یکی از آفتهایی که وحدت اسلامی را تهدید میکند غفلت از اصل اسلام در مقام داوری، و مبنا قرار دادن ناسیونالیسم و ملیتگرایی و قومیتگرایی است. وقتی قومیت و ملیت مبنای برتری گروهی نسبت به گروه دیگر شود و اسلام به فراموشی سپرده شود، اتحاد اسلامی نیز جای خود را به پراکندگی و جدایی خواهد داد.
منظور از ناسیونالیسم در اینجا در واقع مبنا و معیار قرار دادن ارزشهای قومی – ملی به جای ارزشهای دینی است. در تعریف ناسیونالیسم گفتهاند که «این اصطلاح، گاهی به نهضتی از آزادی و استقلال یک ملت در برابر تجاوز خارجی حمایت میکند و گاهی به اعتقاد تافته جدا بافته بودن یک ملت و در شکل افراطی آن، به اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملتهای دیگر اطلاق میشود. در زبان فرانسه از اواخر قرن نوزدهم، به مجموع تجلیات حس ملی، یعنی میل به تایید منافع یک ملت در برابر ملل دیگر، عقیده بر اینکه ملتی وظیفه و رسالتی را در دنیا دارد، تمایل به افزون نمودن قدرت و سعادت و ثروت دولت، مباهات در تعلق به این دولت، احساس برتری مادی و معنوی و تمایل نشان دادن این برتری یا تحمیل آن، واژه ناسیونالیسم اطلاق گردید.»10
اگر امامخمینی(ره) بارها و بارها مردم را از ناسیونالیسم بر حذر میداشت و آن را علت اساسی بدبختی مسلمانان میدانست، دلایل زیادی داشت. یکی از آن دلایل این بود که وقتی ناسیونالیسم معیار داوری قرار میگیرد آنچه که در درجه اول صدمه میخورد ارزشهای دینی و به دنبال آن وحدت دینی است؛ چه، ایمان به دین و ارزشهای آن، وحدت مسلمانان را به دنبال دارد؛ اگر مسلمانان اتحاد دارند به خاطر وجه اشتراکی است که در نگرش به ارزشهای دینی دارند.
از این جهت ناسیونالیسم در برابر چنین مواضعی قرار میگیرد و زمینه را برای تکهتکه شدن جهان اسلام فراهم میسازد، همچنانکه همین امر، امپراطوری عثمانی را به سرزمینهای بسیار کوچکی تبدیل کرد.
2- فدا کردن باطن دین در پای ظاهر آن
اگر اختلاف تشیع و تسنن را مورد بررسی قرار دهیم متوجه میشویم که غالب و حتی اکثر آنها فقهی و کلامی است. اگر گوهر دین را در دو عرصه فردی و اجتماعی، به ترتیب، عبودیت و عدالت بدانیم، توجیه چندانی برای اختلافورزی و تاکید و پافشاری بر موارد اختلافی، باقی نمیماند. چه، مسائل و احکام فقهی برای تبیین مسایل عبادی و برخی موارد دیگر است. و مسایل کلامی به امور معرفتی میپردازد که به عنوان معرفت اهمیت دارند و در مواردی هم نحوه عمل آدمیان را مشخص و معین میکند. حال با توجه به مقدمه فوق، مسلمانان میتوانند با تاکید بر دو امر عبودیت و عدالت، از مسایل جنبی و فرعی برحذر باشند. در واقع استمرار این دو اصل اساسی، روح دین و دینداری را تشکیل میدهد و ترجیح ظاهر بر باطن و فرع بر اصل، با این روح سازگاری ندارد.
باید پذیرفت که فقه شیعه و اصل سنت برای حفظ و بقابخشی به دو اصل مزبور، تکوین یافته است. حال اگر این پوسته را بر آن مغز برتری دهیم و با اصرار و ابرام بر آنها وحدت اسلامی را خدشهدار کنیم و از اصول دین غفلت کنیم قطعاً کار پسندیدهای انجام ندادهایم. اما اگر عبودیت و عدالت، جایگاه مناسب خود را بیابند و عبادت دینداران، عمیق و ژرف شود و مومنان و حکومت دینی برای برقراری عدالت بکوشند، یقیناً طعم شیرین وحدت را خواهند چشید و آن را از آفتها باز خواهند داشت.
جامعه بیروح (= بیبهره از عبودیت و عدالت) جامعهای پراکنده و متفرق است؛ در این جامعه نه حق عواطف و احساسات پرداخته میشود و نه حظی از خردورزی برده میشود.
از ظواهر گذشتن و به حفظ گوهر و باطن دین، وحدت را حفظ کردن، عین دینداری است. اگر در امر عبادت، بندگی در برابر خدا مرح است نه قالبهای ظاهری، نماز خواندن با پیروان مذاهب و فرقههای دیگر نه تنها جایز، بلکه در مواردی واجب هم میشود. امام خمینی(ره) با عنایت به این اصل بود که رفتن به نماز جماعت اهل سنت را در حج مکفی و مجزی میدانست و اقتدا به آنان را روا میشمرد.11
وقتی مبنا، گوهر دین باشد و هدف فقط اصل اسلام باشد، نماز جماعت خواندن نه تنها اشکالی نمییابد بلکه هم مکفی است و هم منجی در قیامت. علما و مسلمانان شیعه و سنی باید به این نکته توجه کنند که اختلاف در فروع را نباید به اختلاف در اصول تعمیم و تسری دهند و از اختلافات موجود در فقه و اصول و کلام، اختلاف در اصول را نتیجه بگیرند و در مقام عمل آن را مبنا قرا داده، و به جان هم بیفتند.
3) رواج روحیه دنیاطلبی و بیتقوایی
اساساً دنیا و آنچه در آن است مایه نفاق و اختلاف است. مبنای اختلافافکنی دنیاطلبی، در آن است که چون مال دنیا اندک است؛ «قد متاعالدنیا قلیل والاخره خیر لمن اتقی» (نساء77) و اگر آدمیانی و به ویژه علمای ادیان و مذاهب و فرق بر هوای نفس خود غالب نیایند، بر سر دنیای دنی نزاع خواهند کرد و نزاع عین پراکندگی و اختلاف است. واقعیت آن است که علاج این درد همان تقوی پیشه کردن و میل و رغبت نداشتن به دنیا است. مسلمانان به جای آنکه بر سر دنیا باهمدیگر نزاع کنند باید بر سر ایمان خویش بلرزند که فقط دین و ایمان بر همه چیز اولویت دارد.
دلم رمیده شده و غافلم من درویش
که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
که دل به دست کمان ابروئی است کافر کیش
نه عمر خضر بماند نه ملک اسکندر
نزاع بر سر دنیای دون مکن درویش 12
تاریخ بشر نشان داده است که دنیاطلبان همیشه در اختلاف بودهاند و اهل اختلاف و نزاع اهل جهنماند. چون بنا به تعبیر قرآن جهنمیان همیشه در حال نزاعاند و نزاع از نشانههای جدی جهنم است و هیچگونه تردیدی در آن نیست، و در مقابل، سلم و سلامتی و آرامش، از ویژگیهای بهشت و بهشتیان است. حال اگر مسلمانان در جنگ و نزاع باهم باشند قطعاً در همان حال در جهنم بسر میبرند و همانجا جهنم است و همان زمان هم، زمان مجازات. بنابراین نزاع نشانه بیتقوایی است و هرجا بیتقوایی وجود داشته باشد اختلاف هم در آنجا وجود دارد.
روی آوردن به زخارف دنیوی – که کار اساسی شیطان است – مومنان و مسلمانان را در مسیر نزاع قرار داده است چه، کار شیطان رنگآمیزی و زینتبخشی کاذب است «و زین لهم الشیطان اعمالهم» (انفال/48) پس در مبارزه با دنیاطلبی در درجه اول باید خود را از زینتهای کاذب رهانید، تا به این وسیله به مبارزه علیه شیطان برخیزد زیرا این شیطان است که متاع دنیا را فریبنده میسازد و اگر خدای سبحان، دنیا را متاعالغرور دانسته است، بر این اساس است که شیطان آن را فریبنده ساخته است.
4) حاکم کردن افکار غیر قرآن
بیشک قرآن کریم یکی از گرانبهاترین میراثهایی است که پیامبر اکرم(ص) از خود به جای گذاشته است. حال اگر کسی در برخوردها و اختلافها غیر از خدا کسان دیگری را مرجع خود قرار دهد، در واقع زمینه را برای اختلاف و پراکندگی مهیا ساخته و برخلاف سخن خدا رفتار نموده است.
