تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۲ - ۰۱:۴۶  ، 
کد خبر : ۲۶۳۶۲۲

میرحسین موسوی مردی که باید از نو شناخت

مقدمه: دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری با مجموعه‌ای از وقایع روبه‌رو شد که داشتن تحلیل صحیح از آن برای نیروهای مدافع انقلاب اسلامی و حافظان نظام ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. انتخابات دهم با مشارکت 85 درصدی واجدین شرایط آرا، در واقع خلق یک حماسه بزرگ و بی‌نظیر بود، لکن حوادث پس از انتخابات، شکوه، عظمت و دستاوردهای این حماسه بزرگ را تحت‌الشعاع قرار داد. با رفتارهای غیرقانونی برخی از نامزدها و حامیان آنها در قبال نتیجه انتخابات، حوادث تلخی در کشور اتفاق افتاد و این حوادث، نظام اسلامی و جامعه ایران را وارد فضای جدید و متفاوت از قبل نمود. در این میان، میرحسین موسوی به عنوان یکی از کاندیداهای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در حالی بحث تقلب در انتخابات و فراخوان حامیانش را به خیابان‌ها دنبال می‌کرد که وی 20 سال در فضای سیاسی غایب بوده و بسیاری از نسل جوان شناختی از وی، افکار و عملکردش نداشتند. بر همین اساس بر آن شدیم که برای آگاهی مخاطبان از عملکرد میرحسین موسوی در دوران برعهده داشتن مسئولیت، به بررسی فعالیت وی بپردازیم؛ بررسی‌ای که زوایایی از کارنامه کسی را روشن می‌سازد که هزینه‌های سنگینی را بعد از انتخابات به ملت و نظام تحمیل کرد. در همین رابطه سعی خواهیم کرد به جریان‌شناسی فکری و عملکردی میرحسین موسوی در سه فاز بپردازیم؛ اول فعالیت سیاسی و علمی وی قبل از انقلاب تا انتخاب شدن وی به عنوان نخست‌وزیر. دوم هشت سال نخست‌وزیری وی و جریان‌شناسی و بازکاوی گفتمان و عملکرد مهندس موسوی در این دوران. سوم، دوران پس از نخست‌وزیری ایشان که عمدتا در سکوت طی شده است و بررسی علت حضور در انتخابات. در این نوشتار سعی شده است تا عمدتا فاز دوم که بیشتر مغفول مانده است و چنانکه قبلا نیز ذکر شد، مخاطبان کمتر با آن آشنا هستند مورد کنکاش قرار گیرد.

دولت سوم، در یک نگاه

در اینجا یک نگاه سریع به دولت سوم از زمان شکل‌گیری تا پایان کار آن شده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از به شهادت رسیدن شهید رجایی به عنوان دبیرکل حزب جمهوری شناخته شدند. حزب در جلسات خود موضوع ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، علی‌اکبر پرورش و حبیب‌الله عسگراولادی را مطرح کرده بود امام کاندیداتوری آیت‌الله خامنه‌ای با همان مشکل همیشگی مخالفت امام(ره) مبنی بر عدم حضور روحانیون در مقام رئیس‌جمهور مواجه بود. از سوی دیگر مشکل کاندیداتوری عسگراولادی و پرورش هم عدم جذب بالای آرای مردم بود، بنابراین قرار شد رهبران حزب تعقیب کنند که آیا امام با شرایط موجود، با روحانی بودن رئیس‌جمهور موافقند یا نه؟

پس از آن امام(ره) نیز با توجه به شرایط موجود - لطمه خوردن انقلاب از حضور افراد بیگانه با گفتمان انقلاب در مسند اجراییات کشور و لزوم حضور نیروی انقلاب در حوزه اجرایی دولت - با روحانی بودن رئیس‌جمهور موافقت کردند و آیت‌الله خامنه‌ای توانستند به عنوان اولین کاندیدای روحانی برای ریاست جمهوری بالاترین درصد آرای انتخاباتی را تا به امروز کسب نمایند.

کابینه ائتلافی فرزندان انقلاب

پس از مسجل شدن ریاست جمهوری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بحث تعیین نخست‌وزیر به مهمترین موضوع روز تبدیل شد. در آن زمان بحث نخست‌وزیری آقایان پرورش، ولایتی، غرضی، موسوی و میرسلیم مطرح بود. البته چون رئیس‌جمهور اعتقاد داشت چون خود روحانی است، نخست‌وزیر نباید روحانی باشد، آیت‌الله مهدوی‌کنی از میان چهره‌های مطرح کنار رفتند.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای ابتدا علی‌اکبر ولایتی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کردند که با مخالفت قشر چپ مجلس به ویژه اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی روبه‌رو شد و موفق به کسب رأی اعتماد نشد.

محد غرضی - وزیر نفت - نامزد بعدی نسخت‌وزیری بود اما این بار دایره مخالفت‌ها گسترده‌تر شد و علاوه بر سازمان مجاهدین، سپاه پاسداران و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم به جمع مخالفان پیوستند تا آنجا که پس از دو بار معرفی نخست‌وزیر به مجلس و عدم کسب رأی اعتماد، این مسئله خود به یک بحران تبدیل شد، هاشمی‌رفسنجانی از بحبوبه معرفی نخست‌وزیر در سال 60 چنین روایت می‌کند:

(از کتاب «عبور از بحران» خاطرات هاشمی‌رفسنجانی)

چهارشنبه 29 مهر 1360

بهزاد نبوی و دو نفر دیگر از اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آمدند برای منصرف کردن من از موافقت با نخست‌وزیری دکتر ولایتی و بیش از یک ساعت صحبت کردند. نه آنها قانع شدند و نه من. آنها می‌گویند، ضعیف است چهره نیست. یا سابقه افتخارآمیز مبارزه ندارد و من می‌گویم دینامیک و پرکار و پشتکار و متقی و مکتبی است. بیشتر روی «پرورش» و مهندی «موسوی» تکیه می‌کنند...»

با گسترش مخالفت‌ها، مهندس موسوی به عنوان نخست‌وزیر به مجلس معرفی شد و با 115 رأی موافق از 202 رأی به ساختمان نخست‌وزیری راه یافت. البته در کابینه ایشان آقای علی‌اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش شد، ولایتی وزیر امور خارجه و میرسلیم نیز به عنوان معاون سیاسی وزیر کشور انتخاب گردیدند.

پنجمین نخست‌وزیر جمهوری اسلامی به علت گرایشات سیاسی دوگانه نیروهای خط امام در آن زمان، ترجیح داد که کابینه‌ای ائتلافی از هر دو جریان تشکیل دهد، بنابراین عسگراولادی، توکلی، مرتضی نبوی، ناطق‌نوری و ولایتی را در لیست کابینه قرار داد. از جریان چپ هم چهره‌های بارزی چون بهزاد نبوی، محمدعلی نجفی، سیدمحمد خاتمی و کاظم اکرمی در کابینه او حضور داشتند.

اعضای کابینه اول میرحسین

بیشتر وزیرانی که میرحسین موسوی به مجلس معرفی کرد، اعضای کابینه‌های رجایی، باهنر و مهدوی‌کنی بودند:

شهاب گنابادی (مسکن و شهرسازی)، علی‌اکبر پرورش (آموزش و پرورش)، علی‌اکبر ناطق‌نوری (کشور)، محمدعلی نجفی (فرهنگ و آموزش عالی)، بهزاد نبوی (مشاور در امور اجرایی)، محمد غرضی (نفت)، اصغری (دادگستری)، سرهنگ سلیمی (دفاع)، نژاد حسینیان (راه و ترابری)، منافی (بهداری)، حسن غفوری‌فرد (نیرو)، مرتضی نبوی (پست و تلگراف)، احمد توکلی (کار)، سلامتی (کشاورزی)، حسین نمازی (امور اقتصادی و دارایی)، عسگراولادی (بازرگانی)، مصطفی هاشمی (صنایع)، محمد روحانی (مشاور و سرپرست بهزیستی)، محمدتقی بانکی (مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه) و موسویانی (مشاور و سرپرست فولاد).

میرحسین موسوی که تا قبل از تشکیل دولت جدید به عنوان وزیر امور خارجه دولت موقت آیت‌الله مهدوی‌کنی به فعالیت مشغول بود سرپرستی وزارت امور خارجه را خود برعهده گرفت تا اینکه علی‌اکبر ولایتی به عنوان وزیر خارجه، رأی اعتماد مجلسیان را کسب کرد.

18 آبان ماه 1360 سه وزیر کابینه تغییر کردند و سیدمحمد خاتمی در جایگاه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نشست؛ جواد اژه‌ای وزیر مشاور و رئیس سازمان بهزیستی شد و محسن رفیق‌دوست به عنوان وزیر سپاه پاسداران به دولت راه یافت.

در مجلس اول تنها دو وزیر کابینه میرحسین موسوی استیضاح شدند؛ شهاب‌الدین گنابادی وزیر مسکن و شهرسازی و دیگری علی‌اکبر ناطق‌نوری وزیر کشور البته که هر دو توانستند رأی اعتماد مجدد گرفته و به وزارتخانه‌شان برگشتند.

استعفای 7 وزیر

دیدگاه فوق‌العاده چپ میرحسین موسوی که تفاوت‌های بنیادی با سیاست‌های جناح راست آن زمان داشت از جمله تأکید بر اقتصاد بسته، محدود بودن سقف دارایی، دولتی‌سازی گسترده، حجیم کردن دولت و... موجب شد تا هفت نفر از اعضای کابینه در اواسط سال 62 تصمیم به استعفا بگیرند. حبیب‌الله عسگراولادی درباره استعفای خود و آن 6 نفر دیگر و گلایه رئیس‌جمهور از خودش می‌گوید: «در آن زمان ما هفت نفر در دولت بودیم که روش‌های ایشان (میرحسین موسوی) را نمی‌پسندیدیم و تصمیم داشتیم هر هفت نفر از دولت کناره‌گیری کنیم. نامه‌ای به امام(ره) نوشتیم ولی امام(ره) این تصمیم ما را قبول نکردند و اجازه ندادند. بعد از یک مرحله، امام(ره) فرمودند هر کس می‌داند استعفای او ضرری نمی‌رساند، مجاز است استعفا کند و من استعفا دادم.

حتی این بار دیگر مزاحم رئیس‌جمهور (که الان رهبر عزیزمان هستند) نشدم. ایشان بعدا از من گله کردند که شما برای مشورت نزد من نیامدی و من هم گفتم چون نظرتان این بود که من استعفا ندهم ولی با اجازه امام(ره) این کار را انجام دادم. وقتی که تودیع و معارفه در وزارت بازرگانی بود، من در سخنرانی‌ای که در آنجا انجام دادم، چند نکته را متذکر شدم، از جمله اینکه گفتم من تا جایی که امکان داشت، مقاومت کردم اما الان من را بکوبند، مدیریت در کشور در حال آسیب است. من برای شش ماه از امداد به بازرگانی آمده بودم و الان هم قصد دارم با مجوز به سربازخانه برگردم.

دولت چهارم، بحران اختلاف

چهارمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، 25 مرداد 1364 در حالی برگزار شد که شرایط کشور از چند بعد، بسیار ویژه بود. طولانی شدن دفاع مقدس و گرفتار بودن تمام توان کشور در مشکلات جنگ از یک سو و اختلافاتی که پس از استعفای وزرای مخالف نخست‌وزیر علنی‌تر شده بود، از سویی دیگر سبب گردید تا فضای انتخابات رنگ و بوی متفاوت‌تری از 9 انتخابات پیش از خود داشته باشد.

سرانجام در حالی که خبری از آن احساس خطر و ضرورت شرکت که در انتخابات پیشین در میان مردم وجود داشت، نبود. در روز 1364/5/25 انتخابات دوره چهارم ریاست جمهوری برگزار گردید. واجدین شرایط در این سال نزدیک به 26 میلیون نفر بودند که نزدیک به 14 میلیون نفر آنها در انتخابات شرکت کردند. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در رقابت با دو نامزد دیگر، با بیش از 12 میلیون رأی، حدود 86 درصد آرای شرکت‌کنندگان و 46/5 درصد آرای کل واجدین شرایط (اعم از شرکت‌کنندگان و غایبان در انتخابات) را به دست آوردند.

در مراسم تنفیذ که در حسینیه جماران برگزار شد، امام(ره) در سخنانی فرمودند: «به فال نیک می‌گیرم که در یک همچو روز بزرگی، مسئله تنفیذ صورت گرفت. باید عرض کنم که مصادفت با این یوم، مسئولیت‌های بزرگی در پیش دارد. حکومت، حکومت حضرت امیر - سلام‌الله‌علیه - و وضع حکومت او را ما در نظر بگیریم و کسانی که در حکومت هستند و در دستگاه‌های دولتی هستند، سیره آن بزرگوار را در نظر بگیرند و ببینند که باید چه بکنند... عدالت را اجرا کنید...»

روز 18 مهر ماه 64، مراسم تحلیف ریاست جمهوری برگزار شد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هنگام مراسم تحلیف در حضور نمایندگان مجلس اظهار داشتند: «قانون اساسی، ابزارهای لازم برای عمل به این سوگند را مشخص کرده است. در صورتی که رئیس‌جمهور این ابزارها را در اختیار داشته باشد، خواهد توانست به این سوگند عمل کند وگرنه سوگند، حکم فقهی‌اش برای فقها روشن است.»

شاید منظور ایشان اشاره به دو اصلی بود که ناظر به معرفی نخست‌وزیر از سوی رئیس‌جمهور و تصویب وزرای پیشنهادی نخست‌وزیر بود.

اما معرفی نخست‌وزیر بیش از یک ماه و نیم به طول انجامید. آیت‌الله خامنه‌ای پس از تجربه دولت سوم و نخست‌وزیری میرحسین موسوی به این نتیجه رسیده بودند که این دولت و در رأی آن نخست‌وزیر خوب عمل نکرده‌اند، جایز نیست که ایشان دوباره مأمور تشکیل کابینه شود. بنابراین به رغم عدم میل شخصی‌شان برای دوباره رئیس‌جمهور شدن، به دلیل خواست حضرت امم(ره) این موضوع را می‌پذیرند، اما شرط ایشان برای نامزدی مجدد این بوده است که نخست‌وزیر را خود انتخاب نمایند که امام(ره) نیز گویا پذیرفته بودند.

ناطق نوری در خاطرات خود از آن روزها می‌گوید:

«وقتی برای بار دوم مقام معظم رهبری به ریاست جمهوری برگزیده شدند، بین ایشان و امام یک بحثی در مورد انتخاب نخست‌وزیر بود، ایشان می‌گفت اگر من رئیس‌جمهور بشوم، در انتخاب نخست‌وزیر هر کسی را که بخواهم، خودم باید تصمیم بگیرم و این علامت را هم امام ظاهرا داده بودند که خود شما تصمیم بگیر، بنابراین ایشان کاندیدا شده بودند.»

اما هاشمی‌رفسنجانی در خاطرات خود می‌گوید:

سه‌شنبه 15 مرداد 1364

در مجلس

«زمزمه‌ای پیچیده که امام به آقای فخرالدین حجازی (نماینده تهران) گفته‌اند، مصلحت نمی‌‌دانند که (آقای میرحسین موسوی) نخست‌وزیر شود و اختلافات شدیدی از این جهت در مجلس است.

شب با آقای خامنه‌ای جلسه‌ای طولانی داشتیم، درباره کابینه آینده، ایشان مایل نیست که مهندس موسوی (مجدداً) نخست‌وزیر شود. خط اقتصادی ایشان را قبول ندارند. از من توقع دارند که همراهی کنم. قرار شده ایشان این مسئله را با امام در میان بگذارند. مشکل را جدی می‌بینم، دو سلیقه در مورد وزرا و برنامه‌ها (رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر) در طول چند ماه گذشته، نتوانسته‌اند در مورد سه وزیر دفاع، برنامه و بودجه و راه و ترابری توافق نمایند...»

پس از برگزاری انتخابات نیز، ایشان به مشهد رفته و سخنانی ایراد فرمودند که حاکی از تمایل به تغییر نخست‌وزیر بود. از سخنرانی ایشان در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری در جماران نیز این موضوع استنباط می‌شد.

دو نامه برای بقا

اما پس از این زمینه‌ها مبنی بر اینکه رئیس‌جمهور نمی‌‌خواهد میرحسین را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند، 135 نفر از نمایندگان مجلس در نامه‌ای به امام(ره) با بیان اینکه «جریانی خاص و گسترده و طیفی معلوم و مشخص، تغییر دولت را حمایت و همراهی می‌کند» تهدید کردند که «چون دولت جدید تجربه و تلاش و امکانات فراوان‌تری ندارد و از داشتن اکثریتی قاطع در مجلس و بین مردم برخوردار نیست، به موفقیت‌های لازم دست نخواهد یافت و در نتیجه کشور دچار بحران می‌شود.»

امام خمینی(ره) در 5 مهر ماه 1364 در پاسخ به این نامه فرمودند: «با تشکر از حضرات آقایان، اینجانب چون خود را موظف به اظهارنظر می‌دانم، به آقایانی که نظر خواسته‌اند، از آن جمله جناب حجت‌الاسلام آقای مهدوی و بعضی آقایان دیگر، عرض کردم آقای مهندس موسوی را شخص متدین و متعهد و در وضع بسیار پیچیده کشور، دولت ایشان را موفق می‌دانم و در حال حاضر، تغییر آن را به صلاح نمی‌دانم، ولی حق انتخاب با جناب آقای رئیس‌جمهور و مجلس شورای اسلامی محترم است.»

همچنین ناطق نوری درخصوص معرفی دوباره میرحسین از نامه فرمانده سپاه به امام و تغییر نظر امام سخن می‌گوید: «چند روزی که گذشت، نظر امام عوض شد. علتش این بود که گویا آقای «محسن رضایی» به عنوان فرمانده سپاه خدمت امام رسیده و گفته بود که موقعیت آقای موسوی در جنگ و بین جوان‌ها به گونه‌ای است که اگر ایشان نخست‌وزیر نشوند، جنگ لطمه می‌خورد. طبیعی است که برای امام در آن روزها هیچ‌چیز حیاتی‌تر از مسئله جنگ نبود، بنابراین بعد از گزارش محسن رضایی، لحن امام عوض شد... کم‌کم به حاج احمدآقا و دیگران فرمودند که «آقای مهندس موسوی معرفی شود. مقام معظم رهبری در مقام رئیس‌جمهوری در یک محذوریت عجیبی قرار گرفته بودند. از یک طرف احساس می‌کرد از نظر شرعی و وظیفه به مصلحت کشور نیست، مهندس موسوی را معرفی کند و از طرف دیگر نظر امام آقای موسوی بود.»

در ادامه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای که از نظر شرعی به صلاح کشور نمی‌دانستند که دوباره میرحسین موسوی را معرفی کنند، برای امام (ره) نامه‌ای را می‌نویسند و در آن از ایشان می‌خواهند تا نظراتشان را حکم کنند، زیرا از نظر ایشان صلاح در انتخاب مجدد موسوی نبوده است. ناطق نوری در ادامه خاطرات خود از آن روزها چنین روایت می‌کند:

«بنابراین برای حضرت امام نامه‌ای نوشتند که اگر حضرتعالی تشخیص می‌دهید که باید مهندس موسوی را معرفی کنم، حکم کنید، شما رهبر هستید. شما روز قیامت جواب دارید، ولی من جواب ندارم کسی را که مصلحت نمی‌دانم، نخست‌وزیر کنم، مگر اینکه حکم ولی‌فقیه بالای سر او باشد. حضرتعالی حکم کنید تا من ایشان را بگذارم»، امام(ره) هر فرمودند: من حکم نمی‌کنم. من حرف خودم را می‌زنم. بن‌بست عجیبی پیش آمده بود.»

هاشمی‌رفسنجانی هم در اینباره در خاطرات خود اشاراتی دارد:

دوشنبه 21 مرداد

احمدآقا هم آمد و به طور مفصل مذاکرات آقای خامنه‌ای و امام را درباره نخست‌وزیر آینده گفت‌ و گفت نظر امام این است که تعویض مهندس موسوی به مصلحت نیست و مایلند که این نظرشان گفته شود؛ درست برخلاف نظر آیت‌الله خامنه‌ای، پس از مشاوره به این نتیجه رسیدیم که اگر نظر امام این باشد، باید بر همین روال عمل شود. ولی آقای خامنه‌ای اگر اختیار داشته باشد، به هیچ‌وجه حاضر نیستند که نخست‌وزیری ایشان را بپذیرند و می‌گویند فقط در صورت حکم امام حاضرند ایشان را معرفی نمایند و در این صورت در کارها دخالت نخواهند کرد و وزرا را هم به میل آقای موسوی تصویب می‌کنند. به هر حال مشکل بزرگی در پیش داریم...

حجت‌الاسلام هاشمی‌رفسنجانی می‌افزاید: «نظر آقای خامنه‌ای این است که اینها خوب کار نکرده‌اند و جایز نیست دوباره مامور تشکیل کابینه شوند. زمان طولانی بحث کردیم، ولی به نتیجه نرسیدیم...

یک‌شنبه 4 شهریور

عصر آقای محمد یزدی و سیدجعفر کریمی از طرف جامعه مدرسین آمدند و برای تغییر دولت آقای موسوی از من استمداد کردند. مشکلات را گفتم. گفتم نظر امام با آقای موسوی است و نمی‌شود با آن مخالفت کرد.

دوشنبه 7 شهریور

وزیر امور خارجه... با توجه به اظهار امام که مصلحت نمی‌دانند آقای موسوی عوض شود، گفت: به آیت‌الله خامنه‌ای بگویم که اسم آقای ولایتی را به عنوان نخست‌وزیر مطرح نکنند و حاضر نیست در این شرایط مسئولیت را بپذیرد.

عصر آقای ناطق آمد. ایشان هم درباره همین موضوع صحبت کرد و اصرار داشت که امام را باید راضی کرد. طرفدار نخست‌وزیر شدن آقای علی‌اکبر ولایتی است...

وی ذیل تاریخ 25 شهریور نیز از مراجعه بهزاد نبوی و محسن نوربخش به او و اظهار نگرانی آنها از احتمال تعویض دولت یاد کرده و می‌نویسد: «از من خواستند دخالت کنم و مانع میرحسین شوم.»

سازمان مجاهدین انقلاب و میرحسین موسوی

چنانکه در خاطرات هاشمی‌رفسنجانی از سال 60 نیز قبلا ذکر شده بود، پس از انتخابات سومین دوره ریاست جمهوری که طی آن آیت‌الله خامنه‌ای به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شدند، سازمان مجاهدین انقلاب و در رأس آن بهزاد نبوی تلاش زیادی کردند تا میرحسین موسوی به عنوان نخست‌وزیر معرفی شود. بنابراین بعد از آنکه دکتر ولایتی به عنوان نخست‌وزیر به مجلس اول معرفی شد، سازمان مجاهدین و به طور مشخص بهزاد نبوی در مجلس تلاش کردند تا زمینه رای نیاوردن آقای ولایتی را مهیا نمایند که البته موفق نیز شدند و پس از آن غرضی هم نتوانست رای اعتماد از مجلس بگیرد، سرانجام میرحسین موسوی که سازمان اصرار زیادی برای نخست‌وزیری او داشت، به عنوان نخست‌وزیر دولت سوم انتخاب گردید.

در طی سال‌های دولت سوم، چپ‌ها و علی‌الخصوص بهزاد نبوی تلاش فراوانی کردند تا طیفی را که از نظر فکری در دولت به رئیس‌جمهور نزدیکتر هستند، از دولت خارج نمایند. چنان که سر آخر در نیمه عمر کابینه اول موسوی (سال 1362) عسگراولادی در اعتراض به دخالت‌های میرحسین موسوی و بهزاد نبوی از وزارت بازرگانی استعفا داد؛ احمد توکلی دیگر وزیری بود که ماندن در دولت را تاب نیاورد و از وزارت کار استعفا داد. نتیجه کار چنان شد که ولایتی، ناطق‌نوری، رفیق‌دوست، پرورش، عسگراولادی و مرتضی نبوی نامه‌ای خطاب به رهبر انقلاب نوشتند و در آن گفتند: «عده‌ای در دولت، به دنبال دولتی کردن مردم هستند و عده‌‌ای به دنبال مردمی کردن دولت.»

ناطق‌نوری حتی یک بار در دیدار هیئت دولت با امام میکروفن را گرفت و گفت: «طرحی که آقایان درباره بانک دارند، اصلا بویی از بانک اسلامی نبرده است.»

البته میرحسین موسوی نیز از نظر فکری و عملی با چپ‌ها همگام‌تر بود و چنانکه قبلا نیز ذکر شد تأکید بر اقتصاد بسته، محدود بودن سقف دارایی، دولتی‌سازی گسترده، حجیم کردن دولت و... موجب شد هفت نفر از اعضای کابینه در اواسط سال 62 تصمیم به استعفا بگیرند. میرحسین در دولت ششم با تلاش سازمان مجاهدین، کابینه‌ای نسبتا یکدست انتخاب نمود که عمدتا از طیف موسوم به چپ‌ها بودند.

این انحصارگرایی در همان موقع مورد انتقاد رئیس‌جمهور نیز قرار گرفت، ایشان در میان جمعی از اعضای سابق حزب جمهوری اسلامی می‌گوید: «اینها آنقدر انحصارطلب هستند و جز خودشان هیچکس را حاضر نیستند بپذیرند، تا به حال چندین بار هم ریاست جمهوری را زیر سؤال برده‌اند مثلا در همین مسافرت به حراره که هر انسان بی‌تفاوتی هم از این مملکت می‌فهمید که چقدر آبرو برای جمهوری اسلامی بود ولی یکی از اینها اصل سفر را هم زیر سؤال برده که این مسافرت چه لزومی داشته در حالی که این همه هم ارز و دلار خرجش گردیده است، آیا بهتر نبود که صورت نمی‌گرفت؟

به هر حال چند بار خواسته‌اند که هیئت دولت را تغییر دهند و همه وزرا را یکدست مثل خودشان کنند که من مخالفت کرده‌‌ام و البته اگر چنین می‌شد ضربه سختی بود».

به هر حال چنانکه در خاطرات هاشمی‌رفسنجانی نیز ذکر گردید، در سال 64 نیز پس از آنکه سازمان مجاهدین متوجه می‌شود که دیگر رئیس‌جمهور حاضر نیست که میرحسین موسوی را به عنوان نخست‌وزیر معرفی کند، بار دیگر فعالیت‌های بهزاد نبوی و چند نفر دیگر از اعضا آغاز گردید تا زمینه معرفی مجدد مهندس موسوی برای نخست‌وزیری فراهم گردد.

البته نباید از نظر دور داشت که در آن موقع برخی از اعضای سازمان، اصلا وجهه مناسب و مثبتی در میان نیروهای اصیل انقلاب نداشتند. مثلا مخالفت بعضی از اعضای سازمان مانند بهزاد نبوی با نظرات آیت‌الله راستی کاشانی (نماینده امام خمینی(ره) در سازمان مجاهدین که البته به درخواست خود اعضای سازمان از امام به سازمان آمده بود) که منجر به انحلال سازمان هم شد نشان داد که این طیف تا چه اندازه در مدعای خود مبنی بر حرکت در خط امام صداقت دارند، البته بیان جملات و نظراتی مانند اینکه: «امام در مسائل فقهی مجتهد است و من در مسائل سیاسی» آب پاکی را روی دست تمام ناظران سیاسی ریخت و نشان داد که قرائت این جماعت از خط و راه امام تا چه اندازه از واقعیت این راه دور است. علاوه بر این:

- ماجرای رابطه بهزاد نبوی با مصطفی شعاعیان (کمونیست معروف) قبل از انقلاب

- ماجرای اشتغال وی در شرکت بریچ آمریکایی، پیمانکار ساخت و نصب دستگاه‌های شنود الکتریکی در مرز ایران و شوروی

- نقش وی در تنظیم بیانیه ذلت‌بار الجزایر

- نقش وی در ماجرای مک‌فارلین

- میزان اطلاع وی از اقدامات کشمیری در ربایش اسناد سری آمریکایی‌ها بعد از انقلاب از مرکز اطلاعاتی ارتش و...

- ماجرا عضویت پدر و عموی وی در لژ فراماسونری (لاینز) در سبزوار و نصب آشکار علامت فراماسونری به سینه

و مهمتر از همه نقش وی در تعیین تابوت خالی به عنوان «کشمیری» و قصد شهید جلوه دادن کشمیری، عامل انفجار دفتر نخست‌وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر)، از جمله مواردی است که توجه به آنها آشکارکننده بسیاری از حقایق است.

در ماجرای تعیین تابوت خالی برای کشمیری، بهزاد نبوی و خسرو تهرانی چند وقتی هم در زندان بسر بردند اما به دلیل شرایط ناشی از جنگ آن موقع و حفظ آرامش مردم امام حکم توقف پرونده (و نه تعلیق آن را) صادر کردند، نکته جالب توجه آنکه بعدها وقتی در سال 1377 شهید اسدالله لاجوردی قصد پیگیری مجدد این پرونده را داشت به شهادت رسید.

با توجه به مطالب ذکر شده، سؤال اصلی این است که چرا سازمان مجاهدین و به خصوص بهزاد نبوی اینقدر برای نخست‌وزیر شدن موسوی چه در دور اول و چه در دور دوم تلاش می‌کردند؟ و برای چه از انتخاب نشدن مجدد، موسوی اظهار نگرانی می‌کنند؟

درست است که طبق روایت تاریخ، میرحسین به عنوان یکی از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، رابطه ارگانیک با سازمان مجاهدین انقلاب نداشته است اما باید توجه نمود که ویژگی بارز و برگزیده طیف سازمان مجاهدین و دیگر گروه‌های شبیه به این سازمان نظیر کارگزاران سازندگی، آن است که به خوبی می‌دانند چگونه رابطه خود را با مسئولان رده بالا و کسانی که اکنون در متن قدرت قرار دارند، تعریف نمایند.

به جز دوران دولت نهم که به طور نسبتا خوبی ریشه این افراد از سازمان‌های دولتی خشکانده شد تقریبا در تمامی دوره‌ها آنها جزء افراد اصلی و بدنه کلیدی تمامی دولت‌ها به خصوص دولت سوم و چهارم که میرحسین موسوی در آن نخست‌وزیر بود و همچنین دولت اصلاحات که خاتمی رئیس آن بود قرار داشتند، و این همه به رغم آن است که با بررسی کارنامه سازمان مجاهدین می‌توان به خوبی دریافت که در مرامنامه آنها تغییری رخ نداده است اما دولت‌هایی که آنها در آن از اعضای ارشد محسوب می‌شدند گفتمان چندان مشابهی نداشتند، پس چرا اعضای سازمان در همه این دولت‌ها جزء عناصر کلیدی بوده‌اند؟ پاسخ همان مهارت این طیف در برقراری ارتباط با شخصیت‌ها، به خصوص افرادی که در برخوردهای صریح و قاطع ضعیف‌تر هستند، می‌باشد.

بی‌شک هنوز سخنان آقای خاتمی در نشست معروف به جماران که قبل از نوروز 88 برگزار شد، در خاطرمان هست آنجا که از اطرافیان خود به شدت گلایه نمود و به انتقاد از کسانی پرداخت که خاتمی را برای اهداف قدرت‌پرستانه خود می‌خواستند و وقتی او را در پیشبرد اهدافشان ضعیف دیدند، بر شیپور عبور از خاتمی دمیدند، بنابراین باید در نزدیکی این طیف با هر شخص مسئولی بسیار تیزبین بود، شاید دلیل عدم اقبال آنها با مهدی کروبی در انتخابات کنونی نیز از همین منظر قابل تحلیل باشد، چرا که تجدیدنظرطلبان به خوبی می‌دانند که کروبی کسی نیست که به درخواست‌های افراطی آنها جواب مثبت دهد.

در مراجعه به گذشته نیز می‌توان مشاهده کرد که متأسفانه ضعف در برخوردهای صریح و قاطع و نفوذپذیر بودن میرحسین و داشتن زمینه‌های فکری مشترک با جریان چپ چه در دوران کنونی و چه در زمان نخست‌وزیری‌اش باعث نزدیکی و حمایت خاص این طیف از میرحسین شده است، اینان همه کسانی هستند که آقای خاتمی روزی خطاب به آنها گفت از اردوگاه اصلاح‌طلبان صدای دشمن به گوش می‌رسد.

چنانکه در بیانیه سازمان در حمایت از میرحسین موسوی در انتخابات 88 نیز آمده بود آنها شرط‌هایی را تعیین کردند که اگر میرحسین موسوی به دنبال آنها باشد، از وی حمایت خواهند کرد که البته در بیانیه سازمان آمده است می‌دانیم این مطالب مواضع شما نیز می‌باشد.

بنابراین راهبرد سازمان برای نزدیکی به میرحسین در زمان انتخابات بسیار واضح بود و آن بازگشت به عرصه قدرت و شروع دوباره فعالیت‌های سیاسی انحصارگرایانه مانند آنچه در دوران نخست‌وزیری میرحسین کردند یا شروع فعالیت‌های سیاسی تجدیدنظرطلبانه است که در دوران خاتمی و مجلس ششم کردند.

البته حمایت سازمان مجاهدین از کاندیداتوری میرحسین در انتخابات در حالی صورت گرفت که چندی پیش از آن، اعضای این سازمان تعابیر زشت و ناپسندی را درباره میرحسین استفاده کرده بودند مثلا بهزاد نبوی گفته بود «میرحسین از خاتمی ترسوتر است» یا برخی دیگر میرحسین را «دیرحسین» یا «هندوانه سربسته» نامیدند. حال چه شده که همه آنها در قامت حامیان میرحسین درآمده‌اند، جواب این سؤال را حتما باید در مذاکرات میرحسین با آنها و قرار و مدارهای احتمالی جست‌وجو نمود.

اتمام حجت

پس از بیان رابطه و تعامل سازمان مجاهدین با میرحسین، به داستان انتخاب مجدد میرحسین به عنوان نخست‌وزیر بازگشته و ماجرا را از زبان ناطق‌نوری پی می‌گیریم.

ناطق‌نوری در ادامه ماجرای معرفی نخست‌وزیر، مطلبی را بیان می‌کند که در واقع ختم غائله پیش آمده می‌باشد که در آن به نوعی مهر تأیید دیگری بر ولایت‌پذیری تام مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری ایشان می‌باشد.

حجت‌الاسلام ناطق‌نوری در خاطراتش با بیان اینکه به اتفاق حضرات آیات مهدوی‌کنی، جنتی و یزدی برای گشودن گره از این مشکل به خدمت امام(ره) رسیدیم، می‌نویسد: امام(ره) در پاسخ به ضرورت حکم کردن ایشان می‌فرمایند: «من حکم نمی‌کنم، اما من به عنوان یک شهروند حق دارم نظر خودم را بدهم یا خیر؟ من به عنوان یک شهروند، اعلام می‌کنم که انتخاب غیر از ایشان، خیانت به اسلام است.»

وی چنین ادامه می‌دهد: «این جمله را که ایشان فرمودند، همه چیز روشن شد و واقعاً معلوم شد که موضوع چقدر عمق دارد. پس از اینکه فهمیدیم نظر قطعی امام، مهندس موسوی است، در محل دفتر ریاست جمهوری خدمت آقای خامنه‌ای رفتیم و ماجرا را خدمت ایشان شرح داده و گفتیم این دیگر حکم است. امام فقط لفظ حکم را نگفتند. امام تا آخر ایستاده است. اینکه ایشان می‌فرمایند جز موسوی خیانت به اسلام است، حکم است. آقای خامنه‌ای فرمودند برای من اتمام حجت شد؛ بنابراین تصمیم گرفتند و مهندس موسوی را برای نخست‌وزیری مجدد معرفی کردند.»

روز رأی‌گیری

هاشمی‌رفسنجانی از روز رأی‌گیری چنین روایت می‌کند:

یکشنبه 21 مهر

اولین دستورمان رأی‌گیری برای دولت بود. شرکت نمایندگان در جلسه کم‌سابقه بود. 261 نفر از مجموع 267 نفر نماینده آمده بودند. 162 موافق، 73 مخالف و 26 نفر ممتنع بودند. 99 رأی مخالف و ممتنع که [به رغم تذکر قبلی] برخلاف نظریه امام بود، باعث ناراحتی شدید اکثریت نماینده‌ها شد و وسیله‌ای برای بدنام شدن و ضد ولایت فقیه معرفی شدن جریان محافظه‌کار گردید. بعضی این را از اشتباهات بزرگ سیاسی آنها می‌خوانند.

نقطه مثبت آنها تعبد آنها بود که با این رأی‌ از دستشان ممکن است گرفته شود و خود آنها این را وظیفه‌شناسی نمایندگی می‌دانند و فکر می‌کنند امام هم راضی نیستند نماینده برخلاف نظرش رأی بدهد.

ماجرای 99 نفر و صدمین آنها

اما پس از رأی‌گیری درباره نخست‌وزیری میرحسین موسوی، جریان موسوم به چپ که عمده مجلس در دست آنها بود فشارها و تهمت‌های زننده‌ای را علیه آن 99 نفر به وجود آوردند، این تندروی‌ها و کج‌رفتاری‌ها تا بدانجا بود که خود امام خمینی(ره) تصمیم گرفتند تا در مقابل آنان به نوعی بایستند و غائله را ختم نمایند.

و اما روایت هاشمی‌رفسنجانی از این مقطع تاریخ:

دوشنبه 22 مهر

احمدآقا آمد و گفت: امام آماده‌‌اند برای ختم غائله‌ای که در اثر مخالفت 99 نماینده مجلس با نظر امام درخصوص نخست‌وزیر ایجاد شده، با نمایندگان ملاقات نمایند. قرار شد روز چهارشنبه به ملاقات برویم و مطالبی که امام به آقای خامنه‌ای درباره عدم مخالفت با دولت و طرد افراد ناباب گفته‌اند، نقل کرد و گفت: آقای رئیس‌جمهور پذیرفته‌اند. درباره وزرای پیشنهادی آقای میرحسین موسوی هم مذاکره کردیم.

سه‌شنبه 23 مهر

قبل از جلسه رسمی به نمایندگان اطلاع دادم که فردا به ملاقات امام می‌رویم؛ خوشحال شدند. بعد از تنفس به دفترم آمدم.

چهارشنبه 24 مهر

امام فرمودند: من قبلا از آقایانی که زحمت دادم، معذرت می‌خواهم، لکن بعضی مسائل هست که موجب شد من به خدمت‌ آقایان برسم و آن چیزی که تکلیفم هست، عرض کنم. اولا که هیچ نگرانی‌ای در این مسائل نیست و من تأیید می‌کنم مجلس را و همیشه سفارش می‌کنم به ملت که مجلس را باید تأیید کنند و مجلس از ارگان‌هایی است که لازم است بر همه ما که او را تأیید کنیم و هیچ‌کس حق ندارد که راجع به مجلس جسارتی بکند و مجلس حقش است که موافق و مخالف داشته باشد و ممتنع و یک مسئله‌ای است که همیشه باید در مجلس باشد و این امری است که گذشت و در او هیچ صحبتی نیست. آن چیزی که موجب زحمت آقایان است، این است که ما راجع به آتیه صحبت کنیم، گذشته گذشته است.

همچنین علی‌اکبر ناطق‌نوری در خاطرات خود ضمن توصیف آنچه در دور دوم ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای روی داده است به بیان افراط‌گری‌های طیف مقابل که همان چپ‌ها (همفکران مهندس موسوی) بودند، می‌پردازد.

«آیت‌الله خامنه‌ای که در نظر داشت یکی از آقایان ولایتی، غرضی و میرسلیم را برای نخست‌وزیری و تشکیل کابینه به مجلس معرفی نماید با این پاسخ و مخالفت نمایندگان روبه‌رو شده، بنابراین به رغم میل باطنی و اینکه مجلس به فرد پیشنهادی ایشان رأی مثبت نخواهد داد، آقای موسوی را برای بار دوم به مجلس معرفی نمود که ابتدا به صورت شفاهی و به دنبال درخواست آقای هاشمی‌رفسنجانی... صورت گرفت و نمایندگان مجلس شورای اسلامی در جلسه علنی 179 مورخ 1364/7/21 با 162 رأی موافق از 262 نفر عده حاضر در جلسه به نخست‌وزیری مجدد آقای مهندس میرحسین موسوی رأی اعتماد دادند و 73 نفر نیز رأی مخالف و 26 نفر هم رأی ممتنع (که در حقیقت مخالف محسوب می‌شوند) دادند و به 99 نفر معروف شدند.»

اسامی برخی از معروفترین افرادی که رأی عدم اعتماد به آقای موسوی دادند، عبارت است از:

محمد یزدی، احمد آذری‌قمی، ابراهیم اسرافیلیان، سیدمحمد خامنه‌ای (برادر آیت‌الله خامنه‌ای)، سعید امانی‌همدانی، اسدالله بادامچیان، محمدرضا باهنر، مریم بهروزی‌زعفرانی، احمد بهشتی، سیدرضا تقوی، محمدناصر توسلی‌زاده، سیداحمد حسینی‌سیرجانی، سیدمهدی حسینی‌نژاد، قربانعلی دری‌نجف‌آبادی، سیدمحمود دعائی، حسن روحانی، محمدهاشم رهبری، موسی زرگر، حجت‌الله زمانی، احمد زمانیان، سیدرضا زواره‌ای، محمداسماعیل شوشتری، سیدمحمدمهدی طباطبائی، محمدهادی عبدخدائی، جلال‌الدین فارسی، غلامرضا فدائی، اسماعیل فردوسی‌پور، مرتضی فهیم‌کرمانی، محسن مجتهدشبستری، سیدابوطالب محمودی، علی موحدی‌ساوجی، محمدعلی ‌موحدی‌کرمانی، سیدحسین موسویانی، سیدمجتبی میرجعفری، میرابوالفضل موسوی‌تبریزی، سیدکمال‌الدین نیک‌روش، علی رحم‌یوسف‌پور و... .

با من 100 نفر هستیم

اما ادامه نارضایتی رئیس‌جمهور وقت از روند دولت میرحسین موسوی و تندروی‌ها و تکروی‌های افراطی جریان چپ در دولت جدید و مجلس و همچنین هتاکی‌های مجدد علیه آن 99 نفر،‌ اعتراض رئیس‌جمهور را برمی‌انگیزد.

آیت‌الله خامنه‌ای طی سخنانی (در سال 1365) در جمع 650 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی تهران و شهرستان‌ها به مناسبت سالگرد تشکیل حزب به انتخاب مهندس موسوی و رأی 99 مخالف وی در مجلس شورای اسلامی اشاره نموده و خود را صدمین آنها دانسته‌اند.

ایشان در آن جمع می‌گویند:

«... امروز باید گفت که متأسفانه مردم ما هم تا عمقشان ریشه این اختلافات رفته و دودستگی و چنددستگی در بین آنها به وجود آمده است و اگر بخواهیم یک تقسیم‌بندی از این افکار و عقاید داشته‌ باشیم حتی در مجلس باید گفت که دسته‌ای هستند که بیشتر به دستورات شرعی مقید می‌باشند و دسته دیگری هستند که شعاری‌تر عمل می‌کنند و بیشتر به شعار می‌گذرانند و دسته سوم که باید گفت آنها غوغاگر هستند و البته ضمن اینکه در هر دسته افرادی پیدا می‌شوند که خیلی هم ممکن است خوب باشند و مخلص اما متأسفانه اختلاف‌نظر در بین ایشان هست و البته گاهی هم افرادی گرچه به نظر می‌رسد از یکی از این دسته‌ها باشند ولی وقتی به نظرشان دقیق می‌شویم خواهیم دید که نظرشان مثل دسته دیگری است اما آن دسته غوغاگر که در مجلس هم مشخص هستند بسیار هم انحصارطلب هستند و همانطور که می‌بینید حاضر نیستند حتی یک نفر اگر هم‌عقیده ایشان نیست در آنجا یا جاهای دیگر حضور داشته باشند و سر هر موضوعی سر و صدا راه بیندازند مثلا در مورد آن 8 نفر می‌بینید که چگونه عمل می‌کنند که البته باید گفت 8 نفر بهانه است (منظور سؤال 8 نفر از نمایندگان درخصوص مسائل خارجی از وزیر امور خارجه که امام خمینی(ره) با توجه به شرایط بحرانی سال 1365 به آنها خطاب «فأین تذهبون» فرمود)... اینها آن 8 نفر را بهانه کرده‌اند مثلا آن پسرک آقای فهیم کرمانی را و آن هشت نفر را زیر سؤال می‌برد در حالی که اصلا او با ایشان که از سال 42 به مبارزه مشغول بوده قابل قیاس هست؟ و بهانه‌اش هم این است که مثلا پسر یکی از نزدیکانش در سپاه (پاسداران انقلاب اسلامی) خدمت می‌کند و اینها در حقیقت با 99 نفر مخالف هستند که چندی پیش من به یکی از آنها که دائم 99 نفر را زیر سؤال می‌برد، گفتم اگر ساکت ننشینی خواهم گفت که اینها 99 نفر نیستند و با من 100 نفر هستیم»

کابینه دوم

کابینه دوم میرحسین موسوی نسبت به کابینه دولت قبلی، بسیار یکدست‌تر شد چون در اواخر کابینه اول و ابتدای کابینه دوم افرادی که نگاه راست سنتی به اقتصاد داشتند، جای خود را به افراد تازه‌تری دادند. احمد توکلی جای خود را به ابوالقاسم سرحدی‌زاده که از خانه کارگر برخاسته بود، داد. مرتضی نبوی رفت و جای خود را به محمد غرضی داد. به جای حبیب‌الله عسگراولادی هم ابتدا جعفری و سپس وهاجی آمدند. رضا اکرمی نیز به جای پرورش، وزیر آموزش و پرورش شد.

علی‌اکبر محتشمی‌پور هم به جای ناطق نوری نشست. دولت موسوی چپ‌گراتر شد و کابینه ائتلافی به سمت یکدست شدن پیش رفت.

اسامی اعضای کابینه دوم میرحسین موسوی

1- علی‌اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه

2- حسن حبیبی، وزیر دادگستری

3- محمد غرضی، وزیر پست و تلگراف و تلفن

4- مسعود روغنی زنجانی، وزیر برنامه و بودجه

5- محمدرضا آیت‌اللهی، وزیر معادن و فلزات

6- سیدمحمد خاتمی، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی

7- محمدجواد ایروانی، وزیر اقتصاد و دارایی

8- محمد فرهادی، وزیر فرهنگ و آموزش عالی

9- سعیدی‌کیا، وزیر راه و ترابری

10 غلامرضا آقازاده، وزیر نفت

11- محمد ری‌شهری، وزیر اطلاعات

12- محمدحسین جلالی، وزیر دفاع

13- غلامرضا شافعی، وزیر صنایع

14- جواد سرحدی‌زاده، وزیر کار و امور اجتماعی

15- علی‌اکبر محتشمی‌، وزیر کشور

16- بهزاد نبوی، وزیر صنایع سنگین

17- سراج‌الدین کازرونی، وزیر مسکن و شهرسازی

18- غلامرضا مرندی، وزیر بهداشت، درمان و...

19- شمخانی، وزیر سپاه پاسداران

20 فروزش، وزیر جهاد سازندگی

21- زنگنه، وزیر نیرو

22- کلانتری، وزیر کشاورزی

نامحرمان انقلاب در دولت

حضور برخی افراد خاص که سابقه آشکاری در خلاف جریان انقلاب و جمهوری اسلامی داشتند و اکثر آنها نیز وابسته به طیف فکری چپ محسوب می‌شدند، باعث شده بود تا پای نامحرمان انقلاب به بدنه دولت باز شود، رفتارهای انحصارطلبانه آنها که در بیانات رئیس‌جمهور وقت نیز ذکر شد، گوشه‌ای از کجروی‌های فراوان آنها در زمان نخست‌وزیری میرحسین موسوی بود. اما علاوه بر برخی وزرا، حضور برخی مشاوران نخست‌وزیر نیز در آن زمان تعجب همگان را برانگیخته بود. محسن کنگرلو - مشاور امنیتی رئیس‌جمهور - یکی از آنان محسوب می‌شد.

جایگاه فوق‌العاده حساس وی در دولت که باید ملجأ و پناه اطلاعاتی نخست‌وزیر باشد، شدت ضربات ناروای او به انقلاب را دوچندان می‌کرد. وی که به شدت در بحث‌های امنیتی به موسوی نزدیک بود با سوءاستفاده از موقعیت خویش، به برقراری ارتباط با آمریکایی‌ها پرداخت و با همکاری چند نفر دیگر در ماجرای مک‌فارلین یکی از گردانندگان مهم آن ماجرا بود. در ذیل گوشه‌ای از روایت انحراف محسن کنگرلو را با هم مرور می‌کنیم.

محسن کنگرلو

علی هاشمی (برادرزاده اکبر هاشمی‌رفسنجانی) در مصاحبه با شهروند امروز برای تبیین بهتر ماجرای مک‌فارلین چنین می‌گوید:

«در آن زمان در لبنان با شکل‌گیری حزب‌الله و تأثیرگذاری بالای آن و رخ دادن حوادثی همچون ماجرای گروگانگیری، آمریکایی‌ها خود را محتاج مذاکره با ایران می‌دیدند. علاوه بر آن ایران در حال پیشروی در جنگ با عراق بود و از آن طرف عراق هم متحد شوروی در جنگ دو ابرقدرت جهانی محسوب می‌شد و جالب است که به همین دلیل در آن زمان حتی برخی ایران را متحد غرب در منطقه می‌دانستند. بنابراین مجموع شرایط ایجاب می‌کرد که آمریکایی‌ها با قدرتی همچون ایران وارد گفت‌وگو شوند. قدم اولی که آمریکایی‌ها به این منظور برداشتند ارتباطاتی بود که با آقای کنگرلو برقرار شد. آقای کنگرلو، مشاور امنیتی نخست‌وزیر وقت ایران بود. مطابق صحبت‌هایی که بعدها با آقای کنگرلو داشتم و مطالعاتی که کردم اولین تماس‌های آمریکایی‌ها در این مقطع با ایشان صورت گرفته است.»

علی هاشمی در پاسخ به سؤال شهروند امروز که از نتیجه ماجرای مذاکرات آمریکایی‌ها با آقای کنگرلو می‌پرسد، چنین پاسخ می‌دهد:

«ببینید، آمریکایی‌ها در مذاکره خیلی «تهاجمی» برخورد می‌کنند. زمانی که تصمیم می‌گیرند با ایران رابطه برقرار کنند و آقای قربانی‌فر (یکی از دلالان بزرگ اسلحه) شروع می‌کند به رابطه با آقای کنگرلو، این هدف وجود داشته که تا شش ماه دیگر این داستان به یک پروژه کامل و تمام شده بینجامد. آنها با یک زمان کوتاهی می‌خواسته‌اند به اهداف بزرگ برسند و برای همین آقای مک‌فارلین و الیور نورث سریع بلند می‌شوند و به ایران می‌آیند.

دیپلماسی آنها هم دیپلماسی پنهان بود.

محسن رضایی نیز در بازروایی ماجرای مک‌فارلین می‌گوید:

«در ماجرای مک‌فارلین از طرف آمریکایی‌ها وعده‌ها و پیشنهادهایی به دولت ایران از طریق آقای محسن کنگرلو که در آن موقع به دولت هم مشاوره می‌داد، داده شده بود و بعد از آن آقای هاشمی، هدایت ارتباط را برعهده گرفت. به آمریکایی‌ها گفته شده بود شما ابتدا صداقت خود را ثابت کنید بعدا با هم پشت میز مذاکرات بنشینیم. آمریکایی‌ها به واسطه چندین عملیات ناموفق که آن زمان داشتیم فکر می‌کردند ایران نمی‌تواند در جنگ موفق باشد بنابراین گمان می‌کردند اگر در این زمان وارد مذاکره با ایران شوند به راحتی می‌توانند امتیازی را بگیرند. در حقیقت مک‌فارلین قصد داشت با یک شکلات دهان ما را شیرین کند تا در مذاکرات امتیازات مهمی را بگیرد.»

از کتاب شنود اشباح، فصل دهم نفوذ نفاق، صفحه 727

از مصاحبه محقق با منبع(ص):

کنگرلو از فجر اسلامی‌ها بود. مثل علیرضا محسنی و علیرضا معیری و اینها. ظاهرا اونها توی تشکیلات مجاهدین انقلاب نیامدند... . محسن کنگرلو به شدت به میرحسین موسوی در بحث‌های امنیتی نزدیک بود.

توی قصه مک‌فارلین از کلیدهای اولیه و اصلی بود. در تحقیقات استراتژیک هم همراه سعید حجاریان بود.

استعفاهای میرحسین موسوی

میرحسین موسوی سه بار در دوران مسئولیت خود استعفا داد. یک نوبت در اردیبهشت 1363 به خاطر عدم هماهنگی با رئیس‌جمهور و کمبود بودجه، استعفا و تعویض کابینه را پیش کشید که با مخالفت هاشمی‌رفسنجانی مواجه شد و نوبت دوم در تیر 1363 که ماه‌های آغازین مجلس دوم بود خواست تکلیف موارد اختلافی با رئیس‌جمهور وقت را یکسره کند و برای کل دولت رأی اعتماد بگیرد تا مسئله عدم توافقش با وزرای ناهماهنگ مشخص شود و سرانجام در بار سوم با تشدید اختلافات او با اعضای دولت و مجلس سوم که به تازگی از میان همفکرانش شکل گرفته بود اما اینکه به وزرای پیشنهادی او رأی نمی‌داد. وی در 15 شهریور 1367 استعفا کرد.

این استعفا درست در روزهای پس از پذیرش قطعنامه و جو ملتهب پس از آتش‌بس به عرصه مطبوعات کشیده شده بود، بی‌آنکه درباره آن با امام امت مشورتی صورت پذیرد. این بی‌دقتی و خالی نمودن عرصه و پدید آوردن بحران در سال پایانی دولت ششم در شرایطی که انسجام اجتماعی کشور در تهدید بود، سبب رنجش امام و عتاب سخت ایشان گردید، آنچنان که در نامه‌ای خطاب به میرحسین موسوی فرمودند: «حق این بود که اگر تصمیم بدین کار داشتید، لااقل من و یا مسئولان رده بالای نظام را در جریان می‌گذاشتید. در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه وقت گله و استعفاست.

شما در سنگر نخست‌وزیری در چارچوب اسلام و قانون اساسی به خدمت خود ادامه دهید، در صورتی که نسبت به بعضی از وزرا به توافق نمی‌رسید چون گذشته عمل شود. این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود، رأی دهد...» امام در ادامه تصمیم درباره بحث تعزیرات و میزان دخالت دولت در آن را که از دیگر موارد مورد مطالبه موسوی بود، به مجمع تشخیص مصلحت نظام محول فرموده و تصریح کردند: «همه باید به خدا پناه ببریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوء‌استفاده کنند. مردم ما از این‌گونه مسائل در طول انقلاب زیاد دیده‌اند. این حرکات هیچ تأثیری در خطوط اصیل و اساسی انقلاب اسلامی ایران نخواهد داشت.»

نکته سؤال‌برانگیز در مورد این استعفانامه آن است که با عبارت «ملت قهرمان ایران...» شروع می‌شود در حالی که طبق سلسله مراتب اداری شناخته شده - نه تنها در ایران که در تمام جهان - می‌بایستی ایشان نامه استعفای خود را به مقام مافوق یعنی رئیس‌جمهور وقت «آقای سیدعلی خامنه‌ای» تقدیم می‌کردند، اما گویا به دلیل اختلافات مبنایی با رئیس‌جمهور، آقای میرحسین موسوی حتی سلسله مراتب عادی و اداری را نیز فراموش کرده اصلا رئیس‌جمهور را عددی به حساب نیاورده‌اند که نامه را خطاب به ایشان بنویسد.

سؤال بسیار مهمتر و اساسی‌تر اینکه چرا «نخست‌وزیر امام خمینی» و «نخست‌وزیر دوران جنگ» وقتی نامه‌اش از اخبار سراسری رادیو پخش شد، رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی، تازه از استعفای ایشان با خبر گردید؟! و موجب شد تا امام آن نامه تند را خطاب به ایشان بنویسند؟ آیا نخست‌وزیر دوران جنگ و نخست‌وزیر امام خمینی نباید این احترام و ادب را نسبت به ولی نعمت خودش و ولی نعمت تمام مردم انقلاب می‌گذاشت و در این موضوع بسیار مهم پیش از اقدام، از امام استفسار می‌کرد و طبق یک روش عقلی و بدیهی از ایشان رهنمود می‌گرفت؟ آیا ایشان با امام هم دچار اختلاف دیدگاه بوده‌اند که ماجرای استعفای خودش را حتی با امام در میان نگذاشت و در حرکتی که به «استعفای مصدقی» معروف گشت، در آن زمان حساس تصمیم به ترک دولت گرفت!

پروفسور فرامرز رفیع‌پور، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه شهید بهشتی در کتاب مشهور «توسعه و تضاد» خود به انتقاد از عملکرد مهندس موسوی در دوران نخست‌وزیری پرداخته و به هم ریخته بودن سلسله مراتب در دوران دولت مهندس موسوی را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین مشکلات آن دوره دانسته و معتقد است: «در رده‌های مختلف عموما یک مسئول حرف و دستور مافوق خود را قبول نداشت و به آن عمل نمی‌کرد و بدین‌منظور کوشش داشت تا رئیس مستقیم خود را دور بزند.

مثلا رئیس فلان دانشگاه به حرف وزیر علوم توجه نمی‌کرد و کوشش بر آن داشت تا از طریق تماس با نخست‌وزیر و پیوند با وی به اهدافش برسد. نخست‌وزیر نیز گاه به نظارت رئیس‌جمهور توجه کافی مبذول نمی‌داشت و از این طریق ظاهرا موجبات دلگیری وی را فراهم می‌کرد و در چنین مواقعی به امام متوسل می‌شد. در بقیه شئون ادارات نیز کم و بیش چنین شرایطی وجود داشت.»

زمان استعفای مهندس موسوی مصادف بود با پایان حمله مرصاد و آغاز گفت‌وگوهای آتش‌بس بین ایران و عراق. امام خمینی(ره) در حکمی دکتر علی‌اکبر ولایتی (وزیر امور خارجه وقت) را به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات آتش‌بس بین ایران و عراق تعیین کردند و دکتر ولایتی به سرعت عازم نیویورک شد. استعفای میرحسین موسوی همزمان با صبح اولین روز این مذاکرات بود. تأثیرات این استعفا در مذاکرات، بعدها توسط دکتر ولایتی بسیار ناگوار و خردکننده عنوان شد. اگرچه عده‌ای نیز استعفای میرحسین موسوی را ناشی از ناراحتی وی از تعیین ولایتی توسط امام به عنوان نماینده جمهوری اسلامی یاد می‌کنند.

اما نکته‌ای که امروز توجه بسیاری از ناظران سیاسی را به خود جلب نموده، علت حضور جناب میرحسین در رقابت‌های انتخاباتی است.

در مصاحبه مطبوعاتی میرحسین موسوی که در 88/1/17 برگزار شد از ایشان پرسیده شد که چرا در زمان هاشمی و خاتمی شما در صحنه حاضر نشدید ولی الان وارد گود شده‌ای؟ که در جواب گفت: در آن روزها شرایط کشور را مناسب می‌دیدم ولی حالا برای اصلاح امور می‌آیم و شرایط را مناسب نمی‌بینم. ایشان همچنین در دیدار اعضای سازمان (نامشروع) مجاهدین انقلاب اسلامی نیز با اشاره به روند موجود در این دولت، گفته بودند که با وضع موجود جامعه به سوی فروپاشی خواهد رفت. به نظر می‌رسد که باید از ایشان پرسید که آیا واقعا شرایط فعلی آنقدر بحرانی است که جامعه رو به فروپاشی خواهد رفت؟ آیا شرایط زمان هاشمی و خاتمی از الان بهتر بود؟

با توجه به آنچه که آمار و ارقام نشان می‌دهد، پیشرفت‌های کنونی جامعه و ثبات اقتصادی و سیاسی دولت نهم بسیار بالاتر از دولت‌های قبلی است. این آمار را حتی چند وقت گذشته سازمان ملل نیز منتشر کرد که در آن ضریب ثبات سیاسی دولت نهم بسیار بالاتر از دولت اصلاحات بود که در آن آقای میرحسین موسوی مشاور ارشد اصلاحات به حساب می‌آمدند. مقام معظم رهبری نیز بارها گفته‌‌اند که در این دوره است که اندیشه و فکر امام احیا شده است.

اما حتی با فرض جواب مثبت سوال‌هایی که مطرح شد، باز هم باید این سؤال را پرسید که آیا جناب موسوی مرد شرایط سخت است؟

در جواب این مسئله به چند بار استعفای ایشان چه در سال 63 و چه در زمان جنگ اشاره کردیم.

میرحسین موسوی حتی یک بار در زمان بحران (جنگ) به امام راحل نامه نوشت که خسته شده‌ام، امام(ره) نیز در جواب ایشان فرمودند: اگر بنا به خستگی باشد پدر پیرتان از شما خسته‌تر است، بنابراین حتی اگر سخنان باطل آقای موسوی مبنی بر بحرانی بودن شرایط صحیح باشد، بی‌شک ایشان نباید در شرایط کنونی در انتخابات حاضر می‌شدند زیرا کارنامه استعفاهای ایشان و سریع خسته شدنشان در مواقع بحرانی بسیار آشکار است.

پایان نخست‌وزیری و دولت چهارم

اواخر عمر دومین دوره چهار ساله دولت بود که امام خمینی(ره) رحلت کردند و مجلس خبرگان رهبری آیت‌الله خامنه‌ای را به عنوان رهبر انقلاب برگزیدند.

میرحسین موسوی هم در نامه‌ای به رهبر انقلاب خواستار انحلال دولت و برگزاری سریع‌تر انتخابات ریاست‌جمهوری شد اما با نظر آیت‌الله خامنه‌ای قرار شد دولت فعلا کار خود را ادامه دهد تا 6 مرداد ماه 68 که در انتخابات ریاست جمهوری، هاشمی‌رفسنجانی به ریاست جمهوری رسید. البته قانون اساسی هم تغییر عمده‌ای کرد. جایگاه نخست‌وزیر در اصلاح قانون اساسی حذف و اختیارات وی به رئیس‌جمهور اعطا شد.

دولت چهارم با تمام مشکلاتی که در پی تصمیمات نخست‌وزیر و برخی چهره‌های شاخص دولت به وجود آوردند و شرایط را به سمت پذیرش قطعنامه پیش بردند سپری شد، امام دستاوردهای بسیاری نیز داشت. از آن جمله می‌توان به خنثی کردن تبلیغات گسترده بلوک شرق و غرب علیه ایران که از ابتدای انقلاب آغاز شده بود، اشاره کرد که سرانجام به افزایش فشار افکار عمومی جهان در راستای حقانیت جمهوری اسلامی در دفاع مقدس و متجاوز شناخته شدن عراق در سال‌های بعد انجامید. در این دوره، رئیس‌جمهور وقت سفرهای متعددی به کشورهای خارجی داشت که نطق سال 1366 ایشان در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل که در آشکار کردن مظلومیت جمهوری اسلامی و توطئه‌های استکبار علیه انقلاب اسلامی سهم بسزایی داشت، شاخص‌ترین آنها بود.

از مهمترین رویدادهای دوره دوم ریاست جمهوری آیت‌الله خامنه‌ای، می‌توان به پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل که 26 تیر 1367 به وقوع پیوست، بازنگری قانون اساسی و حذف جایگاه نخست‌وزیری و رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در 14 خرداد 1368 اشاره کرد. در پی این رویداد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای توسط مجلس خبرگان رهبری به عنوان رهبر انقلاب معرفی شد. این واقعه کمتر از دو ماه پیش از برگزاری پنجمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رخ داد و به همین جهت ایشان در تاریخ 1368/5/25، پس از 72 روز تصدی توأم رهبری و ریاست‌جمهوری، از سمت ریاست جمهوری استعفا دادند تا شرایط برای استقرار زودتر رئیس‌جمهور جدید مهیا گردد.

دورانی تلخ برای رئیس‌جمهور

در پایان بررسی کارنامه دو دوره نخست‌وزیری میرحسین موسوی باید گفت که اگرچه در آن دوران مقام معظم رهبری، آیت‌الله خامنه‌ای رئیس‌جمهور بوده‌اند اما این دوران یکی از سخت‌ترین ایام برای ایشان بوده است چنانکه هاشمی‌رفسنجانی در مقدمه کتاب امید و دلواپسی می‌گوید:

«من هنوز هم تلخی‌های آن دوران را در ذائقه آیت‌الله خامنه‌ای که گاهی بروز دارد، احساس می‌کنم.»

انحصارطلبی‌های افراط‌گرایانه جناح چپ در یکسان کردن کابینه از طیف خودشان و تلاش برای سیاهنمایی سفرهای عزتمندانه رئیس‌جمهور در همان دوران اعتراضات رئیس‌جمهور را برمی‌‌انگیزد. چنانکه ایشان (در سال 1365) در جمع 650 نفر از اعضای حزب جمهوری اسلامی تهران و شهرستان‌ها به مناسبت سالگرد تشکیل حزب می‌فرمایند:

«اینها آنقدر انحصارطلب هستند و جز خودشان هیچکس را حاضر نیستند بپذیرند تا به حال چندین بار هم ریاست جمهوری را زیر سؤال برده‌اند. مثلا در همین مسافرت به حراره که هر انسان بی‌تفاوتی هم از این مملکت می‌فهمید که چقدر آبرو برای جمهوری اسلامی بود ولی یکی از اینها اصل سفر را هم زیر سؤال برده که این مسافرت چه لزومی داشته در حالی که این همه هم ارز و دلار خرجش گردیده است، آیا بهتر نبود که صورت نمی‌گرفت؟

به هر حال چند بار خواسته‌اند که هیئت دولت را تغییر دهند و همه وزرا را یکدست مثل خودشان کنند که من مخالفت کرده‌ام و البته اگر چنین می‌شد ضربه سختی بود چرا که مثلا به طور نمونه اگر وزیر کشور (سیدعلی‌اکبر محتشمی) را که از این گروه است در نظر آوریم از وقتی که ایشان به وزارت رسیدند تمام استانداران و مسئولان مهم وزارتخانه را تغییر دادند و هم خط خود انتخاب کردند در حالی که زمان برادر محترممان آقای ناطق‌نوری استاندارها از هر خطی بودند.»

لازم به ذکر است که وزیر وقت کشور (سیدعلی‌اکبر محتشمی) دولت میرحسین موسوی، همان کسی است که چند وقت قبل اتهامات تند و زننده‌ای را علیه آیت‌الله مصباح‌یزدی روانه کرد. علی‌اکبر محتشمی‌پور (برادرزن سیدمصطفی تاج‌زاده) در اظهارات اخیر خودش در اصفهان مدعی شد: «فرقه مصباحیه به دنبال ریشه‌کن کردن افکار امام است»، «هیچ تفاوتی بین فرقه مصباحیه و طالبان و جاهلان صدر اسلام وجود ندارد.»

اما دامنه اظهارات عجیب وی به اینجا محدود نشده و در جایی دیگر گفته بود: «نظارت استصوابی با روح قانون اساسی مغایرت دارد» و...

سخنان بی‌پایه وزیر کشور میرحسین موسوی علیه نظارت استصوابی در حالی است که خود وی در هنگامه انتخابات مجلس سوم، چنین نظارتی را اعمال کرده است.

اینکه اعمال چنین نظارتی توسط وزارت کشور وقت تا چه اندازه از سر عمل به تکلیف بوده یا نه، جای بحث و گفت‌وگو دارد چرا که آیت‌الله خامنه‌ای، رئیس‌جمهور وقت با بیان سخنانی از طرح عده‌ای از انحصارگرایان چپ برای قبضه کردن مجلس پرده می‌دارد:

«به هر صورت شما باید دقت کنید به خصوص در مجلس آینده که اینها از همین حالا نقشه دارند که نگذارند غیر از خط خودشان کسی به مجلس راه یابد و شما در هر کجا که هستید نیروهای مؤمن و مخلص را شناسایی کنید و برای مجلس آینده در نظر داشته باشید و ضمنا با این گروه غوغاگر و فتنه‌گر مقابله کنید چرا که اینها غالبا در سخنرانی‌ها و منابر توطئه می‌کنند و مقابله شما این نیست که مثلا به آنها بگویید که ای توطئه‌گر از منبر بیا پایین، بلکه باید دیگر در مجلس سخنرانی یا نماز جماعتی که آنها بنا به توطئه دارند شرکت نکنید.»

دیدگاه سوسیالیستی غلط در اقتصاد و برنامه‌ریزی بر مبنای آن از جمله مسیر اشتباهی بود که در دهه اول پیموده شد. رهبر معظم انقلاب در سال 1387 در جمع دانشجویان شیراز ضمن یادآوری چنین منش‌های اشتباهی فرمودند:

«... در دهه اول، پیشرفت را بسیاری از انقلابیون در الگوی چپ؛ چپ دهه 60، یعنی الگوی گرایشمند به سوسیالیسم می‌دیدند. هر کس هم مخالفت می‌کرد یک تهمتی، لکه‌ای، چیزی متوجهش می‌کردند. یک عده‌ای از مسئولین، دست‌اندرکاران، فعالین عرصه کار در جمهوری اسلامی، نگاهشان نگاه حاکمیت دولت و مالکیت دولت بود؛ خب، این نگاه، ‌نگاه غلطی بود. نگاه به پیشرفت کشور از زاویه دید تفکر شرقی سوسیالیستی چپ محسوب می‌شد؛ این غلط بود. البته غلط بودن این خیلی زود فهمیده شد، حتی آن کسانی که آن روز مروج همین دیدگاه بودند، ناگهان 180 درجه برگشتند! آن افراط حالا به یک تفریط تبدیل شد.»

اکنون به سخنان آیت‌الله خامنه‌ای در میان اعضای حزب جمهوری بازمی‌گردیم. ایشان در ادامه به ابراز نارضایتی از وضع موجود در دولت میرحسین موسوی می‌پردازند و عدم مخالفت خود با آنان را توصیه امام در حمایت از دولت بیان می‌کنند:

«همانطور که گفتم سیاست ما امروز بنا به توصیه حضرت امام حمایت از دولت است و ما بنا نداریم که با دولت مخالفت کنیم بنابراین با همین سیاست و موضعگیری پیش می‌رویم تا اینکه بالاخره دوره و زمانه اینها تمام شود و شما بدانید که اگر دولت کند است و ضعیف است، مثل ماشین کندی است که نمی‌شود سنگ جلویش پرتاب کرد و اعتراض کرد که چرا تند نمی‌روی بلکه در چنین حالتی ماشین را هل داد و ما می‌دانیم که دولت کند است ولی چاره‌ای نیست و باید حمایتش کرد.»

به هر شکل، استعفاهای مکرر نخست‌وزیر و عدم هماهنگی وی با رئیس‌جمهور تا آنجا که خطاب یک استعفانامه رسمی را نیز حاضر نیست به رئیس‌جمهور قرار دهد، کجروی‌های افرادی همچون بهزاد نبوی که در جلسه استیضاح خود در 29 مرداد 1368 و به محاجه طلبیدن نمایندگان در مجلس سوم درخصوص اینکه هر کس پاترول نگرفته، دست بلند کند، همه و همه باعث شد تا به قول هاشمی‌رفسنجانی یادآوری این زمان، باعث تلخی در ذائقه آیت‌الله خامنه‌ای گردد.

آیت‌الله خامنه‌ای در ادامه سخنان خود در جمع اعضای حزب جمهوری به بازروایی ماجرای انتخاب آقای موسوی به عنوان نخست‌وزیر می‌پردازند و بیان می‌کنند که ایشان را شایسته نخست‌وزیری نمی‌دانسته‌‌اند:

«... در انتخاب آقای موسوی من به امام عرض کردم که من ایشان را برای نخست‌وزیری شایسته نمی‌دانم اگرچه که ایشان فردی است مسلمان و متدین و... و من در هر کجا که باشم از ایشان به عنوان یک دستیار استفاده خواهم کرد اما برای نخست‌وزیری انتخاب ایشان را صلاح نمی‌دانم و امام فرمودند که شما هر طور میل دارید عمل کنید و این حق شماست و واقعا این حق من بود البته حق شخصی نبود که اگر حق شخصی بود من از آن می‌گذشتم بلکه حق ریاست جمهوری بود و تکلیفی بود بر دوش من که من نمی‌توانستم نسبت به آن بی‌تفاوت باشم اما بهر حال رفتند خدمت امام و گفتند اگر ایشان کنار رود جنگ لطمه می‌خورد و چون جنگ برای امام بسیار اهمیت دارد بنابراین ایشان هم آنطور نظر دادند در حالی که جنگ هم لطمه نمی‌خورد و...»

اقتصاد سوسیالیستی دولت میرحسین

سالی از عمر دولت میرحسین موسوی نگذشته بود که نگرانی از وضع اقتصادی و رونق کار و بازار به جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی راه می‌یابد. هاشمی‌رفسنجانی از این ماجرا چنین روایت می‌‌کند: «امام هم نگران دولتی شدن امور و فشار بر بخش خصوصی‌اند و آقای عبدالمجید معادیخواه گفت که در دولت روحیه دولتی کردن امور اقتصادی رواج دارد و آقای میرحسین موسوی نخست‌وزیر مقاومت نشان داد. جو جلسه با ایشان موافق نبود.» (پس از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی‌رفسنجانی سال 1361، صفحه 163)

فردای آن روز (7 تیر 1361) عسگراولادی به دفتر اکبر هاشمی‌رفسنجانی رئیس مجلس می‌رود و اختلاف‌نظر در دولت درباره مسائل اقتصادی و لزوم توجه به بخش خصوصی را تشریح می‌کند.

اختلاف نخست‌وزیر و وزیر بازرگانی چنان شدت می‌گیرد که عسگراولادی هفت ماه بعد در جلسه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی از برخورد و روابط دولت با وزارتخانه متبوعش گله می‌کند. راهی با مفارقت عسگراولادی و میرحسین موسوی پیدا نمی‌شود، چنانکه در خاطرات هاشمی آمده است: «[او] معتقد است که دولت برنامه کوتاه کردن دست بازاریان از اقتصاد کشور را دارد و نمونه‌هایی از محدودیت‌های اتاق بازرگانی، کمیته اصناف و... را ذکر کرد و اظهار کرد با کنار رفتن میرحسین موسوی نخست‌وزیر مخالف است ولی باید عملکرد ایشان تعدیل شود.» چپگرایان دولت اما وزرای راست‌مزاج را آماج تیر طعنه حمایت از سرمایه‌داری و بازارمداری قرار می‌دادند؛ بهزاد نبوی بینش عسگراولادی را در امر تجارت، «مانع تحول در امر اصلاح تجارت و خلع ید سرمایه‌داران» می‌دانست.

حبیب‌الله عسگراولادی از ماجرای اختلافات خود با میرحسین موسوی چنین روایت می‌کند: «6 ماه با آقای موسوی، کارمان به خوبی پیش می‌رفت، اما کسانی در اطراف ایشان بودند که مانع می‌شدند ما دو نفر در کنار هم در صحنه حضور داشته باشیم. دوباره از آقای موسوی وقت خواستم و مهندس آقازاده را هم دعوت کردم که حضور داشته باشد. در آنجا به حضور آقای موسوی عرض کردم که من و شما، هدفمان یکی است منتها شکل برخوردمان با هم متفاوت است، بهتر است که شکل برخوردمان را اصلاح کنیم. اما این مسئله محقق نشد.»

وزیر اسبق بازرگانی همچنین به اختلافات دامنه‌دارش با نخست‌وزیر وقت اشاره می‌کند و می‌گوید: «بنده انبارهای کالا را پر کرده بودم و کشتی‌های زیادی را در بندرعباس و بنادر کالا انباشته کرده بودم که برخی از مایحتاج را تا سه سال بعد نیز تأمین کنند. با این همه آقای موسوی در همدان مصاحبه‌ای علیه من کردند و به نقد من مطالبی گفتند که ما چندین کشتی روی آب داریم و خسارت ناشی از تأخیر پیاده شدن کالاها را می‌پردازیم و وزارت بازرگانی و وزیر آن در این زمینه هیچ کاری انجام نمی‌دهد. من خدمت مقام معظم رهبری که در آن زمان، رئیس‌جمهور بودند، پیغام دادم که امکان اینکه من همکاری خود را در این زمینه با آقای موسوی ادامه دهم، برایم ممکن نیست. ایشان سفارش‌ها و نصیحت‌هایی فرمودند. بعد از آن هم جریانی پیش آمد که آقای موسوی به دادستان دادگاه صنفی گفتند که شما می‌توانید وزیر مرا هم تعقیب کنید و مورد بازخواست قرار دهید.»

پایه‌های تبعیض، ظهور سرمایه‌داران جدید

اما این نوع نگاه به اقتصاد که همان تفکر شرقی سوسیالیستی چپ بود، با خود مضرات بسیاری برای کشور به همراه داشت که سرمنشأ فسادهای اقتصادی و شکل‌گیری پایه‌های تبعیض اولیه میان طبقات مختلف اجتماعی گردید و البته نضج یافتن آن در دولت‌های بعدی، متأسفانه همان شکاف طبقاتی است که امروز شاهد آن هستیم. بنابراین به رغم توصیه‌ها و هشدارها بسیاری که توسط کارشناسان به نخست‌وزیر داده می‌شد، دولت همچنان به رویه خود در مورد پرداخت یارانه‌های بی‌حد و حصر و بدون حساب و کتاب به کالاها و اقلام مختلف ادامه می‌داد.

پرداخت سهمیه‌های دولتی، کنترل و نظارت دولتی بر بسیاری از کالاها که هیچ ضرورتی نداشت، چنانکه قبلا ذکر شد، فساد در حیات طیبه انقلاب اسلامی را بسط و گسترش می‌داد. مرتضی نبوی در کتاب خاطرات خود به تبیین بهتر نتایج این سیاست‌های غلط اقتصادی پرداخته و می‌گوید: «ما (جناح راست) نظرمان این بود که کالاهایی که یارانه‌‌ای می‌شود، ضرورت ندارد به همه اقلام گسترش پیدا کند، بلکه مایحتاج ضروری مردم بدین‌صورت باشد، مانند نان و روغن. ما در یارانه‌‌ای کردن به صورت کلی مخالفت نداشتیم، اما معتقد بودیم که باید محدود باشد. این یارانه خود به حرص و ولع در مصرف دامن می‌زند.»

وی در ادامه به چگونگی شکل‌گیری سرمایه‌داران جدید در دوران نخست‌وزیری مهندس موسوی اشاره کرده و می‌گوید:

«در آن سال‌ها که دولت روی یکسری اقلام دست گذاشت، باعث پدید آمدن سرمایه‌داران جدیدی شد. کسانی که شانس داشتند کالاهای یارانه‌ای را خریداری می‌کردند و بعد با قیمت آزاد به فروش می‌رساندند. مثلا یکی از اصرارهای دولت این بود که قیمت ماشین را دولتی نگه دارد، اما ماشین با چند برابر افزایش قیمت به محض خارج شدن از کارخانه‌ای به فروش می‌رسید و این منشأ به وجود آمدن یکسری سرمایه‌داران جدید می‌شد.... نکته دیگر این است که کالاهایی مانند خودرو را چه دلیلی دارد که دولت روی آن دست بگذارد و این شرایط را به وجود آورد. «ایشان همچنین به سهمیه‌هایی اشاره می‌کند که متأسفانه مدیران و مسئولان وزارتخانه‌ها (به خصوص وزارتخانه‌ای تحت امر بهزاد نبوی) فقط از آن بهره می‌بردند و اینها همه به خاطر استفاده از رانت‌های اطلاعاتی توسط مدیران بود:

«در زمان تصدی وزارت صنایع سنگین، توسط آقای بهزاد نبوی سهمیه می‌دادند،‌ به این ترتیب مدیران بالای وزارتخانه‌ها در آن شرایط سخت، صاحب خودرو شدند و طبق هیچ ضوابطی، صرفا به لحاظ اینکه دولت تصمیم گرفته بود که این سهمیه‌ها را به ایشان بدهد، به قیمت دولتی می‌فروختند. البته خود من هم می‌توانستم به راحتی صاحب اتومبیل شوم، اما این کار را نکردم و معاونین وزارتخانه بعضا استفاده کردند.»

مرتضی نبوی در پاسخ به این سؤال که «آیا به دست آوردن سهمیه دولتی مشکل بود؟» به رمزگشایی از منشأ فسادهای مدیران در دوران نخست‌وزیری مهندس موسوی پرداخته و به دو نمونه بارز آن اشاره می‌کند:

«بله، افرادی که ارتباطات خاصی داشتند و با انسان‌های شانس‌داری بودند یا کسانی که توسط عده‌ای واسطه از این سهمیه استفاده می‌کردند، می‌توانستند استفاده کنند. درخصوص نرخ ارز که مهندس موسوی آن را با اصرار تا آخر دولت خودشان، روی 7 تومان نگه داشت، پرونده‌هایی مفتوح مانده کا کسانی ارز گرفتند که کالاهای اساسی بیاورند و نیامده‌اند تسویه کنند، برای اینکه 7 تومان می‌گرفتند و تا قیمت 130 تومان در بازار می‌فروختند، یعنی دلار آزاد 130 تومان بود، در حالی که با قیمت 7 تومان می‌خریدند و آنها مسلما آن را می‌فروختند. عده‌ای از این طریق، سرمایه‌دار شدند و این از نظر اختلافی و نوع برخوردها و توقع‌ها، منشأ فساد در جامعه گردید.

مثال بعدی زمینی است که آن را با قیمت صفر خریداری می‌کردند و وزرا، معاونین و مدیران کل و... از آن استفاده می‌کردند که بنده از آن استفاده نکردم، ولی دیگران استفاده کردند. در آن زمان آقای موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائیه بود که زمانی هم بررسی شد و سر و صدا ایجاد شد، ولی دیگر نتوانستند زمین‌ها را از آنها بگیرند. این دیدگاه را ما ضد عدالت می‌دانستیم.

امروزه در دنیا هم مطرح است که حتی از اطلاعات هم به صورت مساوی استفاده کنند که منشأ رانت نشود زیرا با توجیه عدالت در آن زمان، اطلاعات به دست افرادی خاص می‌رسید.

فلان محافظان شخصی مدیر می‌دیدند که این آقا منزلی نداشت، اما یک مرتبه صاحب خانه شد، در آنها نیز توقع ایجاد می‌شد و این تبعیض به نوعی جزئی از نهاد تصمیم‌گیری گردید.»

وی در پاسخ به این پرسش که «پس شما معتقد هستید در زمان مهندس موسوی، پایه‌های تبعیض شکل گرفت؟» به صراحت این مطلب را تأیید کرده و می‌گوید: «بله، به همین دلیل بعضی از روحانیون ما هم به این لحاظ از صحنه سیاست خارج شدند. مثلا کارخانه‌ای را که مربوط به بنیاد مستضعفین بود، تحت عنوان مؤسسه دریافت می‌کرد، در حالی که اگر مقداری از وسایل آن کارخانه را به فروش می‌رساند، می‌توانست هزینه پرداخت شده آن را بپردازد.»

نارضایتی امام از سیاست‌های اقتصادی دولت

نبوی همچنین از ابراز نارضایتی امام از دولت به خاطر انحصاری کردن فعالیت‌های اقتصادی کشور توسط دولت یاد کرده و با اشاره به صحبت‌های امام در همان دوران جنگ مبنی بر لزوم مشارکت مردم در فعالیت‌های اقتصادی می‌گوید: «من نظرات امام را درباره اقتصاد تهیه کرده بودم که از جمله موارد آن یکی این بود که کارهایی که مردم می‌توانند بکنند، ‌دولت انجام ندهد. در دوران وزارت که ما خدمت ایشان می‌رسیدیم هشداری به دولت آقای مهندس موسوی دادند که «من (امام خمینی) بارها گفتم که مردم در کارها مشارکت کنند، اما این اتفاق نیفتاده است» اما شرایط جنگی شرایطی بود که کنترل دولت، عدم تضعیف دولت و اینکه دولت دغدغه‌ای نداشته باشد تا اینکه کاملا جنگ را تدارک کند،‌ این برای امام اصل مهمی بود.»

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات