گرچه بعضی گرایشهای اصلاحطلبانه دو دهه بعد از پیروزی انقلاب به این نتیجه رسیدند که حوزه دین را از عرصه حکومت مستقل نگه دارند، انجمن حجتیه دو دهه قبل از پیروزی انقلاب به این باور رسیده بود. این جریان از ابتدای تاسیس بر عدم دخالت در سیاست تاکید میکرد و این رویه را تا آستانه پیروزی انقلاب ادامه دارد. همین تاکید بر کنارهگیری از مبارزات سیاسی موضوع اختلاف و تنش میان این گروه و طیفهای مختلف نیروهای انقلاب شد. دهه اول انقلاب این تنشها در حوزه مدیریت اجرایی کشور و نیز عرصه مطبوعات پررنگ شد. در این دهه انگ و برچسبهایی نظیر حجتیهای، حزب قاعدین، گروه عافیتطلب، اسلام شاهنشاهی، اسلام عافیتطلب، ولایتیهای بیولایت و... نثار افراد منتسب به این طیف میشد. از آن سو نیز منتقدین انجمن حجتیه به التقاطی کمونیست وهابی، منافق مارکسیست اسلامی اسلام سیاسی، ضدولایت، ضد امام زمان(عج) و... متهم میشدند. اکنون که سالیانی از این کشمکشها فاصله گرفتهایم شاید بتوان واقعبینانهتر این داستان را بازخوانی کرد.
پیشینه سیاسی
موسس انجمن آیتالله مرحوم شیخ محمود تولایی معروف به حلبی بود. او یکی از وعاظ خراسان در دوره قبل از نهضت ملی کردن نفت بود و با آیتالله کاشانی نیز مراوداتی داشت. از مرحوم دکتر مصدق نیز در انتخابات دوره شانزدهم حمایت کرد و برخلاف روحانیان سنتی و حوزوی به نهضت ملی و رهبری آن نگاهی مثبت داشت. گرچه مراجعی چون آیتالله محمد تقی خوانساری و آیتالله حجت از ملی کردن نفت هر کدام بنا به دلایلی حمایت کردند، دیدگاه غالب روحانیان آن زمان عدم دخالت در سیاست بود و از همین رو به آیتالله کاشانی که موضع سیاست داشت نگاهی منفی داشتند. آخوند سیاسی در فرهنگ آنان تابویی بود که حکایت از بیتقوایی و ناخالصی وی میکرد. در چنین شرایطی حاج آقای حلبی از موقعیت و اعتبار خود در مشهد برای تبلیغ نهضت ملی مایه گذاشت. با بالا گرفتن اختلاف در میان رهبران نهضت و سرانجام کودتای 28 مرداد 1332، همه تلاشهای ملیون و نیروهای مذهبی مبارز به پایانی تلخ انجامید. آرمانها و امیدهایی که از دولت مصدق انتظار داشتند نقش برآب شد و جایش یاس و نومیدی نشست. قبل از کودتا آیتالله کاشانی دکتر مصدق دو قطب مخالف شده بودند. فداییان اسلام با این هر دو قطب مخالفت میکردند. آیتالله بروجردی و حوزه قم از هر سه اینها خود را کنار کشیده بودند. حزب توده بر علیه همه اینها تبلیغ میکرد. وقتی کودتا پیروز شد دکتر مصدق به زندان افتاد و محاکمه شد. دکتر فاطمی را اعدام کردند. فداییان اسلام سال 1335 دستگیر و چند تن از آنان اعدام شدند. حزب توده نیز منحل شده و چندین نفر از افراد برجسته آن به اعدام و حبس ابد محکوم شدند. آیتالله کاشانی نیز خانهنشین شد. کودتاگران به قلع و قمع همه مخالفین خود پرداختند و هر زمرمه مخالفی را در نطفه خفه میکردند. در این شرایط حرمانزده، نیروها و شخصیتها هر کدام موضعی اتخاذ کردند. عده معدودی عزم جزم کردند که همچنان مشتهای گره کرده را به سینه استبداد بکوبند و راه مصدق را ادامه دهند. بسیاری در لاک خود فرو رفتند و به نظاره پایکوبی و ترکتازی کودتاگران نشستند. گروهی هم به همکاری با کودتاچیان پرداختند. سرگذشت غمبار نهضت ملی همه نیروها و مردم را بهتزده کرده بود. نیروهایی که با اتحاد و یگانگی خود پشتیبانی همه ملت را برای خود فراهم کردند و بر دربار و دولت انگلیس غالب شدند. آنهایی که توانسته بودند نفت ایران را از چنگال پیر استعمار بیرون بکشند و خواب راحت را از رهبران دولت فخیمه بربایند، پس از چندی چنان از هم فاصله گرفتند که با میدانداری چند صدتن از اوباش خو دفروخته کودتای 28 مرداد تحقق یافت و نهضت ملی شکشت خورد.
اندیشههای موجود
گروهی از این وقایع و چرخشهای ناگهانی برخی دستاندرکاران سیاست، چنین نتیجه میگرفتند که سیاست پدر و مادر ندارد و هر کس وارد این حوزه شد نباید انتظار داشت پایبند اصول اخلاقی باشد. گروهی دیگر مردم را سرزنش میکردند که اهل کوفه هستند و یک روز برای این زنده باد میگویند و روز دیگر برای دشمنش. عدهای نخبگان و رهبران را مقصر اصلی میدانستند و عدهای مردم را. بیگمان این سرنوشت دردناک که در جنبش مشروطه هم تجربه شده بود، در ذهن مرحوم شیخ محمود حلبی نیز سؤالات پراکندهای را برانگیخته بود. در همان سالها او شاهد گسترش روزافزون تبلیغات فرقه بهائیت نیز بود که از فرصت استفاده کرده و به صورتی آشکار و پیگیر علیه اعتقادات مردم تبلیغات و عضوگیری میکردند. حتی چند تن از طلبههای آشنای مرحوم حلبی نیز در این دام افتادند. فرقه بهائیت با شعار جدایی دین از سیاست خود را از درگیریهای سیاسی به دور نگه داشته و همه نیرویش را برای تقویت انسجام تشکیلاتی خود و جذب نیروی جدید متمرکز کرده بود. سازمان آنها هر روز گسترش یافته و شکل تهاجمیتری به خود میگرفت. گذشته از این که تعضیف مذهب شیعی توسط بهائیت برای حکومت دلپذیر بود، عدم دخالت بهائیان در سیاست نیز اطمینان خاطر بیشتری نسبت به آنان حاصل میکرد. از همین رو حاشیه امنیتی ایجاد شده بهترین فرصت را برای فعالیت آنان فراهم کرده بود.
مشی غیرسیاسی
مجموع این شرایط مرحوم حلبی را به این فکر واداشت که سناریویی جدید را رقم زند. از مشهد به تهران آمد و به تلاشی پیگیر و سازمان یافته علیه بهائیت دست یازید. از سوی دیگر اعلام کرد هیچ دخالتی در سیاست نخواهد کرد. به تدریج نیروهای جوانتر و فعالی را جذب کرد و این فعالیت را گسترش داد. شروع این تلاش به سال های پس از کودتا و شاید 1335 به بعد بر میگردد. جلسات آموزشی او سبک خاص آن در پرورش افراد چنان کارایی داشت که به زودی نیروهایی تربیت کرد که در برابر تبلیغات بهائیت توان ایستادگی داشتند و به مقابله جدی با آنها برخاستند. روش کار انجمن کاملا تشکیلاتی و سازمان یافته بود. به تدریج در همه شهرها و سپس بخشها و روستاها شعبه دایر کرد. آموزش واحد و سراسری برای همه شعبات انجمن اجرا میشد و افراد در هر نقطهای از ایران با فرهنگ و آموزش یکسانی پرورش مییافتند. از سویی دستگاه حکومت گرچه نسبت به هر تشکلی حساسیت نشان میداد اما در مورد انجمن راه تسامح را در پیش گرفت. این مسئله نزد مبارزین و نیروهای سیاسی برای انجمن نقطه ضعف محسوب شده و آن را دیل بر وابستگی و همسویی انجمن با رژیم شاهنشاهی تلقی میکردند. اما از سویی میتوان گفت تاکید و وفاداری مسئولین انجمن بر اتخاذ مشی غیر سیاسی از سویی و نیز نفود در ارگانهای دولتی از سوی دیگر سوپاپ اطمینانی برای انجمن فراهم کرده بود. به طوری که حتی در ساواک دو دسته مخالف و موافق ادامه فعالیت انجمن ایجاد شده بود. دستهای نقش انجمن را به رغم مشی غیرسیاسیاش، آبشخور و تدارک کننده نیروی انسانی مورد نیاز گروههای سیاسی برانداز میدانستند. چنان که بسیاری از نیروهای پرورش یافته و آموزش دیده در انجمن پس از مدتی جذب گروههای سیاسی شده و به مبارزه با رژیم کشیده میشدند.
دسته دیگر بر آن بودند که تعطیلی انجمن خیل عظیمی از جوانان و نیروهای مذهبی را که مشغول به مبارزه با بهائیت بودئند به صحنه درگیری با رژیم خواهد کشانید. بنابراین انجمن میتواند نقش بازدارنده برا ی ورود نیروها به صحنه سیاسی داشته باشد.
چالشها
اما مشی مرحوم حلبی در میان نیروهای مردمی نیز از دو سو مورد تعرض و انتقاد واقع شد. شعار عدم دخالت در سیاست مبارزین و فعالان حوزه سیاسی را دلنگران کرد. آنها که همگان را به فعالیت در عرصه سیاسی فرا میخواندند و از یاس و انفعال و کنار نشستن بر حذر میداشتند با کسانی روبهرو میشدند که رسماً شعاری متضاد آنان سر میدادند. نیروهای جوان وفعالی را که چه بسا میتوانستند در حوزه سیاسی فعال شوند جذب میکردند و به مبارزه با بهائیت میکشاندند. از سوی دیگر روحانیانی بودند که علاوه بر این که به سیاست کاری نداشتند نسبت به امور اجتماعی و فرهنگی مردم نیز بیتوجه بودند. به اجرای مناسک و آداب شرعی و برپایی شعار مذهبی دلخوش داشتند. آنها در مقابل هجوم تبلیغاتی فرقهها و گروههای مخالف با استناد به این روایت که الباطل یموت بترک ذکره باطل با فراموش کردن یادش میمیرد هیچ مسئولیتی احساس نمیکردند. حتی به مرحوم شیخ و دوستانش ایراد میگرفتند که تلاشهای شما باعث میشود نام بهائیت مطرح شده و آنها رشد کنند. بیاعتنایی و بیتفاوتی و در واقع بیخبری از دشمن از نظر آنها بهترین برخورد به حساب میآمد. اما مرحوم حلبی در میان همه این انتقادات به راه خود ادامه داد و همه زندگی و نیروی خود را وقف همان مشی اعلام شده کرد. بعدها نام انجمن حجتیه مهدویه را برای تشکیلات ایجاد شده برگزید و هویت رسمی و قانونی به آن داد. اگر بخواهیم به زبان امروز کار او را نامگذاری کنیم، بیگمان تشکیلات او از نوع فعالیت سازمانهای غیردولتی است که در زمینهای خاص با تکیه بر امکانات مردمی به دور از جنجالهای سیاسی فعالیت میکنند. انجمن در طول فعالیت خود با چالشهایی نیز روبهرو شد. اوجگیری مبارزات سیاسی در برهههای مختلف باعث میشد فشار زیادی به انجمن وارد آید. در برهههایی مثل پانزده خرداد، تبعید آیتالله خمینی، مبارزات مسلحانه و اوجگیری حرکت انقلاب شدت انتقادات به انجمن به خطار اتخاذ مشی عدم دخالت در سیاست فزونی مییافت. اما پایداری مرحوم حلبی به این اصل و این اعتقاد اعضا که تنها حکومت عادلانه و صالح دولت امام زمان است، انجمن را در برابر سیل این انتقادات واکسینه میکرد. هر چند این تهاجمات در بازداشتن برخی اعضا از فعالیت تکشیلاتی در انجمن بیتاثیر نبود.
نتیجه
قبل از انقلاب انجمن تنها تشکیلات غیردولتی بود که در همه شهرها و حتی روستاهای کشور پایگاه تشکیلاتی داشت. در همه ادارات و تشکیلات دولتی افراد ذینفوذی وابسته به انجمن بودند. حتی در ارتش که از سوی حاکمیت سخت کنترل میشد، کادرهایی از انجمن حضور موثر داشتند که وزیر دفاع اسبق یکی از آنهاست. انجمن با این توجیه که جلوی نفوذ بهائیان را بگیرد تلاش میکرد در هر ارگان دولتی نفوذ موثر داشته باشد. این کار یا از طریق حضور افراد تشکیلاتی در پستهای مهم انجام میشد و یا با جلب حمایت مقامات دولتی که تا حدی گرایشهای مذهبی داشتند. به این ترتیب گرچه عدم دخالت در سیاست از شرایط عضویت در تشکیلات انجمن بود اما با گسترش تشکیلات غیرمستقیم بر سیاستهای حاکم تاثیر میگذاشتند و اعمال نفوذ میکردند. این کارکرد پس از پیروزی انقلاب نیز دنبال شد. هر چند بر اثر انقلاب مسئله بهائیت از اولویت افتاد و انجمن نیز جهتگیری دیگری پیدا کرد، اما اعضا با حضور خود در دستگاه حامه، خطوط فکری خود را از این مجرا دنبال میکردند. به عبارتی گرچه به صورت رسمی و جمعی در سیاست دخالتی نداشتند اما با حضور اعضای تشکیلاتی در ارگانهای اجرایی معیارهای اعتقادی خود را در سیستم اعمال میکردند. در زندگی شخصی و مراودات اجتماعیشان نیز معیار عقیدتی حاکم بود. تاثیرگذاری انجمن بر سیاستهای جاری و نفود آنان بر ارگانها و ادارات تا بدان جا رسید که رهبر فقید انقلاب در آن زمان نسبت به این مسئله واکنش نشان داد و در مقاطع مختلف چندین بار مسئولین را از گسترش این نفود و تاثیرگذاری بر حذر داشت. بر این اساس اگر بخواهیم انجمن حجتیه را از نظر دستهبندیهای رایج سیاسی و فکری جریانی معقتد و پایبند به سکولاریسم به طور کامل قلمداد کنیم چندان دقیق عمل نکردهایم. اعضای انجمن و مشخص آقای حلبی اعتقاد داشتند که تنها حکومت مطلوب دولت مهدی(ع) است که حکومتی دینی به شمار میرود. حتی آرزو میکردند خودشان جزء سربازان آن حضرت باشند. مرحوم حلبی بارها میگفت باید سیصد و سیزده تن ساخته شوند تا ایشان ظهور کند و اظهار امیدواری میکرد که آن یاران از زمره بچههای انجمن هستند. یعنی الگو و مدل حکومتی مطلوبشان مدلی دینی بود که در راسش امان زمان باشد و براساس دستورات مذهبی اداره شود، اما برای رسیدن به آن جامعه مطلوب، فعالیت فرهنگی و مشی غیرسیاسی را در پیش گرفته بودند. شاید بتوان گفت به لحاظ اعقتادی و آرمانی در زمره معتقدین به حکومت دینی به شمار میرفتند و در حیطه عمل و خطمشی به سکولاریسم و جدایی حوزه دین از حوزه سیاسی و اجتماعی تن داده بودند و شاید همین فاصله آرمان تا عمل از نگاهی دیگر بتوان نوعی سکولاریسم تلقی کرد. ضمن این که باید توجه داشت این واژهها که مفاهیمی کلی را تداعی میکنند بر همه مصداقها به یک اندازه صادق نیستند.