البته اختلاف، امری طبیعی است اما برای اینکه اختلاف زمینه عناد و دشمنی را فراهم نسازد، خداوند به مسلمانان دستور داده تا برای فصل خصومت به خدا (قرآن) و پیامبر (سنت) رجوع کنند، تا خدا و پیامبر در امر دعوا داوری کنند. «فان تنازعم فی شی فردوده الیالله والرسول.» (نساء59).
در عصر حاضر که پیامبر(ص) حضور ندارد باید به منبعی رجوع کرد، که سخنش همانند سخن پیامبر، آخرین سخن و داوری باشد، و آن قرآنکریم است؛ چه، هیچ منبعی به اندازه قرآن از قاطعیت برخوردار نیست. قرآن کتابی است که داور همیشگی حیات بشر است و حتی با مرگ پیامبر(ص) نیز از موقعیت او کاسته نشده بلکه عظمت آن روزافزون گشته است.
مصطفی را وعده کرد الطاف حق
گر بمیری تو نمیرد این سبق
من کتاب و معجزت را رافعم
بیش و کم کن راز قرآن واضعم13
5) بدگویی و ناسزا نسبت به مقدسات همدیگر
خون خون میآورد، خشونت و ناسزا و اهانت، به دنبال خود ناسزا و اهانت میآورد. اگر این مبنا و خطر را بپذیریم باید اعتراف کنیم که اهانت به دیگران و مقدسات آنها، اهانت به خود و مقدسات خودمان است. همین رفتار قطعاً به دنبال خود جدایی و بلکه دشمنی را به بار خواهد آورد. اسلام از ادیانی و یا شاید در راس ادیانی است که به هیچ وجه فحش و ناسزا نسبت به دیگران روان نمیدارد و آن را به شدت محکوم میکند. قرآنکریم اینگونه برخورد راحتی نسبت به بتها (که کاملاً مطرود قرآن است و محمد(ص) برای مبارزه با آنها مبعوث شده است) نیز روا نمیدارد و در این باره میفرماید: «و لا تسبواالذین یدعون من دون الله فیسبوالله عدواً بغیر علم» (انعام/108).
تنها موردی که قرآن سر و صدا و سخن درشت را میپذیرد جایی است که شخصی، مورد ستم واقع شود و هیچ راهی به جز داد و فریاد و بدگویی نداشته باشد و تنها مسیر اعلام مظلومیتش از همین مسیر امکانپذیر است. قرآن کریم میفرماید:
«لا یحبالله الجهر بالسوء من القرآن الا من ظلم» (نسا/148) خداوند بد زبانی را از هیچکس دوست ندارد مگر کسی که مورد ستم واقع شده است.»
در نهجالبلاغه نیز امیرمومنان (ع) پیروان خود را نسبت به این امر تذکر داده و فرموده است: «من برای شما نمیپسندم که دشنام دهید والی اگر شما کارهای آنان را وصف کنید و حالشان را باز گویید، در گفتار، درستتر، و در دوریتان از گناه رساتر است و به جای دشنام به آنان، بگویید: بارخدایا خونهای ما و آنان را حفظ کن و میان ما و ایشان صلح و آشتی برقرار کن و آنان را از گمراهی به هدایت رسان».14
ابنابیالحدید در شرح خطبه علی(ع) پیرامون نهی از فحش و ناسزا مینویسد: «علی(ع) یاران خود را از فحش دادن به اهل شام بازداشت»15.
البته برائت از اهل فتنه لازم است. ابنابیالحدید در ادامه میافزاید: «یاران علی(ع) فحشهای بدی بر زبان جاری میکردند و حضرت آنان را از این کار منع کرد.»16
اگر در این خطبه دقت کنیم متوجه میشویم که حضرت تا چه اندازه اهل مدارا و سعهصدر است و مخالفت را از فحاشی جدا میکند. در دیدگاه امیرمومنان، مخالف بودن و حتی دشمن خونی بودن مجوز فحش و بدزبانی نیست، لذا با وجود آن که با اهل شام در جنگ و جدال بسر میبرد هرگز از حدود اخلاق خارج نمیشد و به اصطلاح هدفش وسیله را توجیه نمیکرد. دشمنی، مخالفت و جنگ در جای خود قوانین و قواعدی دارد و اخلاق همچنان باید حفظ شود. در سایه چنین رفتاری است که حتی زخمهای ناشی از جنگ هم التیام مییابد و صلح و دوستی برقرار میشود.
حال که ممنوعیت ناسزاگویی را از دیدگاه متون دینی متوجه شدیم باید بدانیم که با وجود اختلافاتی که ممکن است با برخی از مذاهب و فرقههای اسلامی داشته باشیم، این اختلافات هرگز مجوزی برای ناسزاگویی نیست و علیرغم اختلافات، باید به مقدسات و شخصیتهای محترم مذاهب دیگر احترام بگذاریم، هرچند ممکن است تلقی دیگری نسبت به آنان داشته باشیم.
با وجود این مسایلی که ذکر آن رفت متاسفانه در طول تاریخ بین شیعه و سنی این اتفاق هم افتاده و مردم برای اینکه تعصب خود را نسبت به عقایدشان نشان دهند، به طرف مقام فحش و ناسزا میگفتند، در حالی که اسلام به هیچ وجه به این روش موافق نبوده است. بدینترتیب بین شیعیان و سنیها آتش اختلاف شعلهور بوده است. تا اینکه امامخمینی(ره) پس از پیروزی انقلاب توانست این مساله را در میان مردم (شیعه و سنی) جا بیندازد، که ناسزاگویی جز اختلاف و دشمنی هیچ سودی ندارد.
اگر جهان اسلام را در عصر حاضر مورد تحقیق و بررسی قرار دهیم، شاهد پیدایش گروههای خشن در اهل تسنن هستیم؛ در پاکستان سپاه صحابه را شاهدیم، در افغانستان، طالبان و در عربستان هم وهابیت چند قرنی است حضور دارد. اگر فلسفه وجودی گروه خشونتطلب سپاه صحابه بررسی کنیم، میبینیم که این سپاه برای به اصطلاح دفاع از حیثیت و حرمت صحابه پیامبر(ص) از قبیل ابوبکر، عمر، عثمان و عایشه و... به وجود آمده است. حال این پرسش مطرح میشود که اگر از طرف سایر مسلمانان هیچگونه تعرض نسبت به این صحابه نمیشد آیا باز هم شاهد ظهور این سپاه خشن میبودیم؟ به هر حال این را باید بپذیریم که همه مسلمانان یک جور نمیاندیشند. اگر یک نفر شیعه معتقد است عمر خانه فاطمه(ع) را آتش زده است دیگران چنین تلقی ندارند. البته نگارنده در صدد رد یا تایید کار اهل سنت نیست و اساسا راجع به تاریخ، نظر نمیدهد بلکه درصدد بیان آفتهایی است که از خاماندیشی برخی از مسلمانان پیدا شده است.
پس بهترین روش آن است که همچون امامخمینی(ره) و برخی از علمای بزرگ اهل سنت گفتمان دینی را جایگزین برخوردهای تند قرار دهیم تا وحدت به وجود آمده، خدشهدار نشود، که قطعا از وحدت، دشمنان اسلام ضرر خواهند دید و مسلمانان سود خواهند برد.
برادران اهل سنت درباره صحابه پیامبر(ص) مانند شیعه نمیاندیشند بلکه آنان اعتقاد دارند که «هرکس پیامبر ما حضرت محمد مصطفی(ص) را دیده و به ایشان ایمان آورده و بر او ایمان داشته و وفات نموده آن را صحابه میگویند، و اصحاب پیغمبر همگی دارای فضایل و درجات زیادیاند و همه ایشان را دوست داشتن نشانه ایمان است و آنچه در حیاتشان از نزاع و اختلاف بوجود آمده با احتیاط کامل و بسیار مودبانه نسبت به آنان زبان باید گشود و از همه بزرگتر چهار صحابهاند؛ اول ابوبکر بعد از ابوبکر خلیفه دوم بعد ازاو عثمان – خلیفه سوم – و بعد از ایشان حضرت علی(ع) خلیفه چهارم است.17
نگارنده درصدد رفع اختلاف عقاید بین شیعه سنی درباره صحابه نیست بلکه میخواهد بگوید که برادران اهل سنت اندیشهای غیر از شیعه دارند. حال اینکه کدامیک حق است و قابل تبعیت مربوط به علم کلام است. اما این نکته را نباید فراموش کرد که نپذیرفتن یک عقیده به معنای ایجاد اختلاف نیست، بلکه آنچه برای وحدت اسلامی آسیب محسوب میشود بیاحترامی و ناسزاگویی نسبت به مقدسات و شخصیتهای مورد احترام شیعه و سنی و سایر فرقههای اسلامی است.
در همین راستا رواج شایعه و تهمت علیه یکدیگر قطعا به درخت پرثمر وحدت آسیب خواهد رساند و مسلمانان باید بکوشند تا خود را از افتادن دراین دام مصون نگه دارند. نبود تقوای سیاسی نهایتا به آفتی بزرگ علیه اتحاد اسلامی بدل شده و موجب خواهد شد تا مسلمانان از یکدیگر تنفر داشته باشند و از همکاری با یکدیگر سرباز زنند. اما اگر رهبران شیعه و سنی درک سیاسی متناسب با زمان خود داشته باشند قطعا با این آفت مبارزه خواهند کرد.
6) بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی
اگر میخواهیم در جهان حاضر وحدت خود را حفظ کنیم باید از روا داشتن ظلم و ستم بر اهل اسلام (از هر مذهب و فرقهای) در هر کشوری پرهیز کنیم. اگر مردمان، ظلمی را از هرکسی ببینند هرگز آن را تحمل نخواهند کرد هرچند به درگیریهای خونین بدل شود. اما اگر براساس قانون، عادلانه با مسلمانان رفتار کنیم قطعا با این آفت وحدت اسلامی مبارزه کردهایم.
7) غفلت از استعمار
مسلمانان هرگز نباید از استعمار غافل شوند که همیشه درصدد آلوده کردن روابط شیعیان و سنیها هستند. اساسا شرط و زمینه حضور بیگانگان و استعمارگران در کشورهای اسلامی، اختلافافکنی و گلآلود کردن روابط مسلمانان و ماهی گرفتن از این آب گلآلود بوده است. استعمار تولیدکننده سلاح، از وقوع جنگ میان مسلمانان سود میبرد، لذا همیشه دامنه اختلافات را تا مرز جنگ و کشتار گسترش میدهد و بدینترتیب بهره اقتصادی فراوانی میبرد.
استاد محمد ابوزهره از علمای بزرگ معاصر مصر مینویسد: «ما مسلمانان چنان در بیخودی و غفلتیم که از ما به مثابه هیزم آتش جنگ استفاده میکنند. از ما تغذیه میکنند در حالیکه خود گرسنه به سر میبریم. از همه نیروهای ما بهره میبرند و ما خود هیچ استفادهای از آن نمیبریم. تمام منابع ما را به یغما میبرند و چیزی به ما نمیدهند و آن مقدار ناچیزی هم که به دست ما میرسد تو گویی صدقه میدهند و ما محکوم به قبول زورگویی آنها هستیم و آناناند که بر ما حکم میرانند... آ»ان این کارها را از راه ایجاد تفرقه بین بزرگان ما انجام میدهند تا آنجا که امور امت اسلام دچار پراکندگی و هرج و مرج گردیده و رهبری آن به دست نادانان از امور دین واگذار شده است.»18
8) عدم آشنایی مسلمانان با آثار وحدت و تفرقه و آفات آنان
قطعا اگر مسلمانان آثار وحدت اسلامی را در تاریخ مورد بازنگری قرار دهند آن را از دست نخواهند داد.
مسلمانان باید بدانند که وحدت، همانا یکپارچگی امت برای تحقق آرمانهای متعالی و مشترک انسانی است. بیتردید تنها بهره برندگان از وحدت اسلامی خود مسلمانان هستند. ثمراتی از قبیل: دستیابی به بهزیستی مناسب در دنیا و همچنین باعزت و عظمت و سربلندی زیستن، کسب پیروزیهای دنیوی، زمینهسازی برای عبادت خداوند در گسترهای عظیم، گسترش آموزههای دینی در جهانی که سکولاریسم برچسبدار آن شده است، رسیدگی به مشکلات مسلمانان که در اقصی نقاط عالم از مصایب و کمبودهایی رنج میبرند.
از سوی دیگر هم مسلمانان باید به آفات تفرقه و پراکندگی آگاه شوند و متوجه باشند که از تفرقه چه کسانی سود میبرند و چه کسانی زیان، دشمنان اسلام و مخالفان آموزههای دینی، اولین و بیشترین سودکنندگان تفرقه مسلماناناند و در درجههای بعد، دنیاخواهانی چون، استکبار جهانی (آمریکا و اسرائیل) و...