* به نظر شما دستگیری صدام چه تأثیری توانست بر روابط ایران و آمریکا بگذارد؟
** من معتقد به تأثیر مستقیم این واقعه نیستم. این واقعه در منطقه اثرگذار است ولی فکر نمیکنم تأثیری بر روابط ایران و آمریکا بگذارد.
روابط ایران و آمریکا در یک چارچوب کلان مشکلات زیادی دارد که مسأله عراق هم یکی از دغدغههای مهم این چارچوب کلان است.
تصورم این است که در روابط ایران و آمریکا مسأله کلانتری مثل اعراب و اسرائیل تعیینکنندهتر است تا دستگیری شخصی چون صدام. هر چند آن شخص در دو دهه اخیر نقش مهمی در بیثباتی منطقه داشته باشد.
* با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا دستگیری صدام چه کمکی به بوش کرد؟
** افکار عمومی آمریکا نسبت به مسائل سیاسی زیاد آگاه نیست و خیلی انعکاسی عمل میکند. در این مدتی که خبر دستگیری صدام منتشر شد، در افکار عمومی آمریکا محبوبیت بوش و کارآمدیاش بالا رفته است اما روی افکار کسانی که اعتقاد داشتند بوش دلایل توجیهکننده و قانعکننده برای رفتن به جنگ نداشته تغییری ایجاد نشده است.
به هر حال نوع ادامه و مدیریت جنگ و پس از آن از دید افکار عمومی بهتر شده و اثر مثبتی برای شخص بوش داشته است.
* آیا این اثر مثبت برای بوش قابل تداوم است؟
** این مسأله به این موضوع برمیگردد که عراق چگونه باثبات شود و اثر آن باثبانی چطور بر مسائل داخلی اقتصاد آمریکا اثر بگذارد. به هر حال با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا این اثر در قالب سؤال جدی برای آمریکاییهای عوام مطرح خواهد شد که آیا جاده ساختن و پل ساختن در عراق در صورتی که خود ما این مشکل را داریم جایز است یا خیر؟ و این سؤالها به تدریج اثر خود را خواهد گذاشت.
* به نظر شما چرا صدام اینگونه دستگیر شد؟ فکر میکنید آمریکا قصد داشت به نوعی دنیای عرب را تحقیر کند؟
** مجموعه شواهد نشان داد که مدتها بسیج امکانات اطلاعاتی و امنیتی و کمک اقوام و محافظان صدام باعث دستگیری او شده است. تصورم این است که دستگیری صدام در آن شرایط برگ دیگری بر تحقیر دنیای عرب اضافه کرد و مردم و سران و رهبران عرب را در مقابل این سؤال جدی قرار داد که چرا رهبرانی که با سلطه بر آنها حکومت میکردند به این سرنوشت ذلیلانه دچار میشوند.
میشود گفت که اعراب مدتهاست که در چنین شرایطی گیر افتادهاند و یکی پس از دیگری با تحقیر روبهرو میشوند. این موضوع حتماً بر روحیه و روان ملت عرب تأثیر خواهد گذاشت. به خصوص در شرایطی که در خصوص فلسطین فشار مضاعفی بر آنها وارد میشود و از طرف دیگر فشارهایی که برای تحقیر و اصلاحات تحمل میکنند. شما اگر روزنامههای موجود در کشورهای عربی و بعضی از کشورهای اروپایی را مشاهده کنید خواهید دید که چگونه از دستگیری صدام به این نحو، به عنوان یک تحقیر ملی و هویتی یاد میکنند. علیرغم اینکه ممکن است مقداری اغراق باشد ولی به هر حال یک واقعیت غیرقابل انکار است.
* پس نوعی ترس ناشی از این ماجرا بود که باعث شد قذافی دستور پیوستن لیبی به پروتکل الحاقی را صادر کند؟
** بله، قطعاً این سرنوشت تأثیر درازمدت خود را خواهد داشت.
شاید این سخنانی که آمریکا و حتی اروپاییها در خصوص تغییر در منطقه میگویند پوشالی و خالی از محتوا نباشد.
ولی به هر حال یک اراده جدی و نیمه جدی در جهت ایجاد این شعارها و حرکات نظامی وجود دارد و شاهدیم که اثرات خود را به تدریج برجای میگذارد.
* صدام در بازجوییهایی که از او انجام شده گفته که هرگز از حمله به ایران و کویت پشیمان نیست. به نظر شما صدام با اینگونه حرفها قصد چه کاری دارد؟
** به نظر من صدام سعی میکند با بسیج افکار عمومی عرب تجاوز به خاک ایران و کویت را توجیه کند.
او ایران را به عنوان کشوری که هویت و خاک عرب را تهدید کرده قلمداد میکند و در مورد کویت هم مدعی خواهد شد که این کشور برای ضربه زدن به ملت عرب با غرب و آمریکا همپیمان شده بود.
بنابراین شکی نیست که در توجیه این اعمال خود داستانسراییهای زیادی خواهد کرد.
به هر صورت او سعی خواهد کرد افکار عمومی دنیای عرب را به خصوص در مقابل حرکت نظامی آمریکا، و در توجیه اعمال گذشتهاش در خاک عراق بسیج کند.
* به نظر شما راهبرد جدید آمریکا در منطقه بعد از دستگیری صدام چگونه خواهد بود؟
** معتقدم که دستگیری صدام تأثیر زیادی روی راهبرد کلان آمریکا نخواهد گذاشت.
دستگیری صدام یک پیروزی تاکتیکی بود و باعث شد روحیه از دست رفته نظامیان آمریکایی افزایش یابد.
در اینجا سخنم این است که راهبرد آمریکا برای منطقه کلانتر از این حرفها است که اشخاص در آن تغییر جدی ایجاد کنند.
آمریکا به دنبال این است که با استفاده از ایجاد ثبات و تثبیت سیاسی ـ اقتصادی عراق و ایجاد اصلاحات تا حدودی یک نظام دموکراتیک یا نزدیک به آن را در عراق ایجاد کند.
فکر میکنم تجربه عراق قلب استراتژی آمریکا در منطقه است. باسازی سیاسی ـ اقتصادی عراق و موفقیت یا عدم موفقیت آن برای آمریکا بسیار حیاتی و ضروری و در آینده حضور آمریکا در منطقه بسیار اثرگذار است. به همین دلیل تمام امکاناتش را بسیج کرده و میکند تا جایی که برایش امکانپذیر است در این تجربه موفق شود.
باید پذیرفت که استراتژی آمریکا چیزی نیست که روی کاغذ آمده باشد و قابل تغییر نباشد.
در اینجا آمریکا بیش از هر چیز انعطاف را در دستور کار قرار میدهد چون مهمتر از هر چیزی بر آمریکاست.
* شما به انعطافپذیری آمریکا اشاره کردید. این انعطافپذیری را چه موقع از آمریکا شاهد هستیم؟
** هر وقت آمریکا با بحران مواجه شود مسأله انتقال به دولت موقت را در دستور کار قرار میدهد و به دنبال شکلی از تقسیم کار در خصوص ایجاد امنیت در عراق و ایجاد یک ساختار سیاسی که پاسخگوی تمام نیروهای سیاسی موجود در آنجا باشد، است.
به همین دلیل با توجه به نزدیکی انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا انعطافپذیری و استراتژی آمریکا قابل مشاهده است و با صحبتهایی که بوش و مقامات دیگر انجام دادهاند عقبنشینی زیادی را از آمریکا شاهد خواهیم بود.
* در این شرایط استراتژی آمریکا با همسایگان عراق چگونه خواهد بود؟
** یکی از مهمترین حلقههای مفقوده که مطالب زیادی درباره آن نوشته شده و بحثهای زیادی روی آن انجام شده، روشن نبودن استراتژی آمریکا درباره همسایگان عراق و نقش آنها در بازسازی سیاسی ـ اقتصادی این کشور است که تا به حال چندان روشن نبوده و مراحل زیادی را طی کرده است. من فکر میکنم آمریکا بیشتر تلاش میکند تا کشورهایی را که بیشترین تأثیر را در عراق دارند به نوعی از طریق نهادهای بینالمللی، کشورهای ثالث و خود شورای انتقالی وارد چرخه کند. در خصوص وارد کردن ایران در این چرخه آمریکاییها مردد هستند. از یک طرف قدرت ما در منطقه و به خصوص در عراق غیرقابل انکار است و از طرف دیگر آنها عدم اطمینان زیادی نسبت به ما دارند. همانطور که ما عدم اطمینان زیادی نسبت به آنها داریم و در خصوص نیتهای همدیگر هم دچار مسأله و مشکل هستیم.
