آسیبشناسی نقد ارزشی در عرصه فرهنگ و هنر
بحثی را که میخواهم در این جلسه، خدمت برادران عرض بکنم، در مورد نقد فرهنگی است. جریانهای حزباللهی و ارزشی و متدین، در دو دهه اخیر کارهایی کردند و حرفهایی زدند، اعتراضهایی داشتند و انتقادهایی کردند که کم هم نبوده است.
این امر فراز و فرودهایی داشته است؛ این نشریه را تعطیل کردند، یک نشریه دیگر زدیم. از اینجا اخراجمان کردند، رفتیم و در جای دیگری حرف زدیم اما در هر صورت حجم و کمیت فعالیت انتقادی زیاد بوده است.
الآن باید یک برگشتی بکنیم و بببینم که این همه ما انتقاد و اعتراض کردیم، گلایه و درد دل کردیم، چقدر به نتیجه رسیده و چقدر نرسیده است؟ اگر فضای انتقادی ما بهرهوری کامل نداشته، دلیلش چه بوده است؟ چرا بعضی وقتها نقدهای ما به ثمر ننشسته است. اگر شما یالثارات ۱۴سال پیش را هم نگاه بکنید، میبینید جنس انتقادها و درد دلهایی که داشته، از جنس همینهایی است که الآن میگوید. پانزده سال پیش هم همان را میگفته و الآن هم همان را میگوید. من در سال ۶۹ یک چیزی در یک روزنامه ای نوشته بودم، اخیراً نگاه میکردم، دیدم الآن هم تقریباً دارم همان حرفها را میزنم.
ما امروز خیلی حرف عجیب و غریب و بیسابقهای را که مطرح نمیکنیم. امروز جریانات نقد ارزشی و حزباللهی، نیازمند یک بازنگری در خودشان هستند. نیازمند نقد رویکردهای انتقادی خودشان هستند و هستیم. بیاییم و نقد خودمان را نقد بکنیم.
معایب و نواقص فضای نقد
چیزی که به نظر حقیر میآید، این است که معایب فضای انتقادی ما ناشی از نواقص آن است. یعنی چه؟ یعنی اگر ما نقدی داریم که خیلی ثمر نمیدهد و به نتیجه نمیرسد، به خاطر این است که ناقص است. ما نقد را به شکل کامل انجام نمیدهیم. چیزی که به ذهن من رسیده تا در این جلسه طرح بکنم، چیزی است که اسمش را مثلث نقد میگذارم. ما از مثلث نقد فقط به یک ضلع آن میپردازیم و نقد ما فاقد دو ضلع دیگر است. یک دلیلی که این ضلع سوم نمیتواند به ثمر برسد و نتایج مورد نظر ما را بهاندازه کافی تأمین بکند، برای این است که ما آن دو ضلع دیگر را نداریم.
نقد ما نوعاً چه نقدی است؟ معمولا وقتی یک کاری صورت میگیرد که در آن خطاها و اشتباهاتی هست، بعضاً در آن خیانتهایی هست و ما از آن برآشفته میشویم، غیرت دینی و انقلابی ما اقتضا میکند که وارد صحنه بشویم و نسبت به آن فعالیت یا محصولی که تشخیص ما این است که در آن ناهنجاری بروز کرده، واکنش نشان میدهیم. میگوییم، فلان فیلم بد ساخته شد. فلان مجله مملکت آمده و فلان مقاله ناهنجار را منتشر کرده است. حالا آن ناهنجاری یا اخلاقی است یا سیاسی است یا اعتقادی است، یا هر سه تا است. ما نسبت به آن واکنش نشان میدهیم و اعتراض میکنیم.
چرا فلان تئاتر با آن وضعیت اجرا شده است؟ چرا فلان کتاب داستان با این محتوای ناهنجار منتشر شده است؟ من نمیخواهم فعلاً وارد این بحث بشوم که معیارهای ما در همین یک بخش چقدر دقیق و درست است. اگر بخواهیم وارد بشویم، شاید کار به جاهای باریک هم بکشد. بحثهای خیلی ظریف پیش میآید که بعضی وقتها ممکن است اختلاف سلیقههای جدی به وجود بیاید. یک نمونه خیلی مشخصش شهید آوینی است. دیگر ما که متقیتر و معنویتر از شهید آوینی در عرصه هنر انقلاب نداریم. شهید آوینی بعضاً از آثاری دفاع میکرد که بچه حزباللهیها به خاطر دفاع او از این آثار، شدیداً علیه او موضع میگرفتند.
من یادم هست. آقای آوینی از یک فیلم دفاع کرده بود و بعضی از بچه حزباللهیها با تعابیر خیلی تند از او یاد میکردند؛ حتی بعد از شهادت او. بعضیها را من یادم هست که میگفتند، خوب شد شهید شد. عاقبت به خیر شد وگرنه اوضاعش داشت خطرناک میشد!!
این آوینی بود؛ آوینیای که امروز، هیچ کدام ما در خلوص و تقوا و معنویت او شک نداریم و در تبحر و بصیرت و ولایی بودن او.
ضرورت وجود مبنای صحیح در ضلع اول نقد
میخواهم بگویم، در همین عرصه نقد، ضلع اول نقد یعنی نقد آثار و فعالیتهای فرهنگی، هنری و رسانهای که در جامعه هست، باید با مبنا وارد شد. اگر با مبنا وارد نشویم و مبانی درست و دقیق نداشته باشیم، چه بسا دچار اختلافهای جدی بشویم. شاید بعضی وقتها اشتباه بکنیم. مثلاً شهید آوینی از فیلم عروس دفاع میکرد. نمیتوانیم به او بگوییم، چون تو از این فیلم دفاع کردهای، پس دین نداری و مشکل داری و... و... که اینها را به خاطر مشی مستقل و منحصر به فردی که در نقد فرهنگی داشت به او گفتند. همان زمان منتشر شده است.
روزنامه جمهوری اسلامی یک نامهای خطاب به آقای آوینی نوشت. تیترش این بود: «آقای سردبیر، به یاد خدا هم هستید؟» این کی منتشر شد؟ یک مقاله مفصلی علیه شهید آوینی، در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ شد؛ کمتر از یک هفته قبل از شهادت او. چرا؟ چون آقای آوینی در مجله سوره خودش شروع کرده بود و داشت در نقد؛ خطی را میرفت که اگر کسی سطحی نگاه میکرد، اگر کسی عمق نگاه آوینی را نمیفهمید، نمیتوانست تشخیص بدهد که آوینی دارد چه میگوید.
پس این ضلع اول. در همین بخش نقد هم ما نیازمند این هستیم که معیارهای درست و دقیق داشته باشیم. اگر کسی میخواهد دفاع شهید آوینی را از فیلم عروس بفهمد، باید برود و سه جلد آیینه جادو را بخواند. و بعد ببینید که آوینی چقدر حکیمانه، آسیب سینمای ایران را دریافته بود و برای این که سینمای هپروتی را بزند، برای این که سینمای ضد مردمی و غربزده را بزند، به یک تشخیصی رسیده بود و میگفت، ما از یک نوع سینمای دیگر باید دفاع بکنیم. فعلاً چون بحث ما این نیست، نمیخواهیم وارد این مقوله بشویم.
بهترین شاخص و معیار برای نقد
معیارها را از چه کسی بگیریم؟ بهترین شخصی که من سراغ دارم، خود آقا است. آقا خوشبختانه در مباحث هنری خیلی صحبت کرده است. نه تنها مبانی و اصول را گفته بلکه بسیاری از مصادیق را هم ذکر کرده است. متأسفانه بچه حزباللهیهای ما با تفکر آقا در حوزه فرهنگ و هنر، آشنا نیستند. من این را قاطعانه میگویم. یعنی اکثریت بچه حزباللهیهای ما، ذهنیت فرهنگی رهبری را بخصوص در حوزه رسانه و هنر، علیرغم این که منابع و متونش هم موجود بوده ولی کسی نرفته است مطالعه بکند.
آقا چه نوع سینمایی را میپسندد؟ آقا چه نوع ادبیاتی را میپسندد؟ چه نوع رمانی را میپسندد؟ آقا مفصل حرف زده است. راجع به سینمای آمریکا و اروپا حرف زده است. آقا میگوید، یک دوره فیلمهای چارلی چاپلین را آوردند و برای من نشان دادند. تحلیل من از فیلمهای چارلی چاپلین این است. آقا میگوید، من هزار تا رمان خارجی خواندهام. هزار تا رمان خارجی! شما چند تا بچه حزباللهی پیدا میکنید که پنج تا داستان کوتاه ایرانی خوانده باشد؟
اینها نکات مهمی است و ما به آن توجه نمیکنیم. واقعیت تفکر رهبری در عرصه فرهنگ و هنر، به جامعه منتقل نشده است. جامعه که پیشکش، به بچه حزباللهیها هم منتقل نشده است و این خیلی بد است. در شرایطی که شعار ما جنگ نرم و تهاجم فرهنگی است، با تفکرات رهبری آشنا نباشیم. آقا دهها کتاب را اسم آورده است. دهها فیلم را اسم آورده و راجع به آن حرف زده است.
مطلب هم نوشته و خیلی از بچه حزباللهیها اصلاً اینها را ندیدهاند. در همین دوره رهبری. در دوره ریاست جمهوری، مجموعه صحبتهای ایشان در مورد هنر، منتشر شده است. در این بیست و چند سال رهبری هم ایشان مفصلاً حرف زدهاند که باید رفت و اینها را دید و مبانی آنها را در آورد. اگر فرصت کردیم به این بحث برمیگردیم. فعلاً میخواهم از این عبور بکنم که به ضلع دوم و سوم بپردازم.
ضلع دوم نقد و غفلت ما
حالا بپردازیم به ضلع دوم نقد که ما از آن غافل هستیم. پس یک: ما کارهای بد را خوب میبینیم. یک کار بدی که در بازار میآید، خبرش سریع میپیچد. به قول ژورنالیستها که میگویند، خبر خوب، خبر بد است. خبر بد خیلی زود فراگیر میشود. اینها را زود میبینیم و به همدیگر منتقل میکنیم.
ضلع دوم نقد، دیدن آثار خوب است. این هم جزیی از نقد است. نقد، دیدن بدیها و خوبیها، زشتیها و زیباییها در کنار هم است. این نقد است. جریان انتقادی یعنی این. وقتی کار خوبی در آمد، باید ببینیدش! ما در این ضلع به شدت ضعیف هستیم. مثال: انواع و اقسام بولتنهایی که در این کشور منتشر میشود. انواع و اقسام اس ام اسهایی که در این کشور برای من و شما میآید.
سیزده آبان سال گذشته، یک گروهی از دوستان حزباللهی، یک گروه ۲۰-۳۰نفره، بسیج شدند و گفتند برای سیزده آبان به عنوان یک مناسبت جدی انقلاب اسلامی، کار ویژه بکنیم. حدود ۳۰۰ تا محصول تولید کردند. فقط برای سیزده آبان. سیصد تا محصول! دهها پوستر. کلی جزوه و کلیپ. کلی چیزهای صوتی که میشد در موبایل استفاده کرد و... و... سیصد تا محصول! در یک سایتی گذاشتند. الآن هم هست و دوستان میتوانند بروند و ببینند. سایت ایام. سایت ایام تعریفش این است. فذکرهم بایام الله، برای مناسبتهای اسلامی و انقلابی محصول تولید میکند و میگذارد. اسم خودش را هم نمیزند.
هر کسی، هر جای کشور هست، در هر روستایی، در هر دانشکدهای، در هر اداره و مسجدی که هست، بتواند از آن استفاده بکند. سیصد تا محصول تولید شده بود و دوستان عزیز رسانهای ما حاضر نبودند حتی خبر این را ضریب بدهند و منتشر کنند(!) من به یکی از دوستان که امکان رسانهای وسیعی در اختیارش بود، زنگ زدم.
گفتم: آقای فلانی، اگر اینها آمده بودند و یک دانه کار بد انجام داده بودند، مثلاً یک پوستر تمسخر انقلاب کشیده بودند، هم خودت خبرش را میزدی و هم به صد نفر زنگ میزدی که دیدی فلانی هم ریزش کرد. گفتم، این کار را میکردی یا نمیکردی؟ خندید و گفت: آره. گفتم: حالا ۳۰۰ تا کار خوب کردهاند و حاضر نیستی، خبرش را بزنی؟! گفت: نه. ما که بدمان نمیآید. حالا بفرست تا بزنیم. ما که مخالف نیستیم.
گفتم: مشکل ما همین است. شما میگویید، ما با کار خوب مخالف نیستیم در حالی که تو باید مشتاق کار خوب باشی. باید له له بزنی برای آثار خوب. و اگر ما میگوییم، در عرصه فرهنگ و هنر و اندیشه، در معرض هجوم هستیم، از لس آنجلس تا تهران جلس، دارند هر روز و نو به نو به ما حمله میکنند، پس اگر کار خوبی این طرف صورت گرفت، باید قدرش را بیشتر بدانیم. اگر ما در محاصره فرهنگی هستیم، اگر در معرض هجوم فرهنگی هستیم، باید قدر داشتههای خودمان را خیلی بیشتر بدانیم. باز در این قصه مشکل داریم. یعنی کلی کار خوب تولید میشود؛ حتی ما باخبر نمیشویم. گاه سالها از آن میگذرد و ما باخبر نمیشویم. فلان کتاب خوب، شش سال پیش در آمده و ما نمیبینیم.
گوشهای از کارهای فرهنگی حضرت آقا
دوستان دفتر ادبیات مقاومت حوزه هنری، یک بار خدمت آقا رسیده بودند. گفته بودند، ما داریم در حوزه دفاع مقدس این قدر کارهای خوب تولید میکنیم ولی کسی اینها را نمیخرد. کسی اینها را نمیبیند. آقا به اینها فرموده بودند، یک روز که من با بچه بسیجیها در حسینیه امام خمینی، ملاقات دارم، شما بیایید و پشت حسینیه بساط بکنید. به من هم بگویید. من در سخنرانی بگویم و تا داغ هستند، به آنها بفروشید.
این را چه کسی دارد میگوید؟ این را نایب امام زمان دارد میگوید. این را به عنوان وظیفه شرعیاش دارد میگوید. یعنی خودش را در حد بازاریاب کتابهای دفاع مقدس، نمیگویم پایین میآورد، میگویم، بالا میبرد. چون میداند، ارزش این کار چی است. این یعنی آدم فرهنگی.
من میخواهم سؤال کنم. چرا رفتار فرهنگی ما با آن کسی که مدعی هستیم، حاضریم جانمان را در راهش بدهیم، این قدر متفاوت است؟ مگر ما نمیگوییم، خونی که در رگ ماست، هدیه به رهبر ماست؟ آقا میگوید، خون نخواستم. من سال ۷۱، ۷۰-۸۰کتاب را اسم آوردم. راجع به هر کدام بین یک بند تا یک صفحه، مطلب نوشتم. آی بچه بسیجی که میخواهی جان خودت را فدای من بکنی، من نوشتم که همه باید این کتاب را بخوانند. نه تنها در ایران، حتی باید ترجمه و در دنیا منتشر بشود. ۲۰ سال از این حرف من گذشته و تو اسم این کتاب را هم نشنیدهای. تو چطور ادعا میکنی که پیرو و مطیع من هستی؟!
مگر نمیگوییم، مهمترین میدان ما میدان فرهنگ است. مهمترین مشکل ما مشکل فرهنگی است. مگر ما رهبر نداریم؟ مگر ما رها هستیم؟ اگر ما رهبر داریم، اگر ولی فقیه داریم، ولی فقیه دارد جاده را باز میکند و میگوید که از این راه برو. این کار را بکن.
پس: ضلع دوم نقد، کارهای خوب را ببینید. امر به معروف بکنید. فیلمهای خوب را ببینید. از آنها حمایت کنید.
اخیراً یکی از نویسندگان دفاع مقدس را دیدم. گفت: آقا برای من پیغام فرستاده است که فلانی دارم کتابت را میخوانم. مثلاً صفحه ۲۰۰ هستم. وقتی کتاب تمام شد، برای تو یک چیزی مینویسم!
در همین چند سال اخیر شما نگاه بکنید. کتاب دا، کتاب نورالدین پسر ایران، آقا بیکار است؟ هر کدام از این کتابها ۷۰۰ صفحه است. مگر من و شما از رهبری فارغتر هستیم؟ فکر میکنم بتوانم این ادعا را بکنم. یک مدیر فرهنگی در جمهوری اسلامی نشان بدهید که بیشتر از آقا کتاب بخواند. مشکل ما این است که رهبر هم داریم و اعتنا نمیکنیم. دارد راه را هم نشان میدهد. آقا در همین صحبتهایش با اهل فرهنگ میگوید، بنده و خانوادهام معمولاً شبها که میخوابیم، کتاب دستمان است. وقتی چشمان ما روی هم میرود، کتاب از دست ما میافتد. این رهبر ما است؟ اگر رهبر ما است، پس ما باید یک سنخیتی با او داشته باشیم.
آقا هر سال شعرای کشور را جمع میکند. ایشان با این سن و مشغله دو سه ساعت وقت میگذارد. برای آقا سه ساعت در یک محفل نشستن، آسان نیست. یکی از دفعاتی که من با دوستان شاعر توفیق پیدا کردم و در آن جلسه بودم. این را به چشم دیدم. جوان هیجده ساله روستاهای فارس، قبل از جلسه، نماز است. نماز مغرب را میخوانند و بعد از افطار به جلسه میروند. آقا او را دیدند. گفت: آقا من فلانی هستم. اسمش را گفت:هادی فردوسی.
آقا شروع کردند از حفظ یکی از رباعیات او را خواندن. او همین جور محو مانده بود. دبیرستانی بود. متعجب بود که من بچه ۱۷-۱۸ساله سروستان فارس، چه بسا امام جماعت روستای ما، من را نمیشناسد. آقا چه جوری هم من را میشناسد و هم شعرم را از حفظ است؟! این یعنی چه؟ آقا شعر او را قبلاً در مجلهای دیده بود. خوشش آمده بود. دیده بود شعر مایهداری است. بچه مستعدی است. از بچه ۱۸،۱۷ساله تا پیرمرد ۷۰-۸۰ساله، شعر میخوانند.
آقا دو سه ساعت حوصله میکند. مینشیند و گوش میکند. میخواهد چکار بکند؟ میخواهد وقت گذرانی بکند؟ نه! میخواهد به جامعه مؤمنین پیام بدهد. هنرمندانتان را، آنهایی که دارند برای اسلام و انقلاب کار میکنند، آنهایی که دارند برای فرهنگ دینی جامعه کار میکنند، تحویل بگیرید. شأن شما از من رهبر که بالاتر نیست.
آقای امام جمعه، تو ۲۰ سال است داری این جلسه رهبری با شعرا را میبینی، یک بار شده است که خودت این کار را بکنی؟ آقا سینما حرام است. تئاتر حرام است. موسیقی حرام است. شعر هم حرام است؟ میگوییم نظر فقهی تو متفاوت است و به آنها مشکوک هستی. عیبی ندارد. قبول کردیم. شعر که از زمان پیغمبر تا حالا بوده است. این ضلع دوم نقد. باید کارهای خوبی را که تولید میشود، تحویل بگیریم.
از برکات ماجرای فتنه
من خدمت شما عرض میکنم. الحمدلله و المنه، انقلاب جوششهای هنری خوبی دارد. فقط به دهه اول منحصر نمیشود. همین الآن، کلی جوان مستعد پرشور انقلابی داریم که از لحاظ هنری هم مایههای هنری خوبی دارند. دارند تولید هم میکنند. حتی یکی از برکات ماجرای فتنه، این بود که در بخشهایی از هنر انقلاب، تجدید مطلعی به وجود آمد. یک نسل تازه نفسی وارد عرصه شده است. امروز در گرافیک نگاه بکنید. شما کلی جوان حزباللهی دارید که در هنر گرافیک ایران، حرف برای گفتن دارند. در کاریکاتور حرف برای گفتن دارند. گاهی اوقات یک کاریکاتور کاری میکند که ده تا مقاله نمیتواند.
از هنرمندانمان دفاع بکنیم. لااقل آنها را بشناسیم. در شعر هم همین طور. در شعر که الحمدلله نسبت به جریانات روشنفکری و ضد انقلاب، خیلی جلوتر هستیم. در سینما هم اینجوری است.
ایام سالگرد ۹ دی، جشنوارهای تحت عنوان جشنواره مردمی فیلم عمار، برگزار شد. اسمش را اینجوری گذاشتند که فقط حزباللهیها بیایند. جشنواره عمار، جشنواره حزباللهیها است. ۳۰۰ تا اثر از نقاط مختلف کشور آمد؛ از فیلمنامه، از انیمیشن، از مستند، از داستانی، از کوتاه و بلند، انواع و اقسام قالبهای سینمایی. با دوستان در هئیت داوران بحث میکردیم. آقای طالبزاده بود. آقای طالبی بود. آقای دکتر فیاض و بعضی دوستان دیگر بودند.
اینها میگفتند، ما همین جوری، تیمنی و تبرکی به خاطر اسم عمار گفتیم، بیاییم و داوری بکنیم اما الآن همه سر شوق آمدیم. چقدر کار خوب دارد میآید. بچه حزباللهی در سیرجان، راجع به زدن هواپیمای ایران در خلیج فارس، انیمیشن تولید کرده است؛ یک فیلم کارتونی جذاب. اگر شما اینها را تحویل نگیرید، یک عده ناامید میشوند و انگیزههای آنها ریزش پیدا میکند. یک عدهشان هم به آن طرف میروند. به جایی میروند که خریدار داشته باشند.
این بحثی است که متأسفانه جدی گرفته نمیشود. اگر ما دیندار هستیم، باید به ولی فقیه و رهبرمان نگاه بکنیم. رفتار فرهنگی او را اسوه قرار بدهیم. بالاتر از او، خود پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام، آن زمان هنر شعر، هنر برتر بوده، شما ببینید که آنها چقدر حمایت میکردند. ماجرای دعبل را همه شنیدهاند. معصومین معنوی و مادی از هنرمند انقلابی حمایت میکردند. یکی از چیزهایی که مانع میشود ما از آثار خوب هنری انقلاب، دفاع بکنیم، این است که: «آقا، معلوم نیست اینهایی که توی هنر میروند، عاقبتشان چی است. ولش کن. از این دفاع نکن....»
من این را با بعضی از آقایان نشستهام و بحث کردهام. از این نوع استدلالهای غلط گفتند. من در جواب گفتم، حسّان بن ثابت کسی است که سابقهاش را که نگاه میکنید. در دوره جاهلی که اشعار جاهلی میگفت. بعد از پیامبر هم که با امیرالمؤمنین همراهی نکرد. ولی در یک مقطعی در خدمت اسلام بود. او که پیامبر خدا بود، عاقبت این آدم را به عیان میدید. ولی این باعث نمیشد که بگوید، چون ممکن است در آینده گناهی بکند، پس امروزش هم از او دفاع نکنیم. از او حمایت نکنیم. شما ببینید که حضرت چه تجلیلهایی از حسان بن ثابت میکند. الحق و الانصاف هم در آن مقطعی که اسلام به زبان بّرّای هنر نیاز داشت، از شعر و هنر خودش در مقابل دشمنان استفاده میکرد.
سید حمیری در دوره امام صادق علیه السلام بود. گفته میشد که سید حمیری مدتی اهل بعضی از گناهان کبیره بوده، ولی موقعی که پای دفاع از مکتب اهل بیت میرسید، شجاعترین هنرمندان آن دوره بود. صریحترین حرفها را در قالب هنر خودش خطاب به سلطنت بنیعباس میزد. ببینید که امام صادق(ع) چقدر او را حمایت کرد، با این که خیلی آدم متشرع به آن معنا هم نبود. حتی در بعضی از تواریخ هست که پدر و مادرش هم پدر و مادر خوبی نبودند.
بعضیها گفتند که پدر و مادرش جزو خوارج بودند. ولی یک عشقی از اهل بیت به دل خودش افتاده و مردانه پای این عشق ایستاده بود و از لحاظ هنری هم خیلی آدم قویای است. هنوز که هنوز است، سید حمیری به عنوان یکی از شعرای مطرح و مشهور تاریخ عرب شناخته میشود.
میخواهم بگویم که ما این نمونهها را داریم ولی اعتنا نمیکنیم. باید یک اقبال عامی در شاخههای مختلف هنر، فرهنگ و رسانه ما صورت بگیرد. این دو ضلع.
ضلع سوم؛ اعتراض به فقدان کارهای خوب
ضلع سومی که باید در هنر و باقی شاخههای فرهنگی ما مورد توجه جدی قرار بگیرد، اعتراض به کارهایی است که نمیشود. کارهای خوبی که صورت نمیگیرد. آن زمانی که آقای خاموشی دستور داد تا ما را از حوزه هنری اخراج کردند. یک عده از دانشجویان جلوی سازمان تبلیغات تظاهرات کردند که چرا تحریریه مجله سوره را اخراج کردید. دلشان هم خوش بود که یک روز به میدان فلسطین رفتیم و آنجا را به هم ریختیم. تحصن کردیم و فلان. یکی از دوستان به من حرف جالبی زد.
گفت: ببین عاقبت ما به کجا رسیده که دانشجویان جلوی سازمان تبلیغات میآیند و شروع به اعتراض میکنند و میگویند، آقا تو را به خدا، این یک دانه مجله را تعطیل نکنید. بگذار این که برای هفت، هشت، ده هزار تا بچه حزباللهی دارد منتشر میشود، منتشر بشود. در حالی که طرف وظیفهاش بوده که ۱۰۰ تا سوره و بهتر از سوره راه بیندازد و مطالبه تو از او باید این بوده باشد. که آن ۹۹ تای دیگر کو؟ ولی ما آن قدر عقب نشینی کردیم، عقب نشینی کردیم که تو را به خدا این یک دانه را تعطیل نکن. سطح توقع این قدر پایین آمده است(!)
صرفا اعتراض میکنیم که آقای ارشاد! چرا این فیلم بد را ساختهای؟ در حالی که باید بپرسیم این ۱۰۰ تا فیلم را چرا نساختهای؟ چرا ما یک فیلم راجع به شهید رجایی نداریم؟ چرا در ۲۰ سال گذشته دو تا فیلم راجع به انقلاب اسلامی ساخته نشده است؟ در سینمایی که پول قریب به اتفاق فیلمها را یا دولت کامل میپردازد یا بخش مهمی از آن را مشارکت میکند! سؤالات ما باید این باشد: کارهای خوبی که انجام نمیشود..
تاثیر نقد معیوب ما به مدیران فرهنگی
اخیرا، دوستان حوزه هنری گفتهاند که ما حاضر نیستیم، ۱۰-۱۵ تا از فیلمهای جشنواره فجر را در سینماهای حوزه هنری نمایش بدهیم. چرا؟ به خاطر این که اینها غیر ارزشی هستند و فلان. یکی نیست از این دوستان سؤال بکند، بزرگترین قرارگاه هنری کشور در دست شما است، بزرگترین پایگاه سینمای انقلاب دست شما است، چرا در سال گذشته شما حتی یک فیلم نساختید؟ در اوج جنگ نرم، اگر تو واقعاً به ارزشها متعهد و ملتزم هستی، باید شبانه روزت در این بگذرد که آن طرف دارند این همه فیلم میسازند.
این همه شبکههای تلویزیونی علیه جمهوری اسلامی راه افتاده است. تو باید شروع بکنی و علیه او از خودت یک واکنشی نشان بدهی. نه این که بعد از ۲۰سال بگویی، تولید سینمای حوزه هنری، تعطیل! هیچ کس به اینها گیر نمیدهد. کارهای خوبی که نمیشود را نمیبینیم. وقتی که مدیران فرهنگی ما با چنین نقد معیوبی روبرو میشوند یعنی مثلثی که فقط یک ضلع دارد وضعیت فرهنگی را به جایی که الآن هست، میکشانند.
درخواست۲۰ رسانه برای مناظره
در مورد برنامه هفت تقاضای مناظرهای از آقای ضرغامی شد که ایشان با کمال کمرویی این درخواست را بایکوت کردند. یک بار وقتی خانم بازیگری به نبودن عکس خود در تیزر فلان سریال اعتراض کرده بود آقای ضرغامی بارها مصاحبه کرد تا از دل آن بازیگر دربیاورد و واکنش نشان داد. حال چند روز است که ۲۰ رسانه نامه زدهاند و ایشان خود را در جایگاهی نمیبیند که بخواهد جواب دهد. ما منتظریم آقای ضرغامی پاسخ دهد وگرنه با واکنش دیگری مواجه میشود.
صدا و سیما دانشکدهای دارد که از آن جعفر پناهی و بهمن قبادی بیرون میآیند. مدیریت فرهنگی ما باید از طیف بچه حزبالهی های مستعد حمایت کند و آنها را به کار بگیرد. اگر میخواهیم در حوزه فرهنگ وارد شویم و امر به معروف و نهی از منکر کنیم باید به سهم خود در عرصه فرهنگی مصرف داشته باشیم. باید شناخت خود را ارتقا دهیم و اطلاعاتمان را وسیع کنیم.
جمعبندی نقد
بحثم را جمع بکنم. اگر ما میخواهیم در وضعیت فرهنگی کشور، تغییر مثبت و تحول درستی انجام بشود، لازمهاش این است که ما جریان نقد خودمان را بازنگری و تکمیل بکنیم. اگر این سه تا در کنار هم بود. من معتقد نیستم که فقط به این دو ضلع دوم بپردازیم؛ نه خیر. اگر کار بدی هم صورت گرفت، باید به آن انتقاد و اعتراض بشود و.. و.. ولی این سه ضلع باید در کنار هم باشند.
اگر اینها در کنار هم بود، جواب میدهد. اگر نبود، در همین حدی که تا حالا جواب داده، جواب میدهد. بیشتر از این توقع نداشته باشید. الگوها را هم گفتم. بهترین الگو خود آقا است. آقا کسی است که در هر سه ضلع حرف میزند. منابع و متونش هم موجود است. بروید و حرفهای آقا را در حوزه فرهنگ و هنر و مدیریت فرهنگی بخوانید.
اگر تصویری که ما از آقا و تفکر حزباللهی در عرصه فرهنگ داریم به جامعه میدهیم، این باشد که آقا ببین، ما آدمهای بیسواد بیهنر بیظرافت بیاطلاعی نیستیم، نه تنها از هنر ایران، ما از هنر جهان مطلع هستیم. ما هزار تا رمان خارجی خواندهایم.
وقتی که این آدم بیاید و بگوید که فلان رمان، غلط است، خیلی فرق میکند با کسی که در عمرش یک داستان هم نخوانده است. در عمرش از یک اثر هنری هم لذت نبرده است. این بخواهد شمشیر بکشد و علیه یک اثر هنری حرف بزند، پذیرش جامعه، نسبت به آن نهی خیلی بالاتر خواهد بود. موقعی که ببیند این حرف دارد از یک منبع فرهیخته صادر میشود. از یک منبعی که خودش هنرمند است، هنرشناس و هنرپرور است. وقتی که او بگوید، باید این علف هرز را درو کرد، خیلی راحتتر پذیرفته میشود. و ما باید با رفتار خودمان، چنین تصویری از تفکر فرهنگی حزباللهی در جامعه ایجاد بکنیم. انشاءالله خدا توفیق بدهد که این اتفاق بیفتد.