
نویسنده: محمدمهدی سالاری
اقتصاد بومی یکی از مهم ترین انتقاداتی که به برنامه های اقتصادی دولت نهم صورت میگیرد، عدم سازگاری این نوع از برنامه ها با ادبیات علمی اقتصاد است. برنامه هایی که معادلات اقتصادی و الگوهای توسعه مورد قبول همگان را نادیده میگیرد. اظهار نظر جناب آقای دکتر رهبر پیرامون جهت دار بودن فضای کارشناسی حاکم بر برنامه چهارم توسعه و عدم ظرفیت آن برای پیادهسازی برنامه های عدالت گستر انقلابی، حکایت از این چالش عظیم میان دولتمردان و اقتصاد خواندههای کشور دارد. بنابراین توجه خوانندگان محترم خصوصا اقتصاد خواندهها را به نکاتی چند جلب مینمایم.
بهنظر میرسد آنچه دولت نهم بهدنبال آن است، مدلی بومی از توسعه اقتصادی باشد. مدلی که اگر بخواهد تغییر کند نیازمند تغیرات بنیادی در اصول پذیرفته شده رایج در علم اقتصاد است. جهتگیری دولت نهم در برنامه ریزی اقتصادی نشان از رویکردی جدید دارد که میتواند پایه گذار انقلاب علمی عظیمی در رشته اقتصاد باشد. تنها کافی است که نخبگان علوم اقتصادی کشورمان کمی با دیده تردید به میراث علم اقتصاد بشری، که امتحان خودش را در غرب -و چرا فقط غرب بلکه در جهان - پس داده است، بنگریم!
امروزه با توجه به نظریات اساسی پیرامون فلسفه علم که در قرن بیستم ارائه گردید، تقریبا مسجل گردیده است که علی رغم آنچه همگان میاندیشند، حتی علومی چون فیزیک و ریاضی نیزبه شدت از مقتضیات فرهنگی واجتماعی و تاریخی تاثیر پذیرند، دیگر چه رسد به علوم انسانی و اجتماعی ، که مشحوناند از گزارههای ارزشی و ایدئولوژیک. بنابراین بسیار طبیعی است که ما بدنبال علم اقتصادی با مختصات بومی باشیم. این اقتضائات تنها به میزان توسعه یافتگی و مسائی اقتصادی نظام اقتصادی ما مربوط نمیگردند، بلکه از آن مهمتر تعاریفی است که ما از مفاهیمی چون توسعه در نظر داریم.
در این مسئله شکی نیست که همه اقتصاددانان کشورمان بدنبال توسعه و پیشرفت ایران زمین هستند اما کدام توسعه و کدام پیشرفت؟ سوالی که از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون به دلائل گوناگون از پاسخ به آن طفره رفتهایم. به نظر میرسد که وقت آن فرا رسیده باشد که انقلاب اسلامی موضع خود را در این زمینه بوضوح برای همگان روشن نماید. در این زمینه یکی از مسائلی که نباید از آن غافل شد توجه به نقدهای اساسی است که به اقتصاد جهانی و مفاهیم علمی آن وارد است، ویادآوری آنچه در تاریخ معاصر بر جهانیان رفته است، در این زمینه بسیار روشنگر است.
یرای نمونه همگان تصور می کنند که جوامع غربی کشورهایی هستند پیشرفته و تمام کشورها اگر به دنبال پیشرفت و رفاه و خوشبختی هستند باید به آن سمت حرکت کنند! و چون امروزه عصر دانایی است، پس در اولین قدم میبایست علم اقتصاد را از آنها فرا گرفت!
اما اولا. اینکه آن کشورها در پیشرفت و توسعه رفاه و خوشبختی موفق بوده اند خود در هالهای از ابهام قرار دارد. حتی اگر نخواهیم مختصات معنوی و روحی-روانی را در نظر بگیریم، نمره این کشور ها در حل مسائلی چون عدالت اقتصادی و شکاف طبقاتی شدید و گسترش فقر در میان مردم عادی بسیار افتضاح است!
ثانیا. در این تحلیل نباید در ابعاد ملی نگریست، بلکه باید صاحب دیدی جهانی بود! بدین معنا که اگر نبودند کشورهایی که تحت تاثیر استعمار نو و فرانو تامین کننده منابع طبیعی، انسانی و ... برای کشورهای صنعتی هستند و بعد هم تامین کننده بازار مصرفی به گستردگی جهان برای آنها میباشند، آیا چرخ اقتصادی آنها به این صورت میچرخید؟ و آیا ما از پشت پرده کارتل های عظیم اقتصادی و روابط پنهان مافیای قدرت و ثروت جهانی و نقش آنان در عرصهی بینالملل خبر داریم؟
ثالثا. در این مساله باید تنها به امروز توجه ننمود بلکه نباید از خاطر برد که این هیبت عظیم اقتصادی جهان مدرن برپایهی انباشت سرمایهی عظیم دوران استعمار و چپاول ثروت های ملل جهان برپا شده است، ثروتی که براحتی سروری و رهبری السابقون السابقون را در این جناح برای عدهای خاص تضمین میکند! اگر کسی طالب پیشرفت باشد به شرط همجهتی با جریان جهانی دراین ثروت انبوه شریک است و گرنه به کسی اجازه پیشرفت داده نمیشود. حال کشوری مثل ما که نه قائل به چپاول دیگران و نه قائل به سازش با سردمداران جهانی است در این میان چه کند؟
رابعا. گذشته از اینکه توسعه و پیشرفت کشورهای به اصطلاح مدرن بیش از آنکه مدیون علم اقتصاد باشد مدیون انباشت سرمایه های استعماری است، امتحان کردن تئوری های اقتصادی مدرن در کشور های در حال توسعه نتایج مطلوبی در پی نداشته است و نمونه آن را در امریکای لاتین که اقتصاد به شدت در حال رشد آن بدلیل عمل به تجویزات بانک جهانی به نابودی کشیده شد و همچنین در شرق آسیا که توسعهی اقتصادی را با روشی کاملا برعکس و البته موفق طی کرد می توان دید!
بنابر این به نظر بنده، ما راهی نداریم جز آغاز راهی که تاکنون کسی در آن قدم نگذاشته است و تجربیات دیگران جز در سطح خرد و کوتاه مدت، ما را آنچنان یاری نخواهد نمود. بلکه خود باید آستین همت را بالا بزنیم و بار دیگر نبوغ و توانایی فرهنگ ایرانی مسلمان را در نوزایی و نوآوری و تمدن سازی به جهانیان نشان دهیم.
در این میان تولید اقتصادی با اصول جدید و معادلات جدید و شاخص های جدید و الگوهای توسعه مخصوص به خود از اولین قدم هاست.
اگر صحبتها در مورد اقتصاد بومی به نظرتان خیلی خنده دار میاید بیزحمت نگاهی به کتاب " ساختار انقلابهای علمی" اثر توماس کوهن، جنجالیترین فیلسوف علم در قرن بیستم بیاندازید!