* س: آیا ادامۀ بیبرنامگیها و برخورد غیر واقعبینانه به مشکلات حیات اقتصادی و اجتماعی در شرایط بغرنج جامعۀ ما، حکایت از برخی ویژگیهای منفی در مجموعۀ دموکراسی انقلابی میهن ما ندارد؟ این ویژگیها کار انقلاب را به کجا میکشاند؟
** ج: ما پاسخ این سئوال را در تحلیلهای مختلف دادهایم. خود این رفیق هم به یک بخش از سئوال خودش جواب میدهد. ادامۀ بیبرنامگی و برخورد غیرواقعبینانه یکی از "ویژگیهای منفی مجموعۀ دموکراسی انقلابی میهن ماست". و اما بخش دوم سئوال این است که آیا این ویژگیها انقلاب را به کجا میکشاند؟ دربارۀ این بخش از سئوال البته میشود صحبت کرد. این دموکراسی انقلابی دارای خصوصیات و ویژگیهای منفی و مثبت است. تاریخ کشورهای دیگر نیز همین جریان را نشان میدهد. تفاوت بین رهبری طبقۀ کارگر در انقلاب و رهبری دموکراسی انقلابی در انقلاب در همین تفاوت اساسی میان این دو نیروی اجتماعی است. دموکراسی انقلابی تشکیل میشود از اقشار و طبقات اجتماعی دارای ویژگیهای دوگانه و در شرایط معینی متضاد. از طرفی به علت این که اقشار و طبقات مزبور تحت فشار سرمایههای بزرگ وابسته به امپریالیسم و سرمایههای انحصاری امپریالیستی هستند و از طرف دیگر به علت این که نزدیکند به تودههای انبوه زحمتکشان شهر و روستا که دارای خاصیت انقلابی ضد امپریالیستی و دموکراتیک هستند، البته اقشار مختلف دموکراسی انقلابی در این خصوصیات همگون نیستند. اقشار پائینی دموکراسی انقلابی یعنی خردهبورژوازی زحمتکش، انقلابیترند، پیگیرترند. و اقشار بالاییترش، یعنی قشرهای متوسط و قشرهای بالای تقریبا مرفه خردهبورژوازی، ناپیگیرتر و متزلزلترند. این هم ناشی از وابستگی طبقاتی آنهاست، هر قدر که مالکیت خردهبورژوا بیشتر باشد، بستگی و نزدیکیاش به سرمایهداری، تمایلاتش به سرمایهداری زیادتر میشود، از خلق ندار دورتر میشود، از بیچیزها دورتر میشود و به سوی باچیزها و داراها تمایل پیدا میکند.
این چندگانگی اقشار مختلف دموکراسی انقلابی پایۀ همان ناپیگیریها و کمبودهای سیاسی و تزلزلها است و در مواردی که قشرهای بالاییاش از انقلاب به وحشت میافتند، کارشان میتواند به ضد انقلاب و حتی به گرایشهای خیانتآمیز بکشد. مثلا در اندونزی، در مصر، در سودان، در یک سلسله از کشورها که قبلا دموکراسی انقلابی در آنها بر سر قدرت بود و یا در همین عراق امروز، ما میبینیم که تحت تاثیر همین اقشار بالایی، انقلاب از سمت اولیۀ خودش منحرف شد و به همکاری با ضد انقلاب در داخل و همکاری با امپریالیسم دشمن انقلاب، در خارج انجامید. به این ترتیب این طبیعی است که دموکراسی انقلابی در مجموع دارای تزلزل و ناپیگیری باشد. منتهی در شرایط گوناگون بسته به این که کدام یک از اقشار این دموکراسی انقلابی رهبری و سکان قدرت حاکمه را در کشوری که انقلاب کرده، در دست داشته باشد، تاثیر این ناهمگونی و این ناپیگیری میتواند کم و زیاد باشد. به تناسب این که سکان قدرت یا مواضع تعیینکنندۀ حاکمیت را قشرهای انقلابیتر، خلقیتر، پیگیرتر و ضد امپریالیستتر در دست داشته باشند یا قشرهای متزلزلتر و سازشکارتر و آمادهتر برای سازش، وضع تغییر میکند: به این شکل که دموکراسی انقلابی طی یک دوران طولانی میتواند با موضعگیری ضد امپریالیستی و خلقی، آهسته آهسته گامهای مثبت بردارد و بالمآل تا آنجا پیش رود که راه تکامل انقلابی واقعا خلقی را به انتها برساند. این در صورتی است که قشرهای انقلابتر دموکراسی انقلابی، هم در صحنۀ داخلی و هم در صحنۀ جهانی، سرانجام با طبقۀ کارگر به اتحاد برسند و در چارچوب یک جبهۀ متحد خلق، برنامۀ سمتگیری سوسیالیستی را با هم پیاده کنند، ولی در شرایط دیگر میتواند عکس این هم باشد، یعنی اقشار مرفه، اقشار سازشکار دموکراسی انقلاقی یواش یواش سکان قدرت را در دست بگیرند و بتوانند تودههای خلق را به دنبال خودشان بکشانند و بدین ترتیب سازشی با سرمایهداری انجام بدهند که بالمآل سازش با امپریالیسم هم به دنبال آن خواهد بود. بنابراین از پیش بطور قطع نمیشود گفت که دموکراسی انقلابی در این یا آن کشور کدام یک از این دو راه را خواهد رفت. راه اول را خواهد رفت و یا راه دوم را. کوشش نیروهای انقلابی پیرو راه طبقۀ کارگر، پیرو سوسیالیسم علمی، این است که با مبارزۀ همهجانبه، با حفظ اصولیت انقلابی و سیاسی و نرمش فوقالعاده، این گرایش به راه اول، یعنی گرایش قشرهای انقلابیتر دموکراسی انقلابی به همکاری با طبقۀ کارگر در صحنۀ داخلی و در صحنۀ جهانی، تقویت شود و سازشکاران و متزلزلین منفرد شوند. این تلاش را حزب طبقۀ کارگر و تمام نیروهای هوادار سوسیالیسم علمی باید همیشه بدون تزلزل ادامه دهند. ما این سیاست را همیشه دنبال کردهایم و حالا هم دنبال میکنیم. در اوضاع ایران، با وجود ویژگیهای خیلی نیرومند مذهبی در انقلاب ایران، ما میبینیم که این جدایی قشرهای انقلابیتر از قشرهای سازشکارتر به طور محسوس در یکی دو مرحله پیدا شده و الان هم در حال تقویت است. مثلا در همان جریان انقلاب، نخستین جدایی عبارت بود از جدایی بختیارها یعنی جناح سازشکار بورژوازی ملی از سایر نیروهای خلق. در آن دوران قسمتی از بورژوازی ملی لیبرال هم با انقلاب آمد و بلافاصله یک حالت دوحکومتی و دوقدرتی در جامعۀ ایران پیدا شد. یکی بورژوازی لیبرال بود که دولت را تقریبا در دست گرفت و یکی هم نیروهای انقلابیتر دموکراسی انقلابی بودند که در کمیتهها، سپاه پاسداران و دادگاههای انقلابی جای گرفتند. این وضع ناشی از ویژگی انقلاب ایران بود که ما بارها این را توضیح داده و تحلیل کردهایم.
در مبارزۀ بسیار سرسختی که بین این دو گرایش پیدا شد، بورژوازی لیبرال میخواست نهادهای انقلابی را از بین ببرد، نابود کند و قدرت مطلق خود را مستقر سازد. ولی نهادهای انقلابی با تمام قوا مقاومت کردند و در لحظۀ معین به پیشروی پرداختند و دولت را، به طور عمده، از دست بورژوازی لیبرال گرفتند. اما با وجود ضربهای که در این مرحله به آن وارد آمد، بورژوازی لیبرال بهیچوجه از صحنۀ سیاست و حاکمیت خارج نشد، وزنش کمتر شد، ولی باز هم با وزنۀ قابل ملاحظهای در صحنۀ حاکمیت باقی ماند و هنوز هم ما میبینیم که یک گروه نه چندان کوچک، از نمایندگان بورژوازی لیبرال در مجلس هستند، در اقتصاد کشور بورژوازی لیبرال و بخشی از بورژوازی وابسته هنوز به تمام معنا صاحب قدرت است، در دستگاههای دولتی هم نمایندگان آن هنوز باقی هستند، ولی جنگ قشرهای انقلابی دموکراسی انقلابی با بورژوازی لیبرال، با جناح سازشکار، بورژوازی به شدت در جریان است. ما فکر میکنیم که درگیریهایی نظیر تجاوز کنونی آمریکایی ـ عراقی به ایران که پس از تلاشهای قبلی برای محاصرۀ اقتصادی و فشارهای سیاسی، پس از درهم شکستن توطئۀ طبس و کودتای نوژه صورت گرفته است، ـ همۀ اینها در جهت عمیقتر شدن انقلاب تاثیر خواهد بخشید: هم از لحاظ عمیقتر شدن خصلت ضد امپریالیستی، ضد آمریکایی انقلاب و هم از لحاظ عمیقتر شدن خصلت خلقی یعنی ضد سرمایهداری و ضد بزرگ مالکی آن. یعنی هر قدر دشواریهای انقلاب ما تاکنون زیادتر شده و انقلاب مجبور به حل مسائل مهمتر شده، همانقدر قاطعتر و رادیکالتر و در سمتگیریهای اساسی پیگیرتر شده است و به عقیدۀ ما در آینده هم این روند ادامه و گسترش پیدا خواهد کرد. با ادامۀ این روند، مبارزه علیه سرمایهداری وابسته، سرمایهداری لیبرال در آینده تشدید خواهد شد، مگر این که امپریالیسم، ضد انقلاب و ارتجاع داخلی، با کمک لیبرالها بتوانند ضربۀ شکنندهای به انقلاب وارد کنند. البته ما الان بههیچوجه احتمال چنین ضربهای را نمیدهیم، برای این که معتقدیم نیروهای انقلابی به اندازۀ کافی قدرت دارند که چنین توطئهای را درهم بشکنند. البته بلافاصله باید اضافه کنیم که شرط لازم این کار عبارت است از سیاست درست حاکمیت جمهوری اسلامی، سیاستی که در جهت تجمع و تمرکز همۀ نیروهای هوادار انقلاب ضد امپریالیستی و خلقی ایران باشد و هم دشمنان انقلاب و هم سازشکاران و تسلیمطلبان را که در حقیقت مثل ستون پنجم دشمن و در جهت تضعیف و تخریب روحیۀ نیروها و غیره و غیره عمل میکنند، ـ منزوی سازد.
اگر چنین سیاستی از طرف رهبری انقلاب با پیگیری دنبال شود، انقلاب شکستناپذیر خواهد بود، زیرا عوامل مثبت کافی در اختیار دارد که بتواند هر توطئهای را با ناکامی روبرو کند. ولی اگر سیاست رهبری دولت انقلابی در این شرایط فوقالعاده حساس نتواند این نقش مهم تجهیزکنندۀ همۀ نیروها را ایفا کند، خطر برای انقلاب کم نیست.
پس پاسخ این پرسش بستگی دارد به مجموعۀ روند جنبش انقلابی کشور ما و تاثیر نیروهای مختلفی که در آن شرکت داشتهاند. مثلا اگر همۀ نیروهایی که بالقوه میبایست در جهت انقلاب، در جهت نگهداری این دستآوردهای انقلاب ما باشند، اشتباه نمیکردند، اگر مثلا چریکهای فدایی خلق از ابتدا همان سیاستی را دنبال میکردند که حزب تودۀ ایران تعقیب کرده است، یعنی سیاست تجمع همۀ نیروهای ضد امپریالیستی و مردمی در مقابل نیروهای ضد انقلاب و سازشکاران را تعقیب میکردند، یا اگر سازمان مجاهدین خلق به جای سیاست کاملا معیوبی که به نفاقافکنان و تفرقهاندازان کمک کرده و روی مسئلۀ مهم انقلاب یعنی تمرکز و تجمع نیروها تاثیر منفی بر جای گذاشته یعنی تقریبا در همان جهتی بوده است که انحصارطلبان راست در زمینۀ نفاق انداختن و جدا کردن و تجزیه کردن نیروهای انقلابی، عمل کردهاند، ـ اگر به جای این سیاست، از یک سیاست درست پیروی میکردند ـ مسلما انقلاب ما امروز وضع به مراتب بهتری داشت. برای آینده هم تمام هشدارهای ما، تمام پیشنهادهای ما این است که همۀ کوششها باید در جهت تجمع نیروها باشد، نه در جهت نفاقافکندن.
ما نقش خودمان را ایفا میکنیم و امیدوار هستیم که تجربۀ تاریخ، تجربۀ همین چند هفتۀ اخیر تجاوز عراق، به همۀ آن نیروهایی که در جبهۀ انقلاب، در جبهۀ خلق و علیه امپریالیسم قرار دارند، به اندازۀ کافی درس داده باشد که در سیاست خود تجدیدنظر کنند، موضعگیریهیا خود و اشتباهات گذشتۀ خود را در زمینۀ ارزیابی نیروهای مختلف داخلی و جهانی و موضع آنها در قبال انقلاب ایبران مورد بررسی عمیق قرار دهند، دوستان و دشمنان واقعی انقلاب ایران را از دوستان دروغین و دشمنان واقعی آن تمیز دهند و در جهتی عمل کنند که ما نمونههایش را در دنیا میبینیم، از آن جمله در سیاست سوریه، سیاست لیبی، سیاست الجزیره، یعنی در سیاست همکاری با نیروهای راستین چپ، نیروهای راستین طرفدار سوسیالیسم علمی در داخل و در خارج، در سیاست همکاری با جبهۀ عظیم ضد امپریالیستی جهانی یعنی جبهۀ کشورهای سوسیالیستی، جنبشهای رهاییبخش ملی ضد امپریالیستی و جنبش کارگری دنیای سرمایهداری. اگر چنین تجدیدنظری در سیاست رهبری سیاسی جمهوری اسلامی انجام گیرد، ما امیدواریم که جبر تاریخ، فشار رویدادها و واقعیات، بالاخره سیاست دولت جمهوری اسلامی ایران را از بعضی ناپیگیریها و اشتباهها در سمتگیری و ارزیابی خلاص کند و به راه درست بیندازد. در روزهای اخیر نطفههایی از این تصحیح در سیاست مسئولان کشور دیده میشود. مثلا ما موضعگیریهای بسیار مثبتی که طی یکی دو هفته اخیر در تبلیغات رسمی دولتی کشور نسبت به سیاست کشورهای دوست، مثلا الجزیره، سوریه، لیبی، مشاهده میشود و با موضعگیریهای یک ماه پیش، دو ماه پیش همین مراجع تفاوت فاحش دارد، نشاندهندۀ روندی است در مثبتتر شدن شناخت مسئولین کشور نسبت به نیروهای خارج. امیدواریم که این روند عمیقتر شود، فراگیرتر شود و در تمام موارد واقعا از اشتباهات مبرا گردد و در راه صحیح گسترش یابد.
* س: ازدیاد خرابیهای عظیم ناشی از جنگ در اوضاع نابسامان اقتصادی ایران و در دورنمای روند "کهبرکه"، چه تاثیری دارد؟ آیا این امر در شرایطی منجر به غلبۀ لیبرالهای جناح راست بر دموکراتهای انقلابی نخواهد شد؟
** ج: خوب، دشواریهای ناشی از جنگ بر مجموعۀ دشواریهایی که انقلاب ایران و جمهوری اسلامی ایران تا به حال با آن روبرو بودند، اضافه خواهد شد. این جنگ خرابیهای خیلی زیاد به بار خواهد آورد و در نتیجه آن حتی در صورتی که انقلابیون ایران، مبارزانی که الان در جبههها میجنگند، در آیندۀ نزدیک موفق شوند ارتش عراق را به سرحدات کشور برگردانند و به جنگ پایان دهند، باز هم قسمت قابل ملاحظهای از درآمد نفت کشور ما برای مدت زیادی کاهش مییابد و در نتیجۀ خرابیهایی که به سایر موسسات اقتصادی وارد آمده است، تولید در بخشهایی از اقتصاد ایران دچار وقفه خواهد شد. کمبود انرژی مسلما در قسمتی از صنایع و کشاورزی و غیره تاثیر خواهد کرد، این تاثیرات منفی حتما بار سنگینی بر دوش اقتصاد کشور ما خواهد گذاشت.
خوب، حالا به چه شکل میشود با این جریان روبرو شد. به نظر من به طور عمده، گرایش خلقی نیرومندتر خواهد شد. درست است که لیبرالها خواهند کوشید تا از این وضع به سود خود و برای تقویت مواضع سرمایهداری استفاده کنند. ولی فراموش نکنیم که این جنگ تودههای انقلابی را بازهم یک مرحلۀ تاریخی جلوتر برده و آنها را به ماهیت ضد خلقی بورژوازی لیبرال آگاهتر کرده است. همه میبینید که در جنوب، تمام سرمایهداران و مالکان و پولدارها و غارتگرها، فرار کردهاند و تنها خلق است که میجنگد. عکسالعمل خلق نسبت به این خیانت آنقدر شدید است که گفته میشود حتی در شیراز به کسانی که از خوزستان فرار کردهاند، نه در هتلها اتاق میدهند و نه در رستورانها غذا، به علت نفرت مردم از اینها، صاحب هتل جرات نمیکند که به اینها اتاق بدهد. این پدیدهها نشان میدهد که تودههای زحمتکش که امروز وجب به وجب از خاکی دفاع میکنند که غیر از یک آلاچیق در آن چیزی نداشتهاند، وقتی میبینید کسانی که باغهای قشنگ و ویلاهای زیبا و حسابهای بزرگ در بانکها داشتند، فرار کردهاند و دیگر خاک میهن برایشان کوچکترین ارزشی ندارد و آن را میگذارند تا مهاجمان عراقی بیایند و بگیرند، خشم و نفرتشان شدیدتر میشود و این همان روند مبارزۀ "کهبرکه" است، یعنی این جریان تودههای زحمتکش را یک مرحله آگاهتر خواهد کرد و آنها به ماهیت بورژوازی لیبرال، به ماهیت سرمایهداری غارتگر و بزرگمالکان بیشتر پی خواهند برد و مبارزه علیه آنها شدیدتر خواهد شد. ما بهویژه در سوسنگرد دیدیم که وقتی این شهر برای دو سه روز به وسیلۀ ارتش عراق اشغال شد، کیها بودند که به ارتش متجاوز عراق خیر مقدم گفتند؟ اینها در درجۀ اول، همان فئودالها، فئودالزادگان و ملاکان بزرگ و غارتگران بودند، ولی تودۀ مردم به مقاومت خود ادامه داد، و پس از آن که نیروهای ایرانی آن جا را دومرتبه از عراقیها پس گرفتند، نفرت مردم از کسانی که خوشرقصی کرده بودند بازتاب آشکار پیدا کرد.
این جنگ یک بار دیگر نشان میدهد که غارتگران چگونه دارند از احتیاجات مردم سوءاستفاده میکنند و با احتکار، با گران کردن قیمتها، با انواع دزدیها و غارتگریها، مردم را بیشتر میچاپند، مردم همه جا میبینند که بورژوازی لیببرال چگونه از این جریانات به سود خودش بهرهگیری میکند و آن هم نه فقط به سود سیاسی خود، بلکه مستقیما به سود کیسۀ پول خود. پس به نظر ما این دشواریها نه با گرایش به وسی غلبه لیبرالها، بلکه با گرایش بیشتر خلقی کردن، مردمی کردن، رادیکالتر کردن انقلاب قابل حل است، برای این که ترمیم این خرابیها فقط با بودجههایی ممکن است که از طریق مالیاتهای سنگین بر درآمدهای کلان و بر ثروتهای بزرگ تامین شود و این گام دیگری است علیه بورژوازی لیبرال و همۀ غارتگران اجتماعی.
به این ترتیب تصور این که نتایج این جنگ دفاعی و خرابیها و خساراتی که از تجاوز عراق و آمریکا به اقتصاد ایران وارد میآید، موضع لیبرالها را در مجموعۀ سیاست ایران تقویت کند، این تصور به نظر من درست نیست. البته همانطور که گفتم، در شرایط استثنایی اگر امپریالیسم و دستنشاندگان و سرسپردگانش در منطقه موفق شوند، ضربۀ شکنندهای به انقلاب ایران بزنند و انقلاب با شکست روبرو شود، در مرحلۀ اول لیبرالها و وابستگان به امپریالیسم روی کار میآیند، ولی در صورت پیروزی ما بر این تجاوز آمریکا ـ عراق، آمادگی برای مقابله با تجاوز بعدی که باز بلافاصله از طرف آمریکا تدارک دیده خواهد شد، حتما ضرورت پیدا خواهد کرد، و حتما لازم خواهد شد که انقلاب در سمتگیریهای اساسی خودش عمیقتر و پیگیرتر و قاطعتر بشود. این قانون کلی است که ما خیال میکنیم در ایران به همین شکل تحقق پیدا کند.
* س: ترکیب جدید شورای عالی دفاع با توجه به شخصیتهای شرکتکننده در آن، چه تاثیری در جریانات خواهد داشت؟
** ج: به نظر ما ابتکار امام خمینی در تعیین شورای عالی دفاع و واگذار کردن تمام امور مربوط به دفاع در مقابل تجاوز آمریکا ـ عراق و آن مسائل سیاست خارجی که در ارتباط با دفاع قرار میگیرد و نیز واگذار کردن تمام مسائل تبلیغاتی مربوط به تجهیز نیروها در این جنگ دفاعی به شورای عالی دفاع، ابتکار بسیار به موقع و موثری بوده است. این ابتکار موجب میشود که مسائلی با این اهمیت از طرف موثرترین نیروهای جمهوری اسلامی، به طور مشورتی انجام گیرد و مسلم است که وجود یک چنین شورای مشورتی وزین و با اعتبار، در حل این مسائل حیاتی، میتواند نقش بسیار مثبت بازی کند و از اشتباهات گوناگونی که در حالت غیر از این میتوانست به وجود آید، جلوگیری کند و مانع آن شود که در نتیجۀ نبودن یک کنترل دقیق همهجانبه از طرف نیروهای اصلی گردانندۀ جمهوری اسلامی، پدیدههای ناسالم در جریان دفاع و مسائل مربوط به این دفاع در آن جاها بروز کند و تاثیرات ناسالم داشته باشد. ما خیال میکنیم که انتخابی هم که از طرف مجلس انجام گرفته، در جهت تقویت این کنترل وسیعتر، عامتر، شوراییتر و موثرتر است. البته پیشنهاد ما، پیشنهاد بهترین راه است و آن عبارت است از تشکیل جبهۀ متحد خلق و تشکیل شورایی از تمام نیروهای سیاسی و انقلابی راستین که در سراسر جریان این انقلاب،درستی موضعگیری سیاسی خود، درستی ارزیابیهای سیاسی خودشان را نشان دادهاند. برپایۀ این جبهۀ متحد همه نیروهای خلق، ایجاد یک مرکز مقاومت ملی، مرکزی برای تجهیز همهجانبه مقاومت ملی ضرور میگردد. ولی ما امیدوار هستیم که در همین چارچوبی هم که الان پیدا شده، یعنی شورای علای دفاع، همۀ نیروهای وفادار به جمهوری اسلامی و پشتیبان جمهوری اسلامی ایران، با آنکه در نتیجۀ محدودیتهای موجود، نظیر محدودیتهایی که الان برای حزب ما وجود دارد، امکان عمل و تاثیرشان کمتر است، معذالک بتوانند نقش موثر خود را در این جریان انقلابی ایفا کنند. عمل مبارزان انقلابی در جنوب نقش بسیار موثری در ایجاد بعضی نزدیکیها میان نیروهای گوناگون انقلابی داشته است. به نظر ما پدیدۀ بزرگداشت رفیق شهید ما عسگر دانششریعتپناهی در سمنان، که جانبازانه در جبهۀ جنگ به شهادت رسید و رفقا عکسش را در نام «مردم» امروز دیدند که مردم تقریبا از تمام شهر و حتی نهادهای انقلابی به طور وسیع در تشییع جنازهاش شرکت کردند و او را مثل یک قهرمان ملی به خاک سپردند، نشان میدهد که روند نزدیکی نیروها، علیرغم تمام تبلیغاتی که عمال برژینسکی در مطبوعات و در جاهای دیگر انجام میدهند، پیش میرود و جای خود را باز میکند. این گفتۀ فیدل کاسترو بار دیگر درستی خودش را به ثبوت میرساند که تاریخ نیرومندتر از هر دروغی است. واقعیت زندگی اجتماعی، سرانجام هر دروغی را افشاء میکند. هر قدر هم که این دروغ با بوق و کرنا توام باشد و نیروهایی که این دروغ را پخش میکنند، از امکانات وسیع تبلیغاتی و مالی و اقتصادی برخوردار باشند و هر قدر هم که این دروغ توپ و تانک و اسلحه پشت سرش باشد ـ مثل دروغهایی که فاشیسم هیتلری در دنیا پخش میکرد، ـ بالاخره تاریخ یعنی واقعیت زندگی از آنها نیرومندتر است و بر آنها چیره خواهد شد و حقیقت را از زیر تمام این خاکسترها بیرون خواهد کشید.
ما امیدواریم که این نبرد تاریخی میهنی ما علیه تجاوز آمریکا ـ عراق در این جهت، یعنی در جهت نزدیکتر کردن نیروهای راستین انقلابی و چیره شدن نیروهای مذهبی بر پیشداوریهای غلطی که در نتیجۀ تبلیغات چند ده ساله امپریالیسم و ارتجاع علیه جنبش اصیل چپ، علیه جنبش اصیل کارگری ایران، در جامعۀ ایران پخش شده و در مغزها رسوب کرده است، ـ امیدواریم که این نبرد تاریخی که ما اکنون درگیرش هستیم، در این جهت نیز تاثیر مثبت و چشمگیری بر جای گذارد.
پاسخ به برخی مسائل حاد روز (بخش دوم)
* س: در جنگ بین ایران و رژیم بعثی عراق در چه شرایطی مذاکره برای صلح لازم است؟ آیا با در نظر گرفتن وضع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دو کشور عراق و ایران، کلا شعار عدم مذاکره تا سرنگونی رژیم بعث که از جانب مقامات ایرانی مطرح میشود، صحیح است؟
** ج: ببینید، در اظهارات دقیقی که اخیرا انجام گرفته، بطور روشن تصریح شده که آنچه الان مطرح است، بازگرداندن ارتش متجاوز عراق به سرحدات یعنی بیرون کردن متجاوزین از خاک ایران است. پس از آن که با پیروزی نیروهای مقاومت ایران یا از این طریق که بالاخره عراقیها بفهمند کار بیربطی کردهاند و خودشان داوطلبانه از خاک ایران بیرون بروند، آن وقت مسئله آتشبس مطرح خواهد شد. چون دولت ایران رسما اعلام کرده است که در نظر ندارد خاک عراق را اشغال کند، در نظر ندارد که انقلاب ایران را با زور ارتش به آنجا صادر کند و گفته است کار انقلاب عراق وظیفه خالق عراق است و این کاملا درست است. این وظیفه خلق عراق است که در نتیجه پیآمد شکست ماجرایی که صدام حسین و دار و دستهاش به راه انداختهاند، این واقعیت را دریابد و آنقدر نیروهای سالم در درون خودش داشته باشد که بتواند رهبری خیانتپیشه و سرسپرده امپریالیسم را در کشور خودش ساقط کند. این وظیفه خلق عراق و نیروهای انقلابی عراق است. ما فکر میکنیم که مسئله از سوی ایران کاملا روشن است، نخستوزیر، رئیسجمهور و دیگر مقامات مسئول مملکت هم این مسئله را با صراحت بیان کردهاند. پس به این ترتیب مسئله عدم مذاکره به طور مطلق، اصلا مطرح نیست، حالا ممکن است پس از آن که ارتش عراق از خاک ایران بیرون رانده شد و یا تحت فشار داخلی و جهانی از خاک ایران خارج شد، در آن شرایط ما عجلهای نداشته باشیم که پشت میز صحبت بنشینیم و منتظر بشویم ببینیم چه تحولاتی در عراق بوقوع خواهد پیوست. این ممکن است، ولی این یک وقفه کوتاهمدت است. بالاخره دو کشور همسایه باید مسائل مورد اختلاف خودشان را بشکلی سر میز مذاکره حل کنند و یا اگر هم حل نکردند، طبق گفتۀ یکی از مفسرهای دوست ایران، خوب یک کمی صبر کنید تا شرایط برسد برای این که دومرتبه این مسائل را حل کنند. ما میبینیم که بین چین و اتحاد شوروی هم مسائل مورد اختلاف زیاد است. از طرف چین خیلی ادعاها نسبت به بخش مهمی از کشور شوروی هست. و ما میبینیم که اتحاد شوروی دائما به آنها پیشنهاد میکند که بنشینیم مذاکره کنیم و مینشینند و ماهها مذاکره میکنند، باز هم به نتیجه نمیرسند و باز هم ادامه میدهند. بالاخره یک وقتی میرسد که بدون آن که توپ و تفنگ در کنیم، شرایط فراهم میآید برای آن که عقل سلیم پیروز گردد و یک راهحل عقلانی پیدا شود. ما خیال میکنیم از طرف ایران اصلا مسئله مورد اختلاف و ادعایی نسبت به عراق مطرح نبوده و این عراق است که برای دو تا تپه یا سه تا چیز دیگر، به این عمل تبهکارانه جنگ دست زده است. اینها مسائلی نیست که برای آن میلیاردها و میلیاردها از ثروتهای عمومی دو کشور از بین برود و نیروی عظیمی که میتوانست اسرائیل را وادار به تسلیم بکند، به این شکل به هدر برود و دو کشور و دو خلق ضعیف بشوند و در نتیجه دشمنان هر دو خلق امکان یابند مواضع خودشان را تحکیم بکنند و این دو خلق یا لااقل انقلاب ایران را با چنین دشواریها و مخاطراتی روبرو کنند.
چنین سیاستی، خوب، از عقل که به تمام معنا دور است، ولی اینجا دیگر نمیشود گفت که صدام حسین دیوانه است. برای اینکه این صدام حسین کاملا آگاهانه و با در نظر گرفتن تمام حسابها به این جنایت دست زده و البته در حسابهایش مثل حسابهای مکرر در مکرر امپریالیسم و ارتجاع کور خوانده و عوامل و عناصری را که در محاسبه خودش به کار برده، معیوب و مخدوش بوده و در نتیجه درست از آب درنیامده است.
حال ممکن است که امپریالیسم بتواند در آینده عوامل و عناصر تازهای را در این کشمکش وارد کند که بههیچوجه نباید بدان بیاعتنا بود. هیچ بعید نیست که امپریالیسم آمریکا در لحظهای که ببیند که جمهوری اسلامی ایران دارد به یک پیروزی بزرگ نزدیک میشود، برای جلوگیری از این پیروزی عناصر تازهای را وارد این ماجرا کند و باز هم نفت بر این آتش بریزد.
باید این را حتما در نظر داشت. ما بارها به رهبری کشور هشدار دادهایم که نباید تصور کرد که در این جنگ به آسانی میتوان پیروز کرد. در این زمینه باید خیلی بااحتیاط بود و توجه داشت که امپریالیسم نمیخواهد بگذارد که این جنگ به این آسانی خاتمه یابد و در لحظه معین برای تقویت تجاوز عراق حتما بنزین و مواد منفجره دیگری روی این آتش خواهد ریخت.
باید این موارد را هم پیشبینی کرد که چه صورتی ممکن است به خود بگیرد و امپریالیسم به چه شیوههائی ممکن است دست بزند. ما تحریکات امپریالیستی را تا حد تجاوز آشکار، مثل تجاوزی که امپریالیسم آمریکا به کره و ویتنام کرد، در ایران امکانپذیر میدانیم، یعنی ممکن است در آخرین مرحله که آمریکا از همه دسیسههای خودش ناامید بشود و ببیند که تمام توطئههایش با شکست روبرو شده است، آنوقت به آخرین حربه که همان دخالت مستقیم است، دست بزند. به نظر ما جمهوری اسلامی ایران، باید برای مقابله با همۀ این احتمالات خود را از همه جهت آماده کند: از جهت تجهیز نیروهای خلق، از جهت تجهیز امکانات اقتصادی، از جهت تجهیز منابع برای دستیابی به مواد لازمی که ایران آن را کم دارد ـ هم از لحاظ حداقل ضرورت مصرف مردم، هم از لحاظ سوخت و هم از لحاظ وسایل دفاع و غیره. نباید در این خواب خوش فرو رفت که ما پیروز میشویم و آمریکا تسلیم خواهد شد. ما خیلی خوشوقت هستیم که میبینیم این روشنبینی در دو سه هفته اخیر در مقامات مسئول قوت گرفته و آن تصوری که در آغاز احساس میشد وجود دارد که توطئه عراق را در ظرف چند روز به سرعت درهم خواهیم شکست و امپریالیسم آمریکا تسلیم خواهد شد و ایران را به رسمیت خواهد شناخت، جای خودش را به ارزیابی واقعبینانهتر و روشنبینانهتری داده است و امیدواریم که در این جهت باز هم پیشرفتهای مثبتی انجام گیرد.
در تحلیلی که من برای شماره 7 مجلۀ "دنیا" تهیه کردهام. نوشتهام که این تجاوز عراق به ایران ششمین توطئه امپریالیستی است و مسلما بعد از این ششمی، هفتمی خواهد آمد و از پی هفتمی هم که با شکست روبرو شود، باز هشتمی خواهد آمد و امکان اینکه یکی از این توطئهها: هفتمی، هشتمی، نهمی یا دهمی، بالاخره به صورت تجاوز آشکار امپریالیسم آمریکا به ایران درآید، وجود دارد. جلوگیری از عملی شدن این امکان و پیشگیری یک چنین ماجراجویی آمریکایی، با یک تدارک همهجانبه از طرف رهبری جمهوری اسلامی برای تجهیز همۀ نیروهای داخلی و استفاده از همۀ امکانات جهانی برای پشتیبانی از انقلاب ایران، میسر خواهد بود. ما خیال میکنیم که اگر کوبای "کوچولو" بالاخره توانست آمریکای جهانخوار را که از همه طرف کوبا را محاصره کرده و حتی در خاک خود کوبا پایگاه نظامی دارد، سر جای خودش بنشاند و از دست زدن به ماجراهای نظامی دیگر، منصرفش سازد، مسلما ایران ما در پرتو موقعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و جغرافیایی فوقالعاده مناسب خود، با تجهیز امکانات به مراتب بیشتر و به مراتب مؤثرتری که دارد، میتواند آمریکا را وادار کند که در پشت سرحدات ایران مؤدب بایستد، دندان غروچه برود و جرأت تجاوز به خاک ایران را نداشته باشد، ولی این امر، همان طور که گفتیم، فقط در صورتی ممکن است که رهبری جمهوری اسلامی بتواند همۀ امکانات درون ایران و تمام امکانات جهانی مساعد به نفع انقلاب ایران را به درستی و به موقع تجهیز کند و به کار بیندازد.
این مطلبی است که ما بارها با رهبری جمهوری اسلامی در میان گذاشتهایم و امیدوار هستیم که شناخت واقعبینانه در این جهت، در روزهای آینده، در هفتههای آینده، رشد چشمگیر و مؤثری در سیاست عمومی ایران داشته باشد.
* س: آیا جنگ ایران و عراق میتواند در شعلهور شدن انقلاب آزادیبخش خلقهای عراق تاثیر داشته باشد؟ آیا جنگ ایران میتواند به بروز وضع انقلابی در عراق بیانجامد و یا این که برعکس میتواند تضادهای طبقاتی را با تیز کردن احساسات ناسیونالیستی به خاموشی سوق دهد؟
** ج: رفقا، پیشبینی این که جنگ ایران و عراق، در عراق چه تاثیری و در چه جهتی خواهد داشت، کار آسانی نیست، زیرا اولا ما الان اطلاع دقیقی از وضع عراق نداریم، البته اطلاعات زیادی میرسد که وضع در عراق بحرانی است: هم در داخل رژیم بعث، در داخل حزب بعث و رهبری بعث و هم در داخل ارتش و جامعه. وضع بحرانی آنجا را فرا گرفته است. حال در این وضع بحرانی چه نیروهایی بتوانند نقش مؤثر داشته باشند و در نتیجه، بحران را به چه جهتی بتوانند سوق دهند، مطلبی است که اطلاعات ما نمیتواند جواب روشن و صریح به آن بدهد. احتمالاتی که در آنجا میتوان داد، این است که مثلا در داخل نیروهای حاکمه عراق، تحولی در جهت مثبت یعنی در جهت غلبه نیروهای هوادار همکاری صمیمانه با سایر نیروهای جبهه پایداری، کشورهای عربی برای مبارزه قاطع و پیگیر علیه اسرائیل، علیه امپریالیسم و غیره صورت گیرد.
البته بهترین راهحل هست، چون مسلما چنین تغییری سیاست عراق را به طور بنیادی عوض خواهد کرد و سیاست عراق در جهت همکاری با سایر نیروهای ضد امپریالیستی در منطقه و در درجۀ اول با دو همسایۀ مهماش سوریه و ایران تغییر خواهد کرد و عراق تبدیل خواهد شد به یک پایگاه مبارزۀ ضد امپریالیستی. چنین حالتی امکان دارد. برای این که در داخل حزب بعث عراق، با وجود تمام تصفیهها و اعدامهای وحشتناکی که گروه صدام انجام داده و یکی از بارزتریناش همان اعدام 24 تن از اعضای رهبری شورای مرکزی بعث عراق، یعنی اعدام نزدیکترین همکارانش بود که ردۀ اول وزرا و عناصر گردانندۀ سیاست عراق را تشکیل میدادند، پس از این تصفیهها و اعدامها نیز به نظر ما مسلما هنوز نیروهای سالم واقعبین و ضد امپریالیست در حزب بعث وجود دارند و لذا چنین حالتی که گفتیم، ممکن است تحقق پیدا کند. احتمال دیگر این است که در این شرایط نیروهای دیگری که دارای این جنبههای مثبت نباشند، از میان خود نظامیان عراق رقیب صدام به قدرت برسند، که دربست هوادار نزدیکی به امپریالیسم آمریکا و خصومت شدیدتر با جبهۀ پایداری عرب باشند. البته این عمل میتواند به صورت مستقیم یا غیر مستقیم انجام بگیرد، یعنی اولش به این صورت باشد که برای جلوگیری از اضمحلال ارتش عراق و بیرون کشیدن عراق از زیر ضربه، تغییراتی در داخل رهبری عراق به وجود بیاورند تا بتوانند نیروهای خود را برای مرحلۀ بعدی جمع کنند، یعنی ممکن است یک کودتای راستی پوشیده با محتوای کودتای ترکیه، با محتوای ضیاءالحق، انجام دهند، منتها در مرحلۀ اول یک قیافۀ "ملی" ، "ترقیخواهانه"، "مثبت" و "سازگار" با انقلاب ایران به خود بگیرند. این حالت هم میتواند پیش آید که بستگی دارد به چگونگی تناسب نیروهای گوناگون در رهبری عراق و درجۀ تأثیر خلق عراق در این بحران. ما از چگونگی این تناسب نیروها و درجه تاثیر خلق عراق در این بحران اطلاع دقیقی نداریم و سعی میکنیم تحت تأثیر بعضی از اخبار تبلیغاتی قرار نگیریم. البته بهترین راهحال این است که مردم تأثیر خود را واقعا در جهت یک انقلاب ضد امپریالیستی و دموکراتیک، با محتوایی که انقلاب سوریه الان دارد، اعمال کنند و نیروهایی را سر کار بیاورند که در جهت جبهۀ پایداری خلقهای عرب و سیاست آن عمل کنند.
بنظر ما این بهترین راهحل است و امیدواریم که چنین راهحلی بر سایر امکانات چیره شود. البته این امید ما هست و نمیتوانیم وعده دهیم که حتما چنین خواهد شد، چون ما خودمان نمیتوانیم در عراق، در چنین جهتی تأثیر کنیم. این وظیفۀ انقلابیون عراق، وظیفۀ نیروهای پیشرو خلق عراق است که در این جهت عمل کنند و چنین تحولی را در عراق ممکن بسازند.
* س: آیا طرد بالنسبه همهجانبۀ لیبرالها از مواضع قدرت، به حل کامل تضاد خلق با امپریالیسم منتهی خواهد شد؟
** ج: سئوال دیگری هم قبلا در همین مورد شده که چرا لیبرالها از مواضع قدرت طرد نمیشود؟ این ساده نیست، رفقا! طرد کردن لیبرالها از مواضع قدرت کار سادهای نیست، زیرا لیبرالها هنوز در قشرهای بینابینی، در طبقات متوسط جامعه و حتی در میان تودههای زحمتکش پایگاه قابل ملاحظهای دارند و علتش هم اینست که تودههای زحمتکش ایران، در مجموع خود، رشد سیاسی و فکری همگونی ندارند، سطح رشد همه به آن درجه نیست که بتوانند ماهیت بورژوازی لیبرال و خطراتی را که از جانب آن نسبت به انقلاب ایران متصور هست، به طور عمیق و همهجانبه درک کنند. ما خوب میدانیم که در آذربایجان ـ در تبریز، حزب جمهوری خلق مسلمان که نمایندۀ لیبرالهای وابسته با امپریالیسم، یعنی کاملا همگام با امپریالیسم است، چگونه توانست تا مدتی با شعارهای مذهبی سمتدار، نیروی چشمگیری را در جهت مبارزه با جمهوری اسلامی تجهیز کند. این نشان میدهد که لیبرالها هنوز نیروی کمی ندارند. در میان روحانیت هم نیروی آنها هنوز خیلی کم نیست. ما میدانیم که در همین دوران اخیر از طرف برخی از محافل روحانیت سنتی و جاافتادۀ ایران، حتی اقدامات علنی مؤثر در جهت منافع لیبرالها انجام گرفته است، فتواهایی بر ضد مبارزهای که مردم زحمتکش ایران الان علیه مالکیت بزرگ زمین، علیه سرمایههای دزدی شده و غارت شده و غیره انجام میدهند، داده شده است. و این فقط در جهت حفظ سرمایهداری و بورژوازی لیبرال است.
پس لیبرالها نیروی کمی نیستند، نه در دستگاه قدرت دولتی کم هستند، نه در مجلس خیلی ناچیز هستند و نه در مجموعۀ جامعه. به این علت است که طرد لیبرالها، آنطور که انقلاب الجزایر انجام داد و آنطور که در بسیاری از کشورهای انقلابی دیگر حتی قاطعتر از الجزایر انجام گرفته است، با توجه به همان ویژگی انقلاب ایران، کار آسانی نیست. البته در این دو سالۀ اخیر ضرباتی به لیبرالها وارد آمده است، محدودیتی برای لیبرالها پیدا شده است. آن قدرتی که آنها در آغاز انقلاب در دست داشتند، امروز دیگر ندارند، مبارزه علیه بورژوازی، سرمایهداری عمیقتر شد، در مجلس یک اکثریت نیرومند خلقی طرفدار راه امام خمینی وجود دارد که میتواند اقدامات نیرومند و مؤثری علیه لیبرالها انجام دهد، ولی این مقاومت لیبرالها، چه در اقتصاد، چه در دستگاه دولتی، چه در هر جای دیگر، کارها را ترمز میکند. قاطعیت پرولتری لازم است برای آنکه این مقاومت لیبرالها درهم شکسته شود و آنها را از صحنه طرد کند. آنچه که ما الان شاهدش هستیم، عبارت است از نبرد تن به تن شدید میان جناحهای انقلابی دموکراسی انقلابی و بورژوازی لیبرال که با چنگ و دندان از مواضع خود دفاع میکند و مواضع نیرومندی هم دارد.
مبارزهای که خلق ایران با لیبرالها و با خطری که از جانب آنها متوجه انقلاب ایران هست، دارد، مبارزۀ امروز و فردا نیست که ما خیال کنیم روند "کهبرکه چیره خواهد شد"، مثل کشتی دو پهلوان است که چند ساعتی طول میکشد و بالاخره یکی دیگری را میزند زمین. نه، این مبارزه، مبارزۀ دو پهلوان از پهلوانهای نوع دیگری است که میتواند خیلی طولانیتر شود و گاه با چندین بار این طرف و آن طرف رفتن، زیر رفتن و باز رو آمدن، مبارزه آن قدر ادامه پیدا کند تا بالاخره جنبش انقلابی ایران در مرحلهای از رشدش، در مرحلهای از عمیقتر شدن و قاطعتر شدنش، موفق شود بورژوازی لیبرال را از صحنۀ قدرت سیاسی خارج کند.
* س: لیبرالها در ایران چه اهرمهایی در دست دارند، آیا طرد ضربتی لیبرالها با قانونمندیهای راه رشد غیر سرمایهداری سازگار است یا باید این امر در روندی بالنسبه طولانی صورت گیرد؟
** ج: ببینید، تعریف علمی راه رشد غیر سرمایهداری یا سمتگیری سوسیالیستی هیچوقت به صورت یک تعریف قالبی منجمد نبوده که یا باید طرد ضربتی لیبرالها در آن بگنجد و یا چنین جریانی حتما یک روند بالنسبه طولانی داشته باشد. این روند بستگی دارد به تناسب نیروهایی که وارد میدان هستند و به تأثیر تعیینکنندۀ جناحهای مختلف نیروهای انقلابی در امر رهبری. اگر رهبری جنبش انقلابی به دست پرولتاریا باشد و یا پرولتاریا با تأثیر داخلی و جهانی نیروی خود بتواند نقش تعیینکننده یا نقش بسیار نیرومند در روند انقلاب داشته باشد، آن وقت البته مسئلۀ منزوی کردن و طرد لیبرالها از اهرمهایی که آنها در اختیار دارند، خیلی قاطعتر، آسانتر و سریعتر حل خواهد شد. این هم راه رشد غیر سرمایهداری است، سمتگیری سوسیالیستی است. ولی اگر تأثیر پرولتاریا در رهبری انقلاب باشد، آن وقت وضع تغییر میکند. اگر رهبری قاطع، پیگیر و آگاه دموکراسی انقلابی در راس انقلاب باشد، مثل نمونههایی که ما تا بحال در وجود یمن دموکراتیک، الجزیره، گینه و غیره، داشتهایم، آن وقت این جریان سریعتر و نسبتاً قاطعتر انجام میگیرد. ولی اگر نه، برعکس، رهبری به دست قشرهای مرفهتر و سازشکارت باشد، یعنی تودههایی که در انقلاب شرکت میکنند، هنوز آن آگاهی کامل را نداشته باشند، در این صورت به دنبال قشرهای متوسط مرفه میروند و آن وقت مسئلۀ طرد لیبرالها برایشان اغلب به صورت ناپیگیر انجام میگیرد و ممکن است به تدریج، برعکس، به سازش با لیبرالها بیانجامد. به این ترتیب، برای این نوع مسائل ما هرگز یک راهحل قالبی نداریم که بشود معین کرد که دو ـ دو تا چهار تا میشود و سه ـ سه تا نه تا. تعیین چنین قالبهایی برای تحولات اجتماعی هیچگاه امکانپذیر نیست. رفقا هم هیچوقت نسبت به مسائل اجتماعی برخورد این چنانی نکنند. همیشه باید توجه داشت که در این مسائل اجتماعی، عناصر گوناگونی میتوانند تأثیر کنند و این فقط واقعیت انقلاب در مرحلۀ معین آن است که معلوم میکند کدام یک از این عوامل میتواند در مورد چگونگی فرجام این مرحله، تأثیر تعیینکننده داشته باشد.
* س: ادامۀ عملی کمک جبهۀ سوسیالیسم و نیروهای مترقی جهان در قبال ادامۀ تجاوز خائنانۀ صدام به جمهوری اسلامی ایران چگونه میتواند باشد؟
** این مسئلهای است که به نظر ما، به چگونگی سیاست مقامات مسئول حاکمیت جمهوری اسلامی ایران ارتباط دارد. آنچه که به عنوان یک واقعیت انکارناپذیر خیلی مثبت دارند و به کرات به طور رسمی اعلام کردهاند هرگونه پشتیبانی از انقلاب ایران به عمل آورند برای آن که این انقلاب بتواند بدون دخالت خارجی سمتگیریها و هدفهایی را که برای خود تعیین کرده است، یعنی هدفهای ضد امپریالیستی و خلقی، قطع همهجانبۀ سلطۀ اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی امپریالیسم بر ایران، ایجاد ایران مستقل، غیر متعهد که در جهت پیشرفتهای اجتماعی، در جهت بهبود بنیادی شرایط زندگی تودههای زحمتکش دهها میلیونی و محدود کردن فعالیت غارتگران و سرمایهدار و بزرگ مالک گام بردارد، ـ تحقق بخشد. خوب، ببینید، کسی حاضر میشود به شما همه جور کمک کند، از شما پشتیبانی کند، این دیگر با شماست که به چه شکل از این کمک و از این پشتیبانی برای هدفهای خود بهره بگیرید. به این جهت به نظر ما جواب این سئوال، فقط بستگی دارد به سیاست دولت جمهوری اسلامی ایران. اگر این سیاست در جهتی که تا چندی پیش گسترش پیدا میکرد و مغایر دوستی و همکاری با نیروهای اصیل ضد امپریالیستی در سراسر جهان بود، ادامه یابد طبعاً بههیچوجه نمیتواند ازاین امکانات فوقالعاده مساعد استفاده کند و در نتیجه الزاما روزبهروز در مقابل فشار امپریالیسم ناتوانتر خواهد شد و بالاخره یا باید طبق پیشنهاد دولت "گام به گام" و خط برژینسکی تسلیم شود به امپریالیسم آمریکا و از در سازش درآید، یعنی آمریکا را که از در بیرون رفته، دوباره از پنجره وارد ایران کند، یا اینکه انقلاب با شکست روبرو خواهد شد و امپریالیسم به زور خواهد توانست بختیار یا امیر انتظام یا امثال آنها را بر رأس قدرت بنشاند، اویسی را بیاورد و مثل شیلی، مثل اندونزی دریای خون در ایران راه بیاندازد و بار دیگر تسلط خود را برقرار سازد.
به این ترتیب، به نظر ما، الان امکانات فراوانی وجود دارد برای اینکه دولت ایران بتواند از آنها برای مقاومت قاطعتر در برابر امپریالیسم و عقیم گذاشتن تمام توطئههای امپریالیستی بهره بگیرد. آنچه که ما میتوانیم دربارۀ کمکهای عملی جبهه سوسیالیسم به انقلاب ایران بگوییم، این است که اولا دولت شوروی با وجودی که قرارداد کمک متقابل با دولت عراق دارد و با آن که این قرارداد برای مبارزه علیه امپریالیسم بوده است، با وجود این ما میبینیم که اتحاد شوروی در مورد جنگ ایران و عراق بیطرفی رسیمی اعلام کرده و از اجرای تعهدات عادی و جاری خود نسبت به عراق، خودداری ورزیده است. امروز دیگر برای همۀ رهبران ایران مسلم است که ارسال اسلحۀ شوروی به عراق که جزو تعهدات عادی ناشی از قرارداد میان دو کشور بوده، بعد از شروع این مخاصمه، قطع شده و دولت شوروی رسما هم آن را در اعلامیۀ تاس، خاطرنشان ساخته و علاوه بر آن سفیر شوروی بارها در مذاکره با رهبران ایران به این مسئله اشاره کرده است. ثانیا دولت شوروی رسما به دولت ایران اطلاع داده که برای همه گونه کمک به دولت ایران حاضر است: از لحاظ اقتصادی، از لحاظ حمل و نقل کالا و هر گونه کمک دیگری که ایران برای مبارزه علیه امپریالیسم و مقابله با اشکال مختلف توطئههای امپریالیستی بدان احتیاج دارد. اینها مظاهر بسیار مثبت و نیرومندی است و به همین علت هم ما میبینیم که در گفتارهای اخیر مسئولان کشور، آن کنایهها و اتهامات بیاساس و نیشهایی که در گذشته نسبت به اتحاد شوروی وجود داشت، به طور محسوس تقلیل پیدا کرده است. برای این که ما فکر میکنیم که دولت ایران اطمینان پیدا کرده، یا اگر بخواهیم خیلی مطلق صحبت کنیم، عوامل این اطمینان در رهبری جمهوری اسلامی قویتر شده که دولت شوروی پشتیبان انقلاب ایران و جمهوری اسلامی ایران است و نمیخواهد که این انقلاب شکست بخورد. کافی است در این مورد به هشدارهای بسیار جدی دولت شوروی مقامات رسمی شوروی در مورد دخالت نیروهای امپریالیستی و وابستگان به امپریالیسم در ایران و در منطقه توجه کنیم. این هشدارها دارای وزن بسیار سنگینی هستند و دشمنان ایران را مسلما در مورد ماجراهایی که در آینده میخواهند در پیش بگیرند، به تامل و فکر وامیدارند.
پس به نظر ما در این زمینه، راه برای بهرهگیری، یک طرفه است، یعنی یک طرفش باز است و طرف دیگرش هست که باید باز شود.
* س: در خوزستان مسئله همکاری نیروهای تودهای که در نبرد علیه تجاوز عراق، شرکت فعال و مؤثر دارند با سایر نیروهای انقلابی چه صورتی دارد؟ و آیا در برداشتها و برخوردهای نیروهای مسلط انقلابی یعنی سپاه پاسداران و سایر نیروهای انقلابی نسبت به حزب توده ایران تغییر پیدا شده یا نه؟
** ج: به این سؤال بدون آن که دچار شتابزدگی شویم، به طور کلی باید جواب مثبت بدهیم. واقعیت این است که شرکت پیگیر تودهایها در جریان تجهیز مقاومت، در جریان نبرد در خونینشهر، آبادان و اهواز و در داخل سنگرها، با وجود محدود بودن تعدادشان، تأثیر زیادی در محیط غیر تودهای اطرافشان و حتی در محیط اسلامی، داشته است. امیدواریم که این تجربه خوزستان، تأثیر خود را در مجموعه جنبش ما بگذارد. البته انتظار این که این تأثیر فوری و بنیادی باشد و مناسبات نیروهای اسلامی و بخصوص جناحهای افراطی آنها را با حزب توده ایران دگرگون کند، خوشباوری زیاده از حدی است که ما دچارش نمیشویم، ولی ما فکر میکنیم که این امر بدون تاثیر نیست. نمونه بارزش هم، همانطور که گفتم، جریان تشییع جنازه رفیق شهید ما عسگر دانششریعتپناهی در سمنان است که نشاندهنده قدردانی همه نیروهای خلقی از وفاداری و از جانگذشتگی یک مبارز تودهای است. و ما این را به فال بسیار نیک میگیریم و امیدواریم که بخصوص عناصری از مقامات رهبری انقلاب که تا به حال روش خصمانهای نسبت به حزب توده ایران دنبال میکردند، از این جریان متأثر شوند و در موضعگیریهای خود نسبت به حزب ما تجدیدنظر کنند. آنچه که برای ما مسلم است، این است که در قشرهای خلقیتر دمکراسی انقلابی، به ویژه در خونینشهر آبادان که نبرد سختی درگیر هست، این تاثیر مثبت کاملا محسوس و چشمگیر است. ما امیدواریم که این جنگ برادرکشی که امپریالیسم آمریکا و سرسپردگانش، امثال صدام، به خلقهای ایران و عراق تحمیل کردهاند، هرچه زودتر پایان بپذیرد و نیروهای مبارز ایران موفق بشوند که متجاوزان عراق را از خاک ایران بیرون رانند. البته ما طرفدار این هستیم که این جنگ هرچه کوتاهتر باشد، ولی در همین دوران کوتاه هم حزب توده ایران از یک تجربه و آزمایش بسیار مهم سربلند بیرون آمد و نشان داد که تودهایها در صف مردم میهندوستان ایران قرار دارند و سوسیالیسم علمی با میهندوستی راستین و واقعی نه تنها کوچکترین تناقضی ندارد، بلکه میهندوستی جزء ناگسستنی آن است، یعنی هواداران راستین سوسیالیسم علمی بهترین، وفادارترین، از خودگذشتهترین میهندوستان هستند، زیرا به خلق زحمتکش وابستهاند و این خلق است که از خاک خودش وجب به وجب دفاع میکند. سرمایهداران در روز سخت وطن را میگذارند و پولهای خود را از بانکها برمیدارند و فرار میکنند. آنها بههیچوجه به میهن، به معنی واقعی خودش، خلقی که در میان آن زاده و بزرگ شدهاند، به منافع واقعی، به آرمانهای حیاتی و آداب و رسوم این خلق، کوچکترین دلبستگی ندارند. به همین جهت است که میگویند مرام و مسلک سرمایهداری، جهانوطنی است. میهندوستی واقعی از آن خلق زحمتکش و نیروهای اصیل مدافع خلق و در درجه اول پیروان سوسیالیسم علمی ـ بیانگر منافع حیاتی عمدهترین و مبارزترین نیروی خلق، یعنی طبقه کارگراند.
* س: نظر شما درباره موضعگیری اخیر سازمان چریکهای فدائی خلق (اکثریت) در مورد کردستان چیست؟
** ج: رفقاء همانطور که میدانید، در شماره هفتاد و نه روزنامه "کار" مقالهای درباره جنگ کردستان بعد از تهاجم عراق به ایران، نوشته شده که قابل توجه است. در این مقاله، با آن که مثل کلیه مقالات گذشته روزنامه "کار" تمام تحلیلهای چریکهای فدائی خلق، تناقضات بسیار دارد، در مجموع نکات مثبتی دیده میشود، یعنی یک بار دیگر سازمان چریکهای فدائی خلق از موضع و برداشت خیلی انقلابی "به همان نتایجی رسیده است که یک سال پیش و یا یک سال و نیم پیش حزب توده ایران، البته از " از مواضع سوسیالیستی"، به آن مواضع رسیده بود. مثلا به این نتیجه رسیده است که از همه بارزتر است:
"رژیم عراق با تبلیغ روی این که کردستان ایران، دژ پایداری در برابر "رژیم خلقی" جمهوری اسلامی است، آشکارا میکوشد خلق کرد را فریب داده بدین وسیله دست خود را در کردستان هر روز بازتر کند. برای رژیم عراق فاجعهبارترین حالت آن است که نیروهای جنبش ملی کردستان ایران با همه نیروهای خلق در سراسر ایران متحد شوند و با حمایت جدی و فعال از جنبش انقلابی خلق کرد و عرب عراق بهترین پشت جبهه را برای نیروهای جنبش انقلابی خلق عراق بازگشاید.
اما متاسفانه وضع در تمام طول بیست ماهه گذشته "[این بیست ماهه گذشته یادتان باشد]" هیچگاه چنین نبوده است. رهبری حزب دمکرات کردستان، این قدرتمندترین نیروی سیاسی کردستان ایران، نه تنها هیچگاه عملا علیه رژیم بعث با نیروهای جمهوری اسلامی ایران حرکت نکرد، [در عرض بیست ماه گذشته که 18 ماهش سازمان چریکهای فدایی خلق در جبهه متحد با این رهبری همکاری میکرده است]، "بلکه در همان مسیری گام برداشت که بیش از همه رژیم عراق و در فراسوی آن امپریالیسم آمریکا را خوشنود میساخت. رهبری قاسملوی حزب دمکرات کردستان در تمام طول بیست ماهه گذشته در راهی که حزب بعث و امپریالیسم آمریکا را خشنود میساخت قدم برداشت. این جریان در تمام این مدت از کمکهای آشکار و پنهان رژیم عراق که همواره آرزو داشته است خلق کرد و خلقهای غیر کرد ایران با شدت بیشتری با هم بجنگند، برخوردار بوده است. هماکنون "کومله" نیز با رژیم عراق آشکارا روابط غیر مستقیم دارد. کومله طی بیست ماه اخیر از طریق شیخ جلال، حامد بیک، شیخالاسلامیها و دهها خاندان معروف دیگر همواره کمکهای نقدی و تسلیحاتی عراق را "مصادره" کرده است" (مصادره البته مسخرهآمیز) "و پس از هر بار مصادره واسطههای کار را رها ساخته تا دوباره به حرفه سابق خود بازگرداند" خوب، ما میپرسیم که آیا این چریکهای فدائی خلق فقط امروز فهمیدهاند که طول بیست ماه، سیاست قاسملوها و کوملهها چنین سیاستی بوده است؟ آنها نوشتهاند که ما امروز این را فهمیدیم و در این بیست ماهه اشتباه کردیم، گول اینها را خورده بودیم، در به اصطلاح "جبهه متحد خلق کرد" با آنها همکاری داشتیم، ستاد مشترک داشتیم، همه چیز را داشتیم و خوب جنبش ضد امپریالیستی و خلقی ایران که ما هیجده ماه گول خوردیم و در یک دو ماه اخیر فهمیدیم. اگر این طور بود، واقعا صادقانه بود، چون درست، چند هفته پیش از آن، درست عکس این مطالب را نوشتند ("کار" سال دوم، شماره 75،" حزب توده و انشعاب در حزب دمکرات کردستان").
در این مقاله که سرتاسر، فحش و تحریف و دروغ نسبت به حزب توده ایران و موضعگیری درست ما نسبت به مسائل کردستان و قاسملو هست، این آقایان به ما این ایراد را میگیرند، که شما چطور در آن وقت نوشتید که: "شما خوب میدانید که دولت بعث عراق با ارسال اسلحه و پول و مهمات و آذوقه از گروههای وابسته به خود و دیگر گروههای ضد انقلابی از دار و دستۀ شیخ عثمان و شیخ جلال و رزگاری گرفته تا کومله و دار و دسته سرهنگ علیار با تمام قوا پشتیبانی میکند "ببینید ما چند ماه پیش چه "جنایتی" کرده بودیم. ما اینها را کی نوشته بودیم؟ 22 دیماه 58، یعنی هشت ـ نه ماه پیش از آن، هشت ماه پیش ما چنین مطالبی را گفتهایم که همینها را اینها الان دارند تکرار میکنند. ولی آنوقت، حتی تا یک ماه پیش، دو ماه پیش، این برای ما جرم بود. و یا اینکه به نقل از ما مینویسند: "گروه قاسملو که خود را مدافع حقوق حقه خلق کرد و ضد امپریالیست مینامد، در 16 ماهه پس از انقلاب، نه تنها در این جهت مقابله با ضد انقلاب حرکت نکرده است، نه تنها تحقق آرمانهای خلق کرد را نزدیک نساخته است، نه تنها به مبارزه ضد امپریالیستی خلقهای ایرانی یاری نرسانده است، بلکه با توطئههای امپریالیسم آمریکا و بعث عراق و عمال آنها با هماهنگی کامل عمل کرده است". واقعا که ما چه مطالب "وحشتناکی" نوشتهایم! با آنکه ما خوشحالیم از این که اکثریت چریکهای فدایی خلق به چنین شناخت درستی رسیدهاند، (به طور نسبی درست، نه به طور قطعی، زیرا همانطور که اشاره شد، در همین مقاله هم تناقضات بسیار جدی وجود دارد)، در عین حال تعجب میکنیم که این دوستان ما باز هم با چه بیپروایی مدعی هستند که سیاست گذشتهشان درست بوده و فقط پس از شروع جنگ عراق، واقعیتها معلوم شده است. ولی در صفحه سوم از دستشان در میرود و مینویسند که تمام این پدیدهها بعد از انشعاب در حزب دمکرات کردستان بروز کرده است و نتیجه تأثیر سیاست حزب توده ایران است که گرایش به راست و این خیانت و غیره در حزب دمکرات کردستان غلبه کرده است. اول دو ـ سه صفحه این طور استدلال میکنند، ولی یک دفعه مطلب را برمیگردانند و مینویسند در "بیست ماهه گذشته" هیچگاه سیاست حزب دمکرات کردستان و رهبری حزب دمکرات کردستان در جهت همکاری با انقلاب ایران، با جنبش انقلابی واقعی ایران، با نیروهای ضد امپریالیستی نبوده، بلکه فقط در جهتی بوده که امپریالیسم آمریکا و عراق را خشنود میکرده است". ما با این جمله اخیر مقاله "کار"، علیرغم تمام تناقضاتی که در قسمتهای قبلیاش وجود دارد، جدا موافقیم و امیدواریم که این شناخت تازه، به دوستان چریک اکثریت ما، که گامهای جدی در جهت تصحیح مواضع نادرست گذشته خود برداشتهاند، در غلبه بر این خودمرکزبینی، خودمحوربینی کمک کند و دیگر نگویند که هر کاری ما در هر لحظهای کردهایم، درست بوده و وقتی نادرست درآمد، بگویند، حالا وضع عوض شده، ولی در آن لحظه کار ما درست بوده است. امیدواریم که آنها به این موضعگیری نادرست خاتمه بدهند و یک بار سیاست گذشته و اشتباهات تاکتیکی بزرگی را که در دوران 18 ماهه بعد از انقلاب کردهاند، مورد ارزیابی همهجانبه قرار دهند، چون مال قبل از انقلاب را دیگر خودشان قبول دارند که آن چریک بازیها، کار نادرستی بوده است، ولی به اشتباهات بزرگ این بیست ماهه بعد از انقلاب و صدمات بسیار سنگینی که با این اشتباهات به مجموعه جنبش کمونیستی ایران وارد آمده است، با یک بررسی بیطرفانه روبرو شوند و دیگر آنها را قبول کنند و در ازاء فحاشیهای بیاساسی که کردهاند، به انتقاد از خود بپردازند.
من در اینجا با استفاده از موقع، میخواهم دروغ دیگری را که چریکهای فدائی خلق برای "اثبات" نظریات نادرست خودشان گفتهاند، فاش کنم. اینکه میگویم دروغ، برای این است که ما واقعیت را به آنها اطلاع داده بودیم، یعنی آنها با اطلاع از واقعیت این دروغ را گفتهاند، و به این جهت هم من روی کلمه دروغ تکیه میکنم. آنها نوشتهاند که حزب توده ایران در 22 دی ماه در نامهای به امضاء نورالدین کیانوری خطاب به عبدالرحمن قاسملو، دبیر کل کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان این مطالب را نوشته است. آنها خواستهاند اینطور وانمود کنند که حزب توده ایران هم نسبت به قاسملو تا این تاریخ نظر منفی نداشته، بلکه خیال میکرده است که او عنصر مثبتی است. دوستان چریک ما خوب میدانند که ما به آنها صریحا گفتهایم که این نامه را ما به پیشنهاد جناح انقلابی رهبری حزب دمکرات کردستان و با صلاحدید آنها، به رهبری حزب دمکرات کردستان نوشتیم، بدون بردن اسم قاسملو. ما به سازمان چریکهای فدائی خلق اطلاع دادیم که حزب توده ایران از اولین روز شروع مجدد فعالیت علنی خود در تهران، نظر خود را نسبت به قاسملو، به دوستان مورد اعتماد در رهبری حزب دمکرات کردستان اطلاع داده است. و ما متاسف هستیم که در آن تاریخ دوستان ما در آنجا این نظر حزب توده ایران را درباره ماهیت وابستگی قاسملو، نپذیرفتند. به همین علت هم ما سیاست صبر و حوصله را در پیش گرفتیم. خود تجربه زندگی میبایست به آنها نشان میداد که ارزیابی ما نسبت به قاسملو درست است و تجربه درستی کامل آن را نشان داد. این نامه قبل از کنگره اخیر حزب دمکرات کردستان، یعنی وقتی نوشته شد، که ما فکر میکردیم با نوشتن آن به رهبری حزب دمکرات کردستان، در جهت منزوی کردن قاسملوها، تقویت خواهیم کرد. با آنکه ما عین این اطلاعات دقیق را به دوستان چریک دادیم، باز آنها دعوی کردند که نامه خطاب بوده است به رحمن قاسملو. این جعل است، نادرست است نامه حزب توده ایران خطاب به کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان بوده است. در آن تاریخ آراء مخالف و موافق قاسملو در کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان خیلی به هم نزدیک بوده است، تقریبا ده نفر در مقابل دوازده نفر بوده و گروه قاسملو اکثریت فوقالعاده ضعیفی داشته و احتمال این میرفته است که با این عمل، افشاگری مؤثری علیه جناح همکار بعث انجام گیرد و در داخل رهبری حزب دمکرات کردستان تغییراتی به سود منفرد ساختن گروه قاسملو بوجود آید.
به این ترتیب حزب توده ایران هیچوقت قاسملو را به عنوان یک عنصر ضد امپریالیست، عنصر ملی، نشناخته است. ما بارها گفتهایم که قاسملو را به همین علت انحراف سیاسیاش، از حزب توده ایران اخراج کردیم و هیچوقت هم حاضر نشدیم که با حزب دمکرات کردستان به رهبری قاسملو سر یک میز بنشینیم. سالها قاسملو کوشش کرد که به نام رسمی حزب دمکرات کردستان با حزب توده ایران سر یک میز بنشیند و رهبری حزب توده ایران حاضر نشد. حالا چریکهای فدائی خلق، که 18 ماه با قاسملو نزدیکترین همکاری را داشتند و در آخرین مرحله، پس از این که ما سند خیانت قاسملو را در همکاری با بعث به آنها دادیم و آنها را برحذر داشتیم که این خیلی خطرناک است که شما با چنین آدمی دارید اعلامیه منتشر میکنید، او به شما دروغ میگوید، آن اعلامیه را منتشر کردند که امروز باید چوبش را بخورند. آنها در آن مقاله جوابی پر از فحش و افترا و تحریف به ما دادند. ما فقط به تمام افراد سازمان چریکهای فدائی خلق (چون تودهایها احتیاجی به این ندارند) توصیه میکنیم که این دو مقاله: مقاله "حزب توده و انشعاب در حزب دمکرات کردستان" (شماره 75 "کار" اکثریت) و مقاله اخیر ارگان سراسری سازمان چریکهای فدائی خلق اکثریت (در شماره 79) درباره جنگ کردستان بعد از تهاجم عراق به ایران را بار دیگر به دقت بخوانند و جملات آنها را با هم مقایسه کنند.
به نظر ما افراد روشنبین و صادق چریکهای فدائی خلق باید از رهبری خود بخواهند که در ارتباط با این موضعگیریهای نادرست، که صدمات بسیار زیادی به مجموعه جنبش انقلابی ایران وارد آورده است یک انتقاد خیلی جدی از خود بکند. ما معتقدیم که این انتقاد از خود صادقانه کمک خواهد کرد به تقویت مجموعه جنبش انقلابی ایران، به ویژه به خود سازمان چریکهای فدائی خلق، ما کوشش خواهیم کرد که در آینده، ضمن مقالاتی این مسائل را یک بار دیگر هم تشریح و روشن کنیم.
* در جلسات "پرسش و پاسخ" گاهی صحبت شده است از موفقیتهایی که جنبشهای آزادیبخش ملی در دهه 70، در مبارزه با امپریالیسم، به دست آوردهاند. از پیروزیهای ویتنام، کامبوج، لائوس، آنگولا، موزامبیک، گینه بیسائو، جزائر کاپوردی، اتیوپی، انقلاب افغانستان و بنین نام برده شده که همه سمتگیری سوسیالیستی داشتهاند و بعد هم از انقلاب ایران و تحولاتی که در اروپا پدید آمده، صحبت شده است. آیا پیروزیهای جبهه ضد امپریالیستی جهانی فقط در همین موفقیتها خلاصه میشود؟ آیا یادآوری تغییرات عظیمی را که در تناسب نیروهای جهانی به سود جامعه متحد کشورهای سوسیالیستی و به زیان اردوگاه امپریالیستی روی داده، موفقیتهای بزرگی را که کشورهای سوسیالیستی به دست آوردهاند، بحرانهای عظیمی را که در کشورهای سرمایهداری پدید آمده لازم نمیبینید؟ از طرف دیگر دربارۀ موفقیتهایی که هم امپریالیسم در این دوران با صدور ضد انقلاب در شیلی، در مصر و اکنون در عراق و در جاهای دیگر به دست آورده است، باید به اندازه کافی توضیح داده بشود.
** ج: رفیقی که این مسئله را مطرح کرده، در مجموع پیشنهادش حق دارد، ولی فقط توجه نکرده که در بحثهایی که تا به حال داشتهایم، این موضوع در چه چارچوبی گنجانده شده است، در بحثهای گذشته ما، موفقیتهای بزرگ جنبش انقلابی کشورهای "دنیای سوم" در این چارچوب گنجانده شده است که این کشورها قبلا در عرصه تسلط امپریالیسم قرار داشتند. امپریالیسم یا کاملا بر آنها مسلط بوده، مثل آنگولا، موزامبیک، گینه بیسائو و غیره و یا اینکه ارتش آمریکا در نبردهای خونین علیه آزادیخواهان کشورهایی نظیر ویتنام، لائوس و کامبوج میجنگیده است، به این ترتیب همیشه از این موضوع در ارتباط با نبرد میان دو نیروی عظیم، یعنی نیروهای ضد امپریالیستی و نیروهای امپریالیسم صحبت کردهایم. درست است که بزرگترین میدان نبرد نیروهای ضد امپریالیستی و امپریالیسم عبارت است از نبرد جبهه جهانی سوسیالیسم با امپریالیسم. درست است که کشورهای سوسیالیستی بزرگترین تکیهگاه جنبش جهانی ضد امپریالیستی هستند، درست است که در خود کشورهای سرمایهداری بین طبقه کارگر و سرمایههای انحصاری نبرد فوقالعاده سختی درگیر است. ولی در این جاها تغییرات، تغییرات کمی است، یعنی سوسیالیسم در داخل خودش از لحاظ کمی نیرومندتر میشود. در جامعه سرمایهداری جنبش کارگری نیرومندتر میشود مواضع تازهای به چنگ میآورد. ولی هنوز تغییرات کیفی قطعی در آنجا بوجود نیامده است. و حال آن که در کشورهای "دنیای سوم" امپریالیسم با شکست روبرو میشود و تغییرات کیفی بنیادری صورت میگیرد، و به همین جهت هم ما روی آن زیاد تکیه میکنیم، آن یکی را ما به عنوان یک روند مداوم همیشه در نظر میگیریم، یعنی این مسلم است که سوسیالیسم روزبهروز نیرومندتر میشود، شکستناپذیرتر میشود، مشکلات خود را حل میکند و هیچگونه بحرانی ندارد. بعضی وقتها در نتیجه برخی نقائص و اشتباهاتی که ممکن است پیش بیاید، کمبودهایی پیدا میشود، گرفتاریهای موقت پیدا میشود، مثل آنچه که اخیرا در لهستان پیش آمده است که هیچگونه ارتباطی با مجموعه روند گسترش و پیشروی سوسیالیسم ندارد و به همین دلیل هم میبینیم که خیلی زود رفع میشود. نمونههای دیگرش هم در گذشته، در مجارستان و چکسلواکی وجود داشته، که رفع شده و به کلی از بین رفته است. آنچه که مسلم است، جبهه جهانی ضد امپریالیستی، جبهه جهانی انقلاب، روزبهروز قویتر میشود و آن را ما همیشه به حساب میگذاریم. و اما تغییرات کیفی که در کشورهای یاد شده پدید آمده است، به ویژه این ویژگی را در دهه هفتاد دارد که برخلاف دهه 60، اکثریت مطلق دگرگونیها با سمتگیری سوسیالیستی، با رهبری طبقه کارگر انجام گرفته است. در آن ده کشوری که من چند بار به آنها اشاره کردم، این ویژگی خاص وجود دارد که تحولات آنها با تحولات دهۀ 60 و دهۀ قبلیاش متفاوت است. و این نشاندهنده آن است که تغییرات بنیادی در این بخش از دنبا، که پایگاه اصلی غارت امپریالیسم است، کیفیت عالیتری به خود میگیرد و عمیقتر میشود و اگر این پایگاه غارت منحل گردد، امپریالیسم آنقدر ضعیف میشود که مسئله تغییرات بنیادی در درون آن، به مسئله روز تبدیل خواهد شد. به همین جهت ما روی این مسئله تکیه میکنیم، بدون این که جهات دیگر را بههیچوجه از یاد ببریم.
* س: نظر حزب دربارۀ موضعگیری سیاسی سازمان مجاهدین خلق چیست و در مرحله کنونی موضعگیری آنها را ما چگونه ارزیابی میکنیم؟
** ج: ما بارها درباره سازمان مجاهدین خلق، صحبت کردهایم و نظر ما این بوده است که سازمان مجاهدین خلق با توجه به نیروهایی که به این سازمان گرویدهاند، به طور کلی جزء نیروهای خلفی است و معتقدیم که این نیروها باید در جبهه متحد خلق علیه امپریالیسم، علیه ضد انقلاب در ایران، علیه غارتگری سرمایهداری و بزرگ مالکان، در مبارزه عمومی همه نیروهای مترقی ایران شرکت کنند. ولی ماهیت طبقاتی یک سازمان سیاسی ممکن است همیشه با سیاستی که آن سازمان بالفعل اتخاذ میکند، یکی نباشد. اشتباه رهبری حزب که میتواند در دوران معینی به تمام افراد حزب منتقل شود و حتی مقاومتی هم در مقابل این اشتباه بوجود نیاید، میتواند سیاست بالفعل این سازمانها را با محتوی بالقوه واقعی اینها در تناقض جدی قرار بدهد. ببینید اکثریت طبقه کارگر انگلستان، علیرغم منافع طبقاتی خودش، از آنجا که آگاهی طبقاتی لازم را ندارد، زیرا سرمایهداری انحصاری توانسته است آن را تحت تاثیر تبلیغاتی خود قرار بدهد و از هدفهای واقعی و حیاتیاش منحرف سازد، عملا و به طور عمده از سرمایهداری انحصاری که از طریق یکی از دو حزب عمده آنجا، "حزب لیبوریست" و "حزب محافظهکار" وارد میدان سیاست است، پشتیبانی میکند. طبقه کارگر معمولا به حزب "لیبوریست" رای میدهد، ولی ما میدانیم که این حزب از لحاظ موضعگیری طبقاتی داخلی و جهانیاش با حزب محافظهکار که نماینده انحصارهای سرمایهداری است، هیچ تفاوت اساسی ندارد. در آلمان غربی، نیز اکثریت کارگران معمولا در سازمان حزب سوسیال دمکرات، یا عضو هستند و یا در انتخابات از آن پشتیبانی میکنند و ما میدانیم که آقای هلموت اشمیت، همانقدر نماینده انحصارهای سرمایهداری آلمان غربی است که آن حزب "اتحاد سوسیال مسیحی" اشترائوس یا "اتحاد دمکرات مسیحی". در کشورهای دیگر امپریالیستی هم وضع بر همین منوال است. به این ترتیب این وضع میتواند پیش بیاید که در نتیجه تحولات سیاسی، حتی در درازمدت بین محتوای طبقاتی یک سازمان سیاسی و سیاست بالفعلش تناقض جدی بوجود بیاید، در سازمان چریکهای فدایی خلق هم عین همین وضع وجود داشت، ما سازمان چریکهای فدائی خلق را هم همیشه یک سازمان خلقی ارزیابی کردهایم، سازمانی که میتواند بر پایه موضعگیریهای کلی خود در مسائل اجتماعی در جبهۀ متحد خلق قرار بگیرد. خوب، طی دوران طولانی این سازمان در موضعگیریهای بالفعل سیاسی نادرستی، به زیان همان هدفهای عمومی استراتژیک که برای خودش مطرح میکرد، قرار داشت.
به همین ترتیب ما معتقدیم که سازمان مجاهدین خلق نیز در یک وضع بحرانی اینچنینی قرار گرفته و گام به گام بیشتر در این بحران غرق میشود. یعنی تار عنکبوتی را که از طریق ارزیابی نادرست نیروهای واقعی انقلاب ایران و موضعگیریهای عمده و غیر عمده، دور خود تنیده است روزبهروز ضخیمتر میکند. الان طوری شده است که خود سازمان مجاهدین خلق مثل این که اجتناب دارد از این که اصولا نظریات سیاسیاش را مطرح کند. این نتیجۀ همان سردرگمی سیاسی است که رهبری سازمان مجاهدین خلق برای این سازمان بوجود آورده و ما خیال میکنیم که الان خود آنها با مسئولین یا فعالین سازمان مجاهدین باید از این نظر که در مرحله کنونی چه میخواهند بگویند، با بحران فکری و سیاسی عمیقی درگیر باشند. متأسفانه ما اطلاع زیادی نداریم که الان در داخل سازمان مجاهدین خلق چه میگذرد و آیا این سردرگمی به صورت وسیع خودش باز هم ممکن است در جهت عمیقتر شدن برود و آیا راهی برای بیرون آمدن از این سردرگمی نیست؟ از این امر ما اطلاع دقیقی نداریم و علت آنهم بیشتر این است که سازمان مجاهدین خلق به کلی در لاک خود فرو رفته است. از نظریات سیاسی سازمان چریکهای فدائی خلق و از موضعگیریهایشان از طریق نوشتههایشان مطلع هستیم و میتوانیم درباره آنها با تمام صراحت نظر بدهیم. اما درباره مجاهدین خلق فقط میتوانیم بگوییم که این توی لاک رفتن شما، با منافع انقلاب ایران نه فقط هیچگونه انطباقی ندارد، بلکه به تمام معنا فلج گذاشتن نیروی قابل توجهی از مبارزان انقلابی در یک لحظۀ حساس تاریخ انقلاب ایران است و این تنها به سود ضد انقلاب است، تنها به سود دشمنان انقلاب است، این است آنچه که ما درباره سکوت واقعا سؤالانگیز رهبری سازمان مجاهدین خلق میتوانیم بیان کنیم.
* س: مائوئیستهای خائن و در رأس آنها سازمان "پیکار" در رابطه با جنگ تحمیلی امپریالیسم به جمهوری اسلامی ایران، به سمپاشی علیه انقلاب مشغولند مثلا "پیکار"یهای، علنا تودهها را به خیال خود به انصراف از دفاع از میهن و انقلاب میخوانند. آیا به نظر شما جوانان صادق، اما فریبخوردهای که به دنبال این عناصر هستند، نباید راهنمایی شوند؟
** یکی از دقیقترین ارزیابیهای حزب ما دربارۀ تربچههای پوک است. البته ما معتقد نیستیم که همه تربچههای پوک را باید مائوئیست، به مفهومی که در مورد سازمان رنجبران به کار میرود، نامید. بعضی از این سازمانهای وابسته به تربچههای پوک ظاهرا خودشان را از نظریات مائو، کنار میگیرند و معتقدند که یا طرفدار نظریات آلبانی هستند و یا طرفدار نظریات "نوابغی" که بعدا متولد خواهند شد و اینها قبلا توانستهاند نظریات داهیانه آنها را کشف کنند، اینها امثال همان "رزمندگان" و "مبارزان و مبارزین" و غیره هستند. سازمان پیکار هم یکی از اینها است که خود را دیگر مائوئیست نمیداند، در عین حالی که تقریبا گل و لای تمام نظریات مائوئیستی در افکار و ارزیابیهایش باقی مانده است. نقشی که اینها از اول انقلاب تاکنون بازی کردهاند، عملا همان نقش ضد انقلاب و امپریالیسم است. حالا رهبری این گروهها آگاهانه نه چنین نقشی را بازی کردهاند یا این که مغز متحجر موجب شده است که در برخورد به مسائل اجتماعی با "اعتقاد" خود چنین نقشی داشته باشند، این را تاریخ باید روشن بکند، آنچه مسلم هست، این سیاسی که این گروهها، از پیکار گرفته تا "طوفان" و "رزمندگان" و غیره عملا تعقیب کردهاند، درست همان چیزی است که امپریالیسم در ایران خواستار آن بوده است. خواست امپریالیسم این بوده است که بین نیروهای راستین انقلاب ایران، در درجه اول بین نیروهای مسلمان انقلابی و نیروهای هوادار سوسیالیسم تفرقه و نفاق بیافکند و از این راه هم بین جمهوری اسلامی ایران و پشتیبانان جهانیاش که در درجه اول عبارتند از کشورهای اصیل سوسیالیستی و احزاب کمونیست سراسر جهان، این در آن توصیهنامه معروف برژینسکی به آقای ونس بطور خیلی روشن دیده میشود و کاملا هم قابل فهم است، "تفرقه بیانداز و حکومت کن". کجا باید تفرقه بیاندازی؟ آنجا که از همه مهمتر است. خوب، چه کسی میتواند در این زمینه بهترین نقش را بازی کند؟ کسانی که پرچم قرمز بلند کنند و داس و چکش هم بر آن بزنند، ولی عین سیاست آمریکا را در ایران پیاده کنند. ما خیلی خوشحال هستیم که در رهبری جمهوری اسلامی ایران بالاخره به این نتیجه درست رسیدهاند که یک "چپ" آمریکایی در ایران وجود دارد. مدتها طول کشید تا به این نتیجه رسیدند، در اوایل چنین نظری نداشتند، همه را کمونیست میپنداشتند، همه را هوادار واقعی جنبش اصیل سوسیالیسم علمی و کمونیسم علمی تصور میکردند و میگفتند کمونیستها همهشان همین هستند. ولی امروز آنها را از هم تفکیک میکنند و باید بگوییم که این جا هم درایت امام خمینی در امر تفکیک "چپ" آمریکایی و چپ اصیل انقلابی ایران تأثیر تعیینکننده داشته است. "چپ" آمریکایی آگاهانه یا غیر آگاهانه نقش مخرب، نقش ستون پنجم امپریالیسم را ایفا کرده و میکند و در این درگیری اخیر، در این تجاوز عراق، سیمای واقعی خود را به طور کامل روشن نشان داده است. در مورد چپ اصیل انقلابی ایران هرقدر هم تکرار کنند که "وابسته" به شوروی است، ولی نمیتوانند انکار کنند که این چپ اصیل از انقلاب اسلامی ایران صادقانه و به طور پیگیر پشتیبانی کرده و میکند. هرچه میکاوند، ایرادی نمیتوانند به او بگیرند، هی میگویند شما ته دلتان این طور نیستید، ولی در عمل نمیتوانند کوچکترین ایرادی بگیرند که حزب ما در پشتیبانی از جمهوری اسلامی ایران ذرهای کوتاهی کرده باشد.
خوب این "چپ" آمریکایی توانسته است عدهای از جوانهای ما را، که اکثریت از قشرهای مرفه جامعه هستند، به دنبال خودش بکشاند، در این جا یک پایه طبقاتی وجود دارد و یک عنصر فهم و ادراک، این دو در هم تأثیر میکنند. دارندگان گرایشهای "پیکار"، گرایشهای "چپ" آمریکای، "چپ" آنارشیستی، "چپ" ضد پرولتری، از لحاظ پایه طبقاتی نمایندگان اقشار متوسطی هستند که سرمایهداری بزرگ آنها را به ورشکستگی میکشاند و در نتیجه روح عصیان و شورش در آنها برمیانگیزد و چون این اقشار معمولا با محیط استثمارشوندگان بیارتباط نیستند، در عین این که با تمام وجود در محیط مرفه استثمارگران قرار دارند، خود را بیانگران گرایشهای خلقی تودهای و ضد سرمایهداری میپندارند یا معرفی میکنند، این است پایه طبقاتی آنها:
اما از لحاظ پایه فهمی و ادارکی، اگر شما با هر کدام از اینها صحبت کنید، میبینید در سطح فوقالعاده پایینی از فهم و ادراک قرار دارند، از درک صحیح عادیترین مسائل عاجزند و در زمره عناصر بسیار عقبافتادهای هستند که وقتی چیزی در مغزشان فرو رفت، هر قدر هم آن چیز نادرست باشد، هیچ واقعیتی، هیچ منطقی، هیچ علمی، نمیتواند آن را از مغزشان بیرون بکشد. بدین جهت است که وقتی شما با این افراد برخورد میکنید، از تحجر فکری آنها، از سردرگمیهای آنها، از موهوماتی که در مغزشان وجود دارد، سخت دچار تعجب میشوید. آنها موهومات خود را، علیرغم کوهی از دلائل و واقعیات مسلم و مبرهن تاریخی و اجتماعی که در رد آن وجود دارد، مدام تکرار میکنند. اینها از قماش عجیب و قریبی هستند و یکی از موفقیتهای امپریالیسم در زمینه فعالیت خرابکاری و تبلیغاتیاش این است که توانسته است عناصری از این قماش را در تمام دنیا تجهیز کند، ایدئولوژی برایشان درست کند، متشکلشان کند و به جان جنبشهای اصیل انقلابی بیاندازد. البته این مختص به جامعه ایران نیست، اینها در تمام جوامع هستند، در تمام کشورها هستند و سیاستشان هم همین است که در این جا به کار میبرند: سیاست آنارشیستی و تخریب در امر تجمع نیروهای خلقی ضد امپریالیستی.
ما با این پیشنهاد که باید با مقالات توضیحی بیشتر جوانان فریبخوردهای را که به دنبال اینها هستند، راهنمایی کرد، موافق هستیم. ولی من امید زیادی به شما نمیدهم که این کار موفقیت زیادی در پی داشته باشد. ما این کار را میکنیم و وظیفه ما هم همین است، ولی وقتی این همه واقعیات سرسخت روزمره، نتواند آشغالها را از مغز این عناصر بیرون بکشد و به آنها بفهماند که آقا این حرفها که شما میزنید، همهاش پرت و پلا است، انحرافی و به نفع دشمن است، وقتی این همه واقعیات جهان نتواند آنها را راهنمایی کند، مقالات ما البته نمیتواند اعجاز کند. ما به عنوان یک وظیفه حزبی، این مقالات را هم خواهیم نوشت، ولی من به بعضی از رفقا توصیه میکنم که واقعا در این زمینه بیشتر تعمق کنند. گاهی اوقات بحث کردن با اینها اصلا فایدهای ندارد، وقت تلف کردن است، به تمام معنا وقت تلف کردن است. شما اگر این وقت را صرف بکنید برای باسواد کردن یک کارگر بیسواد، ارزش اجتماعی و تاریخیاش به مراتب بیش از آن است که بنشینید با اینها بحث کنید. اینها مغز و فکرشان مسخ شده است، این یک پدیده تاریخی است و هیچ کاریش نمیشود کرد. کتاب و نشریه و توضیح به اندازه کافی وجود دارد که اگر کسی دارای کمترین حسن نیت و کمترین نرمش برای پذیرش منطق باشد یعنی مغزش متحجر و منجمد نشده باشد، با مراجعه به آنها خیلی از این لاطائلات از مغزش بیرون میرود. ما میبینیم که طی یک سال اخیر چنین تحولاتی مثلا در چریکهای فدائی خلق (اکثریت) صورت گرفته و این نشاندهنده آنست که خوب همین واقعیات، همین انتشارات و همین توضیحات توانسته است، عناصری را که دچار تحجر فکری نیستند، از مواضع بسیار نادرستی که داشتند تدریجا به مواضع درست راهنمایی کند. ولی در مورد "پیکاری"ها و امثال آنها میبینیم که اینها درست تأثیر معکوس دارد، یعنی روزبهروز بیشتر دارند به طرف دیگر، به طرف اسفلالسافلین تاریخ پیشروی میکنند. در همین زمینهها به خصوص ما اعلامیههایی از آنها دیدهایم که تعجببرانگیز است و واقعا فقط میشود تعجب کرد که چطور ممکن است کسی ادعا کند که من مارکسیست هستمف کتاب مارکسیستی خواندهام و از مارکسیسم چیزی فهمیدهام و آن وقت در چنین لحظهای این لاطائلات را بنویسند و در خوزستان اعلامیه بدهند که جنگ ایران و عراق را باید به جنگ علیه ارتجاع تبدیل کرد!
24 مهر ماه 1359