آیتالله مطهری و دکتر علی شریعتی هر دو اهل مشهد بودند. یکی به لباس روحانی و دیگری مکلا، اما به صفت، هر دو روشنفکر تلقی میشدند. آیتالله با تکیه بر منابع شیعی در مقابل اسلامگرایان سنتی مدلی از اسلام سیاسی و عصری را ارائه کرد. نزدیکی مطهری به نهضت آزادی خصوصا مهندس بازرگان وجه روشنفکری اندیشه وی را برجسته میکرد. در سوی دیگر اما علی شریعتی از دانشگاه به رژیم پهلوی و نظم زمانه میتاخت، هر چند با ادبیاتی متفاوت از نهاد روحانیت. شریعتی موافق اسلام منهای روحانیت بود. میانهروی مطهری در مقابل انقلابیگری شریعتی، دوگانه ایدئولوگهای انقلاب اسلامی بود. در این میان گفتمان آیتالله نزدیکی فزایندهای با افکار امام داشت و تئوریزه کردن اندیشه امام تا حدود زیادی از سوی مطهری صورت گرفت.
علی مطهری با ذکر خاطرهای تاکید میکند که شهید مطهری از جایگاه شورای انقلاب قصد داشته نسبت به برکناری مهندس بازرگان از سمت نخستوزیری اقدام کند. او میگوید: «شهید مطهری چون مهندس بازرگان را به عنوان نخستوزیر به امام معرفی کرده بود نمیتوانست دیدگاههای ناهماهنگ بازرگان با امام را تحمل کند به همین دلیل قصد داشت نسبت به برکناری او اقدام کند که البته شهادت مجال نداد شهید مطهری اقدامی انجام دهد.» به نظر میرسد، مجموع موضعگیریهای آیتالله مطهری علیه دکتر شریعتی نیز از همین فرمول تبعیت میکند. از آنجا که شهید مطهری به عنوان یکی از مسئولان اصلی حسینیه ارشاد، دکتر شریعتی را از مشهد به تهران دعوت کرده و به او تریبون داده بود. پس از استقبال جوانان از سخنرانیهای ایشان و موضعگیریهای تند دکتر شریعتی علیه روحانیت، شهید مطهری احساس میکند که نقض غرض صورت گرفته است، لذا در مقابل دکتر شریعتی موضعگیری میکند. این گزارش مروری دارد به واکنشهای صورت گرفته به دیدگاههای دکتر شریعتی از زمان حضور وی در حسینیه ارشاد تا سالها بعد از مرگ وی.
جوان مشهدی در حسینیه ارشاد
مقام معظم رهبری تعامل دکتر شریعتی و شهید مطهری و چگونگی دعوت از دکتر شریعتی برای حضور در حسینیه ارشاد را این گونه روایت میکنند: «مرحوم شریعتی مرید آقای مطهری بود. یعنی مرید علمی و فکری آقای مطهری بود و این را من خودم از مرحوم شریعتی شنیده بودم و شاید بارها شنیده بودم. او در پی اختلاف با آقای مطهری نبود کما اینکه آقای مطهری هم در پی اختلاف به معنای شخصی با مرحوم شریعتی نبود. البته چرا، اختلاف فکری داشتند و یک سری اعتراضهایی را مرحوم مطهری بر شریعتی داشت که آن اختلافها را در اواخر برملا هم شده بود و آن ایرادها را ایشان گاهی در اینجا میگفتند. در سال 46 که کتاب «محمدخاتم پیامبران» مطرح شد و به مناسبت آن کتاب، آقای مطهری از عدهای خواستند که مقاله بنویسند، از جمله آغاز مرحوم دکتر شریعتی هم بود.
دکتر هم تازه دو سال بود که از فرانسه برگشته بود. ابتدا مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی میکرد. آقای مطهری ایشان را دیده و خیلی از او خوشش آمده بود. یک جوان خوب که خیلی هم هوشمند و بااستعداد و نکتهسنج و عمیق بود. انصافا کسی مثل آقای مطهری از شخصی مثل شریعتی طبعا خیلی خوشش آمده و از ایشان هم خواسته بود که یک چیزی بنویسند.
یک مقاله مفصلی مرحوم دکتر نوشت از «هجرت تا وفات پیغمبر» و همچنین بخشی از «سیمای محمد (صلیاللهعلیه و آله)» را که من در جریان این تبادل مقاله بودم. یعنی دکتر مشهد بود و آقای مطهری تهران بود. من هم میرفتم مشهد و برمیگشتم قم. گاهی در [جریان] تبادل این مقالهگیری و مقالهدهی به صورت پیغام یکی، دو دفعهای قرار گرفتم.
مرحوم مطهری وقتی که مقالات دکتر را دید خیلی خوشش آمد مخصوصا از مقاله «سیمای محمد (صلیاللهعلیه و آله)».
ایشان به من گفت که من سه بار این مقاله را خواندهام. از بس ایشان خوشش آمده بود از قلم شیرین و شیوهای مرحوم دکتر موجب شد که ایشان از دکتر دعوت کند که سخنرانی هم بیاید و دکتر گاهگاهی میآمد حسینیه، سخنرانی میکرد؛ خیلی کم.
تا سال 49 آمد و رفت دکتر از این سال به بعد در حسینیه ارشاد به دو ماه یک بار یا سه ماه یک بار رسید که ایشان میآمد و یک سخنرانی میکرد.» دکتر شریعتی نیز در بازجوییهای ساواک درباره حضور خود در حسینیه ارشاد میگوید: «... از طریق آقای مطهری که خراسانی هستند و با آثار و افکار من آشنا و در ضمن مسئول برنامههای دینی و علمی ارشاد، از من برای سخنرانی دعوت کردند و من برای اولین بار در برنامههای چهاردهمین قرن بعثت که ارشاد برگزار کرده بود، یک سخنرانی کردم تحت عنوان سیمای محمد...» شاید به دلیل همین آشناییها بود که وقتی استاد مطهری از حسینیه ارشاد رفت، دکتر شریعتی گفت: «با رفتن آقای مطهری، حسینیه از روح واقعا خالی شد... وقتی آقای مطهری گفت من نمیآیم من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد...»
سخنان تحریکبرانگیز شریعتی؟
سخنان دکتر شریعتی علیه روحانیت، واکنشهای طیفهای مختلف روحانی را در برداشت که شاید شهید مطهری در آخرین حلقه از منتقدین شریعتی قرار داشت.
شریعتی بارها تاکید میکند که در اسلام به جای روحانی، عالم دینی وجود دارد: «من، روحانیت را با علمای اسلامی یکی نمیگیرم، بلکه متضاد میبینم. در اسلام، ما دستگاهی، طبقهای یا تیپی به نام روحانیت نداریم. این اصطلاح خیلی تازه است و مصداق آن هم نوظهور. در اسلام ما عالم داریم در برابر غیرعالم نه روحانی در برابر جسمانی»، «آقا روحانی است. یعنی مصرفش چیست؟ متفکر اسلامی است؟ نه. عالم اسلامی است؟ نه. سخنران اسلامی است؟ نه. نویسنده یا مترجم اسلامی است؟ نه. پس چیست؟ ایشان یکپارچه نور است، مقدس است. شخصیت دینی است. آبروی دین است»، [در اسلام] سازمانی به نام روحانیت (Clerge) نیست و کسی روحانی حرفهای نمیشود. در اسلام میان مردم و خدا واسطه نیست، هر کسی مستقیما با او در تماس است»، «در اسلام روحانی نداریم، عالم داریم. رابطه آنان با مردم رابطه عالم و عامی و متخصص و غیرمتخصص است، نه مقدس و غیرمقدس، متبرک و غیرمتبرک، روحانی و مادی، مرید و مراد». «روحانی بارها گفتهام، که هم مفهومش و هم مصداقش و هم لفظش از فرنگ آمده خیلی هم تازه! همراه فکل و کراوات و دیگر مظاهر غربزدگی». سخنانی از این دست شاکله اصلی انتقادات تند دکتر شریعتی از روحانیت را تشکیل میداد و شاید همین امر باعث موضعگیریها علیه دکتر شریعتی شد.
انتقاد پدر از پسر
در سال 1351 و در اوج سخنرانیهای شریعتی در حسینیه ارشاد، پدرش استاد محمدتقی شریعتی طی نامهای به فرزند، از او میخواهد که در انتقاد از روحانیان و تاریخ آنان، احتیاط بیشتری کند. آنچنان که از پاسخ علی شریعتی برمیآید، استاد در بخشی از نامهاش مینویسد: «اگر امثال مجلسی را در عصر صفویه برای عملی که در ظاهر به نظر ما خلاف میآید، بدون در نظر گرفتن شرایط زمانه تخطئه کنیم، برای خواجهنصیر که برخلاف دستور صریح قرآن که «انالمساجدلله» زمین را به رسم مغول در برابر هولاکومی بوسیده، چه باید گفت؟ و اگر همه اینها را خطاکار بدانیم برای شیعه چه و که میماند؟»
شریعتی در پاسخ به پدرش مینویسد: «اکنون خوشبختانه، همانطور که دکتر تز «اقتصاد منهای نفت» را طرح کرد تا استقلال نهضت را پیریزی کند و آن را از بند اسارت و احتیاج به کمپانی استعماری سابق آزاد سازد، اسلام از چارچوب تنگ قرون وسطایی و اسارت در کلیساهای کشیشی و بینش متحجر و طرز فکر منحط و جهانبینی انحرافی و خرافی و جهالتپرور و تقلیدسازی که مردم را عوامکالانعام بار آورده بود و روشنفکر را دشمن مذهب و ترسان و گریزان از اسلام، آزاد شده است.»
انتقادهای روحانیون از شریعتی
روحانیون منتقد دکتر شریعتی را به سه گروه میتوان تقسیم کرد. نخست برخی مراجع تقلید، دوم روحانیون نوگرا و سوم تعدادی از ائمه جماعات مساجد.
درباره واکنش مراجع تقلید در یکی از اسناد ساواک آمده است: «اخیرا از طلاب قم نزد آیتالله شهابالدین نجفی مرعشی و شریعتمداری مراجعه و اظهار داشتهاند که دکتر علی شریعتی در یکی از سخنرانیهایش در حسینیه ارشاد منکر امام زمان شده و گفته است دعای ندبه سند معتبر ندارد، آقای مرعشی گفته من دکتر شریعتی را نمیشناسم ولی اگر او چنین حرفی گفته باشد، کافر است.» اوایل شهریور، مخالفان مذهبی شریعتی موفق شدند که اولین فتوای رسمی علیه حسینیه ارشاد را بگیرند که در آن مقلدان از حضور در ارشاد یا مطالعه کتب منتشر شده توسط آن منع شده بودند. نهم آبان ماه 1351 آیتالله سیدمحمدصادق روحانی در پاسخ به استفتایی درباره حسینیه ارشاد و علی شریعتی نوشت: «نشریات اخیر موسسه فوقالذکر و سخنرانیهای نامبرده در این ایام پا به مرحله خطرناکی گذاشته...
هرگز تصور نمیرفت... کار محاربه با تشیع و شیعهگری و محاربه با خاندان رسالت چنان اوجی بگیرد که موسسهای اینگونه آزادانه برخلاف مذهب تشیع و دین مقدس اسلام و قوانین آسمانی آن مطالبی را منتشر و سخنرانیهای زهرآلود در آن بشود. در هر صورت با وضع فعلی این موسسه، حقیر شرکت در مجالس آن را حرام میدانم.» چهاردهم آبان نیز فتوایی مشابه توسط آیتالله سیدحسن طباطبایی قمی منتشر شد.
همزمان برخی روحانیون نوگرای حوزه علمیه قم نیز نقد شریعتی را آغاز کردند. در همین راستا آیتالله ناصر مکارم شیرازی با چاپ مقالهای در مجله مکتب اسلام و با عنوان «آیا شورا مبنای حکومت اسلامی است؟» نظر شریعتی را نادرست دانسته و استدلال کرده بود که شیعه به انتخاب خلیفه براساس رای شور معتقد نیست و خلیفه را منتخب خدا و پیامبر میداند. چندی بعد مقالهای دیگر توسط آیتالله مکارم در همین نشریه منتشر شد. وی به شریعتی توصیه کرده بود که قبل از ارائه نظراتش با اهل فن مشورت کند. مجله مکتب اسلام قبل از آن هم در پاسخ به پرسش شریعتی درباره دعای ندبه که در جزوه «انتظار مکتب اعتراض» مطرح کرده بود، وی را به تندی نقد کرده بود.
برخی از این نقدها پاسخ شریعتی را نیز در پی داشت. او چند نامه به مکتب اسلام نوشته و به برخی دیگر از منتقدان خود نیز پاسخ داده است. برای نمونه او در پاسخ به یکی از این مطالب با عنوان «دفاع از اسلام و روحانیت، پاسخ به برقعی و دکتر علی شریعتی» نامهای تند به مدیر چاپخانه فیض قم نوشته و رونوشت آن را به آیتالله گلپایگانی و دیگر آیات عظام نیز فرستاد.
طیف سوم منتقدین روحانی شریعتی، واعظان برخی مساجد تهران بودند که مشهورترین آنها شیخ قاسم اسلامی، شیخمحمد علی انصاری، حسین روشنی و ابراهیم انصاری زنجانی بودند. به این جمع شیخ احمد کافی، واعظ و مداح مشهور مهدیه تهران را نیز باید اضافه کرد. آنان شریعتی را متهم به سنیگری، وهابیگری و مخالفت با اصول شیعه میکردند. در یکی از اسناد ساواک آمده است: «سیدرضا صدر، امام جماعت مسجد امام حسین واقع در میدان شهناز، ضمن صحبتهای خصوصی گفته است من از آیتالله خوانساری پرسیدم رفتن معممین به حسینیه ارشاد چه صورتی دارد؟ او گفت با این برنامههایی که دارند رفتن به آنجا صلاح نیست. آنگاه اضافه نموده علت این موضوع این است که دکتر شریعتی و چند نفر دیگر علیه مذهب شیعه در آنجا صحبت میکنند.» با انتشار سخنرانیهای جدید شریعتی همچون «تشیع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، حمله به شریعتی تندتر شد. حتی انصاری قمی خواستار حبس و اعدام شریعتی شد و از دولت خواست که با وی به عنوان جنایتکار و خرابکار برخورد کند. او به دولت، مردم و روحانیون هشدار داده بود که «در یک قرن اخیر، اسلام و تشیع هیچگاه دشمنی خطرناکتر و گستاختر از علی شریعتی به خود ندیده است».
انتقادهای مطهری از شریعتی
در یکی از اسناد ساواک آمده است: «شدیدترین وضع اختلافات بین طرفداران شریعتی و مخالفین وی فعلا در مدرسه حقانی است، زیرا یکی از مدرسان آن مدرسه به نام مصباحیزدی که از موسسین در راه حق نیز میباشد، از مخالفان سرسخت شریعتی است. لذا طرفداران شریعتی در جلسات درس وی شرکت نکرده و مقالاتی را بر رد شریعتی مینویسد، پاره میکنند و شاگردان مصباح هم مقالات شریعتی را پاره میکنند... قرار است برای چهلم مصطفی خمینی، آقای مرتضی حائری به اتفاق شهابالدین اشراقی به عراق مسافرت کنند و شهابالدین اشراقی در این مسافرت نامهای از [امام] خمینی بگیرد که صراحتا در آن بنویسد شریعتی از مانیست، او را نفی کند... اگر چنین اعلامی از جانب خمینی در مورد شریعتی صادر شود، دیگر طرفداران شریعتی ساکت شده و به کلی از بین خواهند رفت» آیتالله محمدیزدی، رئیس جامعه مدرسین قم در خاطرات خود از جلسه مدرسین قم پیش از انقلاب برای تصمیمگیری درباره شریعتی مینویسد: «آقای مصباح در آن ماجرا قائل به دیدگاه خاصی بودند و بقیه اعضای جامعه در برابر ایشان قرار داشتند. جلسه مزبور در منزل آیتالله حسین نوری همدانی تشکیل شده بود و بحث به مرز کفر و ایمان رسیده بود... بعضیها صریحا شریعتی را تکفیر میکردند و بعضی دیگر نظر ملایمتری داشتند... پس از شور و مشورت، آقایان به این نتیجه رسیدند که اعلام کفر در مورد شریعتی بازتاب خوبی ندارد و در کل به مصلحت اسلام و مسلمین نیست.»
شریعتی نهایتا به دلیل دستگیری پدرش، در تیرماه 1352 خود را تسلیم کرد و زندانی شد. حدود یک ماه پس از دستگیری شریعتی در یکی از اسناد ساواک آمده است: «روز دوشنبه 15/5/1352 دکتر سیدمحمد بهشتی، سیدهادی خامنهای و چند نفر از طلاب قم به منظور دید و بازدید از مرتضی مطهری در منزل وی [...] حضور داشتند. مطهری ضمن انتقاد از شریعتی گفت صرفنظر از افکار نادرست وی و غرور و اشتباهاتش، ضربه جبرانناپذیری بر هماهنگی روحانیت و طبقه تحصیلکرده زد و آنها را نسبت به هم سخت بدبین نمود و احساسات جمعی از جوانان خام را علیه روحانیون برانگیخت.» (عالم جاودان استاد شهید مرتضی مطهری – ص 444)
کمتر از شش ماه از مرگ نابهنگام شریعتی نگذشته بود که در اوج تکفیرها و تفسیقها درباره وی، نامهای به امضای مهندس مهدی بازرگان و آیتالله مرتضی مطهری منتشر شد. این نامه که به خط آیتالله مطهری نگاشته شده، تاریخ 23/9/1356 را بر خود دارد. انتشار نامه مهندس بازرگان و آیتالله مطهری درباره شریعتی ابعاد گسترده مناقشه بر سر او را آشکارتر کرد. آیتالله مطهری، نامه را چنین آغاز میکند: «نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی شریعتی مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل اساسی و حیاتی و وسیله بهرهبرداری افراد و دستگاههای مغرض گردیده است، اینجانبان تبادلنظر در این مسائل را ضرور دانستیم.»
در ادامه نامه آمده است: «اینجانبان که علاوه بر آشنایی به آثار و نوشتههای مشارالیه، با شخص او فیالجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهایی از قبیل سنیگری و وهابیگری به او بیاساسی است و او را در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت گرایش غیراسلامی نداشته است.» اما در این نامه آنچه مناقشهها را افزون کرد، بخش پایانی آن بود. نویسنده نامه در این بخش آورده بود: «ولی نظریه اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعه وافی داشته باشد، تا آنجا که گاهی از مسلمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بیخبر میماند، هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه میافزود، در مسائل اسلامی – حتی در مسائل اصولی – دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت است.» مهندس بازرگان بعدها امضای خود از این نامه را پس گرفت.
اما شهید مطهری در موارد دیگری انتقادهایی به دکتر شریعتی داشت که برخی از آنها اینچنین است: «صرفنظر از افکار نادرست و غرور و اشتباهاتش ضربه جبرانناپذیری به هماهنگی روحانیت و طبقات تحصیلکرده زده و آنها را سخت نسبت به روحانیون بدگمان کرده است.» (استاد شهید به روایت اسناد – ص 217) «اوضاع آبستن حادثه قرن 13 هجری است (اشاره به فرقهسازی بابیه). در نوشتههای مرحوم (شریعتی) بذر این انشعاب شوم وجود دارد.» (سپری در زندگانی استاد ص 127) این جزوه (اشاره به اسلامشناسی ارشاد) مانند غالب نوشتههای نویسنده از نظر ادبی و هنری اعلی است، از نظر علمی متوسط است، از نظر فلسفی کمتر از متوسط و از نظر دینی و اسلامی صفر است!» (استاد مطهری و روشنفکران. ص 34) «به نظر من این جزوه (اسلامشناسی ارشاد) چیزی که نیست اسلامشناسی است. حداکثر بگوییم اسلامسرایی یا اسلام شاعری است. نویسنده جزوه نظر به غرور بیحد و نهایتش همانطور که خاصیت هر مغروری است، عقده ندانستن علوم اسلامی از فلسفه و کلام و فقه و عرفان و غیره دارد.» (مطهری و روشنفکران. ص 42)» این جزوه (حسین وارث آدم) نوعی روضه مارکسیستی است که تازگی دارد.» (یادداشتهای مطهری. ص 218).
اما شاید تندترین انتقاد شهید مطهری به دکتر شریعتی در آستانه پیروزی انقلاب و در نامهای خصوصی به امام خمینی(ره) بیان شد. در بخشی از این نامه آمده است: «کوچکترین گناه این مرد بدنام کردن روحانیت است. او همکاری روحانیت با دستگاههای ظلم و جور علیه توده مردم را به صورت یک اصل کلی اجتماعی درآورد و مدعی شد که ملک و مالک و ملا و به تعبیر دیگر تیغ و طلا و تسبیح همیشه در کنار هم بوده و یک مقصد داشتهاند.» ... «و خدا میداند که اگر خداوند نبود از باب «و یمکرون و یمکرالله و الله خیر الماکرین» در کمین او نبود او در ماموریت خارجش چه بر سر روحانیت و اسلام میآورد.»