تاریخ انتشار : ۲۱ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۱:۱۳  ، 
کد خبر : ۲۶۰۴۳۶

ساختار سنتي، اداري و مديريتي ايل بختياري و كاركردهاي آن

بهرام اميراحمديان / دكتري جغرافياي سياسي، محقق، استاد دانشگاه Bahram@AmirAhmadian.com چكيده: از دوره‌هاي گذشته تا اوايل حكومت پهلوي دوم، نوعي از حكومت‌هاي محلي وجود داشت كه با تكيه بر توان‌هاي محيطي و ساختار فرهنگي جامعه‌ي مبتني بر اقتصاد شباني و كوچ‌نشيني، به نام جامعه‌ي عشايري امور خود را با شيوه‌اي سنتي اداره مي‌كرد. در اين شيوه‌ي زندگي اجتماعي، محيط طبيعي محافظت مي‌شد و در عين حال نظم و ترتيبي بر جامعه حاكم بود كه در آن يك ساختار سلسله مراتبي از قدرت سياسي، اقتصادي و فرهنگي بر زندگي مردم و جامعه نظارت مي‌كرد و انتظام امور را برعهده داشت. اين نوع از حكومت محلي داراي قلمروي فرهنگي بود كه با قلمرو طايفه‌اي و قلمرو اقتصادي منطبق بوده و حراست و نگه‌داري از اين قلمرو در طول قرن‌ها برعهده داشت، و در قالب يك ساختار منسجم، نيازهاي جامعه را پاسخ مي‌داد، اگرچه استثناهايي نيز وجود داشت؛ ولي در كليت نظام، همه‌ي اعضاي جامعه، خود را در برابر اين قلمرو مسؤول مي‌دانستند و هر خانواري كه نمي‌توانست در اين محدوده سازگار و فرمانبردار باشد، جامعه را ترك مي‌كرد و به جامعه‌ي ديگري پناه مي‌برد. ايل بختياري يكي از اين ساختارهاي سنتي است كه در اين مقاله، ضمن معرفي قلمرو و نظام سلسله مراتبي و ساختار قدرت در آن، چگونگي انتظام امور كوچ و ارتباطات كه نقش مهمي در اين زندگي داشته و از جنبه‌هاي مديريتي سنتي شمرده مي‌شود، شرح داده شده است. يافته‌هاي اين بررسي مبتني بر مشاهدات ميداني در سال‌هاي دهه‌ي 60 مي‌باشد. كليدواژه‌ها: طايفه،‌ ايل بختياري، ساختار مديريت سنتي، نظام سلسله مراتب ايلي، نظام سنتي ارتباطي

مقدمه:

جامعه‌ي عشايري كشور سابقه‌اي طولاني در تاريخ و فرهنگ ايران زمين دارد. از زمان‌هاي گذشته تاكنون، بخشي از مردم در پهنه‌ي جغرافيايي ايران، نوعي از زندگي را برگزيده‌اند كه با استفاده از چراگاه‌هاي طبيعي، به پرورش دام مي‌پردازند و فعاليت عمده‌ي آنان دام‌داري است.

قبل از رژيم پهلوي، ايلات و عشاير كشور، در نقاط پرجمعيت، سهم مهمي در اداره‌ي مملكت به عهده داشته‌اند. به طوري كه از دوره‌ي صفويه به بعد، اكثر سلسه‌هاي شاهي ايران، از ايلات برخاسته‌اند. صفويه، زنديه، افشاريه و قاجاريه از جمله سلسله‌هاي حكومتي ايران هستند.

بسط و توسعه‌ي شهرنشيني و دگرگوني‌هاي عمده در ساختار اقتصادي و شيوه‌هاي توليد، سبب برهم خوردن تعادل جامعه‌ي عشايري شده است. اين تغييرات در اوايل قرن حاضر و در آغاز زمامداري سلسله‌ي پهلوي در ايران كه بعد از گذشت چند قرن، اولين حكومت غيرايلي و  عشايري را در كشور به وجود آورده است، بيش‌تر از هميشه در ايجاد تحول در جامعه‌ي عشايري مؤثر بوده است. در آغاز زمامداري رضاشاه، ناتواني دولت در اعمال قدرت در اين جامعه، موجب شد كه به منظور ايجاد دگرگوني در جامعه‌ي عشايري و گسترش سيطره‌ي حكومت مركزي در اقصي نقاط كشور، يكجانشيني اجباري (تخته قاپو) بين سال‌هاي 1314 تا 1320 به عشاير تحميل شود. در اثر اعمال اين سياست‌ها، جامعه‌ي عشايري كشور رو به افول نهاد.

جامعه‌ي عشايري، پس از آغاز جنگ دوم جهاني كه در اثر سقوط رضاشاه آزادي نسبي به دست آورده بود، توانست بار ديگر به كوچ ادامه دهد. ولي درگيري‌هاي ممتد بين ايلات و دولت در سال‌هاي دهه‌ي 30 تا 40، زمينه را براي طرد جامعه‌ي عشايري فراهم آورد. اعلام ملي شدن مراتع كشور در سال 1341، آخرين حربه‌هاي دولت براي سلب استقلال سياسي و اقتصادي عشاير كشور در قلمرو زيستي آنان بوده است.

منظور از عشاير آن دسته از خانواده‌هاي عشايري است كه داراي ويژگي‌هاي سه‌گانه‌ي زير بوده‌اند:

1- داشتن وابستگي ايلي و طايفه‌اي به ايل بختياري

2- اتكاي عمده‌ي زندگي به اقتصاد دامي

3- زندگي كوچ‌نشيني (كوچ بين ييلاق و قشلاق)

بختياري‌ها به دو شاخه‌ي چهارلنگ و هفت‌لنگ تقسيم مي‌شوند. اكثريت ايل هفت‌لنگ به صورت صحرانشين و كوچ‌رو به سر مي‌برند و در قلمرو خود از مرتعي به مرتع ديگر مي‌روند. طوايف چهارلنگ در حال حاضر از حيث جمعيت به مراتب كم‌تر از هفت‌لنگ‌ها هستند. ايشان اغلب در بخش‌هاي جنوب شرقي منطقه‌ي بختياري سكونت دارند و بيش‌تر در دهات زندگي مي‌كنند.

در دوران معاصر، محدوده‌ي منطقه‌ي بختياري به جهت تشكيل محدوده‌ي سياسي استان‌ها و قانون تقسيمات كشوري، ديگر منطبق بر محدوده‌ي قبلي نبوده و بين استان‌هاي مختلف تقسيم شد. تا پيش از سال 1316 كه محدوده‌ي بختياري بين استان‌هاي خوزستان، لرستان، اصفهان و چهارمحال و بختياري تقسيم شد «عمده‌ترين قسمت آن در محدوده‌ي چهارمحال و بختياري قرار گرفت» (احتسابيان، بي‌تا: 285).

اين مقاله به دنبال بررسي اين موضوع است كه كاركردهاي سازمان سياسي ـ اجتماعي و مديريت سنتي ايل بختياري در گذشته چه بوده و امروزه چه تحولاتي داشته و پي‌آمدهاي آن چه بوده است.

منطقه‌ي بختياري

منطقه‌ي بختياري به وسعت حدود 39900 كيلومتر مربع (محاسبه و برآورد امير احمديان)، در جنوب غربي ايران در  امتداد رشته‌كوه‌هاي زاگرس (زاگرس مياني) واقع شده است. اين منطقه از شرق به استان اصفهان، از شمال به استان اصفهان و لرستان، از جنوب به استان كهگيلويه و بويراحمد و از غرب به استان خوزستان محدود است. طوايف بختياري از ديرباز در آن به سر مي‌برند.

بختياري مشتمل بر شهرستان‌هاي داران و فريدون‌شهر (از استان اصفهان)، اليگودرز (از استان لرستان) و شهرستان‌هاي دزفول، انديمشك، مسجد سليمان، ايذه و شوشتر (از استان خوزستان) و شهرستان‌هاي بروجن، لردگان و فارسان (از استان چهارمحال و       بختياري) است. منطقه به دو قسمت ييلاقي و قشلاقي تقسيم مي‌شود. قسمت قشلاقي عبارت است از شهرستان‌هاي ايذه، دزفول، انديمشك، مسجد سليمان و شوشتر و قسمت ييلاقي عبارت است از: شهرستان‌هاي فارسان، بروجن، لردگان، اليگودرز، داران و فريدون شهر.

منطقه‌ي بختياري به جهت ويژگي‌هاي اقليمي و پستي و بلندي داراي دو قلمرو كاملاً متمايز ييلاق (سردسير) و قشلاق (گرمسير) (1) است.

قسمت ييلاقي

آب و هواي قسمت ييلاقي بر اثر عوامل مؤثر جوي، داراي خصوصيات ويژه‌اي است كه مهم‌ترين آن‌ها، زمستان‌هاي بسيار سرد و تابستان‌هاي معتدل و كوتاه است. ارتفاعات بيش از دو هزار متري موجب شده كه در اكثر نقاط آن، از اواسط فصل پاييز تا فروردين برف ببارد و حرارت منطقه از حد معيني تجاوز نكند. از اواخر ارديبهشت، هوا رو به اعتدال گذاشته تا اواسط مرداد رو به گرمي مي‌رود. گرم‌ترين ماه‌هاي سال، تير و مرداد است. پرباران‌ترين ماه‌هاي سال در قسمت‌هايي است كه ارتفاع كم‌تري دارند. مناطق نظير دشت "چغاخور" و "گندمان" در ارديبهشت و آبان و دره‌هاي "زردكوه" و دره "دوپُلان" در ارديبهشت از باران بيش‌تري برخوردارند و نقاط مرتفعي مانند "چلگرد" و دامنه‌هاي زردكوه، باران كم‌تري داشته و حداكثر آن در دهه‌هاي اول مهر است.

شهركرد به عنوان مركز ييلاقي، در سال 1370 در مجموع 122 روز يخ‌بندان داشته است. ميزان بارندگي سالانه آن در همين سال برابر 491 ميلي‌متر و معدل بارندگي آن بين سال‌هاي 69 ـ 1340 (سي سال) برابر 243 ميلي‌متر است. حداكثر درجه‌ي حرارت در شهركرد 6/38 درجه‌ي سانتيگراد و حداقل 4/23 ـ درجه‌ي سانتيگراد بوده است.