تصورم این است که آمریکاییها پس از مدتی متوجه شدهاند که بدون ما نمیتوانند در آنجا (عراق) موفق باشند، ولی با ما موفقتر هستند و از طرف دیگر به دلیل مشکلات کلانتری که با ما دارند، نمیتوانند مستقیماً وارد چرخه گفتوگو شوند و به همین خاطر در تعارض با ما گیر افتادهاند.
* در این شرایط که این تعارضها هنوز هم هست برنامه آنها چیست؟
** به نظر من در این شرایط آمریکاییها برنامههایشان را به تدریج پیش خواهند برد. و تلاش خواهند کرد مشکلاتشان در خصوص عراق به کمک نیروهای داخلی این کشور حل شود. اگر دیر یا زود آنها به یک حداقل مکانیزم و پروسه سیاسی که مسائل سیاسی و امنیتی عراق را بین ما و آنها مورد بررسی و تبادل نظر قرار ندهد نرسند مشکلات زیادی برای هر دو طرف به وجود خواهد آمد.
* آیا ممکن است عراق برای ما در آینده به عنوان یک تهدید جدی شناخته شود؟
** به هر صورت کشوری که برای ما یک تهدید جدی بوده است، با حذف صدام این تهدید به شدت کاهش پیدا کرده و در حال حاضر پتانسیل موجود را برای تبدیل به یک تهدید درازمدت دارد نه کوتاهمدت.
* حال برای دور کردن این تهدید از منافع ملیمان چه باید کرد؟
** باید به فکر ایجاد یک پروسه کلان باشیم بدون آنکه به آن به عنوان یک رابطه دوجانبه نگاه کنیم.
در اینجا امنیت ملی ما مطرح است و باید نقش جدیتری داشته باشیم، باید با نگاه (امنیت ملی) وارد آن پروسه و دیالوگ شویم. به هر صورت نقش ما جدی و تعیینکننده است و از پتانسیل بالایی برخوردار میباشد ولی خوب این نقش دچار بدبینی از دو طرف شده است و بحق ما به نیت آمریکاییها بدبین هستیم و آنها هم متقابلاً به نیت ما. در اینجا ما باید بدانیم آنها هستند که تصمیمگیرنده اصلی میباشند و به نظر من این یک دور باطلی است که در آن، برداشت دو طرف نقش تعیینکنندهای دارد که باید سعی کرد این دور باطل شکسته شود.
* نظر شما در مورد سیاست ایران از ابتدای اشغال عراق تا حال حاضر چیست؟
** همانطور که اشاره کردم عراق مهمترین عنصر و به نوعی قلب استراتژی آمریکا در منطقه است و حمله نظامی به عراق با این هزینه برای آمریکا کار سادهای نبوده است و به هر صورت عراق برای ما یکی از بنگاههای مهم امنیتی است و ما حوزههای فرهنگی و سیاسی زیادی با این کشور داریم. ما باید بدانیم که چه مشیای را باید انتخاب کنیم، مستقل از اینکه آمریکا و کشورهای دیگر چه میخواهند.
* ما باید به عنوان مهمترین همسایه عراق و آسیبدیدهترین کشور از عراق به دنبال این باشیم که منفعت ملی ما در چیست؟
** شک ندارم که ستون اصلی استراتژی و سیاست ما در قبال عراق کمک به تثبیت و ایجاد حکومت ملی در آنجاست. ما با آمریکاییها در ایجاد حکومت ملی که وحدت ملی را شامل شود و فراگیر باشد همنظر هستیم. باید ببینیم خودمان در مورد عراق از خودمان چه میخواهیم، نه این که آمریکاییها از ما چه میخواهند. قطعاً ایجاد عراقی مستقل به نفع همه خواهد بود.
ما در دو طرف ایران یعنی در (افغانستان) و در (عراق) ملتهایی را داریم که از لحاظ فکری و تمدنی به ما خیلی نزدیک هستند و حتی اکثریت غالب نیروهای (شورای انتقالی) از شیعیان میباشند و آنهایی هم که سنی هستند به فکر ایجاد رابطه عمیق دوستی هستند و در این جو غالب باید با آنها همکاری کنیم.
بالاخره چه بخواهیم و چه نخواهیم ایالات متحده نقش تعیینکنندهای در عراق و به تبع آن در منطقه خواهد داشت و ما در حال حاضر تبعات آن را در عربستان، کویت، بحرین و... میبینیم.
ما باید به عنوان بازیگری که در عراق نقش تعیینکننده دارد در شکستن دور باطلی که به آن اشاره کردم تلاش کنیم. ما به نیت آنها در ایجاد ثبات مطمئن نیستم و آنها هم به نیت ما. باید ببینیم آیا واقعاً میتوانیم (حد وسطی) را پیدا کنیم که حداقل در مورد عراق و افغانستان نوعی مکانیزم و پروسهای را تأسیس کنیم که در آن مکانیزم و پروسه در شکستن این چرخه و دور باطل و در برداشتن برداشت غلط درباره ما کمک کند یا خیر.
به نظر من سیاست دولت آقای خاتمی درباره عراق از انسجامی که انتظارش بوده برخوردار نبوده است. در این شرایط باید سیاست خارجی بسیار منسجم و متمرکزی داشته باشیم.
ما در مورد عراق یک زبان میخواهیم و سیاست دوگانه قطعاً هزینهاش برای ما سنگین خواهد بود، حتی بیشتر از هزینهای که برای افغانستان پرداخت کردیم.
* آیا تحویل اعضای القاعده به آمریکا میتواند در شکستن این دور باطل نقش داشته باشد؟
** بله، اگر آن چهرههای القاعده که مدنظر آمریکاست و مدعی بودن آنها در ایران است به آنها تحویل داده شود قطعاً عامل مهمی در شکستن آن دور باطل است.
باید توجه کرد که مسأله القاعده برای بوش یک مسأله حیثیتی و داخلی است تا یک مسأله استراتژیک. معتقدم که سیاست ما در مورد القاعده باید در قالب یک سیاست ضدتروریستی منسجم قرار گیرد.
اینها همه بخشهایی از یک مجموعه کلیتر است که ما چگونه امنیت ملیمان را تعریف کنیم. و چگونه تهدیدات را از آن دفع کنیم.
نیروهای القاعده که توسط ایران دستگیر شدهاند میتوانند به عنوان یک برگ برنده برای ما و اصلاح تصویری که مناسباتمان را با آمریکا و کشورهای دیگر تعیین کنند، باشد.
لزومی ندارد که ما اعضای (القاعده) را فقط به آمریکا تحویل دهیم. مکانیزمهایی دیگر در این مورد وجود دارد. انواع و اقسام شکلها را باید در این مورد سازماندهی و تعریف کرد. تعریفی که درون آن بشود خوب بازسازی کرد.
تصورم این است که این در کلانش تعیینکننده خواهد بود و این بستگی دارد که ما چگونه میخواهیم در داخل و در منطقه در مقابل تهدیداتی که داریم و اقداماتی که آمریکا و دیگران انجام میدهند مقابله کنیم.
* به نظر شما آیا حمله آمریکا به افغانستان میتوانست فرصتی برای رابطه ایران و آمریکا باشد؟ اگر بود چگونه میتوانستیم از فرصت پیش آمده بهتر استفاده کنیم؟
** ایران در خصوص افغانستان نقش مثبت زیادی داشت. به اعتراف بسیاری از کشورها کمک زیادی به آمریکا کرد که متأسفانه هنوز هم در افکار عمومی عرب چوب آن را میخوریم.
ولی در آنجا روشن نبود در بعد کلانش چه میخواهیم و توافق جدی روی این زمینه نداشتیم، همیشه در تاکتیک خوبیم ولی در استراتژی دچار مشکل میشویم.
در خصوص عراق هم برداشت و تجربه از افغانستان اثر همه مهمی بر ذهن تصمیمگیرندگان سیاسی ما داشت که شاید نکند که در عراق هم تجربه افغانستان تکرار شود.
فکر میکنم حداقل در مورد افغانستان مشکل در طرف آمریکایی بود. آنها با برداشت غلطی که داشتند به ما کمک نکردند که وارد چتر افغانستان شویم تا نگاه کلانتری نسبت به آن داشته باشیم و کمکهایی را که انجام میدهیم فعالتر شود.
از آن طرف هم ما مقصریم که سعی نکردیم که نهایتاً افغانستان را در یک نگاه استراتژیک قرار دهیم بلکه عمدتاً تاکتیکی به موضوع نگاه کردیم در آن شرایط ما باید به آمریکا میفهماندیم که اینجا سرزمین ماست! و مرزهای مشترک با این دو کشور داریم.
شما از آن طرف دنیا ادعا میکنید که بانی همهچیز در اینجا هستید! ولی ما نیستیم. ما در انتقال این پیامها موفق نبودیم، به خاطر اینکه نقشه کلی راه را نداشتیم و دچار تعارض دیدگاه و چندصدایی بودن هستیم سیاست خارجی ما نیاز به تک صدا بودن دارد و نیاز به برنامههای کلان و درازمدت دارد.
هیچ چیز سیاست خارجی ما به آن معنایی که میگویند درازمدت نیست بلکه یک تصویر کلان است که آن را آنقدر اصلاح میکنند که بسیاری از اوقات اصل آن هم زیر سؤال میرود.
برداشتم این است که تجربه افغانستان اثر منفی خود را به شدت روی مسؤولان ما گذاشت و آمریکا در عراق نیاز شدیدی داشت تا ایران به نوعی در گردونه سیاسی عراق دخالت داشته باشد.
ایران هم در این جریان کمک شایانی به آنها نکرد و این انگیزه را به وجود نیاورد تا در این گردش سیاسی نقش جدیتری را برعهده گیرد.
به هر حال ایران خواهناخواه نقش سیاسی خود را در عراق دارد و این نقش برای ما میتوانست خیلی کم هزینهتر باشد.
* اگر در شرایط فعلی ایران تمایلی به رابطه داشته باشد آیا به نظر شما امکان رابطه هنوز هم برقرار است؟
** خیلی از اوقات در ایران چون همیشه حرف رابطه با آمریکا زده میشود این رابطه تابویی شده که ما همه مسائلمان را در رابطه با این کشور میبینیم.
به نظر من رابطه با آمریکا مسأله اساسی ما نیست بلکه مسأله اساسی ما دو معضل امنیتی عمدهای است که دوران بسیار حساس انتقال را طی میکنند و در این دوران حساس آمریکا آمده و نقش تعیینکنندهای در دو حوزه امنیتی و تمدنی ما ایفا میکند.
در این شرایط چگونه میشود استراتژی خود را تدوین کنیم؟
در این تحولات ما باید نقش مشروع و جایگاه جدی و مطلوب خودمان را داشته باشیم که شکلهای متعددی دارد.
ما با آمریکاییها در چارچوبهای بینالمللی چندجانبه برای حل معضل عراق و افغانستان میتوانیم وارد گفتوگو شویم که شاید مطلوبتر باشد.
معتقدم که در مسأله افغانستان و عراق هنوز هم امکان رابطه با آمریکا را داریم اما دریچه این روابط در حال بسته شدن است. اما هنوز هم فرصت است که ما نقش جدی در این روابط و ورود به دوران جدید داشته باشیم. ما باید به عنوان مهمترین کشور منطقه در نظام امنیتی جدیدی که در عراق و افغانستان تشکیل میشود مهمترین نقش را داشته باشیم که آن هم بدون یک ساز و کار بینالمللی میسر نخواهد شد.
ما با قدرتی که داریم باید این سازوکار را پررنگتر کنیم و از یکجانبهگرایی آمریکا جلوگیری کنیم، این ما هستیم که میتوانیم با تأسیس و تدوین مکانیزمهای چندجانبه که آمریکا هم در آن نقش داشته باشد یکجانبهگراییاش را محدودتر کنیم.
ما وارد دورانی میشویم که در آن یک رژیم امنیتی جدید در منطقه در حال شکلگیری است که در آن نقش ایران قطعاً تعیینکننده خواهد بود.
* به نظر شما در صورت رابطه با آمریکا این رابطه چه نقشی در اقتصاد ما دارد؟
** به نظر من نقش آمریکا غیرمستقیم است، وقتی در منطقه ثبات ایجاد شود و ما در چارچوبهای امنیتی نقش سازنده خودمان را داشته باشیم و جایگاه اصلی خود را پیدا کنیم باعث سرمایهگذاری و بهبود روابط اقتصادی ایران با همه دنیا از جمله آمریکا میشود.
موضوع رسمی دستگاه دیپلماسی ایران این است که رابطه اقتصادی با آمریکا را هیچ وقت منع نکرده است بلکه این آمریکاییها هستند که ایران را مورد تحریم قرار دادهاند و از آن برای فشار آوردن به ایران استفاده میکنند و قطعاً این تحریمها اثر منفی بر روابط اقتصادی ما گذاشته و خواهد گذاشت.
در اینجا عرض میکنم ما باید با توجه به شرایط داخلی منطقه به عنوان یک کشور قدرتمند وارد شکل دادن و سامان دادن به یک نظام امنیتی جامع در منطقه شویم که در آن منافع ما حفظ شود و اگر در داخل هم چنین کردیم زمینه جذب سرمایه و انگیزه جدی برای سرمایهگذاری در ایران توسط کمپانیهای بینالمللی فراهم میشود. پس باید برای رسیدن به یک اقتصاد مطلوب این مکانیزم سیاسی و امنیتی تأسیس شود.
* در داخل آمریکا تا به حال لابی خوبی برای مذاکره کردن نداشتهایم نظر شما در این مورد چیست؟
** لابی کردن به تنهایی کمک نمیکند. مهم است اما نیاز به یک استراتژی ملی دارد فرض کنید یک لابی قدرتمند هم برای مذاکره با آمریکا داشتیم. متأسفانه در داخل ایران کارهایی را میکنیم که متشکلترین لابیها و انرژی هزاران سازمانی را که لابی میکنند یک شبه بر باد فنا میدهیم.
مهم این است که ما چگونه در درون خودمان را سامان دهیم حالا لابی هم میتواند کمک کند که تصویر خود را بهتر ارائه کنیم و ایجاد فهم بیشتری کنیم.
الان ارامنه، یهودیها و ترکها بهترین لابی را دارند و تمام آنها فعال هستند.
اگر مشکلمان لابی بود ممکن بود کمی کمک کند ولی به نظر من در داخل کشور باید زن اساسی را گذاشت برای سامان دادن به سیاستمان که خودش لبریز و لابی را هدایت میکند.
* در اینجا میخواهم به بحث پروتکل اشاره کنم آیا بهتر نبود از اول پروتکل را امضا میکردیم اگر پروتکل را امضا نمیکردیم چه اتفاقی میافتاد؟
** باید اینگونه به ماجرای پروتکل نگاه کرد که در شرایطی قرار گرفته بودیم که گزینهای جز پذیرش پروتکل برای ما باقی نمانده بود عضویت در پیمان خلع سلاح و پیمانهای کنترل تسلیحات و هر نوع آن در دستور کار جوامع بینالمللی بوده است و در سالهای اخیر جدیتر شده است و پس از حوادث 11 سپتامبر اولویت اصلی پیدا کرده است.
ایران همیشه در تاکتیک خوب بوده اما در استراتژی ضعف داشته است و به همین خاطر همیشه در حوزههای سیاسی ضعف داشته است. و هزینههای زیادی را برای جبران خلع سیاسی خود داده است.
با پذیرش پروتکل منع تکثیر سلاحهای کشتارجمعی (NPT) تا حدودی مشکلمان حل شده است.
ما حوضههای روابط خارجی متعددی داشتهایم که پر از تنش بوده و برای اینکه چهره خوبی از خود نشان دهیم بسیاری از پیمانها را پذیرفتهایم. من کاری ندارم که بسیاری از آن پیمانها خوب بوده است یا نه اما معتقدم که بسیاری از آنها قابل توجه بوده و تأمین کننده صلح و امنیت بشری است.
و به هر حال ما در عالم واقع سیاست قرار گرفتهایم با بازیگرانی با امکانات متفاوت، که این پروتکل را هم باید در این ظرف گذاشت که از یک طرف با گذشت زمان مشکلات سیاسی متعددی را با دنیا داشتهایم و از طرف دیگر بسیاری از این تعهدات را قبلاً پذیرفته بودیم و امکان بازگشت برای ما وجود نداشت.
مسأله ما این است که آیا میشد در شرایط بهتر این پروتکل را پذیرفت؟ قطعاً ولی به هر صورت پذیرش در چنین شرایطی هم باز مثبت بوده و منفعت کشور را تا حدودی تأمین کرد.
عرضم این است که به هر حال در چنین فضایی که نااطمینانی زیادی وجود دارد و اعتماد بسیار کم است، برداشتن چنین قدمهایی برای اعتمادسازی مهم است و اگر این پروتکل را امضا نمیکردیم قطعاً به عنوان متخلف از پیمان (NPT) پروندهمان به شورای امنیت ارجاع میشد، و در یک پروسه مجازاتهای شدیدی علیه ایران تعیین میشد که این پروسه ممکن بود طولانی شود ولی به هر حال به آن سمت میرفت که وارد دوران سخت (سیاسی و اقتصادی) شویم و دست آمریکاییها و اروپاییها را برای انسجام بیشتر در درون خودشان برای مقابله با ما فراهم میکرد.
همانطور که میدانید آمریکاییها در خصوص پروتکل الحاقی از همه تندتر بودند و بارها هم اعلام کرده بودند که اگر صدبار هم این پروتکل را امضا کنید باز هم ما به شما اطمینان نداریم و باید بازرسیها به طور جدی ادامه پیدا کند.
آنها هم سعی میکنند نقش نیروی تندرو را در این عرصه بازی کنند تا اروپاییها امکان مذاکره و چانهزنی داشته باشند. ما باید در حال حاضر مسیر خودمان را روشن کنیم با تعهداتی که از اروپاییها داریم اگر خوب رفتار کنیم برای ما تبدیل به یک وجه نقد خواهد شد که دست ما را خواهد گرفت.
* آیا امکان داشت که در صورت عدم امضا، پروسه عراق تکرار شود.
** اعتقاد من بر این است که برخورد نظامی با ایران در دستور کار آنها هست و خواهد بود ولی در بدترین شرایط آن این است که آمریکا و اسرائیل روی تأسیسات اتمی ما یک حمله نظامی گسترده داشته باشد.
ولی مثل عملیات (عراق) آمریکاییها نه ارادهاش را دارند و نه تمایلش و نه توانش را. به هر حال حداقل آن این بود که ما در یک فرسایش سیاسی اقتصادی مجدد قرار گیریم که شاید در شرایطی نبودیم که آن را تحمل کنیم.
* بحث پیوستن ایران به عنوان عضو ناظر در اتحادیه عرب را چگونه ارزیابی میکنید؟
** نمیدانم کسانی که این پیشنهاد را مطرح کردند چه استدلالی داشتند ولی به هر حال کشورهای عربی در شرایط بسیار خاص به سر میبرند و ما هم به خاطر اینکه مسلمان هستیم دغدغه مشترکی با آنها داریم که نباید آن را نادیده گرفت».
در شرایطی که جهانی شدن اتفاق میافتد عضویت در سازمانهای بینالمللی چه به عنوان ناظر و چه به عنوان عضو رسمی میتواند باعث اعتمادسازی و ایجاد فضای همکاری و گفتوگو شود.
من عضویت در اتحادیه عرب را به هیچ عنوان منفی نمیدانم، ولی به هر حال با توجه به شرایط عراق و فلسطین میتواند محلی برای ابراز نظر و دیدگاههایمان باشد.
* به عنوان آخرین سؤال به نظر شما برگزاری یک انتخابات سالم و آزاد و با رقابت چه تأثیری میتواند در امنیت ملی ما داشته باشد.
** اگر انتخابات آزاد و سالم برگزار شود نتیجه آن هر چه باشد قطعاً تأمینکننده امنیت و دور کردن تهدیدات از این کشور است.
اما اگر به هر شکلی مسألهدار باشد، با توجه به جدی شدن بحث حقوق بشر در ایران این انتخابات برای ما به یک چالش بزرگ بینالمللی تبدیل میشود.
ما باید سعی کنیم این انتخابات سالم و آزاد و فارغ از انگیزههای سیاسی برگزار شود. قطعاً اگر اصلاحطلبان پیروز این انتخابات شوند ضریب امنیتی کشور هم بالا میرود ولی به هر حال در عرصه بینالملل پروسه مهم است تا نتیجه ما باید نشان دهیم که یک فرایند دموکراتیک هر چند محدود را طی میکنیم و برخلاف بسیاری از کشورها این دوران را در درون تجربه میکنیم و دوران انتقال را خودمان سامان میدهیم.