* پیش از هر چیز، در آغاز تحلیلی از چگونگی و چرایی پیدایی و گسترش فرقههای انحرافی بهویژه در دوران معاصر بهدست دهید.
** فرقههای انحرافی از جمله مسائلی هستند که به تعمق بیشتری نسبت به تحلیلهایی که گاهی وقتها در سطح جامعه میشود، نیاز دارند. تاریخ پیدایی فرقهها، جدید نیست. همواره در مقابل حق، باطل خودنمایی کرده و در مقابل ادیان الهی هم فرقههای مختلفی بروز و ظهور داشتهاند. شاید دلیل اصلی پیدایی این فرقهها را بتوان از این روایت حضرتعلی(ع) برگرفت. حضرت میفرمایند: «همانا سرچشمه و شروع فتنهها و انحرافات هواهای نفسانیای است که تبعیت میشوند و احکامی است که بدعت گذاشته میشوند.» به بیان دیگربدعت در دین و هواهای نفسانی از نظر امامعلی(ع) دو عامل اساسی پیدایی این فرقهها هستند.
گاهی وقتها ایجاد و پیدایی یک فرقه از روی هوای نفس و کاری عمدی نیست بلکه کماطلاعی انسانها از دلیل، باعث بدعت در دین میشود و در نهایت یک فرقه شکل میگیرد. معمولا قریب به90 تا 95درصد فرقهها، عامدانه و براساس همان هواهای نفسانی ساخته میشوند. در این وضعیت افرادی یا برای مطرح ساختن خودشان و یا برای مقابله با دین حق این فرقهها(ی انحرافی) را تشکیل میدهند. در دوران معاصر فرقهگرایی، هم در بین امت اسلام و هم در بیرون از امت اسلام سابقه طولانی دارد که هر یک از این دو نیازمند تحلیلهای جداگانهای هستند.
* از آنجا که بیشتر فرقههای انحرافی در سالهای اخیر یا از خود غرب سرچشمه گرفتهاند و یا از شرق به غرب رفته و در آنجا (غرب) رشد و نمو یافته و آنگاه وارد کشور ما شدهاند، تحلیل شما از فرایند رشد و گسترش آنها چیست؟
** وضعیت ویژه جمهوری اسلامی ایران و انقلاب اسلامی که باعث رشد معنویت خواهی اسلام انقلابی در دنیا شد، به نوبه خود به جریانهای گوناگونی در سه جبهه کفر، شرک و نفاق در مقابل خود دامن زد. تأثیرات برخاسته از تفکر انقلاب اسلامی حتی در کلیسای کاتولیک باعث رشد یک جریان مطالبهگر معنوی شده است. این وضعیت(انقلاب اسلامی) سبب شد تا مستضعفان جهان در مقابل جریان استکبار و سرمایهداری بایستند که نمونه بارز آن، قیام والاستریت است.
با این حال این تأثیر (انقلاب اسلامی) در جهان اسلام بیشتر بوده است. انقلاب اسلامی در مقابل جریان سرمایهداری به ویژه از نوع صهیونیستی آن ایستاد و روز به روز هم بر رشد و دامنه گسترش آن افزوده شده است. به هر حال میبایست با این تفکر (انقلاب اسلامی) مقابله صورت میگرفت. به همین دلیل راهکارهایی در سطح منطقه و جهان برای مقابله با این تفکر انجام شد. همیشه گفته شده که برای از میان بردن هر چیزی، وسیلهای از جنس خودش نیاز است. چون انقلاب اسلامی یک ماهیت دینی داشت، به این نتیجه رسیدند که بهترین راه مقابله، آلترناتیوسازی و فرقهگرایی و بر هم زدن این هویت دینی است.
هر گاه بتوان هویت دینی را شکست، انقلاب اسلامی را هم میتوان درهم شکست. سایت شبکه تبلیغ مسیحیت صهیونیستی، به نام «عیلام» که مسئولیت توسعه صهیونیسم مسیحی را در ایران دارد، در اول سایت خود این جمله کلیدی را آورده که بسیار مهم و معنادار است. در آنجا آمده که ایران پنجره رو به جهان اسلام است، اگر میخواهیم جهان اسلام را فتح کنیم، باید ایران را فتح کنیم. ایران از گذشتههای دور تاکنون حوزه تمدنساز منطقه خودش و حتی جهان بوده است. این اهمیت فکری و فرهنگی ایران به ویژه با وقوع انقلاب اسلامی، سبب شد تا دشمنان از راه فرقهسازی به مبارزه با آن برخیزند.
اگر وحدت و هویت این کشور(ایران) به ویژه هویت شیعی آن در خطر افتد، قطعا انقلاب اسلامی که یک ماهیت مذهبی دارد به خطر میافتد. دشمن از راه گسترش فرقهها میخواهد در اینجا به یک استحاله اعتقادی دست بزند. البته نمیخواهم بگویم که همه فرقههای موجود در دنیا، براین اساس شکل گرفتهاند. مسلما بسیاری از فرقههایی که از دهه 60 در غرب شکل گرفتهاند، به این منظور نبودهاند اما بعدها غربیها به ویژه سرویسهای امنیتیشان برای مقابله با انقلاب اسلامی از آنها استفاده کردهاند.
* جدا از دلایل سیاسی و ایدئولوژیکی که شما برای پیدایی این فرقهها برشمردید، به نظرم باید به دلایل جامعهشناختی آنها هم توجه داشت. بر این مبنا باید بررسی و تحلیل کرد که بسترهای اجتماعی فراهمآورنده این فرقهها کدام هستند؟
** زمانی بحث در این است که این فرقهها چگونه پیدا شدند و شکل گرفتند و چگونه در ایران رشد کردند؟ اما زمان دیگر بحث این است که چه زمینههایی باعث جلب مردم به سمت آنها شده است. این پرسش شما معطوف به همین بحث(دوم) است. به هر حال باید ببینیم که چه زمینههایی باعث جذب مردم به این فرقهها شده است.
شاید کمتر منطقهای در کشور در خصوص مسئله فرقهها باشد که من به آنجا نرفته باشم از این رو با توجه به ارتباطی که با افراد مختلف این فرقهها داشتهام، به جد باید عرض کنم که اکثر کسانی که به این فرقهها جذب میشوند به نوعی دچار آسیب هستند. این آسیبدیدگان اجتماعی میتوانند آسیبدیدگان روحی و روانی باشند؛ یعنی افرادی که دچار خلل روحی در جامعه هستند، مثلا زنان و مردانی که طلاق گرفتهاند در معرض جذب به این فرقهها هستند. دلیلش هم کاملا روشن است. این دسته از زنان و مردان چون رشته عاطفی و ارتباطیشان قطع شده، نیازمند محبت هستند. در این وضعیت، این فرقهها با ادعاهای جلب محبت این افراد، آنها را به سوی خودشان میکشانند.
* یعنی شما این عامل (محبتآفرینی) را اصلیترین دلیل در این باره میدانید؟
** همینطور است. برخلاف کسانی که معتقدند پول عامل گسترش این قبیل فرقههاست، من عامل اصلی را جلب محبت افراد میدانم. فرقهها دقیقا از آن کمبودی که در برخی نقاط جامعه بروز یافته، استفاده کردهاند و افراد نیازمند به محبت را به سوی خود جذب کردهاند. حالا وقتی این مسئله در ارتباط با یک آسیب دیده روحی و روانی وجود دارد و زمانی هم در ارتباط با کسی است که نیاز مالی و پولی دارد. حتی یک آسیبدیده رفتاری مانند یک معتاد هم میتواند در معرض جلب این فرقهها قرار گیرد.
یکی از بسترهایی که معمولا جذب فرقهها در آن بسیار رواج دارد، بستر اعتیاد است، به ویژه وقتی جریان «NA» را در ایران مشاهده میکنید، متوجه میشوید بسیاری از افرادی که ترک اعتیاد کردهاند، خیلی سریع جذب انجمنهای وابسته به این جریان شدهاند. همچنین آسیبدیدگان فرهنگی را میتوان در شمار افرادی دانست که جذب این فرقهها میشوند. بیشک مسئله آسیبدیدگی فرهنگی به کمکاری خود ما برمیگردد. آسیبدیدگان فرهنگی کسانی هستند که در حوزه اجتماعی و فرهنگی دچار ضعف هستند و مبانی دینی به خوبی به آنها تغذیه نشده است.
اگر دقت کنید افراد متدین و مومن خیلی کمتر به این فرقهها جذب میشوند. در این زمینه آمارهایی دقیق داریم مثلا میدانیم در فلان فرقه که حدود 31هزار نفر را جذب خود کرده است، شاید تنها 100نفر آدم مذهبی در آن به چشم میخورند. تازه وقتی دلایل جذب همین افراد مومن هم بررسی میشود، میبینیم که به واسطه یک حادثه یا یک معضل اجتماعی به این فرقهها روی آوردهاند.
* به این معنا که به دلایل درون دینی جذب این فرقهها نشدهاند؟
** همینطور است. مشکل اصلی ما ضعف و خلأ آموزشهای دینی است. حوزههای علمیه ما به رسالت خودشان در توسعه دین عمل نکردهاند. به این معنا که حوزهها همپای انقلاب اسلامی پیش نیامدهاند. انقلاب اسلامی یک حوزه پویا میطلبد. مسائل انقلاب اسلامی از نوع مثلا مسائل دوران قاجار نیست؛ مسائلی است که از اینجا (ایران) تا سراسر عالم نیاز به تفکر و یک اتاق فکر بسیار قوی دارد. این اتاق فکر باید حوزه علمیه باشد. بنابراین حوزه علمیه ما نتوانسته همپا و حتی جلوتر از انقلاب اسلامی حرکت کند تا بتواند اولا جامعه اسلامی خود ما را پوشش دهد و دوم آنکه حوزه درگیری را به خارج از کشور منتقل سازد.
برخلاف آنکه امروزه ما نگران این هستیم که چرا فرقهها مردم ما را جذب میکنند، میبایست اروپائیان و آمریکائیان نگران این تهاجم از طرف ما میبودند. اگر اینگونه بود، در کوچه کوچه این کشورها(ی غربی) باید دغدغه و نگرانی از اینکه مبادا مردم غرب تحت تاثیر آموزههای اسلامی و تفکرات ما قرار بگیرند، رشد میکرد حال آنکه اینگونه نیست. حوزههای علمیه ما در این عرصه ضعیف هستند. وقتی حدود 50-60درصد مساجد ما به ویژه در استانهای محروم خالی است و روحانی ندارد، چگونه میتوان انتظار داشت که بدون هرگونه آموزش دینی و مذهبی، فرقهها فعالیت نکنند؟
ما حدود هفت، هشت هزار رسانه فرقهای داریم که شامل چندهزار سایت میشود. در این میان حوزه علمیه ما چند رسانه قوی موثر در مقابله با آنها دارد. البته مقصودم، مقابله انفعالی نیست بلکه مقابله برای توسعه معارف اسلامی و دینی است. از همه اینها مهمتر- همانگونه که رهبری فرمودند- ما یک سبک زندگی اسلامی- ایرانی برای همه شئون مردم تعریف نکردهایم، به نحوی که یک فرد از آغاز تولد تا مرگ، اقتصاد، فرهنگ، رفتار و حوزه معرفتیاش مشخص باشد. وقتی اینگونه نیست، خروجیاش حتما فرقهها خواهند بود.
* انقلاب اسلامی با شعار به میان آوردن دین به عرصه اجتماعی و سیاسی به میدان آمد. اینگونه که شما اشاره میکنید ما هنوز این مسئله را تحقق نبخشیدهایم، از اینرو به «سبک زندگی» هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل (اجتماعی) بیاعتنا ماندهایم و درست از همین خلأ است که فرقهها بیشترین استفاده را میبرند.
** من نکته دیگری را میخواهم بگویم. وظیفه حوزه علمیه پاسخ به شبهات نیست. اصلا اینکه حوزه چند سایت راهاندازی کرده و چند رسانه و مجله هم در پاسخ به این شبهات چاپ میکند، خودش نوعی انفعال است. حوزه علمیه باید به گونهای ارتقای دینی و معرفتی در جامعه پدید آورد که زمینه و بستر این شبهات ایجاد نشود. ما وقتی آموزش ندادهایم، چگونه انتظار داریم که این فرقهها رشد و نمو پیدا نکنند.
آموزش باید درونی شود. حوزههای علمیه ما و نیز جامعه امروز ما احکاممحور هستند. آنچه مراجع به جامعه میدهند، بیشتر احکام است؛ حال آنکه تشیع اعتقادمحور است. بزرگان ما در گذشته اول از همه رساله اعتقادی داشتند و در کنار آن، رساله عملیه. ما امروز رسالههای اعتقادی نداریم. جوان ما امروز نمیداند که «نبوت» یعنی چه؟ و چرا باید خاتمیت باشد؟ خوب وقتی این مسئله تحلیل نشود، آن وقت «بهائیت» به راحتی ادعا میکند که رهبرشان پیامبر بوده است. اعتقادات در جامعه ما نهادینه نشدهاند.
وقتی جوان امروز ما نمیتواند به درستی امامت و ولایت را تعریف کند، دیگر چه توقعی وجود دارد که مردم به سمت این فرقهها نروند؟ جوانان ما بیشتر در مساجد و حسینیهها چیزهایی درباره اعتقادات به گوششان رسیده است؛ اما به لحاظ معرفتی رشد نکردهاند. در این وضعیت جوانها در مقابل اینگونه شبهات بسیار شکننده و آسیبپذیر هستند. جوان امروز به یک نیروگاه عظیم وصل نیست. ما باید سامانه اجتماعی را به گونهای طراحی و ساماندهی کنیم که وقتی فرزندان ما به دوران رشد و بلوغ رسیدند، به یک باور عمیق اعتقادی هم رسیده باشند.
* آیا میتوان با بررسی و تحلیل خلأها، زمینههای اجتماعی و روانشناختی و همچنین خواستهها و نیازهای افرادی که به فرقههای انحرافی روی آوردهاند، زمینههای رشد و گسترش این فرقهها را به حداقل رساند؟ آیا این کار صورت گرفته است؟
** میتوان این کار را کرد. البته در فرقههای گوناگون این کار متفاوت میشود. لذا باید فرقه فرقه این کار را انجام داد. اگر بخواهیم به صورت کلی این کار را انجام دهیم- همانگونه که در آغاز گفتم- به چند نکته میتوان اشاره داشت: 1 - ضعف باورهای دینی 2 - کمبود محبت و عاطفه 3 - بحرانهای جنسی و اخلاقی در جامعه 4 - نبود تشکیلات و برنامه برای ارضای روحیه هیجانی نسل جوان. جوان ما هیجانمحور است. یک سؤال: چرا در زمان جنگ، با وجود اینکه روی فرقهها کار میشد، آنها رشد نکردند؟ به این دلیل که روحیه و شور و هیجان جوانان در جنگ تخلیه میشد و البته فرهنگش هم در جامعه وجود داشت. من در تاریخ تشیع این نکته را بررسی کردهام که هر جا جامعه به ایستایی رسیده و روحیه مبارزهطلبیاش کم شده، دچار آسیب شده است البته روحیه مبارزهطلبی صرفا به معنای جنگیدن نیست.
مقصود این است که وقتی جوان پویا نیست و دچار خمودگی است و هیجانش تخلیه نمیشود، یک فرقه از این مسئله استفاده میکند و آن را مثلا از طریق برنامههایی چون «یوگا» و «مدیتیشن» پاسخ میدهد. مسئله مهم دیگر این است که دنیای امروز- چه غرب و چه شرق- بهشدت به سمت معنویتخواهی گام برداشته است. ما در این عرصه معنویت یا عرفان اسلامی را نتوانستهایم خوب جا بیندازیم و آن را عملیاتی کنیم. حال آنکه ما در این زمینه زیاد شعار دادهایم.
در این زمینه باید این نکته را هم اضافه کنیم که عدهای از افرادی که بهدنبال این فرقهها میروند ، واقعا از سر یک نیاز معنوی در پی آنها روان میشوند اما به دلیل اینکه نوع تقلبی (معنویت و عرفان) در بازار زیاد است و نوع اصیل آن بسیار نایاب و کم، این افراد به اشتباه و از راه خطا به انواع تقلبی آن رویمیآورند. گاهی وقتها که نزد این دسته افراد میرویم و با آنها صحبت میکنیم با یک استدلال محکم میشکنند و متوجه انحرافی بودن فرقهای که جذب آن شدهاند، میشوند.
معمولا اولین سؤالی را هم که اینگونه افراد مطرح میکنند این است که منی که علاقه به عرفان و معنویت دارم، چگونه میتوانم سر یک کلاس خوب عرفانی بروم؟ از این دست سؤالها زیاد است. این سؤال بجایی است. اگر هماکنون یک فرد بخواهد از منابع درست و دقیق عرفان اسلامی بیاموزد، به کجا باید مراجعه کند؟ کدام کلاس یا کدام مرکز پاسخگوی نیاز وی است؟ البته این سؤالات خاص افرادی که جذب این فرقهها شدهاند، نیست، متدینان ما هم عین همین پرسشها را میپرسند. تقاضا و مطالبه معنویت در همه هستو روزبهروز روبهرشد است اما ما چون بستر شکوفایی و رشد آن را فراهم نکردهایم، زمینههای پیدایی و گسترش فرقههای دروغین هم مهیا میشود. مردم تشنه معنویت و عرفان هستند؛ اما به دلیل کوتاهی ما در این زمینه به راحتی جذب فرقههای انحرافی میشوند.
* به نظر شما چرا به ویژه در سالهای اخیر زمینههای رشد و توسعه این فرقهها بیشتر فراهم شده است؟
** دوران ظهور و بروز این مسائل از سالهای میانی دهه هفتاد بود. بخشی از آن با بازشدن یک دفعه جامعه پس از فضای دوم خرداد، شکل گرفت. در این دوران گروههای مختلف به میدان آمدند و بدون مدیریت اجتماعی و سیاسی به فعالیت خود ادامه دادند. دلیل دیگر این مسئله به گسترش سریع رسانهها بازمیگردد. سابقا وقتی یک فرقه میخواست تبلیغ کند، باید در منطقهای مبلغ خودش را میفرستاد و البته نهادهای امنیتی هم به راحتی دستگیرش میکردند؛ اما امروزه به واسطه فضای مجازی و رسانهها و اینترنت، هیچ چیزی نمیتواند این مسئله را کنترل کند. از این رو امروزه همه افراد بهراحتی میتوانند در معرض اینگونه اطلاعات قرار گیرند. از سویی- همانگونه که گفتم- به دلیل قلت تولید محتواهای پاسخگو، این هجوم سرعت و شدت بیشتری پیدا کرده است.
* به نظرم، بخشی از وظیفه اندیشمندان و متفکران حوزوی این است که ویژگیهای این فضای مجازی و اینترنتی را بشناسند و مطابق با آنها به تبیین، طرح و تولید محتواها بپردازند.
** مهم این است که در این عرصه اسیر رفتارهای انفعالی نشویم. ما باید روی سبک زندگی اسلامی- ایرانی کار کنیم. وقتی بتوانیم این سبک را تعریف کنیم، قطعا برای رسانه و فضای مجازیاش هم میتوانیم نظریه و محتوا تعریف و تولید کنیم. هماکنون هیچ نوع آموزشی برای استفاده از رسانه در جامعه وجود ندارد.
به درستی یکی از عوامل توسعهیافتگی در کشورها را نفوذ اینترنت دانستهاند؛ اما ما در حالی در محرومترین مناطق، پای اینترنت را باز میکنیم که جوان ما از لحاظ اعتقادی، جنسی، فرهنگی و... در محرومیت به سر میبرد. این جوان با این خصوصیات وقتی وارد فضای مجازی میشود، به دنبال چیست؟ اینجاست که او روبه وبگردی میآورد و با مسائلی روبهرو میشود که از قبل با آنها آشنا نبوده است؛ در واقع هیچ مدیریتی بر این مسئله وجود ندارد. ما اگر بتوانیم در عرصههای مختلف مدیریت کنیم، بسیاری از مسائل خود را حل خواهیم کرد. امام(ره) میفرمودند که همیشه حوزههای علمیه باید یک قدم از جامعه جلوتر باشند؛ به این معنا که وقتی رسانه وارد کشور ما شد، باید به دنبال آن مثلا شورای مدیریت رسانههای حوزه علمیه سراسر کشور تشکیل شود.
این نباید یک کار انفعالی تلقی شود بلکه باید کاری در جهت مدیریت و محتواسازی باشد. ما یک سایت اجتماعی خوب در اینترنت نداریم. در حوزههای دینی و معرفتی هم کار خوب و قوی نکردهایم و چون این کار را صورت ندادهایم، آنها (فرقههای انحرافی) رواج زیادی یافتهاند. هم اکنون جای شبکه حوزه علمیه در رسانه ملی ما کجاست؟ شما ببینید چند تا شبکه تلویزیونی و ماهوارهای بهایی، وهابی و... در دنیا دارند کار میکنند؟
با این وصف ما چه کار کردهایم؟ نکته دیگری که سبب ظهور و گسترش این فرقهها میشود، سیاستزدگی بیش از حد جامعه و خستگی مردم از دعواهای سیاسی و همچنین درگیریهای مدیران سیاسی با یکدیگر است. این مسائل را ما در میان فرقههای گوناگون رصد کردهایم. وقتی در جامعهای دعواهای سیاسی غلبه پیدا کند، جامعه بیش از حد سیاستزده میشود و حاشیههای سیاسی بر اصل دین غلبه پیدا میکنند. در این وضعیت بسیاری از مردم میکوشند تا از مدیریتهای اصلی جامعه فرار کنند و به جاهای دیگر پناه ببرند. سیاستزدگی و دعوای سیاسی باعث میشود که مردم نسبت به دین بدبین شوند. این مسائل بسیار کلیدی هستند و اگر به آنها توجه نشود، به فرار مردم از دین منجر میشود.
* در پرسشهای قبلی به این نکته اشاره شد که به نظر باید تولید محتواهای اعتقادی و فرهنگیمان بر وفق فضای مجازی باشد. از آنجا که فضای مجازی بسیار دسترسپذیر است و همگان به راحتی میتوانند بهآن متصل باشند، دین ها و فرقههای جدید هم مطابق با این عرصه، زمینههای اعتقادی و معنوی دسترسپذیر و به دور از تقیدات دینی و عبادی را برای همگان فراهم میسازند. خود این مسئله در اقبال عمومی به این قبیل فرقهها موثر است. آیا به نظر شما ما هم باید متناسب با این فضای مجازی، تولید فکر، اندیشه و محتوا کنیم؟
** پرسش خوبی است. اصلا فرقههای نوپدید شریعتستیز و شریعتگریز هستند. در این فرقهها ازجمله فرقه «اکنکار» که آمریکاییها آن را علم کردهاند، هدف، مبارزه با شریعتها به ویژه شریعت اسلام است. اتفاقا یکی از شعارهای آنها این بود که انسان بدون نیاز به اعمال سخت عبادی- دینی میتواند با یک سری کارهای ساده مانند ذکر و تمرکز، به حقیقت- که البته در برخی از این فرقهها ضرورتا خدا نیست- برسد. اتفاقا اباحهگری و تلاش برای آسانپنداری و آسانرفتاری، یکی از مسائلی است که در جامعه ما ظهور و بروز فراوانی داشته است.
