تاریخ انتشار : ۱۴ آبان ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۷  ، 
کد خبر : ۲۱۱۲۸۹

شریعتی و مخالفانش (بخش اول)


افراد و چهره‌های تأثیرگذار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، هم دوستان فراوانی دارند و هم دشمنیهای زیادی را به جان می‌خرند. این دوستیها و دشمنیها به دوران حیات این افراد هم محدود نمی‌مانند و به نسبت میزان و عمق تأثیر این افراد، در دوران پس از حیاتشان هم ادامه می‌یابند. مرحوم شریعتی یکی از این افراد مؤثر در تاریخ فکری و سیاسی ایران و جهان است و به همین دلیل دوستان و دشمنان فراوانی دارد. در این میان مخالفان متعددی نیز به مخالفت فکری و سیاسی با شریعتی پرداخته و از زوایای گوناگون در رد و نفی و نقد شخصیت، تفکر و عملکرد وی کوشیده‌اند. البته رژیم گذشته که امنیت خود را با فعالیتهای امثال شریعتی در خطر می‌دید، به همه چهره‌های فکری و سیاسی مخالف، دشمن بود و با اقداماتی چون زندانی کردن، تبعید، ممنوعیت سخنرانی، جلوگیری از نشر کتاب و امثالهم درصدد کم کردن تاثیر فعالیتهای انقلابی و روشنگرانه آنان بر می‌آمد و طبعا شریعتی هم از پیامدهای این گونه اقدامات رژیم شاه، در امان نبود اما منظور این قلم از مخالفان شریعتی، نیروهای سیاسی و فرهنگی موجود در جامعه‌اند که از منظر اختلاف‌نظر فکری و اندیشه‌ای در ردیف مخالفان شریعتی قرار داشته‌ و دارند و عمدتا از جایگاهی مادون حکومت و بدون توسل به روشهای حکومتی، نقادی فکری و سیاسی وی را در دستور کار خود قرار داده‌اند. چنین به نظر می‌رسد که این گونه مخالفان مرحوم شریعتی را در چند طیف می‌توان دسته‌بندی کرد:
اول: مذهبیهای سنتی
در دوران حیات و فعالیت فکری مرحوم شریعتی، نخستین کسانی که به مخالفت با شریعتی برخاستند، نیروهای مذهبی سنتی بودند که چندان اعتقادی به جنبش انقلابی اسلامی برای کسب قدرت سیاسی نداشتند و به همین دلیل در ردیف روحانیت انقلابی و مبارز دسته‌بندی نمی‌شدند. البته بودند کسانی که از امام و مبارزات وی نیز حمایت می‌کردند اما از نظر تفکر دینی، سنتی به حساب می‌‌آمدند و با هرگونه نوآوری در برداشت از دین و نحوه عرضه تعالیم دینی مخالف بودند. دامنه مخالفت این اقشار از روحانیون و مذهبیون سنتی، موضوعات گوناگونی را شامل می‌شد و از مسایل پیش‌پا افتاده تا مباحث جدی و مهم را در برمی‌گرفت. کم نبودند افراد و روحانیونی که با شریعتی به خاطر چهره ظاهری‌اش مخالفت می‌کردند و مسایلی چون تراشیدن ریش، استفاده گهگاهی از کراوات و پیراهن آستین کوتاه، سیگار کشیدن، قرار گرفتن در پشت تریبون و استفاده از میکروفون، نشستن حضار بر روی صندلی به جای فرش و امثال این موارد را بهانه مخالفت با شریعتی و حسینیه ارشاد قرار می‌دادند. برخی از این افراد اساساً با ورود روشنفکران و غیرروحانیون در حوزه دین‌شناسی مخالف بودند و شریعتی را نیز به همین دلیل مورد انتقاد قرار می‌دادند. اینان به برداشتهای سنتی از مفاهیم دینی سخت پایبند بودند و با هرگونه نوآوری و برداشتهای تازه درباره اسلام‌شناسی، امامت، انتظار، تشیع و امثالهم مخالفت می‌کردند. بخشی از اتهامات مرحوم شریعتی که از سوی این طیف مطرح می‌شد، تشیع‌ستیزی و سنی مسلکی بود به گونه‌ای که حتی آرم منقش بر جلد کتابهای مرحوم شریعتی و دیگر کتابهای انتشارات حسینیه ارشاد را هم شامل اسامی سه خلیفه اول تا سوم معرفی می‌کردند در حالی که نشانی از امام علی(ع) در آن دیده نمی‌شود به قول مرحوم شریعتی، معلوم نیست این کدام مذهب از اسلام است که در آن ابوبکر و عمر و عثمان مورد احترامند اما در آن یادی از حضرت علی(ع) نمی‌شود! این اتهامات در حالی متوجه شریعتی می‌شدند که قسمت اعظم آثار و کتابهای وی درباره عقاید و آرای اختصاصی شیعیان و نیز معرفی ائمه بزرگوار شیعه بوده‌اند و در بسیاری از محافل اهل سنت، او را یک شیعه دو آتشه و تند معرفی می‌کردند.
مرحوم شریعتی معتقد بود که اکثر اعتقادات و مفاهیم مطرح شده در تشیع، پویا، حرکت‌آفرین، زندگی‌ساز، آگاهی بخش و مترفی‌اند اما از صفویه به بعد که تشیع با قدرت سیاسی پیوند خورد و پادشاهان صفویه از آن برای حفظ حکومت خود بهره بردند، این اعتقادات و مفاهیم تغییر ماهیت داده و دچار تحریف شدند و لذا رکود و خمودی و پس‌‌افتادگی و درجا زدن جوامع شیعی را پدید آوردند. بر همین اساس، وی رسالت روشنفکر دیندار جامعه را زدودن پیرایه‌های جعل و خرافه از این مفاهیم مترفی می‌دانست و در همین راستا خود به نگارش کتابها و طرح اعتقاداتی می‌پرداخت که در آنها مفاهیمی چون زیارت، گریه برای شهدای کربلا، توسل، شفاعت، تقیه، ولایت، انتظار و امثال آن، به طرز شیوا و جذاب و معقولی مورد بحث قرار می‌گرفتند. این گونه برداشتها، ضمن آن که باعث جذب جوانان به این ارزشها و اعتقادات می‌شدند اما جریان مذهبیون سنتی را می‌آزردند و به همین دلیل مخالفت آنها را برمی‌انگیختند. شریعتی، تشیع را مذهب «نه» گفتن به همه قدرتهای فاسد می‌دانست و معتقد بود که شیعه واقعی – و به تعبیر خویش، شیعه علوی – اهل اجتهاد، آزادی، اختیار، امامت و انتظار مثبت است نه اهل جمود، عبودیت، جبر، تعطیلی همه مسئولیت‌ها و انتظار منفی. بر همین اساس به وضعیت راکد و خمود محافل مذهبی که به خاطر بد فهمی از معارف تشیع به چنین حال و روزی افتاده بودند، اعتراض می‌کرد و خواستار تصحیح برداشتهای غلط و دمیده شدن روح تعهد و مسئولیت بر باورهای دینی جامعه بود و همین امر، بسیاری را به دشمنی با وی برمی‌انگیخت به ویژه اگر به خاطر آوریم که رژیم گذشته و عوامل وی نیز بر طبل اینگونه مخالفتها نیز می‌کوبیدند و با بهره‌گیری از سادگی و سطحی‌نگری طیفهایی از مذهبیون، به مخالفت با شریعتی و دیگر مصلحان فکری و اجتماعی جامعه دامن می‌زدند.
از روشهای مرسوم طیف سنتی هودار مذهب در مخالفت با شریعتی، نگارش ردیه‌ها و کتابهای انتقادی بود. اکثر این نقدها، فاقد استدلال و پشتوانه فکری قوی و قابل اعتنا بودند و عمدتا ردیه علیه خود شریعتی به حساب می‌آمدند تا تفکرات وی نویسندگان این کتابها و ردیه‌ها، عموما بر اندیشه‌ها و آثار مرحوم شریعتی، اشراف نداشتند و تنها با تکیه بر چند فراز گزینش شده از متن آثار شریعتی، وی را به سنی‌گرایی، ادعای نبوت، دفاع از چهره‌های ماسونی و استعمارگر – به زعم نویسندگان این نقدها، لویی ماسینیون چنین بود – غربزدگی، مخالفت با ولایت و ضدیت با روحانیت متهم می‌کردند. جالب آن که بسیاری از منتقدان در منابر و نوشته‌های خود، شریعتی را متکی بر یک سلسله از همین مطالب گزینش شده، می‌کوبیدند بدون آن که حتی آثار وی را شخصا مطالعه کرده باشند. مرحوم شریعتی در مقابل این گونه مخالفت‌های تفرقه‌انگیز و تهمت زدنها و نشر اتهامات ناروا و جعل و تحریف سخنان، معمولا کوتاه نمی‌آمد و او نیز به شیوه خود به پاسخگویی مبادرت می‌کرد. به عنوان نمونه شنیده بود که یکی از روحانیون مشهور تهران در یکی از مساجد جنوب‌ شهر علیه حسینیه ارشاد و شریعتی سخن گفته بود ولی مردم جز گریه برای ائمه و بر سر خود زدن کاری نکرده‌اند. شریعتی می‌گفت این واکنش مردم ناشی از همان تلقی انحرافی از مذهب و تشیع است والا من راضی بودم که مردم در دفاع از اعتقادات خود به حسینیه ارشاد حمله و این بنا را بر سرم خراب می‌کردند و از آن حالت خمودی و رکود و ذلت و تسلیم خارج می‌شدند.
بخشی از فعالیت مذهبیون سنتی علیه شریعتی، به جمع‌آوری فتوا علیه کتابهای وی اختصاص داشت. در این مسئله هم عوامل رژیم گذشته برای ایجاد تفرقه دست داشتند. شیوه جمع‌آوری فتوا علیه شریعتی با نحوه ردیه‌نویسی علیه آثار وی شباهت داشت یعنی بخشهایی از نوشته‌های شریعتی به صورت بریده شده و مجعول یا تحریف شده و بعضا سخنان دارای اشکال وی در اختیار برخی از علما قرار می‌گرفت و از آنها درباره این گونه نوشته‌ها و مطالب، استفتا می‌شد و طبعا آنها نیز حکم به ضاله بودن این گونه کتابها می‌کردند. این گونه اقدامات، باعث تفرقه و تشتت میان نیروهای مذهبی می‌شدند و مخالفان و موافقان شریعتی را رودرروی هم قرار می‌دادند.
از جدیدترین عواملی که این طیف از مذهبیون سنتی – و بعضا علمای انقلابی و مبارز – را علیه شریعتی به اعتراض و انتقاد وامی‌داشت، مخالفتهایی است که شریعتی با برخی از روحانیون و علمای شیعی ابراز می‌کرد. یافتن مطالبی علیه روحانیت و علمای رسمی شیعه و بعضا چهره‌هایی چون علامه‌مجلسی و دیگر علمای عهد صفوی و برخی از علمای معاصر در آثار و نوشته‌های مرحوم شریعتی، کار دشواری نیست و موارد متعددی را می‌توان سراغ گرفت. این گونه مخالفتها طبعا اعتراض علما و روحانیون و مذهبیون سنتی را برمی‌انگیخت و چنین تصور می‌شد که شریعتی هم به آن جریان ضدشیعی و مخالف روحانیت تعلق دارد که تخریب بنیاد و اساس مذهب و روحانیت را در دستور کار خود قرار داده است. اما واقعیت جز این بود. شریعتی با تفسیری خاص، میان «علما» و «روحانیت» تمایز قایل می‌شد و همه علما و افرادی را که به جامعه علمی شیعه تعلق داشتند، ارج می‌نهاد. وی در آن ظرف زمانی، البته به برخی از چهره‌های مطرح روحانیت انتقاد و اعتراض داشت و ممکن بود در تعیین مصداق علما و روحانیون اصیل و روحانیت درباری و وابسته، دچار اشتباه شده باشد ولی هرگز با اساس روحانیت و جامعه علمی تشیع، مخالف نبود. خودش در این‌ باره می‌گوید:
«بعد از آنکه اولین اتهام «آنها» که راجع به مذهب ما و مذهب شخص من ساخته شد، با چاپ و پخش متن حرفهای ما و افکار ما و نیز «آگاهی مردم»، خنثی شد...... و آنها دانستند که اتهام شیعه نبودن به کسی که تمام آثارش، ایمانش و قلمش، بیست سال است در خدمت علی بوده است دیگر نمی‌چسبد، نوای دیگری را ساز کردند که گویا ما با جامعه علمی، با روحانیت «راستین»، با حوزه و علمای «پاک» و «آگاه» اسلامی مخالفیم؟!
اول گفتند: با ولایت مخالف است! بعد که دیدند یک میلیون نسخه کتاب و نوار از من درباره ولایت، در دسترس مردم قرار گرفته، گفتند: نه، با روحانیت مخالف است! در این‌باره عرض می‌کنم... که من در طول این مدتی که می‌توانستم – در هر سطحی، چه در اروپا و چه در اینجا – کار کنم، حرف بزنم و خدمتی انجام دهم، همیشه قوی‌ترین، مومنانه‌ترین و متعصبانه‌ترین دفاع را از روحانیت «راستین و مترقی»، از جامعه «علمی درست و اصیل» اسلامی کرده‌ام و در اینجا حتی به خود شما هم گفته‌ام که دفاع، نگاهبانی و جانبداری از این جامعه علمی، نه تنها وظیفه هر مسلمان مومن است بلکه – از آنجا که آخرین و تنها سنگری است که در برابر هجوم استعمار فرهنگی غرب، ایستادگی می‌کند – وظیفه هر «روشنفکر مسئول» است ولو معتقد به مذهب هم نباشد.»
(مجموعه آثار – شماره26، ص2- 371)
و در جایی دیگر می‌نویسد:
«درصدر همه نهضتهایی که در برابر هجوم فرهنگی و حتی سیاسی و اقتصادی استعمار غربی عکس‌العمل ایجاد کرد و بپای خیزی و رستاخیز بوجود آورد، چهره‌های علمای مترقی و شجاع و آگاه اسلامی را می‌بینید.
بدون تردید، بدون استثناء من این را به عنوان یک مسلمان یا مبلغ مذهبی نمی‌گویم، این یک واقعیت تاریخی و جامعه‌شناسی است.
من به شبه روشنفکرانی که درباره مذهب اسلام و علمای اسلامی همان قضاوت‌های صادراتی اروپایی‌ها را درباره قرون وسطای مسیحیت و کلیسای کاتولیک تکرار می‌کنند کاری ندارم. آنها که قضاوتهایشان کار خودشان و صادر شده از اندیشه مستقل و تحقیق و شناخت مستقیم خودشان است می‌دانند که نقش علمای مذهبی، مذهب، مسجد و بازار در نهضت‌ها و انقلابات سیاسی صدسال اخیر چه بوده است.»
..... این که می‌گویم روح و رهبری همه نهضتهای ضدامپریالیستی و ضداستعماری و ضدهجوم فرهنگی اروپایی را، در نهضتهای اسلامی، علما و متفکران بزرگ اسلامی بدست داشته‌اند، و گاه حتی از اصل ایجاد کرده‌اند یک واقعیت عینی است.
در تمام جامعه‌های اسلامی که در صد سال اخیر با تمدن جدید آشنا شدند و با مسایل اقتصادی و سیاسی و نظامی اروپا سر و کار پیدا کردند نگاه کنید، پای یکی از این قراردادهای سیاهی را که در این یک قرن و بیش از یک قرن تدوین شده و این قراردادهای شوم استعماری که در میان کشورهای اسلامی آفریقا و آسیا با امپریالیسم منعقد گردیده، یعنی تحمیل گردیده، زیر یکی از این قراردادها امضای یک عالم اسلامی وجود ندارد.
متاسفانه و با کمال شرمندگی همه امضاها از تحصیلکرده‌های مدرن و «روشنفکر» و «امروزی» و «غیرمتعصب» و دارای «جهان‌بینی باز» و «اومانیستی» و «مترقی» و غیرمذهبی است.»
(مجموعه آثار – شماره 5ن ص 82 – 83)
واقعیت این است که شریعتی جدا از برخی تندرویها درباره برخی از بزرگان نظیر علامه‌مجلسی – که بی‌شک سهم بزرگی در گردآوری متون روایی شیعه داشته است و نزدیکی‌اش به دولت صفوی، مصلحت‌اندیشانه بوده نه از سر ضعف و قدرت‌پرستی – و نیز جدا از طرح برخی سخنان عجولانه درباره روحانیت، قطعا با اساس روحانیت مشکلی نداشت و همانگونه که خود در جایی گفته است: «بزرگترین پایگاهی که می‌توان امیدوار آن بود که توده ما را آگاه کند، اسلام راستین را به آنان ارائه دهد، در بیداری افکار عمومی و به خصوص متن توده‌ها، نقش موثر و نجات‌بخشی را ایفا کند و در احیاء روح اسلام از ایجاد نهضت آگاهی دهنده و حرکت بخشنده اسلامی، عامل نیرومند و مقتدری باشد، در همین پایگاه «طلبه» و «حوزه» و حجره‌های تنگ و تاریکی است که از درون آنها، سیدجمال‌الدین‌ها بیرون آمده است (و می‌آید).»
(مجموعه آثار – شماره 26، ص 2 – 374)

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات