سرویس خارجی: روس ها در شطرنج یا به قول خودشان«شاخماتی»،به مراتب ازآمریکایی ها ماهرترند و از ظواهر امر این طور برمی آید که پوتین،هموطن«گری کاسپاروف» قهرمان و استاد بزرگ این رشته، در صفحه شطرنج اوراسیا از مهره اوکراین برای غلبه بر رقبای خود در واشنگتن و بروکسل ماهرانه تر استفاده کرده است.«جودو» به شما می آموزد که چگونه خودتان را کنترل کنید و با شناسایی نقاط قوت و ضعف حریف خود، در یک لحظه برای کسب بهترین امتیاز وارد عمل شوید .اینها جملات کتاب آموزش جودو نیستند و گوینده آنها یک روان شناس ورزشی نیست، بلکه در وب سایت کاخ «کرملین» و در قسمت بیوگرافی ولادیمیر پوتین، رییس جمهوری روسیه درج شده اند.
این روزها در حالی که حوادث اوکراین و شبه جزیره کریمه در صدر اخبار و تحلیل های رسانه های جهان قرار دارد، کانون توجه ها، دومای روسیه ، وزارت خارجه یا سایر نهادهای این کشور نیست، بلکه شخص پوتین است که توجه ها را به خود جلب کرده است.بسیاری از کارشناسان مسائل اوراسیا معتقدند لازمه درک و پیش بینی سیاست های روسیه درقبال تحولات اوکراین،واکاوی ابعاد گوناگون شخصیت «ولادیمیرپوتین» رییس جمهوری این کشور است و حتی برای پیش بینی تاثیر تحولات اوکراین بر اموری جهانی که ظاهرا به ساز و کارهای جمعی مربوط است، باز هم نگاه ها به سوی «مرد یخی» کرملین برمی گردد.
با مرور تحلیل های کارشناسان سیاست خارجی درباره حوادث اوکراین و شبه جزیره کریمه، به سادگی می توان فراوانی کلمه پوتین را در مقایسه با سایر واژه های کلیدی دریافت. لغاتی مانند تهاجم، سیاست، پیشروی، محاسبات، راهبرد، اقدامات، عکس العمل، مهار و حتی پسوند «ایسم» در بسیاری از تحلیل های موجود با کلمه «پوتین» پیوند خورده اند.مثلا «مایکل دوران»، کارشناس مسائل خاور میانه و عضو سابق شورای امنیت ملی آمریکا در دوران ریاست جمهوری بوش پسر، در مورد سیاست های روسیه در قبال خاور میانه می نویسد:«مسلم است مردی که کمربند مشکی جودو دارد، مامور سابق «ک. گ. ب» بوده و در خیلی از تصاویر، با بالاتنه برهنه مشغول انجام حرکات قهرمانانه است، بهتر از دیپلمات های غربی اتوکشیده ای که خیال می کنند دنیا تغییر کرده است، خاور میانه را می فهمد.
حاصل جمع بازی اوکراین در نظر پوتین، صفر است. او استاد حرکات زیرکانه ای است که می تواند یک دست دادن ساده را به یک ضربه مرگبار تبدیل کند.»از سوی دیگر، افرادی مانند «جان مک کین» سناتور تندروی آمریکایی که حضور وی درمیدان «استقلال» کی یف،مهر تاییدی بود بر دست داشتن آمریکا در ناآرامی های اوکراین، در روزهای آغازین این بحران، ضمن تایید علنی دخالت واشنگتن در اوکراین، هدف کاخ سفید را مهار پوتین عنوان کرد. تقابل شخصی این دو سیاستمدار به قدری عیان بود که روزنامه انگلیسی «گاردین» با اشاره به حضور مک کین در جمع صدها معترض اوکراینی نوشت: به نظر می رسد مک کین ماموریت دارد ولادیمیر پوتین را اذیت کند. در سال 2006هم او به دیدار «میخائیل ساکاشویلی»، رییس جمهوری وقت گرجستان و یکی از بزرگ ترین دشمنان پوتین رفت و با هم به اسکی روی آب در دریای سیاه پرداختند!
فارغ از این قبیل تندروی ها که لزوما بازتاب سیاستهای تیم اوباما نیست، به نظر می رسد با توجه به ویژگیهای نظام سیاسی روسیه و فرایندهای تصمیم سازی این کشور که برغم شباهت ظاهری به دموکراسیهای غربی،عمدتا شخص محور است، نوع نگاه شخص پوتین به روسیه، همسایگان، منافع ملی و نظام بین الملل، بهتر بتواند سیاست خارجی روسیه را توضیح دهد.به نظر می رسد پوتین می خواهد روسیه را به چیزی فراتر از یک کشور قدرتمند تبدیل کند، بلکه در صدد ایجاد یک تمدن قدرتمند روسی است که در مقابل تمامی تهدیدات، بدون نیاز به کمک خارجیها از خود محافظت کند. می توان طرح تاسیس«اتحادیه اوراسیا» و تاکید بر«اتحاد نژاد اسلاو» را که از سوی وی مطرح شده، شاهدی دال بر این مدعا دانست.
از سوی دیگر، والدین وی از بازمانندگان محاصره شهر «لنینگراد» هستند؛ یکی از دردناک ترین دوران تاریخ روسیه که شاهد مرگ قریب به یک میلیون انسان بود. پوتین در چند مصاحبه، از خانواده اش به عنوان کسانی که از محاصره جان به در برده اند یاد کرده است و بی تردید نمی توان تاثیر زندگی در چنین خانواده ای را بر دیدگاه فرزند آنها نسبت به کشورش و بقای آن، نادیده گرفت.علاوه بر این، روسیه کشوری است که جنگ و کشمکشهای ارضی در تاریخ آن جایگاه تعیین کننده ای دارد، بنابراین عنصر سرزمین و امنیت، در شکل دهی به خط مشی رهبران آن نقش مهمی داشته است و پوتین نیز از این قاعده مستثنی نیست.
می توان گفت پوتین بین ریاست جمهوری،به عنوان یکی از شاخص های نظام دموکراتیک غربی و میراث تزارهای روسیه، پیوند برقرار کرده وهویت ملی روسیه به عنوان یک قطب منحصر به فرد تمدنی را در معرض خطر میداند. بر همین اساس، بسیاری از تحلیلگران، مرد اول کرملین را یک شخصیت ناسیونالیست ضدغربی توصیف میکنند. از سوی دیگر، سال گذشته نشریه «فوربس» درصدر فهرست قدرتمندترین شخصیت های جهان، نام ولادیمیر پوتین را جای داد ودر توضیح علت این انتخاب نوشت:«پوتین کنترل خود را بر روسیه تقویت کرده است و همه آنهایی که بازی شطرنج سیاستمداران کشورهای غربی را پیرامون مناقشه سوریه دنبال کرده اند، به صراحت بر این عقیده هستند که عملکردپوتین درپرونده سوریه،کفه ترازوی قدرت رابه نفع وی درجهان سنگین ترکرده است.»
همچنین نام پوتین درسال 2008 نیز در صدر فهرست صد نفری بانفوذترین اشخاص جهان در نشریه «ونیتی فر» قرار داشت. جالب اینجاست که واکنش نظامی پوتین در ماجرای گرجستان که نگرانی جدی آمریکا و اروپا را به دنبال داشت، علت این انتخاب عنوان شد.به نظر می رسد که سیاست های رییس جمهوری روسیه که میتواند در چارچوب واقع گرایی،تلاش برای کسب قدرت و گسترش حوزه نفوذ، خود را توجیه کند، نه تنها در روسیه خواهان دارد، بلکه آمریکایی ها نیز که مخالف ایدئولوژیک روسیه محسوب می شوند، وی را تحسین می کنند.تحلیلگران در بررسی روش هایی که پوتین برای تحقق اهداف خود به کار می گیرد، به دوران خدمت وی در«ک. گ. ب» استناد می کنند ومعتقدند پوتین به عنوان مامور«ک. گ. ب» درآلمان شرقی طی سال های جنگ سرد، حاضر است برای تحقق منافع ملی و بقای روسیه، هرکاری بکند.
به نظر آنها، تفکر حاکم برذهنیت او، بازی حاصل جمع صفر جنگ سرد است و روابط بینالملل برای پوتین، در افراد و رویکرد یک سازمان به افراد خلاصه می شود. به عبارتی،وزارت امور خارجه، نهاد اصلی تعیین کننده سیاست خارجی روسیه نیست، بلکه «سرگئی لاوروف» حرف اول و آخر را می زند و پوتین، نه حامی وزارت خارجه، که حامی لاوروف است. پوتین که دکترای اقتصاد دارد، یک دهه بعد ازفروپاشی شوروی و ناکامی «بوریس یلتسین« و تیم غربگرای وی، در شرایطی وارد کرملین شد که نخبگان سیاسی روسیه اتفاق نظر داشتندکه تلاش جدی برای احیای جایگاه روسیه بعد از یک دهه آشوب داخلی و تخریب وجهه کشور در سطح بین المللی، ضروری است.
وی درهمان سال در قضیه چچن،علنا خطاب به مردم روسیه اعلام کرد:«ما خودمان باید تصمیم بگیریم که چه میخواهیم. روسیه باید آماده باشد بدون پول غرب خود را اداره کند. من و شما در شرق زندگی میکنیم، نه درغرب.»می توان گفت پوتین به خاطر رشته دانشگاهی و سمت اطلاعاتی در دوران جنگ سرد، درک درستی ازعلت فروپاشی شوروی و مبنای استمرارنظام بین الملل کنونی دارد. وی می داند که دوران کمونیسم به سرآمده و روسیه باید برای بازیابی جایگاه برترخوددرنظام بین الملل،راه برتری درنظام اقتصاد لیبرال را پیشه کند.او بااین درک عملگرایانه، طرفدار بازار آزاد و مالکیت خصوصی است و از این اهرم اقتصادی برای دستیابی به اهداف سیاسی و فرصت سازی بهره میگیرد. مثلا وی در سال 2006 و 2009، شیر گاز را به روی اروپا بست و درسال 2013با ممنوع کردن واردات شکلات از اوکراین و نوشیدنی از گرجستان و مولداوی، در صدد تحقق اهداف خود بر آمد.
بر همین مبنا، می توان برخی از علل خارجی بحران کنونی اوکراین را خواست روسیه برای افزایش توان اقتصادی خود،هراس پوتین از تهدید منافع ملی بر اثر افول وضعیت اقتصادی داخلی و افزایش نارضایتی مردم دانست. روسیه تا سال2013 برای مدرن کردن اقتصاد خود،راه مشارکت اقتصادی با اتحادیه اروپا را در پیش گرفته بود، اما در پایان این سال، این اتحادیه تلاش کرد توافقنامههای تجارت آزاد خود را به امضای اوکراین، گرجستان، مولداوی و ارمنستان نیز برساند. این تغییر غیرمنتظره، محاسبات پوتین را برای توسعه اقتصادی روسیه بر هم زد.چنین توافقنامه ای،بازار62 میلیون نفری این چهار کشور را از حوزه نفوذ کالاهای روسی خارج می ساخت و با دشوار کردن رقابت برای روسیه، این کشور دیگر نمیتوانست در دراز مدت شریک عمده تجاری اروپا باقی بماند.
پوتین درعین تلاش برای افزایش روابط تجاری مسکو با اتحادیه اروپا،در پی ایجاد اتحادیه اوراسیا نیزبود که یک بلوک اقتصادی مجزا به رهبری روسیه است که اتحاد گمرکی کنونی راکه بلاروس وقزاقستان درآن عضویت دارند،به سایرجمهوری های پساشوروی از جمله اوکراین، مولداوی، گرجستان و ارمنستان گسترش خواهد داد.اتحادیه اروپا درسال 2013 به روسیه و این چهارکشوراعلام کرد که توافقنامههای تجاری آن،با اتحادیه اوراسیا سازگارنیست که این به معنای نادیده گرفتن منافع روسیه بود. از این رو، مسکو فشار خود را بر این کشورها افزایش داد تا به جای امضای پیمان های تجارت آزاد با اروپا، اتحادیه اوراسیا را انتخاب کنند. اوکراین نیز بعد از مدتی تعلل، اعلام کرد در قبال دریافت تخفیف درخرید گاز روسیه، ازامضای این توافق صرف نظر کرده است.
به این ترتیب،آغاز خشونتهای کی یف و سقوط «ویکتور یانوکوویچ» رییس جمهوری سابق اوکراین رقم خورد.نمی توان بحران کنونی اوکراین را کاملا به دخالت روسیه وابسته دانست و شرایط داخلی این کشور را نادیده گرفت، اما تلاش پوتین برای حفاظت از منافع ملی روسیه، که شراکت اقتصادی اوکراین و سه کشوردیگر را با اروپا،تهدیدی مستقیم برای اقتصاد روسیه می دانست، تاثیر تعیین کنندهای دراین بازی داشت. درواقع، رویای اوراسیایی پوتین، بدون اوکراین 45 میلیون نفری با وابستگیهای عمیق فرهنگی، تاریخی و اقتصادی با روسیه،به دشواری محقق خواهد شد.
در خصوص وابستگی عمیق تاریخی و فرهنگی این دو کشور، همین بس که یک ضرب المثل روسی میگوید:«مسکو مغز روسیه، سن پترزبورگ قلب روسیه و اوکراین مادرروسیه است.»فراموش نکنیم که شطرنج، بازی محبوب روسهاست و زنان و مردان روس در محافل خانوادگی خود، با جدیت این بازی را دنبال می کنند. روسها در این بازی به مراتب ماهرتر از آمریکاییها هستند و فعلا از ظواهر امر این گونه برمیآید که تاکنون، پوتین در صفحه شطرنج اوراسیا، ماهرانه تر از تیم اوباما، از مهره اوکراین برای مات کردن رقبای خود در بروکسل و البته واشنگتن، استفاده کرده است.
چالش تازه نظام بینالملل
ادامه تنش در مناسبات شکننده روسیه و غرب درباره تحولات اوکراین و تداوم ناامنی در مناطق شرقی و جنوبی این کشور اروپای شرقی، نشان می دهد بحران اوکراین مهم ترین چالش نظام بین الملل در دهه دوم هزاره سوم میلادی است.هر چند شکاف بجای مانده از دوران جنگ سرد میان روسیه میراث دار شوروی و آمریکا و متحدان غربی اش هنوز از حد جنگ لفظی فراتر نرفته است،اما جنگ تحریمی میان دو طرف و تهدید غرب به اعمال تحریم های یکجانبه بیشتر علیه مسکو،گویای چالش در نظام روابط بین المللی میان قدرت های بزرگ است.
ازاین منظر،بحران اوکراین وتلاش روسیه وغرب برای امتیازگیری دراین مساله، حاکی ازآن است که نظام بین الملل بامعضلی به نام تقابل قدرت های بزرگ درتحولات جاری منطقهای و جهانی درنقاط مختلف کره خاکی مواجه است .ازسوی دیگر،انفعال سازمان ملل درمساله اوکراین وبی توجهی طرفهای ذینفع به جایگاه وتصمیمات این نهاد بین المللی، نشان می دهد که نظام حاکم برمناسبات بین المللی به شدت قطبی شده وتاثیرگذاری سازمان ملل به عنوان عصاره اراده کشورهای جهان دراین گونه موارد، به رویکرد قدرت های بزرگ وابسته شده است.
«زبیگنیو برژینسکی»مشاور سابق امنیت ملی آمریکا، با اعلام اینکه بحران اوکراین مهم ترین چالش نظام بین الملل است، گفت: پاسخ مسئولانه و جدی آمریکا به روسیه در خصوص اوکراین، نیازمند الزامات سیاسی است و تیم اوباما باید حمایت افکار عمومی را در این خصوص جلب کند. برژینسکی با حمایت از اقدام دولت اوباما در اعمال تحریم ها علیه نخبگان روسیه،اذعان کرد کاخ سفید در خصوص تاثیرگذاری برافکار عمومی آمریکابرای توجیه اقدامات خود در حمایت از اوکراین، ناتوان بوده است.
مشاور سابق امنیت ملی«جیمی کارتر»افزود:اوباما نتوانسته است به طور جدی فرایند ایجاد این درک را در درون جامعه آمریکا شروع کند که حمایت از اوکراینیها برای منافع آمریکاحیاتی است.
اوباما تاکنون درمورداین حوادث که می تواندبالقوه به یک بحران بینالمللی بزرگ تبدیل شود، با مردم آمریکا صحبت نکرده است.می توان عمق تقابل روسیه و غرب به سرکردگی آمریکا در بحران اوکراین را از این بخش اظهارات برژینسکی در ترسیم سناریوی بروز جنگ داخلی در اوکراین مشاهده کرد که:«اگر ما بخواهیم روس ها را از پیشروی بازداریم، باید آنها را متقاعد کنیم که این کار طولانی خواهد بودوهزینه گزافی خواهد داشت.اگراوکراینیهاواردجنگ شوند،درگیری دراز مدت و پرهزینهای کلید خواهد خورد و اوکراینیها فقط در صورتی که فکر کنند در نهایت،غرب به آنها کمک خواهد کرد، به خصوص کمک نظامی، وارد جنگ خواهند شد.»
در این میان، بازار جنگ لفظی و اتهام زنی میان روسیه و غرب داغ است و دو طرف همدیگر را به مداخله در ناآرامی های اوکراین با رویکرد پیشبرد منافع خویش متهم می کنند .براین مبنا،روسیه،آمریکا ومتحدانش را به تحریک سران اوکراین به قصد کشتار روس تباران ساکن مناطق شرقی و جنوبی متهم می کنند و درمقابل، غرب نیز مسکو را به تحریک جدایی طلبان مناطق یاد شده، با هدف تجزیه اوکراین و بر هم زدن نقشه جغرافیایی شرق اروپا متهم می کند.با این نگاه بود که«دونالد تاسک» نخست وزیر لهستان اعلام کرد روسیه درحال راه انداختن جنگی اعلام نشده علیه اوکراین است و واکنش هاوتحریم های جامعه جهانی علیه مسکو،تاثیری بربحران اوکراین نداشته است.
«تاسک» یادآورشد:«آنچه در مورد اوکراین با آن سروکار داریم، مساله جنگ است. این حتی ممکن است یک نوع جنگ جدید باشد؛ جنگی بدون اعلام قبلی، اما در حقیقت یک جنگ است. ما درحال از دست دادن امیدمان دراین رابطه هستیم که هنوزفضایی برای اجرای ابتکارعملهای دیپلماتیک برای حل وفصل بحران اوکراین وجود داشته باشد. ما شاهدیم که شمار زیادی دراوکراین قربانی شده اند. »
دربحبوحه جنگ لفظی مسکو وغرب برسراوکراین،تهدید تحریمی نیزبه عنوان ابزارنوین پیشبردسیاست های یکجانبه گرایانه آمریکا در مناسبات بین المللی، جایگاه ویژهای دارد و واشنگتن ازتمایل اتحادیه اروپا برای استفاده ازهرفرصتی به منظورکوبیدن چماق تحریم برسرمسکو،بهره می برد.درهمین راستا،رئیس جمهوری آمریکاوصدراعظم آلمان در یک کنفرانس خبری مشترک در واشنگتن،روسیه را به تحریم های شدیدتر تهدید کردند.اوباما در این نشست خبری در پایان دیدار با صدر اعظم آلمان گفت:«ما درعزم خود برای وارد کردن هزینههایی به روسیه،ازجمله تحریم های هماهنگ، به دلیل اقدامات این کشور علیه اوکراین، متحد هستیم.
»اظهارات اوباما مبنی بر اینکه اگر روسیه به مداخله خود در اوکراین ادامه دهد، بخش های انرژی،سلاح،مالی واعتباری روسیه هدف تحریم قرارخواهد گرفت، نشان می دهد پایانی برای مناقشه روسیه وغرب برسراوکراین،به عنوان چالش جدیدنظام بین الملل،درکوتاه مدت متصور نیست. از سوی دیگر، پایان انفعال سازمان ملل متحد در قضیه اوکراین و پیشنهاد بان کی مون، دبیرکل این ساختار جهانی مبنی بر میانجیگری میان طرف های درگیر، دال بر وزن این مناقشه در معادلات بین المللی و تهدیدهای بالقوه آن برای امنیت جهانی است.
بان کی مون که به خوبی از جایگاه طرف های درگیر در بحران اوکراین، در معادلات بین المللی و مزایای برخورداری از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد آگاه است، در گفتگو با خبرگزاری فرانسه اعلام کرد:«من در مورد این مساله با تمامی طرفهای درگیر در بحران اوکراین، از جمله رهبران اوکراین، روسیه، مقامهای اتحادیه اروپا و آمریکا، گفتگو کردم. از تمامی این طرف ها خواسته ام تا مشکل را از طریق مسالمت آمیز حل و فصل کنند و من نیز آماده ام تا در صورت نیاز، نقش خود را در این زمینه ایفا کنم.»
سخنان دبیرکل سازمان ملل گویای این واقعیت است که نظام حاکم بر مناسبات بین المللی،بسیار شکننده است و ساختارهای بین المللی از کارآمدی کافی برای حل مشکلات منطقه ای وبین المللی بادربرگیری قدرت های بزرگ،برخوردارنیستند.ازدیگر سو،اقدامات روسیه درماه های اخیربه شکل افزایش تحرکات نظامی درمرزهای غربی خود،ونیزاستقرار جنگنده های«سوخو»دربلاروس به عنوان واکنشی به تقویت حضورنظامی ناتو وآمریکا درجمهوری های بالتیک و اروپای شرقی، نشان از چالشی جدید در جغرافیایی سیاسی این منطقه راهبردی دارد.
میتوان گفت که بحران اوکراین به عنوان بن مایه دور جدید رویارویی روسیه و غرب، چالشی تازه در برابر نظام بین الملی محسوب میشودوکوچک ترین خطا درمحاسبات طرفهای درگیردرآن،می تواند تبعات جبران ناپذیری برای صلح و امنیت جهانی به دنبال داشته باشد. اوکراین را باید شاخص ترین میدان جنگ قدرت میان غرب وروسیه دانست ودوطرف اززمان استقلال اوکراین، تلاش گسترده ای را برای چنگ انداختن براین کشورانجام داده اند؛ تلاشی که موجب شد در این مدت کوتاه، اوکراین چندین باربین غرب و روسیه دست به دست شود.موقعیت جغرافیای سیاسی، به ویژه با توجه به اهداف آمریکا درجهانی سازی،اولین و مهم ترین گزینه ای است که در بررسی نقش سیاسی کشورها باید به آن توجه کرد.
اوکراین، اگرچه جمعیت نسبتاً کمی دارد، اما سرزمینی پهناور بین روسیه و اروپاست که با کشورهای حائز اهمیتی چون روسیه و بلاروس(شمال و شمال شرقی)،لهستان،مجارستان و رومانی(غرب وجنوب غربی) ودریای سیاه (جنوب) مرزهای مشترک طویلی دارد که مرز گسترده مشترک با روسیه ودریای سیاه،حائز اهمیت ویژه است و موقعیت ژئوپلیتیک اوکراین را حساس ترکرده است.اوکراین در مراحل اولیه پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی، برای آمریکا و اروپا کشوری خاکستری بود، اما پس از تشدید اختلافات در مواضع سیاست خارجی بین آمریکا و روسیه، اوکراین از اهمیت سیاسی بیشتری برخوردار شد.
ازاین رو،بازار اوکراین برای آمریکا و اروپا،صرفا به بزرگی کشوری پهناور با نزدیک به 50 میلیون جمعیت نیست، بلکه به بزرگی تمامی کشورهای همسایه،منطقه وحتی خود روسیه است. مضافاً بر این که تصاحب چنین بازاری، اقتصاد اروپا را به شدت قوی و روسیه را به شدت تضعیف خواهد کرد و بالطبع برتعاملات سیاسی و تصمیمات آمریکاومتحدان اروپایی درمورد روسیه،اثرمستقیم خواهد گذاشت. بی شک رقابتهای روسیه و اتحادیه اروپا برای کسب نفوذ وکنترل بیشتربرمنابع اوکراین، یکی از دلایل عمده گسترش بحران درشرق اروپا و غرب روسیه است.
اوکراین در چهارصد سال گذشته همیشه نقش خط حائل برای نفوذ غرب به روسیه را ایفا کرده است و اکنون نیز هر دو طرف، بر سر کسب منافع اقتصادی و سیاسی خود، این کشور را مورد تاخت و تاز قرار دادهاند. اوکراین که به دلیل مشکلات اقتصادی بین هر دو جبهه متحیر مانده، هر روز با اعلام وعده های کلان اقتصادی و رفاهی از سوی مسکو،آمریکا یا اتحادیه اروپا، بر سرگردانی اش افزوده می شود و تنها نتیجه این شرایط، بحرانی تر شدن مسائل داخلی است که خواهی نخواهی تنها ملت اوکراین پاسخگوی آن خواهند بود. ادامه دارد...