تاریخ انتشار : ۳۱ خرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۲۴  ، 
کد خبر : ۲۴۰۱۵۲
گزارش «مردم‌سالاری» از نیم‌قرن روابط ایران و آمریکا

آمریکا دشمن دائمی ایران می‌ماند؟


پروین طالبیان
در ساعات آغازین 19 فروردین 1359 طی دستوری از سوی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا، قطع روابط سیاسی و بازرگانی با جمهوری اسلامی ایران اعلام می شود. این دستور که 5 ماه پس از تصرف سفارت آمریکا در تهران به وقوع پیوست، عکس‌العمل جدید دولت آن کشور در برابر گروگانگیری دیپلماتهای آمریکایی در ایران بود. کارتر پیش از قطع رابطه با ایران، چند مرحله اقدامات سیاسی و اقتصادی علیه جمهوری اسلامی ایران به عمل آورده بود. در نخستین عکس‌العمل، روز 22 آبان 1358 دستور توقیف کلیه دارایی‌های ایران در بانکهای آمریکایی و شعبه‌های خارجی آن را صادر کرد و خرید نفت از ایران را متوقف ساخت. در 13 آذر، پانزده عضو شورای امنیت تحت فشار آمریکا به اتفاق آرا قطعنامه شماره 457 را در محکومیت اشغال سفارت آمریکا در تهران منتشر کردند. ارجاع موضوع گروگانگیری به دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه از دیگر اقدامات آمریکا بود. رأی این دیوان نیز روز 24 آذر علیه ایران صادر شد و 15 قاضی این دادگاه به اتفاق آرا جمهوری اسلامی ایران را به دلیل تصرف سفارت آمریکا محکوم کردند. در نهم دی 1358، شورای امنیت سازمان ملل تحت فشار آمریکا قطعنامه 461 را در موضوع مجازات‌های اقتصادی علیه ایران تصویب کرد و تا 17 دی به ایران مهلت داد تا گروگانهای آمریکایی را آزاد کند. علاوه بر این بسیاری از مفسران آمریکایی نیز از نیروی موسوم به «واکنش سریع» که در 11 دی 1358 به دستور کارتر در خلیج فارس شکل گرفت به عنوان عکس‌العمل واشنگتن در مقابل واقعه تصرف سفارت آمریکا در تهران یاد کردند.
دستور قطع رابطه با ایران 17 روز قبل از مداخله نظامی آمریکا در منطقه طبس با هدف آزادسازی گروگانها اتخاذ شد. جیمی کارتر پس از صدور فرمان قطع رابطه، در سخنانی اعلام کرد دیپلماتهای ایرانی 24 ساعت فرصت دارند خاک آمریکا را ترک کنند. کارتر در سخنان خود راجع به قطع رابطه با ایران اظهار داشت:
«... مطالبات شاکیان آمریکایی و شرکتها، از اموال مسدود شده ایران در آمریکا برداشت خواهدشد و مسئولیت بحران با شورای انقلاب ایران است که خود را پشت سر دانشجویان پنهان می‌کند. اگر گروگانها آزاد نشوند، تصمیمات شدید‌تری علیه ایران اتخاذ خواهد شد و آمریکا با هم پیمانان خود اقدامات مقتضی به عمل خواهد آورد. هیچ ویزای جدید برای ایرانیان صادر نخواهدشد وکلیه ویزاهای صادر شده پس از بحران باطل می‌باشد...» در پی این تصمیم، از یکسو دفتر امام خمینی اعلام کرد «نظر امام در مورد گروگانها عوض نشده و مثل گذشته سفارت و گروگانها تا تشکیل مجلس شورای اسلامی و تعیین سرنوشت آنها توسط وکلای مردم در دست دانشجویان باقی خواهد ماند» و از جانب دیگر امام خمینی خود بیانیه جداگانه‌ای در این رابطه در 19 فروردین منتشر کردند. در پیام امام خمینی آمده است:
«... ملت شریف ایران اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است. رابطة بین یک ملت بپاخاسته برای رهایی از چنگال چپاولگران بین‌المللی با یک چپاول‌گر عالم‌‌خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاول‌گر است. ما، این قطع رابطه را به فال نیک می‌گیریم چون که این قطع رابطه، دلیلی بر قطع امید آمریکا از ایران است. ملت رزمندة ایران، این طلیعة پیروزی نهایی را که ابرقدرت سفاکی را وادار به قطع رابطه یعنی خاتمه دادن به چپاول‌‌گری‌ها کرده است، اگر جشن بگیرد حق دارد. ما امیدواریم که نابودی سرسپردگانی مثل سادات و صدام حسین به زودی انجام گیرد. ملت‌های شریف اسلامی به این انگل‌های خائن، آن کنند که ملت ما با محمد‌رضای خائن کرد و به دنبال آن برای آزاد زیستن و به استقلال تمام رسیدن، قطع روابط با ابرقدرت‌ها خصوصاً آمریکا نمایند. من کراراً گوشزد نموده‌ام که رابطه با امثال آمریکا، رابطة ملت مظلوم با جهان خواران است. شما ای ملت عزیز که برای رضای خداوند متعال، با بانگ الله اکبر بر دشمنان خود چیره شدید و آزادی و استقلال را به دست آوردید، با اتکال به خداوند تعالی و حفظ وحدت کلمه، مهیا باشید برای رودررویی دشمنان اسلام و دشمنان مستضعفین. شما،‌به خواست خدای تعالی پیروز هستید و بر مشکلات غلبه خواهید کرد...»
ایران و آمریکا در دهه 1960
در سال 1960 (1339) جان اف کندی از حزب دموکرات به ریاست جمهوری ایالات متحده انتخاب شد. دموکرات‌ها برخلاف جمهوری‌خواهان تمایل چندانی به اعطای کمک‌های پرشمار نظامی و مالی به دولت‌های دیگر خصوصا دولت ایران نداشتند. به همین خاطر اصلاحات ساختاری را برای برخی کشورهای آمریکای لاتین و ایران مدنظر داشتند. اصلاحات ارضی مورد نظر، عامل کندی اصلاح ساختار کشاورزی در میان مردم و مالکان بزرگ بود. دولت آمریکا بدین منظور دکتر علی امینی را که سفیر ایران در واشنگتن بود برای نخست‌وزیری ایران به شاه تحمیل کرد. در فروردین سال 1340 امینی دولت را عهده‌دار شد، اما پس از مدتی محمدرضا که چندان تمایلی به امینی نداشت به آمریکائیان وعده همکاری داده و با جلب نظر آنها امینی را کنار گذاشت و خود انجام اصلاحات را برعهده گرفت. شاه پس از کناره‌گیری امینی، اسدالله علم را به نخست‌وزیری منصوب کرد. شاه یک طرح شش ماده ای را جهت انجام برخی اصلاحات سیاسی - اقتصادی تهیه کرد و در ششم بهمن سال 1341 آن را به رفراندوم گذاشت و نام این رفراندوم را نیز انقلاب سفید یعنی انقلاب بدون خون‌ریزی نهاد. امام خمینی (ره) نسبت به این رفراندوم واکنش نشان داده و آنرا تحریم کردند.
شاه در اسفند همان سال در پایگاه هوایی دزفول، روحانیت را به نشان دادن ضرب شست دولت حواله داد. در فروردین سال 1342 به هنگام بزرگداشت مجلس شهادت امام صادق(ع) و با حضور آیت‌الله گلپایگانی، کماندوهای دولتی به مدرسه فیضیه حمله کردند و تعدادی از طلاب را به شهادت رساندند. خردادماه سال 1342 و همزمان با بعدازظهر روز عاشورا امام خمینی‌(ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی و انتقادات تندی علیه دولت مطرح کردند. دولت نیز سحرگاه 11 محرم یعنی یک روز پس از سخنرانی امام، ایشان را دستگیر کرده و به زندان و سپس در منزل تحت محاصره منتقل کردند. اما با اصرار علما و قیام‌های مردمی، رژیم نهایتا امام خمینی (ره) را در فروردین 1343 آزاد کرده و مجددا به قم برگرداند.
کاپیتولاسیون
جان اف کندی در سال 1963 (1342) ترور شد و لیندن جانسون جانشین وی شد. سیاست خارجی جانسون برخلاف سلف خود، گسترش نیروی نظامی آمریکا در مناطق مختلف جهان و تقویت پایگاه حضور آنان در کشورهای مختلف بود. در این دوره محمدرضا از فرصت استفاده کرده و ضمن خرید‌های کلان نظامی، مستشاران نظامی بیشتری را نیز وارد ایران کرده بود. دولت آمریکا نیز همزمان در پی کسب امتیازات ویژه‌ای برای نظامیان خود در ایران برآمد. بنابراین دولت اسدالله علم در 26 آبان 1342 لایحه اعطای مصونیت قضایی به نظامیان آمریکایی یعنی همان کاپیتولاسیون را به مجلس سنا تقدیم کرد. اما پیش از اینکه این لایحه - که به نحو کاملا مخفیانه‌ای به مجلس سنا تقدم شده بود- به تصویب برسد، علم جای خود را به حسنعلی منصور داد. منصور نیز بر تصویب این لایحه پافشاری نموده، آنرا به ضمیمه یک ماده واحده در شب سوم مرداد 1343 از تصویب سنا گذراند. این لایحه به حاکمیت ملی ایران خدشه وارد می‌ساخت و تضعیف اقتدار قلمرو قضائی کشور را در برداشت.
در پی تصویب سنا، در 21 مهر 1343 نیز این لایحه با 74 رای موافق در برابر 61 رای مخالف به تصویب مجلس شورای ملی رسید. دولت نتوانست از انتشار خبر این تصویب جلوگیری کند و لذا به زودی جامعه ایران متوجه شده و عکس‌العمل نشان داد. مهمترین پاسخی که به این لایحه داده شد، سخنرانی و افشاگری امام خمینی در آبان ماه 1343 بود. امام‌(ره) در صبح چهارم آبان، در میان انبوه جمعیتی که در منزل ایشان گرد آمده بودند سخنرانی کرده و استقلال ایران را به موجب این لایحه فروخته شده خواندند. بواسطه همین آگاهی بخشی امام خمینی (ره) دولت در انفعال کامل قرار گرفته بود، بنابراین در شب 13 آبان 1343 ایشان دستگیر و سپس به ترکیه تبعید شدند. با این اقدام، دولت اینگونه می‌اندیشید که صدای مخالفان خاموش شده است.
خریدهای تسلیحاتی
از ابتدای روی کار آمدن محمد رضا پهلوی، وی بدنبال تجهیز بیش از پیش ارتش بود. او در ابتدا با کمکهای دولت آمریکا از محل اصل چهار ترومن سعی کرد این تجهیزات را فراهم کند. هر وقت که در آمریکا روسای جمهور دموکراتی مثل کندی یا کارتر بر سر کار می‌آمدند، شاه ناراحت می‌شد چرا که نمی‌توانست جاه طلبی های نظامی خود را تامین کند. اما همین که روسای جمهور جمهوری خواه بر مسند قدرت تکیه می‌زدند شادمان می‌شد. خریدهای نظامی ایران از سال 1343 و با آغاز نخست وزیری هویدا رشد بیشتری پیدا کرد و خصوصا در دهه 1350 با افزایش قیمت نفت به اوج خود رسید. در این دو دهه برنامه فروش تسلیحاتی جایگزین برنامه کمکهای نظامی شد. بدین منظور سر لشکر حسن طوفانیان به عنوان مامور خرید سلاحهای جنگی تعیین شد. بدیهی بود که در این میان هر شرکت اسلحه سازی که می‌توانست بیشتر توجه مسئولین نظامی و دلالان اسلحه در ایران را به خود جلب کند، می‌توانست کالای نظامی بیشتری به دولت ایران بفروشد و لذا در این میان مسئولان ایرانی رشوه های کلان می‌گرفتند. دولت ایران همچنین در پیمان بغداد که یک پیمان نظامی - امنیتی و با حضور آمریکا بود نیز عضو شد.
در این دوره و خصوصا در دهه 1350 ایران یکی از مهمترین متحدین نظامی آمریکا، خارج از قاره اروپا و اصلی ترین متحد وی در منطقه خلیج فارس به شمار می‌رفت. ارتشبد طوفانیان بین سالهای 57-1343 در تمام فروشهای تسلیحاتی آمریکا به ایران عمیقا در گیر بود. وی به اقتضای موقعیت خود نه تنها با مقامات ارتش آمریکا تماس دائم داشت بلکه با بالاترین مقامات اجرایی معاملات دفاعی و اسلحه نظیر تام جونز، نورثروب و ویلیام میلی در تماس بود. فردوست در زمینه خرید تجهیزات نظامی اینگونه می‌گوید: در یک فاصله زمانی بیست ساله از 1971 -1950 تمام خرید تسلیحاتی ایران از آمریکا به یک میلیارد دلار هم نمی‌رسید. ولی بین سالهای 78-1971 یعنی فقط در عرض هشت سال آخر سلطنت محمد رضا میزان خرید سلاح از آمریکا به رقم نجومی نوزده میلیارد دلار بالغ شد. این خریدها شامل انواع هواپیما‌های جنگنده، تانکها، نفر برها، سلاحهای سبک و خودکار، ناوچه و زیر دریایی می‌شد. آخرین سفارش نظامی شاه به آمریکا خرید چند فروند هواپیمای آواکس به مبلغ 2 میلیارد دلار بود که با پیروزی انقلاب اسلامی، دولت آمریکا از تحویل آنها به ایران خودداری کرد.
شعله‌ور شدن انقلاب اسلامی
سالهای 56 و 57 را باید سالهای ظهور همگانی و ملی انقلاب اسلامی ایران خواند. مردم ایران قیام سراسری خود را در سال 1356 و به دنبال انتشار مقاله توهین آمیز احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات آغاز کردند. باچهلم شهدای شهرهای مختلف که در سراسر ایران برگزار می‌شد دامنه قیام روز به روز گسترده تر می‌شد. در این ایام جیمی کارتر از حزب دمکرات رئیس جمهور آمریکا بود. اقدامات و گفتارهای وی پیرامون اوضاع ایران نشان از عدم درک حقیقی مسائل ایران داشت. کارتر شعار خود را برای کشورهای جهان سوم ایجاد فضای بازسیاسی در نظر گرفته بود به همین دلیل به اجبار وی و اکراه محمد رضا پهلوی تعداد زیادی از انقلابیون زندانی آزاد شدند و به جمع سایر انقلابیون پیوستند. از طرف دیگر ایران که خود در تب و تاب یک انقلاب بزرگ بود از طرف کارتر جزیره ثبات نام گرفت که خود نشان از بی اطلاعی او از اوضاع ایران داشت اما دولتمردان آمریکایی که نمی‌خواستند حکومت پهلوی را از دست بدهند حفظ رژیم پهلوی و سرکوب اغتشاشات را در دستور کار خود قرار دادند.
استمپل وابسته سیاسی سفارت آمریکا در تهران که خود ناظر انقلاب اسلامی ایران بوده است در این باره می‌گوید: روز نهم نوامبر 1978 (8 آبان 1357) ایالات متحده اعلام کرد با تومهای پلیس، 25 هزار کپسول اشک آور و سایر وسائل ضد شورش را به شاه خواهد فروخت. علاوه بر این هدایت و کنترل اغتشاشات غیر نظامی در نبردهای خیابانی بین پلیس و تظاهر کنندگان نیز بر عهده مستشاران آمریکایی بود. امااین حمایت آمریکا سودی به حال شاه نبخشید و در نهایت آمریکا به شاه اعلام کرد که باید از ایران برود. سال 57، تب و تاب انقلاب شدت یافته بود و در شهرهای مختلف، مردم راهپیمایی های گسترده راه انداخته بودند. نخستین واقعه ای که در سال 57 رخ داد فاجعه سینما رکس آبادان بود که در مرداد ماه سال 57 اتفاق افتاد. هدف رژیم از این کار بی اعتبار کردن چهره انقلابیون مذهبی بود تا بدین وسیله نشان دهد که انقلابیون با سینما مخالف هستند. اما چندی نگذشت که مشخص شد خود رژیم عامل این اتفاق بوده است. مدتی بعد در هفدهم شهریور سال 57 اتفاق ناگواری تمام ایران را به لرزه در آورد. تعداد بسیاری از تظاهرکنندگان در میدان ژاله به خاک و خون کشیده شدند. پس از حادثه،این روز، روز جمعه خونین و در زبان انقلابیون یوم الله هفده شهریور نام گرفت. بیست روز پس از هفده شهریور کارتر نامه ای به شاه نوشت و اعلام کرد که ما از شما حمایت می‌کنیم.
در مهر ماه سال 57 برژینسکی با شاه تماس می‌گیرد و می‌گوید: ما به طور کامل از هر گونه اقدام سرکوبگرانه ای حمایت می‌کنیم. کارتر خود نیز در مورد ایران دچار تزلزل فراوان شده بود و قدرت تصمیم گیری خود را از دست داده بود. وزارت خارجه آمریکا نظرش در مورد امام خمینی (ره) این بود که در نهایت ایشان مانند رهبران جبهه ملی است. پس اگر اوضاع را به نحوی ادامه بدهند که کشور بدست جبهه ملی بیفتد نظرات امام خمینی نیز تامین می‌شود. بنابراین مدتی بعد شاپور بختیار از نهضت آزادی به نخست وزیری برگزیده شد. نهضت آزادی از دل جبهه ملی بیرون آمده بود. 13 آبان سال 57 تعداد زیادی از دانش آموزان و دانشجویان در خیابانهای اطراف دانشگاه تهران تظاهرات می‌کردند که با حضور نیروهای رژیم شاهنشاهی دانش آموزان به دانشگاه تهران پناه آوردند. ولی مامورین حمله کرده و بسیاری را به شهادت رساندند.این روز نیز در تاریخ ملت ایران به عنوان حماسه ای فراموش ناشدنی به یادگار ماند. اما چند واقعه دیگر نیز در همین زمان رخ داد، درچند جای تهران آتش سوزی به راه انداختند تا انقلابیون را خشونت طلب قلمداد کنند و نیز از صبح همین روز تمام مجلات و روزنامه ها را تعطیل کردند. در این زمان سرلشکر ازهاری به جای شریف امامی نخست وزیر شده بود.
همزمان آمریکا به این نتیجه رسیده بود که شاه باید برود. هنگامی که ژنرال هایزر برای کنترل اوضاع به ایران آمد اینگونه نوشت: اوضاع عادی است و اگر شاه از ایران برود، اوضاع کاملا به کنترل در می‌آید. بختیار هم می‌تواند کشور را کنترل کند، ایرانی ها با سلطنت مخالف نیستند، این امام خمینی(ره) است که با سلطنت مخالفت می‌کند. سرانجام شاه در 26 دی ماه 1357 ایران را برای همیشه ترک کرد تا دولتمردان آمریکا پاسخ مناسبی به این همه خوش خدمتی وی داده باشند. چند روز بعد و در دوازدهم بهمن 1357 امام خمینی شکوهمندانه وارد ایران شد و مدتی بعد نیز انقلاب به پیروزی رسید. به این وسیله حاکمیت 37 ساله آمریکا به ایران پایان یافت. اما پس از انقلاب اسلامی نیز همواره آمریکایی‌ها خصومت خود را نسبت به انقلاب اسلامی در پیش گرفتند. پیروزی انقلاب اسلامی اگرچه باعث شد تا سیاست خارجی ایران از یک نوع رابطه وابسته به سیاستی مستقل در برابر شرق و غرب تبدیل شود. اما آمریکائی ها همچنان حاضر نبودند تا در سیاستهای مداخله جویانه خود پیرامون ایران تجدید نظر بکنند. دولتمردان آمریکایی که به هنگام وقوع انقلاب در ایران آن را باور نکرده و ایران را جزیره ثبات می‌خواندند پس از انقلاب نیز سعی داشتند که همچنان انقلاب را باور نکنند یا آنرا پدیده ای که به زودی با شکست مواجه خواهد شد بدانند.
از انقلاب تاجنگ
دولت کارتر برای مبارزه با انقلاب اسلامی در زمستان سال 57 دو راه را پیش روی شاه گذاشت. یکی از پیشنهادات متعلق به برژنیسکی بود که همان سیاست مشت آهنین و سرکوبی شدید انقلابیون بود. راه حل دوم که جیمی کارتر آنرا پذیرفت یک طرح 5 مرحله‌ای بود که ابتدا با روی کار آمدن یک دولت ملی، شاه از ایران خارج شده و پس از مدتی مجددا برخواهد گشت. شاه راه دوم را پذیرفت و با انتصاب بختیار به نخست وزیری اولین مرحله را اجرا کرده و از ایران خارج شد. این دولت ملی کاملا مورد حمایت ارتش خواهد بود و نیز از حمایت بین المللی نیز برخوردار خواهد بود. آمریکا نیز مسئولیت پشتیبانی لجستیک دولت را بر عهده خواهد گرفت. اما نیروی نظامی آمریکا به صورت مستقیم در این کار دخالت نمی‌کند و نیز اینکه از ورود امام خمینی(ره) به ایران جلوگیری شود. اما بین هیات حاکمه آمریکا آنقدر اختلاف بود که این طرح هیچ گاه به انجام نرسید. اولین دخالت رئیس جمهور آمریکا که خطایی به نفع انقلابیون بود، این بود که امام خمینی (ره) که هنوز در پاریس بسر می‌بردند در رفتن به ایران عجله نکنند و در انتظار زمانی باشند که اوضاع مقداری آرام شده باشد. در صورتی که آیت الله با بختیار مخالفت کند در ایران کودتا می شودو حمام خون بر پا خواهد شد بدین ترتیب اولین تهدید دولتمردان آمریکایی علیه ایرانیان صادر شد.
امام (ره) نیز در پاسخی قاطعانه به کارتر گفتند که شاه را ببرد و از دولت بختیار حمایتی نکند. و از خواست مشروع ملت ایران جلوگیری ننماید. آمریکایی ها همچنین در نزدیکی محل اقامت ایران در پاریس اعمال مشکوکی که حتی قصد از بین بردن امام را نیز داشتند، انجام دادند. اما با پیروزی انقلاب اسلامی کارتر و همراهانش تمام نقشه های خود را نقش بر آب دیدند. روز 22 بهمن 1357 برژینسکی در تماسی تلفنی از سولیوان سفیر آمریکا در تهران می‌خواهد تا طرح یک کودتا را بریزد، اما سولیوان پاسخ منفی می‌دهد. گروه‌های مختلفی در جریان انقلاب دخالت داشتند. اما همین گروه ها به محض پیروزی انقلاب در پی کسب منافع بر آمده علیه یکدیگر موضع گرفتند. آمریکا از این فرصت استفاده کرده و ضمن اختلاف افکنی شدید میان انقلابیون، نیروی آنها را تضعیف می‌کرد. آنها از شایعه سازی و دروغ پراکنی استفاده کرده و علیه شخصیتهای مختلف بکار می بردند. آنها همچنین از ترور شخصیت و گاهی ترور شخصی نیز بهره برداری می‌کردند. در چنین اوضاعی دولت موقت زمامدار امور ایران بود. نوع و کیفیت رابطه دولت موقت و آمریکا در زمره اولین اختلاف نظر انقلابیون مذهبی و نهضت آزادی که اکنون دولت را در اختیار داشت، بود و بازرگان اعتقاد داشت که رابطه با آمریکا و غرب جدا از حمایت آمریکا از شاه است و در صورتی که آمریکا از شاه حمایت نکند و در امور داخلی ما نیز دخالتی نکند روابط دو کشور دوستانه خواهد بود. اما طیف مقابل، آمریکا را شریک جرم محمد رضا پهلوی می‌دانستند و آن را ابرقدرتی متجاوز به حساب می‌آوردند. انقلابیون چندان تمایلی به برقراری رابطه و ایجاد گروه مذاکراتی با آمریکا نداشتند و این در حالی بود که بازرگان و همراهانش از هر فرصتی برای برقراری روابط و عادی سازی آن استفاده می‌کردند. دولت موقت در نهایت با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان استعفا داد.
تسخیر سفارت آمریکا
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا 2 بار اشغال شد. بار اول در 25 بهمن سال 57 بود که 75 نفر از چریکهای فدایی خلق ضمن درگیری مسلحانه کوتاهی سفارت آمریکا را به اشغال در آورد که البته پس از مدت کوتاهی از اشغال در آمد. اما یکشنبه 13 آبان 58 یک روز تلخ برای دولت آمریکا بود. در این روز گروهی از دانشجویان که در حال راهپیمایی و شعار دادن در خیابان آیت الله طالقانی بودند به سفارت آمریکا رسیده قفل درها را باز کرده و به محوطه آن وارد شدند و سپس کارکنان آنجا را به گروگان گرفتند. این کار دانشجویان کاملا برنامه ریزی شده و با اندیشه ای از پیش طراحی شده بود، اما انگیزه های متفاوتی برای این کار ذکر شده است. مهمترین دلیل این کار یک اقدام سیاسی در واکنش نسبت به پذیرش شاه به وسیله دولت آمریکا اعلام شده است. از دیگر عوامل آن اعتراض به عملکرد دولت موقت در جهت کشاندن پای آمریکائیان در ایران، شناسایی جاسوسان و عوامل ایرانی کودتایی که نافرجام ماند، پایان دادن به سلطه جویی آمریکا و نیز نشان دادن ضرب شستی به ایالت متحده اعلام شده است. با این اقدام موقعیت سیاسی، اقتصادی و استراتژیک آمریکا در منطقه به شدت تضعیف شد. این حرکت جلوه ای از تحرک استعمار ستیزی ملت‌های در بند و مظلوم بود.
امام نیز در چهاردهم آبان یعنی یک روز پس از اشغال سفارت، اقدام دانشجویان را تائید کرده و آمریکا را شیطان بزرگ خواندند و این اقدام را انقلاب دوم نامیدند. دانشجویان ضمن دسترسی به اسناد سفارت آمریکا اساس سیاستهای این کشور در ایران قبل و بعد از انقلاب را بررسی کردند. اسناد منتشره حاکی از روابط و چانه زنی های برخی از اعضای دولت موقت برای هموار کردن راه آمریکائیان برای ورود مجدد به صحنه ایران بود. در ابتدا آمریکا دست به اقدامات دیپلماتیک زد. از جمله نشستهای شورای امنیت و محکوم کردن ایران، نامه نگاری به سران کشورها برای میانجیگری و ... که هیچ یک سودی نبخشید. دیگر اقدام آنها ارجاع این پرونده به دیوان دادگستری بین المللی لاهه بود. قضات دادگاه‌ها ایران را محکوم کرده و رای به آزادی گروگانها دادند. با بی ثمر بودن این اقدامات، دولت آمریکا انتخاب بعدی خود را اقدام نظامی در نظر گرفت. دولت کار تر طرح یک عملیات نظامی را جهت آزادی گروگانها در خاک ایران پذیرفت و برژینسکی مستقیما هدایت عملیات را بر عهده گرفت. اما هنگامی که در سحرگاه سوم اردیبهشت 59 این عملیات بت توفان شن با شکست مواجه شد کارتر بیش از پیش ناامید شد. در تیر ماه 59 کارتر دست به یک اقدام دیگر زد. طراحی کودتا با همکاری بختیار، انگلیس و عراق. این کودتا که به نوژه معروف است قرار بود بوسیله سران سابق ارتش انجام شود که آنهم ناکام ماند. در پی عدم آزادی گروگانها، کارتر نتوانست نظر مردم آمریکا را برای بار دوم به خود جلب کند. بنابراین چند ماه بعد جای خود را به رونالد ریگان داد. اما ریگان نیز دست از سیاست خصمانه علیه ایران برنداشت. مرحله بعد روابط دو کشور با شروع جنگ تحمیلی، آغاز می‌شود.
جنگ تحمیلی تا پذیرش قطعنامه
سیاست آمریکا در قبال ایران در این دوره متشکل از سیاست تضعیف نظام و بر اندازی آن از طریق جنگهای داخلی و خارجی بود آنها معتقد بودند که جنگ پایه های نظامی، اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی ایران را در منطقه تضعیف می‌کند و در نهایت با گذشت زمان و رحلت رهبری انقلاب نظام جمهوری اسلامی ساقط می‌شود. آمریکا در جریان جنگ اقدامات متفاوتی از جمله تحریک عراق برای حمله به ایران، اعلام بی طرفی در جریان جنگ در عین حال اعطای کمک های نظامی و تسلیحاتی فراوان به این کشور و در نهایت حضور مستقیم در جریان جنگ انجام داد. ادموند ماسکی وزیر خارجه آمریکا در تابستان سال 59 اعلام کرد که سیاستهای خارجی آمریکا در قبال ایران عبارت از اضمحلال و از هم پاشیدگی ایران، از هم پاشیدگی اقتصاد ایران و تهاجم به مرزهای ایران است. قبل از آن نیز کارتر ضمن اعلام دکترین جدید خود از تاسیس یک نیروی نظامی 200 هزار نفری تحت عنوان نیروهای واکنش سریع خبر داد که در کشورهای منطقه مستقر می‌شدند تا ایران را بیش از پیش تحت فشار قرار دهد. استراتژی نوین دولت آمریکا با سیاستهای ارضی و ناراحتی صدام از بروز یک انقلاب شیعی در ایران همخوانی داشت. در نهایت هر دو کشور دست به دست هم داده جنگی را آغاز کردند که هشت سال به طول انجامید. مسافرت متعدد مقامات آمریکایی از جمله برژینسکی به بغداد در همین راستا بود. هنگامی که جنگ آغاز شد هیات حاکمه آمریکا اعلام بی طرفی کرد اما بلافاصله سخنگوی وزارت خارجه آمریکا اعلام کرد که بی طرفی این کشور دلیل انفعال نیست و این کشور فقط برای تضمین تداوم جریان نفت در مقابل تهدیدات خارجی از نیروی نظامی استفاده خواهد کرد.
برژینسکی و براون (وزیر دفاع) 2 آذر ماه سال 1359 گفتند: «برای تسریع در حل این بحران (گروگان گیری)... به ایرانی ها هشدار می‌دهیم که اگر حاضر به مصالحه نشوند ما عراق را در جنگ با آنها تقویت خواهیم کرد.» اما دولت آمریکا از اعمال این سیاست بی طرفی که همراه با تطمیع ایران از جمله مخالفت با اشغال نظامی ایران بود، می کوشید تا از جهتی مانع قدرتمند شدن صدام در منطقه بوسیله اشغال ایران بشود و از طرف دیگر می‌خواست که ایران را به پای میز مذاکره بکشاند. اما به نظر می‌رسید که آمریکا از این بی طرفی هدفی دیگر داشت، یعنی وارد کردن دو کشور در جنگی فرسایشی که توان نظامی هر دو را از بین ببرد. چرا که آمریکا دوست نداشت صدام مخالف اسرائیل قدرت اول منطقه شود. اما همزمان با ادامه جنگ و پیروزی ایران در آزاد سازی خرمشهر مرحله جدیدی از سیاست آمریکا در قبال ایران و عراق به ظهور رسید. در این زمان در هیات حاکمه آمریکا دو دیدگاه وجود داشت.
برخی معتقد بودند که با دادن امتیاز به ایران هر چه زودتر آتش بس برقرار شود و با این کار زمینه روی کار آمدن نیروهای سازشکار در ایران فراهم شود و در نتیجه از سرایت انقلاب اسلامی به منطقه جلوگیری کند. ولی تعدادی معتقد بودند که با توجه به شرایط حاکم بر ارتش عراق و پیروزی‌های بدست آمده توسط ایران برقراری آتش بس می‌تواند منجر به تشدید بی ثباتی در عراق و در نتیجه گسترش انقلاب اسلامی شود. پس از تسخیر فاو در سال 64 فصل جدیدی در جنگ گشوده شد. آمریکا که تا پیش از این از سیاست جنگ بدون پیروزی حمایت می‌کرد از این زمان به بعد برای تغییر موازنه قدرت به نفع عراق و افزایش فاحش کمکها به عراق وارد عمل شد.
آمریکا از طریق حذف عراق از لیست دولت های حامی تروریسم، انتقال اطلاعات محرمانه درون ایران به عراق، تامین نیازهای تسلیحاتی عراق، اعطای کمکهای غذایی و قطعات یدکی، انتقال فن آوری های نظامی، حضور گسترده نظامی در خلیج فارس و حمایت روانی از عراق به این کشور کمک کرد. در گرما گرم جنگ در سال 1365 مک فارلین مشاور امنیت ملی آمریکا به صورت کاملا مخفیانه برای مذاکره به ایران آمد. دولت آمریکا در این زمان سعی می‌کرد که روابط خود را با ایران بهبود ببخشد. به همین دلیل پیشنهاد فروش تسلیحات نظامی را به ایران ارائه داد. به محض انتشار این خبر در رسانه ها، که به ایران، کنترا معروف شد یک رسوایی جدید برای دولتمردان آمریکایی رقم خود به نحوی که چندی بعد مک فارلین و رئیس سازمان سیا خود کشی کردند.آمریکا از این بهبود روابط قصد آزادی گروگانهای خود در لبنان را داشت این عده همچنین قصد فروش سلاح به ایران را خارج از قوانین ایالات متحده و با قیمتی بیش تر از معمول داشتند چون ایران تحریم تسلیحاتی بود هدف این بود که پول حاصل از آن به کنتراهای راستگرای مبارز در نیکاراگوئه داده ‌شود. با انتشار این خبر آمریکا از جانب دول خلیج فارس تحت فشار بیشتری قرار گرفت پس بر خصومت خود نسبت به ایران افزود بدین ترتیب زیر چتر حمایت استراتژیک آمریکا، هواپیماهای عراق فرصت را برای حمله به پایانه های نفتی ایران غنیمت شمردند.
ایالات متحده دربین المللی شدن جنگ توسط عراق که با حمله به نفتکشها شروع شده بود، نیروهای واکنش سریع خود را به خلیج فارس اعزام کرد. در تیر ماه 65 ایالات متحده طرحی را در شورای امنیت به تصویب رساند که به قطعنامه 598 مشهور شد. ایران که در جلسه غائب بود سعی کرد تا از طریق برخی کشورها نظرات خود را برای شورا تبیین کند. در نهایت با اصلاح بندهای 6 ، 7 و 8 آمریکا سعی کرد به نحوی رضایت ایران را جلب کند. در سال 66 جنگ دریایی بین ایران و آمریکا شدت گرفت حمله آمریکا به پایانه نفتی رشادت و رسالت، کشتی تجاری ایران ارج و در نهایت انهدام هواپیماهای مسافری ایران در تیر ماه 67، ایران را در وضعیت دشواری قرار داده بود. از طرفی دیگر عراق با توجه به درگیری ایران و آمریکا، در فروردین 67 فاو و در خرداد همان سال شلمچه را باز پس گرفت. با توجه به این شرایط دولت ایران شرایط جدیدی را برگزید و به راه های دیپلماتیک روی آورد. در این زمان حمایت از عراق به اوج خود رسیده بود . صدام به عنوان صلح طلب و ایران به عنوان جنگ طلب معرفی شده بود و ایران در تیر ماه 1367 قطعنامه 598 را با تغییراتی در بندهای آن پذیرفت.
دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی
با پذیرش قطعنامه توسط دولت ایران، عراق نیز پس از عملیات مرصاد که حامی اصلی منافقین بود آتش بس را پذیرفت و رسما شعله های جنگ فروکش کرد. از این زمان به بعد در ایران دوره جدیدی شروع شد که به دوران سازندگی معروف شده است.آنچه که از قبل از انقلاب باید ساخته می‌شد و نیز مقدار زیادی از خرابی های متعلق به دوران جنگ اکنون باید بازسازی می‌شد. در سال 1368 بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، امام خمینی (ره) رحلت کرد. دولت آمریکا امیدوار بود با ایجاد بحران جانشینی، پس از امام (ره) در کشور اختلاف ایجاد شده و در نهایت کشور فرو بپاشد. در این دوره سیاست خارجی ایران پیرامون حفظ وضع موجود متمرکز شده بود. این محور از طریق گسترش روابط با دولتها و از جمله دول خلیج فارس و مخالفت با هر گونه تغییرات ارضی در منطقه و مشخصا الحاق کویت به عراق بود.
ایران در قبال جنگ اول خلیج فارس موضع بی طرفی اتخاذ کرد که خوشایند کشورهای خلیج فارس بود. ایالات متحده اما ابتدا در برابر سیاست بازسازی اقتصادی ایران موضع نرمی اتخاذ کرد که موجب کاهش تحریمها علیه ایران شد. در اوائل دوره ریاست جمهوری بوش پدر در سال 1368 حدود 600 میلیون دلار از دارایی‌های ایران رفع توقیف شد. با این وجود باز هم در نگاه دولتمردان آمریکایی تغییر چندانی بوجود نیامده بود. آمریکا معتقد بود که ایران همچنان این کشور را به عنوان استکبار جهانی می‌شناسد و خواستار رفع نفوذ آمریکا در خاورمیانه است. از نگاه آمریکا ایران در این دوره حمایتهای خود را از جنبش‌های بنیادگرای اسلامی گسترش داده است. از دیگر عوامل مهم چالش در روابط دو کشور ضدیت شدید ایران با اسرائیل بود. ایران توانسته بود در میان گروهها و جبهه های عرب مخالف روند صلح اعراب و اسرائیل هماهنگی ایجاد کند. موضوع بازسازی نظامی ایران از موضوعات مورد اختلاف ایران و آمریکا بود.
نیروهای نظامی ایران در طول جنگ 60 درصد توان خود را از دست داده بود. به همین دلیل دولت ایران با تاسیس وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح سعی کرد که سازمان نظامی خود را تجدید کند. آمریکا معتقد بود که با این توانمندی نظامی، ایران می‌تواند از انزوای منطقه ای و بین المللی بیرون آید. همچنین آمریکا معتقد بود که ایران بدنبال ساخت جنگ افزارهای کشتار جمعی است. به همین دلیل در سال 71 قانون منع تکثیر و تولید سلاح برای ایران و عراق در آمریکا تصویب شد و قوانین محدود کننده بیشتری برای صادرات سلاح به ایران بوجود آمد. آمریکا در سال 72 سیاست مهار دو جانبه ایران و عراق را در پیش گرفت. این دو کشور در نگاه آمریکا منبع بحران بودند. پس باید تحریم می‌شدند و هر دولتی که به آنها کمک می‌کرد مورد تحریم آمریکا قرار می‌گرفت. بر این اساس ایالات متحده در صدد بود تا در کنار انزوای سیاسی عراق از جامعه بین المللی روند رشد اقتصادی ایران را نیز کنترل کند. اما این قانون در سال 1374 از بین رفت. آنها همچنین در پی بروز نا آرامی در چند شهر ایران از جمله مشهد، اراک و اسلامشهر بدنبال تغییر اوضاع سیاسی در ایران بودند. دولت کلینتون در سال 1372 روی کار آمد، ولی هیچ گونه تغییری در سیاست آمریکا نسبت به ایران بوجود نیامد.
در این دوره دولت ایران احتیاج به وامهایی از موسسات مالی جهانی داشت تا اهداف اقتصادی خود را پی گیری کند. اما دولت کلینتون با اعطای وام بانک جهانی به ایران مخالفت کرده در نتیجه این وامها به تعویق افتادند. آمریکا می‌دید که سیاست مهار دو جانبه در عمل سودی برای این کشور نداشته است. به همین دلیل دولت کلینتون سیاست تحریم همه جانبه را در اسفند سال 1373 علیه ایران وضع کرد. در اردیبهشت سال 74 کلینتون در ادامه دستور قبلی خود، فرمان ممنوعیت صادرات کالا، تکنولوژی و خدمات به ایران را صادر کرد. اما این تحریمها نیز کار ساز نشد و برخی از شرکتهای نفتی از جمله توتال فرانسه وپترو ناس مالزی در ایران سرمایه گذاری کردند.
به همین خاطر یکی از سناریوهای آمریکا از حزب جمهوری خواه به نام آلفونس داماتو قانونی را در کنگره تصویب کرد که طی آن هر شرکتی که در ایران سرمایه گذاری می‌کرد از امتیازات بانکهای آمریکایی و بهره مندی از سرمایه گذاری در بازار مالی ایالات متحده منع می‌شدند. دولت آمریکا تنها به تحریمهای اقتصادی بسنده نکرد بلکه سیاستهای براندازی جمهوری اسلامی را نیز دنبال می‌کرد. آمریکائیان حمایتهای مالی و سیاسی از گروه های تروریستی ضد جمهوری اسلامی را نیز بعمل می‌آوردند. در تیر ماه سال 1371 ، 219 نفر از نمایندگان آمریکایی از جرج بوش خواستند تا از اقدامات سازمان مجاهدین خلق حمایت کند. سازمان درفش کاویانی که در سال 1371 به سازمان حقوق بشر و آزادی برای ایران تغییر نام داده بود، نمونه ای دیگر از این سازمانهای مورد حمایت آمریکا بود. این سازمان توسط وزیر آموزش و پرورش دولت پهلوی اداره می‌شد. رئیس مجلس نمایندگان آمریکا در سال 1373 گفت: در 20 سال آینده ایران خطرناکترین کشور دنیا خواهد بود و پیشنهاد کرد که هدف دولت آمریکا باید این باشد که به مردم ایران در جهت سرنگون کردن رژیم کمک کند به همین دلیل یک بودجه 18 میلیون دلاری از طرف مجلس و یک بودجه 28میلیون دلاری از سوی سازمان سیا برای بر اندازی جمهوری اسلامی در نظر گرفته شد.
دوران ریاست جمهوری خاتمی
پس از هشت سال دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به پایان رسید تا اولین دولت پس از جنگ، کارها را به دولت موسوم به اصلاحات تحویل دهد. نزدیک به 30 میلیون نفر شرکت کننده در انتخابات حاضر شدند و رئیس جمهور جدید با پشتوانه رای بالا انتخاب شد. این پیروزی وعده تغییراتی را در صحنه داخلی و خارجی کشور می‌داد. سیاست خارجی دولت جدید بر پایه تنش زدایی با حفظ اصول و محورها شروع بکار کرد. خاتمی در این زمینه معتقد بودند در تغییر نگاه و محور برخورد دیپلماسی کشور با مسائل بین المللی ضرورت بازسازی وجهه جمهوری اسلامی ایران و ارتقای موقعیت آن در دستور کار است. در همین زمینه رهبر معظم انقلاب در تشریح سیاست تنش زدایی، آن را از مسائل مهم دانسته اما پیرامون روابط با ایالات متحده و اسرائیل فرمودند: «تنش زدایی یکی از سیاستهای اعلام شده جمهوری اسلامی ایران است، اما نه با رژیم صهیونیستی که ما اساسا وجود آنرا قبول نداریم... مسئله ما با آمریکا مسئله تنش زدایی نیست، پیشرفت اقتصادی در ایران به ضرر آمریکاست و اگر الگویی اسلامی در ایران موفق شود، کشورهای دیگر نیز تشویق خواهند شد.
بنابراین این سیاست استکباری آمریکا متکی به ایجاد مزاحمت برای جمهوری اسلامی است.» از سوی دیگر طرح گفت و گوی تمدنها از سوی رئیس جمهور در برابر جنگ تمدنها که سرلوحه سیاست خارجی آمریکا بود قرار گرفت. وزارت خارجه آمریکا در فروردین سال 1380 ایران را فعالترین حامی تروریسم نام برد. نگرانی آمریکا در این دوره درباره ایران همچنین از تلاشهای ایران برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی نیز سرچشمه می‌گرفت که البته اتهامات واهی بود. ایالات متحده همچنین به تحریک کشورهای آسیای میانه و قفقاز در جهت جلوگیری از عبور خطوط لوله نفت و گاز از خاک ایران ادامه داد. این کشور به امارات متحده نیز در جهت تکرار ادعای واهی خود مبنی بر حاکمیت جزایر سه گانه خلیج فارس فشار می‌آورد. آمریکا امیدوار بود که با روی کار آمدن اصلاح طلبان تغییرات مهمی صورت گیرد. اما جرج تنت رئیس سیا معتقد بود در چنین شرایطی باید اوضاع ایران را با ثبات نگه داشت. همزمان با آغاز دور دوم ریاست جمهوری خاتمی، در آمریکا نیز جرج بوش پسر بر سر کار آمد. بوش به بهانه از بین رفتن برج‌های دوقلو و مبارزه با تروریسم، فصل نوینی را در سیاست خارجی ایران گشود. بوش نه تنها انعطافی در مواضع کشورش در قبال ایران بوجود نیاورد بلکه ایران را به همراه عراق و کره شمالی در محور شرارت قرار داد.
رئیس جمهور آمریکا به بهانه نبرد با تروریسم به افغانستان و عراق دو همسایه ایران حمله کرد. بر کسی پوشیده نیست که یکی از عمده ترین اهداف این کشور در حمله به افغانستان و عراق کنترل و تسلط بر اوضاع منطقه و خصوصا ایران بود. سیاست خارجی ایران در این زمان با یک مسئله بسیار مهم مواجه بود. آمریکا در سال 77 از دستیابی ایران به سلاحهای کشتار جمعی اظهار نگرانی کرد. این دولت رفتار خود را تا آنجا ادامه داد که سرانجام پرونده هسته‌ای ایران را به شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی برد. آژانس نیز در سال 1382 در شهریور ماه برای اولین بار از ایران خواست تا فعالیت خود را شفاف سازد. در این میان وزرای خارجه انگلیس، فرانسه و آلمان به همراه مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا و البته با حمایتهای آمریکا با ایران وارد گفت و گو شدند. تقاضای آنها عبارت بود از تعلیق نامحدود تمام فعالیتهای هسته‌ای ایران و اجبار ایران به امضای قرار داد NPT ،هر چند که ایران پیش از این عضو این پیمان بوده است. دولت خاتمی البته تعلیق نامحدود را نپذیرفت اما برای نشان دادن حس نیت تعلیق را پذیرفت و ضمنا با بازرسی نمایندگان آژانس از تاسیسات هسته‌ای ایران موافقت کرد. این تعلیق ادامه داشت تا اینکه دولت جدید در سال 1384 زمام امور را به دست گرفت.
اساس سیاست خارجی دولت محمود احمدی نژاد بر پایه عدالت بنیان نهاده شد. از آنجا که احمدی نژاد مشروعیت اسرائیل را زیر سوال برده بود و نظام سلطه آمریکا را وعده به از بین رفتن داد، به همین دلیل یکی از سخت‌ترین مواضع دولتمردان آمریکا علیه ایران در این دوره اتخاذ شد. آمریکا پرونده ایران را از آژانس به شورای امنیت برد و در همین زمان سه قطعنامه علیه ایران صادر شد. رئیس جمهور البته این قطعنامه ها را کاغذ پاره خواند.تا به امروز و پس از پیروزی انقلاب اسلامی براساس رفتار آمریکا در قبل و بعد از انقلاب هیچ یک از مقامات داخلی درباره رابطه با آمریکا موضع گسترش روابط را از خود نشان نداده بودند تا این سوال که«آیت الله هاشمی رییس مجلس دوران امام در پاسخ به اینکه یک اصلی در سیاست خارجی هست که می‌گوید در سیاست خارجی دوست دائمی و دشمن دائمی وجود ندارد و آنچه که دائمی است منافع ملی است.
اگر این را بخواهیم به طور مثال در زمینه رابطه با آمریکا پیاده کنیم، مخصوصاً در دوره شما، چگونه می‌توان تفسیرش کرد اظهار داشت:» من در سالهای آخر حیات امام(ره) نامه‌ای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمی‌خواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنه‌هایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسایل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست.
آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره می‌کنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است. پس از این اظهارات هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، انتقادات تندی از سوی اصولگرایان مطرح شد ولی باز هاشمی در پاسخ به این انتقادها بر موضع خود تاکید می کند و می گوید اگر حرفهایش ایراد داشت، امام خمینی (ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران پاسخ می داد. با گذشت 32 سال از قطع روابط ایران و آمریکا، رابطه با آمریکا همچنان موضوع مهم و محوری جمهوری اسلامی ایران؟ نه فقط در عرصه دیپلماسی، بلکه در سیاست داخلی هم هست. اما آیا آمریکا دشمن دائمی ایران می ماند؟

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات