ریزش و رویش نیروهای سیاسی در جامعهشناسی انقلابها
موضوع ریزش و رویش نیروهای سیاسی (البته نه ذیل این عنوان بلکه عناوین دیگر) یکی از موضوعاتی است که، توجه نویسندگان و پژوهشگران حوزه جامعهشناسی سیاسی انقلابها را به خود جلب کرده است. در میان این جامعهشناسان، میتوان به نظریهپردازان شاخصی چون «کرین برینتون» اشاره کرد. وی در اثر قدیمی خود یعنی کتاب «جامعهشناسی چهار انقلاب» که یکی از وقوع انقلاب اکتبر روسیه نوشته شده، انقلاب را به توفانی تشبیه کرده و برای آن مراحل متفاوتی متصور است. وی با مقایسه چهار انقلاب بزرگ انگلیس، آمریکا، فرانسه و روسیه، این فرضیه را مطرح میکند که پس از پیروزی انقلاب، بخشهایی از نیروهای انقلاب حذف میشوند. براساس تحلیل وی، ابتدا نیروهای سیاسی میانهرو به قدرت میرسند اما پس از مدت کوتاهی نیروهای تندرو، آنها را حذف کرده و تغییرات اساسی ایجاد میکنند. برینتون از عصر «وحشت» و «ترمیدور» نیز مینویسد که در آن نیروهای سیاسی دچار قبض و بسط و ریزش و رویش میشوند. (برینتون، 1382)
دومین جامعهشناس سیاسی انقلاب که متأخر بوده و اتفاقاً درباره انقلاب اسلامی ایران نیز، دارای آثار قابل توجهی است، «جان فوران» است. وی یک نظریه خاص درباره ریزش نیروها و جریانهای سیاسی در تحولات انقلابی ایران از جمله انقلاب اسلامی مطرح کرده است. فوران که تاریخ 500 ساله اخیر ایران را بررسی کرده، بر دو موضوع ائتلاف نیروهای داخلی و ساختار نظام بینالمللی متمرکز شده و تاریخ معاصر ایران را، تاریخ ائتلافهای شکننده میداند و به نظر وی هر انقلاب یا ائتلاف مردمی، سرانجام به عناصر متشکلهاش تجزیه میشود. (فوران، 1378: 590)
جان فوران مینویسد: انقلاب اسلامی ایران، حاصل ائتلاف طبقاتی بود. نیروهای اجتماعی دستاندرکار انقلاب یکی از نمونههای ائتلاف شهری، مردمی و چندطبقه بود. در متن ساختار طبقاتی ایران، روحانیان، بازاریان، پیشهوران، روشنفکران و طبقههای حاشیه شهری نقش اصلی را ایفا میکردند. (1378: 566 – 567) وی با ارزیابی منفی دستاوردهای انقلاب و پررنگ کردن ریزش نیروهای سیاسی، میافزاید: «رژیم جدید فوراً به تحکیم مواضع خود پرداخت اما چنان اقدامی به از هم گسستگی نهایی ائتلاف متنوعی منجر شده بود که انقلاب را به ثمر رسانده بود... به محض مستقر شدن قدرت، ائتلاف مردمی در هم شکسته شد به طوری که میتوان گفت تنها معدودی از عناصر ائتلاف و سازمانهای سیاسی به هدف خویش در برپایی انقلاب نایل آمدند.» (فوران، 1378: 586 – 588) از آنجا که جان فوران در نظریه خود، معیار هویت انقلاب اسلامی را در نظر نگرفته است، بنابراین سنجش ریزشها و رویش نیروهای سیاسی بر مبنای مناسبی قرار ندارد و نمیتواند واقعیات پس از پیروزی انقلاب اسلامی را به خوبی تحلیل کند. با این وصف این نظریه در ادبیات ریزش و رویش نیروهای سیاسی ذکر شده است.
علاوه بر جامعهشناسان سیاسی انقلابها، برخی از نیروهای سیاسی ایران نیز در این باره، دارای دیدگاهها و پژوهشهایی هستند که یکی از آنها مهندس مهدی بازرگان است. وی که یک روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، اولین دولت جمهوری اسلامی را تشکیل داد، دیدگاهی شبیه جان فوران دارد و جالبتر آنکه در پایان مهمترین اثر خود در این رابطه، خلاصهای از کتاب کرین برینتون درباره ریزش و رویش نیروهای سیاسی در انقلابها را نیز ضمیمه میکند. وی مانند فوران بر ائتلاف نیروهای سیاسی در دوره قبل از پیروزی انقلاب تأکید میکند و مانند برینتون به قدرت رسیدن نیروهای میانهرو و سپس ریزش و حذف آنها توسط نیروهای انقلاب و یا به تعبیر وی و برینتون؛ نیروهای تندرو متمرکز میشود.
بازرگان ریزش و رویش نیروهای سیاسی را ذیل عنوان «دو حرکت» تحلیل میکند. وی درباره حرکت اول مینویسد: «ملت ایران پس از تجربیات فراوان دریافته بود که با وجود انقلاب مشروطیت، شاه را نگاه داشته بودند با آنکه قانوناً محدود و مشروط شده بود، محمدعلی میرزاها و رضاخانها فاتحه هر چه قانون اساسی و آزادی است، خواندند و با وجود ملی کردن نفت و کوتاه نمودن دست انگلیسیها، محمدرضاشاه با دربار و ایادیاش، اخلالگریها کردند و با یک کودتای نظامی آمریکایی، هم مصدق و دولتهای ملی را ساقط و ساکت نمودند و هم استیلای خارجی را مسلطتر و غارتگر به مملکت برگرداندند؛ بنابراین دشمن ریشهدار، شاه و سلطنت است و ماده اساسی و مرض امالفساد استبداد است...
تجربه گذشته به ملت ما یاد داده بود که اگر آزادی و استقلال میخواهند و طالب هر حیثیت و هدف و سعادت که باشند، باید شر او را بکنند.» (بازرگان، 1363: 41) بنابراین در حرکت اول، یک هدف واحد و آن سرنگونی شاه بود که باعث ائتلاف نیروهای گوناگون شد: «این وحدت در هدف و در حرکت بود که مورد توجه ویژه امام خمینی قرار گرفت و همه طبقات و گروهها و اصناف و توده مردم را در برمیگرفت.» (بازرگان، 1363: 42)
1- روند ریزش نیروهای سیاسی در انقلاب اسلامی
بدون شک، انقلاب اسلامی به عنوان یکی از بزرگترین انقلابهای جهان با ریزش و رویش نیروهای سیاسی مواجه بوده و این یک امر طبیعی است. آنچه در این رابطه اهمیت دارد، این است که کدام افراد، نیروها و جریانهای سیاسی دچار ریزش شدند و در مقابل چه نیروها و جریانهایی ماندگار شده و باز تولید شدهاند؟ یافتن پاسخ چرایی این سؤال، بسیار مهمتر از پرداختن به خود موضوع ریزش و رویش نیروهاست، زیرا همانگونه که گفته شده، یک پدیده طبیعی است. یافتن ملاک برای سنجش این ریزشها و رویشها بسیار مهم است. با کدام معیار و سنجش، باید نیروهایی که حذف شده یا بازتولید شدهاند را ارزیابی کرد؟ بدون شک «هویت انقلاب اسلامی» معیار بسیار مستحکمی خواهد بود. در این رابطه ارجاع به سابقه تاریخی ریزشها و رویش در انقلاب اسلامی بزرگ یعنی اسلام، نیز معیار مکملی برای این ارزیابی خواهد بود.
زیرا سنخیت انقلاب اسلامی ایران با سایر انقلابهای جدید از نظر ماهیتی شباهت بیشتری دارد. نیروهای اصلی موجد انقلاب 22 بهمن 1357، توده مردم مسلمان به رهبری امام خمینی(ره) بودند و همانها با اکثریت 98 درصدی نظام جمهوری اسلامی را جایگزین رژیم سلطنتی کردند. پس انقلاب اسلامی بر پایههای «اسلام» و «مردم» به رهبری امام خمینی شکل گرفت و هویت یافت و پس از رحلت حضرت امام(ره)، به رهبری مقام معظم رهبری تثبیت شده و تداوم یافت. بنابراین، این هویت، معیار سنجش ریزش و رویش نیروهای و جریانهای سیاسی خواهد بود. آنهایی که ریزش کردهاند، به درجات مختلف از این معیارها و ستونها دور شده و یا حتی به تخریب آنها پرداختهاند و آنها که پایدار مانده و بازتولید شدهاند، به این معیارها و ستونهای مستحکم، اتکا کرده و آنها را تقویت کردهاند.
دوری و نزدیکی نیروها و جریانهای سیاسی به اصول، در صدر اسلام نیز سابقه دارد و با خوانش دقیق آن، میتوان شبیهسازی تاریخی کرد. از نظر شکلگیری نگاهی عمیق به طرح موضوع ریزش و رویش نیروهای سیاسی و نسبت آن با تحولات انقلاب اسلامی را میتوان در تحلیل مقام معظم رهبری ریشهیابی کرد. از نظر تاریخی، برای نخستین بار مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه 26 آذر سال 1378 موضوع ریزش و رویش نیروهای سیاسی در انقلاب اسلامی را طرح کردند. معظم له در آن مقطع فقط طرح بحث کرده و فرمودند: «شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانی که در دوران غربت اسلام و غربت علی، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانی بودند؟ اینها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبنابی وقاص و امثال اینها بودند. بعضی از اینها علی را تنها گذاشتند؛ بعضی از اینها در مقابل علی ایستادند. اینها ریزشها بودند.
اما رویش کدام است؟ رویش، عبدالله بن عباس است؛ محمدبن ابیبکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمار است. اینها رویشهای جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهای تازهاند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چقدر مؤثر است. بله؛ ممکن است کسانی ریزش پیدا کنند که البته مایه تأسف است. وقتی به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همانطور که گفتم، غصه دارد. غصه دارد کسانی ریزش پیدا کنند که یک روز پای سفره انقلاب، پای سفره امام زمان، پای سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالکاشترها هستند؛ عبدالله بن عباسها هستند. امیرالمؤمنین هر جا در میدانهای جنگ احتیاج به زبان داشت، عبدالله بن عباس میرفت و امیرالمؤمنین را یاری میکرد. هر جا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود.
مثل مالک اشتر، مثل عبدالله بن عباس، مثل محمدبنابیبکر – مثل این رجال – نه یکی، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند. این طور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمی که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروی این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوهشان تمام میشود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقهشان تمام میشود. این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء»؛ ریشه مستحکم است و شاخهها روزبهروز همینطور زیادتر میشود: «تؤتی الکها کل حین باذن ربها»؛ رویش جدید هست. جا دارد که درباره این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعهشناختی و روانشناختی و تاریخی، کار و بحث کنند. بحثهای بسیار مهمی است و من متأسفانه مجالش را ندارم.» (1387/09/26)
ریزش افراد، نیروها و جریانهای سیاسی در انقلاب اسلامی را میتوان با ترکیب دو منظر جریانی و تاریخی بررسی کرد. از نظر تاریخی میتوان حیات 35 ساله انقلاب اسلامی را به دو مقطع اساسی 22 بهمن 1357 تا 31 خرداد 1360 و از آن مقطع تا امروز تقسیم کرد. اگرچه از نظر مدت زمان میان این دو دوره، توازن وجود ندارد زیرا دوره نخست کمتر از 3 سال و دوره دوم بیش از 32 سال است، اما از نظر ریزش نیروهای سیاسی و جریانی به علت اختلاف اساسی میان نیروهای سیاسی، بسیار حائز اهمیت است. به تعبیری میتوان نیروهای سیاسی پس از انقلاب را به دو گفتمان انقلاب اسلامی و گفتمانهای خارج از آن تقسیم کرد. نیروهای گفتمان دوم، به درجات مختلف از انقلاب فاصله گرفتند، در مقابل آن قرار گرفتند و دچار ریزش شدند. نیروهای گفتمان اول، مدتی متحد بودند اما با گذشت زمان دچار انشقاق شده و برخی از آنها ریزش کردند. بیشترین رویش از نظر تاریخی به مقطع پس از خرداد 1360 و از نظر گفتمانی نیز مربوط به توده مردم در درون بخشی از گفتمان انقلاب اسلامی بوده است.
1 – 1 – جریان مارکسیستی و چپگرا
جریان چپ مارکسیستی از نخستین جریانهای سیاسی – فکری ایران معاصر محسوب میشود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، دوری، مقابله و ریزش تدریجی آن شروع شد. این جریان پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه وارد ایران شد و پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320، به تشکیل حزب توده منجر شد، که سازمانیافتهترین حزب سیاسی در تاریخ ایران محسوب میشود. این حزب پس از ترور محمدرضاشاه در سال 1327، غیرقانونی اعلام شد اما سران آن در کشورهای شرق، با حمایت شوروی فعالیت خود را ادامه میدانند و در داخل کشور نیز مخفیانه فعالیت میکردند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، حزب توده، با انتقال مجموعه رهبری به ایران فعالیت علنی خود را آغاز کرد. حزب توده طی چهار سال با بهرهگیری از فضای ایجاد شده در ایران و فعال کردن سازمانهای علنی خود و در عین تشدید فعالیت نهادهای مخفی، به ظاهر از جمهوری اسلامی حمایت میکرد. این حزب برخلاف مفاد صریح اساسنامه و مواضع و تبلیغاتی که به راه انداخته بود و خود را هوادار انقلاب اسلامی و مؤید مواضع رهبری انقلاب معرفی میکرد، در ورای آن به سازماندهی گروههای مخفی و نفوذ در میان نظامیان و عضوگیری از بین آنها و ارتباط مخفیانه با نیروهای نظامی و جمعآوری اطلاعات محرمانه میپرداخت و اطلاعات سری را در اختیار سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی شوروی میگذاشت. از دیگر اقدامهای آن، علاوه بر عضویت نظامیان در حزب که خلاف فراخوان امام خمینی بود، جمعآوری و اختفای حجم زیادی سلاح بود.
در مجموع این حزب با تمام توان مشغول سازماندهی و فراهم ساختن امکانات و زمینهها برای مقابله با انقلاب اسلامی بود. راهبرد حزب توده پس از انقلاب، ایفای نقش «اپوزیسیون وفادار و قانونی» جمهوری اسلامی قرار داشت در عین حال مناسبات نزدیکتر جمهوری اسلامی با اتحاد شوروی را نیز ترویج میکرد. (فوزی، 1387: 370) در ضمن برای تضعیف جناح لیبرالها که در 9 ماهه نخست انقلاب دولت موقت را تشکیل داده بودند، با نیروهای مکتبی اتحاد راهکنشی داشت و از مکتبیها در برابر لیبرالها جانبداری میکرد.
این اقدامها و خیانتها باعث شد که در بهمن 1361 به دلیل مظنون شدن نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به فعالیتهای غیرقانونی و جاسوسی تحت پیگرد قرار گیرد و پس از اثبات تخلفات، در اردیبهشت 1362، این حزب از سوی جمهوری اسلامی رسماً منحل اعلام شد و سران آن بازداشت و برخی از آنها به اقدامهای خود اعتراف کرده و ابراز ندامت کردند. (احمدی حاجیکلایی، 1387: 340 – 357) احسان طبری معروفترین نظریهپرداز حزب توده، کتاب «کژ راهه» را درباره اشتباه بودن حزب توده نوشت. اگرچه تعداد معدودی از تودهایها به خارج از کشور فرار کردند اما در حقیقت این حزب برای همیشه در آرشیو تاریخ ایران بایگانی شد و قبل از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروی، کمونیسم در ایران شکست خورد و برای همیشه حذف شد.
جریان مارکسیستی در ایران به حزب توده محدود نمیشود و اتفاقاً در سالهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، چپگرایان در ایران بسیار فعال بودند. به دلایل مختلف – که خارج از حوصله این مقال است – جریان چپگرایی در ایران که از دهه 1340 در قالب خط مشی چریکی و مسلحانه بود، بازتولید شد. پس از واقعه 15 خرداد 1342 برخی از نیروهای چپگرا با انتقاد از میانهروی و انفعال سران حزب توده و نیز با الهام از تحولاتی که در عرصه بینالمللی در مارکسیسم ایجاد شده بود و مشی چریکی در کشورهای آمریکای لاتین به شکست نظامهای حاکم منجر شده بود، تنها راه شکستن انسداد سیاسی به وجود آمده توسط رژیم پهلوی را، استفاده از مشی مسلحانه میدانستند. بر این اساس سازمان فدائیان خلق و دهها گروه چریکی دیگر نیز ایجاد شدند. این نیروها در خلال تحولات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، با توده مردم همراهی کردند اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دنبال ایجاد رژیم مارکسیستی به جای انقلاب اسلامی بودند و به همین دلیل رودرروی انقلاب قرار گرفتند.
سازمان چریکهای فدایی خلق پس از پیروزی انقلاب اسلامی با اختلافنظر داخلی مواجه شد. گروه اکثریت فدائیان خلق مانند حزب توده، موضع مسالمتآمیزی در برابر جمهوری اسلامی داشت اما اقلیت مدعی بود که فرایند انقلاب ناکامل است و برای تضمین تکمیل آن باید اتحاد کارگران و دهقانان را جایگزین جمهوری اسلامی کرد؛ و از طریق یک جنگ مسلحانه تحت رهبری خود باید آن را کامل کرد. به این دلیل علاوه بر پایتخت که مرکز اصلی فعالیت آنها بود، در مناطق قومی و حاشیهای ایران نیز به مسائل قومی و منطقهای دامن زدند و در بحرانهای قومی در مناطق کردستان، بلوچستان، گنبد و خوزستان نقش فعالی ایجاد داشتند. (فوزی، 1387: 374) نظریهپردازان این سازمان، پس از سردرگمی و انشعاب سرانجام به این تصمیم رسیدند که از یک ساختار چریکی زیرزمینی به یک نیروی سیاسی گسترده تبدیل شوند.
اما با استقبال از سوی توده مردم مواجه نشدند و با ناسازگاری با هویت اسلامی توده مردم انقلابی به رویارویی با جمهوری اسلامی پرداختند. رویارویی آشکار فدائیان در غائله ترکمن صحرا و گنبد کاووس خود را نشان داد. این سازمان در کردستان نیز فعال شد و با همکاری برخی گروههای چپ مارکسیستی، در مقابل انقلاب قرار گرفت. آنها با شعار «حمایت از حقوق اقلیتها» از شورش حزب دمکرات کردستان و کومله و جداییطلبان در سایر مناطق ایران حمایت میکردند. سازمان چریکهای فدایی خلق به علت ناسازگاری با انقلاب اسلامی و سردرگمی که چندین بار دچار انشعاب به اکثریت و اقلیت شده بود، پس از شکست جناح لیبرال و عزل بنیصدر، قیام مسلحانه خود علیه جمهوری اسلامی را شدت بخشید.
با مهار گروههای تجزبهطلب قومی و منطقهای توسط نیروهای نظامی و منطقهای راهبرد فدائیان خلق نیز با شکست مواجه شد. این شکست به انشعاب میان آنها انجامید. این تشکیلات در تابستان 1360 همراه سازمان منافقین خلق، که دست به عملیات مسلحانه علیه جمهوری اسلامی زده بود، توسط نیروهای امنیتی در داخل کشور محدود شد و فعالیت محدود آنها در خارج از کشور تداوم یافت. مجموعه رهبری آن با فرار به اروپا و عراق به اقدامهای ایذایی علیه جمهوری اسلامی به خصوص در دوره جنگ تحمیلی پرداخت. (احمدی حاجیکلایی، 1387: 386 – 410)
2 - 1 – جریان ملیگرا و لائیک
یکی دیگر از جریانهای سیاسی که از نخستین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، در مقابل انقلاب اسلامی ایستادند، ملیگرایان و لائیک بودند. در حالی که چپهای مارکسیستی، دارای سازمانهای منظم و توان نظامی بودند، مخالفت ملیگرایان لائیک، بیشتر سیاسی بود. آرمان این جریان، ایجاد یک جامعه لائیک بود. گفتنی است در حالی که سکولاریسم خواستار جدایی دین از سیاست و دین از حکومت است، لائیکها، دین را در عرصه اجتماع نیز برنمیتابند. و با برقراری یک حکومت مبتنی بر مذهب در ایران به شدت مخالفاند. این جریان فکری را گروهی از حقوقدانان، نویسندگان، دانشگاهیان و هنرمندان تشکیل میدادند که در قالب تشکلهای صنفی همچون کانون نویسندگان و یا وکلا متشکل شده بودند. بخشی از نیروهای ناسیونالیست عضو جبهه ملی چهارم نیز از این جریان فکری حمایت میکردند.
«نهضت رادیکال»، در سال 1356 توسط رحمتالله مقدم مراغهای از روشنفکران برجسته لیبرال تحصیل کرده در فرانسه ایجاد شده بود، «جمعیت حقوقدانان ایران» که در مهرماه 1356 اعلام موجودیت کرده بود و حسن نزیه و عبدالکریم لاهیجی رهبری آن را برعهده داشتند، از مهمترین تشکلهای ملیگرای لائیک محسوب میشدند. آنها از حکومت دمکراتیک و جمهوری دفاع میکردند و با هر نوع تلفیق اسلام و دموکراسی و حکومت دینی مخالف بودند. آنها، ولایت فقیه را استبداد مینامیدند و با موضوع پوشش اسلامی به شدت مخالفت کردند و اجرای حدود و دیات اسلامی در قالب لایحه قصاص را مخالف حقوق بشر تلقی میکردند. افراد وابسته به این جریان در مخالفت با لایحه قصاص مردم و مخالفان را به خیابانها فراخواندند اما با حکم امام خمینی و مرتد خواندن مخالفان احکام اسلامی؛ راهپیمایی اعتراضآمیز آنها برگزار نشد.
اگرچه برخی از نیروهای این جریان در دولت موقت و دوره بنیصدر، در سطوح وزارت و معاون وزیر و استانداری، سمتهایی را عهدهدار شدند اما با فرار بنیصدر آنها نیز یا فرار کردند و یا منزوی شدند. (فوزی، 1387: 377 – 381) البته در سالهای اخیر برخی از اعضای این جریان مانند لاهیجی در عرصه بینالمللی بسیار فعال شده و تلاش میکنند تا موضوع حقوق بشر را همزمان و یا پس از حل مسئله پرونده هستهای در دستور کار جامعه بینالمللی قرار دهند. یکی از چهرههای شاخص این جریان که در محافل علمی غرب فعال است، «آرامش دوستدار» است. وی در مجموعه کتابهای خود ادعا میکند که چون در دین خاصه اسلام و مذهب تشیع، امکان تفکر وجود ندارد، باید آن را به طور کامل در عرصه سیاست، اجتماع و زندگی خصوصی کنار گذاشت.
3 – 1 – جریان ملیگرای سکولار
یکی دیگر از جریانهای مهم پس از انقلاب، ملیگرایانی بودند که برخلاف لائیکها، با حضور دین در عرصه زندگی خصوصی و اجتماع مخالف نبودند و نقش حداقلی برای دین قائل بودند. آنها دین را یک مسئله خصوصی میدانستند که نباید در عرصه سیاست دخالت کند. اکثر اعضای دولت موقت که دارای سوابق مبارزاتی بودند، در این جریان جای میگیرند. مهدی بازرگان نخستوزیر دولت موقت، «خواهان تدوین یک قانون اساسی براساس الگوی جمهوری پنجم فرانسه بود. جمهوری مورد نظر آنان به لحاظ اسمی اسلامی اما از نظر محتوایی دمکراتیک بود.» (آبراهامیان، 1391: 289) بازرگان در آستانه همهپرسی تعیین نوع نظام سیاسی، گزینه «جمهوری اسلامی دمکراتیک» را مطرح کرد که با مخالفت امام خمینی مواجه شد. امام(ره) گفتند «آنچه ملت به آن نیاز دارد، یک جمهوری اسلامی است – نه جمهوری دمکراتیک یا یک جمهوری دمکراتیک اسلامی. از کلمه غربی دمکراتیک استفاده نکنید. کسانی که خواهان چنین چیزی هستند، از اسلام چیزی نمیدانند.» (آبراهامیان، 1391: 290)
بازرگان معتقد بود که اسلام با عقلانیت سازگار است و میتواند برای همه مشکلات جامعه زمانه خود، راهحلی ارائه کند. وی علوم غربی و پارهای از آرمانهای اجتماعی غرب نظیر دموکراسی و اومانیسم [انسانمحوری] را تحسین میکرد، اما عقیده داشت که اسلام با این آرمانها سازگار است و باید راهنمای سیاست جوامع باشد. (فوزی، 1378: 547) نهضت آزادی حکومت مشروطه را در چهارچوب اسلام تحسین میکرد اما از منظر آنها، «ملیت و ایرانیت» بر «اسلام» ارجح بود. گفتنی است که ملیگرایان سکولار نه تنها با امتزاج دین و سیاست مخالف بودند بلکه مدتها به دنبال تداوم حفظ نظام مشروطه بودند و به انقلاب اعتقادی نداشتند. اگرچه در ماههای واپسین منتهی به انقلاب به سقوط شاه رضایت دادند اما در عمل بیش از آنکه به انقلاب و عمل انقلاب در سیاست داخلی و خارجی که خواسته عموم مردم بود، اعتقاد داشته باشند، به اصلاح تدریجی و گام به گام پایبند بودند. این نوع عملکرد به خصوص در جریان انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی) باعث دوری دولت موقت از خواسته عموم مردم و در نهایت سقوط دولت آنها و حذف آنها از عرصه سیاسی و اجتماعی ایران شد.
4 – 1 – بنی صدر و سازمان منافقین
اگرچه میان بنی صدر و سران نهضت آزادی اختلافهای فراوانی وجود داشت، اما از نظر گفتمانی و جریانی، دوره ریاست جمهوری بنی صدر نیز تداوم سیاستهای دولت موقت محسوب میشود، ولی از منظر عمل، تفاوتهای مهمی با هم دارند.
یکی از تفاوتهای اساسی بنی صدر و دولت موقت، ائتلاف وی با سازمان منافقین خلق بود. در حالی که نهضت آزادی دارای سازمان، مرامنامه، سابقه مبارزاتی و اصول و نیروهای خاص خود بود، بنیصدر حزب و جریان خاصی نداشت و به همین دلیل با سازمان منافقین ائتلاف کرد. این سازمان در آذر و دی ماه 1357 با آزادی نیروهایش از زندان، سازمان خود را احیا کرد و تحت رهبری مسعود رجوی به دنبال مصادره انقلاب بود.
راهبرد این سازمان پس از پیروزی انقلاب دوگانه بود. از یک طرف میکوشید تا با استفاده از فرصت به دست آمده به تجهیز و افزایش سطح توانایی سازمان در مقابل رقبای سیاسی خود اقدام کند و از سوی دیگر تلاش میکرد که با مشارکت فعال در عرصه سیاسی بپردازد، تا از امکانات قانونی و بستر سیاسی برای دستیابی به سطوح بالای قدرت سیاسی بیشترین استفاده را ببرد. از این رو کوشید تا شبکه گستردهای از هواداران خود را در دانشگاهها، مدارس و کارخانهها و دیگر مراکز سازمان دهد و آنها را تغذیه فکری کند. به علاوه به تدریج یک نیروی شبه نظامی تشکیل داد و با آموزش دادن با اسلحههای غارت شده از پادگانها در جریان پیروزی انقلاب، آنها را تجهیز و در خانههای گروهی برای شرایط خاص تدارک دید. سازمان منافقین خلق که توانسته بود کارخانه اسلحهسازی تهران و انبارهای زرادخانههای دولتی را به تصرف خود درآورد مسلح بود. به علاوه منافقین به سرعت «شورشهایی» را تشکیل داده و افرادی را برای موقعیتهای نظامی در سراسر کشور تعیین کرده بود از و خود را به عنوان هسته نظامی نظام سیاسی جدیدی میدیدند. (لطفیان، 1380: 422)
سازمان منافقین که خود را پیشرو معرفی میکرد، با انتقاد از عملکرد دولت موقت، نهضت آزادی را بیکفایت، لیبرال و ناتوان مقابله با استکبار و آمریکا معرفی میکرد و حزب جمهوری اسلامی و روحانیت را انحصارطلب مینامید و با مصادره برخی شعارهای انقلابی، شعار ایجاد جامعه بیطبقه توحیدی را سر میداد. این سازمان به صورت مشروط به جمهوری اسلامی رأی داد و در انتخابات خبرگان شرکت کرد. سازمان از اعضای خود خواست تا در همهپرسی تصویب قانون اساسی شرکت نکنند؛ در انتخابات ریاست جمهوری نیز مسعود رجوی نامزد شد، اما امام خمینی(ره) صلاحیت وی را به دلیل رأی ندادن به قانون اساسی تأیید نکردند و از دور رقابتها حذف شد. این در حالی است که با این وصف، بنیصدر، مسعود رجوی را به عنوان نخستوزیر پیشنهاد کرد. (کمالی، 1381: 224)
سازمان منافقین نیز مانند حزب توده که با ائتلاف راهکنشی با نیروهای مذهبی قصد تضعیف نوبتی نیروهای ملیگرا و سپس مذهبیها را داشت، تلاش میکرد تا از تضاد میان گروههای درون حاکمیت از جمله لیبرالها و حزب جمهوری اسلامی بیشترین استفاده را ببرد. به همین منظور بود که با بنیصدر ائتلاف کرد و غائله 14 اسفند 1358 که رویارویی تمام عیار با جمهوری اسلامی بود را ایجاد کرد. امام خمینی در اردیبهشت 1360 خواستار آن شد که سازمان منافقین اسلحههای خود را تحویل دهد. (صحیفه نور، ج 14: 342 – 343) اما این سازمان دارای برنامههای بلندمدتی بود و هر روز در راه اجرای راهبرد خود، گامی نو برمیداشت.
به دنبال کارشکنیهای بنیصدر و این سازمان، مشکلاتی در جامعه ایجاد شد و ناامنیهایی حاکم شده بود. بر این اساس سازمان و بنیصدر خواستار برگزاری همهپرسی برای رهایی از «بنبست» شدند که امام در پاسخ به آنها گفت: «شما به بنبست رسیدید. اشتباه میکنید، مملکت اسلام که به بنبست نمیرسد.» (صحیفه نور، ج 14: 376) اما این ائتلاف به راه خود ادامه داد و سازمان منافقین در 28 خرداد 1360 رسماً با صدور اطلاعیهای وارد نبرد مسلحانه با جمهوری اسلامی شد. امام(ره) خواستار مقابله با توطئهگران شدند و مردم با طرح شعار «خمینی بتشکن؛ بت جدید و بشکن» به مقابله با آنها پرداختند. روز 30 خرداد طرح عدم کفایت سیاسی بنیصدر مطرح شد.
در جلسه مورخ 1360/3/31 با 170 رأی موافق، در مقابل یک رأی مخالف و 12 رأی ممتنع، عدم کفایت سیاسی وی تأیید شد. (فوزی، 1378: 343) متعاقب این اقدام قانونی، امام خمینی اعلام کرد: «پس از رأی اکثریت قاطع نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی مبنی بر اینکه آقای ابوالحسن بنیصدر برای ریاست جمهوری اسلامی ایران کفایت سیاسی ندارد، ایشان را از ریاست جمهوری اسلامی ایران عزل نمودم.» (صحیفه نور، ج 14: 480) برخی نویسندگان برکناری بنی صدر را «انقلاب سوم» نامیدهاند. (کارگر رمضانی، 1382: 59) همان گونه که انقلاب دوم، به ریزش و حذف دولت موقت منجر شد، انقلاب سوم نیز عملاً بنیصدر و به تدریج سازمان منافقین را حذف کرد. بنیصدر پس از برکناری، در خانههای گروهی سازمان منافقین مخفی شد و به فرانسه فرار کرد.
با برکناری بنیصدر از ریاست جمهوری و فرار وی و مسعود رجوی سرکرده سازمان منافقین به فرانسه، موج گسترده ترور مقامات جمهوری اسلامی و افراد عادی شدت بخشیده شد، که نتیجه آن، ترور بیش از 17 هزار نفر بود. 5 ماه پس از فرار بنیصدر سخنگوی سازمان منافقین اعلام کرد که هزار نفر از سران سیاسی و مذهبی در ایران ترور شدهاند. (هیرو، 1386: 183 – 284) در اثر این ترورها بسیاری از مقامات ارشد انقلابی مانند رئیسجمهور، نخستوزیر، وزرا، نمایندگان مجلس و ائمه جمعه ترور شدند. اگر رهبری داعیانه حضرت امام خمینی(ره) و حمایت گسترده مردمی نبود، بدون شک خلأ این نیروها، میتوانست، نظام انقلابی را ساقط کند. در مدت کوتاهی افرادی مانند آیتالله بهشتی، آیتالله مطهری، محمدعلی رجایی، محمدجواد باهنر، محمد مفتح و دهها نفر دیگر که از ارکان انقلاب اسلامی بودند، به شهادت رسیدند.
واکنش طبیعی مردم، مقابله با این نیروهای معاند، بسیار پرهزینه اما قاطع بود و افراد و گروههایی که گرچه در دوره گذشته در مقابل رژیم ایستاده بودند، اما پس از سقوط شاه، در مقابل مردم ایستادند و مردم نیز آنها را حذف کردند. سازمان منافقین به ریاست مسعود رجوی در خیانتی بزرگ و فراموشنشدنی علیه ملت ایران، در دوره جنگ تحمیلی در کنار صدام حسین در جبهههای جنگ علیه جمهوری اسلامی ایستادند. اما این گروه تروریستی در عملیات مرصاد در مرداد 1367 تار و مار و سرانجام در دوره عراق پس از صدام، منزوی و تعداد انگشتشماری نیز که از این سازمان باقی مانده بود و در اردوگاه اشرف در بغداد به سر میبردند با حمایت آمریکایی به اردوگاهی دیگری به نام «لبیرتی» (آزادی) در نزدیکی فرودگاه بغداد منتقل شدند. مردم عراق به شدت با حضور این افراد که همدستان صدام در قتل عام مردم این کشور نیز هستند، مخالفاند و قرار است نیروهایی که به دامن جمهوری اسلامی بازنگردند و توبه نکنند، به برخی از کشورها مانند آلبانی پناهنده شوند.
5 – 1 – برخی خواص
اگر بخواهیم روند ریزش نیروها و جریانهای سیاسی قبل از انقلاب را در دهه 1360 کامل کنیم، باید به ریزش برخی افراد خاص نیز اشاره شود که در رأس آنها، آیتالله شریعتمداری و آیتالله منتظری قرار داشتند. ریزش این افراد با جریانهای سابق تفاوتهای زیادی دارد. ماجرای جدایی آیتالله سیدمحمدکاظم شریعتمداری از انقلاب اینگونه بود که همزمان با غائلههای قومی در برخی مناطق ایران که توسط چریکهای فدایی شلعهور شده بود، حزب خلق مسلمان در اوایل اسفند 1357 با توافق آیتالله شریعتمداری پا به میدان سیاست آذربایجان گذاشت. این حزب در رقابت با حزب جمهوری اسلامی تأسیس شد و آیتالله شریعتمداری حزب را تأیید کرد. وی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک رهبر مذهبی میانهرو و محافظهکار معروف بود و همراه با تأکید بر لزوم رعایت قانون اساسی مشروطه، مخالفت خود را با استفاده قهرآمیز برای مبارزه با رژیم شاه ابراز میداشت و همین دیدگاه موجب شده بود که تا تماسهای خود را با رژیم مخفیانه ادامه دهد. (فوزی، 1387: 533)
موضوع رقابت شخص وی با امام خمینی نیز مطرح بود زیرا وی مرجعیت عامه امام خمینی را پس از رحلت آیتالله بروجردی، نمیپذیرفت. برخی عناصر ضدانقلاب و فرصتطلب از این مرجع روحانی برای تجزیهطلبی و ایجاد ناامنی سوءاستفاده میکردند و برخی خواستههای حزب خلق مسلمان را دستاویز حمله به جمهوری اسلامی قرار میدادند. این حزب در طول 10 ماه فعالیت به تدریج، دامنه تقاضاهای خود را افزایش داد و با ورود نیروهای مارکسیستی به صفوف حزب، رو در روی نظام و جمهوری اسلامی قرار گرفت. خلق مسلمان با تشکیل مجلس خبرگان و شیوه همهپرسی تعیین نظام سیاسی جدید مخالفت کرد و برخی از اصول قانون اساسی جدید را نپذیرفت و سرانجام به اقدامهای مسلحانه علیه انقلاب مبادرت کرد. البته افراطی شدن حزب، باعث استعفای بسیاری از افراد سرشناس و خوشنام مؤسس آن شد.
افشای روابط برخی سران حزب با دولت آمریکا از طریق سفارتخانه این کشور در جریان افشای اسناد لانه جاسوسی، ماهیت حزب را برملا کرد. امام خمینی در 18 آذر 1358 و پس از درخواست چندین تن از علمای بزرگ و مراجع از آیتالله شریعتمداری برای تغییر موضع، طی سخنان مهمی با اعلام اینکه «آذربایجانیها همیشه طرفدار اسلام بودهاند، اقدامهایی که خلاف مصالح اسلام و دولت انجام میشود را قیام بر ضد اسلام تعبیر کرد و توطئهگران را دستنشاندگان آمریکا خواند. (صحیفه نور، جلد 11: 201 و 200 و 201) مواضع امام و تظاهرات گسترده مردم آذربایجان به خصوص اردبیل در برابر اقدامهای خلق مسلمان باعث تضعیف این حزب شد و سرانجام با دستگیری عوامل اغتشاشات که بسیاری از آنها سران مارکسیست بودند، انحلال حزب اعلام و تعدادی از عوامل اصلی آن اعدام شدند و آیتالله شریعتمداری نیز با حضور بر صفحه تلویزیون به اشتباهات و اقدامهای خود اعتراف کرد و به این صورت وی نیز از قطار اصلی انقلاب پیاده شد. (فوزی، 1387: 542)
آیتالله منتظری که از مبارزان باسابقه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی بود، براساس تصمیم مجلس خبرگان رهبری در سال 1362، که تکلیف سمت جانشینی و قائم مقامی رهبری مشخص شد، سرانجام در میان گزینههای مختلف در این جایگاه قرار گرفت. گفته میشود که هنگامی که این بحث در مجلس خبرگان مطرح شده بود، امام خمینی(ره) مخالفت خود را با انتخاب آیتالله منتظری اعلام کرده بود و بعدها نیز به صراحت اعلام کرد که از ابتدا با انتخاب ایشان مخالف بوده است. (صحیفه نور، ج 21: 333 – 334) با ایجاد نهاد قائم مقامی و اتخاذ تصمیمها توسط آیتالله منتظری، به تدریج مشکلاتی پیش آمد. یکی از این مشکلات ماجرای سیدمهدی هاشمی برادر داماد آیتالله منتظری بود.
مهدی هاشمی که درباره سوابق قبل از انقلاب وی ابهاماتی وجود داشت، با وجود مخالفت مجلس شورای اسلامی، با استناد به حکم آیتالله منتظری، به عنوان مسئول نهضتهای آزادیبخش سپاه، به صدور قهرآمیز انقلاب اقدام میکرد و سلاح و امکانات را به خارج از کشور ارسال میکرد. وی با کمک برادرش (هادی هاشمی) رئیس دفتر آیتالله منتظری یک مرکز قدرت برای خود ایجاد کرده بود و با کشف خانه گروهی که در آن مواد منفجره، اسلحه و اسناد محرمانه کشف شد، دستگیر و در یک مصاحبه تلویزیونی به برخی ترورها اعتراف کرد. وی پس از محاکمه، در مهر 1366 اعدام شد (فوزی، 1387: 146) حضرت امام خمینی با ارسال نامه از آیتالله منتظری خواست از مهدی هاشمی دفاع نکند اما وی به شدت از هاشمی دفاع کرد. از آن پس آیتالله منتظری به یک چهره منتقد تبدیل شد و مواضع وی در قبال بسیاری از مسائل تغییر کرد.
ایشان در آستانه 22 بهمن 1367، از دستاوردهای ده ساله انقلاب اسلامی به صراحت انتقاد کرد و طی سخنانی، جنگ را باعث ویرانی کشور معرفی کرد و شعارهای انقلابی را عامل انزوای ایران در جهان تعبیر کرد. (فوزی، 1387: 147) در واکنش به این اظهارات، امام خمینی به صراحت اعلام کرد که من در جنگ یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستم و در ادامه با انتقاد از چنین اظهارنظرهایی به صراحت اعلام کردند: «تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین این مردم بیپناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقی و نه غرب عدول نخواهم کرد». (صحیفه نور، ج 21: 330 – 332) با تداوم این ماجرا امام خمینی رسماً در تاریخ 1368/1/6 با نوشتن نامهای، آیتالله منتظری را از قائم مقامی عزل کردند. و وی را سادهلوح خواندند که اگر انقلاب به دست وی سپرده شود، از دامن منافقین و لیبرالها سر درمیآورد.
6 – 1 – از پیدایش مجمع روحانیون مبارز تا حذف اصلاحطلبان افراطی
پس از ریزش جریانها و افرادی که در قسمتهای قبلی مقاله ذکر شد، از اواخر دهه 1360 تا اواخر دهه 1380، ماهیت ریزش از نظر کمی و کیفی تغییر یافت. با حذف جریانهای خارج از گفتمان انقلاب اسلامی، شکاف میان گفتمان درون انقلاب اسلامی آغاز و جناحهای سیاسی شکل گرفتند. اختلاف دیدگاهها از سومین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در اسفند 1366 خود را نشان داد و دو جناح «جامعه روحانیت مبارز» و «مجمع روحانیون مبارز» شکل گرفتند. برخیها این جریانها را با نامهایی چون چپ و راست، با محافظهکار و اصولگرا و اصلاحطلب نیز مینامند.
جدایی این دو نهاد که در رأس آن روحانیونی قرار داشتند که از دوره قبل از انقلاب و سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی در مصدر امور بودند، و این به معنی ریزش آنها نبود اما به تدریج به و پس از انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری، روندی شکل گرفت که در سایه آن بسیاری از جریانهای سیاسی که قبلاً حذف شده بودند، به شیوه خزنده و نرمافزاری بازتولید شدند و به حوادثی چون 18 تیر و فتنه سال 1388 منجر شد. در این روند تعدادی از نیروها با سوابق انقلابی، در مقابل انقلاب قرار گرفتند. اختلافنظر میان روحانیون و نیروی درون گفتمان انقلاب اسلامی به تأیید حضرت امام خمینی رسید و ایشان انشعاب تشکیلاتی را به معنای اختلاف ندانستند. امام خمینی طی نامهای اعلام کرد که چون دو گروه ذکر شده در اصول با هم مشترکاند، آنها را تأیید میکند زیرا در اسلام باب اجتهاد باز است و انتقاد سازنده باعث رشد جامعه میشود. (صحیفه نور، ج 21: 177)
پس از انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری، مجمع روحانیون مبارز که در رأس آن افرادی چون موسوی خوئینیها قرار داشتند، و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، و سپس جبهه مشارکت، به تدریج بر بخشهای مهمی از عرصه سیاسی – رسانهای کشور سلطه یافتند و با طرح شعار عبور از خاتمی توسط افراطیها، حادثه تیر 1378 یا کوی دانشگاه تهران رخ داد. اگرچه افراطگرایان در انتخابات بعدی ریاست جمهوری شکست خوردند اما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری، بحران بیسابقهای در عمر جمهوری اسلامی ایجاد کردند و فتنه عظیمی را رقم زدند.
پس از فتنه سال 1388 بسیاری از نیروهای اصلاحطلب به خصوص آنان که در عرصه رسانهای فعال بودند، و در دوره اصلاحات در پوشش کارگاههای آموزشی و بازدیدهای علمی – خبری از کشورهای غربی خاصه انگلیس، روابط خود را با آن کشورها مستحکم کرده بودند و از جمله سازماندهندگان اغتشاشات سالهای 1388 و 1389 بودند، با فرار به خارج از کشور یا در رسانههای معاند مانند تلویزیون بی.بی.سی فارسی و صدای آمریکا مشغول به فعالیت شدند و یا با فعالیت در رسانههایی مانند رادیو فردا وابسته به سازمان سیا، به اقدام علیه جمهوری اسلامی پرداختند. در جریان فتنه 1388 تعدادی از نیروهای سیاسی شاخص یا در مقابل انقلاب اسلامی قرار گرفتند و یا با سکوت در برابر اقدامهای اغتشاشگران، سکوت کردند. با فتنه 1388 نیز دستهای از نیروهای سابق انقلاب از قطار انقلاب پیاده شده و ریزش کردند که علاوه بر برخی خواص، میتوان به حزب مشارکت، حزب اعتماد ملی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی اشاره کرد.
7 – 1 – انحرافیون
از نظر روند تاریخی، آخرین جریانی که در انقلاب اسلامی ریزش کرد، انحرافیون بودند. با توجه به اصالت پویایی انقلاب اسلامی، موضوع ریزش و رویش نیروهای سیاسی در هر شرایط تداوم دارد. دوره اصولگرایی نیز از این قاعده مستثنا نبود. در حالی که در دولتهای نهم و دهم، بسیاری از ارزشهای اسلامی احیا شد و دستاوردهای فراوانی حاصل شد، اما از همان ابتدا به ویژه از آغاز دولت دهم، نشانههای دوری از ارزشهای اصیل اسلامی و خط اصلی انقلاب اسلامی در برخی نیروهای سیاسی در دولت وقت مشاهده شد. این افراد که تأثیر بسیار زیادی بر رئیسجمهور داشتند، منشأ برخی اقدامها و ورود افراد ناشایسته در سطوح حساس شدند که نتیجه عمل آنها، برخی سوءاستفادههای سیاسی و به خصوص مالی بود.
انحرافیون در حوزه مهدویت دارای تفکراتی بودند که در تعارض با اصل مترقی ولایت فقیه قرار داشت. در این تفکر، جایگاه فقها، به عنوان حاکمان جامعه اسلامی در عصر غیبت کبری، با برخی عناصر دیگر جابهجا میشود و موضوع اصل مهدویت که عنصر پیدایی، پویایی و پایایی انقلاب اسلامی و پایه شکلگیری نظام جمهوری اسلامی است، به انحراف کشیده میشود. با توجه به افزایش نفوذ افراد ذکر شده و خیز برداشتن برای تصاحب مجلس شورای اسلامی و سپس ریاست جمهوری، اقدامهای نامناسب این جریان باعث شد که به شیوه دمکراتیک، مردم آنها را در جریان دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی و یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حذف کنند.
2 – روند رویش نیروهای سیاسی در انقلاب اسلامی
بررسی روند ریزش نیروها و جریانهای سیاسی که به تفصیل بیان شد، ممکن است این شبهه را ایجاد کند که تاریخ 35 ساله انقلاب اسلامی، مملو از ریزش بوده و ریزشها بر رویشها غلبه داشته است. بخشی از این شبهه به این دلیل به ذهن متبادر میشود که از منظر تاریخی، ابتدا موضوع ریزش نیروهای سیاسی و نه رویش آنها در انقلابها و از جمله انقلاب اسلامی رخ میدهد و این موضوع چشمگیرتر است. همانگونه که پیشتر ذکر شد، با پیروزی انقلاب اسلامی، ریزش نیروهای سیاسی غیرهمسو با ماهیت اکثریت مردم و ارزشهای اسلامی در سطح گسترده و ملموسی، آغاز شد و این ریزش از بهمن 1357 تا خرداد 1361 بسیار چشمگیر بود. اما حقیقت آن است که اگر رویش نیروهای سیاسی وجود نداشت، این انقلاب با ریزشهای گسترده آن، از بین میرفت.
استمرار، مانایی و پویایی انقلاب اسلامی پس از 35 سال حاکی از آن است که روند ترمیم، ورود و رویش نیروهای سیاسی در مقایسه با ریزشها، بسیار گستردهتر و غالب بوده اما چون منطق و روند رویش نیروها از ریزش نیروها جداست، و رویشها تدریجی و مداوم است، مانند ریزشها که دفعی و مقطعی هستند، در ظاهر خیلی مشاهده نمیشوند. به تعبیری میتوان ریزشها را به «مرگ و نقص عضو» تشبیه کرد اما رویشها را میتوان با «رشد تدریجی» (یک نوزاد به کودک، نوجوان، جوان و...) مقایسه کرد. مقام معظم رهبری درباره نسبت ریزش و رویش نیروهای سیاسی در انقلاب اسلامی میفرمایند: «ما پیشرفت داشتهایم و در این ریزش و رویشی که نظام اسلامی دارد، مجموعاً رویش ما از ریزشمان بیشتر بوده است و پیش رفتهایم.» (1385/07/25)
1 – 2 – رویش در سطح توده مردم و جوانان؛ 1360 – 1357
همزمان با ریزش جریانها و نیروهای سیاسی، رویشها نیز به تدریج آغاز شد. از نظر تاریخی این رویش را میتوان ابتدا در فاصله حوادث مرتبط با ریزش نیروها پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا فرار بنیصدر در خرداد 1360 مشاهده کرد. در این مقطع از یک طرف، فرماندهان نیروهای نظامی و امنیتی رژیم گذشته کنار رفتند و از طرف دیگر گروههای مارکسیستی و سازمان منافقین به شدت دنبال تضعیف و فروپاشی نیروهای نظامی بودند؛ آنها با توجه به سازمانیافتگی و نظارت بر سلاحها قصد داشتند که مهمترین ابزار قدرت دولت آینده را دست خود بگیرند. بزرگترین هنر امام خمینی(ره) در این زمینه «دولتسازی تدریجی» بود. ایشان ضمن موافقت با پاکسازی سران نیروهای نظامی و امنیتی، بدنه این نیروها را حفظ کرد.
اگر این خطای راهبردی رخ میداد و ارتش ایران مانند ارتش عراق پس از سقوط صدام، منحل میشد، بدون شک دوران گذار به نظام مستقر کنونی، بسیار سخت و چه بسا روند تحولات به گونه دیگری بود. نسل اول رویش نیروها در جمهوری اسلامی، تودههای گسترده جوانانی بودند که با وجود جوان بودن و نداشتن تجربه، نهادهای جدید انقلاب مانند سپاه پاسداران، کمیتههای انقلاب اسلامی و جهاد سازندگی را ایجاد کردند. فرار سران ارتش و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی و ضرورت حفظ انقلاب باعث شکلگیری هستههای اولیه نهادهایی شد، که میتوان آن را به عنوان جوانههای رویشهای سیاسی در انقلاب اسلامی مشاهده کرد.
رویش این نیروها باعث شد که اقدامهای بسیار گسترده جریانهای معارض و مسلح مانند منافقین، فدائیان خلق و دیگر گروهها، مهار شود. از سوی دیگر از بازگشت نیروهای رژیم گذشته نیز که همواره در انقلابها، امکان بازگشت وجود آنها هست، از بین رفت. بخش دیگری از رویش نیروهای سیاسی در سالهای نخست انقلاب، شامل افرادی میشود که خلأ مدیریتی جامعه را پر میکردند. بخش عمده این نیروها، کسانی بودند که دارای سوابق مدیریتی و یا اجرایی در سطوح بسیار پایین بودند ولی براساس معیارهای رژیم گذشته در سطوح عالی مدیریتی قرار نمیگرفتند.
2 – 2 – دوره جنگ تحمیلی
با حذف نیروها و جریانهای مخالف انقلاب اسلامی توسط تودههای جوان به رهبری امام خمینی و دیگر رهبران انقلاب اسلامی، موج دوم رویش نیروهای سیاسی را میتوان در جریان جنگ تحمیلی مشاهده کرد. با اشغال برخی از شهرهای ایران توسط نیروهای عراقی به نیابت از کشورهای منطقه و قدرتهای بزرگ، نسل جدیدی از رویش سیاسی در ایران آغاز شد. جنگ تحمیلی نابرابر را فرماندهان جوانانی اداره میکردند، که حداکثر 30 سال سن داشتند. روحیه جهادی، ایمان، سختکوشی و ابتکار عمل باعث شد که این جوانان، سرنوشت جنگ را برخلاف تمامی محاسبات کلاسیک جهان تغییر دهند. نیروهای ایرانی توانستند ارتش عراق را که توسط ابرقدرتهای جهان و کشورهای اروپا و منطقه حمایت میشد، زمینگیر کنند.
فرماندهان جوان، تحریم تسلیحاتی ایران را با نیروی شهادت خنثی کردند. نیرویی که نظریهپردازانی مانند «جیمز بیل» را به شگفتی واداشت: «خمیرمایه روحیه بالا که پشتوانه تلاشهای جنگی ایران است در مفاهیم جهاد و شهادت نهفته است ولی هر مسلمان معتقد ذاتاً آن را درک میکند... نظام اعتقادی اسلام که مفاهیم جهاد و شهادت اساس آن است، تأثیرات بسیاری بر روحیه و شادابی جمهوری اسلامی ایران دارد. این نظام اعتقادی اشکال قدرتمندی از شهادت و بیباکی را میآفریند که برای پیروزی در صحنه نبرد حیاتی است.» (بیل، 1368: 423 – 420)
3 – 2 – پس از جنگ
رویش نیروهای سیاسی در دوره پس از جنگ تحمیلی، در ابعاد مختلف تجلی یافت. در عرصه سیاسی، بسیاری از جوانان دهه نخست انقلاب، بلوغ سیاسی کرده و در این عرصه، سکانهای اداره امور کشور را به دست گرفتند. نخبگان سیاسی با شیوههای مردمسالاری اسلامی، اداره امور جامعه را به عهده گرفتند. یکی از مهمترین ویژگیها و دستاوردهای انقلاب اسلامی در این مقطع چرخش نخبگان است. در جمهوری اسلامی، نخبگی، حق ذاتی و انحصاری عده خاصی نیست. برخلاف رژیم سابق، عواملی مانند زمینداری، ریاست ایلات و عشایر، و برخلاف نظامهای لیبرال دموکراسی، بنیانهای اقتصادی باعث تبدیل افراد به نخبه سیاسی نشده است.
اگرچه در برخی حوزههای انتخاباتی و در برخی مقاطع ممکن است افرادی از توان اقتصادی برای کسب آرا سوءاستفاده کرده باشند، اما در حقیقت این پدیده استثنا بوده است. اصل پاکدستی، درستکاری، تعهد و تخصص همواره عواملی بودهاند که افراد براساس آنها در مناصب انتصابی قرار گرفته و مدارج را طی کرده و نخبه شدهاند. بررسی نخبگان سیاسی حاکی از آن است که آنها گروه بسیار گستردهای را شامل شده و منشأ اجتماعی گوناگونی دارند و به طور خلاصه، نخبگی در انقلاب اسلامی، برای افراد شایسته و توانا، قابل دسترسی بوده است. رویش گسترده نیروهای سیاسی باعث شد که در چهارچوب مردمسالاری دینی، تاریخ انقلاب اسلامی به محل ظهور و چرخش نخبگان سیاسی تبدیل شود.
بررسی نمایندگان دورههای دهگانه مجلس شورای اسلامی و یازده دولت حاکم نشان میدهد که چرخش نمایندگان، بسیار روان بوده است. یکی از ویژگیهای عجیب انقلاب اسلامی این بوده است که اکثر نمایندگان دورههای مجلس شورای اسلامی، همواره تغییر کردهاند و در رقابتهای انتخاباتی، افراد گمنام بر نمایندگان مشهور پیروز شدهاند. این شگفتی حتی در انتخابات ریاست جمهوری نیز مشاهده شده است. اگر تعدادی از نمایندگان چندین دوره بر منصب نمایندگی تکیه کردهاند، اقبال مردم حوزههای انتخابیه باعث تداوم حضور آنها در این جایگاه شده است. در انتخابات مجلس شورای اسلامی، در اکثر موارد، جناحی، اکثریت کرسیها را کسب کرده که منتقد دولت و مجری انتخابات بوده است و این نشانه آزاد بودن انتخابات و دخالت نکردن نیروهای اجرایی بوده است. چرخش نخبگان در قوه مجریه، بسیار چشمگیرتر بوده است.
طی سی و چهار سال اخیر هفت رئیسجمهور و یازده دولت به قدرت رسیدهاند. به استثنای نخستین رئیسجمهور (بنیصدر) که در حقیقت خارج از فراگفتمان انقلاب اسلامی بود، بقیه رؤسای جمهور به خصوص از سال 1368 به بعد دارای گفتمان خاص و متفاوتی با دیگران بوده است. هر چقدر از عمر انقلاب اسلامی میگذرد، تعداد نخبگانی که شایسته رقابت در عرصه انتخابات ریاست جمهوری هستند، بیشتر میشود. در حالی که در برخی دورههای ریاست جمهوری گذشته، عملاً یک نخبه سیاسی حضور داشته و در برخی دیگر از رقابتهای انتخاباتی ریاست جمهوری دو رقیب تقریباً برابر وجود داشته است. در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بیش از بیست نخبه نسبتاً همسان وجود داشتند که در نهایت 8 نفر آنها به رقابت پرداختند. توزیع آرا میان این افراد نیز حاکی از برابری نسبی آنها و اقبال بخشهای مختلف جامعه به آنان است. کسب 51 درصد آرا توسط دکتر حسن روحانی به معنای رقابت جدی در میان نخبگان سیاسی است.
بخش دیگری از رویشها پس از پایان جنگ تحمیلی در عرصه علمی رخ داده است. با وجود تحریمهای بینالمللی، نسلی از دانشمندان ایرانی پرورش یافتهاند که در بسیاری از حوزهها در عرصه بینالمللی مرزهای منجمد و انحصاری را شکستهاند. پیشرفت در این زمینه برای انقلاب اسلامی بسیار تعیینکننده است. مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) با تحلیل وضعیت علمی گذشته و حال ایران و چگونگی سوءاستفاده قدرتهای بزرگ از علم، طی سالهای گذشته تأکید خاصی بر پیشرفت همهجانبه حوزههای مختلف علمی داشتهاند و از اصطلاح «جهاد علمی» استفاده کردهاند.
«از دوران اواسط قاجار که نهضت علمی و نهضت صنعتی دنیا اوج گرفته و شکوفا شده بود – از اواسط نیمه دوم قرن نوزدهم – و علم در شکل استعمار خودش را نشان داده بود؛ غرب با دستیابی به ابزار علم، مشغول استعمار دنیا شده بود. از آن روز تقریباً صد سال یا بیشتر که وقت بیداری و هوشیاری ما بود، این وظیفه بزرگ، وظیفه رشد دادن علمی کشور، به دلایل گوناگون تعطیل و متوقف شد. دلیل عمده هم عبارت بود از: حاکمیت استبداد، حاکمیت طاغوتها، حاکمیت سلاطین دست نشانده ضعیف و زبون. ما وارث این عقبماندگی هستیم. لذا تلاش ما باید مضاعف باشد، پس یک نیاز است و این نیاز مؤکد و مضاعف است.» (1386/06/12) معظم له در همین زمینه فرمودهاند که تنها راه بر هم زدن این نظام سلطه، حرکت علمی است.
با توجه به تأکیدات یاد شده، و یا وجود تحریمهای گسترده، ایران در عرصههای حساس علمی، به جایگاه والایی در جهادن دست یافته است. براساس رتبهبندی، پایگاه استنادی اسکوپوس در هلند، ایران از نظر تولید علم در جهان در رتبه شانزدهم و در منطقه در جای نخست قرار گرفت. همچنین براساس جدیدترین شاخص علمی که توسط مؤسسه علمسنجی سیماگو (Scimago) در اواخر سال 2012 میلادی (پاییز 1391) اعلام شده است ایران با روند تولید علم تا 6 سال دیگر در رده چهارم جهان قرار خواهد گرفت. (http://www.scimagojr.com)
جدول رتبهبندی بینالمللی 10 کشور برتر جهان براساس تولیدات علمی در کلیه گرایشهای علوم در سال 2018 میلادی
ردیف |
نام کشور |
منطقه |
رتبه در سپتامبر 2012 |
رتبه در سال 2018 |
1 |
چین |
آسیا |
دوم |
اول |
2 |
آمریکا |
آمریکای شمالی |
اول |
دوم |
3 |
انگلستان |
اروپا |
سوم |
سوم |
4 |
ایران |
خاورمیانه |
شانزدهم |
چهارم |
5 |
آلمان |
اروپا |
چهارم |
پنجم |
6 |
هند |
آسیا |
هفتم |
ششم |
7 |
فرانسه |
اروپا |
ششم |
هفتم |
8 |
ژاپن |
آسیا |
پنجم |
هشتم |
9 |
کانادا |
آمریکای شمالی |
هشتم |
نهم |
10 |
کره جنوبی |
آسیا |
بیست و دوم |
دهم |
در حوزه فناوری نانو که یک فناوری برتر بوده و تولید همه فرآوردههای آن در مقیاس یک میلینیوم متر است، ایران هم سطح کشورهای پیشرفته جهان در حال حرکت است. گرچه تا چندی پیش، انحصار زیست فناوری و مهندسی ژنتیک برای ساخت داروهای مؤثر و تخصصی در اختیار چند کشور غربی بود، و آنها از این علوم به عنوان یک حربه سیاسی – اقتصادی استفاده میکردند، ولی به دلیل پیشرفتهای دهه اخیر، هماکنون ایران جزء سه کشور تولیدکننده محصولات زیست فناوری در دنیاست و انحصار کشورهای غربی را در این وادی شکسته است.
در حوزه زیست فناوری و با استفاده از مهندسی ژنتیک در ایران حداقل چهار داروی زیست فناوری ساخته شده و این در حالی است که کل داروهای ساخته شده زیست فناورانه در دنیا، 35 یا 40 مورد بیشتر نیست. کاربرد این داروها در زمینه درمان سرطانها و بیماریهایی است که کمبود برخی هورمونها در آن نقش دارند و چارهای جز تهیه داروهای زیستفناورانه وجود ندارد. رویش سیاسی نیروهای جوان در انقلاب اسلامی در این بیانات مقام معظم رهبری به خوبی بیان شده است: «ما شاهد رشد و رویش یک طبقه جوان علاقهمند، مؤمن، جستجوگر در زمینه انقلاب، و پیدایش زبدگانی در این زمینه هستیم؛ این قابل انکار نیست؛ هم در دانشگاههامان، هم در حوزه علمیهمان، هم در سطح جامعهمان، (1384/10/13) «جامعه امروز مملو از جوانهای شجاع، آگاه، آشنا به حقایق زمان و مسلط به مسائل گوناگون سیاسی است که رویشهای جدید انقلاب هستند. (1391/07/22)
رویشهای سیاسی را نمیتوان به حوزههای نظامی – علمی محدود کرد. حضور گسترده مردم در عرصههای مختلف، نه تنها در مقایسه با گذشته کمتر نشده بلکه، نهادینه شده و از نظر کمی و کیفی، فزونی یافته است. مشارکت سیاسی ایرانیان در انتخابات سالهای اخیر، از نظر عمق و بصیرت سیاسی، بسیار تقویت شده است. حضور مردم به عرصه انتخابات محدود نمیشود. این حضور در روزهای خاصی از سال مانند 22 بهمن، همچنان تقویت میشود و هرگاه ضرورت ایجاب کند، مانند 9 دی، مردم به سرعت به خیابان میآیند و حمایت خود را از انقلاب اعلام میکنند.
گسترش معنویت، فراگیر شدن اجرای مناسک دینی و مذهبی در ایام الله مانند شبهای قدر، یکی از وجوه رویش فراگیر در جامعه اسلامی ایران محسوب میشود. مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند: «یکی دیگر از نقاط قوت ما در این مدت، انتقال ارزشهای انقلاب به نسل دوم و سوم بود. امروز شما جوانها را نگاه میکنید، میبینید این ارزشها را دریافت کردهاند.... یکی از نقاط قوت و مثبت ما همین است که این ارزشها به نسلهای دوم و سوم منتقل شد. البته ریزش داشتهایم، توبهکار از انقلاب و پشیمان از انقلاب داشتهایم، اما رویشهای ما بیشتر از ریزشهای ما بوده است. نیروهای فرسوده ریزش پیدا کردند، اما نیروهای جوان و باطراوات بالا آمدند و رویش پیدا کردند.» (1390/11/14)
نتیجهگیری
هدف این مقاله، سنجش میزان ریزش و رویش نیروهای سیاسی به عنوان معیاری برای ارزیابی دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران بود. از مباحثی که مطرح شد، میتوان نتایج زیر را استخراج کرد:
انقلاب اسلامی مانند هر انقلاب بزرگی، دارای ریزش بوده و این موضوع کاملاً طبیعی و انکارناپذیر است. ریزش نیروها از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، آغاز شده و تلاش دشمنان انقلاب اسلامی برای یأس، روی گردانی و جدایی از انقلاب اسلامی با گذشت زمان تداوم یافته و متحول شده است. با این وصف روند ریزش با گذشت زمان کاهش یافته است. مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند: «انقلاب یک امر مستمر است؛ انقلاب یعنی سازندگی؛ یعنی رویش و بالندگی.» (1383/04/01)، همچنین میفرمایند: «نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمی که سابقه انقلابی دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جریانهای گوناگون اجتماعی، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.» (1378/09/26)
در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریزش نیروهای سیاسی، جریانهای سیاسی – فکری را شامل میشد که در درون گفتمان انقلاب اسلامی قرار نمیگرفتند و اتحاد آنها با انقلابیها، راهکنشی و موقتی بود. این جریانها، از نظر اصول و اعتقادات به گروههای مارکسیستی، سکولار و ملیگرا تقسیم میشدند. مارکسیستها به دلیل اعتقاد به ماتریالیسم، هیچوجه اشتراکی با اسلام که مبنای هویت انقلاب اسلامی بود، نداشتند. نیروهای لائیک، سکولار و ملیگرا نیز به درجات مختلف با مبانی هویتی انقلاب اسلامی که عامه مردم آن را پذیرفته بودند، در تنافر بودند. روند ریزشها به برخی خواص درون گفتمان انقلاب اسلامی و نیز برخی جریانهای سیاسی داخلی کشیده شد. پس از دوم خرداد 1376، جریانی شکل گرفت که ابتدا در چهارچوب انقلاب بود اما بعدها بخشهای افراطی آن به رویارویی با نظام روی آوردند و فتنه 1388 را ایجاد کردند.
پس از ریزش افراطیون در سال 1388، انحرافیون نیز ظهور و سپس افول کردند و از مسیر انقلاب خارج شدند. درباره علل ریزش افرادی که در گذشته در درون گفتمان انقلاب اسلامی قرار داشتند، دلایل بسیار متفاوتی وجود دارد. یکی از این دلایل دگردیسی روحی برخی افراد شاخص و رویگردانی و حتی معاضدت با انقلاب اسلامی بود. برای مثال برخیها از پایان انقلاب اسلامی و متعلق بودن امام خمینی و راه وی به تاریخ معتقد بودند و برخی از گذشته خود و سوابق انقلابی خود پشیمان شدند. برخی دیگر به دلیل تحت تأثیر قرار گرفتن اطرافیان از انقلاب جدا شدند. اصرار نظام بر ادامه خط و راه امام بدون کم و کاست نیز موجب شد که برخیها با انقلاب اسلامی زاویه پیدا کنند و از این مدار خارج شوند.
اما این ریزشها در مقابل رویشهای گسترده در حوزههای مختلف که هر روزه بر قدرت نظام میافزاید، ناچیز است. این ریزشها که با فشارهای بینالمللی و از جمله دیپلماسی اجبار (Coercive Diplomacy) مواجه شده است، نتوانسته است در مسیر انقلاب خللی ایجاد نماید. دیپلماسی اجبار که بخشی از راهبرد دیپلماتیک پیچیده، محسوب میشود، با هدف اقناع اجبارآمیز (Coercive Persuasion) انجام میشود. در اینگونه از دیپلماسی، کاربرد تهدید به مجازات رقیب و یا اجبار کمتر از عملیات نظامی تمام عیار به منظور اقناع یک بازیگر برای توقف یا بازگرداندن عملی که آغاز شده است، انجام میشود. (اسدی، 1390: 18 – 17)
در رابطه با نسبت ریزشها و رویشها، رهبر انقلاب میفرمایند: «برخی افراد به دلایل مختلف همچون احساس خستگی یا تردید در گذشته خود و یا فریفته شدن به لبخند دشمن، از مسیر انقلاب خارج شدند، اما در مقابل، به برکت خون شهیدان، رویشهای جدید و فراوانی در نسل جوان به وجود آمده که سراسر کشور را لبریز از روحیه ایستادگی، ثبات و عزت کرده است.» (1391/07/22) همچنین میفرمایند: «انقلاب زنده است، این اصول زنده است؛ هیچ مانعی ندارد که برگ و بار عوض بشود. خزانهایی در راه است؛ این یک حرکت طبیعی است برای موجودات زنده عالم. همیشه ریزش و رویش وجود دارد؛ مهم این است که در کنار ریزش، رویش هم وجود داشته باشد؛ و امروز این جور است.
بحمدالله انقلاب علیرغم همه تبلیغات، همه تخریبها، همه ضربهها، همه تهاجمهای از اطراف و اکناف – تهاجم سیاسی، فشار اقتصادی، تهاجم فرهنگی – پیشرفت کرده؛ این انقلاب زنده، با نشاط و مشغول پیشرفت است؛» (1384/04/07) «... انقلاب ما ریزش دارد، اما رویش هم دارد؛ رویشها بر ریزشها غلبه دارند.» (1384/05/28) به طور کلی میتوان ریزش و رویش نیروهای سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی را اینگونه جمعبندی کرد: ریزش نیروها در سطح برخی خواص بوده و رویش، به تودههای مردم و در نتیجه دسته گستردهای از خواص جدید منجر شده است. مهمترین عاملی که باعث پیوند این توده عظیم با انقلاب اسلامی بوده، نیروی عظیم ولایت است که در تعامل با توده مردم باعث تقویت روزافزون انقلاب اسلامی شده است.