تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۳۸۹ - ۰۹:۱۲  ، 
کد خبر : ۱۹۷۹۸۹
دیدگاه‌های نظری نسبت به رویکردهای مختلف در سیاست خارجی ایران

گفتمان‌های سیاست خارجی ایران


حمید کریم‌نیا
در عرصه روابط خارجی همواره نظریه های مختلفی وجود داشته، و بر اساس هریک ازاین نظریه ها است که سیاست خارجی با گفتمان خاص تهیه وتنظیم می شود. این گفتمان ها می تواند در غالب کلی ایده آلیسم و یا عمل گرایی باشد و هریک از این گفتمان خود به گرایشاتی تقسیم می شوند.
هر کدام از این گرایش ها به نوعی عواملی را تاثیر گذار تر و پررنگ تر می دانند که در سیاست خارجی دخیل خواهد بود. برای نمونه؛ برخی معتقدند که ژئوپلتیک عامل اصلی ئ تعیین کننده در سیاست خارجی است. به همین دلیل در ایران طرفداران این نظریه اعتقاد دارند که بعد و قبل از انقلاب، سیاست خارجی ایران تفاوت چندانی نکرده است. برخی دیگر سیاست خارجی را نتیجه دیدگاه تصمیم گیران در این عرصه می دانند. به همین ترتیب در زمان رهبر فقید انقلاب، سیاست خارجی را تابعی از نظرات ایشان می دانستند.
اما آیا همه عوامل تاثیر گذار در عرصه سیاست خارجی همین ها است و یا موارد دیگری هم وجود دارند؟
در این ارتباط می توان گفت که سطوح تحلیل در ارائه نظرات می تواند موثر باشد. از این رو چیزی که امروزه مورد قبول همگانی بوده این است که سیاست خارجی بصورت یک متغیر تحت یک عامل نمی تواند باشد، از این جهت بحث تلفیق سطوح مطرح است، به شکلی که ترکیب این عوامل می تواند در نتیجه گیری ها مثمر ثمر بوده و معیاری را برای تعریف در جهت گیری های سیاست خارجی بوجود آورد. در این رابطه است که یک چارچوب مفهومی یا گفتمان مورد نیاز می باشد. به عبارت دیگر تشریح جهت گیری های سیاست خارجی در یک گفتمان خاص میسر و قابل تعریف است.
برای مثال؛ نظرات « جیمز روزنا» در قالب و سیطره مفهوم رئالیسم قابل بررسی است و این مفهوم تاکید بر منافع ملی و قدرت ملی دارد. بنا براین چنانچه بخواهیم در این چارچوب سیاست خارجی را تعریف کنیم منافع ملی و قدرت ملی باید تعریف و مورد بررسی باشد که عبارت از تاثیر عناصر مادی قدرت برعوامل موجود خواهد بود. در دیدگاه رئالیستی نوع تحلیل ها متفاوت از دیدگاه آرمانگرا می باشد. اینکه آیا رئالیسم می تواند سیاست خارجی را خوب توضیح دهد و یا چه نقاط قوت و یا ضعفی دارد و یا اینکه ارزیابی سیاست خارجی بر اساس چه مولفه هائی صورت می گیرد، همه اینها موضوع دیگری است که نقاط ضعف و قوت هریک از این پارادایم ها را به بحث می گذارد.
 تبیین رئالیستی محل بحث و جدل است و نمی تواند پدیده ها و رفتار بین المللی را توضیح دهد.
همینطور در کنار رئالیسم و ایدآلیسم نظریه های جدید دیگری وجود دارد که تا حدودی تلفیقی از ایدآلیسم و رئالیسم است. از جمله نظریه پست پوزیتویسم( فرا اثبات گرائی). طرفداران این رویکرد معتقدند که چندان نمی شود ذهن و عین را از هم جدا ساخت و نظریه و عمل تفکیک ناپذیرند و آنطور رفتار می شود که فکر می شود. منافع ملی بر اساس هویت هر کشوری تعریف می شود و فرهنگ و ساختار های غیر مادی بسیار تاثیر گذارند.
در سیاست خارجی گفتمان بیشتر به معنی منظومه فکر و تفکر حاکم بر سیاست خارجی، یا باورهای مشترکی که جامعه در سیاست خارجی دارد، تجلی پیدا می کند. به معنی ساده تر می توان آنرا دیدگاه حاکم در میان سایر نظرها بیان کرد که در مورد سیاست خارجی هم مصداق پیدا می کند.
گفتمان‌های سیاست خارجی ایران در سه دهه اخیر
با این مقدمه به موضوع گفتمان های موجود در عرصه سیاست خارجی ایران در طی سه دهه گذشته می پردازیم.
اصولاً در سیاست خارجی ایران شاهد "تحول در گفتمان" و هم "تحول از گفتمان" بوده ایم. گفتمانها اصول مختلفی دارند که از هم متمایز می شوند. به عبارت دیگر اگر تغییر و تحولی در ویژگیها روبنایی باشد "تحول در گفتمان" نامیده می شود، و اگر اصول گفتمانی بصورت بنیادی مورد نظر باشد "تحول از گفتمان" گفته می شود. در سیاست خارجی ایران چنین تحولاتی را در هر دو مورد شاهد بوده ایم، یعنی "تحول از گفتمان" و "تحول در گفتمان". بطور کلی سیاست خارجی ایران را بر مبنای تقسیم بندی سنتی می توان به دو بخش کلی تقسیم کرد: گفتمان واقع گرایی و گفتمان آرمانگرایی. در اینجا سیاست آرمانگرایی خود به چهار شاخه تقسیم می شود: آرمانگرایی رادیکال، آرمانگرایی مرکز محور، آرمانگرایی عملگرا، و آرمانگرایی لیبرال.
اکنون به این مسئله می پردازیم که طی سه دهه گذشته چه تغییری در دیدگاه یا گفتمان سیاست خارجی ایران پیدا شده است؟
گفته شده که یکی از عوامل تاثیر گذار در سیاست خارجی نظام فکری تصمیم گیران است. امّا باید گفت که این رویکرد بعنوان مهم ترین عامل در کنار ساختارهای مادی بر سیاست خارجی کشور ما تاثیر گذارده است.
عوامل سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
عواملی که بر سیاست خارجی ج.ا.ایران تاثیرگذار هستند را پنج عامل دانسته اند:
1. تاثیر پذیر بودن سیاست خارجی ناشی از ایدئولوژی اسلامی. آنگونه که در این رویکرد تعریف شده و طرفداران آن اعتقاد دارند این است که شرایط جاری جهانی مورد اعتنا نیست؛ بلکه نظر بر توجه کردن با دیدگاهها و معیارهای اسلامی است که چه می گوید. به عبارتی از نظر این دیدگاه مسئله اصلی این نیست که شرایط مورد نظر تا چه میزان با واقعیات تطابق داشته باشد. از نظر اصولی در دیدگاه ایدئولوژیک آنچه مهم است بحث ارزشی است و تاثیراتی که ارزشها بر دیدگاههای موجود می گذارد.
2. عامل دیگر تاثیر نگرشهای تصمیم سازان بر سیاست خارجی است. و یا بر اساس سطح اول تحلیل که معتقد است با تحولا ت بین المللی سیاست خارجی کشورها درحال تغییر است تحلیل می شود. بر اساس این نظر در ایران سیاست خارجی چیزی جز ارزشهای تصمیم گیران که تحولات بین المللی در تصمیم شان منعکس میشود نیست. در زمان رهبر فقید انقلاب این واقعیت پررنگتر بوده است و ویژگیهای نامبرده تاثیرگذار بر سیاست خارجی بوده است.
3. ویژگیهای ملی عامل دیگریست که نوع تحلیل را مشخص می سازد. در مورد سیاست خارجی ایران موضوع ژئوپلتیک ازعوامل ثابت تاثیر گذار بوده، و به اعتقاد برخی با توجه به موقعیت جغرافیائی وپیشینه تاریخی و فرهنگ سیاسی ایران سیاست خارجی از یک استمرار وتداوم برخوردار شده است.
4. تاثیر عوامل سیستمیک بر سیاست خارجی؛ در این راستا سیاست خارجی ایران بر اساس عوامل سیستمیک مورد بررسی و ارزیابی قرار می گیرد. بدین معنی که سیاست خارجی تحت تاثیر تغییر وتحولا ت در نظام بین المللی ومنطقه تحول پیدا می کند. بطور مثال گفته می شود که در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نظام جهانی دوقطبی بوده است، و در این رابطه شوروی به افغانستان حمله کرد. پس از حمله شوروی به افغانستان و تحولات دیگر، شورایی امنیتی – نظامی بنام تشکیل شورای همکاری خلیج فارس تشکیل شد. در پایان نظام دو قطبی بود که جنگ ایران و عراق شروع شد و همه این تحولات نوعی تاثیر گذاری بر سیاست خارجی ایران داشته است.
5. تاثیر عوامل و رویدادهای داخلی. بسیاری را اعتقاد بر این است که سیاست خارجی تابعی است از سیاست داخلی و بر این اساس در ایران نیز با تاثیر پذیری از این رویکرد گروههای داخلی تاثیر بسیاری بر سیاست خارجی دارند، و در همین راستا است که اختلافات جناحی و گروهی نیز عاملی است که بر سیاست خارجی موثر می باشد.
امّا از نظر جیمز روزنا نیز بر حسب معمول تقریباً همین پنج دسته از عوامل در تاثیر پذیری سیاست خارجی وجود دارد. در مورد ایران نیز بنظر می رسد این پنج عامل با تشابه به عوامل پنجگانه قبلی که اشاره شد در سیاست خارجی تاثیر گذارد بوده و هریک از این عوامل متغیر هایی است که قابل محاسبه است؛
دسته اول، منابع فردی، برخی ذاتی است، یعنی ویژگیهای افراد تصمیم گیرنده است؛‌مانند قاطعیت، ترس، و غیره، برخی اکتسابی است مثل جامعه پذیری، مذهب، ارزشها، اعتقادات که تاثیر گذاربرافراد تصمیم گیر می باشد.
دسته دوم، منابع مربوط به نقش ( جایگاه شخصیت ها) است؛ تاثیر نقش درمقابل تاثیر منابع فردی است. در سیاست خارجی نقشها تعریف شده است. رهبر، رئیس جمهور، وزیرخارجه که هریک تعریفی از نظر اختیارات دارند. بنابراین تاثیرگذاری این نقش برای افراد مختلف متفاوت است. بین نقش و فرد رابطه معکوس وجود دارد، هرچه نقش فرد مقتدرتر باشد تاثیر پذیری اش کمتر است و بالعکس ( رابطه معکوس فرد و نقش فرد). این نیز بدان علت است که افراد دونوع تعریف از نقششان می کنند.تعریف موسع و حداکثری و تعریف مضیق ویا حداقلی که براساس هریک از این تعریف ها است.
دسته سوم، منابع بروکراتیک و حکومتی است، بسیاری معتقدند که سیاست خارجی محل تعامل بروکراسی ها است. ارائه نظرنهادهائی مانند وزارت خارجه از این چارچوب ارائه می شود در نتیجه نوعی اجماع باید بوجود بیاید. هریک از بروکراسی هاتعریف خود را داردولی در مقام اجرائی در تاثیر لایه های بروکراتیک قرار می گیرد. و در همین رابطه است که میزان حجم بروکراسی خیلی مهم است، به عبارتی تصمیم گیری در حجم زیاد بروکراسی سخت تر و اجرایش مشکل تر است.
دسته چهارم، منابع اجتماعی – ملی است، کلیه ویژگیهائی که ایران از نظر اجتماعی و فرهنگی و همینطور از نظر جغرافیائی دارد، تحت تاثیر این رابطه قرار می گیرد. پیشینه تاریخی و فرهنگ سیاسی و ساختار سیاسی در اینجا مطرح است. در سیاست خارجی ایران بحث تاثیر گذاری عوامل فرهنگی یک بحث جدی است. همینطور ماهیت نظام سیاسی که درایران نوع خودش را دارد که در اینجا موضوع ایدئولوژی مطرح است.
دسته پنجم، متغیر های سیستمیک است، همانگونه که توضیح داده شد نوع نظام بین المللی، نظام منطقه ای، شکل اتحادیه ها و ائتلافهای منطقه ای و ماهیت دولتهای منطقه بر سیاست خارجی ایران تاثیر می گذارد.
جهت‌گیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران
هرکشوربا توجه به مصالح و منافع ملی و یا رویکردی که در استراتژی خود قائل است نسبت به سیاست خارجی به نوعی رویکرد مورد نظر را مشخص ساخته و در آن مسیر حرکت می کند.
معمولاً چهار جهت گیری و رویکرد استراتژیک را در سیاست خارجی می توان شناسائی کرد و کشورها یکی از این جهت گیری ها را برای سیاست خارجی خود اتخاذ می کنند. این چهار مورد عبارتند از:
بیطرفی، انزواگرائی، اتحاد وائتلاف و عدم تعهد. در توضیح هر یک از این شناسه ها نمونه هایی را می توان ذکر کرد:
کشور بیطرف مانند سوئیس است که از سال 1815 بیطرفی خود را اعلا م کرد. بنابراین، ‌نگرش این کشور در رابطه با مسائل مختلف و بحرانهای جاری و اتفاق افتاده مشخص و معلوم است و دیگر کشورها نیز در مقابل نسبت به این خط مشی سوئیس مواضع خود را تنشیم می کنند. یا کشوری ممکن است انزوا گرائی را انتخاب نماید که بگونه ای شبیه به همان بیطرفی است. این بیطرفی دو حالت دارد یا از روی عدم توان لازم برای مواجه با بحرانهاست و یا بنا به مصالح دیگر است، مانند آمریکا تا قبل از جنگ دوّم جهانی که بر اساس اصل "مونروئه" بی طرفی اختیار کرده بود. ولی پس از جنگ به سمت جهان گرائی روی آوردند. یا ژاپن که انزواگرایی سیاسی را در یک مقطع پیش گرفت.
امّا اخذ سیاست انزوا گرایانه توسط هر کشور مستلزم دو چیز است: یکی موقعیت جغرافیائی است که باید متناسب با این استراتژی باشد. دوّم، باید رویکرد سیاست خارجی اش در چارچوب رویکرد محافظه کارانه باشد. بنابراین، برخی کشورها مانند ایران موقعیت جغرافیائی شان با این رویکرد (‌بی طرفی) همخوانی ندارد، ( بیطرفی منفی تقریباً‌مساوی است با انزوا گرائی). ایران نمیتواند سیاست بیطرفی منفی اتخاذ کند، و اگر بخواهد رویکرد انزواگرائی را انتخاب کند نیز برایش امکان پذیر نخواهد بود. گرچه ایران در جریان جنگ اوّل عراق و آمریکا در 1990 ابتدا موضع بی طرفی منفی داشت، امّا بعداً تا حدودی موضع فعالتر از حد تعیین شده اتخاذ نمود. در بحران افغانستان نیز ایران علی رغم اعلام رسمی بیطرفی منفی نسبت به این بحران؛ عملاً یک سیاست خارجی بیطرفی فعال را پیش گرفته، وعملاً بی طرفی منفی تبدیل به مثبت شده بود.
بطور کلی؛ ماهیت سیاست خارجی ایران تجدید نظر طلب و یا اصلاح طلب است. بنابراین، با توجه به موقعیت جغرافیایی سیاسی اش و همینطور نسبت به نظرات ودیدگاههایی که دارد، مسئله انزواگرائی مفهومی برای ایران نخواهد داشت. پس اگر این دو عامل ذکر شده باهم سازگاری نداشته باشد مشخص خواهد بود که این سیاست موفق نیست. پس بی طرفی منفی و انزواگرائی با شرایط ایران همخوانی ندارد. ممکن است در یک مقطع و یا بحران خاص این سیاست اتخاذ شود، امّا بطور دائم این رویکرد با ماهیت سیاست خارجی ایران و موقعیت جغرافیائی آن همخوانی ندارد.
مورد دیگر، اتحاد وائتلاف است. برخی کشورها به این نتیجه رسیده اند که ناچار به ائتلاف با دیگر کشورها هستند تا منافع ملی شان بهتر تامین شود. این را می توان در باره سیاست خارجی ایران قبل از انقلاب مثال آورد که جهت گیری سیاست خارجی بطور کلی در اتحاد و ائتلاف کلی با کشورهای بلوک غرب وبخصوص آمریکا خلاصه می شد. ( البته در مواردی هم استثنائاتی وجود داشت، بخصوص در حوزه همکاری با بلوک شرق در آن زمان و یا برخی کشورهای منطقه و یا آفریقایی پیشرفتهایی حاصل شده بود؛ لیکن روح همکاری ها در فالب همکاری با بلوک غرب بود)
پس از انقلاب استراتژی ایران تغییر کرد و از اتحاد با غرب تبدیل به عدم تعهد گردید. در مورد خروج ایران از اتحاد با غرب میان همه جناح ها اتفاق نظر وجود داشت. این عدم تعهد در سیاست خارجی ایران قبل از انقلاب نیز سابقه داشته است، مانند دولت زمان محمد مصدق و یا در زمان سید حسن مدرس که وی صحبت از سیاست موازنه عدمی (‌منظور عدم تعهد به هیچ یک از قدرتهای آن روز ) میکرد.
بطور خلاصه می توان گفت که چند دیدگاه غالب یا گفتمان مطرح در سیاست خارجی ایران تاثیر گذار بوده است که در ابتدا ی انقلاب هیچکدام بر دیگری تسلط و برتری پیدا نکردند. محورهای عمده این گفتمان ها به قرار زیرهستند:
از نظر تقسیم بندی زمانی هم می توان به ترتیب ذیل به این گفتمانها اشاره کرد:
1- گفتمان واقع گرایی؛ این گفتمان از نخستین گفتمان های موجود در سیاست خارجی ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. در این گفتمان بر طبق اصل واقع گرایی اعتقاد براین بوده است که کشور باید بر اساس خط مشی منطبق بر منافع ملی گام بردارد. تاکید طرفداران این اصل این بوده است که اصول انقلاب تاثیر قطعی و چرخش یکصدو هشتاد درجه ای بر روابط خارجی نمی توانست داشته باشد. دیدگاه واقع گرایی حداکثر تا سال60 در زمان در دولت موقت مهندس بازرگان و پس از آن تا زمان بنی صدر وجود داشت، و این در حالی بود که در کنار آن گفتمانهای دیگر وجود داشته و همواره از آن شدیداً‌انتقاد می شد؛ با اینحال تا آن مقطع هنوز دیدگاه غالب نبود. برخی را اعتقاد برآن است که گفتمان مذکور در سیاست خارجی ایران به هیچ عنوان مسلط نبوده و تنوع گفتمانی نوعی تشتت و بی ثباتی در سیاست خارجی بوجود آورده بود. در واقع به اعتقاد این عده وجه غالبی در گفتمانهای آرمانگرایی و واقع گرایی وجود نداشته، بلکه در کنار دیدگاه واقع گرایی دولت موقت دیدگاه ایده آلی در میان سران نظام نیز وجود داشته است.در هر حال رویکرد واقع گرایی تا پایان خلع بنی صدر وجود داشت و به مرور دیدگاه مکتبی جای خود را در دولت بعدی به ریاست جمهوری محمد علی رجایی باز کرد.
2- گفتمان آرمانگرایی پس از دوره کوتاه واقع گرایی، گفتمان آرمانگرایی حاکم شد. این دیدگاه از زمان جنگ ایران و عراق، شکل جدی و غالب را در عرصه سیاست خارجی ایران گرفت.
شکل و ماهیت این گفتمان در مقاطع زمانی مختلف به چند دسته تقسیم می شود:
الف) گفتمان آرمانگرایی رادیکال، این گفتمان اولویت را به ایدئولوژی و مسائل انقلابی و اسلامی داده و منافع ملی در درجه بعدی قرار داشته است. این گفتمان بدلیل حساسیتی که در دوران جنگ وجود داشت تا سالهای 64 و 65 ادامه یافت.
ویژگی این گفتمان از این قرار است:
1- اصالت مرزهای ایدئولوژیک بجای مرزهای جغرافیایی؛
2- انقلاب در اینجا یک مفهومی فراملی است؛
3- اعتقاد به صدور انقلاب - اعتقاد به انقلاب مستمر یعنی همراه سایر حوزه های مساعد در سراسر جهان انقلاب کرده تا در نهایت آثار و نتایج انقلاب همه جا را فرا بگیرد؛
4- اولویت مسائل اسلامی و جهان اسلام بر منافع ملی؛
5- اولویت رابطه با ملت ها بجای رابطه با دولت ها؛
6- اعتقاد به قدرت معنوی در مقابل قدرت مادی- بدین معنی که قدرت مادی با پشتوانه قدرت معنوی قدرتمند خواهد بود؛
7- غیرمتعهد انقلابی. برخلاف گروه کشورهای عضو عدم تعهد معمولی که وضع موجود را پذیرفته بود ولی تعهدی در قبال آن شرایط نداشتند و در صدد برهم زدن این وضع موجود نبودند، عدم تعهد انقلابی نظم موجود را نپذیرفته و این با عدم تعهد معمولی متفاوت است.
8- اعتقادر به اهداف و مسولیت های فراملی
سایر گرایش های موجود در گفتمان آرمانگرایی با تفاوت اندک در همین چارچوب قرار دارند:
ب) گفتمان آرمانگرایی مرکز محور، این خرده گفتمان همراه بود با نظریه "امّ القری" بودن مرکز کشور ( پایتخت کشور ایران) که تقریباً‌در این دوره شکل گرفت. در این دیدگاه یک سازش بین دیدگاه واقع گرایی و دیدگاه رادیکال بوجود آمد که طی آن حفظ کشور بر پایه آرمانها بود. به عبارتی حفظ موجودیت جمهوری اسلامی ایران از نگاه آرمانها.
این گفتمان شباهت هایی به آرمانگرایی دارد، ولی علاوه بر آن رگه هایی از عملگرایی در آن دیده می شود. طبعاً ‌در این گفتمان نیز اصالت با مصالح اسلامی است، مگر در مواردی که موجودیت نظام اسلامی به خطر بیفتد. بنابراین مرزهای ایدئولوژیک مورد قبول است، ولی وضع موجود بصورت موقت پذیرفته شده است. علت آن است که کشور با یک جنگ خارجی روبرو بوده؛ و حفظ وضع موجود و تمامیت ارضی در اولویت قرار داشته است.
از ویژگیهای آن می توان این موارد را ذکر کرد:
1- دراین گفتمان مرزهای ایدئولوژیک اصالت دارد، ولی بطور موقت مرزهای جغرافیایی پذیرفته شده است،
2- اهداف مرکز محور و فرا ملی برای سیاست خارجی قائل است. اما در کنارش اهداف ملی مدّ نظر است؛
3- تقدم مسائل و مصا لح اسلامی برمنافع ملی مگر در هنگامی که موجودیت جمهوری اسلامی مطرح باشد. در تئوری امّ القری، مصالح اسلامی در اولویت است مگرمصالح اصلی در خطر باشد؛
4- روابط با ملت ها در کنار روابط با دولت ها. ملت ها بعنوان بازیگرانی در سیاست خارجی نقش دارند، ولی بطور اضطرار در کارها روابط در حد نیاز با دولت ها ایجاد میشود؛
5- اعتقاد به صدور انقلاب وجود دارد، ولی نسبت به گفتمان رادیکال معنی و مدلول متفاوتی دارد. در واقع بصورت فیزیکی بدنبال صدور انقلاب نمی باشد، اما بصورت واقع گرایانه هم عمل نمی کند؛
6- عدم تعههد تجدید نظر طلب در مقابل عدم تعهد محافظه کار و انقلابی. در این گفتمان هم با توجه به اینکه وضع موجود بصورت موقت قبول شده نظر براین است که در نظم بین المللی باید تجدید شود، ولی این تجدید نظر در روبناست و به مرور به زیر ساختها سرایت میکند؛
7- قائل بودن به مسئولیت فراملی برای جمهوری اسلامی ایران با تاکید به مسئولیت فراتر از حوزه ؛
در اینجا تفاوت این بند با گفتمان قبلی، همانا در اولویت دادن به جمهوری اسلامی ایران است، و از طرفی دیده می شود تنها حفظ ایران در نظر نیست، بلکه بعنوان مرکزیت جهان اسلام مطرح است. به این دلیل این گفتمان بسیار شبیه آرمانگرائی است، ولی از طرف دیگر زمینه ساز ظهور عملگرائی نیز هست. در تقسیم بندی ها، این نوع نگرش به آرمانگرایی نزدیکتر است. این گفتمان در دوران جنگ حاکم بود، ولی با پایان جنگ شاهد گفتمان عملگرائی بودیم.
ج) گفتمان آرمانگرایی اقتصاد محور، یا توسعه محور (‌آرمانگرایی عملگرا) است. از زمان هاشمی رفسنجانی یعنی پس از خاتمه جنگ این گفتمان به شکل گسترده مطرح و اجرا شد. بر اساس این رویکرد محور روابط ضمن حفظ اصول اولیه انقلاب بر اساس توسعه اقتصادی شکل گرفت. روابط با کشورها بر این اصل استوار گردیده و امنیت ملی نیز با توسعه اقتصادی پیوند خورده بود.
پس از جنگ به دلیل اینکه شرایط جامعه ایران تغییر کرده و مطالبات و نیازهای جدیدی در سطح جامعه پس از جنگ مطرح شده که در زمان جنگ نبود ،رویکرد تازه مطرح شد. بحث باز سازی و نوسازی اقتصادی ضرورت یافت ومطرح گردید و به طبع آن ایران نیاز داشت در سیاست خارجی اش هم تغییر و تحولاتی بوجود آورد. علاوه بر آن دیدگاه حاکم بر دولت نیز اقتصادی بود. در شرایط اجتماعی خاص آن مقطع افراد خاصی نیز برگزیده شدند و بهمین جهت می گویند هر دیدگاه در خلاء شکل نمی گیرد و اقتضائات آنروز نیاز به ظهور گفتمان های جدید داشت. پس سیاست خارجی عملگرا در سیاست خارجی ایران ظهور کرد، زیرا برای بازسازی ایران نیاز به سرمایه گذاری و تکنولوژی خارجی احساس می شد.
این گفتمان ویژگیهایی از آرمانگرایی و واقع گرایی داشته و بین این دو اصل ارتباط قرار کرد. اصول و ارزشهای انقلاب در کنار منافع ملی ایران وجود داشته، و با دید اقتصادی براساس اولویت هایی پیگیری می شد.
سیاست خارجی ایران در این گفتمان، عملگرائی به همان معنی واقع گرائی نمی باشد، اگر چه از واقع بینی و واقع گرائی بیشتری برخوردار است، امّا کاملاً با واقع گرائی یکسان نیست، بلکه عملگرائی است که اشتراکاتی با آرمانگرائی رادیکال دارد و هم شباهت هائی با واقع گرائی. شاید به همین علت است که بتوان آنرا درچارچوب گفتمان آرمانگرائی کلان جای داد.
این گفتمان ویژگیهای خاص خود را دارد که از این قرارند:
1- مرزهای جغرافیائی بصورت موقت پذیرفته شده است؛
2- اهداف ملی در کنار اهداف فرا ملی مطرح است.اما الویت بندی منافع ملی براساس قاعده تدرّج (‌درجه بندی) واهداف فراملی در درجه بعدی قرار می گیرد؛
3- براین اساس صدور انقلاب معنی متفاوتی از قبل پیدا می کند و به معنی ارائه یک الگوی اقتصادی موفق از ایران است که معنی جدید صدور انقلاب است و این از ویژگیهای مهم این گفتمان است.
4- رابطه با دولت ها الویت پیدا می کند بر رابطه با ملت ها.
5- اولویت در منافع و امنیت اقتصادی است؛ به گونه ای که امنیت ملی مساوی با توسعه اقتصادی تلقی می شود. اعتقاد بر این است که برای تامین امنیت و بقای ایران توسعه اقتصادی و رفاهی ضرورت کامل دارد و بدون دست یافتن به توسعه اقتصادی، تامین امنیت و بقای ایران ممکن نیست. ( تاکید بیش از حد بر توسعه اقتصادی ).
6- اعتقاد به "عدم تعهد اصلاح طلب" به معنی تغییرات روبنائی در نظم و نظام موجود در جهان بدون تغییر در زیر ساختها و زیر بناهای نظم موجود. برای مثال، پذیرش قطعنامه 598 خود مقدمه ای در آغاز رویکرد تازه محسوب می شود؛
7- اعتقاد به مسئولیت فراملی جمهوری اسلامی ایران، ولی براساس قاعده "وسع" ( لایکلّف الله نفساً الاّ وسعها)، به این معنی که مسئولیتی برای جمهوری اسلامی ایران نسبت به مسلمانان نداشته باشد، مگر این که بر اساس توانائیهائی ایران باشد. طبیعتاً بر اساس این نظر به مرور زمان این توانائیها توسعه یافته و حوزه مسئولیتش افزایش می یابد.
د) گفتمان آرمانگرایی فرهنگ محور یا آرمانگرایی لیبرال ،
آرمانگرایی لیبرال به معنی توجه به عناوینی چون حقوق بشر، سازمانهای بین الملل، حقوق بین الملل و از این قبیل است. این گفتمان در زمان سید محمد خاتمی بعنوان آرمانگرایی لیبرال یا عمل گرایی فرهنگی و سیاسی مطرح شده بود. سیاست تنش زدایی و ‌ائتلاف برای صلح محصول این نوع نگاه بود که بعد از این دوران تغییر کرد.
لیبرال در اینجا به معنی منفی و سلبی و متداول آن نیست. در این دیدگاه که از خرداد 76 آغاز شد آرمانگرایی لیبرال بود که به ادای تکلیف بدون توجه به نتیجه تاکید دارد.
در واقع، با توجه به نظریه آرمانگرائی لیبرالی که در روابط بین الملل موجود و مطرح بوده، بنابراین در اینجا بیشتر تاکید روی جامعه جهانی و حقوق همه افراد ،‌نقش سازمانهای بین الملل و حقوق بین الملل در روابط و از این قبیل مطرح است.
اصول و ویژگیهائی این گفتمان :
1. مرزهای ملی پذیرفته شده است، و در عین حال اعتقاد به مرزهای ایدئولوژیک هم وجود دارد و نظام بین المللی مورد قبول واقع شده است.
2. در این گفتمان هم به منافع ملی توجه شده است و هم به رسیدگی به مسائل جهان اسلام اعتقاد وجود دارد؛
3. مسئولیت های فراملی مورد قبول واقع است، ولی اینجا حمایت های معنوی و دیپلماتیک بجای حمایتها اقتصادی ویا نظامی مطرح است. در عین حال ج.ا. ایران هنوز این مسئولیت را برای خودش محفوظ داشته است؛
4. اعتقاد به مصالح مشترک انسانی که از ویژگیهای آرمانگرائی در روابط بین الملل است و اعتقاد براین است که مسائلی برای همه بشر است و نباید تامین مصالح به خطر بیفتد؛
5. عدم تعهد اصلاح طلب ( در مقابل عدم تعهد انقلابی)، بدین معنی که در سیاست خارجی نظیر سیاست داخلی نسبت به مسائل و مشکلات بصورت مسالمت آمیز و از روش تنش زدائی اقدام شود.
6. تاکید بر عدالت و حقوق بین الملل در سیاست خارجی؛
7. گفتگوی تمدنها و ائتلاف برای صلح است. به عبارت دیگر تاکید بر منطق مفاهمه در سیاست خارجی. این منطق ویژگیهائی دارد: اوّل، اینکه طرف دیگر نیز وجود دارد و دیگری ممکن است محق باشد. دوم اینکه، منافع را می شود خارج از رقابت تعریف کرد، بنابراین هویت بر اساس اختلاف و تمایز تعریف نمی شود. بلکه براساس همسانی و شباهت تعریف می شود. منافع به تبع هویت تعریف می شود. در اینجا گرچه این از ویژگیهای آرمانگرائی لیبرال برخوردار است، ولی این مباحث در چارچوب آرمانگرائی اسلامی تعریف می شود.
در اینجا گفتمان دووجهی است که در آن هم آرمانگرایی و هم گفتمان لیبرال مطرح است اما صورت غالب آن همان شاخصه های آرمانگرایی لیبرال است.
اصل مهم دیگر در مورد موضوع صدور انقلاب است که معنی مفهوم متفاوتی در این گفتمانن پیدا می کند. دراینجا به معنی ایجاد یک مدل مردمسالاری دین مطرح است که کشور های دیگر از این مدل الگو برداری کنند.
در مجموع در این گفتمان فرهنگ و سیاست نقش محوری دارد. بهمین جهت آنرا آرمانگرایی فرهنگ محور نیز می نامند.
بعد از بررسی قشرده گفتمانهای مطرح شده در سیاست خارجی، عامل دیگری که در بحث سیاست خارجی
ایران مطرح می باشد موضوع منابع سیاست خارجی است.
حوزه منافع ملی و قدرت
وقتی صحبت از منافع ملی می شود هرکشوری در صدد افزایش قدرت ملی خویش است. بحث مهمی که در خصوص منافع ملی ایران در دیدگاه رئالیستی یا واقع گرایانه مطرح است، اعتقا د بر این است که در حوزه سیاست خارجی گاهی در برخی موارد منافع ملی و اهداف اسلامی در تناقض قرار می گیرند.
با اینحال اعتقاد بسیاری بر این است که منافع ملی اصولاً ‌تعریف شفاف ندارد. بااینحال در این رابطه دو دیدگاه عینی و ذهنی وجود دارد. دیدگاه عینی برقدرت و امنیت ملی تکیه دارد وذهنی بر ایده الها و آرمانها.
برخی می گویند که منافع ملی واقعیت خارجی ندارد و جز ارزشهای مبتنی بر نظر تصمیم گیران حوزه دیگری وجود ندارد. به عبارت دیگر، این نتیجه نظر تصمیم گیران است که در جامعه نمود پیدا میکند. با همه این اختلافات دیدگاهها، چند چیز را می توان در چارچوب منافع ملی گنجاند.
الف)امنیت نظامی یا امنیت ملی
ب)تمامیت ارضی
ج)استقلال
د) توسعه اقتصادی
ه)منافع ایدئولوژیکی (‌اهداف)
البته می توان در بحث اهداف ملی اهداف ایدئولوژیک را نیز گنجاند. بنابراین منافع ملی یک تعریف مشخص و مدون برای همه کشورها ندارد، گرچه در اغلب موارد اصول مشترکی وجود دارند.
در اینجا باید اشاره شود که رئالیستها مانند ایدآلیستها در خصوص ایدئولوژی نظر مشترک دارند و منکر ایدئولوژی نیستند، بلکه هریک از آن به نوعی بعنوان ابزار و افزایش قدرت ملی استفاده می برند. بنابراین از نظر هر دو دیدگاه رئالیسم و ایده آلیسم، ایدئولوژی ارزش داشته و اتفاقاً ‌از نظر رئالیست ها ایدئولوژی موجب افزایش قدرت ملی می شود. منتهی تفاوت دیدگاهشان با آرمانگرایان یا ایده آلیست ها این است که اخلاق در سیاست خارجی به جز در صورتبندی« هزینه- فایده »ارزش ندارد. بنابراین منافع ملی نباید فدای ایدئولوژی بشود. بین اهداف ملی و ایدئولوژی از نظر آنان اولویت با اهداف حیاتی و اولیه است.
در ایران برعکس ایدئولوژی در اولویت اولیه و خاص قرار داشته است و منافع را بر اساس آن تعریف کرده اند و این در سیاست خارجی در مقاطعی تعارض بوجود آورده است؛ در حالیکه می دانیم حتی از دیدگاه رئالیستی تناقضی میان منافع ملی و مسائل اساسی اسلامی وجود نداشته و ندارد. اگر چنانچه در مواردی تناقض میان اهداف آرمانی و ایدئولوژیک با منافع ملی ایجاد شود، باید رفع تزاحم گردد.
یکی از مواردی که بر اساس رای رئالیسم نمیتوان توضیح داد این است که ایران همواره در سیاست خارجی اش از عقلانیت سود نبرده است (‌عقلانیت به مفهوم حسابگری مادّی)، به همین جهت تا به امروز یکپارچه و یکنواخت عمل نکرده است. به اعتقاد رئالیست ها بی نظم بودن روابط بین الملل موجب شده است که هر کشور متکی به خود باشد و برای منافع و تامین امنیت خود مستقل عمل نماید. به همین جهت رای رالیسم در سیاست خارجی ایران جایگاه کمتری را داشته است.
با توجه به نکات یاد شده می توان نتیجه گرفت که رویکرد ایدآلیستی در سیاست خارجی ایران جنبه غالب داشته و سیاست عملگرایانه رآلیستی در یک مدت محدودی به اجرا گذاشته شده است.
در اینجا ذکر چند نکته ضروری است:
 در اوایل انقلاب توجه ویژه بجای دولت، بر ملت ها بود و بخصوص رادیکالهای حاکم بر قدرت دیدگاهشان این بوده است، و بجای تماس با دولت ها؛ در واقع تاکید بیشتر بر ارتباط و تماس با سازمانهای آزادیبخش بود. در ان مقطع وضع موجود مورد قبول واقع نشده، و بنابراین خواهان تغییر آن روابط دیرینه بودند. به این ترتیب ملت ها عمدتاً طرف انقلابیون بودند. اما هر چه به سالهای اخیر نزدیکتر می شویم سیاست خارجی ایران در این رابطه واقع گرا تر شده است. یعنی اصل دولت محوری و قدرت محوری بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
 ایران همواره به این اصل مهم تاکید داشته است که دولت ها اصل هستند، ولی تنها بازیگر نیستند؛ بلکه نهاد های غیر دولتی نیز در این راستا نقش دارند.
 در زمان جنگ تحمیلی، چون گرایش بین المللی بسمت موازنه قدرت برای ایجاد امنیت بود، به همین لحاظ جمهوری اسلامی به سمت قدرتهایی بود که کشورهای مورد نظر بتوانند کمک کننده در جنگ و حمایت از ایران در این جنگ باشند.
رویکرد سیاست خارجی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی تا کنون مسیر آرمان گرایانه را طی کرده است که این فرایند فرازو فرود هایی داشته است.

نظرات بینندگان
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات