یکی از بایستگیهای جامعه دینی، شناخت دینداری، ارزشها و نگرشهای آنان و کارکردهایی است که از این دینداری سرمنشأ میگیرد. این شناخت به دینداران کمک میکند تا چالشهای عینی جامعه خود را بشناسند، ضعفها و کاستیهای عملکرد خود را دریابند و بدانند که نگرشهای آنان تا کجا به مصونیتسازی جامعه انجامیده و چه آفتهایی به وجود آمده و در چه بخشهایی نیازمند برنامهریزی، حمایت و تقویت است.
از سوی دیگر اطلاع از آمار و ارقام وضعیت نگرش و رفتاری جامعه به تنهایی کافی نیست و نیازمند تحلیل و تفسیر با توجه به متغیرها و نگرشهاست.
این تحلیل دوسویه است، از سویی نیازمند معرفت از معیارها و ارزشهای دینی و شناخت فلسفه دین است و از سویی نیازمند آگاهی از شرایط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جامعه و علل حرکت و افول جامعه است.
با ترکیب این دو بخش از معرفت و آگاهی است که میتوان بررسی معناداری از پژوهشی آماری بویژه درحوزه دین و دینداری جامعه کرد و تحلیل قابل قبولی از شرایط دینداری جامعه به دست آورد.
1- حوزه اعتقادی جامعه
نخستین فصل پژوهش در حوزه دینداری جامعه، آگاهی از اعتقاد آنان به دین و بویژه خداست. این که در تحقیق آماری (جدول 120 و 121 ارزشها و نگرشها موج دوم) نشان میدهد که 91 درصد مردم در انجام امور مهم زندگی به خدا توکل میکنند یا 93/7 درصد از خدا میخواهند که در زندگی به آنها کمک کند، بیانگر گستره دینداری و اعتقاد به خدا در جامعه است. البته تعداد افراد باقیمانده یعنی 1/2 درصد و 1 درصد کمتر به خدا توکل میکنند یا از خدا کمک نمیخواهند، باز دلیل بیاعتقادی آنان نیست. بلکه ممکن است در مفهوم توکل اعتراض داشته باشند و یا در کارهای روزمره نیاز به مراجعه و درخواست از خدا نمیدانند. در هر حال آنچه میتواند قابل توجه و استناد باشد، بخش آماری در درخواست بسیار درحد 94 درصد است.
از سوی دیگر در مجموع ارزیابی متغیرها (جدول 133، 134) تفاوت چندانی میان افراد بیسواد و باسواد و سطح متوسط و عالی را نشان نمیدهد، گو این که در میان کسانی که کمتر در انجام امور مهم زندگی به خدا توکل میکنند در میان همین 1 درصد بیشتر از افراد باسواد است و از سویی سطح دینداری در متغیر جنسیت و در میان زنان افزایش را نشان میدهد و به نسبت 4 درصد افزون را نمایان میسازد.
بنابراین، مفهوم توکل در سطح قابل قبولی خبر از اعتقاد به خدا در جامعه میدهد و حاکی از اعتماد و نقطه اتکایی برای آرامش و خویشتنداری را آشکار میکند. هر چند این پیام به مفهوم دینداری جامعه نیست، گو این که ممکن است به مفهوم منفی آن و گویای تنبلی ذهنی و بیتوجهی به برنامهریزی و آیندهنگری و پیشبینی اسباب و علل مادی را هم در جاهایی به ذهن آورد و خبر از نوعی آسیبشناسی دینی را بدهد. به همین دلیل در آفتشناسی بخش نگرشها و ارزشهای این آمار به ما کمک نمیکند، هر چند درصد بالایی از افراد باسواد جامعه به آن، نظر مساعد نشان دهند. به همین دلیل افزایش در شکل منفی توکل آن میتواند در افراد بیسواد جامعه نگرانکننده باشد.
در جمعبندی این قسمت باید گفت اعتقاد به خدا ریشه بنیادین در جامعه ایرانی دارد و مردم در بخشی از کارهای خود با اعتماد و امید به خدا زندگی خود را رونق میبخشند و این مسأله در بخشهای گوناگون جامعه گسترش دارد و فرقی در جنسیت، سن، سواد و وضع فعالیت نمیکند.
اما جالب است که بدانیم مسأله احساس نزدیکی و قرب به خدا بستگی به معرفت شخص نسبت به خدا و درجه ارتباط معنوی او بویژه درک شخصی و اعمال عبادی و تجربههای دینی او در مسیر زندگی دارد و این فاکتور جزو حالت توکل در کمک خواستن و امید و اعتماد داشتن است. به همین دلیل آمار احساس نزدیک به خدا به یکباره از سطح 91 درصد کاهش پیدا میکند و به درجه 64/8 درصد میرسد. هر چند نمیتوان این نکته را نادیده گرفت که مهمترین مسأله احساس نزدیکی به خدا از بعد معرفتشناسانه آن است و این بستگی به سطح آگاهی و دریافت شهودی و اشتغالات و کنشهای اجتماعی دارد و چون این عوامل در جامعه متفاوت است تنزل آن طبیعی است و کسانی که این احساس در آنها کمتر برانگیخته شده به سطح 35 درصد (با جمع متغیر کم) میرسد و این نوسان طبیعی است.
اما از یاد نبریم که در این نمونه (جدول 135) مسأله احساس نزدیکی به خدا در میان خانمها متغیر افزونتری را نشان میدهد و اگر مردها 59 درصد است، خانمها 70 درصد هستند و اگر افراد بیسواد و ابتدایی 84 درصد و 80 درصد هستند، اما در افراد دیپلم و عالی 57 درصد هستند یعنی در میان قشر تحصیلکرده به این نسبت احساس کمتر است و این نشان میدهد که تفاوت میان علم و ایمان بازتاب شرایط اجتماعی و سیاسی و آموزشی و فرهنگی جامعه در این برهه است.
در ادامه تحلیل و تفسیر بخش تئوریک و حوزه اعتقادی جامعه، نوبت به اعتقاد به آخرت و نمود آن در عقیده محاسبه شدن اعمال خوب و بد در آخرت میرسد که در جدول 123 آمار آن نشان داده شده است. بیگمان اعتقاد به آخرت همانند اعتقاد به خدا در جامعه از مکانت بالایی برخوردار است زیرا آمار 95 درصد را نشان میدهد و از این آمار به خوبی میتوان در جداول 120 و 121 را هم تصحیح کرد که اگر در آنجا توکل و پیوند در سطح 91 درصد است، اما کسانی که با درجه کمتری اعتقاد دارند به معنای نفی حضور خدا در ذهنیت آنان نیست، چون اعتقاد به خدا و آخرت در یک سطح و ردیف قرار دارد و این افزایش با آن اعتقاد هماهنگی دارد. گو این که مسأله تردید در محاسبه اعمال و یا مخالفت ریشه غیبی بودن امر آخرت دارد، چون تجربهپذیر نیست. وانگهی اعتقاد به آخرت براساس بینش فطری، نگرشی احتیاطآمیز از فرجام زندگی است که شخص با اعتقاد آن چیزی را از دست نداده است.
2- حوزه رفتاری جامعه
بررسی دینداری جامعه تنها در حوزه اعتقادی کفایت نمیکند و نیازمند ارزیابی رفتار و عملکرد مدعیان دینداری است. این که معیار عمل صالح (تعبیر قرآنی) در حوزه رفتاری چیست و علائم آن کدام است، بستگی به انتخاب فاکتورهای قابل اعتماد و شواهد مطمئنی دارد. به لحاظ تئوریک جای سخن بسیار دارد که ما چه چیزی را علامت دینداری جامعه بدانیم که بعداً به آن اشاره خواهیم کرد، اما در عرف جامعه، یکی از نمودهای مشخص و فراگیر دینداری، پایبندی به نماز، روزه و اعمال و مراسم مذهبی و تعظیم شعائر است که در این پژوهش مورد توجه قرار گرفته و با نگاه به زوایای مختلف، سطح معناداری آن تبیین شده است.
به لحاظ آماری نماز و ارتباط منظم عبادی در بیشتر اوقات 70 درصد عنایت جامعه را نشان میدهد، یعنی 30 درصد از مردم به ندرت نماز میخوانند یا گاهی نماز میخوانند، البته از این 70 درصد نشان نمیدهد که چند درصد تقید دائمی به این فریضه دارند. شاید کسانی که به هیچ وجه نمازشان ترک نمیشود بسیار افول کند و آمار خوشبختانه میتواند در سطح 40 درصد باشد.
بر این اساس در حوزه عمل و بویژه در مسأله نماز این افول وابستگی به دین کاملاً نمایان است، خصوصاً اگر مبنای التزام را به پایبندی مستمر بگیریم، گو این که همراهی مردم در فریضه روزه امیدوارکنندهتر است، چون آمار 85 درصد را نشان میدهد. البته درباره دلایل تفاوت میان نماز و روزه بعداً سخن خواهیم گفت.
تنزل سطح دینداری در جامعه وقتی قابل مشاهده است که با شرکت در نماز جماعت ارزیابی شود، زیرا درجه پایبندی و عدم تقید به اقامه فرایض را در جامعه اکثری ایران را نشان میدهد و مشارکت عمومی تا جایی افول میکند که 60 درصد از مردم به ندرت در نماز جماعت شرکت میکنند و 27 درصد گاهی اوقات و تنها 14 درصد از مردم بیشتر وقتها در نماز جماعت شرکت میکنند و این هم به این معنا نیست که به مساجد میروند بلکه ممکن است نماز جماعت در اداره و کارخانه، مدرسه و دانشگاه برگزار شود و اگر آمار مستقلی برای مساجد گرفته شود بدون شک این آمار بیشتر کاهش مییابد.
این آمار در مقایسه با کشوری چون ایالت متحده که 65 درصد از مردم به کلیسا و کنیسه و اماکن مذهبی میروند نگرانکننده و جای ارزیابی مستقل است.
اما جالب است که بدانیم درصد پایبندی به نماز جماعت در قشر باسواد آن با تفاوت 50 درصد است، یعنی اگر در میان بیسوادان در بیشتر اوقات 22/4 درصد است در سطح دیپلم و عالی 10 درصد و 12 درصد است. یعنی شرکت قشر تحصیلکرده به مسجد کاملاً متفاوت است.
بنابراین، این آمار بیانگر تفاوت حوزه عقیده و عمل است. در حوزه عقیده در حد 90 درصد است. اما در مورد نماز (با همه تبلیغات و هزینههای گوناگون در جهت تشویق) به صورت فردی 70 درصد و به صورت جمعی حداکثر با جمع (گاهی اوقات و اکثر اوقات) 40 درصد است.
دلایل احتمالی عدم مشارکت جمعی در نماز
1- سنت فرهنگی جامعه ایرانی و تربیت آموزش دینی خانوادهها و نهادهای دینی بر عدم اهتمام به نماز جماعت است و این مقایسه را میتوان با کشورهای دیگر اسلامی بویژه کشورهایی مانند عربستان و مصر و مالزی و پاکستان و جاهای دیگر به خوبی دریافت.
2- جاذبههای توجه به مسجد پس از انقلاب اسلامی (نه در شکل و صورت) روز به روز رو به کاهش بوده است و مشارکت در نماز جماعت، مفهومی افزون بر شرکت در عمل عبادی تلقی شده است، چنانچه کارکردهای مساجد در نقش تخریبی این مشارکت مؤثر بوده است.
3- دینگریزی و دینستیزی در بخشهایی از جامعه به این عدم اهتمام کمک کرده است.
4- تلقی مردم از نماز جماعت به عنوان عمل مستحبی است که میتوان آن را ترک کرد.
این افول مشارکت در نماز جمعه به شکل فزایندهای قابل ارزیابی است تا جایی که شرکت در نماز جمعه حتی از نماز جماعت در حد 130 درصد کمتر است یعنی به طور متوسط 5/8 درصد از مردم در بیشتر اوقات شرکت میکنند و این به جز آماری است که بیانگر عدم شرکت در نماز جمعه به طور دائم است، در حالی که شرکت در مراسم مذهبی و عزاداریها به شکل فزایندهای قابل مقایسه نیست (جدول شماره 132).
بنابراین، افت شرکت در نماز جمعه کاملاً محسوس است و با آمارگیریهای دیگر در سالهای پیش و کانالهای دیگر مطابقت میکند که متوسط مشارکت را در شهرهای ایران 4 درصد نشان میدهد هر چند این آمار میان شهرها و مراکز استانها و شهرهای بزرگ چندگونگی را نشان میداد. در حالی که نرخ انجام فریضه روزه به جهاتی قابل توجه است و این تفاوت البته در تمام کشورهای اسلامی چنین است، یعنی حتی در کشورهای اسلامی که پایبندی به نماز کمتر است، اما در روزه افزایش بیشتر را نشان میدهد که دلایل آن احتمالاً به شرح زیر است:
1- در روزه جاذبههای ظاهری آن مانند شرکت در افطارها و سحرها و امتیازات آن زمینه ترغیب و تشویق به عمل را فراهم میکند.
2- روزه در سال یک ماه است و نماز هر روزه و در هر روز 5 نوبت. مشابهت این رفتار را در مسیحیت میتوان مشاهده کرد که مشارکت جمعی آن در هفته یک بار در روزهای یکشنبه انجام میگیرد، به همین دلیل درصد مشارکت در جامعههای دینی مسیحی بالاتر است.
3- به لحاظ شخصی نخوردن و امساک نوعی بهجت فراوانی را در شخص ایجاد میکند و حس اعتماد در ضمیر شخص را به وجود میآورد تا جایی که حتی برخی از افراد غیرپایبند و غیرمعتقد را در محیطهای کوچک تشویق به همراهی میکند یا کودکان و نوجوانان، شوق مشارکت نشان میدهند و این از شواهدی خاص جاذبه روزه و برخی رفتارهای دینی دیگر مانند عزاداری است.
4- حوزه انجام آن شخصیتر از اعمالی چون نماز جماعت و جمعه و حتی مراسم و مجالس دینی است. به همین دلیل میان مقید به گرفتن روزه در پارامتر (تا حدودی) 9 درصد با پارامتر (زیاد) 85/8 درصد فاصله بسیار است، یعنی چیزی حدود 77 درصد.
البته در ارزیابی این دادهها باز میتوان به مورد زنان اشاره کرد که 4/5 درصد بیشتر از مردان پایبندی نشان میدهند و نسبت میان افراد باسواد و متوسط و عالی طبیعی و گرایش افراد تحصیلکرده به روزه نیز خوب است. در صورتی که مشارکت در نماز جمعه، فاصله کاملاً محسوس است و نسبت افراد بیسواد 9/8 درصد و افراد دیپلم و عالی 4/3 درصد و 4/5 درصد است. یعنی به نصف میرسد و دلیل آن روشن است.
زیرا فرهیختگان جامعه به دلیل کارکردها و زمینههای خاص نماز جمعه، کمتر ابراز تمایل به شرکت در نماز جمعه دارند و جای ارزیابی مستقلی را میطلبد.
البته متفاوتی میان مشارکت مردان و زنان در نماز جمعه است. یعنی 7/7 درصد در مورد مردان و 3/8 درصد برای زنان است، اما این رفتار طبیعی است چون در این زمینه زنان کمتر به جماعت و جمعه میروند با این که در جاهای دیگر پیشقدمی زنان بیشتر است و این نه به دلیل عدم پایبندی آنان است، بلکه به دلیل ویژگی خود زنان در شرکت در این اجتماعات است که در نسبت و مقایسه از سطح کمتری برخوردار است و زنان در این دسته از کارها بیرغبتتر هستند و شرایط و امکانات رفتوآمد و جابهجایی کمتر برای آنان فراهم است.
3- حوزه نگرشها و داوریها
در زمینه نگرش جامعه نسبت به دینداری و پیآمدهای آن نکته مثبتی را که نشان مردم – آنگونه که در جدول شماره 130 منعکس است، پایبندی و اعتقاد به حضور در فرهنگ دینی جامعه ایرانی را نشان میدهد تا جایی که بخش عظیمی از جامعه یعنی 50/8 درصد با این نگرش که دینداری به قلب پاک است، حتی اگر آدم نماز نخواند، مخالف هستند و افراد مردد 9 درصد را تشکیل میدهد یا کسانی که معتقدند ایمان به خدا باعث میشود که آدم راحتتر با مشکلات زندگی کنار بیاید رقم 40 درصد را نشان میدهد.
گو این که همین آمار در مورد کسانی که معتقدند فقط با دین میشود مشکلات اخلاقی و فرهنگی جامعه را حل کرد صادق است، اما به اعتقاد این جانب، این پرسش دارای پیچیدگی است و محتمل است فهمی از پرسش به خوبی حاصل نگردیده باشد، معرفت دینی در جامعه به گستردگی نیست تا از جایگاه دینی اسلام و نقش دین به خوبی فهم شده باشد. اگر نگوییم که بخشی از پاسخها و آشفتگی آمار برخاسته از تردید مخاطبان و متأثر از رفتار دینداران است. لذا کسانی ترجیح میدهند که حوزه دخالت دین را محدود کنند. به همین دلیل در پاسخ به این پرسش افراد مردد (14 درصد) و ناآگاه (7 درصد) زیاد میشود.
این نگرش را در جدول 163 نیز میتوان ملاحظه کرد و پرسششوندگان در برابر این پرسش که عدهای معتقدند ایمان به خدا باعث میشود که آدم راحتتر با مشکلات زندگی کنار بیاید، 45 درصد مخالفت کرده و 40 درصد موافقت و افراد مخالف بیشتر بوده است.
دلیل مخالفان چه چیزی میتواند باشد
به نظر میرسد در جامعه دینی ایران با آهنگی که در شیوه تبلیغات و عملکردها انجام گرفته، عدهای به دلایلی ناچار هستند که خود را دیندار جلوه بدهند یا از دینداری تنها صورتها و پوستههای ظاهری دین را بشناسند و مرز میان دینداری به معنای واقعی و غیر آن مشخص نشده است تا جایی که اگر کسی به ظاهر دیندار نمایان شود مکانت خود را خواهد داشت. بگذریم از این که جایگاه و فلسفه دین به خوبی تبیین نشده است و همین هم باعث این درهم ریختگی به پرسشها میشود تا جایی که عدهای تصور میکنند دینداری به قلب است، دینداری با نخواندن نماز و عدم پایبندی به شریعت صادق است.
جالب اینجاست که مخالفان این محدودانگاری حوزه دین بیشتر از قشر تحصیلکرده است (جدول 164) که نسبت بیسوادان 28 درصد و تحصیلکردگان 48 درصد و 51 درصد است و در برابر کسانی که معتقد به منزلت دین و تأثیر آن در جامعه هستند بیشتر در قشر آگاه هستند و مخالفان تنها 1/9 درصد را تشکیل میدهند. (جدول شماره 160).
جمعبندی از پژوهش آماری در حوزه دین
این فاکتورها اغلب صورت ظاهری دینداری و نگرشهای خاصی از جامعه دیندار را نشان میدهد. اما این پرسش مطرح است که آیا سئوالات یاد شده میتواند همه زوایای گرایش دینی جامعه را نشان دهد و آیا این علائم دلیل بر دینی بودن جامعه است.
به اعتقاد اینجانب پاسخهای یاد شده تنها صورت ظاهری دینداری جامعه را نشان میدهند، هر چند که همین صورت ظاهر نیز در برخی بخشها هشداردهنده است. آنچه در متون دینی به صراحت آمده، علامت دینداری در فرد و جامعه تنها صورت اجرای شریعت نیست و معیار دینی بودن جامعه این امور را تشکیل نمیدهد و اگر آن فاکتورها به خوبی آمارگیری شود، بهتر میتوان دینی بودن جامعه را تشخیص داد و فهمید که دین تا چه اندازه در جامعه پیاده نشده و هزینههای گزاف مؤثر بوده است. میتوان علائم دینی بودن جامعه که فلسفه احکام را تشکیل میدهد به دو بخش تقسیم کرد، آنهایی که مانع رفتار جامعه میباشند و حالت سلبی دارند و اموری که زمینه عمل و پایبندی رفتاری را فراهم میسازند و نشان میدهند که دین به اهداف خود رسیده و جامعه دینی تحقق یافته است.
علائم دینداری در پیشگیری از رفتارهای منفی
1- کاهش دروغ و اعتماد عمومی به سخنان
2- امنیت اقتصادی و پایبندی به قرارها و تعهدات
3- کاهش خلف وعده و بیاعتمادی به وعدهها
4- همسانی رفتارهای خلوت و جلوت و نداشتن دورویی و نفاق
5- پرهیز عام از تقلب، فریب و وجود این ضایعات به استثناها و موارد خاص
6- نبودن ظلم (صورت فردی و اجتماعی) آزار و اذیت در مجموعه جامعه، خانواده، کوچه و بازار
7- عدم پایبندی به قانون و نداشتن وجدان کاری
8- روحیه نداشتن تجسس و سرک کشیدن به حوزه خصوصی افراد
9- فساد و فحشا و چشمچرانی، متلک، مزاحمت نسبت به دختران و امنیت زنان در کوچه و بازار و مسافرت و بویژه در شب و اماکن خلوت
10- کاهش دزدی، آدمربایی، قتل، خودکشی، رشوه، خیانت و کاهش اختلافات خانوادگی، طلاق، نزاعهای گروهی و فرقهای.
علائم دینداری در ترغیب به رفتارها
1- ارتباط معنوی و مستمر خودآگاهانه
2- حسن خیرخواهی و مسئولیتشناسی و همکاری با دیگران
3- روحیه گذشت و تسامح
4- منزلت داشتن انسان و جامعه و احترام به دیگران
5- خدمت به همنوعان و اهتمام به دستگیری مستمندان و نیازمندان
6- مبارزه با ظلم و روحیه عدالتخواهی و آزادیخواهی
7- سلامت اجتماعی خواستن و روحیه تقدم دیگران بر خود.
بنابراین از وجود این علائم میتوان به نقش دین و کار گروههای آن چشم دوخت و وجود آنها را دلیل بر دینداری جامعه و کامیابی دینداران در عرضه دین دانست، چنان که همین علامت را شاهد بر مسئولیتشناسی حکومت دینی و تحقق دینی دانست و گرنه اهداف و فلسفه دین تحقق نیافته و جز هزینه کردن برای اهداف غیر دین سودی را به ارمغان نخواهد آورد و منزلت دین را به مثابه ابزاری خاص تنزل خواهد داد.