در پایان دوره ریاست جمهوری میتران تردید نسبت به خود بر ملت فرانسه سایه افکنده است. فرانسویها اعتماد خود به تشکیلات حکومتی را از دست دادهاند. اوضاع و احوال فرانسویان مدتهای مدیدی بود که این چنین بیثبات نبوده است. دوران حکومت 14 ساله میتران به پایان خود نزدیک است. پایان دورهای که با شادی و امید و بشارتهای گوناگون آغاز گردید و اکنون در نارضایتی و ترس از آینده پایان میپذیرد.
شارل دوگل که در سال 1958 جمهوری پنجم را به رهبری خودش بعنوان رئیسجمهور بنیان نهاد، درسال 1969 پس از یک همه پرسی کنارگذاشته شد.جورج پمپیدو در سال 1974 در دوره ریاست جمهوری از دنیا رفت. ژیسکاردستن در سال 1981 از سوی میتران کنار زده شد. بدین ترتیب رئیسجمهور سوسیالیست فعلی فرانسه اولین رئیس حکومت جمهوری گلیستها است، وی زمانی مبارزهای بیامان علیه گلیستها انجام میداد که دو دوره کامل ریاست جمهوری را بپایان میرساند.
میتران در تاریخ 10 ماه مه 1981 بعنوان رئیسجمهور به کاخ الیزه نقل مکان کرد به گفته فرانسواساگان، نویسنده چپگرا و دوست چندین ساله میتران، تنها سیاستمدار فرانسه است که قدرت لطمهای به وی نزده است. اما باید پرسید که آیا سیستم درباری حکومت این پادشاه منتخب مردم لطمهای به دمکراسی در فرانسه وارد نیاورده است؟
مجلس ملی فرانسه تا حد یک صحنهسازی پارلمانی سقوط کرده است. میتران استراتژیست با چپگراها حکومت و با راستگرایان همکاری کرده است. دوگل نخهای سیاست خارجی و سیاست نظامی را به یکدیگر گره زده و اداره مملکت را به نخستوزیر خود میشل دبره واگذار کرده بود.
اما میتران در همه چیز دخالت میکرد. در مسایل مربوط به آموزش و پرورش همیشه سخن آخر را او میگفت، پیمان ماستریخت را او به انجام رساند و بطور خلاصه به گفته لوپوینت «این سوسیالیست، فرانسه را میترانیزه کرده است».
از آنجایی که میتران خود را در حکومت همه کاره تلقی میکند، بهمین لحاظ وی بسیار بیشتر از اسلاف خود در الیزه مسئول وضعیت روحی و اجتماعی ملت فرانسه است.
کشور فرانسه در پایان دوره حکومت پادشاه میتران در وضعیتی نامطلوب و در جهتی نامشخص بسرمیبرد. تردید نسبت به خود و بحرانهای هویتی، ظاهراً یکی از خصوصیات آلمانیها، گریبانگیر ملت فرانسه شده است، ملتی که دوگل ظاهراً تصویری خدشهناپذیر از آنها به خودشان القاء کرده بود.
در حال حاضر کتابی تحت عنوان «ترسهای فرانسویان» نوشته Alain Duhamel ،روزنامهنگار فرانسوی، بالاترین فروش را دارد. بر اساس این کتاب، فرانسه تقریباً از همه چیز میترسد: از شهر بتهایی که انسان را میبلعند، از اصلاحات، از بیعدالتی، از مهاجران، از نابودی محیط زیست و از داوری تاریخ AlainTousaine، جامعهشناس معروف فرانسوی، معتقد است که فرانسه در زمان حکومت میتران تبدیل به جامعهای ضعیف شده است و حکومت نیز احساس میکند که از درون مورد تهدید قرار دارد.
ماکس گالو نویسنده، که زمانی نویسنده دولت چپگرا بود علایم یک بحران حکومتی را که از سال 1958ببعد سابقه نداشته است به چشم میبیند.
بدون شک فرانسویان فردگرا همیشه طالب این بودهاند که تسلیم احساسات منفی خود شوند و تهدید به انقلاب کنند. فراخوانی برای یک «ماه مه 68 دیگر» ازجمله ورزشهای سیاسی مورد علاقه دانشجویان، اعضاء اتحادیهها و روزنامهنگاران فرانسوی است. با اینحال در فرانسه مبارزه برای بقاء سختتر شده است. بیش از 3/3 میلیون (7/12 درصد) بیکار در این کشور زندگی را برخانواده خود تلخ کردهاند. تقریباً از هر چهار فرانسوی زیر 25 سال یکنفر بیکار است. میلیونها تن، از معتادان گرفته تا بیخانمان و ولگرد ، بعنوان مطرودین جامعه، قربانیان پنهان شرایط اقتصادی و اجتماعی موجود هستند.
000/330 اداره و شرکت مختلف در پی افزایش بهرهها از سوی بانک فرانسه (Banque de france) بشدت مقروض شدهاند. با گسترش فقر، تمایل به اعمال زور و خشونت نیز شدت یافته است.
آتش زدن ماشینها بهنگام شب و غارت سوپر مارکتها دیگر تنها منحصر به شهرهای بزرگ مانند پاریس، مارسی و لیون نیست.
بلکه شهرهای کوچک و دهکدهها نیز شاهد چنین وقایعی هستند.
اعتصاب اخیر کارکنان شرکت هواپیمایی ارفرانس 300 میلیون فرانک به دولت ضرر زد. فرانسه، بویژه جوانان آن، از رهبر فعلی خود سیر شدهاند. مبارزه برای دستیابی به میراث میتران حوصله فرانسویان را سر برده است، با اینحال هنوز یکسال دیگر باید به همین منوال ادامه داشته باشد، بدون یک چهره جدید و جالب.
ژاک شیراک 59 ساله، کاندید ریاست جمهوری، در سال 1972 وزیر بود. رقیب وی، بالادور 65 ساله بیش از بیست سال پیش دبیرکل کاخ الیزه بود. ژیسکاردستن 68 ساله، که هنوز هم امیدوار است بعنوان رئیسجمهور آینده انتخاب شود، 22 سال پیش پست وزارت دارایی در کابینه دوگل را به عهده داشت. جناح چپ نیز دچار قحط الرجال سیاسی شده است. این جناح پس از روکارد دمونتاژ دیگر هیچ کاندیدیی را انتخاب نکرده است.
شووینسیم فرانسه که کماکان براحتی تحریکپذیر است، دچار کم خونی شده است! بیپایه بودن ادعای بالادور مبنی بر اینکه فرانسه یک قدت جهانی است، پس از ماجرای روآندا آشکار شد اخیراً مجله آمریکایی نیوزویک در مقالهای به این نتیجه رسید:«فرانسویان از زمان تسلیم بلادرنگشان در مقابل نازیها در سال 1940، اکنون در بدترین حالت شک نسبت به خود بسر میبرند.» این جمله برای لوموند بسیار گران آمد، بطوریکه در پاسخ به آن در مقالهای چنین نوشت:«خارجیانی که میخواستند مهر «مرد بیمار اروپا» را بر فرانسه بزنند، به ندازه کافی حس تشخیص برای سیاست موشکافانه فرانسه نداشتهاند.»
اما «موشکافانه» لغت بجایی برای سیاست فرانسه نیست. فرانسویان ملتی هستند که تا ابد در همه جا و همه چیز دخالت میکنند و مردم را به جان هم میاندازند و جالب اینکه به این صفت افتخار هم میکنند! دوگل از خود سؤال میکرد «چگونه انسان میتواند بر کشوری حکومت کند که در آن 246 نوع پنیر مختلف وجود دارد؟»
فرانسویان علاقه عجیبی دارند به اینکه همیشه جبهه مخالف برای خود بسازند. هر گونه اصلاحی فوراً با بیاعتمادی و شک عمیق مردم روبرو میشود.
میتران میگوید: «فرانسه پس از تقریباً 14 سال حکومت سوسیالیستها هنوز هم یک کشور محافظه کار است.»
در بهار سال جاری بالادور به 000/800 فارغالتحصیل مدارس و دانشگاهها که هیچ چشماندازی برای کار ندارند اطمینان داد که با آنها قرار دادی را برای جذبشان در بازار کار صنعتی منعقد خواهد کرد. اما جوانان حتی صبر نکردند که ببینند چه چیزی از این قرارداد میتواند به دردشان بخورد. صدها هزار فارغالتحصیل که میترسیدند ارزش مدرک تحصیلیشان پائین بیاید و برای پیشرفت در کارشان کافی نباشد به خیابانها ریختند، پنجره مغازهها را شکستند و ماشینها را به آتش کشیدند. اخیراً بالادور برای نشان دادن اینکه به جوانان نزدیک است و مسائل آنها را مدنظر دارد، 9 میلیون ورقه نظرخواهی برای نوجوانان و جوانان 15 تا 25 ساله فرستاد. در این نظرخواهی جوانان در صورت تمایل پاسخ میدادند که آیا به آینده امید و اطمینان دارند، یا اینکه محبت و توجه بیشتری از خانواده خود انتظار دارند؟
فرانسه، کشوری که اقدامات سوسیالیستی بخوبی در آنصورت میگیرد، فقیرتر شده است. شرکتهای بیمه از هم اکنون 57 میلیارد فرانک کسر بودجه دارند و در سال 2010 در تمام کشور فرانسه تعداد افراد بالای 60 سال بمراتب بیشتر از نوجوانان زیر 15 سال خواهد بود.
به گفته یک جامعهشناس فرانسوی «فرانسه در یک بحران بیاعتمادی که در موسسات دولتی، از جمله احزاب، اتحادیهها، بیمارستانها و مدارس حکمفرما است، بسرمیبرد.
پرفسور Cauilean، استاد جامعهشناسی دانشگاه سوربن، دعوت به بیداری میکند و میگوید:
«آمادگی برای شورش ناگهانی در کشور، انقلاب یک نامتغیر اجتماعی است .تمامی عوامل دلسردی و نارضایتی یکجا جمع شدهاند.
اکنون دیگر فقط یک جرقه کافی است.»
میتران، حاکم پیر فرانسه، طی 50 سال زندگی در صحنه سیاست طبیعت فرانسویان را به خوبی شناخته است. بهمین دلیل او همواره در پاسخ به مخالفان خشمگین خود میگوید: «باید به زمان وقت داد تا روالش را طی کند.»