عبدالله گنجي
شايد خوانندگان محترم، خصوصاً نيروهاي مؤمن به انقلاب اسلامي به خاطر عنوان اين وجيزه به نگارنده خرده بگيرند كه «رانت مكتبي» چه صيغهاي است و لزوم برجستهسازي آن در اين يادداشت چيست؟ هفته گذشته به همراه يكي از نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي جهت حضور در يك نشست دانشجويي در قم دعوت شديم.
اين جمع دانشجويي كه تركيبي از دانشجويان 10 دانشگاه مهم تهران بودند، دورهاي را با عنوان «تمدن اسلامي» برگزار ميكردند كه حضور ما در آن جلسه جهت تبيين و مباحثه پيرامون «عدالت و تمدن اسلامي» بود. برگزاركنندگان مراسم سه مفهوم كليدي و اساسي را از قبل براي ما ارسال كرده بودند كه پيرامون آن سخن بگوييم. «مصلحت و عدالت»، «مساوات و عدالت» و سوم مفهوم نوزا و تازه توليد شده «رانت مكتبي» بود. منظور عزيزان دانشجو از توليد اين مفهوم بررسي اين موضوع بود كه آيا نيروهاي انقلاب و خواص و معتقدين به انقلاب اسلامي از امتيازات ويژهاي در كشور برخوردارند؟
به تعبير ديگر آيا مكتبي بودن واجد صلاحيت استفاده ميانبر از امكانات و فرصتهاست؟ اصولاً چنين امتيازي در كشور وجود دارد؟ اگر وجود دارد اقدام درستي است يا نوعي بيعدالتي است؟ به صورت طبيعي بحث بر سر اين موضوع بسيار چالشزا و دايره مباحث موسع و به سختي قابلجمع شدن است به طور مثال آيا فرزندان معظم شهيدان و مجاهدان و آناني كه نشاني از جهاد بر بدن خود دارند، حق دارند براي ورود به كرسيهاي كيفيتر دانشگاه از امتياز ويژه برخوردار باشند و ... به بهانه جلسه مذكور احساس كردم توضيح و تبيين اين موضوع كه شايد در سطح عمومي جامعه نيز اذهاني را به خود مشغول كرده، خالي از لطف نباشد.
براي تبيين اين موضوع به انديشه و بيان امام خميني به عنوان بنيانگذار انقلاب اسلامي و جامعترين شخصيت فقهي – سياسي قرن حاضر مراجعه كردم. امام بر اين باور است كه در تقدم ملاكها هيچ ملاكي بالاتر از تقوا و جهاد في سبيلالله نيست. طبيعتاً منظور امام جهت تكيه بر مصادر حكومتي است و عرصه عمومي و اجتماعي كشور را براي همه ايرانيان ميداند.
امام معتقد است: در تقدم ملاكها هيچ ملاكي برتر از تقوا و جهاد في سبيلالله نيست، بنابراين اگر اين ويژگي در تقدمها رعايت شود، رانت دنيايي نيز نميتواند بر اين دو خصيصه حكمراني كند اما بايد امتيازات دنيوي نيز براي صاحبان همين خصايص مقدم باشد و در عين حال معتقد است: «نبايد قاعدين كوتهنظر ديروز و مدعيان بيهنر امروز به صحنه برگردند». امام بر اين باور است كه از پيشكسوتان جهاد و شهادت نبايد صرفاً تمجيد و تعريف لفظي شود و چون آنان براي خدا جان و مال و آبروي خود را به خطر انداختهاند، حكومت نبايد نسبت به نيازمنديهاي آنان بيتفاوت باشد.
به همين دليل ميفرمايد: «نگذاريد پيشكسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم مشكلات روزمره زندگي به فراموشي سپرده شوند.» و ميفرمايد: «من ميدانم كه بسياري از خانوادههاي عزيز شهدا و جانبازان و اسرا و مفقودين به خاطر مناعت طبع و بزرگواري و اخلاق كريمه خود و معايب و مشكلات زندگي به مسئولان مراجعه نكردهاند يا مراجعهشان به حداقل بوده است و همه نيز ميدانيم كه اكثريت اين قشر و رزمندگان عزيز اسلام از طبقات محروم و كمدرآمد بودند و مرفهين كمتر دل براي انقلاب سوزاندند ولي وظيفه ماست كه در حد توان و مقدورات قدرشناس زحمات آنان باشيم و من ميل ندارم كه اين قدرشناسي در حد تعريف و تمجيد ظاهري خلاصه شود بلكه بايد در همه نوع امتيازات اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي به آنان بها داده شود» (جلد 21 صحيفه امام ص157).
در عين حال امام راحل در پيام بازسازي مينويسد: «برنامهريزي در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توأم با حفظ شعائر و ارزشهاي كامل اسلامي و پرهيز از تنگ نظريها و افراطگراييها.»
بنابراين حضرت امام ضمن تأكيد بر «رفاه عمومي» معتقد است آسيبديدگان در مسير انقلاب اسلامي بايد در اولويت امتيازات باشند تا به خاطر فشارها و آسيبهاي جاني و مالي كه ديدهاند در مسير زندگي دچار مشكلات حاد نشوند. بنابراين چنين مشي از نگاه يك فقيه عادل و اسلامشناس «رانتمكتبي» نيست بلكه عين اجراي عدالت و ايجاد تفاوت بين «قاعدين» و «مجاهدين» است.
بنابراين اگر با آن دانشجويان عزيز به سه مفهوم «امتياز خاص» براي آسيبديدگان و فداييان انقلاب اسلامي به تفاهم برسيم مهم نيست كه نام آن چگونه مفهومسازي شود. مهم منطق و فتواي امام است كه بر اين اصل صحه ميگذارد. در عين حال امام وقتي به خود ميرسد، ميفرمايد: «خدا ميداند كه ذرهاي حق و مصونيت براي خود قائل نيستم». نتيجه اينكه در اجراي «عدالت تأديبي» بين رهبري و همه اعضاي جامعه و حاكميت فرقي نيست و عدالت تنبيهي بايد براي همه يكسان اجرا شود.
برخورد امام با آيتالله منتظري، شريعتمداري، بنيصدر، فهيم كرماني و ... ثابت نمود كه مدعاي امام مبني بر اينكه «با هيچ كس در هيچ مرتبهاي عقد اخوت نبستهام» امري واقعي است و باز ميفرمايد: «مردم برخورد نظام با متخلفين به اصطلاح از روحانيت را دليل عدالت نظام بدانند كه براي هيچ كس حق و امتيازي قائل نيست» اما در حوزه اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي معتقد است زحمتكشان، مجاهدين، جانبازان، اسيردادگان و شهيد دادگان بايد مورد توجه ويژه باشند اما حقيقت اين است كه حزبالله به مثابه «آش نخورده و دهان سوخته» است.
اگر به صحنه اقتصادي و اجتماعي كشور نگاه كنيم چقدر از مرفهين و سرمايهداران تراز اول كشور پيشكسوتان جهاد و شهادتند؟ چقدر از خانواده شهدا در رفاه بالاتري از مردم قرار دارند؟ آيا نمونهاي وجود دارد؟ كساني كه به واسطه رانت اطلاعاتي و اقتصادي و بالا و پايين شدن قيمتها ميلياردر شدهاند جزو آسيب ديدگان در مسير انقلاب هستند؟ چند نفر پدر شهيد را سراغ داريم كه در شهر و ديار خود نفر اول اقتصادي باشد؟ چند نفر صاحب درآمد كلان و كارخانه پردرآمد و واردكننده و صادركننده ميشناسيم كه قبلاً براي انقلاب فداكاري كرده و اكنون نان آن را ميخورد؟
بنابراين حزبالله به تعبير شهيد آويني همچنان «سنگ زيرين آسياب» است و متهم به امتيازخواهي و امتيازگيري اما حقيقت و مصاديق عيني اين را نشان نميدهد و نيروهاي اصلي انقلاب زندگي برتر از ديگران ندارند و اكثريت مسئولين كشور نيز از زندگي متوسطي برخوردارند (البته به جز چند وزير دولت فعلي كه آنان نيز مدعاي فداكاري براي انقلاب ندارند و ...).
بنابراين امروز ميتوان با صراحت گفت كه رانتي براي نيروهاي مكتبي وجود ندارد و بسياري از مسئولين كشور دغدغه حل مسائل دگرانديشان برايشان مهمتر است و نيروهاي انقلاب را به عنوان افرادي تندرو، مزاحم، بيمنطق، بيكار و ... ميدانند كه بيخود غصه همه چيز را ميخورند. بنابراين بايد چنين نتيجه گرفت كه نه تنها رانت مكتبي وجود ندارد كه وصيت امام نيز در حد رفع تكليف و به صورت نمادين تزئين شده است.