پوشش گياهي در نقاط مختلف قشلاقي، كاملاً متفاوت بوده از شمال شرق به سمت جنوب غرب به تراكم آن افزوده مي‌شود. قسمت اعظم شمال شرق منطقه در شرق دره‌ي زاينده‌رود، تپه كوه‌هاي آهكي مرتفع و عاري از پوشش گياهي است.

شمال كوه‌هاي واقع در غرب زاينده‌رود و قسمت اعظم دشت لار و كوهپايه‌ها و دامنه‌هاي كوه‌هاي جهان‌بين، هرچند خالي از جنگل و بوته‌هاي دايمي است، ولي دامنه‌هاي مياني و كم شيب آن در بهار از بوته‌هاي كوتاه و مغذي پوشيده مي‌شود كه عمده‌ترين آن‌ها عبارتند از: زُوله، كنگر، مُوچُو، شِنگ، گَوَن و غيره. هر قدر از اين منطقه به سمت غرب نزديك مي‌شويم، امكان رشد گياهان بيش‌تر است. به طوري كه در تنگ گزي، چلگرد، ميزدج، دامنه‌هاي پيشكوه‌هاي زردكوه و بخش حومه بروجن، گندمان، و دره‌ي زردكوه، مراتع جنگلي گسترش مي‌يابد كه چراگاه‌هاي مورد بهره‌برداري براي دامداري است. در چلگرد، شوراب، اردل، شهرياري، كوه سفيد، لاغرك، كوه گيلاس و اطراف تونل كوهرنگ، علاوه بر نباتات علوفه‌اي، درختچه‌هاي متراكمي گسترش يافته‌اند كه مهم‌ترين آن‌ گَوَن است كه مورد بهره‌برداري زنبورداران و استخراج‌كنندگان شيره‌ي كتيرا قرار مي‌گيرد.

در فواصل درختچه‌ها، علوفه رشد مناسبي دارد. اين علوفه‌ي مرتعي در قسمت اعظم دامنه‌ي كوه‌هاي اين منطقه قرار دارد و انواع آن عبارتند از: كُما، هركول،‌ژول، خارشه، علف مَرغي، كرفس،‌ چويل، تره‌ي كوهي، بن سُرخ، موسير و جاشير.

در قسمت‌هاي غرب و جنوب غربي منطقه، شامل نواحي لردگان، خان‌ميرزا و فلارد و جنوب بازفت كه ارتفاع نسبي آن‌ها كم مي‌شود، پوشش گياهي تُنُك جاي خود را به درختچه‌ها و بالاخره به جنگل‌هاي وسيع مي‌دهد كه جبهه‌هاي آفتابگير تا حدي با فواصل و جهت‌هاي سايه‌دار يا قسمت غربي كوه‌ها پوشيده از جنگل‌هاي نسبتاً متراكم است.

نوع مهم اين جنگل‌ها بلوط است كه قسمت اعظم درختان را تشكيل مي‌دهد و به مقدار بسيار كمي انواع زبان گنجشك، پسته‌ي وحشي، زالزالك، انجير وحشي، مهلب، بن و كلخونگ را مي‌توان مشاهده كرد. جنگل‌هاي ييلاقي به علت قطع بي‌رويه‌ي درختان آن، به شدت در حال تخريب و انهدام است.

منطقه‌ي قشلاقي

هواي مناطق كوهستاني شمال و شرق خوزستان كه محل استقرار قشلاقي ايل بختياري است، در زمستان‌ها معتدل و در تابستان‌ها گرم و طاقت‌فرساست. با آن كه اين منطقه از تأثيرات عوامل اقليمي استان به دور نيست، اما به جهت وضعيت توپوگرافي مخصوص به خود، از ميزان بارندگي بيش‌تر با پراكندگي مناسب‌تري برخوردار است.

بارش باران در اهواز كه تقريباً در مركز دشت خوزستان واقع شده است، در سال 1370 برابر 292 ميلي‌متر بوده، در حالي كه دزفول به عنوان شاخص منطقه‌ي قشلاقي حدود 3/405 ميلي‌متر بارندگي داشته است. دزفول در سال‌هاي 66-1340 داراي معدل حداكثر درجه‌ي حرارت 20 ساله‌اي برابر 6/53 و حداقل مطلق 5/9- درجه‌ي سانتيگراد بوده است.

شرايط اقليمي منطقه،‌ سبب پيدايش مراتع كوهستاني و دشت‌هاي مناسبي در منطقه شده است. هر اندازه كه به طرف شمال و شرق اين محدوده برويم، از ارتفاعات هم مرز تا استان‌هاي چهارمحال و بختياري، لرستان، و كهگيلويه و بويراحمد، جنگل‌هاي تقريباً انبوهي به چشم مي‌خورد.

خصوصيات اكولوژيكي اين منطقه براي رويش و حيات نباتات مرتعي بسيار مساعد بوده، مراتعي با پوشش مناسب را ايجاد مي‌كند، ولي استفاده‌هاي بي‌رويه و مكرر و بيش از ظرفيت از اين مراتع در سال‌هاي اخير، سبب كاهش و تخريب مراتع و پوشش گياهي آن شده است. اكنون جز در نقاط دور از دسترس، مراتع خوب و درجه‌ي يك مشاهده نمي‌شود.

از عمده نباتات علوفه‌اي اين منطقه مي‌توان از گرامينه‌ها و لگومينوز و از چتريان كُما، جاشير و چويل را نام برد كه از ارزش غذايي مناسب براي دام برخوردار است. درختان و درختچه‌هاي جنگلي اين منطقه شامل انواع بلوط غرب، داغداغان، نارون جنگلي، كيكم، زالزالك، وليك، ارژن، آلبالوي وحشي، بنه، چنار، كلخونگ، بادام وحشي و انگور وحشي است.

ساختار سازماني ايل بختياري

«موردي كه كوچ‌نشينان را از ساير بخش‌هاي ايلي (اسكان يافته‌ها) متمايز مي‌كند، نظام سياسي ـ اجتماعي آنان است. همبستگي و روابط ميان گروهي كوچ‌نشينان در چارچوب علايق مشترك جاي مي‌گيرد» (دتيرامان؛ 1367: 79). بختياري‌ها نيز داراي نظام تشكيلاتي منسجمي بوده‌اند كه بقاي جامعه‌ي ايلي را تضمين مي‌كرد. ويژگي‌هاي زندگي كوچ‌نشيني، براي برقراري نظم و امنيت جاني و مالي گروه‌ها و نيز اعمال سياست، برقراري نوعي نظام تشكيلاتي و اداري را در تطبيق با محيط جغرافيايي ايجاب مي‌كرد. بنابراين، نظام تشكيلاتي ايل، به وجود آمده است. اين نظام، همچون نظام تشكيلاتي جوامع يكجانشين داراي شعبه‌هايي بوده است. نظام عشايري اين امكان را مي‌داد كه در سلسله مراتب تشكيلاتي، كار اداره‌ي جامعه نظم خاصي داشته باشد كه بتوان آن را كنترل كرد.

اين بختياري از نظر تشكيلات، داراي دو شاخه‌ي ايلي به نام‌هاي "هفت‌لنگ" و "چهارلنگ" است. «ظاهراً تسميه‌ي اين دو بلوك براساس مقررات مالياتي دوران صفوي است. زيرا در اين دوران، لنگ، نصف جفت، از اصطلاحات مالياتي بود» (فيروزان، 1362: 20).

پس از گذشت سال‌ها، اگرچه نظام و ساختار عشاير بختياري ديگر وجود خارجي ندارد و جامعه با اتكا بدين ساختار اداره نمي‌شود، ولي هنوز هم تقسيمات شاخه‌هاي هفت‌لنگ و چهارلنگ در بين كوچ‌نشينان بختياري و نيز افرادي كه از اين شاخه‌هاي زندگي يكجانشيني اختيار كرده‌اند، در انتساب و معرفي خود، به كار برده مي‌شود. اين ساختار اجتماعي، دوام و بقاي جامعه‌ي عشايري را تضمين مي‌كند، چيزي كه هر يك از آحاد جامعه بدان مي‌بالد و انتساب خود را به اين ساختار (اگرچه در حال حاضر ذهني است) براي خود افتخار مي‌شمارد.

«سبب تسميه‌ي هفت‌لنگ و چهارلنگ درست معلوم نيست، اما آن‌چه از روي حدس به دست آمده و در محضري كه ريش سفيدان قوم حضور داشتند و در اين باب مذاكرات زياد شد، آرا بر اين قرار گرفت: از آن‌جا كه بنيچه‌ي ماليات ايليات از حيوانات است؛ مثل بختياري از ماديان، قشقايي از گوسفند، شاهسون از شتر بنيچه‌ي بسته شده در يك عهدي كه ماليات بختياري مي‌بستند، بنيچه‌ي سه ماديان به بختياري بسته شد كه هفت پا قسمت هفت لنگ و چهار پا قسمت چهارلنگ و يك پا تخفيف داده شده يا جمع تفرقه شده، مقصود از تفرقه ايلياتي است كه از خارج پناه به ايلي مي‌برند و در ميان آن ايل زندگي و معاش مي‌نمايند» (علي‌قلي‌خان، 1376: 154). اين دو شاخه هر يك داراي قلمرو جداگانه‌اي بوده‌اند. هر يك از اين شاخه‌ها شامل تعدادي "بزرگ طايفه" و "طايفه" است. اصولاً، طايفه مهم‌ترين و اساسي‌ترين ركن تشكيلات سازمان ايلي است. اعضاي طايفه با قرابت‌هاي خوني با يكديگر وابسته هستند. «طايفه‌ها نمايانگر اهميت سياسي و معيارهاي اجتماعي تشكيلات عشاير هستند. تمام افراد يك طايفه (حداقل از نظر فكري) گذشته‌اي مشترك دارند. كوچ‌نشينان هر طايفه، داراي چراگاه‌هاي تابستاني و زمستاني و مسير كوچ مشتركي هستند.» (دتيرامان: 86). ژان پيرديگار، مردم‌شناس فرانسوي، تعبير جالبي از طايفه دارد: «... طايفه سياست را بر هر امري مقدم مي‌شمارد و در صورت بروز ستيزي سخت و استثنايي، به منزله‌ي يك گروه واحد قد علم مي‌كند. اعضاي طايفه، به طور بنيادي يكديگر را از طريق بعضي منافع مشترك، كه مهم‌ترين آن قلمرو و سرزمين است، مي‌شناسند» (ديگار، 1366: 29).

نتيجه اين‌كه، در ايل بختياري، طايفه واحد سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي بوده است و درحال حاضر در بين خانوارهاي كوچنده‌ي ايل، با وجود فروپاشي تشكيلات سازماني ايل، طايفه عنصري پاينده به نظر مي‌رسد. هرچند كه در رأس آن كلانتر وجود ندارد و اعضاي آن از نظر سلسله مراتب از هيچ مقامي تبعيت نمي‌كنند. در حقيقت مي‌توان گفت كه اعضاي طايفه، بيش‌تر خود را از نظر همخوني و خويشاوندي با طايفه مرتبط مي‌دانند.

سلسله مراتب ايلي

در رأس ايل، ايلخان يا ايل‌بيگ قرار داشته كه پيوسته از خاندان وابسته به دربار شاه انتخاب مي‌شد. اصولاً خوانين بختياري از نظر قومي،‌ بختياري نبوده‌اند. در مواردي نيز خان‌هاي طايفه‌ها در اثر لياقت يا با كمك‌هاي دريافتي از خارج از قلمرو ايل به ايلخاني مي‌رسيدند.

پيش‌تر گفتيم كه طايفه ركن اساسي و عمده‌ي تشكيلات ايلي بوده است. «روند تاريخي پيدايش نظام انشعابي ايل بختياري هرچه كه باشد، كاركرد اين نظام است» (ديگار: 29). بنابراين اگرچه در تقسيمات ايلي، ايل بختياري به دو شعبه و هر شعبه به چند بزرگ ـ طايفه تقسيم مي‌شود، ولي رده‌هاي قبل از طايفه تا ايل، بيش‌تر به صورت كنفدراسيون است كه فاقد منصب و عنوان بوده است.

بعد از ايلخان يا ايل‌بيگ، "كلانتر" قرار داشت. كلانتران، مسؤول اداره‌ي امور طايفه بوده‌اند. جمع‌آوري ماليات، تأمين سپاه در مواقع لزوم، رفع اختلافات بين اعضاي طايفه با يكديگر يا اعضاي ساير طوايف ايل، از طريق كدخدامنشي، سازماندهي كوچ و استقرار و نيز ساير امور مربوط به اداره‌ي طايفه به عهده‌ي كلانتر بوده است. كلانتران از طرف ايلخان منصوب مي‌شدند. در جامعه‌ي ايل بختياري، از گذشته تاكنون، و پس از فروپاشي ساختار ايلي، هنوز هم كلانتران از احترام برخوردار بودند.

پس از كلانتر، كدخدا قرار مي‌گرفت كه از طرف كلانتر و به تأييد ايلخان انتخاب مي‌شد يا به طور مستقيم از طرف ايلخان منصوب مي‌شد. با آن‌كه در نوشته‌هاي محققان خارجي، بعد از طايفه، تقسيماتي چون «تيره» آمده است، ليكن عنواني براي رييس تيره ذكر نكرده و بيش‌تر به عنوان كدخدا اشاره كرده‌اند. همچنين تقسيمات بعد از تيره را "تش" گفته‌اند و براي رييس تش نيز عنوان "كدخدا" ذكر شده است.

طي تحقيقاتي كه در اكثر طايفه‌هاي ايل بختياري به عمل آمد، واژه‌ي "تيره" در بختياري‌ها چندان كاربرد ندارد و هميشه بعد از طايفه، عنوان "تش" به كار برده مي‌شود. به نظر ما، اگر بعد از "طايفه"، "تيره" و بعد از "تيره" "تش" قرار داشت، هر يك ناگزير به داشتن عنواني براي رييس خود بوده‌اند، در حالي كه چنين نيست و نمي‌تواند در يك سلسله مراتب، يك عنوان به دو رده اطلاق شود. موردي كه قابل توجه است اين است كه نگارنده در قلمرو پهناور ايل بختياري، از ييلاق و قشلاق، در همه جا راجع به اين موضوع از مطلعين و خبرگان جامعه‌ي ايلي، به‌ويژه از ريش سفيدان و كلانتران و كدخدايان كهنسال كه در دوره‌ي اقامتم در ايل در سال‌هاي 1364، 1366 و 1367 تحقيق كردم رده‌اي به نام "تيره" نيافتم. در حالي كه برخي محققين به اين رده در ايل بختياري اشاره كرده‌اند. شايد مطالعات آنان ميداني و گسترده نبوده يا شايد از منابع دست دوم و ديگر منابع غيرصحيح استفاده كرده باشند.

تيره، واژه‌اي تركي است كه در بين عشاير ترك زبان به كار برده مي‌شود. در عشاير بختياري، مترادف واژه‌ي تيره، "تش" به كار مي‌رود. «تيره، مجموعه‌اي كوچك از مردم است كه از تقسيم طايفه يا قومي معين به وجود آمده باشد. در آذربايجان، تيره‌ها اصولاً به نام اجداد يا محلي كه در آن ساكن شده‌اند، ناميده مي‌شود. بعضي اوقات تيره به معني نسل نيز به كار برده مي‌شود» (دايره‌المعارف آذربايجان شوروي، ج 9: 284).

طي مدتي كه نگارنده در ميان طوايف مختلف ايل بختياري به سر برده، به جز چند مورد، به واژه‌ي "تيره" برخورد نكرده است. بنابر آن‌چه گذشت، مي‌توان استناد كرد كه بعد از طايف، "تش" قرار داشته است كه در رأس "تش" كدخدا قرار داشت. كدخدا از طرف كلانتر منصوب مي‌شد و بعد از كدخدا "ريش‌سفيد" بود كه در رأس اولاد قرار داشت. ريش سفيد در سلسله مراتب ايلي، عنواني افتخاري بوده و منصب وي اهميت چنداني نداشته است و بيش‌تر براي اداره‌ي امور جزيي "اولاد" گمارده مي‌شد يا از طرف اعضاي اولاد انتخاب مي‌شد كه معمولاً از ميان مسن‌ترين افراد بود.

عنوان بعد از ريش‌سفيد، مربوط به "سرمال" يا "گَپِ مال" بود. گپ مال توسط اعضاي خانوارهاي عضو مال و معمولاً از بين مسن‌ترين مردان انتخاب مي‌شد.

در حال حاضر در بين عشاير كوچنده‌ي بختياري، به غير از گپ مال كه عنواني انتخابي و افتخاري است، هيچ يك از عنوان‌هاي رده‌هاي ديگر وجود ندارد. اداره‌ي رده‌هاي مختلف بعد از مال توسط "شوراي اسلامي طايفه" انجام مي‌شود.

تقسيمات ايلي

همان‌طور كه يادآور شديم، ايل بختياري به دو شاخه‌ي هفت‌لنگ و چهارلنگ تقسيم مي‌شود. شاخه‌ي هفت‌لنگ خود از چند بزرگ ـ طايفه (باب) و هر بزرگ ـ طايفه از چند طايفه تشكيل مي‌شود. هر طايفه از چند "تش" و هر تش از چند "اولاد" و هر اولاد از چند "مال" تشكيل مي‌شود. (ن.ك.مال، كوچك‌ترين رده‌ي ايل بختياري). مال نيز به نوبه‌ي خود از عضويت تعدادي خانوار به وجود مي‌آيد.

در شاخه‌ي چهارلنگ، برخلاف هفت‌لنگ، باب وجود ندارد. تقسيمات آن بعد از بزرگ طايفه، تقريباً شبيه تقسيمات هفت‌لنگ است.

تقسيمات ايلي بر مبناي سلسله مراتب ايلي استوار بوده است. چون در حال حاضر سلسله مراتب ايلي و تشكيلات سازماني ايلي وجود ندارد؛ بنابراين، تقسيمات ايلي نيز عينيت خارجي ندارد و بيش‌تر يك ذهنيت دروني است. به همين منظور خانوارهاي بختياري كوچنده، هنوز هم خود را به تقسيمات ايلي وابسته مي‌دانند. به بياني ديگر مي‌توان گفت كه تقسيمات ايلي تقريباً همان "شجره‌النسب"»‌ بختياري‌هاست. در حالي كه از نظر اداري و رعايت قوانين و قراردادهاي اجتماعي و اقتصادي درون ايلي، كم‌تر از اين تشكيلات تبعيت مي‌كنند كه خود سبب بروز مسايل و مشكلات بسياري در زندگي ايلي مي‌شود.

تقسيمات ايلي، هم‌چون تقسيمات اداري از نظام سلسله مراتبي بسيار منسجمي برخوردار است كه براي اداره امور از آن استفاده مي‌شود. شايد بتوان گفت كه نظام دهدهي (عشايري) بدان جهت داراي اهميت است كه از مجموعه‌ي چند خانوار كه در كنار هم زندگي مي‌كنند و در يك محل چادرهاي خود را افراشته مي‌دارند، هسته‌اي اصلي ساختار ايلي شكل مي‌گيرد. اين نظام، از پايين به بالا قوام يافته است. خانوارهاي يك اردو كه در بختياري بدان مال مي‌گويند، با هم قرابت خوني دارند. مال، يك واحد توليدي و مصرفي است. چراگاه اعضاي مال مشترك است و دام‌ها در اين چراگاه به طور مشترك چرانيده مي‌شوند. توليدات دامي در مال با كمك و همياري اعضا انجام مي‌شود. شيردوشي و تهيه‌ي لبنيات را زنان با هم انجام مي‌دهند و "شيرواره" كه نوعي تعاوني زنان است در هنگام كاهش مقدار شير گله، بين زنان مال و مال‌هاي مجاور انجام مي‌گيرد. مردان نيز در چرانيدن گله و حفاظت از مال و دارايي اعضا و نگهباني از گله و نگهباني خانه و كاشانه و پشم چيني و برخي كارهاي ديگر با هم همكاري دارند.

چند مال كه بر اثر كثرت تعداد اعضا در طول زمان پديد مي‌آيند، واحد بزرگ‌تري به نام "اولاد" را تشكيل مي‌دهند. اولاد را "كور و بوو" نيز مي‌نامند كه مترادف اصطلاح  لري اولاد (پدر و پسر) است. چند اولاد در اثر ازدياد جمعيت و در نتيجه‌ي افزايش طبيعي و ازدواج جوانان تشكيل مي‌شود. تش در زبان لري به معناي آتش است. بختياري‌ها اعتقاد دارند، به اين خاطر به اين مجموعه "تش" گفته مي‌شود كه چادرهاي مجموعه‌ي اولادها كه همه از يك نياي مشترك و از يك اجاق (شايد به تقدس آتش در ايران باستان اشاره دارد) بودند و براي اين‌كه از پا برجا بودن اجاق و هستي يكديگر آگاه باشند، در قلمروي در كنار هم و در گستره‌اي جغرافيايي طوري اردوگاه‌هاي خود را برپا مي‌كردند كه شب هنگام آتش هم را ببينند. به همين جهت در بختياري‌ها حتي در تابستان هم، اجاق روشن است و نور و گرمي مي‌پراكند (شايد اين رسم كهن سبب استفاده‌ي بيش‌تر از منابع جنگلي و سرعت‌بخشي به تخريب جنگل‌هاي منطقه باشد). چند تش، تشكيل يك طايفه مي‌دادند كه مقدس‌ترين و مهم‌ترين واحد انسجام تشكيلات پدر تباري است. طايفه، موجب مباهات و افتخار و نشانه‌ي يگانگي و انسجام ايل بود. چند طايفه نيز تشكيل يك بزرگ ـ طايفه (در هفت لنگ‌ها "باب") مي‌داد. طايفه‌ها در كنار هم ايل را به وجود مي‌آورند.

استقرار چادرها در اردوگاه‌ها، نحوه‌ي ارتباط با خانوارها و گردآوري سوار و ماليات و سازماندهي كوچ، همه از اين نظام تبعيت مي‌كنند؛ حتي نحوه‌ي استقرار چادرها نيز در اين نظام تعريف شده، هرچند چيزي نوشته نشده است و اين جامعه داراي فرهنگ شفاهي است. عشاير بختياري، بر طبق يك عادت ديرين، هنگام استقرار چادرها ضمن رعايت نوعي دستورالعمل نانوشته، و براساس در نظر گرفتن وحدت جامعه و بهره‌برداري حداكثر از توان و نيروي جامعه‌اي كه به آن تعلق دارند، هميشه سعي در آن دارند تا در اردو (مال) در ورودي چادرها را طوري مستقر كنند كه اردو از تمام جهات در ديد خانوارهاي عضو قرار گيرد. اگرچه اين عمل در گذشته با محيط و شرايط اجتماعي و سياسي آن زمان منطبق بود؛ ولي در حال حاضر اين عمل كاربرد چنداني ندارد. اگرچه جلوگيري از داشتن ديد خانوارها بر يكديگر حالت مناسبي است؛ ولي در جامعه‌ي عشايري رفتارهايي چون داشتن ديد بر خانوار همسايه، ناهنجاري شمرده نمي‌شود.

در ييلاق بيش‌تر سعي مي‌شود ورودي‌ چادرها به طرف شرق استقرار يابد، زيرا به علت كوهستاني بودن محيط و نفوذ ديرهنگام آفتاب به درون كوهستان، مدت تابش خورشيد از جانب شرق و ايجاد گرما براي چادر كم است، لذا خانوارها چادرهاي خود را رو به شرق برپا مي‌كنند. از طرف ديگر به علت اين‌كه در ييلاق، صبحگاهان هوا خنك و گاهي سرد است، نياز به تايش مستقيم خورشيد به درون چادر احساس مي‌شود. همچنين در هنگام ظهر كه خورشيد بالا آمده و هوا گرم‌تر مي‌شود، تابش مستقيم آن باعث ايجاد گرمايي مي‌شود كه نيازي به آن احساس نمي‌شود. در اين مواقع خورشيد به پهلوي چادر مي‌تابد و هنگام  عصر نيز خورشيد به پشت چادر مي‌تابد.

در قشلاق بسته به مورد و شرايط جغرافيايي، جهت استقرار چادر فرق مي‌كند. اگر هوا گرم باشد، پشت چادر رو به سمت جنوب و روي آن به طرف شمال قرار داده مي‌شود. در صورتي كه هوا سرد باشد، چادر رو به جنوب و پشت آن رو به شمال خواهد بود. در حقيقت مي‌توان گفت كه متناسب با نياز به گرما محل استقرار چادر جابه‌جا مي‌شود و اين جابه‌جايي در اختيار خانوار است.

بختياري‌ها در دو منطقه‌ي به كلي متمايز جلگه‌اي و كوهستاني مستقر مي‌شوند. خانوارهايي كه قشلاق آن‌ها در محدوده‌ي كوهستاني انديكا، دشت لالي، دهدز، ميانكوه، سردشت و... قرار دارد، اغلب در ساختمان‌هايي كه توسط خود آنان ساخته شده است، سكونت مي‌گزينند. استفاده از چادر در اين مناطق، مدت كمي از دوره‌ي استقرار در قشلاق است. در حالي كه خانوارهاي عشاير بختياري كه براي طي دوره‌ي گرمسير در دشت‌هاي هموار جنوب شوشتر، دزفول، اطراف شوش و اطراف اهواز استقرار مي‌يابند، به علت مناسب بودن آب و هوا و عدم بارش برف و گرماي هوا، در چادر به سر مي‌برند. در اين مناطق معمولاً مراتع طبيعي وجود ندارد و دام عشاير در اراضي درو شده‌ي غلات و ساير محصولات برداشت شده‌ي كشاورزي چرانيده مي‌شود و تا شروع مجدد دوره‌ي بهره‌برداري در اين اراضي باقي مي‌مانند. براي مصون ماندن از سرما در اين مناطق، خانوارها از چادرهاي برزنتي يا چادر مويي با پوششي از مشمع نايلوني استفاده مي‌كنند.

جهت هم‌آهنگي با شرايط اقليمي، دركل چادر تغييراتي ايجاد مي‌كنند. بدين ترتيب كه هر وقت هوا گرم باشد، جهت تهويه ديرك‌هاي پيشين چادر را عمود بر چادر قرار مي‌دهند و طرف‌هاي جانبي چادر را با افزودن ديرك‌هايي باز و كشيده مي‌كنند به طوري كه به طول چادر افزوده مي‌شود. هر وقت هوا سرد باشد، به منظور گرم نگه داشتن فضاي زير چادر، اقدام به سنگ‌چين در اطراف چادر مي‌كنند به طوري كه دور تا دور چادر تا ارتفاع حدود يك متر سنگ‌چين ايجاد مي‌شود. ديرك‌هاي پيشين چادر را نسبت به زمين، مورب قرار مي‌دهند تا لبه جلوي چادر پايين آمده و از ورود هواي سرد به چادر جلوگيري شود. همچنين از هر طرف چادر يك رديف ديرك (ديرك پيشين و ديرك مياني) حذف مي‌شود تا لبه چادر در اطراف به پايين آمده و مانع ورود هواي سرد از اطراف چادر به داخل و مانع خروج هواي گرم زير چادر به بيرون مي‌شود.

نظامي سنتي ارتباطي ايل بختياري در تطبيق با محيط جغرافيايي

يكي ديگر از كاركردهاي مديريت سنتي ايل در زمينه‌ي ارتباطات است كه با محيط طبيعي تطبيق پيدا كرده و مي‌تواند الگويي براي يك زندگي بدون وابستگي به زيرساختهاي ارتباطات نوين باشد. اين نوع نظام، قرن‌ها جوابگوي جامعه بوده است. در اين قسمت به شرح اين نظام مي‌پردازيم:

به علت شرايط جغرافيايي محيط و كوهستاني بودن آن، ارتباط بين چادرهاي مستقر در ييلاق و قشلاق در مواقع ضروري لازم به نظر مي‌رسد. خبر كردن ساير افراد رده‌هاي كوچنده در مواقع ضروري، نياز به پيمودن مسافتي دارد كه در بعضي مواقع، طي كردن مسافت‌هاي زياد براي ارتباط حضوري، موجب بروز وقايعي مي‌شود كه از اهميت آن خبر مي‌كاهد.

مثلاً اگر دزدي به منطقه بيايد، يا جانوري درنده خطراتي را براي جامعه به وجود آورد، خبررساني فوري بسيار حياتي بوده و از اهميت اقتصادي برخوردار است. در اين گونه موارد، افراد ايل، از راه دور (حدود 3 كيلومتر) مي‌توانند به وسيله‌ي بانك زدن با صداي بلند، با هم تماس بگيرند. اين‌گونه تماس را "بَنْگ = بانگ" كردن مي‌نامند. براي هشدار به گيرنده‌ي خبر، ابتدا به صورت مقطع چند بار بلند "هي، هي، هي..." مي‌گويند، بعد نام طرف مخاطب را مي‌خوانند. طرف مخاطب بعد از شنيدن علامت آغاز مخابره و نام خود، با همان علايم جواب مي‌دهد و بدين ترتيب ارتباط برقرار مي‌شود.

اين خبررساني در مناطق كوهستاني يا مناطقي كه بين فرستنده و گيرنده‌ي پيام موانعي طبيعي از قبيل دره، پرتگاه، رودخانه و... باشد اهميت بيش‌تري مي‌يابد؛ چرا كه عبور از هر كدام از اين موانع مستلزم صرف وقت زيادي است، در صورتي كه با استفاده از "بنگ كردن" اين مشكل حل مي‌شود.

علاوه بر موارد خطر، در موارد ديگر نيز از اين روش استفاده مي‌شود. چون محيط طبيعي قلمرو ايلي آلودگي صدا ندارد و گوش افراد به صداهاي خارج از استاندارد آلوده نشده است، درجه‌ي شنوايي آن‌ها در حد بسيار مطلوبي قرار دارد و مي‌توانند صداهاي با فركانس پايين‌تر از فركانس‌هاي مخابراتي محيط‌هاي آلوده شده توسط صداهاي ناهنجار را بشنوند. در يك مورد، بين چلگرد و دشت لالي، در مسافتي حدود 150 كيلومتر در عرض يك روز با استفاده از "بنگ كردن" ارتباط برقرار شده است.

در مواردي كه فاصله‌ي بين پيام‌دهنده و پيام گيرنده زياد باشد، با فرستادن پيك ارتباط برقرار مي‌شود. ارسال پيك، مطمئن‌ترين راه پيام‌رساني است. دعوت براي مراسم عروسي و عزاداري، شركت در جلسات و غيره در فواصل دور، به وسيله‌ي پيك انجام مي‌شود. باتوجه به اين‌كه در قلمرو ايلي خانوارهاي طوايف مختلف با يكديگر بستگي نسبي و سببي دارند، پيك‌ها مي‌توانند در هنگام پيمودن مسير، در بين خانوارهاي فاميل بيتوته كرده و مجدداً به راه خود ادامه دهند.

از پيك، بيش‌تر براي رساندن پيام شفاهي استفاده مي‌شود زيرا به علت كمبود افراد باسواد در ايل، ارسال پيام كتبي كم‌تر امكان دارد. پيام كتبي، در موارد ضروري كه لازم است مخاطب دستخط و مهر يا امضاي طرف را رؤيت كند، ارسال مي‌شود.

نظام اداري سنتي كوچ در ايل، در راستاي پيروي از نظم و شالوده‌ي اجتماعي ـ اقتصادي

مديريت كوچ در ايل بختياري، يكي از شاهكارهاي مديريتي ساختار سازماني ايل بود كه از سوي خان و نظام سلسله مراتبي آن اداره مي‌شد. دوام و بقاي ايل و مديريت مرتع از چنان نظمي برخوردار بود كه نه واحدي مي‌توانست خودسرانه به حركت ادامه دهد و نه زودتر از ديگران به ييلاق يا قشلاق برسد. علاوه بر آن، تحت اداره‌ي نظام سلسله مراتبي، امنيت آحاد جامعه تأمين مي‌شد. شيوه‌ي مديريت سنتي براساس پدرتباري و احترام به بزرگ‌تر اين امكان را مي‌داد كه براساس يك نظام اداري كهن و سنتي مراتع رشد كنند و پس از رشد كافي گياهان مرتعي و انجام تخم‌ريزي و گرده افشاني و به وجود آمدن شرايط زيست دوباره‌ي گياه در سال آينده، فرمان كوچ صادر مي‌شد. امروزه اين موضوع قابل درك است كه پس از انحلال نظام اداري سنتي و سلسله مراتبي ايل، در اثر وقوع انقلاب اسلامي ايران و عدم جايگزيني نهاد كاركردي جديد، آسيب فراوان و غير قابل جبراني به مراتع وارد شده است.

كوچ از ييلاق به قشلاق و بالعكس، در بين خانوارهاي كوچنده‌ي بختياري، يكي از سخت‌ترين كوچ‌هاي عشايري بوده است. به علت شرايط جغرافيايي، وجود كوهستان‌هاي بلند و رودخانه‌هاي پرآب و خروشان، عشاير بختياري هنگام كوچ سختي‌هاي زيادي را متحمل مي‌شوند. در سفرنامه‌هاي از اين ايل‌راه‌ها بسيار سخن به ميان آمده است. جدال انسان و محيط و جبر جغرافيايي در اين منطقه چنان است، كه بيننده را به حيرات وا مي‌دارد.

امروزه، با گسترش راه‌هاي ارتباطي اتومبيل‌رو، انسان كوچ‌نشين تا حدودي از جبر جغرافيايي رهايي يافته و تا اندازه‌اي توانسته است طبيعتي را كه سال‌ها خود مقهور آن بوده، رام سازد.

در طول سال، عشاير بختياري دوبار كوچ مي‌كنند كه "كوچ بهاره" و "كوچ پاييزه" ناميده مي‌شود. كوچ بهاره از قشلاق به ييلاق و كوچ پاييزه از ييلاق به قشلاق صورت مي‌گيرد. مدت زمان كوچ طايفه‌ها متفاوت است. مسير كوچ از يك روز تا يك ماه (و گاه تا 45 روز) متناسب با نزديكي و دوري محل استقرار ييلاقي و قشلاقي رده‌ها، در نوسان است. رده‌هاي درون كوچ ايل، چه در داخل استان چهارمحال و بختياري و چه در محدوده‌ي اصفهان يا خوزستان، نسبت به عشاير برون كوچ مسافت كم‌تري را طي مي‌كنند.

در بختياري‌ها، كوچ بيش‌تر به صورت "كوچ عمودي" است. بدين معني كه حركت از دشت به سمت ارتفاعات براي كوچ ييلاقي و حركت از ارتفاع به دشت در كوچ قشلاقي است. اين نوع كوچ، بيش‌ترين موارد كوچ را به خود اختصاص مي‌دهد. گاهي در بين خانوارهاي كوچنده، كوچ در اطراف آبادي‌ها به صورت "كوچ افقي" و در مدت زمان كوتاه انجام مي‌شود.

كوچ پاييزه اغلب از اوايل مهر يا اواخر شهريور آغاز مي‌شود. تاريخ كوچ به دو عامل "شرايط آب و هوايي" و "پوشش گياهي" بستگي دارد. اگر در مراتع ييلاقي، علوفه‌ي طبيعي زودتر از موعد مقرر تمام شود، يا به علت خشكسالي، مراتع ييلاقي فقير باشند، كوچ زودتر از موقع شروع مي‌شود. همچنين هرگاه در ييلاق هوا زودتر از موعد مقرر سرد شود، خانوارهاي كوچنده ناگزير به كوچ مي‌شوند.

كوچ بهاره نيز همانند كوچ پاييزه، به عوامل طبيعي يا اجتماعي بستگي دارد. گاهي اتفاق مي‌افتد كه در اثر عدم سازش عشاير با روستاييان پيرامون خود و نزاع بر سر مراتع و حقوق چرا و پاره‌اي مسايل ديگر، كوچ زودتر از موعد مقرر انجام مي‌شود. اصولاً كوچ قشلاق به ييلاق، بيش‌تر تحت تأثير شرايط آب و هوايي است. زيرا هنگامي كه در خوزستان گرما آغاز مي‌شود، عشاير براي بهره‌گيري از آب و هواي خنك و مراتع طبيعي سرسبز، ناگزير از كوچ به سوي ييلاق مي‌شوند. اين در حالي است كه امكان دارد مراتع داراي علوفه‌ي كافي (در قشلاق) باشند؛ ليكن تحمل گرماي طاقت‌فرسا، چه براي دام و چه براي اعضاي خانوارها، امكان‌پذير نبوده و سبب ايجاد خسارات مالي و جاني مي‌شود.

هنگام استقرار در ييلاق و قشلاق، كوچ‌هاي محدودي نيز براي استفاده از علوفه‌ي مراتع ميان‌بند انجام مي‌گيرد و آن را مي‌توان "جابه‌جايي" ناميد. اين جابه‌جايي‌ها بيش‌تر براي استفاده از مراتع صورت مي‌گيرد و كم‌تر اتفاق مي‌افتد كه به منظور استفاده از منابع آب در اثر خشك شدن چشمه‌ها و جويبارها جابه‌جايي انجام شود.

كوچ بهاره، معمولاً از اوايل ارديبهشت آغاز مي‌شود. گاهي بر اثر عواملي كه برشمرديم، كوچ بهاره از اواسط فروردين شروع مي‌شود.

در گذشته، تقويم كوچ به وسيله‌ي ريش‌سفيدان، كدخداها و كلانتران تنظيم مي‌شد. تبعيت از تقويم كوچ در نظام كوچ‌نشيني سبب بقاي جامعه‌ي عشايري و جلوگيري از تخريب مراتع مي‌شد. در حال حاضر، تقويم كوچ در سطح طايفه و تيره و حتي اولاد وجود ندارد. هر "مال" براي خود به طور مستقل تصميم مي‌گيرد.

عواملي كه كوچ را به تأخير مي‌‌اندازند

با آن‌كه كوچ عامل مهمي در زندگي كوچ‌نشينان به شمار مي‌رود و انجام آن الزامي است، ليكن عواملي وجود دارد كه اين پديده را به تأخير مي‌اندازد. مهمترين اين عوامل عبارت بودند از: 1- بارندگي، 2- بيماري، 3- باورها و اعتقادات

در صورتي كه مردي از خويشاوندان و اقوام خانوار فوت كرده باشد، كوچ تا مدتي به تأخير مي‌افتد. از دست دادن يكي از اعضاي خانوار در اثر مرگ طبيعي يا سانحه، كوچ را به تأخير مي‌اندازد.

بختياري‌ها روزهاي دوشنبه را روز خوبي براي حركت نمي‌دانند. بنابراين روز دوشنبه خانوار حركت نمي‌كند. يكشنبه و پنجشنبه براي آغاز حركت از ييلاق به قشلاق و برعكس، روزهاي خوبي نيست. در هنگام كوچ، زنان باردار نيز همگام با ديگران به كوچ مي‌روند. زنان باردار و پا به ماه در تبعيت از نظام شباني، ناچارند در كوچ شركت كنند. هرگاه زني هنگام كوچ درد زايمان داشته باشد، از مال جدا شده و به گوشه‌اي رفته و به تنهايي يا به كمك ساير زنان مال، نوزاد خود را به دنيا مي‌آورد. در اين مورد، كوچ مال اندكي به تأخير مي‌افتد كه معمولاً بيش‌تر از يك شبانه‌روز نمي‌شود. در بعضي موارد پس از به دنيا آمدن نوزاد، خانوار كوچ را ادامه مي‌دهد. در اين حالت، زنان زائو نيز پا به پاي ديگران به كوچ ادامه مي‌دهند.

ساختار سنتي اداره‌ي ايل و عملكرد آن

در قلمرو ايلي، جغرافيايي بختياري، همه‌ي باشندگان به نوعي با هم قرابت دارند. در اين قلمرو، كسي خود را غريبه احساس نمي‌كند. بنابراين، برخلاف جوامع شهري يا روستايي، اقامتگاهي براي پذيرايي از مسافر به عنوان محل كسب درآمد وجود ندارد، چه اگر وجود داشته باشد مسافري براي اقامت نخواهد يافت. وقتي يك بختياري به "مالي" يا چادري وارد مي‌شود، از او پرسيده مي‌شود "چه كسي" (يعني خودت را معرفي كن). او هم ابتدا طايفه‌اي را كه بدان منتسب است نام مي‌برد. سپس "تش"ي را كه او بدان وابسته است، نام مي‌برد. آن‌گاه "اولاد" (يا كُر و بوو)ي را كه بدان وابسته است برمي‌شمارد، به بيان ديگر، مي‌توان گفت كه يك بختياري به راحتي تا هفت پشت خود را بيان مي‌كند. بدين ترتيب فرد وارد شده شناسايي مي‌شود و همه‌ي درها به روي او باز است. اين ابراز هويت، نوعي رمز شناسايي است كه جامعه از طريق آن با هم ارتباط برقرار مي‌كند. در اين رمز چيزي نهفته است كه فرد غريبه نمي‌تواند خود را بدون اين رمز وارد كند.

از نظر كاركردي، اين نظام سلسله‌النَسَبي مي‌تواند در يك شبكه‌ي وسيع نظام پُستي، نشاني هر يك از افراد را در چارچوب همين نظام ساماندهي كند و حتي در شرايط موجود به افراد دسترسي پيدا كند. اين نوع نشاني، بسيار كاربردي و در تطبيق با نظام كوچ‌نشيني است كه به طور سنتي و تجربي طراحي شده است. همان‌طور كه درباره‌ي يكجانشينان شهري براي يافتن محل سكونت و كار كسي به نوشتن نشاني از قبيل استان، شهرستان، شهر، خيابان، كوچه و شماره‌ي خانه اكتفا مي‌كنيم، در ايل بختياري نيز با نوشتن بزرگ ـ طايفه، نام طايفه، نام تش، نام اولاد و نام مال، مي‌توان هر فرد را به سهولت در ييلاق، قشلاق يا مسير كوچ پيدا كرد؛ زيرا بختياري‌هاي كوچ‌نشين يا در ييلاقند، يا در قشلاق، يا در مسير كوچ. در اين سلسله‌النَسَب ايلي هر كسي مي‌تواند جايگاه خود را بيان دارد و اقوام خويش را با همين رمزينه شناسايي كند.

اين نظام در دوره‌ي شكوفايي ايل و تا پيش از فروپاشي نظام ايلي تا پيروزي انقلاب اسلامي پابرجا بود. بدون دستور كلانتر طايفه، هيچ يك از مال‌ها اجازه‌ي كوچ و حركت نداشتند. اين عمل طبق يك سنت و قاموس انجام مي‌شد. زيرا افكار عمومي ايل به اين باور رسيده بود كه تبعيت از نظام ايلي به انسجام و پايداري نظام كمك مي‌كند و در رعايت آن بين افراد تفاوتي وجود نداشت و هر فرد خود را موظف به اجراي آن مي‌دانست. هنگام كوچ زودتر از موعد مقرر به ييلاق، زماني كه هنوز برف كوه‌ها آب نشده و زمين خيس بود و گياهان چراگاه به گُل ننشسته و بذر افشاني طبيعي انجام نشده بود، دام وارد مرتع نمي‌شد؛ زيرا در اثر ورود دام به مراتع خيس و گياهان گُل نداده، گياهان مرتعي لگدكوب سم دام‌ها مي‌شود و قدرت باروري زمين و رشد گياه و در نتيجه ذخيره‌ي بيولوژيكي تجديد حيات گياه از بين مي‌رود كه در نهايت به تخريب مراتع منتهي مي‌شود. به همين سبب پس از فروپاشي ايل، كه نظام سنتي از بين رفته و نظام نظارتي و چارچوب آن موجود نيست، هيچ يك از واحدها از قانون ايل ديگر تبعيت نمي‌كنند؛ زيرا رده‌هاي فرماندهي وجود ندارد. آنان براي زودتر رسيدن به ديگر تبعيت نمي‌كنند؛ زيرا رده‌هاي فرماندهي وجود ندارد. آنان براي زودتر رسيدن به ييلاق پيش از موعد مقرر و به دست آوردن امكان چراي زودتر و به تَبَع آن هزينه‌ي كم‌تر و سود بيش‌تر از يكديگر سبقت مي‌گيرند و فاجعه‌ي تخريب مراتع از اين‌جا آغاز مي‌شود كه اكنون سيل‌هاي بنيان‌كن از سرازيري دامنه‌هاي مراتع كوهستاني و شيب‌دار تخريب شده، به آبادي‌ها و شهرهاي منطقه آسيب مي‌رساند. اكنون كه نظام ايل فروپاشيده است، مي‌توان قدرت اداره‌ي سنتي ايل را ملاحظه كرد. هر يك از رده‌هاي فرماندهي و رهبري ايل، ‌از جمله كلانترها و كدخداها، داراي اطلاعات كافي و همه جانبه‌اي از تعداد رده‌ها و تركيب و محل استقرار ييلاقي و قشلاقي و مسير و باراندازهاي مسير ايل‌راه بودند. اين مورد توسط نگارنده، در زمان سازماندهي ساختار سازماني ايل بختياري مورد آزمايش قرار گرفت. ضمن مراجعه به كلانتران طايفه و كدخدايان و ريش‌سفيدان، آنان به درستي و دقت تمام، رده‌ها و مشخصات آنان را ابراز مي‌داشتند و از اين طريق، حدود ساختار اجتماعي 52 طايفه و 5600 مال را شناسايي و براي مراجعه‌ي مأموران سرشماري سازماندهي كردم. اين اطلاعات، تعداد خانوار هر مال، نام و نام پدر سرمال، تعداد دام هر مال، مسير كوچ و نام هر يك از باراندازها و نزديك‌ترين روستاي محل استقرار مال براساس نام دهستان، شهرستان و استان را شامل مي‌شد. بدين ترتيب مي‌توان دريافت كه اين نظام اجتماعي براي خود ويژگي‌هاي خاصي داشت كه براساس اصول مديريتي ذاتي و سنتي مي‌توانست جامعه‌اي گسترده در قلمروي وسيع را اداره كند. قلمروي كه پيش از اين مشخصات آن ارايه شد: منطقه‌اي كوهستاني با رشته كوه‌هايي صعب‌العبور و دره‌هاي عيمق و گذرگاه‌هاي رفيع و دشت‌هاي هموار و به طور كلي سرزميني با پستي بلندي‌هاي گوناگون و فاصله‌هايي دور.

اين نظام، هم در مورد رسيدگي به اختلافات درون طايفه‌اي و بين طايفه‌اي رسيدگي و رأي صادر مي‌كرد و هم در زمينه‌ي اداره‌ امور از قبيل كارهاي اجتماعي و عا‌م‌المنفعه ازجمله ايجاد پل و مرمت راه‌ها و لايروبي چشمه‌ها و مجاري آب و هم در زمينه‌ي جمع‌آوري ماليات و بيگاري فعاليت مي‌كرد و همه در يك نظام پدرتباري بدان عمل مي‌كردند. در اموري نظير ساخت منزل مسكوني، برپايي چادر، پشم‌چيني، حركت گله در كوچ، مراقبت از جان و ناموس جمع و دفاع از كيان طايفه همه با نظارت و مشورت كلانتر و كدخدايان و ريش‌سفيدان انجام مي‌شد و در اجراي اين اوامر، طايفه يد واحد بود. در پار‌ه‌اي موارد كه دعواها و مشاجرات به قتل منجر مي‌شد، نظام ايلي با "خون‌بس"؛ يعني، دادن دختري از طرف قاتل به طرف مقتول، دعوت را فيصله مي‌داد.

اكنون هيچ كدام از اين مناسبات و ساختارهاي سنتي بر جاي نمانده است. آخرين كلانتر بختياري، به نام جعفرقلي رستمي، سال گذشته در سن نود سالگي از دنيا رفت. او در چلگرد چهارمحال و بختياري در قلمرو بابادي‌ها مي‌زيست و چشم و چراغ طايفه بود و هنوز هم براي خود كيا بيايي داشت. اين مورد نيز هم‌چون هر مورد ديگري بدون جايگزين كنار گذاشته شد و بدون در نظر گرفتن شرايط جغرافيايي و فرهنگي و قومي مردمي كوچ‌نشين، آنان را در اداره‌ي امور خود رها كرد. در نتيجه، نابساماني‌هايي كه در قلمروهاي ايلي از جمله در بختياري‌ها پيش آمد، سازماندهي فضايي استقرارگاه‌هاي روستايي و بافت اجتماعي شهرهاي منطقه را برهم زد و معضل بي‌كاري و بي‌سر و ساماني اين جوامع را به دنبال داشته است كه نمونه‌هاي آن را مي‌توان در پديد آمدن تعداد زيادي شهرك‌ها و آبادي‌ها در نواحي پيرامون شهرها در مناطق ييلاقي و قشلاقي بختياري‌ها به فراواني مشاهده كرد. در برخي نقاط مشاهده شد كه آبادي‌هايي كه در نتيجه‌ي اسكان بي‌برنامه‌ي رده‌هاي كوچنده شكل گرفته است، به جهت نبود منابع آب، زندگي فلاكت‌باري را براي ساكنان به وجود آورده است؛ زيرا هر كسي براي اسكان نياز به ساخت بنايي در زميني دارد كه از قبل به عنوان مرتع و چراگاه يا اطراق در نسق خود داشته است كه در بيش‌تر مواقع، به‌ويژه در منطقه قشلاقي، فاقد منابع آب است. گراني زمين و مسكن، خانوارهاي كم درآمد را از دسترسي به مسكن مناسب محروم كرده است.

چگونگي فرايند يك كوچ سنتي از آغاز تا پايان

با توجه به اين‌كه بختياري‌ها همانند ساير ايل‌هاي بزرگ سالي دو بار از قشلاق به ييلاق و از ييلاق به قشلاق كوچ مي‌كنند، مي‌توان گفت كه در اين فرايند كارآمدترين نظام اداري سنتي جامعه، با نظم و قواعد و هنجارهاي از پيش تعريف شده، مديريتي بسيار كاركردي را اعمال مي‌كرده است كه نظير آن را در جوامع شهري و روستايي كم‌تر مي‌توان ملاحظه كرد. اين نظام سنتي، ‌براساس تأمين منافع جمع كار كرده و همگان خود را مكلف و موظف به اجراي آن مي‌دانستند. عدم رعايت آن از سوي آحاد جامعه، غيرقابل پذيرش بوده و در صورت عدم تبعيت، منجر به اخراج فرد از جامعه مي‌شد.

در اين مرحله، كوچ خانوارهايي شرح داده مي‌شود كه كوچ سنتي را با استفاده از چارپايان انجام مي‌دهند. اين نوع كوچ، بيش‌ترين و رايج‌ترين كوچ‌ها را شامل مي‌شد كه با فروپاشي ايل و ورود ماشين به زندگي كوچ‌نشيني و از دست رفتن ايل‌راه‌ها و اطراقگاه‌هاي ميان‌بند به علت ساخت و سازها و تغييرات كاربري زمين‌هاي پيرامون آبادي‌ها و تغيير مسيرهاي كوچ، ديگر به ندرت ديده مي‌شود.

پس از جمع كردن اثاث خانه، چادر را جمع كرده و آن را براي بار كردن آماده مي‌كنند. چادر و ديرك‌هاي آن، مجموعاً بر يك قاطر يا الاغ بار مي‌شود. خورجين‌ها و حورها (خورجين‌هاي مخصوص نگه‌داري و حمل آرد بختياري‌ها) نيز هركدام بر يك قاطر بار شده و در گودي گُرده‌ي حيوان (در صورتي كه نياز به سوار شدن افراد نباشد) ملزوماتي از قبيل اثاثيه و خرده‌ريز، قرار داده مي‌شود. پس از قرار دادن يك خورجين با حور در هر طرف حيوان، آن را با وريس (بندهاي خوش نقش رنگارنگي كه از نخ پشم مي‌بافند) محكم مي‌بندند تا تعادل بار برقرار شود.

در گودي گُرده‌ي حيوان كه از بستن دو خورجين يا حور در طرفين ايجاد مي‌شود، تعدادي لحاف، پتو، تشك، متكا يا بالش قرار مي‌دهند. سپس روي اين بار را با جاجيم، لي (نوعي گليم بختياري)، موج (رختخواب پيش پشمي و رنگارنگ)، قاليچه يا ديگر انواع زيرانداز پوشانده و آن را با وريس محكم مي‌بندند. به اين نوع باربستن، "تلميت" مي‌گويند. پس از اين‌كه حيوان آماده حركت شد، اشياي سبك يا كوچك را نيز بر روي آن قرار مي‌دهند. چارپاياني كه بار آن‌ها سبك است، علاوه بر باربري، براي سواري نيز مورد استفاده قرار مي‌گيرند.

افرادي كه بر چارپايان سوار مي‌شوند، بعضي از وسايل شكننده از جمله فانوس، چراغ توري و.. را نيز به دست گرفته و حمل مي‌كنند. در صورتي كه افراد سواره‌اي نباشند، اين‌گونه وسايل در دست افراد پياده حمل مي‌شود.

ظروف شكننده‌ي چاي‌خوري از قبيل استكان، نعلبكي، قوري چيني و ليوان بلور، درون جعبه "هزارپيشه" (جعبه‌اي چوبين براي حمل استكان، نعبلكي و قوري) بسته‌بندي شده و بر روي چارپايان قرار داده مي‌شود.

مواد غذايي از قبيل برنج، حبوبات، قند، چاي، سبزي‌هاي خشك شده و ساير مواد غذايي در يك خورجين جمع‌آوري و بار چارپايان مي‌شود. هر حور را كه گنجايش آن در حدود 100 كيلوگرم آرد يا گندم است، بر روي يك چارپا قرار مي‌دهند. روغن در خيك نگهداري مي‌شود و حمل آن در كنار مشك‌هاي آب، دوغ، پنير يا ماست انجام مي‌گيرد.

پوشاك اعضاي خانوار در صندوق‌هاي فلزي نگه‌داري و حمل مي‌شود. خرده‌ريزها را نيز درون صندوق قرار مي‌دهند. در صورت وجود وسايل شكننده‌اي كه در جاي ديگر بسته‌بندي نشده، (مانند آينه، ظروف چيني و غيره) در لابه‌لاي لباس‌ها و در صندوق نگهداري مي‌شود. هر دو عدد صندوق بر روي يك چارپا (هر طرف يك عدد) بار مي‌شود. جعبه‌ي هزارپيشه نيز در وسط خورجين يا حور قرار داده شده و محكم بسته‌بندي مي‌شود.

وسايل خرده‌ريزي چون ظروف غذاخوري و آشپزي، تهيه‌ي نان و از اين قبيل را درون توري مخصوصي كه به آن "شله" مي‌گويند، جمع‌آوري و بسته‌بندي كرده و بر روي چارپا قرار مي‌دهند.

چادر را طوري بسته‌بندي مي‌كنند كه به دو قسمت مساوي تقسيم شود. بدين ترتيب كه چادر را دراز كرده و از دو سو آن را جمع مي‌كنند. در وسط، چادر به اندازه‌ي حدود 75 سانتي‌متر از هم فاصله داده مي‌شود. اين محل را بر گرُده‌ي حيوان گذاشته و همانند دو لنگه بار از دو طرف چارپا آويزان كرده و آن را محكم مي‌بندند.

هميشه سعي مي‌شود بين دو لنگه بار در طرفين چارپايان تعادل برقرار شود. در غير اين صورت، چارپايان قادر به حمل بار نخواهند بود. لوازمي از قبيل حور و خورجين كه داراي دو قسمت قرينه هستند، به راحتي بر روي حيوان بار مي‌شوند. انتهاي خورجين‌ها و حورها، در جايي كه لبه‌ي خارجي بار را تشكيل مي‌دهد، در تطبيق با محيط زندگي، قالي‌بافت است، در حالي كه قسمت بالايي خورجين يا حور گليم بافت است. بدين ترتيب كه بافت قالي در هنگام تماس بار با بدنه خشن كوه يا درختان جنگلي، سطحي صاف و صيقلي ايجاد مي‌كند و از گير كردن بار به سطوح خشن و افتادن بار يا سقوط چارپا به دره‌ها جلوگيري مي‌كند. اين هنر مديريت در رابطه با محيط طبيعي و سازگاري انسان با محيط قرن‌ها به دوام اين جامعه و استمرار حيات و حفظ محيط كمك و ياري رسانده است و تعامل انسان با محيط را پديد آورده است.

در صورتي كه در مسير كوچ، دسترسي به آب امكان‌پذير نباشد، خانوارها براي مصرف خود تعدادي مشك پر از آب حمل مي‌كنند.

علاوه بر مواردي كه برشمرده شد، حمل ماكيان، نوزاد دام‌ها و كودكان و شيرخواران نيز به ترتيب زير بر روي چارپايان حمل مي‌شود:

نوزادان و كودكان شيرخوار، درون گهواره بر پشت مادران يا بر روي چارپايان حمل مي‌شود. كودكان خردسال نيز كه توانايي پياده‌روي ندارند، بر روي چارپايان سوار مي‌شوند. در اين حالت كودكان را بر روي چارپاياني كه در حال حمل بار هستند، مي‌بندند. نوزاد دام‌ها را درون خورجين قرار داده بر پشت چارپايان حمل مي‌كنند. هم‌چنين ماكيان را با پاهاي بسته بر روي چارپايان قرار مي‌دهند. در صورت داشتن سبد (كوروك مرغي) ماكيان را درون سبد و بر روي چارپايان حمل مي‌كنند.

تعدد چارپايان مورد نياز براي كوچ

به طور متوسط يك خانوار معمولي، براي حمل بار و بنه، نياز به 5 رأس چارپا دارد. متناسب با بار و بنه و مقدار اثاث خانه، گاهي تا 10 چارپا نيز مورد استفاده قرار مي‌گيرد. در صورتي كه خانواري در هنگام كوچ چارپاي كافي نداشته باشد يا تهيه‌ي چارپا براي آن‌ها امكان‌پذير نباشد، حمل باروبنه به صورت زير خواهد بود:

ابتدا به اندازه‌ي ظرفيت چارپاي موجود، باروبنه حمل شده و در مسافت معين، بارها تخليه مي‌شوند. يكي از اعضاي خانوار در محل تخليه‌ي بار مي‌ماند و چارپايان، همراه عضوي از خانوار به محل اوليه برمي‌گردد و مجدداً به بار كردن باروبنه مي‌پردازد. اين كار تا پايان بارگيري انجام مي‌شود. سپس از محلي كه تخليه‌ي بار و بنه صورت گرفته، به همين ترتيب تا مقصد بعدي كار بارگيري و تخليه‌ي بار انجام مي‌شود. اين نوع كوچ يكي از سخت‌ترين شيوه‌هاي كوچ است كه سبب خستگي شديد اعضاي خانوار مي‌شود.

4- چگونگي حركت و باراندازي در ايل‌راه

پس از بار كردن باروبنه، خانوار كوچنده، در مسير ايل‌راه به حركت مي‌پردازد. در سرازيري و سربالايي‌هاي تند، افراد سواره از گُرده‌ي چارپايان پياده مي‌شوند و اجازه مي‌دهند كه چارپايان به راحتي اين مسيرها را طي كنند. بر طبق يك اصل كلي، كودكان، زنان و افراد ناتوان، بيمار و سالخورده، سواره و مردان، زنان و جوانان توانا، پياده كوچ مي‌كنند.

تعدادي از سگ‌هاي گله و نگهبان، همراه خانوارها كوچ كرده و محافظت از افراد و اموال را عهده‌دار مي‌شوند. مردان نيز با همراه داشتن اسلحه، به دنبال خانوار و باروبنه يا به دنبال دام‌ها حركت مي‌كنند.

كوچ تا هنگام ظهر ادامه مي‌يابد. هنگام ناهار، مال از حركت بازمي‌ايستد و باروبنه بلافاصله از گُرده‌ي چارپايان پايين آورده شده و آن‌ها را براي تعليف و آب‌خوري آزاد مي‌گذارند تا استراحت كنند. سپس خانوار به استراحت مي‌پردازد. محل اطراق خانوار اغلب از پيش تعيين شده است و همان جايي است كه سال‌هاي متمادي افراد خانواده در طي نسل‌ها از آن استفاده كرده است.

زن خانه به پختن نان (در صورت نياز) و تهيه غذا مشغول مي‌شود. پس از اين كه غذا صرف شد، چاي مي‌نوشند. سپس تا ساعت 3 بعدازظهر استراحت مي‌كنند. در اين مدت چارپايان نيز تعليف شده‌اند. در اين هنگام مجدداً بار و بنه، بار چارپايان مي‌شود و چون همه‌ي بارها بسته‌بندي و آماده است، بارگيري به سرعت انجام مي‌شود.

خانوارهاي كوچنده تا غروب آفتاب به كوچ ادامه مي‌دهند. به محض رسيدن تاريكي، خانوارها بايد در "بارانداز" اطراق كرده باشند.

هر خانوار مي‌تواند به مدت 24 ساعت در باراناز اقامت كند؛ اگرچه اراضي آن متعلق به ديگران باشد. دام‌هاي خانوارها نيز بر طبق قوانين عرفي و ايلي، اجازه دارند در مراتع اطراف چرا كنند. گاهي به علت بارندگي يا علل ديگر، خانوار ناچار مي‌شود مدت بيش‌تري در بارانداز اقامت كند. در پاره‌اي از موارد، در اين‌گونه مواقع بين صاحبان اراضي (به ويژه اراضي زير كشت) و خانوارهاي كوچنده در زمان كوچ بهاره اختلاف و درگيري پيش مي‌آيد.

در كوچ بهاره، معمولاً به علت سردي هوا و احتمال وجود بارندگي شبانه، در بارانداز چادر افراشته مي‌شود. در حالي كه در كوچ پاييزه به جهت احتمال بسيار كم بارندگي و سرد نبودن هوا، نيازي به افراشتن چادر احساس نمي‌شود.

پيوست‌ها:

پيوست يك ـ تقسيمات بزرگ ـ ايل بختياري و طايفه‌هاي آنان براساس يافته‌هاي مؤلف در سرشماري اجتماعي ـ اقتصادي ايل بختياري در سال 1366.

الف: هفت‌لنگ

1- دوركي باب

طايفه‌هاي: موري ـ قندعلي ـ بابااحمدي (بامدي) ـ شيخ رباط ـ زراسوند ـ مشايخ ـ چهاربُري ـ اُسيوَند ـ چهرازي

2- بابادي باب

طايفه‌هاي: عالي انور (عاليوَر) ـ راكي ـ گَله ـ گُمار ـ شِهني ـ مُلمُلي ـ حَموِله ـ نصير ـ پِبْدِني ـ احمد محمودي (احمد مامُدي) ـ سادات مُنِبيْني ـ عَكاشه

3- ديناراني باب

طايفه‌هاي: سعيد ـ گورويي ـ عالي محمودي ـ نوروزي ـ سرقلي ـ سادات سلطان ـ ابراهيم ـ كوركور ـ بوِيري ـ شالو ـ اورَك

4- بهداروند

طايفه: بهداروند

5- سه دهستاني (جانَكي سردسير)

طايفه‌هاي: ابراهيم محمودي ـ دودَرايي ـ آقايي ـ عمو احمدي ـ خالدي ـ بارزي ـ مُنجي ـ سادات بيدِله ـ جلاله‌اي ـ ريگي ـ جليل ـ بويِر حسيني ـ ميلاسي

ب: چهار لنگ

1- مِيْوَند (مَمي‌وند)

طايفه‌هاي: هيودي ـ فولادوند ـ عبدالوند ـ عيسي‌وند

2- زَلَكي (زلقي)

طايفه‌هاي: دره‌اشْكَفتي ـ جوبازوند ـ ترپي ـ بي‌آبي ـ ليركي ـ هزارسي ـ مفروش ـ مدروك ـ شيخ گوشه ـ تاجميري ـ غيب‌اله‌وند ـ خدروند ـ ماندني ـ گانَر ـ جمالوند ـ رحمت‌وند ـ‌ غيبي‌وند ـ سادات احمد فداله ـ دره كائدي ـ چهاربُزي ـ ميانجايي

3- محمود صالح (مم صالح)

طايفه‌هاي: محمود صالح ـ مم‌زايي

پيوست دو ـ تقسيمات ايل‌بختياري بر اساس تاريخ بختياري، نوشته سردار اسعد

طايفه‌ي هفت‌لنگ بختياري مشتمل بر چهار طايفه‌ي بزرگ از قرار ذيل:

اول:‌ دوركي

شهي بر دو طايفه است، ايهاوند و كوركور. طايفه‌ي ايهاوند ـ شُعب: ايهاوند ـ احمد خسروي ـ توشمال ـ عمله‌جات چغاخورنشين ـ ايها ـ الاسوند ـ ايميري ـ شَهو ـ مير ـ زنبور

طايفه‌ي كوركور ـ شُعبِ: كوركور ـ خدرسرخ ـ خِدِري ـ گُرگِه ـ باپير ـ سيف‌الدين‌وند

طايفه‌ي اُسيوند ـ شُعبِ: اُسيوند ـ‌ بَردين ـ‌ پَل ـ خواجه ـ گاودوش ـ شهماروند

طايفه‌ي موري ـ شُعبِ: موري ـ بابايي ـ عليجانوند ـ بوري

طايفه‌ي قندعلي ـ شُعبِ: قندعلي ـ جليل‌وند ـ ورناصري ـ صالح باوري

طايفه‌ي بابا احمدي ـ شُعبِ: بابا احمدي ـ كشكي ـ سراج‌الدين  درويش آدينه

طايفه‌ي عرب ـ شُعبِ: عرب ـ كنگرپز ـ اولاد علي‌بيك

طايفه‌ي اَستركي ـ شُعبِ: اَستركي ـ چاربوري ـ گائيوند

دوم: ديناراني

طايفه‌ي اورك: شُعبِ: اورك ـ‌خواجه ـ زنگي ـ قلعه سردي ـ غلام ـ موزرمويي ـ كشي خالي ـ اولاد حاج‌علي ـ غريبي ـ جلالي ـ ممسني ـ چهاربنيچه

طوايفي كه در مال امير سوسن سكنا دارند: نوروزي ـ بويري ـ سرقلي ـ سعيد ـ لجمير اورك ـ گورويي ـ شيخ عالي‌وند ـ شالومال اميري ـ كوركور ـ عالي محمودي ـ عليمرادخان خاني ـ بندوني ـ شالو (ساكن گدار بلوطك)

سوم: طايفه بابادي

طايفه‌ي عالي انور ـ‌ شُعبِ: نقي عبداللهي ـ عاليور ـ آرپناهي ـ ميرقائد ـ رهزا

طايفه‌ي عكاشه ـ شُعبِ: مراد ـ عالوني ـ جوي ـ شهرويي ـ كلامويي ـ كله‌سن ـ سله‌چين

طايفه‌ي راكي ـ شُعبِ: كلاوند ـ قاسموند ـ ارزوني وند ـ مدموليل

طايفه‌ي گله ـ شُعبِ: گله ـ پبدني ـ احمد محمودي

طايفه‌ي ململي ـ شُعبِ: سله‌چين ـ‌ كوروُند ـ لمورچي ـ جلوايي ـ شهني ـ نصير ـ گمار

چهارم: بختياروند جانكي سردسير (طايفه‌ي مخصوص تابع هفت لنگ است.)

طايفه‌ي بختياروند ـ شُعبِ: منجزي ـ علاءالدين وند ـ بليوند ـ دهناشي ـ استكي ـ سهرو ـ لُروزَكي ـ مشهدي مرداسي

طايفه‌ي عالي جمالي ـ شُعبِ: تردي ـ برام‌عالي

طايفه‌ي جانكي سردسير ـ شُعبِ: جليلي ـ معموري ـ ريگي ـ بارزي ـ بَردبر ـ هلوسعد ـ شياسي ـ سونك ـ بُوگر

طايفه‌ي چهارلنگ بختياري مشتمل بر پنج طايفه‌ي بزرگ از قرار ذيل است:

1- طايفه‌ي محمود صالح ـ طوايف وابسته: اورش ـ مُم‌جلالي ـ كاقلي ـ‌ عادگار ـ آل داوود ـ قلي ـ ممزايي ـ آردپناهي

شُعب طايفه‌ي ممزايي (جزو محمود صالح): جليل ـ نساروند ـ دويروند ـ فرخ‌وند ـ جمال‌وند ـ حون‌بادا ـ چهارپره ـ دربالايي ـ بدرفته ـ گورويي ـ موزرميني ـ اورك ـ بادا ـ هاروني ـ گشول ـ دودنگه

2. طايفه‌ي كُنرسي ـ طوايف وابسته: محمد جعفري ـ پاپاجعفري ـ عالي جعفري ـ غريب‌وند ـ هِرگل ـ گشتيل ـ مندلي ـ ايش گشاس ـ كريجه ـ سيلان ـ پوستين بكول ـ اسفرين ـ بور بورون ـ ورمحميد ـ استكي ـ عاشوروندـ عالي‌وند ـ برون ـ تمبي ـ شيخ ـ‌ سهوني ـ زنگنه ـ گل‌گيري

شُعبِ طايفه‌ي سهوني: باورصاد ـ حموله ـ كهيش ـ مترك ـ شنگي ـ ساد

شعب طايفه‌ي جانكي گرمسير: مكوند ـ زنگنه ـ كردزنگنه ـ بلواسي ـ آل خورشيدي ـ مم بيني

3- طايفه‌ي زلقي ـ : طوايف وابسته: دوغ‌زني ـ جاوند ـ ميون‌جايي ـ سادات احمدي

4- طايفه‌ي موگويي ـ طوايف وابسته: شيخ سعيد ـ بيرگوني ـ خوي‌گويي ـ ديويستي ـ شياس ـ مهددر

مميوند چهارلنگ: (طوايف جزو مميوند)

طايفه‌ي بُسحاق ـ شُعب: بُري ـ گرگيوند ـ جليل‌وند ـ خانه قائد شهروسوند ـ ملك محمود ـ آدينه‌وند ـ‌ شهروسوند ـ خانه صلائين ـ ميره‌وند ـ اتابك ـ صوفي

طايفه‌ي پولادوند: شُعب: هيودي ـ سالاروند ـ خانه جمالي ـ خانه قائد ـ گراوند

طايفه‌ي حاجي‌وند ـ شُعب: غالبي ـ زيد قائد ـ هيل‌هيل ـ الياسي

طايفه‌ي عبدالوند ـ شُعب: كوشاري ـ‌ بيرانوند ـ درويش ـ زرين‌چقايي ـ توني ـ ماهرودي ـ ده‌قاضي ـ چكان

طايفه‌ي عيسي‌وند ـ شُعبِ: خانه قائد ـ‌ گيروبي ـ وركي ـ زيبايي ـ اداوي ـ گورويي ـ جعفروند

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات