مهسا جزینی
مانند این روزها رسم نبود که چای بیاورند، کنار در ورودی تعدادی استکان نعلبکی و اسباب چای وجود داشت که هرکس تمایل داشت برای خودش چای میریخت. منشی جلسه آن روز جایی مینشیند که قرار بوده خسرو تهرانی، مسوولدفتر اطلاعات و تحقیقات دفتر نخستوزیری و دبیر شورای امنیت بنشیند. در حین جلسه او (کشمیری) برمیخیزد برای رییسجمهوری چای میریزد و بعد از گفتوگویی کوتاه با تهرانی از جلسه خارج میشود. رجایی در صدر میز ضلع شمالی آن نشسته بود سمت چپش به سمت در خروجی، باهنر، وزیر کشور، رییس شهربانی و نمایندگان نیروهای مسلح دو سوی میز سمت راست منشی جلسه نشسته بودند. لحظاتی بعد ساختمان منفجر میشود...
بعد از انفجار
جلسه شورای امنیت در اتاق جلسات دولت برگزار میشد، از آنجا تا مجلس فاصله زیادی نبود تا جایی که وقتی هاشمیرفسنجانی سهبعدازظهر، عازم رفتن به جلسه علنی مجلس میشود صدای انفجار میشنود، از پنجره که نگاه میکند، دود و آتش میبیند.
«جنازهها را به سالن مجلس آوردند سخت سوخته بودند رجایی و باهنر را فقط از دندانهای طلای جلو دهان و آسیابشان میشد تشخیص داد. مقداری گوشت هم در کیسه نایلونی جمع کرده بودند بهعنوان فرد دیگری به نام مسعود کشمیری منشی جلسه...» (خاطرات هاشمیرفسنجانی سال 60) آیتالله بیات زنجانی هم که آن زمان نماینده مجلس بوده، میگوید: «یک ساعت گذشت که بهزاد نبوی با موی و ریش سوخته به مجلس آمد. پرسیدم چه شده، گفت نخستوزیری منفجر شده و تعدادی کشته شدند و همانجا اعلام شد که کشمیری شهید شده است. نام کشمیری را نخستینبار همانجا شنیدم»
روابطعمومی نخستوزیری طی اطلاعیهای اعلام میکند پیکر سومی که توسط مردم تشییع شده متعلق به کشمیری نیست بلکه جسد عبدالحسین دفتریان مدیرکل مالی اداری نخستوزیری است و پیکر کشمیری در هنگام انفجار متلاشی شده که قسمتهای به دستآمده همراه سه شهید دیگر به خاک سپرده شده است. همان زمان خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری پارس (ایرنا) اعلام میکند مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیهای مسوولیت این انفجار را پذیرفتهاند.
آنطور که هاشمی میگوید بعد از انفجار وحشت سختی ایجاد شده بوده. این وحشت را میتوان از لابهلای گفتههای سرهنگ کتیبه هم دریافت وقتی که با آمبولانس به بیمارستان میرود سریع لباسش را که درجات نظامیاش رویش بوده درمیآورد. بعد باز حس میکند که ممکن است عوامل منافقین آنجا باشند و بخواهند بلایی بر سرش آورند به بیمارستان دیگری از دوستانش تلفن میکند که برود آنجا. (گفتوگو با روزنامه ایران) خود هاشمی هم خانه نمیرود: «مصلحت نبود که از مجلس بیرون بروم همانجا خوابیدم ولی چه خوابی؟»
آن روز برق منطقه بهخاطر جلوگیری از آتشسوزی قطع میشود. ناچار جلسه علنی مجلس هم تعطیل میشود. ساعت پنج، جلسه علنی مجلس باز آغاز میشود وزرا در دفتر هاشمی جمع میشوند. همان شب راجعبه نخستوزیر آینده صحبت میشود. فیلمبرداری میشود و در اخبار ساعت هفت پخش میشود. هاشمی هم مصاحبه میکند و شایعه اینکه همه اعضای هیات دولت شهید شدهاند را تکذیب میکند. جالب اینکه روز قبل در دفتر رجایی جلسهای با حضور هاشمی، یوسف کلاهدوز، بهزاد نبوی، رضا سیفاللهی، خسرو تهرانی، فخرالدین حجازی، مرتضی رضایی، آیتالله خامنهای، محسن رضایی، قدوسی، باهنر و مهدویکنی برگزار شده بوده و موضوع جلسه هم گزارش پیشرفت کار مبارزه با گروههای خرابکار بوده است. (خاطرات هاشمی سال 60، عبور از بحران)
بازگردیم به جلسه...
