تاریخ انتشار : ۰۶ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۰:۳۶  ، 
کد خبر : ۲۳۴۲۱۹

چرا وحدت حوزه و دانشگاه ؟


صالح اسکندری
امروز 27 آذر ماه سالروز شهادت منادی وحدت حوزه و دانشگاه آیت‌الله شهید دکتر محمد مفتح در سنگر جهاد و اجتهاد است. روزی که برای نام آن یکی از اهداف و آرمانهای اصیل نظام اسلامی انتخاب شده است. اما چرا وحدت حوزه ودانشگاه یکی از اهداف انقلاب اسلامی است؟ مگر قرار است محصول این اتحاد چه باشد؟
آیا صرف ورود دانشگاهیان به حوزه ها و یا معممین به دانشگاه ها اهداف وحدت حوزه و دانشگاه تحقق یافته است؟ آیا اکتفا به چند کتاب معارف در دانشگاه می تواند اهداف این وحدت را تامین کند؟ آیا صرف ترمی شدن و نمره ای شدن برخی سطوح در حوزه ها قادر است پروسه تحول در حوزه های علمیه را سرعت ببخشد؟ و ...
به نظر می رسد این رویکردهای سطحی هیچ یک آرمان انقلاب اسلامی نبوده و نیست اگر چه همین اندازه هم در موقعیت فعلی غنیمت است. هدف از وحدت حوزه و دانشگاه پایان دادن به ذهنیت وابسته نخبگان در ایران و استقلال فکری، علمی و فرهنگی است.
شرط اول استقلال در همه جوامع «استقلال فکری» است. استقلال فکری به معنای انفصال پیوند از پایین به بالا به غرب است. استقلال فکری از نظر امام خمینی(ره) یعنی شیوه زندگی مستقل، افکار مستقل، دانشگاه مستقل، رادیو مستقل، تلویزیون مستقل، سینمای مستقل، بدون واهمه از اطلاق کهنه پرستی توسط روشنفکران غرب زده است. (صحیفه نور ، ج 9، ص 158 و 159 )
ذهنیت وابسته نخبگی در ایران علت والعلل عقب ماندگی برخی نخبگان ایرانی از جامعه هوشمند ایران است.نظام آموزشی و تربیتی در رژیم پهلوی طوری سامان یافته بود که اصل را بر عدم تربیت مستقل افراد می گذاشت. نظام تربیتی وابسته پهلوی از همان ابتدا فرد را به جای یک ایرانی مسلمان یک موجود وابسته بار می آورد. این نوع آموزش از کودکستان، دبستان و دبیرستان و تا مقطع دانشگاه ادامه داشت.
به نظر امام خمینی(ره) این نظام تربیتی فاسد به مرور این بیماری فرهنگی را در بین ایرانیان به وجود آورد که ما نمی توانیم کار بکنیم. ما همه چیز را باید از خارج بیاوریم. حتی اگر مشابه آن کالا و یا تخصص را در داخل داشته باشیم. امام بر این باور بودند که این مسئله اتفاقی نبود بلکه یک فرایند کاملا برنامه ریزی شده برای اخذ هویت و شخصیت از جامعه ایرانی بود. رژیم پهلوی می خواست خوف اینکه «ما نمی توانیم» را در دلها و قلب ها نهادینه کند.(همان)
رژیم پهلوی حتی اگر یک آپاندیس ساده را می خواستند عمل کنند و طبیب حاذق داخلی هم وجود داشت اما برای سرکوب سرمایه های فکری و انسانی کشور و همچنین به منظور در تقابل قرار دادن بسترهای ساختاری با نخبگان پزشک از خارج می آوردند الگوبندى سهم ما می توانیم در استقلال اقتضاى « طبیعت جریان زندگى بشر» است. ‌اگر کشورى خواهان عزت، ‌اقتدار ، استقلال، هویت، امنیت و رفاه است باید به ما می توانیم باور داشته باشد.
پرواضح است که دانش از دیرباز یکى از منابع اصلى تولید قدرت بوده وامپراتورى‌هاى بزرگ درپرتو دانش اتباع خود پابرجا ماندند و بردشمنانشان فائق آمدند، اما تجربیات جدید نشان می دهد که دانش محصول قدرت است و اراده قدرت مى‌تواند درحرکت، شتاب وسمت وسوى دانش موثر باشد. به همان میزان یک قدرت می تواند نظام دانایی و سرمایه های فکری و انسانی را سرکوب نماید. همان کاری که به اعتقاد امام خمینی(ره) رژیم پهلوی به عنوان قدرت مستقر در دوران تسلط بر ایران صورت می داد.
در واقع درک رابطه بین قدرت و «ما می توانیم» مسبوق به پذیرش تاثیرات متقابل این دوفاکتور طبیعى بر یکدیگر است. متاسفانه ضعف نظری نخبگان برونگرا با ذهنیت وابسته و عدم تطابق و تجانس آنها با تغییر و تحولات درونگرای ملت مسلمان ایران، مولد نوعی آموزش و مدیریت و تفکر غیر مردمی، توزیعی، تقلیدی، غیر ابتکاری، با قوانین یک جانبه و از بالا به پایین شده است که فاقد توانایی کشف قواعد تحول است و این از آن روست که باوری به منطق درونزای تغییرات اجتماعی و سیاسی در ایران بین برخی از نخبگان وجود ندارد.
انقلاب اسلامی ایران هر چند در عرصه عمل منادی سکولاریسم زدایی از جامعه و احیای مذهب است اما در عرصه نظر بخصوص در حوزه های آکادمیک، سکولاریسم زدایی کم رنگ و در برخی اوقات حتی لبه های سکولارسازی تیز تر و برنده تر بوده است. این در حالی است که انتظار این بود به برکت انقلاب اسلامی یک انقلاب علمی نیز در دانشگاه ها به منظور سکولاریسم زدایی صورت بپذیرد.
در این میان حضور اساتید سکولار در دانشگاههای جمهوری اسلامی از عجایب دوران ماست. در جامعه ای که ملت و دولت قائل به تلفیق ذاتی دیانت و سیاست هستند سپردن آینده سازان مملکت به دست کسانی که حداقل اعتقادی به مبانی نظام اسلامی ندارند جزء پدیده های نادر در فرمول های نخبه پروری محسوب می شود.
در واقع با مکانیسم فعلی که امتزاجی از یک ساختار سکولار، محتوای درسی سکولار و اساتید سکولار است چه انتظاری می توان از فارغ التحصیلان دانشگاه‌ها به خصوص در حوزه های علوم انسانی داشت.متاسفانه در برخی از دانشگاه های معتبر کشور عده ای از اساتید که از بودجه بیت المال مسلمین ارتزاق می کنند هنوز «مردمسالاری دینی» را یک موضوع مناقشه برانگیز می دانند و خود را در موضع دفاع از دموکراسی غربی قرار می دهند.
امروز نوبت آن رسیده است که زنگار سکولاریسم از چهره دانشگاه‌های کشور زدوده شود. مسئولان سابق و لاحق وزرات علوم در مقابل مردم و فرزندانشان مسئول اند و باید به این سئوال ها پاسخ دهند چرا روحیات جوانان و محصلان کشور پس از گذر از مقطع دانش آموزی و ورود به مقطع دانشجویی این‌قدر دستخوش تحول می شود؟
آیا تمام این تغییرات اقتضای روحیه جوانی است؟ چرا در برخی دانشگاه ها علم آموزی و تحصیل از اولویت اصلی دانشجویان خارج شده است؟ چرا به طور کاملا سازمان یافته به اختلاط پسر و دختر دامن زده می شود؟ چرا از اردوهای مختلط زیرزمینی جلوگیری نمی شود؟ چرا برخی اساتید به طور صریح در کلاس‌ها مروج غرب گرایی و منش و ممشای سکولار در زندگی فردی و اجتماعی هستند؟
البته کسی منکر ضرورت برپایی کرسی سکولاریسم در دانشکده‌های علوم انسانی نیست اما چرا عده ای از اساتید حتی بر سر کلاس «مبانی انقلاب اسلامی» ، منطق امام خمینی (ره)، اندیشه مترقی ولایت فقیه، سخت افزار و نرم افزار نظام اسلامی را پای انگاره های پوسیده و نخ نمای سکولاریسم ذبح می کنند و اجازه انتقاد هم نمی دهند. مسئولان گذشته حال و آینده وزارت علوم در قبال فرزندان پاک این ملت مسئول هستند و شایسته است به مطالبات بحق مردم پاسخگو باشند اما آیا هنوز نوبت پاسخگویی نرسیده است؟
در تکمله بحث اینکه تا زمانی که مراکز تولید علم در ایران یکی از چرخ دنده های کارخانه سکولاریزاسیون هستند نمی توان به جبران مافات توسط جریان نخبگی در ایران امیدوار بود.
باید به ذهنیت وابسته نخبگی در ایران پایان داد و بسترها را برای تفکر بومی و اسلامی هموار کرد. حیات نخبگی در جامعه ایران متداوم اما گذار آن به درونزایی نیز اجتناب ناپذیر است. این گذار را باید به نحو احسن مدیریت کرد.‏

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات