گروه فرهنگی
* در طلیعه گفتگو بفرمایید نقش مرور و یادآوری سرگذشت زندگی حضرت فاطمه زهرا(س) در تحلیل روزگار امروز چیست؟
** سرگذشت زندگی دختر پیغمبر(ص)، تنها سرگذشت زندگی شخصی نیست، رویدادهایی است آموزنده و عبرتآمیز ـ هرچند گزارش زندگی شخصیتهای بزرگ و برجسته تاریخ خود درسی آموزنده است. آنچه از زندگانی حضرت فاطمه(س) به دست میآید تحلیلی از چند حادثه شگفت است که قرنها پیش از زمان ما رخ داده است، اما اگر قهرمانان این حادثهها را از حادثهها جدا کنیم، خواهیم دید آن حادثهها در طول تاریخ حتی در زمان ما نیز، در گوشهای از جهان رخ داده است و میدهد. اگر زمان و مکان رویدادهایی که درباره آن سخن میگوییم، با ما فاصله بسیار دارد، آثاری که از آنها به جای مانده نه تنها دیرینگی نگرفته، بلکه تازگی خود را همچنان نگاه داشته است و این سخنی گزاف یا اغراق نیست.
* شما به وجود حادثههایی اشاره کردید که اگر قهرمانان آن حادثهها را جدا کنیم، تکرار آن حادثهها را در تاریخ امروز نیز شاهد هستیم. جنابعالی بفرمایید آن حادثهها چیست؟
** دو جنبش متضاد که پس از مرگ پیغمبر اسلام(ص) در مدینه ـ مرکز استقرار و نشر دین اسلام ـ پدید گردید عبارتند از:
1- جنبشی که میکوشید روش پیغمبر اسلام(ص) را در اداره حوزه اسلامی دنبال کند و به تعبیر دیگر میخواست نگاهبان سنت رسول خدا باشد.
2- حرکت دیگری که به گمان و یا به اجتهاد خویش، به تناسب پیشرفت زمان، تجدید نظر در نظام سیاسی و احیانا بعضی نظام حقوقی دین راضروری میدانست، و معتقد بود سنتگرایان واقعیت را چنانچه باید درک نمیکنند و این دگرگونی متناسب با خواستههای عصر و به سود مسلمانان و موجب تقویت قدرت مرکزی و حفظ وحدت اسلام است و اگر بخواهیم همین معنی را در قالب عبارتی روشنتر بریزیم باید گفت: حرکتی بود که میخواست مسیر حکومت در راههای ترسیم شده عصر پیغمبر باشد و حرکتی که استقرار نظام سیاسی تازه را ـ هرچند با سنت رایج مطابقت ننماید ـ ضروری میدانست. امروز هم که نزدیک چهارده قرن از آن حادثه میگذرد، هر دو جنبش طرفدارانی از مسلمان و جز مسلمان، شرقی یا غربی دارد.
* با توجه به بیان این دو حادثه چنین بر میآید که حضرت فاطمه و خاندان پیغمبر طلایهدار و استمرارگر حرکت نخست بودند در این خصوص میخواستیم جناب عالی توضیح بیشتری بیان فرمایید.
** فاطمه(س) و شوهرش و خاندان پیغمبر و تنی چند از یاران آنان، پیشروان حرکت نخستین بودند و گروهی (بیشتر مهاجران و کمتر انصار) رهبران حرکت دیگر.
البته رویدادهای پی در پی دختر پیغمبر اسلام(ص) را ناچار ساخت که خود پیشرو سنتگرایان گردد. او با سخنرانی، اندرز، اعتراض، ناخشنود نمودن و سرزنش، سنتشکنان، و یا تجدید طلبان را از عاقبت نامطلوب روشی که پیش گرفتند آگاه ساخت. برخلاف آنچه برخی نویسندگان نوشتهاند و ظاهر بعضی روایات هم شاید آن را تأیید کند، آنچه در آن روزها گفتند و کردند جنبه شخصی ندارد. نه آن روز نه این زمان تنها سخن بر سر آن نبوده و نیست که: شخصیتی که سال سی و پنجم هجری زمامدار مسلمانان شد باید سال یازدهم به خلافت رسیده باشد. یا فلان مزرعه را چرا گرفتند؟ و چه مبلغ درآمد داشته؟ یا اگر درآمد آن را از صاحب آن بازداشتهاند، عزامت آن چیست؟ یا او از چه راه میتواند نان خورش فرزندان خود را آماده کند؟ دقت در اسناد دست اول، و سخنان علی و فاطمه و فرزندانش(ع) و مطالعه روشی که در زندگانی پیش گرفتند، روشن میسازد که این خاندان بدان چه نمیاندیشیدهاند مهتری یا مالداری بوده است.
گفتگو و کشمکش از اینجا پدید شد، که اگر امروز نظامی عادلانه و اصلی تثبیت شده به سود دستهای خاص تغییر یافت، چه کسی تضمین میکند که فردا و پس فردا اصلهای دیگری دگرگون نشود؟ و به دنبال آن مشکلی از پس مشکلی پدید نگردد؟ تا آنجا که نظام اصلی یکباره در هم بریزد و مقررات آن اصالت خویش را از دست بدهد.
هنوز بیش از ربع قرن بر فریاد اعتراض نمیرفت که نسل آن روز این حقیقت را دریافت و عاقبت نامیمون سنتشکنی را به چشم خود دید، اما دیگر کار از کار گذشته بود و بیش از نیم قرن نگذشت که به یکباره هم نظام سیاسی و هم قوانین مدنی و حقوقی که با چنان تلاش و کوشش و مجاهدت و قربانی دادن فراوان پیریزی شده بود به هم خورد.
روش حکومت الهی به سیرت دوره جاهلی بازگردید و زمامداری خاص خاندانی گردید که پیش از اسلام نیز بر عرب مهتری مالی و احیاناً سروری سیاسی داشتند و در این گفتگو ما نمیتوانیم این دو حرکت را تحلیل کنیم و درباره رفتار سران دو نهضت به داوری برخیزیم، یا درباره آن دسته از مسلمانان که در چنان دوره پرآشوب میزیستند قضاوت نماییم.
اکنون قرنهاست از آن حادثه میگذرد. صدها کتاب و دهها مقاله و هزارها سخنرانی بر سر حق بودن یکی از دو جریان و باطل بودن دیگری نوشته و القا شده است، اما چون یکی از دو دسته نمیخواهد تسلیم منطق دیگری شود، بحث وجدان همچنان تازگی خود را نگاه داشته است. اگر چنین بحثها به نتیجه میرسید و یا اگر نتیجه آن از روی انصاف پذیرفته میشد، باید در همان روزهای نخست پایان یابد.
چرا آن درگیری و درگیریهای همانند آن نباید به نهایت برسد؟ خود بحثی است.
* شما به عنوان مورخ بزرگ اسلامی که دارای آثار و تألیفات متعددی نیز در خصوص تاریخ اسلام بودهاید، چه نظر و دیدگاهی در این زمینه دارید؟
** متأسفانه من آن تسامح و یا روشنبینی عرفانی را ندارم که بگویم چنین تضادها سطحی و ضروری است و سنت جاری الهی به خاطر بقای جهان آن را خواسته است.
چونکه مقضی بد دوام آن روش
میدهد شان از دلایل پرورش
تا نگردد ملزم از اشکال خصم
تا بود محجوب از اقبال خصم
تا که این هفتاد و دو ملت مدام
در جهان ماند الی یوم القیام
و سرانجام کنگرهها از منجنیق بیرون خواهد رفت و حرکتها به یک نقطه خواهد رسید و سنتگرا و سنتشکن هر دو در کنار هم و در جوار آمرزش حقتعالی خواهند زیست، چنین صلاحیتی را در خود نمیبینم.
کسانی که پژوهش تاریخ را عهدهدار میشوند، جز مطالعه اسناد و تتبع در گزارشهای گوناگون و مقابله و جرح و تعدیل روایتها چارهای ندارد.
* البته شاید بتوان به این نکته نیز اشاره کرد که تاریخ به دلیل وجود برخی سیاستهای آن روز از سوی دسته دوم که شما در آن به دو حادثه یا دو جنبش اشاره کردید دستخوش دگرگونی شده باشد. نظر جنابعالی در این باره چیست؟
** از روزی که این حادثه رخ داده است تا آن گاه که محدثان و مورخان آن را در کتابهای خود ثبت و ضبط کردهاند و از گزند فراموشی، تصرف در عبارت و دیگر عوارض مصون مانده، دویست سال یا اندکی کمتر گذشته است. در آن دو قرن سیاستهای نیرومندی – که هر یک دستهها و گروههای چندی را زیر پوشش و یا به دنبال خود داشته – برابر هم ایستاده و با یکی جای خود را به دیگری داده است. آنان که با تاریخ صدر اسلام تا پایان سده سوم آشنایی دارند، میدانند جعل روایت، تخلیط و تدلیس در آن، محو حدیث و یا تفسیر و یا تأویل حدیث به سود خود و باطل ساختن دعوی حریف کاری رایج بوده است.
گروههای وابسته به سیاست اموی، خوارج، عباسی و گروههای مقابل آنان، نو مسلمانانی که گواهی به خدا و پیغمبری محمد(ص) را وسیله حفظ جان ساخته و در نهان تیشه به ریشه این دین میزدند، استادان مکتبهای فکری که در حلقههای درس، تنها میخواستهاند سخن طرف مقابل را باطل سازند، چه دستکاریها در این مدت دراز این سندها کردهاند؟ خدا میداند، حال سندهای سیاسی چنین است.
* با توجه به این که در آستانه ایام فاطمیه قرار داریم و بیشتر سؤالات ما جنبه تاریخی پیدا کرد، سؤال را تغییر بدهیم و پیرامون عبادتها و اطاعت پذیری آن حضرت از پروردگار مطالبی را از شما بشنویم.
** دختر پیغمبر همچنان که در زندگی زناشویی نمونه بود، در اطاعت پروردگار نیز نمونه بود. هرچند که زندگانی زناشویی چون بر اساس پرهیزگاری و سازش باشد خود طاعت خداست. مقصودم از طاعت پروردگار، نمازخواندن و روی به درگاه خدا آوردن است. هنگامی که از کارهای خانه فراغت مییافت به عبادت میپرداخت، به نماز، تضرع و دعا به درگاه خدا، دعا برای دیگران نه برای خود.
امام صادق(ع) از پدران خویش از حسنبنعلی(ع) روایت می کند:
مادرم شبهای جمعه را تا بامداد در محراب عبادت میایستاد و چون دست به دعا برمیداشت مردان و زنان با ایمان را دعا میکرد، اما درباره خود چیزی نمیگفت. روزی به او گفتم: مادر! چرا برای خود مانند دیگران دعای خیر نمیکنی؟ گفت: فرزندم! همسایه مقدم است. تسبیحهایی که به نام تسبیحات فاطمه(س) شهرت یافته و در کتابهای معتبر شیعه و سنی و دیگر اسناد روایت شده نزد همه معروف است و آنان که خود را ملزم به سنت میدانند، این تسبیحها را پس از هر نماز میخوانند.
* استاد! به عنوان آخرین سؤال بفرمائید علت مخفی ماندن قبر حضرت فاطمه(س) چه بود و چرا با توجه به این که از رحلت پیغمبر اندک زمانی حتی کمتر از دو ماه میگذشت اوضاع چنان شد که دختر پیغمبر وصیت کرد که قبرش مخفی بماند؟
** متأسفانه مزار جای دختر پیغمبر نیز روشن نیست. از آنچه درباره مرگ او نوشته شد و کوششی که در پنهان داشتن این خبر به کار بردهاند، معلوم است که خانواده پیغمبر در این باره خالی از نگرانی نبودهاند. این نگرانی برای چه بوده است؟ درست نمیدانم. یک قسمت آن ممکن است به خاطر اجرای وصیت زهرا(س) باشد. نخواسته است کسانی را که از آنان ناخشنود بود در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از میان بردهاند؟ و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت قبر، یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساختهاند؟
چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او به کاررفته است؟ اگر در سال چهلم هجری فرزندان فاطمه قبر پدر خویش را از دیده مردم پنهان کردند، از بی حرمتی مخالفان میترسیدند. اما وضع مدینه را در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیغمبر با وضع کوفه در سال چهلم از هجرت یکسال نمیتوان گرفت. آنها که بر سر مسایل سیاسی و احراز مقام با علی(ع) کشمکش داشتند، کسانی نیستند که در سال یازدهم در مدینه حاضر بودند و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب علی(ع) را از فاطمه(س) جدا میکردند برای رعایت ظاهر هم که بوده است به دختر پیغمبر حرمت مینهادند و مسلماً به قبر او نیز تعرضی نمیکردهاند. نیز نمیتوانیم بگوییم مرور زمان و یا فراموشی راویان موجب معلوم نبودن وضع مزار زهرا است. چه محل قبر دو صحابی پیغمبر در کنار قبر او معین است. قبر فرزند زهرا را که در بقیع آرمیده است به تقریب میتوان روشن ساخت.
پس موجب این پوشیده کاری چیز دیگری است. همان سببی است که خود او در جملههایی که شاید آخرین گفتارهای او بوده است بر زبان آورد. همان سخنانی که به زنان عیادت کننده گفت: «دنیای شما را دوست نمیدارم و از مردان شما بیزارم» او میخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان به خاک رود و حتی نشان او هم دور از چشم آنان باشد. به هر حال پنهان داشتن قبر دختر پیغمبر ناخشنود بودن او را از کسانی چند نشان میدهد و پیداست که او میخواسته است با این کار آن ناخشنودی را آشکار سازد.