جعفر حسنخانی: جریان اصولگرایی باید با کسب تجربه از گذشته، خطر پراگماتیستها را درک نماید و با جدا کردن خط خود از پراگماتیستها و تقابل با آنها مانع استفاده این جریان از عنوان اصولگرایی برای خود شود.
با پایان جنگ تحمیلی و با احساس نیازی که در فضای عمومی جامعه برای بازسازی خرابیها و جبران عقبماندگیها میشد، به نام سازندگی بخشی از نیروهای انقلابی و خط امامی که بیشترشان یا انقلاب اسلامی و آرمانهایش را فهم نکرده بودند و یا درک درستی از تکنوکراتیسم نداشتند، با شعار فنسالاری و شایستهسالاری خود را تکنوکرات نامیدند.
این نیروها که در انتخابات پنجم ریاست جمهوری سکان مدیریت اجرایی کشور را به دست گرفته بودند؛ به نام سازندگی، در سیاستگذاریهای خود لیبرالیسم اقتصادی را دنبال کردند. در نتیجه این سیاستگذاریها 2 تحول مهم در فضای عمومی جامعه و همچنین در میان نخبگان و مدیران شکل گرفت.
تحول اول، آن بود که در بین سیاستمداران و مدیران یا به اصطلاح نخبگان سیاسی جامعه، لیبرالهایی ظهور کردند که در مرکز مطالعات استراتژیک ریاست جمهوری دولت تکنوکراتها رشد و نمو یافته و به دنبال دموکراسیخواهی الیتیستی بودند.
تحول دوم، آن بود که سیاستهای دولت تکنوکرات موجب فاصله گرفتن بخشی از اقشار جامعه از فضای ایثارگری و شهادتطلبی دوران دفاع مقدس شد و در میان آنها روابط سرمایهسالار را حاکم نمود و زمینه و مقدمات پذیرش اجتماعی لیبرالهایی که به دنبال دموکراسیخواهی الیتیستی بودند را درج امعه فراهم کرد.
ظهور جریان دموکراسیخواهی الیتیستی
جهت تبیین هر چه بهتر جریان دموکراسیخواهی الیتیستی ابتدا به تعریف الیت و دموکراسی الیتیستی و در ادامه به تحلیل این جریان در ایران خواهیم پرداخت.
الیت به معنای گروه سرآمد، گروه قدرت و اقلیت قدرت است. مبتنی بر نظریه پلورالیسم، دموکراسی به مفهوم رایج چیزی جز تعدد گروههای قدرت و احتمال دست به دست شدن قدرت سیاسی در میان آنها نیست. دموکراسیخواهی الیتیستی یا به بیان دیگر دموکراسی پولیارشی همان گونه که «رابرت دال» میگوید به دنبال دست به دست شدن قدرت و حکومت میان چندین گروه اقلیت میباشد که در آن «اقلیتهای قدرت» برای جلب حمایت مردم، رقابت آشکار و آزاد دارند که البته نتیجه آن چیزی جز تحقق لیبرال دموکراسی نخواهد بود.
آنچه که پس از سیاستگذاریهای تکنوکراتها تحت عنوان جریان اصلاحات رخ داد را میتوان در چارچوب دموکراسیخواهی الیتیستی تحلیل نمود. در تأیید این مدعا میتوان بر دلایل زیر اشاره نمود:
با توجه به اینکه تکنوکراتها به نام فنسالاری، شایستهسالاری و نخبهگرایی فعالیتهای خود را در میان مدیران و سیاستورزان دنبال میکردند؛ از این رو نتیجه طبیعی آن ظهور الیتهای قدرت و در پی آن ظهور دموکراسیخواهی الیتیستی باید میبود؛ به همین دلیل جریان اصلاحات را میتوان الیتی دانست که در نتیجه دولت تکنوکرات سازندگی و برای تحقق لیبرال دموکراسی به دنبال دموکراسیخواهی الیتیستی بود.
پدرخواندهها و تئوریسینهای جریان اصلاحات روشنفکران بودند؛ از این رو مبتنی بر سنت روشنفکری که همیشه یک نگاه نخبگانی به خود و یک خودبرتربینی نسبت به آحاد مردم داشته و تودهگرایی را مذموم میدانسته، جریان اصلاحات هم متأثر از سنت پدرخواندههای روشنفکر خود بر همین منوال حرکت نموده است.
تأکید بر نظریه پلورالیسم یا تکثر الیتهای قدرت در مباحث نظری و انتقاد از سیاسی کردن آحاد جامعه، با متهم نمودن نظام اسلامی به توتالیتاریسم از سوی اصلاحطلبان را میتوان تأییدی بر این امر دانست.
مواجهه جریان دموکراسیخواهی الیتیستی با انقلاب اسلامی
جریان اصلاحات یا به عبارت بهتر جریان دموکراسیخواهی الیتیستی که در نتیجه عملکرد تکنوکراتها شکل گرفته بود، پس از کسب قدرت در انتخابات هفتم ریاست جمهوری در راستای تحقق لیبرال دموکراسی مواجهه جدی خود را با جریان انقلاب اسلامی آغاز نمود اما از آن جایی که ماهیتاً به دنبال دموکراسیخواهی الیتیستی بود، این مواجهه و نحوه آن را در فضای نخبگان سامان داد.
استعفای استانداران، تحصن نمایندگان مجلس شورای اسلامی، اعتراضهای دانشجویی و ماجرای کوی دانشگاه و مواردی از این دست ضمن تأیید تحلیل یاد شده، نشان میدهد که گفتمان این جریان فقط در میان نخبگان و الیتها فعال بوده است. البته این امر طبیعی است؛ چرا که گفتمان الیتمحوری که با لحن روشنفکری بسط مییابد نمیتواند برد اجتماعیاش از گروههای قدرت فراتر رود.
لازم به ذکر است حتی فتنه 88 و اردوکشی خیابانی پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری را هم میتوان در همین چارچوب تبیین نمود؛ چرا که فتنهی 88 مبتنی بر این پندار غلط:
«انقلاب اسلامی حاصل تجمع اقلیتهای درگیر و اکثریت بیتفاوت بوده است»
و این جمعبندی غلطتر از آن:
«وقتی اکثریت کنونی جامعه بیتفاوتاند، میتواند با اقلیتها و الیتهای معترض و مصرّ کنونی با یک انقلاب شهری گلخانهای، نظام موجود را همچون انقلاب قبلی برافکند.» از سوی اصلاحطلبان برنامهریزی و اجرا شد، اما از آن جایی که اساساً دموکراسیخواهی الیتیستی توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی که دارای اکثریت فعال و مقبولیت فراگیر در میان آحاد جامعه است را نداشته و نخواهد داشت، در این فتنه شکست نهایی را متحمل شد؛ البته این شکست نه از منظر جامعهشناختی بلکه از منظر گفتمانی پیشتر پیشبینی شده بود.
در سالهای پایانی دولت اصلاحات مثلث تئوریسینهای شورای روابط خارجی آمریکا شامل «ولیرضا نصر»، «ری تکیه» و «فرید زکریا» به این نتیجه رسیدند که جریان اصلاحات در حوزه نظر (پرتستانتیسم اسلامی) توان مواجهه با جریان انقلاب اسلامی را نخواهد داشت. از این رو مدلی جدید از سوی ایشان برای دموکراتیزاسیون در ایران ارائه شد؛ و آن «پراگماتیسم» بود.
پراگماتیسم یا مکتب عملگرایی و اصالت عمل بر این موضوع تأکید دارد که: «نتایج عملی معیار حقیقت است.» این بدان معناست که در این مکتب کارآمدی، سودمندی و نتیجهبخشی، این جهانی و مادی معیار صحت و درستی اعمال میباشد.
اساساً پراگماتیسم که در عمل میتوان آن را ادامه مکتب اصالت فایده دانست؛ بر آن است تا فارغ از مباحث نظری، فلسفی و مبتنی بر فایدهگرایی و اصالت سود، به نام کارآمدی رابط سرمایهسالار را بر جامعه حاکم کند؛ البته در ایران این امر مستلزم ارائه قرائتی از اسلام است که با تفکر لیبرال سرمایهداری همخوانی داشته باشد.
در مجموع پراگماتیستها در قالب نخبگان ابزاری جامعه، فارغ از نظریهها و تئوریها و همچنین فارغ از سیاستهای ایدهآلیستی و آرمانگرایانه و ارزشهای سیاسی و اخلاقی، بر اقدام، عمل، کارآمدی و فایدهمندی این جهانی و مادی تأکید میکنند.
همزمان با تحلیلی که در شورای روابط خارجی آمریکا شکل گرفته بود، اقدامهایی هم جهت سوق دادن ایران به سمت پراگماتیسم صورت گرفت، از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1- حضور «ریچارد رورتی» فیلسوف پراگماتیست آمریکایی در خرداد 1384 ه.ش. در ایران و شرکت در محافل روشنفکری جریان اصلاحات؛
2. ترجمه آثار ریچارد رورتی در ایران توسط «خشایار دیهیمی» برای فراگیر کردن گفتمان پراگماتیسم. گفتنی است دیهیمی در مقدمه خود بر کتاب «اولویت دموکراسی بر فلسفه» اثر ریچارد رورتی، راهبردهای این رساله را به دلیل ارتباطش با ایران راهگشای موانع گذار به دموکراسی معرفی میکند.
لازم به ذکر است که در ابتدای کار، از آنجایی که نسخهی پراگماتیسم به جای پروژهی «پرتستانتیسم اسلامی و آشتی دین با دموکراسی» از سوی اصلاحطلبان پیگیری شد به دنبال پروژه «آشتی اسلام و سرمایهداری» بود؛ به مذاق بخش اعظمی از نیروهای اصلاحطلب خوش نیامد؛ چرا که این جماعت همچنان به نتیجهبخش بودن دموکرسیخواهی الیتیستی امیدوار بودند و نمیتوانستند سنت روشنفکری و فلسفی خود را کنار بگذارند و عملگرایی پیشه کنند.
از این رو در همان ابتدا مقاومتهایی صورت گرفت، از آن جمله میتوان به واکنش روزنامه «شرق» به سفر ریچارد رورتی و سخنانش در میان روشنفکران ایرانی اشاره کرد که نوشته بود: «نتیجهگیری شخصی و تحلیلهای فردی آقای رورتی به چنان سادهاندیشی و یکسونگری تأسفبار دچار میشد که... این شبهه را پیش آورد که این جناب رورتی... ایرانیها و سواد اجتماعی و فلسفی آنها را بسیار دست کم گرفته و بحثی مقدماتی را برایشان تدارک دیده یا سطح سواد و توقع ما آن قدر بالا رفته که در پایان جلسه مبهوت بمانیم و بگوییم این صحبتها چه دردی از حسرت انزوای فلسفی ما کم کرد.»
اما در سال 1388 ه.ش. با شکست پروژه عظیم اصلاحطلبان در قالب فتنه، در میان این جریان، اندک امیدها به جریان دموکراسیخواهی الیتیستی اصلاحات به ناامیدی گروید و مقاومت در برابر پذیرش پراگماتیسم به عنوان نسخه جایگزین شکسته شد؛ چرا که خوب فهم کردهاند که تجمع اقلیتها و الیتها هر چقدر هم مصرانه باشد توان مواجهه با جریان اصیل و قدرتمند انقلاب اسلامی را نخواهد داشت.
شرایط کنونی و گذار به پراگماتیسم
در شرایط کنونی با نزدیک شدن به پایان کار دولت دهم و با حساسیت مردم به مسائل اقتصادی و احساس نیازی که در زمینههایی چون کارآمدی، رفع مشکلات معیشتی و اقدام فعالانه در فضای جامعه میشود؛ باید مراقب بود که اتفاق و اشتباهی که در سالهای پس از جنگ صورت پذیرفت دوباره تکرار نشود و همان گونه که تکنوکراتها در غفلت همگان به نام سازندگی و شایستهسالاری بر اریکه قدرت تکیه زدند و نتیجهاش شد دموکراسیخواهی الیتیستی اصلاحات، پراگماتیستها به نام کارآمدی و عملگرایی بر مدیریت اجرایی کشور توفق نیابند.
نکته ظریف در این شرایط و هزار نکته باریکتر از مو در اینجاست که دلیل موفقیت نسبی تکنوکراتها در آن زمان این بود که:
1- از بین نیروهای انقلابی و خط امامی سابق سر برآورده بود و 2- قرائتی التقاطی از فنسالاری ارائه نموده بود.
به همین دلایل بسیاری از نیروهای انقلاب در آن شرایط خطر تکنوکراتها را فهم نکردند و حتی در مسیر تحقق سیاستگذاریهای این جریان گام نهادند، اما با گذشت زمان و با روشنتر شدن کنه این جریان به مقابله با آن پرداختند اما دیگر کمی دیر شده بود و جریان دموکراسیخواهی الیتیستی در جامعه ظهور و بروز یافته بود.
در شرایط کنونی جامعه هم، پراگماتیسم موفقیتش منوط بر همین دو علت میباشد و این همان نکته ظریف است یعنی پراگماتیسم زمانی موفق خواهد بود که:
1- از میان نیروهای اصولگرا سر برآورد تا مقاومتها در برابر آن کمتر باشد و 2. قرائتی التقاطی برای خود به وجود آورد تا نیروهای انقلاب شمایل اصلی این جریان را فهم نکند.
2- سخن گفتن از عملگرایی، کارنامه موفق، مدیریت کارآمد و... که در ورایش میتوان ریشههای پراگماتیسم را جست، از سوی برخی چهرههای شاخص اصولگرایی و دفاع برخی اصلاحطلبان از جمله «صادق زیباکلام» از برخی چهرههای شاخص اصولگرایی را میتوان در همین چارچوب تحلیل و تفسیر نمود.
آینده و ظهور بنگاههای اقتصادی عظیم و جریان دموکراسیخواهی پوپولیستی
اگر در انتخابات آینده ریاست جمهوری پراگماتیستها بتوانند پیروز انتخابات شده و بر مسند مدیریت اجرایی کشور تکیه زنند؛ جریان انقلاب اسلامی را با چالشی جدی مواجه خواهند کرد. در دوران حاکمیت پراگماتیستها برخلاف دوران تکنوکراتها، نه دموکراسیخواهی نخبهگرایانه بلکه دموکراسیخواهی پراگماتیستی و پوپولیستی ظهور خواهد کرد.
این بدان معناست که اگر دموکراسیخواهی الیتیستی برای مقابله با نظام، اقدامهایی از قبیل ایجاد تشنج در فضاهای دانشجویی و در میان سیاستمداران و مدیران را در دستور کار داشت و عقبه خود را در یارگیری از میان نخبگان و مدیران میدید؛ اما جریان دموکراسیخواهی پوپولیستی و عوامفریبانه برای مقابله با نظام به نام رضایتمندی مردم و رفاه بیشتر ایشان اقدام به بسیج سازماندهی شده تودهها از جمله طبقه کارگر خواهد نمود.
این یعنی عقبه اجتماعی نظام را در برابر نظام قرار دادن. مهمترین عمل آنان برای تحقق این سناریو گذار دادن جامعه از آرمانگرایی و ارزشهای اسلامی به رفاهطلبی و نگاه این جهانی به مسائلی نظیر کارآمدی، فایدهمندی و... خواهد بود؛ البته محوریترین و اصلیترین کار پراگماتیستها برای مقابله با نظام اسلامی تأسیس «کمپین»ها و «ان.جی.او»ها و راهاندازی نهادهای خیریه و در نهایت گسترش بنیادهای رفاهی و بنگاههای اقتصادی در موازات هم است، تا در این فرآیند عرصه عمومی و حوزههای اجتماعی کشور را در سیطره سرمایهداری قرار دهند تا جایی که قدرت نظام جمهوری اسلامی را تضعیف نمایند.
این جملات «سعید حجاریان» که به تازگی گفته است: «تشکیلات که فقط حزب نیست. مگر کار تشکیلاتی فقط کار حزبی است؟ در کنار کار حزبی فعالیت «ان.جی.او»ها کارهای عامالمنفعه و نظایر آن نیز میتواند بستری برای ایجاد سازمان و تشکیلات باشد... اصلاً نمیخواهیم در انتخابات کاندیدا بشویم؛ مجلس هم نخواستیم برویم، ولی کار خیریه که میتوانیم بکنیم.» را میتوان به منزله حرکت اصلاحطلبان در همین مسیر دانست.
چه باید کرد؟
برای مقابله با جریان پراگماتیستها میتوان اقدامهایی داشت، از جمله آن میتوان به موارد زیر اشاره نمود:
1. از آنجایی که نقد پراگماتیسم کار بسیار ظریفی است باید مراقب بود که در مسیر نقد آن وارد مسائل انتزاعی نشد، یعنی در صورت دفاع پراگماتیستها از خود آن هم با شعار مدیریت کارآمد، نباید گفته شود کارآمدی مهم نیست و مهم صرفاً تعهد است بلکه باید قرائت مد نظر انقلاب اسلامی را از کارآمدی ارائه نمود. کارآمدیای که در چارچوب مدل پیشرفت جمهوری اسلامی و در راستای مدیریت علمی و فقهی تبیین شده باشد.
2. در راستای مقابله با تبلیغات پوپولیستی پراگماتیستها که با شعار رضایتمندی و فایدهمندی عمومی صورت میپذیرد؛ میباید به تبین گفتمان خدمت که از سوی امام عظیمالشأن راحل و مقام معظم رهبری ارائه و تأکید شده، پرداخته شود. در تبیین این گفتمان مقام معظم رهبری میفرمایند: «بزرگترین مبارزه با آمریکا، خدمت به این مردم است. هر که میخواهد با آمریکا مبارزه اساسی کند باید به این مردم خدمت کند. هر که میخواهد با دشمنان مبارزه عملی کارآمد کند، با فساد مبارزه کند. ابزارهای دشمن در درون کشور و نظام ما عبارت است از فساد، تبعیض و فاصله طبقاتی، ما باید با اینها مبارزه کنیم.»
البته باید توجه داشت که پراگماتیستها هم بر این گفتمان بدل خواهند زد و آن را مصادره خواهند کرد همان گونه که در گذشته دموکراسیخواهان الیتیستی شعار «سه سید فاطمی خمینی، خامنهای، خاتمی» را سر داده و ولایت را مصادره نمودند.
3. بسط فلسفه و مباحث نظری و گسترش کرسیهای نظریهپردازی و آزاداندیشی میتواند مانع جدی گسترش پراگماتیسم در جامعه شود؛ چرا که اساساً پراگماتیسم در پی بحران معرفتشناسی اومانیستی در قلمرو مقولهی حقیقت در اواخر قرن نوزدهم در آمریکا پدید آمده است و معتقد است که دیگر نباید به مباحث منطقی و فلسفی پرداخت و صرف سودمندی یک انگاره کافی است تا آن را برابر با حقیقت بدانیم.
مثلاً اگر انگاره «کره ماه از پنیر درست شده است» سودمند باشد، این یعنی حقیقت ریچارد رورتی از مهمترین نظریهپردازان پراگماتیسم، در تبیین مدل خود برای تحقق لیبرال دموکراسی میگوید: «روند سست کردن فلسفه، برای استحکام بخشیدن به نهادهای لیبرالی است.» از این رو مباحث نظری درباره توسعه و مدلهای اجتماعی، اقتصادی و... آن، چالشی جدی برای پراگماتیستها خواهد بود.
4. چشم اسفندیار همه مدلهای توسعه لیبرال دموکراسی، بحث تحقق عدالت است. سیاستهای لیبرالیستی و از آن جمله سیاستهای پراگماتیستی به سرعت موجب افزایش شاخص ضریب جینی در جامعه شده و به فاصله طبقاتی بسیار فاحشی منجر میشود؛ از این رو پرداختن به عدالت و تبدیل آن به یک مطالبه و گفتمان همگانی، پراگماتیستها را هم در حوزه جذب اجتماعی و هم در حوزه اِعمال سیاستها با چالشی جدی مواجه مینماید.
5. با مد نظر قرار دادن نحوه ظهور تکنوکراتها که از دل نیروهای خط امامی سر برآوردند و سرانجام آنها، جریان اصولگرایی باید با کسب تجربه از گذشته، خطر پراگماتیستها را درک نماید و با جدا کردن خط خود از پراگماتیستها و تقابل با آنها مانع استفاده این جریان از عنوان اصولگرایی برای خود شود؛ چرا که عنوان اصولگرایی در جامعه بسیار رأیآور است.(*)