کیهان:هراس از مصطفی ها
«هراس از مصطفی ها»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛
1- جناب مولانا در مثنوی پیرامون اهمیت مقوله «شناخت» داستانی را نقل می کند که هر چند در نهایت سادگی و روانی بیان شده ولی در واقع مبانی فلسفی شناخت را با هنرمندی به تصویر کشیده است.
ماجرا همان داستان مشهور فیلی است که در اتاق تاریکی قرار داده شده است و افرادی وارد اتاق می شوند و از یکایک آنها می خواهند که پس از بیرون آمدن از آن اتاق تاریک، فیل- بخوانید آنچه که آنها دریافته اند- را تعریف و توصیف نمایند.
در آن ظلمت و تاریکی اتاق، یکی وارد می شود و دستش به پای فیل برخورد می کند و از اتاق که بیرون می آید می گوید؛ فیل یک ستون عظیم و بزرگ است. دیگری می آید و خرطوم فیل را لمس می کند و می گوید فیل لوله درازی است. بعدی وارد اتاق می شود و در آن تاریکی، گوش فیل را مورد شناسایی قرار می دهد و می گوید فیل یک بادبزن بزرگ است و بعدی... نکته ای که جناب مولانا با زبان شعر بیان می کند این است که هر یک آن فیل را در ظلمت جهل تعریف کردند و از همین روی قادر نیستند به اصل حقیقت برسند بلکه تلاش آنها رسیدن به قسمتی از حقیقت است که قدرمسلم با عمق حقیقت فاصله ای ناپیمودنی دارد.
2- مواجهه قدرت های غربی با طلوع انقلاب اسلامی در تاریکی دوره ای که تنها اساس قدرت به موشک و تانک و دستاوردهای تکنولوژیک ختم می شد نیز درخور تامل و اعتناست چرا که عدم شناخت صحیح نسبت به حقیقت انقلاب اسلامی باعث شده تا دشمنان ایران اسلامی همواره طی سه دهه گذشته در برآورد محاسبات خود دچار اشتباهات راهبردی بشوند.
اینجاست که چندی پیش اندیشکده بروکینگز درباره سیاست های آمریکا پیرامون برنامه هسته ای ایران اسلامی و همچنین راهبرد تحریم ها بر ضد کشورمان می نویسد که واشنگتن در مواجهه با ایران در گرداب طرز فکر غلطی گرفتار شده است چون فشار علیه ایران کارساز نیست و بدون صغری و کبری چیدن خاطرنشان می کند: «آمریکا آنجا که باید کم آورده است: ایجاد تغییرات اساسی در رفتار ایران. تحریم ها رهبران ایران را متقاعد نکرده بلکه به سود آنهاست که آرمان های هسته ای خود را رها نکنند و یا لااقل وارد گفت وگوهایی جدی با واشنگتن شوند».
اندیشکده بروکینگز که هم اکنون نقش ویژه ای در تصمیم سازی های استراتژیک برای دولت اوباما و بطور کلی دموکرات ها ایفا می کند در ادامه برآورد و ارزیابی خود تصریح می کند: «ایران در طول تاریخ نشان داده است که ظرفیت مقابله با مشکلات را برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود دارد. این کشور در نتیجه تاثیرات انقلاب و جنگ با عراق، در تحمل مشکلات شدید اقتصادی تجارب گسترده ای یافته است».
اما آنچه که محرز است و جای کمترین تردیدی درباره آن وجود ندارد این است که دشمنان جمهوری اسلامی علی رغم اینکه در برخی بزنگاه ها و موارد، اعترافاتی درباره راهبرد اشتباه شان در مواجهه با ایران اسلامی داشته اند ولی از عمق توانمندی ها و ظرفیت های قدرتی به نام جمهوری اسلامی ایران شناخت واقعی و حقیقی نداشته اند.
برای همین است که پس از وقوع تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی، برخی نشریات غربی و صهیونیستی به الهام پذیری این انقلاب ها از انقلاب اسلامی ایران اعتراف می نمایند و این در حالی است که تا پیش از آن وعده سقوط و سرنگونی جمهوری اسلامی را می دادند!
3- مشکل غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی به همان شناخت ناقصی برمی گردد که آنها می پندارند راهبرد صحیحی را برگزیده اند ولی در نهایت یا اثر معکوس پیدا می کند یا بی خاصیتی آن برملا می شود. به عنوان نمونه طی یک هفته دو رسانه برجسته و مشهور غربی درباره ایران یک رفتار کاملا متضاد را دنبال می نمایند. سی ان ان (اواخر اسفند 89) در برنامه ای ادعا می کند که تغییر حکومت در ایران قطعی است و حتی کارشناس آن جرج سوروس که با مختصات یک استراتژیست در حوزه جنگ نرم شهره است برای این ادعا شرط بندی [!] هم می کند و به فاصله کمتر از یک هفته فارین پالیسی تحلیل می کند که تغییر حکومت در ایران ناشی از تخیلات بیش از حد است و نتیجه می گیرد که خاورمیانه به سوی ایران اسلامی در حرکت است.
البته شناخت ناقص نسبت به جمهوری اسلامی موقعی بهتر فهمیده می شود که همین فارین پالیسی با صراحت درباره کشورمان می نویسد؛ «ما نمی توانیم ایران را تحلیل کنیم».
4- این روزها نیز که مذاکرات هسته ای میان ایران و گروه 1+5 در صدر اخبار دنیا قرار گرفته و توجهات افکار عمومی را به خود معطوف نموده است کماکان قدرت های غربی با رفتاری که از خود در برابر جمهوری اسلامی نشان می دهند؛ چه در قالب ارسال پیام ها و پالس ها به ایران و چه در قالب مجموعه ای از عملیات های روانی و رسانه ای به وضوح معلوم است که شناخت صحیح و درستی از موقعیت و توان ایران ندارند.
شناخت غربی ها در این چارچوب است که اهرم فشار و تحریم ها ایران را از مسیر هسته ای شدن بازمی دارد ولی سؤالی که آنها بدان پاسخ نمی دهند این است که چرا با اجرایی شدن این راهبرد در 10 سال گذشته، اکنون ایران یک قدرت هسته ای است و این فن آوری را نه فقط بدون کمک از کشورهای دیگر بلکه در حال تحریم و درگیری سخت با آمریکا و متحدانش به دست آورده است.
علت خیلی پیچیده نیست و به همان نوع شناخت قدرت ها نسبت به حقیقت انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران برمی گردد و از این روی می پندارند می شود با اهرم های رایج در صحنه سیاسی یا اقتصادی ایران اسلامی را به کوتاه آمدن از حقوقش ترغیب و تطمیع کرد.
5- امام راحل عظیم الشأن از یکسو عمق قدرت های غربی و از سوی دیگر عمق جمهوری اسلامی را در بیانی ساده و همه فهم اینگونه تشریح می نمایند: «... آن روزی که انقلاب شروع شد ما هیچ نداشتیم، پیروزی ما با دست خالی بدست آمد و بحمدالله تا بدین جا رسیده ایم که امروز مورد توجه تمام قدرت های بزرگ هستیم و تمام قدرت ها در این فکرند که با این انقلاب چگونه برخورد کنند. مطمئن باشید از قدرت ها کاری ساخته نیست. هیچ گونه نگرانی به خودتان راه ندهید، شما جنود خدا هستید و پیروزید. آنهایی که در ابتدا حرکت خودشان را شروع کردند با طمأنینه قلبی شروع کردند و از هیچ نترسیدند. قدرت های بزرگ از آن جهت که در شما هست که آن ایمان به خداست خبر ندارند لذا دایم می گویند ما دارای موشک هستیم آنها دارای موشک هستند ولی ایمان ندارند، شما ایمان دارید، قلب هایتان با مبدأ نور و قدرت پیوند خورده است، پیوندی ناگسستنی اما آنها این را نمی فهمند...».
بنابراین وقتی دشمنان ملت ایران نمی توانند شناخت عمیقی نسبت به جمهوری اسلامی پیدا کنند و از منظری و بر مبنای مخیله تنگ و تاریک شان راهبردهایی را علیه ایران اسلامی پیش می کشند طبیعی است که در گذر زمان فاصله شان را با واقعیت جمهوری اسلامی پر ننمایند و کماکان بر استفاده از روش های تکراری و نخ نما شده اصرار و پافشاری بورزند.
6- قدرت های غربی درباره برنامه هسته ای کشورمان چاره ای ندارند جز آن که به تعبیر چندی پیش فارین پالیسی دست از تکبر و لجاجت بردارند و واقعیت ها را دریابند. همچنان که پیش از آن نیز «جرمی هاموند» سردبیر فارین پالیسی نوشت: «ایران به دلیل آن که از آمریکا سرپیچی می کند و می خواهد کشور مستقلی باشد مورد غضب این کشور قرار گرفته است و برخلاف واقعیت در خصوص برنامه هسته ای، متهم است».
7- و بالاخره باید گفت؛ قدرت های غربی باید بدانند که به گواهی سه دهه گذشته و علی رغم به صحنه آوردن تمامی ظرفیت های سیاسی، نظامی، اقتصادی، رسانه ای و تکنولوژیک شان علیه ایران اسلامی، ملت بزرگ ایران و جمهوری اسلامی آشکارا نشان داده و ثابت کرده است که از این قدرت ها هراسی ندارد و به مسیر بالندگی و تعالی خود به قوت و با قدرت ادامه می دهد و اگر جز این بود روزنامه واشنگتن تایمز پس از تحولات کنونی منطقه نمی نوشت: «انقلاب[امام] خمینی همچنان در حال سرکوب قدرت آمریکاست؛ به رغم ارزیابی غلط تحلیلگران غربی، نفوذ ایران رو به افزایش است...».
از سوی دیگر؛ هراس و ترس قدرت های استکباری از ایران هسته ای نیست و به تعبیر رهبر بصیر انقلاب «آنها از ایران اسلامی می ترسند». بنابراین ترس آنها بیش از آن که از آنچه با عنوان دستیابی ایران به سلاح هسته ای از آن یاد می کنند باشد از مردانی است که به سلاح ایمان و اسلام تجهیز شده اند که به تعبیر امام عزیز «جنود خدا» هستند. ترس آنها از هسته ای شدن ایران نیست ترس آنها از این است که مصطفی چمران ها تا مصطفی احمدی روشن ها دانش هسته ای خودشان را وقف پیشرفت ایران اسلامی کرده اند. هسته ای بهانه است، مشکل آنها این است که موشک و تحریم و فشار و تهدید علیه ایران کارساز نیست و این الگو در حال صدور و تعمیم به اقصی نقاط جهان است؛ همچنان که در مذاکرات هسته ای، ایستادگی ایران الگویی ماندگار خواهد شد و غربی ها با درک و شناخت این الگو فرسنگ ها فاصله دارند.
خراسان:منشور عبدالعزیز و شکاف های سه گانه قدرت در دربار سعودی
«منشور عبدالعزیز و شکاف های سه گانه قدرت در دربار سعودی»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم علیرضارضاخواه است که در آن میخوانید؛با مرگ نایف بن عبدالعزیز بیست و سومین پسر ملک عبدالعزیز بنیان گذار عربستان سعودی بار دیگر بحران جانشینی در عربستان ثروتمند ترین و بسته ترین کشور خاورمیانه مورد توجه تحلیل گران سیاسی قرار گرفته است. مرد امنیتی عربستان سعودی دومین ولیعهد این کشور است که در 8 ماه گذشته ناکام از دنیا رفته و آرزوی پادشاهی سعودی را با خود به آن دنیا می برد. البته ظاهرا این روزها به حکم قانون طبیعت هرچند ماه یک بار بایستی منتظر رفتن شاهزادگان پیر و ناکام سعودی باشیم. واقعیت این است که سیستم حکومتی عربستان که در سال ۱۹۳۲ پایه گذاری شد، همچنان کشور را براساس سنت های قومی – قبیله ای اداره می کند و از آغاز پیدایش فاقد یک نظام سیاسی کارآمد بوده و برای دهه های متوالی نتوانسته است فرمولی اقناع کننده برای جانشینی در قدرت سیاسی ارائه نماید که اگر نه مردم، لااقل شاهزادگان را بدان قانع نموده و هزینه های جنگ قدرت را کمتر نماید.
«منشور عبدالعزیز» بالاترین سند سلطنتی عربستان تداوم سلطنت را میان فرزندان عبدالعزیز لازم الاجرا می داند؛ پادشاه از بین مُسن ترین آنها انتخاب می شود. «سلطان عبدالعزیز» در این منشور تصریح کرده: «تا زمانی که پسران من زنده اند قدرت به نوه هایم نخواهد رسید». در بند «ب» از ماده ۵ قانون اساسی این کشور که در مارس ۱۹۹۲ صادر شد صراحتا اعلام شده که حکومت و زمامداری انحصارا در اختیار فرزندان و نوادگان ملک عبد العزیز است که در سال ۱۹۳۲ دولت عربستان را بنیانگذاری کرد. برخلاف دیگر نظام های سلطنتی که قدرت از پدر به پسر می رسد؛ در سعودی قدرت به برادران شاه انتقال می یابد. از این رو بین شاهزادگان و پادشاهان اختلاف سنی زیادی وجود ندارد. کهولت سن شاهزادگان چشم دوخته به تخت سلطنت این روزها بحران پادشاهی را در این کشور به وجود آورده است. از سوی دیگر سیستم ناکارآمد جانشینی باعث شده تا نزاع بر سر تقسیم قدرت به عنوان مسئله ای دیرینه در خاندان پادشاهی عربستان سعودی، همواره سلطنت سعودی ها را به چالش بطلبد . در این یادداشت نگاهی خواهیم داشت به 3 شکاف اصلی ساختار سیاسی سعودی که بالاترین سطح این نظام قبیله ای در هزاره دوم میلادی را تهدید می کند.
الف: نزاع السدیری ها و الشمری ها
با توجه به بافت قبیله ای رژیم آل سعود و سهم خواهی قبایل از ساختار قدرت در عربستان، هرگونه تغییری و یا جابجایی درمیان مقامات رسمی این کشور می تواند برای تداوم حاکمیت فرزندان سعود تهدید محسوب شود . قبایل الشمری، السدیری، بنی خالد، بنی تمیم، العنزه و العجمان به ترتیب بیشترین قدرت را در عرصه های امنیتی، سیاسی، مالی و نظامی عربستان در اختیار دارند. این در حالی است که طایفه السدیری در حال حاضر در بخش های دینی، امنیتی و گارد سلطنتی، طایفه الشمری در ساختار سیاست خارجی و نفتی و دیگر طوایف در مسائل مالی و بورس بیشترین سهم را دارند. با این حال بسیاری از تحلیل گران معتقدند شاهزادگان سعودی که حاکمیت مطلق را در عربستان در دست دارند، از دو طایفه السدیری و الشمری تشکیل می شوند که این دو قبیله اختلافات پنهانی شدیدی با هم دارند. ائتلاف«هفت سدیری» شامل ملک فهد و نیز شاهزادگان سلطان، سلمان، ترکی، نایف، احمد و عبدالرحمن که همه فرزندان «حصه بنت احمد السدیری» همسر قدرتمند ملک عبدالعزیز می باشند ،در مقابل ائتلاف الشمری ها به رهبری ملک عبدالله که از چهار همسر عبدالعزیز از طایفه الشمری می باشند. طایفه السدیری با به قدرت رسیدن ملک فهد، پنجمین پادشاه سلسله آل سعود در ژوئن ۱۹۸۲، پایه های قدرت خود را به ویژه در مراکز دینی مانند هیئت های امر به معروف و نهی از منکر تحکیم بخشید. از آن زمان پست های کلیدی در وزارت دفاع، گارد سلطنتی، سازمان امنیت و سفارت خانه های اصلی عربستان عمدتا در اختیار وابستگان به طایفه السدیری قرار گرفت. مرگ ملک فهد بن عبدالعزیز، پادشاه سابق عربستان در آگوست ۲۰۰۵ و به قدرت رسیدن برادر ناتنی وی، ملک عبدالله، موجب شد تا وابستگان به طایفه الشمری خیز بلندی برای تصرف اهرم های قدرت در عربستان بردارند. جانشینان بعدی عبدالله اگر قرار باشد به منشور عبدالعزیز عمل شود همگی از طایفه سدیری ها هستند، از همین رو است که برخی تحلیل گران ایجاد شورای بیعت توسط ملک عبدالله را گامی برای حفظ جایگاه طایفه الشمری تفسیر کرده اند.
ب: نزاع سنت گرا ها و غرب گراها
شکاف دومی که در میان شاهزادگان سعودی شکل گرفته را می توان حاصل نزاع میان شاهزادگان غرب گرا و شاهزادگان سنت گرا عنوان کرد. در کنار شاهزادگان سنت گرایی که حفظ جایگاه و منزلت خود را تداوم ساختار قبیله ای در عربستان می دانند، گروهی از شاهزادگان سعودی نیز که معمولا تحصیل کرده کشورهای اروپایی و آمریکا هستند، خواستار مدرن شدن ساخت حکومت در این کشور هستند. هرچند سیستم حکومتی عربستان تلاش می کند تا هیچ گاه اختلاف های درون خاندان سعودی به بیرون درز نکند با این حال مخالفت های علنی شاهزادگان غرب گرا هر از چند گاهی برای سعودی ها دردسر ساز می شود. از جمله شاهزادگان غرب گرای سعودی می توان به" بسمه بنت فهد بن عبدالعزیز"، که بارها سیاست علمای وهابی در رابطه با زنان را مورد انتقاد قرار داده است، "طلال بن عبدالعزیز"، شاهزاده لیبرالی که در دهه شصت به دلیل حمایت از اصلاحات در قانون اساسی به مصر گریخت اما پس از عفو "فیصل" پادشاه وقت عربستان، به این کشور بازگشت و اخیرا از عضویت در هیات بیعت عربستان استعفا داده است و همچنین "ولید بن طلال بن عبدالعزیز"، میلیاردر سعودی و موسس و مدیر مجموعه کانالهای موسیقی روتانا نام برد.
ج: نزاع نسل اولی ها و نسل دومی ها
شکاف سوم، شکاف نسلی میان شاهزادگان سعودی است. دربار سعودی حدود 6 هزار شاهزاده دارد که همگی سودای پادشاهی در سر دارند. شاهزادگان جوان که وصیت جد خود را مانعی جدی برای رویای سلطنت می بینند همواره در تلاش برای عبور از این سد سنتی هستند. همه نوادگان پادشاه عربستان اکنون در پست های مهم سیاسی، اقتصادی، رسانه ای، ورزشی و غیره در این کشور حضور دارند و در صورت آغاز رقابت میان این شاهزادگان برای تصاحب قدرت، جنگی تمام عیار میان آنها بوجود می آید. از همین رو است که نسل اول سعودی با انتصاب فرزندان خود در پست های مهم سیاسی و امنیتی در تلاش اند تا جایگاه فرزندان خود را در این رقابت که در آینده ای نزدیک دامن آل سعود را خواهد گرفت تقویت کنند. در میان نسل بعدی دیکتاتورهای سعودی می توان به "متعب بن عبدالله"، رئیس گارد ملی و فرزند پادشاه ، "محمد بن فهد" پسر پادشاه سابق و امیر منطقه شرقی، "خالد بن سلطان"، معاون وزیر دفاع وپسر ولیعهد اسبق و همچنین محمد بن نایف، معاون وزیر کشور و پسر ولیعهد سابق اشاره کرد.سه شکافی که در بالا مطرح شد قطعا تمام اختلافات درونی آل سعود را در بر نمی گیرد، ولی نمونه ای از وضعیت بحرانی کشوری که هم از لحاظ اقتصادی و هم از لحاظ مذهبی نفوذ بالایی در منطقه داشته و بسیاری از ثبات ها و بی ثباتی های منطقه منبعث از سیاست های آن است. هرچند انتخاب روز گذشته هیئت بیعت عربستان و معرفی سلمان بن عبدالعزیز به عنوان ولیعهد جدید عربستان برای مدتی اندک آتش نزاع داخلی میان شاهزادگان سعودی را زیر خاکستر می کند، بایستی منتظر شعله ور شدن این اختلاف ها در آینده ای نه چندان دور بود.
جمهوری اسلامی:سراب احیاء طرح خاورمیانه بزرگ
«سراب احیاء طرح خاورمیانه بزرگ»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛نوری المالکی، نخستوزیر عراق، در مصاحبه با یک شبکه تلویزیونی لبنانی گفت: "قطر و عربستان که برای براندازی نظام حاکم بر سوریه تلاش میکنند، همان اقدامات را برای براندازی نظام حاکم بر عراق نیز انجام میدهند." وی افزود: "هدف سران قطر و عربستان، ساقط کردن رژیم حاکم بر عراق است، نه شخص من."
این سخن نخستوزیر عراق، درست است و با طرحی که در سطحی وسیع توسط قدرتهای استعماری غربی برای منطقه خاورمیانه در نظر گرفته شده کاملاً منطبق میباشد. این طرح، بازسازی شده طرح خاورمیانه بزرگ است که دولت آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش کوچک درصدد تحقق آن بود ولی با شکست سختی که حزبالله لبنان در تابستان 1385 بر رژیم اشغالگر قدس تحمیل کرد پرونده این طرح نیز در آن زمان بسته شد. بعد از تحولات یکسال و نیم اخیر در کشورهای عربی و شمال آفریقا که در اثر اوج گرفتن بیداری اسلامی رخ داد و آمریکا و سایر قدرتهای سلطه گر احساس خطر کردند بار دیگر طرح خاورمیانه بزرگ مطرح شد و اینبار آمریکا، انگلیس، فرانسه و رژیم صهیونیستی با بکارگیری مهرههای سرسپرده خود در منطقه به ویژه شیوخ قطر و آلسعود برای نجات این طرح سرمایهگذاری کردهاند.
در اظهارات جدید نوری المالکی، نکات قابل تأملی وجود دارد از جمله اینکه: "عربستان و قطر از بهار عربی در عراق سخن میگویند و پول زیادی برای این امر هزینه میکنند، نشستهای زیادی برگزار و تحرکات زیادی انجام میدهند و ساعتها وقت میگذارند که بگویند عراق دارای یک رژیم طایفهایست و آنها از طایفه ضعیفتر حمایت میکنند. اما من این سؤال را مطرح میکنم که کدام طیف از طیفهای جامعه عراق از سهیم بودن در حکومت این کشور محروم شده است؟ شما بهتر است به پروندههای ملتهای خود نگاهی بیاندازید و به این سؤال پاسخ بدهید که آیا اقشار مختلف در کشورهای شما از همان سطح امتیازهائی که به ملت عراق داده شده برخوردارند یا خیر؟" نخستوزیر عراق افزود: "این اتهامات با هدف حمایت از اهل تسنن به دولت عراق زده نمیشود، بلکه دارای پس زمینه سیاسی است و من همواره به اهل تسنن امتیازات بیشتری دادهام و بر شیعیان بیشتر سخت گیری کردهام."
رمز همراهی سران ارتجاع عرب با قدرتهای سلطه گر غربی و رژیم صهیونیستی برای اجرای توطئههائی که اکنون در کشورهای خاورمیانه در جریان است را در دو نکته باید جستجو کرد؛ یکی نجات دادن سران ارتجاع از سیل خروشان بیداری اسلامی در منطقه که به طرف خود آنها در حرکت است و دیگری جلوگیری از شکل گیری حکومتهای متکی بر آراء مردم که هم غرب و هم سران ارتجاع عرب از آن بشدت وحشت دارند و آن را برای منافع خود خطرناک میدانند. پایههای حکومت شیوخ قطر و آل سعود بشدت لرزان است و آنها میخواهند به کمک قدرتهای غربی و رژیم صهیونیستی، با دامن زدن به شورش در سوریه و ایجاد بحران در عراق و البته منحرف ساختن انقلاب مصر، مسیر بیداری اسلامی را تغییر دهند و دوحه و ریاض و سایر پایتختهای عربی که اکنون در معرض انقلابهای مردمی قرار دارند را برای همیشه از مسیر انقلاب دور نگهدارند. شاید اشاره نخستوزیر عراق که از "پس زمینه سیاسی" سخن گفته است نیز همین باشد.
درحال حاضر، علاوه بر ایجاد شورش در سوریه و عراق، منحرف ساختن مسیر انقلاب در مصر نیز در برنامه کار آمریکا، قدرتهای اروپائی، صهیونیستها و سران ارتجاع عرب قرار دارد. انحلال مجلس مصر توسط شورای عالی نظامی حاکم بر این کشور و حمایت از سرلشکر احمد شفیق آخرین نخستوزیر رژیم مبارک برای رقابت با نماینده جناح انقلابی و اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری از جمله این برنامه هاست. اکنون که انتخابات ریاست جمهوری مصر به پایان رسیده و اطلاعات غیررسمی از نتایج این انتخابات حکایت از پیروزی محمد مرسی نماینده معرفی شده توسط اخوانالمسلمین و حمایت شده توسط جناح انقلابی و اسلامی دارد، تحرکات پشت پرده شورای عالی نظامی به نمایندگی از آمریکا، صهیونیسم و ارتجاع عرب برای پیروز اعلام کردن سرلشکر احمد شفیق و یا ابطال این انتخابات شروع شده است.
انتخاب مصر برای منحرف ساختن مسیر انقلابی که مردم این کشور به ثمر رساندهاند به این دلیل است که جایگاه مصر در جهان عرب تعیین کننده و اثرگذار است. اگر انقلاب مصر ناتمام بماند و به اهداف مورد نظر نرسد، قطعاً دو پیامد مهم خواهد داشت؛ اول آنکه انقلابهای مردمی در کشورهای لیبی، تونس و یمن در نیمه راه دچار مشکلات و موانع زیادی خواهند شد و دوم اینکه در سایر کشورهای منطقه نیز زمینه انقلاب از بین خواهد رفت.
این واقعیتهای تلخ نشان میدهند توطئهای بسیار سنگین درحال اجراست. خط این توطئه که از دمشق آغاز شده، بغداد و قاهره را نیز در برمی گیرد و در آینده شامل سایر نقاط مهم خاورمیانه نیز خواهد شد. مقابله با جبهه مقاومت در برابر رژیم اشغالگر قدس، محور اصلی این توطئه است. به عبارت روشن تر، توطئهای که اکنون در سوریه به اجرا گذاشته شده، برخورد با ایران و حزبالله لبنان را نیز در بر دارد کما اینکه توطئه گران برای دولت عراق نیز خوابهائی دیدهاند.
رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه که با توطئه علیه سوریه و عراق همراهی میکند، هر چند ظاهراً درصدد نوعی هماهنگی با همفکران اخوانی خود برآمده و به وعدههای ناتو و آمریکا نیز دل خوش کرده ولی از نقشههای بعدی آمریکا و صهیونیستها غافل است. آنها برای ترکیه در مرحله بعد - البته اگر این مرحله را بتوانند آنطور که میخواهند به پیش ببرند - نقشه خطرناکی دارند. اردوغان اگر هرچه سریعتر از راهی که در پیش گرفته برنگردد، سرنوشتی خطرناکتر از مهرههای آمریکا در جهان عرب در ا نتظارش خواهد بود به ویژه آنکه هم اکنون مردم ترکیه به مواضع بشدت غربگرایانه وی اعتراض دارند.
اما آنچه در این میان، غیرقابل اجتناب است، ادامه انقلابهای مردمی در منطقه خاورمیانه میباشد. احیاء طرح خاورمیانه بزرگ قطعاً سرابی بیش نیست، زیرا بیداری ملتهای منطقه بهیچوجه اجازه توقف حرکت عظیمی که شروع شده است را نخواهد داد. چه در مصر و چه در هر نقطه دیگر خاورمیانه هر توطئهای اجرا شود، در نهایت با شکست مواجه خواهد شد.
آینده منطقه بیتردید دردست ملتها خواهد بود. زیرا حرکت بیداری اسلامی که از انقلاب اسلامی ایران و آرمانهای مطرح شده توسط امام خمینی رضوانالله تعالی علیه سرچشمه گرفته توقف ناپذیر است و سرنوشت منطقه را تغییر خواهد داد. این تغییر و تحول، موجب پیدایش خاورمیانه جدیدی خواهد شد که قدرتهای سلطه گر در آن جائی نخواهند داشت. هر چند موانع زیادی بر سر این راه وجود دارد، اما رسیدن به این هدف امکان پذیر است.
رسالت:ما ، جهان اسلام و بعثتی دوباره
«ما ، جهان اسلام و بعثتی دوباره»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم محمد کاظم انبارلویی است که در آن میخوانید؛قرآن قانون اساسی ما مسلمانان است. پیامبر گرامی اسلام در چنین روزی برخوان گسترده قرآن نشست و اولین پیامهای الهی را بهعنوان پاداش ریاضت وعبادت در غار حراء دریافت کرد. هم اوست که فرمود : «قرآن سفره مهمانی خداوند است . تا می توانید از ضیافت او بهره گیرید. « قرآن مجموعهای از نشانههاست.
خداوند این نشانهها را در بزرگراههای عبور زندگی بشر نصب کرده است تا در ابدیت به سوی فلاح و رستگاری رود و از پرتاب شدن به دره جهنم و عذاب نجات یابد . قرآن کتاب هدایت، عدل، قانون، برهان، تذکر وموعظه است. قرآن کتابی شفابخش برای برون رفت از اضطراب و دلهره و دغدغه است . ما با یاد صاحب این کتاب آرام میگیریم و امراض کبر وغرور، حرص و بخل، ریا ، کفر و نفاق را درمان میکنیم. قرآن نور است .
این نور پس از 14 قرن هنوز برافروخته و فروزان باقی مانده است. قانون اساسی ما را خدا نوشته است و بشر در پدیداری آن هیچ نقشی نداشته است و این نوشته در طول 23 سال حیات رسالت نورانی پیامبر اسلام در اختیار بشر نهاده شده است . باید عقل و بویژه قلب را در معرض تابش این نور قرار دهیم والا هم عقل زایل میشود و هم قلب را سیاهی و زنگار میگیرد. اگر بیماریهای قلب را با نور قرآن معالجه کنیم، در آن جز خدا نمینشیند ، تسلیم حق خواهد بود و با یاد او آرام میگیرد. برخی دلها به بیماری انکار، تعصب، انحراف، قساوت ، مرده دلی و ضیق دچار هستند. این بیماری انسان را به وادی کفر ونفاق میاندازد.
فساد و آتش افروزی در زمین محصول همین بیماریهاست. قلبهای ناپاک همواره درمعرض الهامات شیطانی هستند واز پذیرش پیامهای رحمانی محروم میمانند . آن صدایی که در دیوارههای غار حراءپیچید« بخوان به نام پروردگارت» پس از 14 قرن به همت پیامبر و اولیای الهی امروز هم در گوش جان ما شنیده میشود. ما باید خداوند را به خاطر اینکه این صدا را بیهیچ تحریفی برای دلهای مومن جاودانه کرده شکر کنیم.
شرط به جا آوردن این شکر آن است که به قرآن عمل کنیم . قرآن به اندازه آنچه که برای یک نظام الهی میشود طراحی کرد حکم و قانون دارد. قانون اساسی جمهوری اسلامی در ابتدای انقلاب توسط فقیهان و قرآن شناسان بزرگ تدوین شد. قانون اساسی ما نقشه راه ماست. باید به مُّر اصول آن عمل کرد تا جامعه ما با نمادهای قرآنی و اسلامی شکل گیرد.
اکنون در شهرهای بزرگ ما نمادهای اسلامی کمتردیده میشوند. گنبد و منارههای مساجد و نیز صدای اذان در میان انبوه برجها و ساختمانهای سر به فلک کشیده گم شده است و آثار و نشانههای اسلامی در میان انبوه تبلیغات و آگهیهای تجاری شرکتهای چند ملیتی دیده نمیشوند. باید فکری در این باره کرد. اخلاق و فقه در بازار ومعاملات ما کمتر نمود دارد. سامانههای اقتصاد کشور بر اصول قانون اساسی شکل نگرفته است .
در فرهنگ و سیاست و مناسبات اجتماعی با روح قرآن و قوانین اسلام فاصله داریم. باید یک برنامه زمانبندی شده برای رسیدن به جامعه نمونه اسلامی و قرآنی طراحی کنیم تا پا به پای برنامه چشم انداز بیست ساله فاصلهای را که همه آن را حس میکنند ، پرکنیم. البته طی سه دهه گذشته راه زیادی آمدهایم اما هیچ کس به این اندازه راضی نیست. امروز جهان اسلام در آستانه بعثتی جدید است وحیاتی نو را تجربه می کند . قانون اساسی ما و حکومت جمهوری اسلامی برای همه مسلمانان یک الگو است .
ما نباید در داخل پرسشهای بی پاسخ وعمل بیحکم الله داشته باشیم. دیروز مقام معظم رهبری درجمع مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی به اهمیت بعثت در عصرما اشاره کردند و فرمودند: رویکرد پر طراوت ملتهای مسلمان به دین محمدی (ص) نشان میدهد که ملتها در سایه تجربههای متمادی دریافته اند فقط تعالیم بعثت بشر را به پیشرفت واقعی میرساند ایشان بر انگیختگی فکر و اندیشه و نیز تهذیب نفس را دو مسئله اصلی بعثت نامیدند و فرمودند : ریشه مشکلات بشری دوری از این دو مسئله است . امروز پرچم تزکیه نفس و فردگرایی در دستان ملت ایران است . ما دراین راه شهدای بزرگی تقدیم بشریت کردیم . این پرچم با صحت در عمل اسلامی می تواند همیشه در اهتزاز بماند.
ملت ما:5+1 همکاری کند
«5+1 همکاری کند»عنوان سرمقاله روزنامه ملت ما به قلم نوذر شفیعی است که در آن میخوانید؛با توجه به اینکه روز گذشته شاهد برگزاری سومین نشست از دور جدید مذاکرات ایران با 1+5 بودیم، مبنای کار در اجلاس مسکو برای دستیابی به نتیجهای مثبت، میبایست بر اساس مصوبات اجلاس استانبول و همچنین مصوبات بغداد حرکت کند. لذا به نظر میرسد با وجود اینکه ایران هم نسبت به آنچه در مذاکرات دور قبل اتفاق افتاده و هم نسبت به آنچه در پیش مذاکرات بین مقامات آژانس و 1+5 و ایران سپری شده، پایبند بوده اما به نظر میرسد که کشورهای غربی مانند دورههای قبل تمایلی ندارند که بر اساس پیش بایستهها حرکت کنند.
باوجود اینکه پروسه مذاکرات رو به جلو است و انجام آن بهتر از عدم انجام آن است، انتظار میرود که آنها انعطاف بیشتری از خود نشان دهند اما آنچه که ما در این مذاکرات شاهد هستیم، اینگونه به نظر میرسد که طرف مقابل ایران در مذاکرات، در برداشتن گامهای خود، نامطمئن عمل میکند.اما نکته دیگر مذاکرات این بود که رفتار ایران در این مذاکرات به تبعیت از1+5 بود.
لذا در صورتی که آنها انعطاف بیشتری از خود نشان دهند، جمهوری اسلامی ایران هم از خود انعطاف نشان داده و نسبت به برخی مواضع کوتاه میآید. بهطور کلی با توجه به اینکه مذاکرات درباره موضوع مهم مسئله هستهای صورت میگیرد و این مسئله دغدغه و حساسیت خاص خود را برای تمام جهانیان در سیاست خارجی به دنبال دارد و خواست بسیاری از کشورها برای برخورداری از آن است، بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که مذاکرات در یک دوره به نتیجهای دلخواه بینجامد.
ایران محورهای خود در مذاکرات را باید مرحله به مرحله طی کند تا بتواند به آنچه میخواهد برسد. بر این اساس متاسفانه کشورهای غربی در مذاکرات جدی نبوده و میخواستند بر خلاف مسیر تعریف شدهای که جمهوری اسلامی ایران بر اساس آن حرکت میکند، پیشروی کند. در نهایت شاید دستاورد اجلاس مسکو مطلوب نباشد اما مزیت مهمی که از آن حاصل شد قرار گرفتن تمام طرفین در یک مسیر بود.
تهران امروز:تبعات شکست مذاکرات برای غرب
«تبعات شکست مذاکرات برای غرب»عنوان یادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم جواد جهانگیرزاده است که در آن میخوانید؛اولین روز مذاکرات هسته ای ایران و گروه 5+1 در مسکو در حالی به پایان رسید که به نظر میرسداین دوره از مذاکرات از پیچیدگی بیشتری نسبت به مذاکرات استانبول و بغداد برخوردار است. پیش از همه شرایط برگزاری این دوراز مذاکرات تفاوت ماهوی با دو دورقبل دارد. یکی از تفاوتها محل برگزاری این دوره از مذاکرات است که برای اولین بار در کشوری است که خودش جزو یکی از اعضای 1 + 5 است و این نشاندهنده اهمیت مذاکرات است.
بعد ازمذاکرات استانبول امیدواری برای به نتیجه رسیدن مذاکرات بغداد زیاد بود اما پس از مذاکرات نتیجهای که حاصل شد از جانب طرفین مطلوب ارزیابی نشد،پس طبیعی است نوع نگاه به مذاکرات مسکو بعد از این نحوه تعاملی که غرب در بغداد با ایران داشت ،انتظارات متفاوتی را از مذاکرات مسکو به وجود می آورد،انتظار این است که در این مذاکرات گره گشایی ویژه ای در پرونده هسته ایران به وجود آید زیرا هرگونه انسدادی در مذاکره می تواند ماهیت مذاکره را به کل عوض کند.
اما سوال این است که در نهایت چه نتیجهای از این مذاکرات که امروز نیز ادامه دارد حاصل خواهد شد؟به نظر می رسد شرایط این مذاکرت نسبت به مذاکرات بغداد مناسب تر است و غرب هم این نگرانی را پنهان نمی کند که اگر بخواهد خیلی مقاومت نشان دهد امکان اینکه راه مذاکرات مسدود شود وجود دارد.
درعین حال صبر جمهوری اسلامی ایران هم حدی دارد،زیرا در داخل کشورهم نسبت به نتیجه مذاکرات و سودمند نبودن آن و نرسیدن به یک راه چاره که بتواند هم ایران و هم غرب را متقاعد کند این مذاکرات را زیر سوال می برد. اساسا این موضوع پذیرفته نیست که فقط مذاکره کنیم. بنابراین شرایط مذاکره در مسکو اگر چه سخت است و انتظارات زیادی از آن وجود دارد اما به نظر می رسد طرفین به ویژه طرف غربی برای اینکه باب مذاکرات بسته نشود تلاش بیشتری برای رسیدن به نتیجه مثبت میکنند.
البته این زمانی می تواند جنبه اثباتی داشته باشد که غرب از اعمال مجموعه تحریم ها دست بردارد و از رفتار مبتنی بر تشدید تحریم ها دست بکشد. 5 پیشنهاد ایران برای مذاکرات مسکو بر مبنای رهیافت منطقی است و تداوم گفتوگوها درصورتی که منجر به لغو یا کاهش تحریم ها نشود یا غرب نخواهد حقوق ایران برای دستیابی به انرژی هسته ای را به رسمیت بشناسد عملا امکان ادامه گفتوگوها را از طرفین میگیرد. به نظر میرسد که غرب باید پیشنهادات ایران را در یک فضای منطقی بررسی کند تا به نتیجه برسد.
نتیجه این مذاکرت نسبت به بغداد امیدوارانه تر خواهد بود و با وجود سنگ اندازی هایی که در حاشیه برگزاری این مذاکرات صورت می گیرد و بعضی ها سعی می کنند با این حواشی مذاکرات را تحت شعاع قرار دهند اما احتمالا این مذاکرات نتیجه بهتری از مذاکرات بغداد در پی خواهد داشت. در هر صورت غرب برای اینکه مذاکرات به بن بست نخورد و بعدها لطمه اساسی نبیند مجبور است موضع نرم تری در پیش بگیرد.
بسته شدن باب گفتوگو برای غرب سودمند نخواهد بود زیرا با توجه به شرایط منطقه و جهان و معضلاتی که غرب در حوزه اقتصادی دارد، بسته شدن باب گفتوگو با ایران ،غرب را در حوزه انرژی به شدت دچار مشکل می کند و صلاحیت غرب را هم برای ورود به پروندههای مهم زیر سوال خواهد برد.
آفرینش:اخوان و راه پرپیچ و خم مصر
«اخوان و راه پرپیچ و خم مصر»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آـن میخوانید؛با اعلام بسیاری از منابع آگاه از ستاد شمارش آرا در مصر و اعلام رسمی اخوان المسلین محمد مرسی کاندیدای این جنبش موفق شد تا در رقابت با احمد شفیق آخرین نخست وزیر دولت مبارک، پیروز میدان شود. اما نکات بسیاری در نحوه انتخاب مرسی و آمار رای های کاندیداها نهفته است که می تواند نشانگر مسائل بسیاری درآینده مصر باشد.
براساس آمارهای اعلام شده از سوی منابع خبری نماینده اخوان توانسته است با رأیی نزدیک به احمد شفیق، پیروز انتخابات گردد. این یعنی نزدیک به نیمی از مردم مصر به سمت نماینده نظام سابق مصر گرایش داشته اند. درست است که احمدشفیق از حمایت گسترده شورای نظامی و عوامل حکومت سابق بهره مند بوده است اما با توجه به تحولات و انقلابی که در مصر رخ داده، به راحتی می توان مردم را به دو دسته تقسیم کرد، یا جزء دسته انقلابیون هستند یا همراهان شورای نظامی و متمایل به رژیم سابق، لذا تعارض مراکز قدرت در مصر امری اجتناب ناپذیر است.
این تعارض زمانی بیشتر قوت می گیرد که اخوان بخواهد مراکز قدرت را باتوجه به پیروزیش در انتخابات ریاست جمهوری به دست بگیرد. انتخاب کابینه و سپردن پست های کلیدی به اسلام گرایان، قطعاً به زعم نظامیانی که در رأس امور قراردارند خوش نخواهد آمد.
با توجه به نفوذ نظامیان در دادگاه قانون اساسی مصر مشاهده کردیم که این گروه چگونه توانست زمینه صدور رأی انحلال پارلمان را فراهم کند. پارلمانی که اخوانی ها توانسته بودند اکثریت آن را به دست بگیرند و امید داشتند با پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری، روندی را در پیش بگیرند که با تصویب قوانین لازم الاجرا از نفوذ و دخول مهره های حکومت پیشین جلوگیری کنند.
مصر با پیروزی اخوان دوران بسیار پیچیده و بغرنجی را درپیش خواهد داشت. شاید دلیل اینکه نزدیک به نیمی از مردم این کشور به احمد شفیق رأی داده اند همین باشد، که می دانستند حضور این گروه در راس قدرت باعث تقابل گروه های قدرت خواهد شد و ثبات و امنیت این کشور تضمینی نخواهد داشت. این تفکر با نارضایتی قدرت های خارجی اهمیت بیشتری می یابد.
درحال حاضر آمریکا و غرب تمایلی به روی کارآمدن یک دولت اسلام گرا در مصر ندارند و از همه مهمتر اسرائیل از شکل گیری چنین روندی احساس امنیت و رضایت نمی کند.
آمریکا و غرب توانسته بودند درحکومت سی ساله مبارک حاشیه امنی را برای اسرائیل فراهم آورند و حتی خصومت عربی که در زمان عبدالناصر به وجود آمده بود را به همکاری اعراب با اسرائیل تبدیل کنند. لذا اجازه نخواهند داد تا اخوان بتواند به سادگی پایه های قدرت خود را در حکومت مصر مستحکم کند.ضمن اینکه شورای نظامی باتوجه به قدرت و انسجامی که در مصر دارد می تواند این فشار را دوچندان کند.
ایجاد نا امنی های ساختگی و القای بی کفایتی دولت نزد افکارعمومی، دستگیری و برخورد با معترضان، نفوذ در بالاترین سطوح تصمیم گیری مانند دادگاه قانون اساسی، بهره مندی از حمایت های مالی و سیاسی قدرت های خارجی و ... ازجمله ابزارهایی است که نشان از قدرت نظامیان دارد.
نکته دیگری که در تحولات آینده مصر حائز اهمیت خواهد بود، این است که باتوجه به تشکیل و استقرار دولت و پارلمان درمصر، دیگر نمی توان انتظار داشت که میدان التحریر قدرت تعیین کنندگی سابق خود را داشته باشد.
چون اولاً روند انقلاب بسیار طولانی وفرسایشی شده و نمی توان منتظر حضور میلیونی مردم در التحریر بود. ثانیاً نیروهای نظامی و ارتش این بار با راهپیمایان به عنوان شورشی و اخلال گر برخورد خواهند کرد و مانند گذشته نقش حامی آنها را نخواهد داشت.
ثالثاً تا زمانی که نظامیان از مناسک قدرت و سیاست به پادگان ها باز نگردند به هیچ وجه نمی توان انتظار یک ثبات دموکراتیک و دولتی مستقل را برای اخوان متصور بود.
حمایت:پیامبر رحمت و وضع امت اسلامی
«پیامبر رحمت و وضع امت اسلامی»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛27 رجب مصادف با عید مبعث بزرگ پیام آور الهی را روز گذشته پشت سرگذاشتیم. این روز مناسبت بسیار مهمی در تاریخ بشریت است. روزی که برای رهایی بشر از انحرافات فکری وعملی به اراده خداوند متعال، وحی بر پیامبر اسلام نازل شد وخاتم انبیا ماموریتش برای هدایت و کمال انسانی آغاز شد. در تاریخ حیات بشر، پیامبران زیادی ماموریت الهی پیدا کردند تا مسیررشد بشر را فراهم آورند ولی هر یک بهرغم تحمل سختی های بسیار،در شعاع معینی توانستند موفق باشند و پس از گذشت مدتی از نزول پیام الهی مردمان روزگار مربوطه، مسیر طغیان و انحراف در پیش گرفتند.
همین انحرافات باعث شد که در زمان نزول پیام الهی اسلام، بشر آن دوره در اقصی نقاط جهان در بدترین جهالت ها وسنت های غیر انسانی به سر برد. مبعث رسول مکرم اسلام (ص) آغاز بازگشت انسان به فطرت الهی خود ورهایی از همه قید وبندهای طاغوتی وحرکت به سمت کمال ورستگاری واقعی بود. بسیار مهم است که دایما ما مدعیان پیروی از آن پیامآور آسمانی خود را با آن آموزه ها منطبق کنیم تا معلوم شود که حرکت ما تا چه اندازه با پیام الهی منطبق است.
ضمن بزرگداشت این مناسبت فرخنده، یادداشت امروز بدین مناسبت نگاهی به وضعیت امت اسلامی از منظر عدالت خواهی می اندازد، امید است مرضی خداوند سبحان واقع وهمه مشمول عنایات روح آسمانی پیامبر عظیم الشان قرار گیریم.اولین نکته در بررسی وضعیت امت اسلامی در جهان معاصر این است که شاخصههای دقیقی را مورد نظر قرار دهیم. شاخصههایی که از منظر دستیابی به عدالت مورد نظر اندیشه اسلامی قابل اعمال در مناطق مختلف جهان باشند.
در اندیشه اسلامی، همه مردم برخوردار از کرامت انسانی هستند، همه انسانها حق تعیین سرنوشت خود را در چارچوب آموزههای الهی دارند، هیچکس حق حکمرانی وحکومت بر مردم را ندارد مگر اینکه از سوی خداوند تعیین شده باشد یا برخوردار از شرایط برجسته اخلاقی وعدالت ورزی باشد وبرآموزه های الهی وعلم ودانش مربوطه واقف وعامل باشد، در اندیشه اسلامی هرگونه ظلم وستم قبیح وغیر عادلانه است وهیچکس نباید بدان متوسل شود واین حکم عقلی به عنوان واجب شرعی نیز محسوب میشود، در اندیشه اسلامی همه موظفیم از مظلومان وستمدیدگان حمایت کنیم واگر به یاری آنها نشتابیم، اصلا مسلمانی ما زیر سئوال می رود، همه باید همبستگی اسلامی وانسانی راسرلوحه خود قرار دهیم و از هرگونه تفرّق مبتنی بر خودخواهی بپرهیزیم. این چند آموزه جهان شمول، بخشی از پیامهای مبعث هستند.
حال مبتنی بر همین چند آموزه اگر به وضع امت اسلامی در سراسر جهان نگاهی بیفکنیم، به روشنی در مییابیم که متاسفانه کم نیستند مسلمانانی که سالهاست تحت ظلم وستم هستند، کم نیستند حاکمان کشورهای اسلامی که سرسپرده ظالمان جهان قرار دارند و در همین رابطه انواع ظلم ها را در حق مردم خود روا میدارند. کم نیستند گرایشهایی در جهان اسلام که دایما بر تفرّق و تنش بین مسلمانان تاکید می ورزند وهمبستگی وهمدلی امت انسانی را تضعیف میکنند. وجود همین پدیده های منفی باعث شد تا بالاخره صبر ملتهای مسلمان به سر آید و در مقابل ظالمان برخیزند وقیام کنند.
آنچه ما با عنوان بیداری اسلامی میشناسیم منعکس کننده همین واقعیات هستند. جوهره بیداری اسلامی ملتهای مسلمان بازگشت به آموزههای تعالی بخش مبعث است. درک این ظرفیت عظیم اعتقادی بسیار حائز اهمیت است وبرخودباوری امت اسلامی میافزاید.نکته دوم اینکه در مقابل نهضت بیداری مسلمانان وبازگشت آنها به آموزههای الهی، ظالمان جهانی وسرسپردههای آنان تلاش زیادی میکنند تا مسیر حرکت ملتها، به حاکمیت ارزشهای الهی منتهی نشود. این تلاشها را نباید دست کم گرفت.
آنچه حاکمان مسلح در قبال انقلاب مصر در پیش گرفتند یا آنچه در قالب حرکتهای خشونت آمیز سلفیها در تونس طی روزهای گذشته بروز یافته است یا آنچه در قالب سرکوب وسیع علیه مردم بحرین جریان یافته است یا آنچه در قالب حرکت های تروریستی وسیع در سوریه شاهد هستیم، نا آرامیهایی که چندی قبل در لبنان بروز یافت وموارد دیگر مشابه، همه و همه بخشهایی از تلاش کینه جویانه قدرتهای ستمگر عالم است که در مقابل احیا و بیداری مجدد مسلمانان و بازگشت به پیام بعثت جلوه گر شده اند.
متاسفانه در این مسیر برخی از حاکمان ستمگر امت اسلامی، کار را تا بدانجا کشاندند که حاضرند برای جلوگیری از بیداری امتهای مسلمان، انواع حرکتهای فرهنگی غرب برای بی خیال کردن ملت ها وتضعیف حساسیتهای دینی آنان را نیزهمراهی کنند.
بر همین مبنا است که پشت سر هم برنامههای فرهنگی غرب در جوامع اسلامی به اجرا در میآید. آنچه در قالب برنامه یورو ویژن در جمهوری آذربایجان در همین خرداد ماه به اجرا درآمد، یا آنچه در قالب اجرای کنسرتهای بی بند باری توسط برخی کشورهای عربی و با میزبانی از مهرههای شناخته شده هالیوود یا بالیوود طی ماههای اخیر به اجرا در می آید، بخشی از همین همراهی های سرسپردههای غرب در کشورهای اسلامی برای بی غیرت کردن تودههای امت اسلامی است.
درک ابعاد تلاشهای سخت افزاری ونرم افزاری مخالفان بیداری اسلامی بسیار حائز اهمیت است ومی تواند در برنامه ریزی های امت اسلامی برای دفع تنشهای فراروی حائز اهمیت باشد.نکته سوم اینکه با گسترش ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی، زمینه ای فراهم شده تا امت های مسلمان نیز همانند سایر انسانها در سراسر جهان آگاهی های خود را در زمینه های مختلف ارتقا بخشند واز ابزارهای در اختیار، برای گسترش پیامهای خود بهره مند شوند.
اما این جنبه را نیز نباید فراموش کرد که اگر دایما مبتنی بر آموزههای بعثت تولید فکر لازم در امت اسلامی صورت نپذیرد وعمل ورفتار خود را ارتقا نبخشیم، ابزارهای وسیع اطلاع رسانی وارتباطات میتوانند نقش مخربی بر امت اسلامی ایفا کنند به این صورت که ذهن منفعل، آماده تاثیر پذیری در حوزه های مختلف است.
این چنین است که حرکتهای فرهنگی گسترده غرب به بار می نشیند وما وقتی به اطراف خود نگاه می کنیم ، میبینیم بسیاری از جوانان وغیر جوانان در امت اسلامی به خودباختگی دچار شده والگوهای خود را مبتنی بر آنچه از مغرب زمین تجویز می شود انتخاب می کنند. در بزرگداشت مبعث لازم است این کارایی دو گانه ظرفیتهای اطلاع رسانی وارتباطات را مورد توجه جدی قرار دهیم و برای پرهیز از برخورد انفعالی برنامه ریزی درستی را در پیش گیریم.
سخن آخر:
امت اسلامی به همه مسلمانان در سراسر جهان اطلاق می شود. این خانواده هم کیش را باید دایما مورد توجه قرار داد تا از وضع موجود آن به درستی مطلع وآسیبهای بالفعل وبالقوه فراروی امت اسلامی را شناسایی ودایما از حجم آنها کاست وبر حجم موفقیتها افزود. ابعاد بیداری امتهای مسلمان طی ماههای اخیر، رویداد بسیار مهمی در میان امت اسلامی است. باید بر ابعاد این بیداری وحق خواهی افزود واقدامات متنوع برای انحراف یا سرکوب آن را نیز جدی گرفت ودر صدد خنثی سازی آن بر آمد.
در این چارچوب، ابزارهای انتقال اطلاعات ووسایل ارتباطی، ابزارهای مهمی هستند که کارکرد تاثیر گذاری را در اختیار هر کاربر هوشمندی قرار می دهند. اگر ما هوشمندی وتلاش لازم در این زمینه نداشته باشیم، این ابزارها در خدمت ظالمان عالم خواهد بود تا بی سر وصدا امت اسلامی را از درون متحول و در خدمت آنها قرار دهند.
مبعث پیامبر عظیم الشان اسلام مجال مناسبی است تا بار دیگر به آموزه ها وپیام های رهایی بخش الهی بازگشت کنیم وبا برجسته سازی معیارهای مربوطه حرکت های نادرست خود را اصلاح کنیم. مبعث مجال مناسبی است که صادقانه بپذیریم خیلی از رفتارهای ما از جمله صاحبان قدرت در کشورهای اسلامی هیچ نسبتی با آموزههای الهی ندارد. به امید آنکه در مسیر اصلاح خود وامت اسلامی توفیقات قابل توجهی قرین ما باشد.
شرق:رسانهای شدن شریعتی و «شریعتی رسانهای شده
«رسانهای شدن شریعتی و شریعتی رسانهای شده»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم هادی خانیکی است که در آن میخوانید؛
1) هر سال وقتی خرداد به آخر میرسد، «رسانهای شدن شریعتی» آغاز میشود و این رسانهای شدن گشودگیها و ناگشودگیهای ویژهای را به دنبال دارد.
گشودگیهایش از این دست است که بالاخره 35 سال آزگار از شریعتی سخن به میان میآید، موضوعیت مییابد، طرح و نقد میشود و بر سر او یا موضوعهای مهم و اساسی از نظر او گفتوگوهایی شکل میگیرد و جامعه پس از شریعتی هم به گونهای در پی شریعتی و دغدغههایش میرود اما این گشودگی همه رهاوردهای رسانهای شدن شریعتی نیست. «شریعتی رسانهای شده» با محدودیتهایی هم روبهرواست که از قدرت رسانه و نسبت آن با قدرت متاثر است.
پیر بوردیو جامعهشناس برجسته فرانسوی که دیدگاهی انتقادی به رسانهها دارد از مفهومی به عنوان «روشنفکران رسانهای» برای نشان دادن این وجه تحدیدآمیز رسانهای شدن مقولههای اساسی یاد میکند. به نظر او مساله این محدودیت از آنجا آغاز میشود که رسانهها مجبور میشوند «دایما تقدیرهای مقطعی خود را تجدید کنند» و در نتیجه به جایی میرسند که «زندگی روشنفکری را روی الگوی مدهای روز ببینند»، به این ترتیب تصویر «روشنفکر رسانهای شده» از نظر بوردیو تصویری است که براساس الگوهای «شیک و غیرشیک»، «جدید و از مد افتاده» به جای الگوهای «درست و نادرست» و «اصیل و مبتذل» بازنمایی میشود.
در چنین رویکردی پرداختن به هر امر معرفتی، اجتماعی و سیاسی تابع مد بودن یا نبودن آن در حوزه رسانه و سیاست است و به همان سادگی که مد در سبک زندگی نقش دارد، ممکن است به مد در عالم ژورنالیسم هم گرفتار شد، در این صورت به تعبیر بوردیو «میتوان تنها به گفتن اینکه این تز دیگر از مد افتاده یعنی دیگر گفتن آن شیک نیست بسنده کرد... و میتوان حتی محکوم کردن زیباشناسانه- مدمدارانه را با محکومیتی اخلاقی- سیاسی نیز همراه کرد.»، «شریعتی رسانهای شده» در این 35 سال از هر دو وجه زیبا و نازیبای رسانهای شدن برخوردار بوده است.
آنجا که فهم شریعتی و ارایه تصویر روزآمد او از سر پایبندی اخلاقی، پایمردی سیاسی، توانمندی معرفتی و آگاهی انتقادی صورت گرفته است، رسانهها در کم کردن شکافهای میان نسلهای قدیم و جدید و نخبگان و جامعه گامهای بزرگ و درخور برداشتهاند، اما آنجا که رسانهها از هر منظری قدرتمدار یا قدرتگریز و روشنفکرانه یا سیاستمدارانه بر پایه مد پا به میدان نهادهاند، کمکی جز به ابتذال اندیشه نکردهاند.
2) البته با گسترش دامنه رسانهها، «رسانهای شدن شریعتی» محدود به رسانههای جریان اصلی یعنی مطبوعات و رادیو و تلویزیون نمانده است؛ فضای مجازی، شبکههای اجتماعی و پیامکها نیز میدان مهمی برای فهم مقوله «رسانهای شدن شریعتی» هستند. پای شریعتی را بر سر هر خوب و بد میدان سیاست یا حتی هر سبکی از زندگی به میان آوردن و جملهای از او برگزیدن یا به او منتسب کردن، جلوههایی از «رسانهای شدن شریعتی» در فضای شبکهای امروز است. پیش از این به خوبی خانم دکتر سوسن شریعتی به تحلیل فرهنگی و اجتماعی پیامکهایی پرداخت که بعضا نسبتی هم با گفتهها و نوشتههای او نداشت و به درستی همین پدیده را دال بر موضوعیت یافتن شریعتی و نگرش جامعه به او دانست.
در واقع نحوه انعکاس شریعتی در شبکههای اجتماعی خود حاکی از خوانش اندیشه او در بخشهایی از جامعه است، چنانکه در تحلیل محتوای طنزها و حتی هزلهایی نیز که از این زاویه درباره او منتشر میشود، باید نشانههای «کارناوالی شدن» فرهنگ را به گونهای که میخائیل باختین به آن میپردازد دید. به نظر باختین در این وجه ارتباطی و فرهنگی؛ شوخی، اغراق و گزافگویی و طرح مسایلی که نهتنها در فضاهای رسمی بلکه حتی در عالم آکادمیک ممنوع و نامرسوم است، معمولی است و استفاده از زبان و رفتار مسخره و غیررسمی محوریت دارد. به این اعتبار، برخورد کارناوالی، خود یک پدیده اجتماعی است که تمایل به گشودن انسدادهای گفتمانی دارد. در چنین موقعیتی به تعبیر او «ژانر ژورنالیستی هم ریشهها و شاخههای قوی کارناوالی پیدا میکند.»
3) با چنین واقعیتهایی 35 سال پس از شریعتی چگونه جامعه میتواند از «رسانهای شدن شریعتی» بهره بهتر برده یا حداقل کمتر زیان بیند. به نظر میرسد این فرآیند پیدا کردن نسبت میان متنی به نام شریعتی و گفتمان او با فضای رسانهای اهمیت ویژهای داشته باشد. شریعتی نهتنها در جامعه ما بلکه در جهان پیرامون ما به گفتمانی تبدیل شده است که چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. گفتمانها را با دستور نمیسازند و با آرزو نمیتوانند جمع کنند؛ گفتمانها ساخته میشوند و حیات دارند. گفتمان را نباید با متن اشتباه گرفت. گفتمان مجموعه عناصر، لوازم و شرایطی است که چنانچه گرد هم آیند متن را به وجود میآورند، بنابراین متن، حاصل و نتیجه گفتمان است. به سخن دیگر گفتمان فرآیند، و متن فرآورده آن است، گفتمان پویا، و متن ایستاست.
واقعیت این است که پدیدهای بهنام «گفتمان شریعتی» در فرهنگ ما هنوز حضور دارد که متن، زبان و سخن او به صورت مکتوب و نامکتوب، جدی و شوخی بخشی از آن میشود. به این اعتبار گفتمان شریعتی رویدادی ارتباطی نیز هست و باید علاوه بر توجه به صورت زبانی و اطلاعاتی آن این دسته از مسایل را نیز شناخت که چه کسی، چرا و در چه زمانی از آن «صورت زبانی» بهره گرفته است. گفتمان شریعتی با واحدی بزرگتر از جملات او سروکار دارد. گفتمان شریعتی را بیتوجه به زمینه آن، زمانه او و گفتمانهای رقیبش نمیتوان شناخت و به درستی رسانهای کرد.
4) در شناخت واقعیتر شریعتی و گفتمان او آنچه راهگشاست، فهم جایگاهی است که شریعتی در آن ایستاد و از آنجا سخن گفت. من سال پیش در صحبتی که پیرامون «شریعتی و علوم انسانی» در بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی داشتم از این جایگاه به عنوان در «مرز بودگی» و به تعبیر فوکوییاش هتروپیا یا «درهمستان» نام بردم. درهمستان یا هتروپیا از نظر فوکو مکانهایی واقعی هستند که فضاهای آرمانی و اتوپیایی را که مکان واقعی ندارند، بازتاب میدهند. «درهمستان» دگرمکانی است که با مکانهای دیگر هم مشترکات دارد و هم وجوه تمایز؛ حسینیه ارشاد که مکان شکلگیری گفتمان شریعتی است، مکانی از این دست بود، با مسجد، با دانشگاه، با پاتوقها و محافل روشنفکری، با مکانهای رسمی قدرت و با فضاهای رایج انقلابی در یک زمان هم وجوه اشتراک داشت و هم وجوه افتراق.
از این رو در قیاس با فضاهای بسته و حصارمند فهم در ایران، «درهمستان» شریعتی افقی باز بود و با همه افقهای باز نسبت داشت. فضایی که شریعتی در آن میاندیشید و سخن میگفت، هیچ یک از فضاهای نمادین «دانشمندان»، «روشنفکران» و «سیاستورزان» نبود در حالی که راهی به همه آنها هم داشت. به این معنا اندیشه و آگاهی متولد شده توسط شریعتی، آگاهی و اندیشهای بود که وجه غالب آن گفتوگو، نقدکنندگی و نقدشوندگی بود و همین مایه دوام و بقای آن گفتمان در فرازها و فرودهای ایام شد.
5) برای رسانهای شدن این گفتمان و کمکردن فاصله میان «شریعتی رسانهای شده» با «شریعتی واقعی» شاید درستتر این باشد که از فرصتهای رسانهای استفادهای واقعیتر برده شود. شریعتی هم مثل میراثهای فرهنگی دیگر نه باید و نه میتواند در تاریخ منجمد شود.
شریعتی و گفتمان او را باید بهروز خواند و در روز از آن سخن گفت و این کار نسلی است که پس از شریعتی آمده و انصافا درباره او کارهای کارستانی نیز کرده است. ضرورت انجام این مهم را باید جدی گرفت و فرصتهای رسانهای را در این باب باید بیشتر به جوانهای محقق، اخلاقمدار و دور از جوزدگیهای رایج سپرد. به این اعتبار بازخوانی شریعتی و فهم گفتمان او از سوی نسل جوانی که جامعه و جهان امروز را میشناسد، بازتاب مناسب این خوانش و فهم خردورزانه و اخلاقی در رسانهها، مسالهای است واقعی، حتی مطلوب و بهتر آنکه پیشاهنگان و ثابتقدمان این راه هم این گفته «امید» را بپذیرند:
رسیدهایم من و نوبتم به آخر خط
نگاه دار جوانها بگو سوار شوند
مردم سالاری:سناریوی توهم پیروزی مصر
«سناریوی توهم پیروزی مصر»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم علی ودایع است که در آن میخوانید؛پس از سیواندی سال دیکتاتوری مطلق حسنی مبارک در مصر با جرقهای که در تونس زده شد انتفاضه خشم در سرزمین فراعنه شکل گرفت. مردم خسته از دیکتاتوری در سراسر کشور همصدا با دیگر ملتهای عرب به خیابانها آمدند تا حسنی مبارک در چارچوب بهار عربی یا بیداری اسلامی از راس هرم به زیر کشیده شود. پس از کنارهگیری حسنی مبارک، مردم مصر پایکوبان به خیابانها ریخته و از ارتش مصر به عنوان فرزندان وطن با شاخههای گل تمجید کردند.
انتخابات پارلمانی هم با پیروزی اخوانالمسلمین همراه شد اما کسی از توطئه یکساله که توسط اتاق فکر دیکتاتورهای عرب در ریاض تصویب شده بود سخنی به زبان نیاورد! نهایت توهم ملت مصر اینجاست که آنها و بسیاری دیگر کنارهگیری ارتش را پذیرفتند. مگر میشود ارتشیان فرعون که برای سالیان سال و حتی در زمان حکومت جمال عبدالناصر در راس قدرت بودهاند، از خیر قدرت بگذرند!؟
فاز نخست انتخابات پارلمانی مصر بدون دردسر و با پیروزی اخوانالمسلمین عملیاتی شد و در این مرحله چهرههای سرشناس محرز شدند. پس از انتخابات پارلمانی، تقابل ملت با شورای نظامی روز به روز گسترش یافت. اما در این برهه اخوانالمسلمین یک اشتباه فاحش سیاسی کرد.
اخوانیها که به پیروزی در انتخابات پارلمانی دلخوش بودند خود را از جوانان جنبش 6 آوریل و دیگر گروههای سیاسی جدا کردند. اگر در روزهای پیش از انتخابات همه یک صدا در مقابل شورای نظامی تمام قد ایستاده بودند اجرای فاز دوم به تاخیر میافتاد یا حداقل هزینه اجرایی آن برای شورای نظامی افزایش مییافت.
البته در این میان مزدوران حسنی مبارک با هدف اختلاف افکنی درگیری قبطیها و مسلمانان را عملیاتی کردند. در قسمت دوم سناریوی مصوب برای مصر انتخابات ریاست جمهوری با دخالت نامحسوس ارتش برگزار شد تا شفیق و مرسی وارد مرحله دوم شوند.
در فاز سوم حسنی مبارک و تمام افراد مرتبط با کشتار مردم در جریان انقلاب مصر تقریبا تبرئه شدند تا خاندان فرعون با خیال راحت به فکر انتقال سرمایههای خود به خارج از مصر باشند. به فاصله کمی فاز چهارم با انحلال پارلمان و تائید صلاحیت احمد شفیق عملیاتی شد. در قسمت استراتژیک توطئه علیه قیام مردم نیل، ارتش به طور مستقیم در انتخابات با تقلب ورای ارتش و سربازان نتیجه را تغییر خواهد داد.
البته در این میان شورای نظامی مصر که نگران هزینه گزاف برخورد با مردم و آشوب دامنهدار در مصر هستند به عنوان سوپاپ اطمینان قدرت شورای نظامی بخشی از قدرت اجرایی رئیسجمهوری را تصاحب کرده است. مرسی اگر شکست بخورد، آشوب گستردهای مصر را فرا می گیرد و اگر هم پیروز شود باید با شورای نظامی مواجه شود که با تمام قوا از اهرام مصر دفاع میکند.
این استراتژی در هر دو صورت برای شورای نظامی برد- برد خواهد بود. این که مصری ها به یک جشن ساده پس از پیروزی محمد مرسی بسنده کنند تکرار اشتباهی است که حدود 6 ماه پیشتر تجربه کرده بودند و اگر در مقابل تقلب کوتاه آیند؛ باید دمکراسی را به رویاهایشان بسپارند.
تقابل خونین دمکراسی و دیکتاتوری، موضوعی نیست که یک شبه یا با یک انقلاب نیم بند همانند آنچه که در مصر گذشت، حاصل شود. مصر نیازمند یک بستر زمانی برای پاکسازی عناصر دیکتاتوری دامنهدار این کشور است تا دمکراسی و حضور همه مردم در حکومت محقق شود.
ابتکار: چالش های ایرانی در 25 سالگی «روبان سرخ»
«چالش های ایرانی در 25 سالگی روبان سرخ»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فضل الله یاری است که در آن میخوانید؛از اولین روزی که اولین بیمار مبتلا به”ایدز” در ایران شناسایی شد، 25 سال میگذرد؛ بیماری ناشناخته و مرموزی که در اولین سالهای ورودش به کشور، تنها به عنوان یک بیماری جسمی دیده نمیشد بلکه با تلقیهای وحشتناکی همراه بود که فرد مبتلا را تا حد یک مجرم و فاسد اخلاقی پایین میآورد. از همین منظر بود که هم فرد مبتلا و هم خانوادهاش سعی در پنهانکاری داشتند به گونهای که گاه قید درمان را میزدند، با این توجیه که مرگ بهتر از بیآبرویی و رسوایی است.
از سوی دیگر ایدز به سمبلی از فساد اخلاقی غرب تعبیر میشد، اخبار و اطلاعات مربوط به آن نیز تنها منحصر به نهادهای متولی بهداشت و درمان نبود بلکه نهادهای فرهنگی و گاه امنیتی خود را محق میدیدند که در این باره واکنش نشان دهند. اولین و دمدستترین واکنش نیز برای جامعهای که با انقلاب مذهبی خود بنیانهای تازهای در اخلاق، سیاست، فرهنگ و اجتماع گذاشته بود، چیزی جز”تکذیب و انکار” نبود.
برخی از این نهادها از تبلیغاتی میترسیدند که مخالفان نظام نوپای جمهوری اسلامی تلاشهای خود را بر آن متمرکز کرده بودند تا در کنار کمبودهای اقتصادی و بحرانهای مربوط به سالهای جنگ، این بیماری مرموز نیز به چالشی اخلاقی و اجتماعی برای نظام تبدیل شود.
اگرچه جنگ به پایان رسید و بیش از یک ربع قرن از عمر این بیماری در کشور ما میگذرد، علیرغم آگاهیهای فراوانی که جامعه نسبت به این بیماری پیدا کردهاست و با وجود اذعان نهادهای اجتماعی به وجود راههای دیگر ابتلا به این”بلای قرن”، اما همچنان درها بر همان پاشنه میچرخد و همچنان مبتلایان به این بیماری درکانون قضاوتهای اخلاقی قرار میگیرند.
چندی پیش یک فرد مبتلا به ایدز در یک رسانه مجازی نوشته بود: «در مطب یک پزشک متخصص دهان و دندان، وقتی بیماریام را اعلام کردم از سوی پزشک اخراج شدم.» این بیمار نتیجه گرفته بود که”با پنهانکاری، بهتر میتواند به زندگی عادی خود ادامه دهد”؛ موضوعی که بدون تردید زندگی عادی دیگر افراد جامعه را به خطر خواهد انداخت.
«روبان سرخ” بیش از دو دهه است - بر اثر تلاشهای موسسات گوناگون دولتی و غیردولتی در کشورهای مختلف- در جهان به نماد ایدز تبدیل شدهاست؛ نمادی که البته بیش از خود بیماری ایدز”همدلی با بیماران ایدزی” را به ذهن متبادر میکند. موضوعی که در کشور ما علیرغم توصیههای فراوان اخلاقی و آموزههای مذهبی، هنوز جایگاه درخوری نیافتهاست.
اینک به شهادت آخرین آمار وزارت بهداشت در 25 سالگی ایدز در کشور، این بیماری نزدیک به 25هزار نفر را با خود درگیر کردهاست. البته آمار مراکز غیردولتی و واقعیتهای دیگر، این آمار رسمی را به چالش میکشد، به گونهای که برخی آمار واقعی را تا چهار برابر آمار اعلام شده میدانند. هرکدام از این آمارها را هم که نپذیریم، یک واقعیت را نمیتوان نپذیرفت و آن اینکه، در زیر پوست اصرار و انکارهای آماری و محافظهکاریهای سیاسی و اجتماعی، این بیماری راه خود را میرود بیآنکه گرفتار ملاحظات و قید و بندهای تنیده شده پیرامون این”تابو” باشد.
یکی از این تابوها، پنهانکاری پیرامون مسائل جنسی در کشور است که ارتباط آن با بیماری ایدز، آن را از دسترس متخصصان جامعهشناسی و روانشناسی خارج کرده بود. امری که اگرچه چند سالی در فضای علمی و دانشگاهی مورد توجه قرار گرفت اما اخیراً بقایای آن با حذف واحد درسی”تنظیم خانواده” از دروس دانشگاهی نیز از بین رفتهاست.
علیرغم هشدارهای شدید متخصصان حوزههای مختلف دراین باره، سیاستهای رسمی فاصله بسیاری با نظرات این کارشناسان دارد و به نظر میرسد که میزان دسترسی دستگاههای رسمی به کارشناسان و متخصصان حوزههای مرتبط کم است؛ موضوعی که خود میتواند به یکی از آسیبهای مهم جامعه ما تبدیل شود.
به هر حال ایدز کمکم دارد خود را به عنوان عضوی از اعضای جامعه معضلات کشور ما معرفی میکند و انکار آن و انکار راههای سرایت آن، تنها به سود ویروسهای فعال این بیماری مهلک است که در غیاب راههای پیشگیری، به پیشروی خود – نه تنها در جسم افراد بیمار که در زیر پوست جامعه ایرانی – ادامه میدهند.
دنیای اقتصاد:رقابت آمریکا و چین در آسیا و موقعیت ایران
«رقابت آمریکا و چین در آسیا و موقعیت ایران»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر محمد مهدی بهکیش است که در آن میخوانید؛مذاکرات چندجانبه در WTO، پس از توقف نسبی مذاکرات دور دوحه، کمرنگ شده است و در مقابل منطقهگرایی به سرعت در حال رشد است.
یکی از مهمترین رقابتها در شرق آسیا متمرکز شده است به ترتیبی که چین و آمریکا هر یک به شکل دهی سازمانهای منطقهای اقتصادی مورد علاقه خود مبادرت کردهاند و رقابتی سخت در این وادی در جریان است. در 12 ماه مه 2012، سه کشور چین، ژاپن و کره جنوبی اعلام کردند که برای ایجاد یک منطقه آزاد تجاری (FTA) به توافق رسیدهاند و در نیمه دوم سال 2012 مذاکرات اجرایی را شروع خواهند کرد. این اتحادیه بزرگترین منطقه آزاد تجاری جهان خواهد شد که حدود 20 درصد تولید ناخالص جهان را دارد و از نظر تولید بعد از نفتا و اتحادیه اروپا قرار خواهد گرفت که به ترتیب 27 درصد و 26 درصد تولید ناخالص داخلی جهان را به خود اختصاص دادهاند.
پیشبینی میشود که تشکیل منطقه آزاد تجاری چین، ژاپن و کره جنوبی بتواند موجب افزایش تولید ناخالص داخلی چین به میزان 9/2 درصد، ژاپن 5/0 درصد و کره 1/3 درصد شود. ملاحظه میشود که اتحاد سه کشور فوق، بهرغم تفاوتهای سیاسی متعددی که بین آنان وجود دارد، بر محور فعالیتهای اقتصادی استوار شده است و پیشبینی میشود که این اتحاد راه متفاوتی را برای سازشهای سیاسی بیشتر باز کند.منطقه آزاد تجاری چین، ژاپن و کرهجنوبی عملا به آسهآن ملحق خواهد شد و بازار بسیار بزرگی را در برابر TPP قرار خواهد داد که آمریکاییان با برخی از کشورهای شرق آسیا تشکیل دادهاند و در نتیجه دو اتحادیه مهم رقیب در منطقه آسیا در حال شکلگیری است.
اول، اتحادیهای که با آسهآن در سال 1992 شروع شد و اینک به طرف آسهآن + 6 (یعنی آسهآن به علاوه چین، ژاپن، کره جنوبی، هند، استرالیا و زلاندنو) در حرکت است که بعد از ادغام با منطقه تجارت آزاد سه جانبه فوق(c/J/k FTA)، سازمانی به نام «همکاری وسیع اقتصادی برای آسیای شرقی» یعنی CEPEA به وجود میآورد و خوب است توجه داشته باشیم که منطقه آزاد تجاری چین، ژاپن و کره جنوبی در مرکزیت این حرکت قرار خواهند گرفت. البته ایجاد منطقه آزاد تجاری بین سه کشور فوق که تا کنون هیچ تفاهم نامه دو طرفه تجاری هم ما بین خود نداشتهاند با شک و تردیدهایی نیز روبهرو است. دوم، اتحادیه رقیب، به راهبری آمریکا در منطقه تحت عنوان «همکاری ماورای اقیانوس آرام» (TPP) نیز رو به رشد سریع است.
علاوه بر نه کشور از سه قاره، یعنی استرالیا، برونئی، شیلی، مالزی، زلاندنو، پرو، سنگاپور، آمریکا و ویتنام، سه کشور ژاپن، کانادا و مکزیک نیز علاقه خود را برای پیوستن به این اتحادیه اعلام کردهاند و مذاکرات بین کشورهای فوق به سرعت در حال پیشرفت است؛ زیرا یکی از قولهای اوباما، رییسجمهور آمریکا، به نتیجه رساندن همکاریهای اقتصادی آمریکا در آسیا میباشد. باید توجه کرد که هر چند (TPP) با مشارکت تعدادی از اعضای APEC به وجود آمده است ولی ارتباطی به APEC ندارد. برخی از اعضا فکر میکنند که TPP میتواند راهی به سوی ایجاد منطقه آزاد تجاری APEC به نام منطقه آزاد تجاری آسیا-پاسیفیک FTAAP باز کند.
توجه داشته باشیم که همکاری ماورای اقیانوس آرام به رهبری آمریکا (TPP) قصد دارد دامنه فعالیتهای خود را بسیار گستردهتر از مبادلات تجاری گرداند و میخواهد به همکاری در زمینههایی چون حقوق مالکیت معنوی، خریدهای دولتی، استانداردهای کار، مقررات محیط زیستی و بنگاههای کوچک و متوسط نیز ارتقا دهد که تا به حال فقط اروپا در این مسیر حرکت کرده است.
به نظر میرسد که این دو قدرت بزرگ، یعنی آمریکا و چین، در منطقه آسیا به دنبال همکار و همفکر هم میگردند تا سازمانهای منطقهای تحت نفوذ خود را قویتر کنند، ولی سرعت اقدام از هر دو طرف چین و آمریکا نشان از ضرورت ادغام در قدرت نمایی جدید آنان در منطقه آسیا دارد و طبیعی است که دیگر اقتصادهای آسیا و منطقه خاورمیانه را تحتتاثیر قرار خواهد داد. به عبارت دیگر چین نشان میدهد که به تنهایی قادر به رقابت با آمریکا نیست و آمریکا با این حرکت نشان میدهد که بدون داشتن کشورهای همکار در منطقه نمیتواند در رقابت بینالمللی با چین توفیق مورد نظر را داشته باشد.
شکلگیری منطقه آزاد تجاری در سه کشور چین، ژاپن و کره جنوبی نشان از دو امر مهم دارد. اول آنکه دنیا بهرغم همه مشکلات اقتصادی در غرب، در پی توسعه رقابت و ایجاد مناطق بزرگتر تجارت آزاد است و دوم این که منطقه آسیا در دهههای آینده جایگاه مهمتری در رقابتهای بینالمللی خواهد داشت.
طبیعی است که دامنه رقابت بین چین و آمریکا در شرق آسیا به سرعت به مناطق جنوب آسیا و خاورمیانه نیز سرایت خواهد کرد و اگر به تحرکهای سیاسی این دو قدرت بزرگ در مناطق فوق در سالهای اخیر توجه کنیم، نشانههای روشنی از تلاش آنان برای استقرار در این مناطق دیده میشود.
منطقهگرایی در خاورمیانه و به خصوص در اطراف ایران نیز در حال شکلگیری است. از یک طرف کشورهای عربی جنوب خلیج فارس در تلاش برای تاسیس اتحادیهای (Union) ما بین خود هستند که بسیار گستردهتر از GCC است و در ماه گذشته مطرح شد و به احتمال زیاد در آیندهای نه چندان دور کشورهای عراق، اردن و مراکش را نیز به طرف خود جلب خواهند کرد و میدانیم که این اتحادیه گرایش روشنی به طرف آمریکا دارد.
از طرف دیگر ترکیه نیز با سرعت قابل توجه در حال رشد است و مقدمات پیوستن به اتحادیه اروپا را فراهم میآورد و به احتمال زیاد در آینده کشور ما ایران را به همسایگی اروپا در خواهد آورد.کشورهای عضو منطقه جنوب آسیا - خاورمیانه را به کشورهای عضو آ سه آن متصل میکند و هندوستان بزرگترین اقتصاد مطرح در آن منطقه است که خود عضوی جدید از آسهآن به علاوه شش است، ولی این کشور هنوز به منطقه کامل آزاد تجاری آنان نپیوسته است هر چند توافقنامههایی در این زمینه با کره جنوبی و کشورهای عضو اتحادیه جنوب آسیا امضا کرده است.
از طرف دیگر هندوستان رابطه سیاسی و تجاری نزدیکی با آمریکا دارد؛ بنابراین میتوان گفت که بهرغم روابط فوق هنوز هندوستان در جهت ایجاد مناطق آزاد تجاری بزرگتر حرکت جدی نکرده است (هند عضو اتحادیه هشت کشور آسیای جنوبی است که فعالیت تجاری بین اعضا بسیار محدود است). بدیهی که با رشد منطقهگرایی جدید در جهان هند در پی شرکایی باشد که احتمالا این کشور را به رقیبی دیگر در منطقه آسیا تبدیل کند، زیرا که پتانسیلهای آن را به صورت بالقوه دارا است و قطعا به دنبال شرکایی خواهد بود که اقتصادهایی مکمل آن داشته باشند.
حال باید دید که در این میان کشورمان ایران که از نظر جمعیت و نیروی انسانی متخصص، درآمد و موقعیت جغرافیایی از کشورهای مهم خاورمیانه به حساب میآید، شرکای تجاری خود را چگونه انتخاب میکند تا از یک طرف در رقابت با اتحادیههای بزرگی که در حال شکلگیری است، بتواند از مزیتهای کشور استفاده مطلوب کند و از طرف دیگر با کشورهایی اقدام به تاسیس منطقه آزاد تجاری کند که در وادی رقابتهای فشرده در پیشروی در منطقه، حرفی برای گفتن داشته باشند.
واقعا شرکای جدی تجاری ایران در آینده کدامند؟
جهان صنعت:توافقی نیمبند برای امروز
«توافقی نیمبند برای امروز»عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم حمید تهرانی است که در آن میخوانید؛ برای یک بار دیگر مذاکرهکنندگان ایرانی و اروپایی گردهم آمدند تا برای برونرفت از بحران هستهای ایران تدبیر کنند.
از یکسو اروپاییها میخواهند تا پیش از فرارسیدن ضربالاجل اجرای تحریمهای اتحادیه اروپا تکلیف منازعه با ایران را روشن کنند. مقامات اروپایی میگویند ایران باید مشخص کند که آیا به همکاری پایدار، مثبت و سازنده با جامعه جهانی متعهد است؟ اما در مقابل ایران میگوید با وضع تحریمهای آزاردهنده که غرب میخواهد تهران را به تمکین وادار کند، هیچ چشمانداز مثبتی وجود ندارد.
تا اینجا احتمال به ثمر رسیدن مذاکرات مسکو، حتی در دومین روز هم چندان خوشبینانه به نظر نمیرسد چراکه مولفهای که بتواند امیدواری را تقویت کند وجود ندارد.
در یک سناریوی احتمالی اگر ایران برای همکاری دقیقتر و موثرتر با آژانس اعلام آمادگی کند و اتهامهایی را که چند روز پیش علیه آژانس مطرح کرد به فراموشی بسپارد و در مقابل اگر اروپا از اجرای تحریمها و سختگیریهایی که علیه ایران اعمال میکند دست بردارد آنگاه میتوان امیدوار بود که راههایی برای رسیدن به یک تفاهم پدیدار شده اما باوجود مساعی دیپلماتهای روسی و تلاشهایی که در ایران و غرب صورت گرفته، هنوز چشمانداز مناسب و دلگرمکنندهای برای حصول یک نتیجه در دسترس نیست.با این حال چندان دور از ذهن نیست که در مجموعه گفتوگوهایی که امروز انجام میگیرد توافقی نیمبند انجام گیرد اما آیا این توافقهای نیمبند راهگشاست؟
گسترش صنعت:جانشینی برای نفت
«جانشینی برای نفت»عنوان سرمقاله روزنامه گسترش صنعت به قلم سیدعلیرضا شجاعی است که در آن میخوانید؛با وجود اینکه سهم معدن در صادرات غیرنفتی و افزایش ارزش افزوده بخش صنعت و معدن نسبت به سالهای گذشته افزایش چشمگیری داشته است، اما همچنان خامفروشی محصولات معدنی بهعنوان یک تهدید بازدارنده، بازده اقتصادی این بخش را تحتالشعاع قرار داده است.
این بخش با وجود آنکه بهعنوان یکی از مهمترین بخشهای جانشین برای حرکت بهسوی یک اقتصاد غیرنفتی از سوی سیاستگذاران معرفی میشود، اما دقیقا با همان چالشهایی روبهرو است که صنعت نفت و اقتصاد نفتی ایران از آن رنج میبرد. مساله خامفروشی و پایین بودن ارزشافزوده بخش معدن در مقایسه با ظرفیتهای بالقوه باعث شده که کشور از بخشی از درآمدهای این حوزه محروم بماند. این در حالی است که بخش معدن در مقطع کنونی برای اثبات جانشینی خود بهجای بخش نفت و گاز صرفا درگیر مولفههای اولیه نظیر استخراج و اکتشاف است تا فرآوری و توسعه صنایع پاییندستی.
در واقع آنچه در صادرات محصولات معدنی مایه مباهات است، صدور محصولات است نه خامفروشی مواد اولیه. در واقع، آن بخش از فعالیتهای صادراتی جای افتخار دارد که مبتنی بر برنامه و متکی بر دانش پیشرفته و فروش محصولات باشد. در واقع باید از یکسو توان علمی و فناوری کشور، پایه صادرات باشد و از سوی دیگر، منابع طبیعی و معدنی کشور با مدیریت صحیح و سیاستهای اقتصادی مناسب به تولید و صادرات حلقه انتهایی زنجیره ارزشفزوده منجر شود.
حال اگر این فرض صحیح را بپذیریم که معدنکاری بهعنوان یکی از صنایع مادر، به امر مهم تولید مواد اولیه موردنیاز در صنایع تبدیلی و فرآوری کشور مشغول است و این نکته را نیز مدنظر قرار دهیم که پیشرفت اصولی معدنکاری در کشور، نهتنها بهبود وضعیت اشتغال نیروهای بومی و کاهش نیاز کشور به واردات مواد اولیه را بهدنبال دارد بلکه میتواند یکی از پارامترهای مهم در گسترش حجم صادرات غیرنفتی تلقی شود، شاید با جدیت بیشتری تکمیل حلقههای تولید محصولات معدنی را دنبال کنیم!
ذخائر فراوان و متنوع بسیار بالای محصولات معدنی موجب شده تا معادن از اهمیت بیشتری نسبت به نفت و گاز برخوردار باشد. در چرایی اهمیت ذخائر معدنی همین بس که براساس آمار موجود، کشورمان در تنوع مواد معدنی جزو ۱۰ کشور برتر دنیا قرار داشته و در حوزه تولید سیمان نیز جایگاه دهم را از آن خود کرده، در سرب و روی نیز بزرگترین رتبه را در خاورمیانه به خود اختصاص داده و در حوزه خودرو رتبه ۱۳ در جهان را دارد.
البته ظرفیت تولید محصولات معدنی به همین تعداد محدود نمیشود چنانکه آمارهای موجود حاکی از آن است که ایران در رتبه ۱۷ تولید فولاد در جهان قرار دارد و در تولید مس نیز جزو ۱۰ کشور نخست به شمار میرود.
اما بهراستی میزان ارزش افزوده این میزان ذخائر غنی معدنی برای کشورمان چقدر است؟ آیا کشورمان در محصولات فرآوریشده معدنی در جهان حرفی برای گفتن دارد؟ بهطور قطع رونق بخش معدن و ازدیاد تولید با ارزشافزوده بالا نیازمند عزم همهجانبه و توجه هرچه بیشتر به تولیدات صادراتمحور است.