* دلیل این مسئله را در چه میدانید؟
** دلیل این مسئله صرفا سختبودن دین نیست. اگر کسی به نکتهای معرفت داشته باشد، حاضر است دست به هر عملی ولو خیلی هم سخت باشد، بزند. اگر کسی معرفتی دقیق و درست نسبت به اعتقادات و باورها پیدا نکند، نمیتوان توقع داشت که با باید و نباید یا حرام و واجب کاری را انجام دهد. چنین فردی یا برای فریب خودش یا به خاطر شانه خالی کردن از فرایض دینی، به سراغ این فرقهها میرود یا نه، اصلا او به مبانی آن فرقه اعتقاد پیدا میکند. در این وضعیت آن فرقه از خلأ موجود معرفتی و فکری و فرهنگی در فرد و جامعه استفاده کرده و میکوشد تا آن خلأ را پر کند. البته این را هم اشاره کنم که برخی از این فرقهها، در مراحل بعدی اعمال به مراتب دشوارتری از اسلام دارند. به هرحال حتی در چنین مواقعی فرد حاضر است تا این اعمال را انجام دهد.
* شما از نبود طرح یک سبک زندگی اسلامی- ایرانی سخن گفتید و اینکه اگر این طرح صورت گیرد، این فرقهها به حداقل خود میرسند. به نظر شما چگونه میتوان این سبک را درنظر طراحی و در عمل پیاده و اجرایی کرد؟
** به نظرم نکته مهمتر از این قضیه (سبک زندگی)، بخش مهندسی فرهنگی است. حضرت آقا روی مهندسی فرهنگی تاکید زیادی داشتهاند که خوشبختانه در حال اجراست. امیدواریم که کار تدوین نقشه مهندسی کشور هرچه زودتر به انجام برسد. تازه پس از تدوین این نقشه، بحث اجرایی کردن آن به میان میآید که کار بسیار دشواری است. «سبک زندگی» هم یکی از نقاط مهم این نقشه مهندسی فرهنگی است. ما جامعهای رو به رشد هستیم و از سویی دشمنان فراوانی هم در مسیر حرکت خود داریم. ما اکنون به سمت یک جامعه صنعتی پیشرفته در حال حرکت هستیم. این نشان میدهد که ما در دوران گذار هستیم.
به هر حال هرچه از تکنولوژیها و وسایل جدید بیشتر استفاده کنیم، فرهنگ متناسب با آنها هم در جامعه ما بروز و ظهور بیشتری پیدا میکند. بنابراین ما نیازمند تدوین سبک زندگی اسلامی- ایرانی در همه شئون آن هستیم. برای این منظور عقلای امت به ویژه حوزههای علمیه باید همت خود را به کار اندازند. به دلیل فقدان و کمرنگشدن نقش حوزهها در سپهر عمومی جامعه، یک آنارشی معرفتی و فرهنگی بر جامعه حاکم شده است. این سبک زندگی باید از دوران تولد آغاز شود و تا پایان عمر را دربرگیرد.
وقتی به این سبک زندگی بیتوجهی شود، نتیجه این میشود که امروزه بسیاری از جوانان ما نمیدانند که ازدواج به چه مقدماتی نیاز دارد یا مدیریت یک زندگی مشترک برچه اساسی است؟ یا سبک معیشت و دینداری در خانواده به چه صورت است؟ ما باید برای همه لحظات زندگی و شئون زندگی برنامه داشته باشیم. در سالهای اخیر، تنها کتاب «مفاتیحالحیات» استاد جوادیآملی را میتوان گامی در این راستا دانست. اگر بتوانیم سبک زندگی را به درستی تعریف کنیم، بسیاری از معضلات اجتماعی و فرهنگی ما هم رخت برخواهد بست. سبک زندگی در جامعه ما تغییرات زیادی کرده است ولی ما همراه با آنها برنامهای مناسب تدوین نکردهایم.