يكي از جريانهايي كه در سالهاي اخير نقش بسزايي در سياستهاي منطقهاي ايفا كرده و هر روز بر دامنه گسترش نفوذ آن در منطقه افزوده ميشود، جريان "سلفي" است.
تحولات عارض بر جريان سلفي را تا كنون ميتوان به چهار مرحله تقسيم كرد:
- مرحله اول: حالت تئوريك كه توسط "ابنتيميه" در قرن هشتم بنيانگذاري شد.
- مرحله دوم: حالت تطبيق و اجرا كه توسط "محمد ابن عبدالوهاب" و جانشينانش در اواسط قرن دوازده و اوايل قرن سيزده هجري در محيط محدود حجاز به آزمايش درآمد.
- مرحله سوم: تبديل شدن به يك جريان نيرومند و تأثيرگذار در جهان اسلام كه توسط نوادگان امراي سعودي و شيوخ عربستان سعودي به مرحله اجرا درآمد.
- مرحله چهارم: تبديل انديشه سلفي به يك ايدئولوژي انقلابي در آغاز قرن پانزدهم هجري و ظهور پديده تشكيل گروههاي سلفي سياسي - جهادي در مصر و افغانستان و كشمير و فيليپين و جمهوريهاي تازه استقلاليافته شوروي سابق و يمن.
رشد جريان تكفيري در عربستان سعودي
سلفيهاي نجد يكدست نيستند، بلكه گروهي "سلفي تبليغي" هستند كه قائل به جهاد و اقدام خشونتآميز نيستند و گروهي ديگر گام فراتر نهاده، "سلفي جهادي" ميباشند كه با تشكيل جنبشهاي مسلحانه زيرزميني معتقدند، بايد دولتها را سرنگون و اسلام اصيل را پياده كرد.
"سلفيهاي جهادي" با اعلام تشكيل جبهه جهاني اسلام براي جهاد با يهوديان و صليبيها به رهبري "اسامه بن لادن" سعودي و "ايمن الظواهري" مصري بيش از پيش توجه به گرايشهاي مبارزاتي را مورد توجه خود قرار داد.
بيترديد حادثه 11 سپتامبر (20 شهريور 1380) نقطه عطف در تاريخ تحولات معاصر است. جريان سلفي كه بعد از عربستان سعودي در قالب جنگجويان طالباني ظاهر شد، منافع بسياري از رژيمهاي منطقه را به خطر انداخت.
قرائت خشن و متحجرانه از سنت نبوي و برداشتهاي ظاهري از آيات قرآن، طالبان را بر آن داشت كه حتي براي مخالفان فكري و سياسي خود نيز تعيين تكليف كند و رسالتي فراتر از قد و اندازه خود در نظر بگيرد. اين جريان فكري خود را در محدوده جغرافيايي افغانستان محدود نكرد، بلكه براي خود مسئوليت اشاعه تعاليم اسلام مبتني بر قرائت سلفي به ساير كشورهاي منطقه را نيز در نظر گرفت.
اين گروه ضمن اختلاف نظر با ساير گروههاي سني، سرسختانه نسبت به شيعيان كينه ميورزد و به همين خاطر به مراتب سياستي خشن در قبال آنان به كار ميبرد.
حوادث 11 سپتامبر باعث ارتقاي جايگاه راهبردي گروههاي نظامي و شبه نظامي و محوريت تفكر القاعده شد. چنين پديدهاي از زمان پيدايش عمدتا از سوي تفكر استراتژيك كاخ سفيد مورد حمايت قرار گرفت، اما بعدها با توجه به اصطكاك منافع آنان در منطقه نزاعي عميق ميان آنان درگرفت و در نهايت باعث تهاجم نظامي آمريكا به افغانستان شد.
نفوذ جريان سلفي به كشورهاي منطقه لبنان
علاوه بر افغانستان، يكي ديگر از مراكز رشد سلفيگري لبنان است. جريان سلفي شام در دمشق توسط "ناصرالدين الالباني" ظهور كرد. تفكر سلفي در اواخر دهه 50 توسط تعدادي از طلاب مراكز ديني عربستان به لبنان راه يافت. مهمترين اين افراد "شيخ سالم الشهال" و "شيخ عبدالرزاق الزغبي" بودند. اين دو نفر طرابلس را به مركز گسترش و ترويج تفكر سلفي در تمام مناطق لبنان تبديل كردند.
فعاليت سلفيها در لبنان از طرابلس شروع شد. از سال 1977(1356) جريان سلفي به نحو چشمگيري فعال شد. در سال 1981 (1360) به صورت تشكيلات منظم و سازمان يافته فعاليت خود را شروع و جمعيت "نواه الجيش اسلامي" را بنيانگذاري كرد. اين تشكيلات در كنار ساير تشكيلات و نيروهاي اسلامي سني از جمله "جنبش توحيد اسلامي" يا "جماعت اسلامي" حضور كم رنگي داشت كه عرصه را تحت سيطره خود داشتند.
با فروپاشي جنبش توحيد اسلامي در سال 1985(1364) سلفيها امكان توسعه و گسترش بيشتري يافتند و توانستند، به عنوان يك جماعت مستقل ابراز وجود كنند. حضور آنان به طور متمركز و قوي در طرابلس و برخي مناطق شمال از جمله "عكار" و "الضنيه" به چشم ميخورد.
در كل مناطق شمال لبنان به علت استقرار اكثر شخصيتها و موسسات سلفي لبناني براي وجود سلفيها اهميت خاصي دارد. همچنين حوادث سالهاي اخير كه در اين مناطق بين دولت و سلفيها روي داده، شمال را به پايگاه و مركز تجمع سلفيها تبديل كرده است.
از شخصيت كليدي و موثر سلفيهاي لبنان بايد از "سالم الشهال" نام برد كه جنبشي اسلامي به نام "نواه الجيش اسلامي" را بنيانگذاري كرد. با فروكش كردن فعاليت اين تشكيلات در سال 1985(1364) فعاليت منظم جريان سلفي متوقف شد و هريك از سران جنبش خود به تاسيس يك نظام و جمعيت خاص تحت پوشش جمعيتهاي ديني و مراكز آموزش ديني پرداخته و خود را به عنوان امير آن معرفي كردند.
در اواسط دهه نود جنبش سلفي دستخوش بحرانها و حوادث تعيين كنندهاي شد كه به تضعيف فعاليت آن انجاميد. زيرا دستگاه امنتيي لبنان به علت بمبگذاريها و جنايات و ترورهايي كه پيروان اين جنبش مرتكب ميشدند، آنها را تحت فشار قرار داد. پس از وقوع حوادث 11 سپتامبر فشارهاي امنيتي بر گروههاي سلفي تشديد شد.
جريان مشكوك "فتح الاسلام" در لبنان و تحريكات نظامي اين گروه در اردوگاه "نهرالبارد" نيز ناشي از تلاشهاي جريانهاي افراطي اهل سنت براي تاثيرگذاري در تحولات منطقه به خصوص لبنان بود. رهبري اين جريان به عهده فردي به نام "ابوخالد العلمه" بود كه سابقه عمليات تروريستي در عراق و همكاري با ايمن الظواهري و "ابو مصعب الزرقاوي" را داشت. وي به دليل برخي اقدامات خرابكارانه عليه شيعيان تحت تعقيب قرار گرفت و مدتي نيز در سوريه زنداني شد.
ابوخالد العلمه بعد از آزادي از زندان با همكاري يك اردني فلسطينيتبار به نام "شاكر العبيسي" اقدام به تاسيس گروه "فتح الاسلام" و در سال 1970(1349) وارد سازمان فلسطيني فتح شد، اما بعدها جزو گروههاي شورشي عليه عرفات در آمد و در سال 1990(1369)به القاعده پيوست.
اين گروه اقدامات تروريستي متعددي را در اين كشور مانند انفجار مينيبوس حامل مسافران، بر هم زدن اعتصابات ضد سينوره و اختلاف بين شيعه و سني انجام داد.
پرونده گروه فتح الاسلام در نهايت با دخالت دولت سينيوره و خويشتنداري حزبالله لبنان بسته شد، اما كارشناسان و صاحنظران سياسي اين تلاشها را در راستاي كاهش اقتدار حزبالله ارزيابي كردند.
تكفيريها در عراق
از ديگر نقاطي كه جريان تكفيريها به صورت فعال در حوادث سياسي نقش آفريني ميكنند سرزمين اشغال شده عراق است.
درحال حاضر يك دولت شيعي در عراق در رأس امور اجرايي آن قرار دارد، اما حضور عناصر شيعي منافع برخي از سران منطقه، بعثيها و گروههاي تندرو سني مذهب اين كشور را به مخاطره انداخته است. به همين دليل اتحادي استراتژيك ميان سنيان ناراضي و عناصر حزب بعث عليه دولت شكل گرفت و از سوي ديگر رژيمهاي عربي حوزه خليج فارس كه منافع خود را با تغيير نظام در عراق در خطر ميديدند، زمينه نفوذ القاعده را در اين كشور فراهم كردند. اين موجب شد تا روند خشونتها در عراق شتاب بيشتري به خود بگيرد و تكفيريها در اين كشور عرصه را براي اقدامات خود مناسب ببينند.
روش فكري سلفيه
مسئله مهم، آگاهي از روش فكري سلفيهاست، آنها به طور عام از دو روش فكري بهره ميجويند كه به هم نزديك است:
- گروهي فقط كتاب و سنت را حجت دانسته و از داوريهاي عقل كمك نميگيرند.
- گروهي ديگر ميگويند قرآن و سنت وقتي براي ما حجت است كه با فهم "سلف" همراه باشد، زيرا ما آيين خود را از آنها گرفتهايم.
آنان در تعبد به نص (كتاب و سنت) بين خبر واحد و خبر متواتر فرق نميگذارند؛ حتي خبر واحد را در تبيين عقايد و معارف حجت ميدانند.
بر همين اساس خدا را با صفات بشري توصيف ميكنند و براي او خنده و گريه و آمد و رفت و نشستن و پا نهادن در جهنم و صداي جرجر تختي كه روي آن مينشيند مانند صداي كجاوه، قائل هستند.
اما بنيان انديشههاي سلفي با توجه به رسايل ابنتيميه و محمد بن عبدالوهاب و منظومه "هدايت المريد" شيخ "عوض العبادي" و توحيد علام الغيوب "عبدالقادر اهدل" و شروح متعدد كتاب التوحيد "محمد ابن عبدالوهاب" و موجز عقيدة السلف نوشته تني چند از علماي سعودي و دائرهالمعارف فريد وجدي و باقي آثار قلمي سلفيها به شرح زير خلاصه ميشود:
1- قرآن به عنوان منبع قطعي و بنيادين عقايد و معارف و ارزشها و احكام تلقي ميشود، ولي قرآن جز با تبينات نبوي كه آن هم تنها از راه احاديث صحيحالسند به دست ميآيد، قابل فهم و استناد نيست.
2- در رجوع به قرآن و سنت هم كه شعار هميشگي سلفيها ميباشد، بايد از فهم سلف صالح استفاده كرد و سلف صالح صحابه و تابعين و تابع تابعين هستند كه فهم آنان نيز از ذخاير معرفتي سلفيه و از مراجع غير قابل ترديد آنها محسوب ميشود، آنان همان سه نسل نخستين مسلمانان هستند كه در زبان احاديث ستايش شدهاند و به عنوان قرون برتر ياد شدهاند.
3- در فقه تابع مذهب خاصي نيستند و بر احاديث تكيه دارند، گرچه بعضي از آنها هم التزامي مشروط به مذهب دارند.
4- از افكار و ارزشهاي وارداتي به ميان مسلمانان بدون بررسي و گزينش گريزانند.
5- تمام بدعتها و امور نوظهور در اسلام چه در حوزه عبادات و چه در حوزه اخلاق و احكام را منكر هستند و به تقسيمبندي بدعت به دو نوع حسنه و سيئه باور ندارند، تنها به تقسيمبندي دنيوي و اخروي و لغوي و شرعي باور دارند.
6- دعوت به توحيد از اهتمامات جدي آنهاست، اما توحيد را فقط در محدوده استغاثه (فريادرسي) و اعمال عبادي و عدم تقديس اولياء و امامان و قديسين تعريف ميكنند و كمتر به جوانب و ابعاد فلسفي و روحي و اجتماعي توحيد ميپردازند.
7- در تفسير آيات متشابه و اسماء و صفات الهي توقف بر نص را ميپسندند و تأويل و تعطيل و تشبيه و تكييف (چگونگي) را روا نميشمارند و در حقيقت راه استدلال عقلي و زبانشناسانه را در تفسير نصوص درباره امور غيبي و در كل الهيات ميبندند.
8- در راه گزينش احاديث و روايات و در عقايد و در سياست راه برهان عقلي را نميپيمايند، ولي در زمينه فقه متمايل به آسانگيري و ترك ريزهكاريها و پيچيدگيها و تكلفات هستند.
9- الگوي فكري و اعتقادي و علمي و روحي همه سلفيها ابنتيميه حراني ميباشد كه با اختصار به او لقب "شيخالاسلام" دادهاند.
10- عموم سلفيها دشمن فلسفه و منتقد علم كلام و بيمبالات به علوم بلاغي و علم اصول فقه ميباشند.
11- اطاعت از حاكم ظالم را نيز مانند علماي مذاهب اسلامي متأخر در غيرمعصيت نه تنها جايز بلكه واجب ميدانند و قيام عليه ايشان را در غير "كفر بواح" (كفر آشكار) حرام ميدانند.
12- در مبالغه در تكفير و ناسازگاري با غير مسلمانان از ديگر فرقههاي اسلامي تشدد بيشتري دارند.
13- شناخت آنها به نسبت دنياي جديد و ساز و كارهاي آن بسيار كم است. نادرند عالمان سلفي كه در معرفي و نقد فرقههاي جديد و قديم اسلامي تحقيق كنند ولي به نسبت اديان قديمي مانند مسيحيت و يهوديت و زردشتيگري و بودايي و... و فلسفههاي جديد غربي و مكاتب سياسي و ادبي معاصر آثاري از آنها در دست نيست و در اين زمينهها سلفيه معتدل و منصف به آثار ديگر متفكران اسلامي استناد كنند. تا جائيكه در آغاز تشكيل كشور سعودي بر سر ورود تكنولوژي همچون تلگراف به مناقشه پرداختند و امروزه نيز عكس علماي سلفي در مجلات مربوط به آنها چاپ نميشود.
14- به احاديث صحيح آحاد نيز در همة شئون دين حتي در عقايد استناد ميكنند و راه استنتاج عقلي را تا حد امكان باريك مينمايند.
با تمام اين احوال مواضع و ديدگاههاي گروههاي سلفي از نخستين روزهاي شناسايي اين جماعت تا عصر حاضر، با توجه به شرايط زماني و مكاني يا الزامات سياسي اجتماعي، در معرض تغيير و تحول بوده و گاه اين دگرگونيها موجب تعارضات جدي ميان اعضاي گروههاي سلفي در جهان اهل سنت شده است. اين نكته شامل عقايد و آراي سياسي جماعت اخوانالملسمين به عنوان يكي از سرچشمههاي مهم زايش گروههاي سلفي جديد نيز ميشود.
از بدو تأسيس جماعت اخوانالمسلمين و پس از مرگ مؤسس آن ديدگاههاي سياسي و اجتماعي و در برخي موارد اعتقادات مذهبي جماعت دچار تحول شده است. اين تحولات به جدايي افراد و ايجاد انشعابهاي گوناگون در جماعت انجاميده است. بدين ترتيب، گروهها و افراد تندروتر و بنيادگراتر در جامعه آزاد شدند و به تدريج جماعتهاي جهادي كوچك و بزرگي همچون جماعت "جهاد اسلامي" در مصر شكل گرفتند.
اين جماعتها و گروههاي سلفي كه مشخصه اصلي آنها جهادگرايي و تكفيرگرايي بود، بعدها هسته و پايه اصلي بزرگترين گروه سلفي جهادگرا در جهان به نام "سازمان القاعده" را تشكيل دادند. از آنجا كه فكر و انديشه عامل انگيزه بخش مهم براي هر حركت و جنبش اجتماعي است، بررسي انديشه سياسي سلفيها از اهميتي خاص برخوردار است.
الف) حكومت اسلامي
در ارتباط با انديشه سياسي و ديدگاه سلفيها درباره حكومت اسلامي آنچه اهميت مييابد، شاخصههايي چون نوع و جنس حكومت، تحزب و رقابت سياسي و نقش و جايگاه امت و ملت در حكومت است.
درباره نوع و جنس حكومت، سلفيها تلاش دارند با انقلاب به سرعت جامعه كافرشده را به جامعهاي مسلمان تبديل و حكومت اسلامي را با جهاد مداوم احيا كنند. آنان به طور معمول با رهبر (ولي) خود بيعت ميكنند و عملا نوعي خليفهگري كوچك شده را به نمايش ميگذارند. اوج اين نوع رفتار را ميتوان در بيعت گروههاي مختلف جهادي و تكفيري در سراسر جهان عرب با "اسامه بن لادن"، رهبر تشكيلات القاعده مشاهده كرد. درحاليكه اخوانيها در اين قضيه بر تغيير آرام جامعه و به دور از خشونت و در واقع بر ارشاد تكيه ميكنند.
ب) تحزب و رقابت سياسي
يكي ديگر از مباحث مهمي كه در انديشه سياسي، گروههاي اسلامگراي سلفي را به خود مشغول كرده، مسئله تحزب و كثرتگرايي است. اگرچه ديدگاههاي سلفي چندان تفاهم و توافقي با حضور و نقش آفريني احزاب در حكومت اسلامي ندارد، اما گذر زمان و مقتضياتش سبب شده، زاويه ديد برخي گروههاي سلفي، از جمله جماعت اخوانالمسلمين به تكثر در جامعه اسلامي تغيير كند، بگونهاي كه عملاً موافقت خود را با كثرتگرايي و تحزب در جامعه اسلامي اعلام كرده است. برخلاف جماعت اخوان، گروههاي جهادي و تكفيري از اساس مفهوم تحزب و كثرتگرايي را در جامعه اسلامي و حكومتداري رد ميكنند.
سلفيهاي جهادي و تكفيري و در رأس آنها سازمان القاعده با تفسير خاصي كه از دموكراسي و تكثر ارائه ميدهند، آن را مطلقاً خلاف شرع ميدانند و بدين علت با هرگونه تحزب و آزادي بيان به شدت مخالف هستند.
ج) نقش و جايگاه امت و ملت
سلفيها در آغاز چندان اهميتي به مفهوم و جايگاه امت و ملت نميدادند و همواره بر مفهوم امت در مقابل ملتگرايي و مليگرايي تأكيد ميورزيدند. آنها ملتگرايي و مليگرايي را مفهومي وارداتي و غربي ميدانند كه مخدوشكننده قوام امت اسلامي است و آن را نشانه جاهليت تلقي ميكنند. اخوانيها مفهوم امت را پررنگتر از مفهوم ملت دنبال كردهاند، اما ميتوان رگههايي از مليگرايي عربي را در ديدگاههاي سركردگان آنها يافت.
گروههاي سلفي جهادي تكفيري تمركز خود را بر مفهوم امت اسلامي و دارالاسلام معطوف كردهاند و همانطور كه گفته شد در ذات فكري گروههايي همچون القاعده چيزي به عنوان تكثر جايگاهي ندارد، خواه اين تكثر در عرصه ذهن و بيان باشد يا در صحنه ديانت يا دولت ملت.
د) تكفير و تكفيرگرايي
در يك نگاه كلي بايد گفت، جماعت اخوانالمسلمين به هيچ وجه خواهان درگير شدن در ادبيات تكفيرگرايانه نيست و تمام تلاش خود را ميكند كه در جامعه و با جامعه مسلمان (ولو جاهلي و آلوده به برخي مسائل كفرآميز) كار و فعاليت كند و راه اصلاح تدريجي جامعه را برگزيند. برخلاف آنان، جماعتهاي تكفيري جهادي به رهبري القاعده از تكفير براي توجيه اعمال خود عليه ديگران بهره ميبرند و تلاش دارند، به طوري گسترده از اين واژه و مفهوم فقهي براي توجيه جهاد خود عليه ديگران (مسلمان و غيرمسلمان) بهرهبرداري و بدين ترتيب، مرز بين خودي و غيرخودي را مشخص كنند. از همين زاويه، ايدئولوژي جهادگرايي در متن و بطن ادبيات تكفيري القاعده، راه خود را از سلفيهاي اخواني جدا و نگاهي متفاوت به جهاد ايجاد ميكند.
هـ-) جهاد و جهادگرايي
سلفيها در نظرهاي فقهي مرتبط با جهاد و تكفير به روشني جهاد را عليه كفار، منافقين و مشركين واجب دانسته و خون آنها را حلال شمرده است.
جماعت اخوان به رغم تأكيد بر مفهوم جهاد، مخالف خشونت عريان است و تلاش دارد جهاد را در مفهوم عمومي آن يعني تلاش و كوشش در راه خدا (به هر وسيله و در هر شرايط نه فقط با تكفير و نبرد) تفسير و بدان عمل كند.
اما جهاد از نظر جماعتهاي سلفي تكفيري، به ويژه سازمان القاعده، چيزي بيش از يك حكم فقهي فرعي است. آنان معتقدند، جهاد، جنگ و ترور دشمنان خدا امري ضروري و تكامل بخش دعوت مسالمتآميز به تشكيل حكومت اسلامي است.
جهاد در ايدئولوژي القاعده از اهميتي والا برخوردار است و برخلاف اخوان كه اصلاح و اعتدال را عنصر كليدي ميداند، سلفيهاي جهادي تكفيري يكي از مهمترين و كليديترين مفاهيم ايدئولوژي خود را عنصر جهاد و حتي بعضا آن را از واجبات اسلامي ديگر مهمتر ميدانند.
"ايمن الظواهري" و "ابو مصعب الزرقاوي" مهمترين و شاخصترين افرادي هستند كه نسبت به مسلمانان ديگر كه با عقايد القاعده همراهي نميكنند، اعلام انزجار و در مواردي عليه آنان اعلام جهاد كردهاند.
پديده سلفيگري، رقيب انقلابهاي عربي
درحالي كه امواج نيرومند حركت ملتها در بهار عربي(بيداري اسلامي)، چهره جديدي به خاورميانه و كشورهاي عربي منطقه بخشيده است، دنياي عرب شاهد ظهور برخي حركتهاي ارتجاعي و فرقههاي مطرود است كه براي موج سواري و سوء استفاده از فرصتهاي به دست آمده وسوسه شدهاند. امروزه شاهد فعاليت گسترده و پردامنه گروهها و فرقههايي هستيم كه تا پيش از اين در انزواي كامل به سر ميبردند و حتي زمينهاي براي ظهور و بروز افكار و انديشههاي واپسگرايانهاي كه آنها مروج آن بودهاند، وجود نداشته است.
آنچه در اين ميان بسيار با اهميت و حتي حساسيت برانگيز است، تلاش گستردهاي است كه برخي گروههاي سلفي براي موج سواري در پهنه نهضتهاي اخير مصر، اردن، ليبي، يمن وحتي سوريه و كويت صورت دادهاند و انگيزههاي بيشتري از خود نشان ميدهند كه چهرهاي وارونه از اسلام را به نمايش درآورند.
فرصت طلبي سلفيها و عربدههاي مستانهاي كه برخي گروههاي منحط سياسي-عقيدتي در دنياي عرب ميكشند، دقيقا از همين زاويه است كه معني و مفهوم واقعي خود را پيدا ميكند. در واقع، آمريكا و صهيونيستها با مانور سياسي-تبليغاتي پيرامون اين حركتها سعي دارند، چنين وانمود كنند كه گويا نهضت عظيم ملتهاي مسلمان در بهار عربي، نهايتا به سود سلفيها تمام شده و اين سلفيها هستند كه ميوههاي قيام و شهادت و پايداري ملتها را ميچينند.
اكنون سلفيها به بركت ريخت و پاشهاي آلسعود، فرصتي براي دلسرد و نوميد كردن ملتهاي عرب يافتهاند كه اين حركتهاي پرخروش عليه مظالم رژيمهاي منحط عرب را به انحراف بكشانند و به ملتها نشان دهند آن چيزي كه به خاطر آن قيام كردهاند، لگدكوب شده است.
در واقع بايد گفت، از زمان خيزش جهان عرب در سال 2011(1390)، سلفيها بهعنوان شبكهاي زيرزميني و بزرگ از متعصبان مذهبي، به نيرويي قوي و پرسروصدا تبديل شدهاند. عامل اين رشد چشمگير را بايد "عربستان سعودي" دانست. آنان در ليبي و مالي سرگرم ويراني زيارتگاهها و مراكز مذهبي مسلمانان ميانهرو همچون صوفيان هستند.
همفكران آنها در تونس در تلاش براي خفه كردن ميانهروها و زدودن آثار هنري هستند كه به نظرشان كفرآميز ميرسد و هر روز فتنه جديدي را در اين كشور برپا ميكنند كه به خشونت و درگيري ميانجامد. لبنان عرصه ديگر تاخت و تاز سلفيهاست كه به ويژه در بخشهاي شمالي اين كشور و توسط شيخ اسير هر روز آتش فتنهاي را برميافروزند.
اردن عرصه ديگر جولان پيروان اين جريان است و به نظر ميرسد، در آستانه انتخابات مجلس اين كشور كه آن را تحريم كردهاند، در انديشه برافروختن فتنهها در اين كشور باشند. در سوريه نيز حضور فعالانه برخي هستههاي سلفي محرز شده و نقش آنها در بحران اين كشور چنان واضح و عيان است كه جايي براي توضيح نميگذارد كه البته در جاي خود به آن پرداخته ميشود و آمريكا و رژيم صهيونيستي كه زماني با انقلابهاي عربي جايگاه و موقعيت خود را در منطقه از دست داده بودند، هم اكنون با حمايت از اين جريان تلاش ميكنند، از يك سو انقلابهاي عربي را به ناكامي بكشانند و از سوي ديگر موقعيت و نفوذ گذشته خود را در اين كشورها بار ديگر بازيابند.
اما چيزي كه كمتر به آن پرداخته شده، آن است كه چه كساني پشت سر سلفيها هستند. كارشناسان منطقهاي، ديپلماتها و سرويسهاي اطلاعاتي، عربستان سعودي و دلارهاي نفتي به ظاهر بيپايان را حامي سلفيها عنوان ميكنند.
"سمير امغار" نويسنده كتاب "سلفيگري معاصر؛ جنبشهاي فرقهاي در غرب" ميگويد: "مستندات قابل اثبات بسياري گواهي ميدهند، عربستان تأمينكننده مالي گروههاي سلفي است".
"آنتوان بسبو"، رئيس مركز نظارت كشورهاي عربي در پاريس نيز ميگويد: "آنچه ما درباره سلفيها در مالي و شمال آفريقا ميشنويم، در واقع شكلي از وهابيگري است كه مركز آن در عربستان است و از دهه هفتاد شاهد تلاش اين كشور براي گسترش اين تفكر بوديم. رژيم سعودي اكنون ساليانه ميليونها يورو براي حمايت از اين سلفيها در سراسر جهان هزينه ميكند."
دلارهاي عربستان سعودي تنها در كمكهاي مستقيم به گروههاي سلفي، مبلغان مذهبي و كانالهاي ماهوارهاي خلاصه نميشوند، سهم زيادي از اين دلارها صرف محصلان كشورهاي عربي ميشود كه براي شركت در دورههاي مذهبي به شهرهاي مكه، مدينه و رياض ميروند. "سمير امغار" ميگويد: "بسياري از محصلان مدارس مدينه خارجي و از كمكهاي سخاوتمندانه عربستان برخوردار هستند. بليط هواپيما و اقامت رايگان از جمله اين كمكهاست. اينها زماني كه تحصيلات خود را به پايان ميرسانند، به كشورهايشان بازميگردند تا مبلغان سلفيگري باشند و از همين رو جنبش سلفيهاي فرانسه نيز درحال شكلگيري است".
صدور اسلام هدف دستگاه سياست خارجي عربستان نيست، يكي از اصليترين اهداف اين دستگاه، تحكيم و تشكيل شبكهاي از حاميان قادر به دفاع از منافع اقتصادي، ايدئولوژيك و استراتژيك پادشاهي عربستان است. از زمان آغاز بهار عربي، حاميان و مروجان سلفيگري كمكها و همچنين اهداف سياسي خود را مستقيمتر به گروههاي مورد نظر خود رساندهاند.
"محمدعلي ادروبي"، تحليلگر سياسي با اشاره به پيروزي چشمگير حزب سلفي "نور" در مصر كه توانست در كمال شگفتي 24? آراي مجلس را از آن خود كند، ميگويد: "با خروج ديكتاتورها راه براي تثبيت و حضور احزاب سلفي فراهم شده و آنها اكنون مستقيم و بهطور رسمي از عربستان كمكهاي مالي دريافت ميكنند. وقوع بهار عربي عربستان سعودي را حقيقتا دچار شگفتي كرد. پاسخ رياض اما تشكيل گروههاي سلفي در اين كشورها بود تا بتواند نفوذ بيشتري در آنها داشته باشد".
استراتژي عربستان سعودي رقابت با قطر، ديگر كشور سلطنتي و ثروتمند خليج فارس و إخوانالمسلمين است و به همين دليل هم اكنون بين عربستان و قطر رقابتي فشرده براي جذب بيشتر سلفيها وجود دارد. عربستان هم اكنون پولهاي خود را در مناطق روستايي و فقير سرمايهگذاري ميكند، جايي كه ستون فقرات سلفيها به شمار ميآيد و به نظر ميرسد، رويكرد عربستان متحد كليدي آمريكا در رابطه با گروههاي سلفي بيشتر عملگرايانه باشد.
همانطور كه گفته شد، سوريه از جمله مناطقي است كه به عرصه تاخت و تاز سلفيها تبديل شده است. سلفيهاي سوريه پيوندي گسترده و عميق با اخوان المسلمين سوريه دارند و از آنجا كه سلفيها نوعي وابستگي به وهابيهاي سعودي دارند، لذا حلقه ارتباط آنها با وهابيهاي سعودي سلفيهاي اردن و سوريه هستند.
اين درحالي است كه بايد توجه داشت، سلفيهاي سوريه همواره علويهاي اين كشور را رد كرده و آنها را "رافضي" يعني مستحق كشتن ميدانند. جماعت اخوان المسلمين سوريه مهمترين گروه سلفي فعال در سوريه است كه از سال 1982(1361) مبارزات مسلحانه خود را عليه علويها و نظام سوريه آغاز كرد. در جريان يكي از اين درگيريها، درگيري شديدي در حماه و برخي ديگر از شهرهاي سوريه روي داد كه منجر به كشته شدن 30 هزار نفر از طرفداران اخوان المسلمين شد و اكنون نيز سلفيها اين كشتار را به جريانهاي حاكم فعلي ربط ميدهند و درصدد انتقام از طايفه علوي هستند.
عربستان سعودي از سال 1982(1361) عملا سلفيهاي سوريه را تغذيه كرده است. اين رويكرد نه تنها در سوريه بلكه در اردن و يمن نيز اتفاق افتاد. در سوريه عربستان كمك مالي فراواني در اختيار سلفيهاي سوريه قرار داده و حتي از طريق گروه 14 مارس در لبنان به رهبري "سعد الحريري" سلاحهاي زيادي نيز در اختيار گروههاي سلفي قرار داد تا در ابتدا به بحران سوريه دامن بزنند و پس از دامن زدن به آن، موجبات سرنگوني نظام سوريه را فراهم كنند.
در اين بين تشابه رويكرد اسرائيل و آمريكا با رويكرد عربستان در سوريه كه خواهان روي كار آمدن حكومتي وابسته به غرب در اين كشور و تفكيك محور مقاومت هستند، موجب شده تا ضمن نزديكي بيش از پيش رياض-تلآويو-واشنگتن، از هيچ فتنهاي در سوريه فروگذاري نكنند و حمايت مالي و نظامي و سياسي از سلفيهاي تكفيري بخشي از اين رويكرد جهت براندازي نظام در سوريه و روي كار آوردن نظامي وابسته به غرب و عربستان سعودي در اين كشور است.
اين موضوع در كنار ديگر تحركات سلفيها در كشورهاي منطقه به ويژه كشورهايي كه بهار عربي را به خود ديدهاند، ملزم ميكند كه به اهداف واقعي اين جريان ويرانگر پيبرده و آنها را برملا كنيم و اجازه ندهيم كه انقلابها از مسير واقعي خويش منحرف شوند.