* از میان شهدا و سرداران بزرگی که در دفاع مقدس داشتیم، چه شد که شما متوجه شهید محمود کاوه شدید و به شخصیت ایشان پرداختید؟
** صادقانه عرض میکنم که در مورد شهید برونسی و شهید کاوه، انتخاب با من نبود. شهید برونسی را پس از جلسهای که خدمت «آقا» بودیم، آقای صفارهرندی ما را مأمور کردند.
* انتخاب آقا بود؟
** همین طور است. هر اتفاق مبارکی هم که انشاءالله در این حوزه بیفتد، برکت نفس آقا و تذکر ایشان است. در همان دورهای که ما داشتیم کارهای «به کبودی یاس» را انجام میدادیم، دوستان در بنیاد شهید پیشنهاد شهید کاوه را دادند. حتی یادم هست که در آنجا گفتم که ممکن است ساخت فیلم شهید کاوه کمی به تأخیر بیفتد، ولی بازهم دوستان لطف کردند و این کار را به ما دادند و ما قرارداد نگارش «شورِ شیرین» را با بنیاد شهید مشهد منعقد کردیم. من هم شاید به این دلیل که مشهدی بودم و به خاطر لطفی که دوستان بنیاد داشتند، انتخاب شدم، والا فیلمسازان بهتر و تواناتری در این عرصه زیاد بودند. اما شهید کاوه برای مشهدیها عموماً و برای نسل ما خصوصاً، چهره شناختهشدهای بود و هست.
خود من یکی از صحنههایی که یادم نمیرود، صحنه تشییع جنازه شهید کاوه در مشهد است. آن موقع حیرت کرده بودم که چطور میشود که برای یک جوان 25ساله که حالا شهید شده، چنین تشییع جنازه باشکوهی انجام بشود، آن هم در دورهای که آن همه شهید داشتیم و مثل حالا نبود که چندین ماه بگذرد و یک شهید را تشییع کنیم. در آن دوره در تمام شهرهای کشور، هفتهای دو روز تشییع شهدا داشتیم. تشییعی که برای شهید کاوه اتفاق افتاد و جمعیتی که آمد و فضای شهر که شکل بسیار ویژهای پیدا کرد، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. قبل از آن، آشنایی من با شهید کاوه، همان فضای کردستان بود.
برادر من که روحانی بودند و بعداً مفقود شدند، در آن دوره به کردستان رفته بودند. ایشان در آن دوره در فیضیه درس خارج میخواند و آدم فاضل و دنیادیده و پختهای بود، با این همه موقعی که از کردستان برگشت، بسیار شیفته محمود کاوه شده بود و همواره از او تعریف میکرد. از همان جا بود که محمود کاوه برای من برجسته شد و زمانی که در بنیاد شهید، این موضوع را به من پیشنهاد دادند، با اشتیاق بسیار زیاد پذیرفتم و این فرصت را توفیقی دانستم. خدا را شکر میکنم که الحمدلله در حد توان و وسعمان کاری انجام شد.
* به نظر میرسد که در فیلمنامه شهید کاوه به بلوغ تازهای رسیدهاید و گیرایی، نقطه اوج، فرود، عنصر هیجان و امثال اینها را بهخوبی در آن رعایت کردهاید. از فاصله آن فیلم شهید تا این شهید چه اتفاقی افتاد که به این بلوغ در نگارش فیلمنامه و ساخت چنین فیلمی رسیدید؟
** به هر حال تجربه «به کبودی یاس» تجربه اول من در این نوع سینما بود. میدانید که شخصیتپردازی در سینمای ایران به دلایل مختلف کار دشواری است. یکی از آن دلایل این است که ما ابزارهای شخصیتپردازی را به آسانی یک فیلمنامهنویس غربی در اختیار نداریم. ملاحظاتی وجود دارند که باید هم باشند و جدی هم هستند. فیلم شخصیتمحور هم اصولاً در سینمای ما سابقه چندانی ندارد. بعد از انقلاب در باره میرزا کوچک خان کارهایی انجام شد. یکی هم فیلمی بود که در باره شهید اندرزگو ساخته شد و دیگر کار شخصیتمحور نداشتهایم.
کاری که در مورد یکی از شخصیتهای دفاع مقدس باشد، در سینما که اصلاً نداشتهایم، در تلویزیون، در سریال سیمرغ یا چند سریال دیگر داشتهایم. به هر حال این تجربه اول بود و در واقع باید خیلی به سختی راه را پیدا میکردیم، مضافاً اینکه وقتی به سراغ این شخصیتها میروید، سوای ملاحظات عمومی شخصیتپردازی، ملاحظات بسیار ویژهتری هم وجود دارند که کار را فوقالعاده سخت میکنند.شور شیرین با تجربه «به کبودی یاس» که بسیار تجربه ارزشمندی بود، انجام شد.
نکته دوم ظرفیتهای اتفاقات کردستان به شکل اعم و ظرفیتهای خود شخصیت شهید محمود کاوه بالاخص، امکان مانور بیشتری نسبت به شخصیت شهید برونسی در «به کبودی یاس» میداد. باید به اینها حضور دو همکار فیلمنامهنویس را هم در کنار خودم اضافه کنم: آقای شاهمرادیزاده، هم سوابق بسیار خوبی در فیلمنامهنویسی و فیلمسازی دارند و هم با محمود کاوه بچه محل و آشنا بودهاند و او را از اوایل کودکی میشناختند. آقای شاهمرادیزاده خودشان 4-5 سال در کردستان خدمت کرده بودند و آنجا را هم خوب میشناختند.
دیگری هم آقامجید عیانفر که با اینکه حرفهای سینما نبودند، ولی پیش از ورود به کار ما، به عشق شهید کاوه یک سریال 50قسمتی را طراحی کرده بودند، بنابراین ذهنشان خیلی آماده بود، ضمن اینکه آقای عیانفر از همرزمان دائم شهید کاوه در کردستان و مسئول عملیات و اطلاعات تیپ ویژه شهدا و از بدو ورود کاوه به کردستان تا شهادت او در کنارش بوده است. حضور این دو نفر کمک بسیار مؤثری در شکل گرفتن فیلمنامه بود.
* ما در جشنواره سال گذشته، درباره دفاع مقدس 6 فیلم داشتیم که هر کدام از آنها از دریچهای به مقوله جنگ نگاه کرده بودند و میشد گفت برخی از آنها سینمای سیاه دفاع مقدس بود، ولی این فیلم نمود خوبی داشت. شما فکر میکنید ما اساساً در تولید این نوع آثار به کجا میرویم؟ 6 فیلم در این جشنواره در باره دفاع مقدس بود که 5 تای آنها مسئلهدار بودند، مثل خرس و ضدگلوله. من فکر میکنم در مسئله آثار سینمایی دفاع مقدس انحرافی در حال به وجود آمدن است. نظر شما چیست؟
** به نظرم میرسد که این انحراف در کلیت سینما اتفاق افتاده است. خطر بزرگی که الان با آن مواجه هستیم و اگر در باره آن فکر و برایش چارهاندیشی نکنیم، چند سال که بگذرد، دیگر کاری از دستمان برنمیآید، این است که متأسفانه جریان رسانه ای حاکم بر سینمای ایران دارد مبانی را عوض می کند و ما همگی بهقدری مشغول مصادیق هستیم که متوجه نمیشویم که مبانی چگونه دارد تغییر میکند و به تدریج تبدیل به چه چیزی میشود.
در برنامه هفت (زمان اجرای آقای جیرانی) میبینید که سعی میکنند سینماـ سرگرمی را جایگزین سینماـ رسانه کنند که این یک تغییر مبنایی بزرگ است، همچنان که دروغ بزرگی هم هست. ما میدانیم که سالهاست در دنیا، حتی در سرگرمکنندهترین فیلمها هم سینماـ رسانه دارد حرف اول را میزند و حتی در این نوع فیلمها هم باز وجه سینماـ رسانه است که کاربرد دارد، ولی ما داریم سینمای خود را به سمت سرگرمی و هر چیز دیگری غیر از رسانه میبریم. متأسفانه مدیران فرهنگی ما هم دارند این را قبول میکنند، یعنی در جلساتی هم که مدیران فرهنگی میگذارند، همان سفارشهای امثال برنامه هفت را به فیلمسازها میکنند، درحالی که این مدیران متوجه نیستند اینها دارند چه چیزی را به آنها القا میکنند و اگر این گفتمان بر تولیدات یک مجموعه غالب شود، خروجی آن چه خواهد بود. یکی دیگر از مسائلی که برنامه هفت کلید زد، این است که بحث آرمانها و واقعیتها را بهگونهای که خودشان دلشان میخواست طرح میکردند.
در یکی از برنامه ها، آقای جیرانی صراحتاً مطرح کرد که بالاخره وقتی به واقعیتها میرسیم، باید از آرمانهایمان عدول کنیم. این معادله را الان صریحاً به زبان آوردهاند، ولی از خیلی وقت پیش کلید زده بودند و اجرا میکردند، ولی متأسفانه مدیران فرهنگی ما هم مجری این ایدهها شدهاند. چگونه است که دوستان قبل از اینکه مدیر شوند از آرمانها حرف میزنند، ولی بعد که مدیر و با واقعیتها روبهرو میشوند، میگویند که آن حرفها را باید کنار گذاشت. نکته مبنایی دیگری که در سینمای ما دارد اتفاق میافتد این است که یک مرتبه میآیند این مسئله را علنی میکنند که خوشبختانه سینمای ایران به دلیل وجود ممیزی به یک بیان تصویری خاص خودش دست پیدا کرده و حالا دیگر فیلمساز ایرانی یاد گرفته که بسیاری از مفاهیم را کاملاً هنری و تصویری کند و از این حرفهای...
* به اصطلاح هنری؟!
** و این دارد تبدیل به یک ارزش میشود. یا مثلاً در قالبها و فرمهای سینمایی، سالهاست که سینمای مینیمالیستی به شدت دارد در سینمای ما پیگیری میشود. هیچ کسی هم نمیآید فکر کند که اگر ما باید در سینمای خودمان به دنبال آرمانها و حفظ اصول باشیم، سینمای مینیمالیستی با ویژگیهایی که در ذات خودش دارد، نسبتی با سینمای آرمانخواه و اصولگرا ندارد.
اگر ما بنشینیم و بررسی کنیم، میبینیم چه به لحاظ عنصر قهرمان، چه به لحاظ محتوا، چه به لحاظ پایانبندی، چه به لحاظ قصه، چه به لحاظ عنصر امید، اتفاقاً سینمای مینیمالیستی دقیقاً نقطه مقابل سینمای آرمانگرای ماست و این در ذات این سینماست، بیآنکه بخواهیم آن را به زمان یا جغرافیای خاصی منتسب کنیم. این اتفاقات در سینمای ما افتاده و حالا جوری شده که فیلمساز دفاع مقدس ما هم وقتی میخواهد فیلم بسازد، برای اینکه او را متهم نکنند که فیلمت دهه شصتی و شعاری است و ارزش هنری ندارد، خودش را ناگزیر میبیند که به دیدگاه آنها نزدیک کند و این چیز خطرناکی است.
چرا آقای «باشه آهنگر» به عنوان یک فیلمساز خوب ما باید به فیلم «ملکه» برسد؟ مشکل باشه آهنگر نیست، بلکه اشکال از جریانی است که او و دیگران را به این دیدگاه میرساند و در نتیجه، ما به سینمای دفاع مقدسی خواهیم رسید که فقط موضوعش دفاع مقدس است، ولی دیدگاه، آدمها و تأثیرات و محتوایش ربطی به دفاع مقدس و حتی به نیازهای روز جامعه ندارد.
هجمهای که در رسانهها به «شور شیرین» صورت گرفت، به چه دلیل بود؟ گفتند آقا چرا شعار دادی؟ چرا قهرمانپردازی کردی؟ چرا لحن حماسی داشتی؟ اینها به جای اینکه به نقاط قوت کار تبدیل شوند، تبدیل به ایرادات فیلم شدهاند! من معتقدم اگر کلیت حرکت سینمای ما اصلاح نشود و اگر مدیران فرهنگی ما به بلوغ نرسند، دیدگاههایشان را از جای مناسبی که باید، اخذ نکنند و از رسانهها و جریانات حاکم اخذ کنند، باید منتظر روزهای خیلی بدتر و کارهای خیلی تلختر و سیاهتری باشیم.
البته من معتقدم شاید کمکاری و تعلل جاهایی مثل سپاه، بنیاد شهید و... که هم میتوانند تولید کنند و هم میتوانند طبق اصول تولید کنند، در اتفاقات کلی سینمای دفاع مقدس قابل کتمان نیست. اینها میتوانند بیایند و حداقل نمونهسازی کنند و بگویند به این شکل هم میشود فیلم ساخت. بعد هم با حمایت از این فیلمها در پخش و اکران و نمایش خانگی، این اتهام را از سر این سینما بردارند که مردم، دیگر این سینما را دوست ندارند. این شده تهمتی که با آن پیش میآیند و مدیر فرهنگی ما را به این نقطه میرسانند که مگر تو نباید حافظ بیتالمال باشی؟ چرا باید «سیب و سلما» بسازی؟! چرا باید «کودک و فرشته» بسازی؟ چرا باید «شب واقعه» بسازی؟ فیلمهای ارزشمند و خوبی که متأسفانه مورد هجمه واقع شدند.
* ما در شرایط تهدید از طرف غرب هستیم. اتفاقاً در این شرایط دمیدن روح حماسه به جامعه و ترغیب جوانان برای حضور در میدان، نیاز امروز جامعه ماست. در چنین فضا و نیازی، میبینیم که فیلمهای سیاه اکثریت تولیدات فیلمهای دفاع مقدس ما را تشکیل میدهند. شما در این باره چه فکر میکنید؟
** نکتهای که شما به آن اشاره میکنید، یک نیاز جدی و واقعی و فراتر از بحث سینماست. ما در فرمایشهای حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به کرات این را میبینیم که تا زمانی که روی اصول خودمان بایستیم، منافع دشمنان ما به خطر میافتد و با ما دشمنی میکنند. امام حتی میگویند اگر روزی دیدید که آنها با شما دشمنی نکردند، در کار خودتان شک کنید.
پس تا زمانی که این معادله هست، تهدید هم وجود دارد. در طول 33 سالی که از انقلاب ما میگذرد، کدام برهه را میتوانیم پیدا کنیم که تهدید وجود نداشته؟ این تهدید صرفاً تهدید نظامی هم نیست و شکلهای مختلفی دارد. کشوری که دائماً مورد تهدید است، قطعاً نیاز به روحیه دفاعی بالا دارد و یکی از وظایف رسانهها و از جمله سینما این است که دائماً روحیه دفاعی را در کشور زنده نگه دارند.
به تولیدات هالیوود از این زاویه نگاه کنید. کدام تولید هالیوودی آمده به مخاطبش القا کند که دشمن هم یکی مثل ماست، او هم انسان است، ما هم انسانیم، اصلاً ما چرا باید به دشمن شلیک کنیم؟ غلط است. اتفاقاً میآید و میگوید شما به خاطر این پرچم، به خاطر این کشور، به خاطر آمریکا اگر لازم شد باید اسلحه را بگذاری پشت سر برادرت و او را هم بزنی. یعنی آمریکا از برادر تو مهمتر است، از رئیسجمهور این کشور مهمتر است و هیچ چیزی وجود ندارد که در کنار کشور قرار بگیرد و ما بگوییم این یکی و آن هم یکی.
خروجی فیلم هالیوودی این است که مخاطب آن فیلم دائماً آماده است که با دشمن آمریکا بجنگد و این را به عنوان یک اصل میپذیرد که باید با دشمن آمریکا جنگید. در دوره جنگ سرد، دشمن را یک جور تعریف میکند، در دوره معاصر جور دیگری تعریفش میکند، ولی اصل دفاع از کشور و اینکه باید با دشمن آمریکا جنگید، خدشهناپذیراست.
ولی ما در سینمایمان میگوییم چرا حتی با دشمنی که به ما تجاوز کرد، باید میجنگیدیم؟ میآییم «ملکه» را میسازیم و در لزوم جنگ با دشمن، مجرد از اینکه اصلاً این دشمن کیست، تردید ایجاد میکنیم. من تصور نمیکنم برای کشوری در موقعیت ما، تضعیف روحیه دفاعی و ایجاد سئوال و تردید در مورد لزوم جنگ با دشمنان کشور به مصلحت باشد. من اصلاً اسلام و انقلاب را کنار میگذارم. این کار به هیچوجه با وطندوستی هم جور نیست. این کشور، وطن ماست.
آیا وظیفه داریم از این وطن دفاع کنیم یا نه؟ از آن طرف در قضیه جذب مخاطب، به عنوان نمونه، فیلم «شور شیرین» به مناسبت جشنواره، در تهران و شهرستانها بیش از 40 - 30 دفعه نمایش داده شد. چیزی که برای خود من خیلی عجیب بود و انتظارش را نداشتم این بود که شاید در 95درصد نمایشهای فیلم، تماشاگر در اواسط فیلم، با قهرمان همراهی میکرد و در انتهای فیلم دست میزد و تشویقش میکرد.
مجرد از اینکه شور شیرین فیلم خوب یا بدی است، این عکسالعمل که در شهرستانها خیلی قویتر و شدیدتر هم بود، نشان میدهد که تماشاگر سال 91 ما، هنوز به قهرمان نیاز دارد و اگر شما به این تماشاگر، قهرمان و عمل قهرمانی نشان بدهی، فضای حماسی به او نشان بدهی، نهتنها بدش نمیآید، بلکه خیلی هم استقبال میکند. درصد زیادی از آدمهایی که به من مراجعه و بابت شور شیرین تشکر کردهاند، برخلاف انتظار، نوجوانها بودهاند و خیلی از آنها تأکید میکردند که آقا! شما را به خدا از این فیلمها بسازید. مجموعه مسائل به ما حکم میکند روحیه دفاعی را بالا ببریم. مردم ما هم به فضاهای حماسی و به قهرمان و به سربلندی و شکوه علاقهمندند و از ذلت و خفت، خوششان نمیآید.
در برج میلاد که معمولاً طیف روشنفکری و مطبوعات جمع میشوند، دیدم که وقتی این فیلم پخش شد، بهرغم اینکه در تحلیلهایشان هم گفته باشند که شعاری است، حتی یک نفر هم بلند نشد بیرون برود و به نظر من حتی برای آنها هم جذاب بود.