محمد ایمانی
متنی که توافق ژنو در آن پدید آمد به یک معنا از خود متن توافق مهمتر است یا دستکم به همان میزان اهمیت دارد. بیانیه ژنو در واقع توافق هست و نیست. ظاهرا توافق است اما در باطن، بیان رمزآلود یک روند است؛ روندی که بیشتر به تک و پاتک شبیه است و به احتمال قریب به یقین ادامه پیدا خواهد کرد. بیانیه ژنو حتی آتشبس موقت هم نیست چرا که بوی زورگویی و تعدی و تکبر میدهد؛ همان گونه که برخی مضامین فریبکارانه و مبهم آن حکایت از بیصداقتی دارد. خوشبینانهترین احتمال آن است که این توافق اگر از سوی آمریکا و غرب نقض نشود، 6 ماه دیگر تمدید شود اما دو چالش اصلی یعنی محترم شمردن حق تصریح شده ایران در معاهده NPT (غنیسازی و چرخه سوخت هستهای) و لغو تحریمهای غیرقانونی وضع شده به بهانه همین موضوع سر جای خود باقی بماند.
سابقه بیانیه ژنو به بیانیههای 1389 و 1382 تهران بازمیگردد. البته در باب آیندهپژوهشی و غایتشناسی توافق ژنو حتما باید به این پرسش گریزناپذیر پاسخ گفت که چرا دو توافق تهران (به فاصله 7 سال) و نیز توافقهای پاریس و بروکسل به سرانجام نرسیدند و بنا براین چه تضمینی برای توافق سوم وجود دارد؟ برای هویت ملی و روح جمعی ایرانیان اهمیت دارد که بدانند چرا جماعتی آلوده به فتنه سال 88، توافق به مراتب متعادلتر سال 89 را ترکمانچای دانستند- و البته برخی از نمایندگان آنها پنهانی از غرب خواستند با ایران توافق نکند و بر فشار اقتصادی بیفزاید تا شاید معادلات در ایران به هم بخورد- اما توافقی به مراتب ضعیفتر و نامتوازنتر را توافق بزرگ قرن، بزرگترین دستاورد چند دهه گذشته و بالاتر از نهضت ملی کردن نفت معرفی میکنند؟
سؤال مهمی است که چرا از دید این حلقه سیاسی بدکاره نباید غرب 3 سال پیش با ایران توافق میکرد، حق غنیسازی ایران را به رسمیت میشناخت و مبادله سوخت 20 درصد با اورانیوم 3/5 درصد را میپذیرفت؟ و چرا به تصریح گزارش 21 مهر 1388 لسآنجلستایمز نمایندگان همین جریان به دولت آمریکا مشورت دادند که اکنون وقت کاهش تحریمها یا تدریجی کردن آن نیست بلکه باید تحریمها را «به شکل فلجکننده و نه واکسنگونه تشدید کرد»؟
توافق سوم آذر 1392 (24 نوامبر 2013) در متن یک روند تاریخی پرفراز و نشیب که قدمت آن را میتوان به 10 یا 16 یا حتی 20 سال پیش برگرداند پدید آمده است. «متن تاریخی» مورد اشاره به ویژه در 7-8 سال اخیر و از جمله 3-4 سال گذشته، غیر از قوت و ضعف و روحیه و اراده تیم مذاکرهکننده در حوزه چانهزنی و امتیازگیری است. آنچه به سهم مردم ما از این متن تاریخی برمیگردد، چه در سال 76 و 84 و چه 88 و 92، همان روحیه خلق حماسه است که قطعا میتوانسته برگ برنده دیپلماسی کشور باشد. اما کشور ما در سالهای 78 و 88 به فاصله 10 سال دو شبیخون بزرگ از دشمن مترصد خورد چون پیشاپیش خواب بر سر طیفی موثر از سیاستمداران تاخته بود.
این حکمت خللناپذیر از امیر کلام امیر مؤمنان علیهالسلام است که فرمود «لاتجتمع عزیمهًْ و ولیمهًْ.» عزم و اراده نیرومند با تنپروری و سفرهطلبی و عافیتخواهی و تنآسایی جمع نمیشود. خودخواهی و خودبرتربینی و خشم و شهوت- رضایت و نارضایتی-های نوک دماغی، باندی و قبیلهای چنان پلک برخی سیاسیون با سابقه در طیفهای مختلف را سنگین کرده بود که نتوانستند 2 شبیخون بزرگ را به فاصله 10 سال ببینند چه رسد به این که در برابر حریف مهاجم سینه سپر کنند؛ بماند که برخی حتی پشت به دشمن دادند تا سواری بگیرد و سریعتر و مُشرفتر شبیخون بزند.
حماسه انتخابات چهار سال پیش با مشارکت 40 میلیون نفری مردم یک حماسه اقتدارآفرین و الهامبخش در مقیاس جهانی بود که به اعتبار انحطاط و اسارت شخصیت برخی نخبگان، اسباب تضعیف قدرت ملی شد و به اعتبار خیانتها و گراهای بعدی، از جمله به بدعهدی دولت آمریکا با متحدان برزیلی و ترک خود بر سر توافق 89 تهران انجامید.
شبیخون بعدی که حتما در بیانیه ژنو موثر بوده، از متن شبیخون سیاسی سال 88 طراحی شد. طیفی از حلقه نفاق با مشاهده سقوط شدید فتنه سبز در روز قدس (اواخر شهریور) در تعامل با اتاق عملیات آمریکایی- انگلیسی- صهیونیستی که از جمله مایکل لدین مشاور امنیت ملی بر فعالیت این اتاق اذعان دارد، به این جمعبندی تدریجی رسید که اگر کاریکاتوری از «جنبش» در حال خلق است و این عملیات فریب بزرگ مدام از عقبه اجتماعی و روح یک جنبش واقعی (مردم) تهیتر میشود، به این اعتبار است که حرکت صرفا سیاسی و روشنفکرانه شده و ادعای تقلب 11 میلیون رأی نیز تاب تحمل و تامین انرژی آشوب را ندارد.
پس چه باید کرد؟ باید به زندگی و معیشت مردم در حد فلجکننده و گزنده و آزاردهنده ضربه زد. این گونه بود که ایده تحریمهای فلجکننده در اواخر سال 89 پرورده شد و از پاییز سال 1390 یعنی 3-4 ماه مانده به انتخابات مجلس نهم در اسفند همان سال تدریجا به اجرا درآمد. جریان رسانهای آلوده در داخل به همراه شبکههای ماهوارهای و اینترنتی عضو جبهه ناتوی فرهنگی نیز آماده بودند پیشاپیش واقعیتها به تورم انتظاری دامن بزنند.
بنابراین آذر سال 90 مقارن با محرم و صفر بازار سکه و طلا با کمترین بهانهای به هم ریخت. به مرور پای تحریمهای مالی و بانکی و نفتی و کشتیرانی به میان آمد و ظرف 2 سال تا خرداد 92 به اقتصاد کشور و معیشت مردم چنگ انداخت. اما این بار جریان کارگردان در دولت دهم به خواب رفته بود. نه این که تدارک مقابله با تحریمها را نمیدیدند یا هیچ تلاشی برای مهار فشارها نشد. نه، اینکه بیانصافی در حق طیف خدمتگزار دولت سابق است. مسئله این است که متاسفانه حلقه انحرافی با نفوذ مهلک خویش، سمّ خوابآور و رخوتانگیز حاشیهسازی و رها کردن مسئولیتهای دیدبانی و تدبیر و تلاش مضاعف را به برخی دستگاهها تزریق کرد و فرصت شبیخون اقتصادی و خنجر زدن را به دشمن داد.
جریان سرشکسته فتنه اکنون با دُم خود گردو میشکست که مرض مهلک خویش را به حلقه به ظاهر رقیب در دولت سرایت داده و برای بازی غفلتآور حاشیهسازی همبازی پیدا کرده بود. در کمتر از 4 سال دشمن از دو محور به ظاهر مقابل هم شبیخون زد و تلفات گرفت. این یک عملیات گازانبری بود. هدف بزرگ، همان جرقه آشوبی بود که 2 سال پیش به بهانه تلاطم سکه و ارز در بازار زده شد اما با هوشیاری خود بازاریان عقیم ماند. اگر مقتدای حکیم انقلاب در پیام نوروزی امسال مردم را به خلق حماسه سیاسی در انتخابات فراخواندند و فراتر از کامروایی یا ناکامی نامزدها، انتخابات 24 خرداد را حماسه سیاسی نامیدند، ناظر به همین صحنه بود که به لطف خداوند محقق شد و اراده و امید و انسجام یک ملت در مصاف با دشمن را به رخ کشید.
اگر آن دو شبیخون سیاسی- اقتصادی از اقتدار دیپلماسی ما کاست، این حماسه 37 میلیون رأی میتوانست و میتواند به برگ برنده سیاست خارجی ما از جمله در چالش هستهای تبدیل شود مشروط بر اینکه فضای خوابزدگی در میان سیاستمداران، احزاب و رسانههای ما بازتولید نشود و حلقههای آلوده، دولت برآمده از آن حماسه 37 میلیونی را بدهکار آمریکا و غرب نکنند چنان که در 3-4 ماه اخیر به مثابه یک راهبرد اصرار داشتهاند. متاسفانه در متن تبلیغات و مناظرههای انتخاباتی نیز به نوعی سخن گفته شد که دولت جدید را پیشاپیش بدهکار و فاقد تدبیر کرد! وعدههای شتابزده و زود بازده! صد روزه نیز مزید بر علت شد و این فضای منفی را در آستانه ازسرگیری مذاکرات هستهای تشدید نمود.
دولت در فضایی خودساخته یا ساخته برخی حامیان ناهمدل که شریک بیگانه اما به ظاهر رفیق قافله دولتند، از یک سو باید در صد روز اول حرکتی نشان میداد که ظاهرا توافق در مذاکرات از همه نقدتر مینمود و از سوی دیگر به خاطر سیاهنمایی افراطی و به دور از انصاف علیه رقیب، خود پای میز مذاکره کاملا با دست خالی دیده میشد. ماجرای خلاف واقع خزانه خالی و تخطئه همه عملکردهای دولت قبلی و لزوم حذف شعار مرگ بر آمریکا و تعطیلی مراسم روز 13 آبان و... همه از این جمله بود. در واقع دولت با نامناسبترین گارد پای میز مذاکرات رفت.
ژنو آخر دنیا نیست. یک ایستگاه بین راه است. ممکن است در مسیر مقصد، بین راه برای یک وعده ناهار توقف کنید و یک غذای بیکیفیت را با چند برابر قیمت به شما بفروشند که هم جیب شما را خالی کند و هم به سلامت شما آسیب بزند. بیانیه ژنو، با همه زحماتی که تیم مذاکرهکننده متحمل شدهاند، بیانیه خوبی نیست چون نه جامع است و نه مانع. امتیازهای نقدی را به غرب میدهد که توقف آن پس از 6 ماه میتواند به جنجال طرف مقابل- مانند سال 84- منجر شود اما در مقابل دو توقع اصلی ایران یعنی «تصریح بیشائبه بر حق غنیسازی ایران طبق انپیتی» و «لغو یا کاهش تحریمهای مالی و نفتی و بانکی» را برآورده نمیکند.
در حقیقت نوعی قسطبندی برای تبادل نامتوازن امتیاز است و معلوم نیست 6 ماه بعد، ما باید کدام امتیاز جدید را بدهیم تا توافق تداوم یابد و مبلغ ناچیز دیگری مثلا در حد 4-5 میلیارد دلار دیگر- که هنوز اصل آن نیز مشخص نیست- آزاد شود. امتیازهایی که داده شده به قول سولانا سخاوتمندانه و به قول دیوید آلبرایت حیرتانگیز است. کلید کنترل مکانیزم بیانیه در واقع به 5+1 واگذار شده حال آن که باید این توافق «موقتی» به انپیتی برمیگشت و... بسیاری از نقدهای جدی کارشناسی دیگر که محل بحث این نوشتار نیست.
این همه را گفتیم تا از خود بپرسیم بر فرض ماندگاری توافق و عدم نقض آن از سوی آمریکا و غرب، 6 ماه دیگر کجا ایستادهایم و چه باید کنیم؟ نقشه راه آمریکا و اروپا و صهیونیسم بینالملل روشن است. آنها میگویند یک خم ایران را نباید در حوزه سیاست و اقتصاد و فرهنگ رها کرد. آنها- آنگونه که هفتهنامه دیسایت آلمانی روایت کرد- معتقدند کاری را که در زمینه نابودی برنامه هستهای و توقف پیشرفت ایران با گلوله و خرابکاری نشد، باید در حوزه فشار اقتصادی و توافق سیاسی عملی کرد. آنها میگویند چالش هستهای بهانهای برای فشار و مهندسی تغییر رویکرد و رفتار راهبردی جمهوری اسلامی است.
آنها مدعیاند دولت جدید محصول فشار برای تسلیم است. دولت به عنوان پیشانی دفاع در خط مقدم ایران قبل از هر چیز باید از غرب توهمزدایی کند و فاصله خود با جریان تسلیمطلبی را هرچه پررنگتر سازد. قرار شد و اقتضای خرد نیز همین است که دولت جدید حاوی نقاط قوت دولت قبلی منهای نقاط ضعف آن باشد. غیرعقلانیترین اتفاق این است که خدای نکرده نقاط ضعف دولت قبلی در حوزه مدیریت فرهنگی و اقتصادی و سیاسی رسوب کند و نقاط قوت آن مورد تخطئه و نفی قرار گیرد.
اگر بگمبگم یک دولتمرد درباره چند شخص بیاخلاقی جلوه میکند، گفتنهای یک دولتمرد دیگر در سیاهنمایی مطلق عملکرد 8 ساله قبل از خود، بیاخلاقی زیانبارتری است. مجادله برای کشوری که در معرض فشار و هجمه دشمنان است، سمّ است. ما به شهادت تاریخ پر از حماسه خود ایمان داریم که میتوانیم از این پیچ نیز با موفقیت و پیروزی بگذریم، مشروط بر آن که چشم از انگشت اشاره قافلهسالار برنداریم.