سخن از یک کیفدستی است اما به رادیو هم اشاره میشود. از یکسو گفته میشود که بر اساس شواهد بمب در داخل یک کیفدستی جاسازی شده بوده و از همان طریق هم وارد ساختمان میشود، اما سرهنگ کتیبه میگوید: «بهترین وسیله برای جاسازی این بمب را ضبطصوتی میدانم که 22کیلوگرم وزن داشت و فکر میکنم محتویاتش را خارج کرده و داخلش «تیانتی» گذاشته بودند.»در حالی که خیلیها صحبت از کیفی میکنند که همراه کشمیری بوده، اما کتیبه میگوید کیفی درکار نبوده و یک ضبطصوت بزرگ گذاشته جلو رجایی در حالی که گفته میشد کتیبه خروج کشمیری را از سالن بعد از انفجار دیده است. او اما این را تکذیب میکند و میگوید که کشمیری ناظم جلسه بوده، رفتوآمد افراد یک چیز عادی بوده است. (گفتوگو با ویژهنامه نوروزی روزنامه ایران) از سویی گفته میشود سرتیپ شرفخواه و سرهنگ وصالی از خروج کشمیری از جلسه خبر داده بودند اما خسرو تهرانی شهادت میدهد که او از جلسه خارج نشده است. این شهادت دادن و بعد هم شهید خواندن کشمیری در اخبار ساعت هشتصبح، پشتبند جلسهای که گفته میشود محرمانه بوده بعدها و بهویژه در منازعات سیاسی، محل مناقشه و اتهام نسبت به برخی افراد شد.
دشمن عزیز
«قیافه حق بهجانب، ریش محرابی و صورت سرخ و سفید موجه، تسبیح بهدست و اهل استخاره و دعای کمیل خواندن در جلسات و پیشقدم در پیشنمازشدن.» این تصویری است نقش بستهشده در ذهنها از مسعود کشمیری تا پیش از انفجار دفتر نخستوزیری. البته یک تصویر تکراری دیگر هم از او هست. اینکه او همواره دو خودکار در جیب داشته؛ یکی برای نوشتههای خود و دیگری برای اموال بیتالمال. برخی هم خاطرشان هست که او گاهبهگاه پیشنهادهای تندی هم علیه منافقین داشته و یکبار پیشنهاد بمباران ایستگاه رادیویی منافقین را داده بود. در کنار این تصاویر اما تصاویر دیگری هم هست. کسی که در همه جلسات بوده اما توجه خاصی را به خود جلب نمیکرده. میرفته؛ میآمده و حتی درباره او گفته شده که موقع تردد در دفتر نخستوزیری بازرسی بدنی هم نمیشده. هرچه میخواست میبرده و میآورده. شاید برای همین بود که آن روز هم کسی متوجه نشد چگونه آن بمب ساعتی را وارد ساختمان کرده است... آیتالله خسروشاهی در گفتوگویی با نشریه چشمانداز ایران میگوید که این آدم آنقدر خوشظاهر و متعبد بود که هرکسی ایشان را میدید از او خوشش میآمد. در جلسات کنار رجایی و باهنر مینشست و همه را مینوشت و گوش میکرد ولی در جلسات یک کلمه حرف نمیزد و برای من این نکته عجیب بود.
