارستان مصطفی خمینی تهران منتقل شدند.
یادم است برخی از رزمندگان ما به دلیل کمبود غذا و از فرط گرسنگی گیاه و علف هرز مصرف کرده بودند که موجب مسمومیت شده بود البته باید این نکته را عرض کنم که تعدادی از مجروحان نیز به دلیل رعایت حال مردم جانشان به خطر افتاده بود.
خلاصه پس از یک هفته مقاومت و درگیری شهر آزاد شد. در این عملیات شهید بروجردی شرایط بسیار سختی را گذراندند و اغلب اوقات شبها 2 ساعت بیشتر نمیخوابیدند.
* همزمان با شروع جنگ تحمیلی کجا بودید و چه نقشی در این ایام ایفا کردید؟
** هنوز جنگ آغاز نشده بود و من همچنان تحت مداوا بودم. سه بار عمل جراحی شدم. بعد از بهبودی شاهد بودم که جنگ آغاز شد. من از آن زمان در بسیج مردمی تهران فعالیت خودم را آغاز کردم. آن موقع ما از پادگان ولیعصر(عج) نیرو به جبههها اعزام میکردیم. البته سپاه و بسیج اعزامها سازماندهی جدی نشده بود اما به محض حمله دشمن اولین تلاشها برای دفاع همهجانبه و تسلیح مردم صورت گرفت و تعدادی سلاح مثل امیک و ژ-ث در سطح تهران در میان مردم توزیع شد و سپس افراد مسلح به میادین نبرد اعزام شدند.
* شرایط و وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور آن موقع تحتتاثیر چه عوامل و پارامترهایی قرار داشت؟
** کشور در آن وضعیت در شرایط سخت سیاسی به سر میبرد. گروهای معاند فعال بودند. همچنین دولت آمریکا با اعزام یگان هوایی قصد داشت به کشورمان ضربه بزند که به لطف خدا در توفان طبس گرفتار آمد. علاوهبر این ما در کردستان درگیر نبرد بودیم با این توصیف کشور در محاق توطئههای همهجانبه داخلی و خارجی گرفتار شده بود.
* آیا بعد از آن سلامتی خود را به طور کامل باز یافتید؟
** تا آذر همان سال پایم در گچ بود و تنها در زمینه آموزش و سازماندهی نیروها فعال بودم. علاوهبر این بنده یک برادر بیشتر نداشتم که او هم به جبهه رفته بود و به عنوان مسئول عملیات در گیلانغرب فعالیت میکرد.
من آن موقع برای انجام تکلیف الهی در حال فراهم کردن مقدمات عروسی و ازدواج بودم که سیدمصطفی داوطلبانه خودش را به جنوب رساند و در عملیات فتحالمبین شرکت کرد.
او مسئولیت بخشی از محور شوش را عهدهدار بود که بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید، 9 فروردینماه بود که دوستش «محمد ایوبزاده» خبر شهادت او را برای ما آورد و من تنها یار و رفیق و همدم خود را از دست دادم.
* بعد از شهادت سیدمصطفی فعالیتهایتان را چگونه ادامه دادید؟
** در سال 63 مجددا به کردستان اعزام شدم. مدتی مسئولیت سپاه بوکان را برعهده داشتم.
البته نکتهای را که باید متذکر شوم این است که من در سالهای حضور در کردستان ارتباط با مردم و نسلجوان را محور فعالیتهای خود قرار دادم تا انقلاب و امام را از این طریق به مردم محروم کرد بشناسانم.
در سال 63 نیز با همین نگرش کارم را در بوکان دنبال کردم. برگزاری مراسم با شکوه عزاداری در تاسوعا و عاشورا آن سال موجب شد ضدانقلاب از حرکت ما کینه سختی به دل بگیرد.
یک شب در حالی که با پاترول در حال حرکت بودم مورد حمله ضدانقلاب قرار گرفتم و دهها تیر به سمت ماشین ما شلیک شد که ترکشی نیز به پهلویم اصابت کرد.
من صبح همان روز برای این که ضدانقلاب را نسبت به حرکت خود ناامید کنم مردم را در میدان شهر جمع کردم و درباره مسایل انقلاب با آنها صحبت کردم.
لازم به توضیح است سردار شهید بروجردی، سردار احمدیمقدم، سردار لطفیان، سردار ایزدی و سردار غلام جلالی و... از کسانی بودند که برقراری امنیت را با نگرش فرهنگی و ارتباط با مردم و جوانان دنبال میکردند.
* درباره شهید بروجردی عنوان معروف «مسیح کردستان» رایج است. این عنوان از کجا نشات گرفته است؟
** شهید بروجردی درس آموخته مکتب سیدالشهدا (ع) بود. او از شاگردان پروپا قرص استاد مطهری بود و روح و جانش را با اندیشهها و آموزههای آن استاد فرزانه صفا و صیقل بخشیده بود. ضمن آن که نحوه ارتباط و پیوند با مردم را میدانست.
جاذبه داشت و عوامل دافعه را از خود دور میکرد. شاید در آن مدت طولانی که در کردستان بود کمتر از 10 نفر از مردم کرد از دست او رنجیده خاطر شده باشند. در میان اکراد حضور مییافت و به مردم احترام میگذاشت. امکان نداشت کردی وارد اتاق او شود و او به احترام او برنخیزد. مدافع حقوق مردم کردستان بود.
زمانی 100 هزار تومان پول که رقم بالایی بود به فرمانده سپاه «کرند» داد تا برای مردم آن منطقه برنج و روغن تهیه کند. او راهکار برقراری امنیت را ارتباط با مردم و در میان مردم بودن میدانست.
برخی اوقات ارتفاع برف به بیشتر از نیم متر میرسید اما او برنج و روغن را کول میکرد و به در خانههای مردم میرفت و به امور معیشتی آنها رسیدگی میکرد. بروجردی در واقع مسیحوار در کردستان خدمت کرد.
از دیگر ویژگیهای شخصیتی این بزرگمرد روحیه و اعتماد داشتن به جوانان بود لذا در کنار او دهها فرمانده ارشد تربیت شدند. به کسی سوءظن نداشت چون سوءظن موجب خشک شدن استعدادها و خلاقیتهاست.
یکی دیگر از شهدای والا مقامی که با بروجردی همراه و همگام بود ناصر کاظمی بود. شهید کاظمی از ورزشکاران معروف بود. او داوطلبانه همراه شهید بروجردی به کردستان رفت. خودش میگفت رفتار بروجردی باعث شد تا من در سپاه بمانم.
بروجردی همچنین در درک فرصتها و جذب استعدادها بینظیر بود. استعدادیابی میکرد، زمانی که دانشگاهها بسته شد بخشی از دانشجویان به کردستان آمدند. او تمامی این دانشجویان را مجذوب افکار، روحیه و اندیشه خود کرد و به دانشجویان به عنوان سرباز فرهنگی فرصت داد تا به مردم خدمت کنند. باید بگویم بسیاری از فرماندهان و بزرگان تربیتیافتگان مکتب فکری او هستند.
* به عنوان آخرین سوال مختصری درباره نسل سوم، لزوم ارتباط نسل جنگ با این نسل و راهکارهای ترویج و توسعه فرهنگ پایداری و ایثارگری توضیح بفرمایید.
** جنگ 8 ساله ما بزرگترین جنگ قرن بیستم است. در یک سوی این نبردها دین و عاطفه، احساس مسئولیت، شهادتطلبی و ایثارگری و سلحشوری قرار داشت و در سوی دیگر وحشیگری، سبعیت، تجاوزگری و ددمنشی دشمن قرار داست. ما برای تبیین و تشریح این تفاوت و تمایز باید خیلی تلاش کنیم.
با تعریف، ذکر محدود و نگاه خبری در طول یک هفته نمیتوانیم به ماندگاری این فرهنگ مطمئن شویم. لازمه این ماندگاری وارد کردن این مباحث در لایههای تصمیمگیری، تصمیمسازی و فرآیند آموزشی کشور است.
ما در جنگ با فرماندهانی روبهرو هستیم که رفتارشان بینظیر است. مثلا شهید موحد دانش بهرغم قطع شدن دستش همراه با رزمندگان به سمت دشمن میدود.
رفتار مدیریتی و فرماندهی این عزیزان در سطوح مختلف الگو و سر مشق است.
برای تبیین و توسعه این فرهنگ، شورای عالی انقلاب فرهنگی باید به طور جدی در این راستا گام بردارد. این در حالی است که امروزه سازمانها و نهادها پراکنده کار میکنند. بعد از 17 سال چه میزان از کتب درسی و دانشگاهی به آثار، خاطرات، وقایع و دلنوشتههای جنگ مزین شده است؟ تنها کار ما در این سالها راهاندازی هیات رزمندگان در دانشگاهها بوده است.
این به تنهایی جواب نمیدهد، کتب ما در ابعاد مختلف باید در سطوح مختلف از آثار، خلاقیتها و ابتکار عملهای رزمندگان مدون شود.
در مرحله بعد شورای عالی انقلاب فرهنگی و مسئولان فرهنگی باید پاسخگو باشد که در این زمینه چه کردهاند.
نکته اساسیتر این است که ما باید بدانیم نگاه خبری و لحظهای به مبانی فکری و اندیشهای امام و رهبری در عمق بخشی به این اندیشهها نمیتواند در مجموعه نظام کارآمد و موثر باشد. مبانی فکری و اندیشهای امام باید استخراج و به صورت قانون در قالب و محتوا کتب آموزشی تدوین شود.
ما به عنوان نیروهای مسلح شاید کوتاهی هم کردهایم. نسل دفاع مقدس امروز زنده است، علی فضلی را داریم به عنوان رجل نظامی در دنیا بینظیر است.
استادان دانشگاهها باید با این فرماندهان ارتباط برقرار کنند و از افکار و اندیشهها و ایدههای آنها در سطوح مختلف بهره بگیرند.