گفته شده که او پیش از انقلاب عضو سازمان مجاهدین بوده و اینکه برادر همسرش ابوالفضل دلنواز نامزد رسمی منافقین در اسلامآباد غرب در دور نخست انتخابات مجلس شورا بوده است. در عین حال اما او در بدو تاسیس سپاه مدتی به عضویت آن هم درآمد و بعد هم عضو موثر ستاد خنثیسازی کودتای نوژه به نمایندگی از کمیته اداره رکن دوم ارتش شد و در نهایت راه به نخستوزیری برد. خسروشاهی در همان گفتوگو میگوید کشمیری و چند نفر دیگر گروهی بودند که از دولت بازرگان در ارتش مامور شده بودند و آنجا فعالیتی داشتند و مستقل کار میکردند و زیر نظر آقای ریشهری بودند.
کشمیری در نهایت به دفتر تحقیقات اطلاعات نخستوزیری میرود و مدتی هم جانشین خسروتهرانی در دبیرخانه شورایعالی امنیت ملی میشود تا جایی که برخی نامهها را بهجای دبیر و با عنوان «از طرف» امضا میکند. حجاریان که آن زمان خود در اطلاعات نخستوزیری بوده، در گفتوگویی با «شرق» گفته بود: «بعد از انفجار در پیگیریها از مادر و خواهر کشمیری به ارتباط خانوادگی او با سازمان دست پیدا کردیم. برادرهای همسر کشمیری در قصرشیرین عضو سازمان بودند که با امکانات کمی که ما در گزینش افراد در ابتدای انقلاب داشتیم، به این ارتباطات دست نیافتیم.»
هشدارهایی که داده شد
با این حال رضا زوارهای یک سال بعد از انفجار نقل میکند کشمیری یکبار که در حال خروج اسنادی سری بوده، بازداشت میشود اما روابط دوستانه او با باقری فرمانده وقت نیروی هوایی باعث آزادیاش میشود. آیتالله خسروشاهی هم در همان گفتوگو میگوید که کشمیری دوباره به او مراجعه کرده و دنبال وسایل شنود مختلف و مسایل جمعآوری اطلاعات مخفی بوده اما چون او را بیارتباط با این مسایل میدانسته چیزی در اختیارش نمیگذارد. «خسروشاهی» در ادامه به موضوع جالبی اشاره میکند و آن اینکه حزب توده در جریان وابستگی کشمیری به سازمان بوده و بر همین اساس کیانوری به او هشدار میدهد که «کشمیری برای سازمان خاصی کار میکند و به همین علت نمیخواهد اطلاعات دستاول به دیگران برسد تا در مواردی که سازمان او صلاح نمیداند اقدامی نشود.» خسروشاهی در ادامه حتی نقل میکند که کشمیری به رابط حزب توده به دروغ میگوید که برای گرفتن اطلاعات با او، (خسروشاهی) هماهنگ کرده است. به گفته خسروشاهی: «در نهایت بعد از انفجار معلوم شد پیشبینی آقای کیانوری درست بوده و کشمیری برای سازمان کار میکرده و در این مورد هم میخواسته اخبار و اطلاعات تنها در اختیار سازمان باشد تا با صلاحدید سازمان اقدام شود.»
خسرو تهرانی، مسوولدفتر اطلاعات و تحقیقات دفتر نخستوزیری تنها یکی، دوبار گفتوگویی رسانهای داشته و درباره ماجرا صحبت کرده است. نشریه امید ایران در نقل یکی از این گفتوگوها از او درباره کشمیری متهم ردیف نخست مینویسد: «بهواسطه سربازی او را همه میشناختند. اداره رکن دوم ارتش در ابتدای انقلاب برعهده افرادی نظیر رضوی بود اما جالب است که هنگامی که قرار شد کشمیری را جهت دبیرخانه شورای امنیت به نخستوزیری بیاوریم بحثی بین من و محسن رضایی درگرفت که وی را با خودم ببرم چراکه در آن زمان نیروی کارآمد و مومن کم بود! تهرانی در پاسخ به اینکه چرا به او ظنی نرفته بود به ظاهر متشرع کشمیری اشاره میکند. روزنامه ایران هم اسفندماه 88 در شماره نخست ویژهنامه رمز عبور در گفتوگویی که از او منتشر کرد نوشت: «با توجه به اینکه کشمیری خود را فرد متشرعی نشان میداد ما اصلا فکر نفوذی بودن او را هم نمیکردیم، حتی وقتی بمب در نخستوزیری منفجر شد ما فکر نمیکردیم کار کشمیری باشد که بعدها با کار اطلاعاتی متوجه شدیم که کار او بوده است.
کشمیری، چون منشی جلسه بود زیاد از جلسه خارج میشد و برمیگشت. هیچ اتفاق خاصی رخ نداد. همه چیز روند طبیعی داشت و کسی تصور اینکه کشمیری نفوذی باشد را نداشت. البته باید گفت که بعضی در مورد موقعیت او غلو میکنند، از جمله میگویند شهیدرجایی پشتسر او نماز میخوانده یا اینکه دبیر شورایعالی امنیت ملی بود، واقعیت این است که او منشی جلسه بود و کارش ضبط جلسات و پیاده کردن نوار جلسات، دعوت از اعضا و تقسیم صورتجلسات بود.»
جان بهدربردگان
بهجز سره��گ محمدمهدی کتیبه، سرهنگ ضیایی، معاون ژاندارمری، تیمسار شرفخواه معاون نیرویزمینی ارتش یوسف کلاهدوز، مسوول سپاه پاسداران (که بعدا شهید شد) و خسرو قنبریتهرانی، مسوول اطلاعات نخستوزیری که هماکنون مدرس دانشگاه ارشاد دماوند است توانستند از انفجار جان سالم بهدر ببرند.
اما بهجز کتیبه که کتاب خاطراتش را منتشر کرده و درباره انفجار هم صحبت کرده است و خسرو قنبری معروف به تهرانی حاضر به گفتوگو نیست از بقیه در صورتی که در قیدحیات باشند اظهارنظر و گفتوگویی منتشر نشده است...
2 نوبت دستگیری
در ادامه ماجرای انفجار، در دو نوبت افرادی دستگیر میشوند یکسری اول و یکسری را چند سال بعد. فردی به نام قوچکانلو، محسن سازگارا، علی تهرانی و حسن کامران در دور نخست و خسرو تهرانی و بیژن تاجیک و عدهای دیگر در دور دوم (گفتوگوی حجاریان با اندیشه پویا). حجاریان در همانجا میگوید که در دور نخست بیشتر، بچههایی را گرفتند که با بهزاد نبوی کار میکردند و جنازه (کشمیری) را درست کرده بودند. دور دوم زمانی بود که خویینیها دادستان شد و پرونده باز به جریان افتاد. به گفته حجاریان خویینیها میخواسته پرونده را بدهد دست خودشان برای اینکه تا ته ماجرا بروند و معلوم شود که چیزی نیست و قضیه یکبار برای همیشه بسته شود.
تا جایی که خسرو تهرانی دستگیر میشود و قرار بوده حجاریان و بهزاد نبوی هم بازداشت شوند که خویینیها مانع میشود و میرود با امام صحبت میکند.
به گفته حجاریان برای خویینیها مشخص شده بوده که هدف گروه مقابل تسویهحساب است. هاشمی هم در خاطراتش مینویسد که سه سال بعد از ماجرا بهزاد نبوی از اینکه برخی او را در این ماجرا مقصر میدانند گلایهمند بوده است و اینکه او معتقد بوده برخورد خطی شده و میخواهند خردهحسابهای سیاسی را صاف کنند. پاسخ هاشمی به او این است که تعقیب قضایی پرونده درخواست خود شما بوده و اینکه علی تهرانی (کارمند نخستوزیری) که از اول تاکنون بازداشت بوده مطالبی گفته که شک و تردید بهوجود آمده است. (خاطرات هاشمی،سال 60)
از آن زمان تاکنون بحثهای زیادی در اینباره مطرح شده است. رضا گلپور در کتاب شنود اشباح از منبعی با عنوان (ص) نام میبرد که معتقد بوده تیمی در نخستوزیری عمدا سعی داشتهاند که کشمیری را شهید بخوانند و خانه او را بدون اجازه دادستانی تفتیش میکنند. این ادعا را روحالله حسینیان هم در سال 79 مطرح کرد و در یک سخنرانی گفت: «اینها که تظاهر به خطامامی میکردند و اطلاعات نخستوزیری را در اختیار داشتند میدانستند که کشمیری منافق است او را آوردند نخستوزیری و به پست بالاتر ارتقا دادند و بلافاصله آمدن یک جنازه برای کشمیری درست کردند بعد که با آگاهی و اعتراض دیگران روبهرو شد گفتند میدانستیم و ترفند ما بوده که منافقین کشمیری را از کشور خارج نکنند تا دستگیرش کنیم.» بعد هم به تقی محمدی، کاردار ایران در افغانستان اشاره میکند که سر این ماجرا دستگیر میشود اما یک روز بعد جنازه او کف سلول پیدا میشود.
پاسخ به شبهات
سعید حجاریان سال گذشته درگفتوگو با نشریه «اندیشه پویا» تا حدی به این شبهات پاسخ داده است: «این طرح وجود داشت که کشمیری از کشور خارج نشده باشد و بهتر است وانمود کنیم که او مرده تا وقت داشته باشیم او را بازداشت کنیم و او دیرتر از کشور خارج شود. اول بچهها فکر کردند که جنازه او کاملا از بین رفته برای همین از مراجع استفتا گرفتند که اگر جسد نباشد چه کنیم برای همین بدن جنازه سنگ قبری برایش درست کردند اما بعد که حدس زدند او عامل انفجار بوده و فرار کرده ماجرا را پنهان کردند تا وانمود شود ما خبر نداریم و چهبسا کشمیری دیرتر از کشور خارج شود و فرصتی باشد که پیدایش کنند.» هاشمیرفسنجانی هم در خاطرات سال 60 خود درباره علت اعلام نام کشمیری در بین کشتهشدگان انفجار به همین مساله اشاره میکند: «این کار برای این بود که منافقین فکر کنند نظام نمیداند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیر کردن او استفاده شود.» آیتالله بیات هم معتقد است که علت اعلام شهادت کشمیری در راستای جلوگیری از فرار او بوده است.
حجاریان در همان گفتوگو درخصوص ردیابی کشمیری میگوید: «کشمیری به خانوادهاش زنگ زد و معلوم شد که زنده است. احتمالا به عراق رفته بود. اول خانوادهاش عزادار بودند و بساط عزا پهن کرده بودند بعد از سه روز متوجه شدیم خواهرش شاد و شنگول است و عزادار نیست.
مادرش هم خیلی آرام شده بود. بعد از دو، سه روز که به مادرش برای تسلیت زنگ میزدند میگفت لوستر ما سالم است و نشکسته و شما نگران نباشید و میخواست غیرمستقیم بفهماند که اتفاقی برای کشمیری نیفتاده است.»
کشمیری کجاست؟
سعید شاهسوندی که سال 67 از منافقین جدا شد در سایت خود مینویسد: «کلاهی (عامل انفجار حزب جمهوری اسلامی) و کشمیری کمابیش در روابطند و مانند بسیاری دیگر مسالهدار با شدت و ضعفهای مخصوص به خود.» شاهسوندی میگوید که کشمیری مدتی را در استانبول زندگی کرده است. حمیدرضا ترقی هم در گفتوگویی اعلام کرده بود که «کشمیری با تغییر قیافه و نام، در خارج از کشور زندگی میکند.»