تاریخ انتشار : ۱۳ دی ۱۳۹۳ - ۰۸:۲۳  ، 
کد خبر : ۲۷۱۸۷۶
پدیدارشناسی یک مرگ در نشست جامعه‌شناسان ایرانی

بغض‌ کارناوالی

سیدامین موسوی‌زاده - مقدمه: بزرگان جامعه‌شناسی کشور روز 18 آذرماه در تالار ابن‌خلدون دانشگاه تهران به همت انجمن جامعه‌شناسی ایران گرد آمدند. بهانه این همنشینی مرگ یک چهره‌ عرصه موسیقی بود؛ <بررسی و تحلیل پدیده‌ درگذشت مرتضی پاشایی> هنرمند موسیقی پاپ که چندی پیش بر اثر سرطان درگذشت و مراسم تشییع او به یک شگفتی بدیل شد. در این نشست چهار ساعته، دکتر حمیدرضا جلایی‌پور، دکتر محمدسعید ذکایی، دکتر محمود شهابی، دکتر نعمت‌الله فاضلی، دکتر سید محمدامین قانعی‌راد، دکتر مهدی منتظرقائم و همچنین دکتر یوسف اباذری به سخنرانی پرداختند. همایش با بریده‌ فیلمی از مراسم خاکسپاری مرتضی پاشایی آغاز شد و سپس قانعی‌راد به عنوان دبیر، زنگ آغازهمایش را به صدا در آورد. اما نشستی که می‌توانست همچون هر هم‌اندیشی دیگری با طعم تحلیل‌های متعارف پیش برود و به پایان برسد، به واسطه سخنان عریان و توفانی دکتر اباذری به یک «حادثه» در عرصه مطالعات اجتماعی ما بدل شد. شاید سخن اباذری را پیش از او هم کسانی گفته بودند اما هیچ‌یک جسارت طرح عریان و صریح آن را نداشتند. اکنون گزیده سخنان حاضران این نشست را بخوانید.

خیزش جمعیتی

حمیدرضا جلایی‌پور، استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، به عنوان سخنران اول، با بیان اینکه این پدیده را از زوایای مختلف می‌توان بررسی کرد، تفسیر و تبیین خود را مبتنی بر «خیزش جمعیتی» دانست چرا که جمعیت، بیهوده خیز برنمی‌دارد و در صورت وقوع باید آن را تحلیل کرد. او سپس با جملاتی کوتاه به توصیف این پدیده پرداخت: «در تشییع جنازه‌ پاشایی با‌وجود شرایط آلودگی و وارونگی هوا ده‌ها هزار نفر شرکت کردند و همچنین در پارک‌های بیست و شش شهر مختلف مردم به روشن کردن شمع و همخوانی و پخش ترانه و عکس او پرداختند.

همچنین شبکه‌های اجتماعی نیز با این قضیه همراهی کردند. حضور  دانش‌آموزان مدارس ابتدایی و دبیرستان و حتی تعطیلی آنها در برخی موارد قابل توجه بود.» عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، سپس با انتقاد از تفاسیر رسمی و غیر رسمی از این جریان، آن را نه یک عزاداری باشکوه، بلکه مصداقی از «جنبش اجتماعی جوانان» خواند و علت آن را در چهار عامل زمینه‌ای و چند علت تمام‌کننده توضیح داد. عامل نخست اینکه ما با تغییرات اجتماعی فراگیر روبه‌روییم اما پاسخ متوازنی به آنها داده نمی‌شود که گاهی چنین بروزهای اجتماعی پیدا می‌کند. دوم اینکه پاشایی ستاره‌ پاپ بود و از این واقعه باید به این نتیجه عینی رسیده باشیم که موسیقی پاپ مصرف‌کننده دارد.

سوم اینکه او هم در صدا و سیما مطرح شده و هم اینکه نسبت به کلیشه‌های رسمی زاویه دارد. او همانند مهران مدیری در طنز و فردوسی‌پور در ورزش زیستی دوگانه دارد. عامل چهارم اینکه خصوصیات فردی او با خصوصیات مردمی که جمع شده بودند تناسب داشت. یکی از علت‌های تمام‌کننده این بود که در مراسم تشییع جنازه او رسانه‌های ترکیبی یعنی صدا و سیما و شبکه‌های اجتماعی هم‌افزایی کردند. علت دیگر این بود که لذت حضور در جمع‌های بزرگ و برای جوانان در جامعه وجود ندارد و عزاداری پاشایی یک فرصت برای این جوانان بود.

به عقیده‌ جلایی‌پور این جنبش‌ها از میان‌رفتنی نیست بلکه با حکمرانی خوب و جامعه‌ مدنی و رعایت حقوق شهروندی می‌توان آن را از حالت غیرقابل‌پیش‌بینی خارج کرد. او در انتها تأکید کرد که از سال 76 تاکنون هیچ اتفاق مهمی نیفتاده که جامعه‌شناسان از پیش نگفته باشند اما گوش شنوایی وجود ندارد؛ بنابراین اگر نمی‌خواهند بشنوند، باید ببینند.

نوقبیله‌ها و درام‌های اجتماعی

پس از جلایی‌پور، نوبت به سخنرانی دکتر محمدسعید ذکایی رسید. عضو هیأت علمی دانشگاه علامه با برشمردن حجمی انبوه از مفاهیم جامعه‌شناسی و مطالعات فرهنگی و روانشناسی و به قول نعمت‌الله فاضلی تمام زرادخانه‌ علوم اجتماعی، نگاه خود را با سیاست‌های هویت و سبک‌زندگی پست‌مدرن همراستا دانست. در فهم این فرآیند، موسیقی و جایگاه عمومی موسیقی عامه‌پسند در فرهنگ جوانان مهم است. مخاطبان پاشایی دهه‌ شصتی‌ها و دهه‌ هفتادی‌ها بودند. از ویژگی‌های این نسل علاقه به اسطوره، علاقه به دیده‌شدن، گاه علاقه به کار تیمی، علاقه به پاسخ سریع، عدم اعتقاد به ساماندهی و همچنین سرگردانی را می‌توان نام برد.

از نظر ذکایی، آگاهی اخلاقی مشترک می‌تواند «نوقبیله‌ها» را تولید کند و در این دوره که ماهیت پیوندهای جمعی جوانان عوض شده و ارتباطات سریع و کم‌هزینه شده است، فردگرایی به جای اتمیزه شدن، در احساسات و تجربه‌های جمعی بروز دارد که خود یک فردگرایی جدید است و فرد را در جماعتی می‌جوید که مثل خود می‌اندیشند. در تشییع پاشایی بهانه اندوه بود اما چنین دال‌هایی فی‌نفسه فقط محرک برای بروز احساسات جمعی است که حتی سوژه را نیز غافلگیر می‌کند.

این‌گونه درام‌ها و نمایش‌های اجتماعی گسست از سطح حیات عادی اجتماع برای رسیدن به نظم و نگاه تازه است که نیروی آن در تجربه‌ با هم بودن و با هم ساختن و با هم آزمودن است. او در انتها این پدیده را یک «اجتماع‌گرایی پست‌مدرن» و مشارکت اظهاری دانست که زمینه‌ساز بروز احساسات جمعی و سیاست معطوف به زندگی بوده است.

تخطی‌های کارناوالی

پس از دکتر ذکایی، عضو دیگر دانشگاه علامه، دکتر محمود شهابی، جامعه‌شناس، به سخنرانی پرداخت. او این پدیده را مصداقی از «تخطی‌های کارناوالی» دانست و برخلاف ذکایی معتقد بود که این مراسم لزوماً همه‌ طبقات را به یکسان در بر نگرفت و بیشتر طبقات متوسط به بالا درگیر آن شدند. تخطی‌های کارناوالی گاه فردی و منفعلانه است و گاه جمعی و اختصاصی مانند پدیده‌ پاشایی و گاه عمومی مانند انتخابات و شادی‌های صعود به جام جهانی و ولنتاین. گاهی نیز به صورت بسیار کوچک اما به علاوه‌ عناصر جهان‌وطن رخ می‌دهد مانند گروه «هپی» در ایران.

از نظر شهابی حضور در مراسم پاشایی به دلایلی که جلایی‌پور نیز به آن اشاره کرد کم‌هزینه‌ترین تخطی کارناوالی به شمار می‌آمد؛ هر چند در تمام این تخطی‌ها سلسله‌مراتب فرهنگی وارونه می‌شود و امر مقدس و غیرمقدس در کنار هم قرار می‌گیرند و نوعی از همنشینی اضداد را شاهد هستیم.

او تحلیل نقطه‌‌ای را نادرست خواند و این پدیده را در «روند فرهنگی» دهه‌ اخیر تحلیل کرد و نقطه‌ عزیمت تحلیل خود را جهانی‌شدن و همگانی‌شدن رسانه دانست. در زیرزمین فرهنگی جامعه، گروه‌های مختلفی هستند و چنین رویدادهایی این گروه‌ها را آشکار می‌کند. به رسمیت نشناختن این روندهای فرهنگی جایی بجز انکار و بی‌اعتنایی باقی نمی‌گذارد و این بی‌اعتنایی در عین حال که می‌تواند در حد مقاومت‌های نشانه‌شناختی باشد، یکی از مراحل «کارناوالی‌شدن اجتماع» است.

شهابی همچنین از مفهوم «صدای مورب» سود جست و اظهار داشت که در نبود تشکل‌یافتگی جامعه و جامعه‌ مدنی چاره‌‌ای جز توسل به «صدای مورب» وجود ندارد. هر چند در مراسم پاشایی عده‌‌ای هم صرفاً مخاطب هنرمند بودند، اما به هر حال گروهی هم با اهداف دیگر به این اجتماعات پناه آورده‌اند. در واقع به جای شادی پس از جام جهانی، در اینجا بغض کارناوالی گروهی ترکید و تا زمانی که به سیاست حزبی بازنگردیم و سیاست‌های خیابانی را دنبال کنیم، باز هم از این تخطی‌های کارناوالی خواهیم داشت.

سه پاشایی، سه تفسیر، سه فرهنگ

پس از سخنان دکتر شهابی، بخش نخست همایش به پایان رسید و بخش دوم آن پس از وقفه‌‌ای کوتاه با سخنرانی دکتر نعمت‌الله فاضلی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، آغاز شد. دکتر فاضلی در آغاز «سه پاشایی» را از هم متمایز کرد: نخست؛ او که آواز خواند و درگذشت و عنصری از فرهنگ موسیقایی عامه‌پسند بود، دوم؛ او که آواز خواند و تشییع شد که امری اجتماعی و فرهنگی است، و سوم؛ او که تشییع شد و تفسیر شد. فاضلی سخن خود را درباره پاشایی سوم دانست که به دلالت و نمادی سیاسی تبدیل شده است.

آنچه مهم است و تدوام دارد، بازنمایی‌ها و تفاسیر آن مراسم است که خود سه گروه یا سه پارادایم هستند.

دسته‌ نخست پارادایم سنتی محافظه‌کار که می‌کوشد به کمک بازنمایی جدید نوعی بازتولید سنت را تعریف کند و خوانش غیرانتقادی و متعارف و معمول از آن ارائه کند. این تفسیر با اشاره به نشانه‌هایی چون مذهبی بودن پاشایی، الگوی جوان ناکام، مداح بودن پدر، زمان فوت در محرم، عاطفی بودن جامعه، انتشار فیلم‌های لحظه‌ درگذشت و بیماری پاشایی تلاش کرد، آن را امری طبیعی و واکنشی طبیعی از سوی جامعه‌‌ای اخلاقی و ارزشی قلمداد کند که با خانواده‌ او همدردی کرده‌‌اند. دسته‌ دوم مانند نگاه دکتر جلایی‌پور انتقادی است و این پدیده را با بیان‌ها و دلالت‌های مختلف در نسبت با گفتمان‌های حاکمیت و قدرت تفسیر می‌کنند.

او با این سؤال از گروه اول انتقاد کرد که اگر این پدیده امری طبیعی بود، چرا در موارد مشابه رخ نداده است و همچنین چرا رسانه‌های رسمی و غیر رسمی تا این اندازه به آن پرداخته‌اند؟ همچنین با این جمله دسته‌ دوم را به نقد کشید که نظریه‌ جنبش‌های اجتماعی آشکارا باطل است چرا که همه‌ جنبش‌های اجتماعی آرمان دارند اما «جنبش پاشایی» فاقد چنین «دال مرکزی» است. او سپس تحلیل خود را در پاسخ به این دو تفسیر ارائه کرد و آن را تا حدی ناظر به «نوقبیله‌گرایی» دانست.

او کوشید تحلیل خود را بر مفهوم «حیات ذهنی در جامعه‌ کلانشهری» استوار کند که عناصر مختلفی دارد مانند فروپاشی هویت‌های جمعی‌تاریخی، تنهایی انسان و نیاز به شکل تازه‌‌ای از معاشرت‌پذیری و تعامل سیال که هم ما را از تنها بودن محض نجات دهد و هم تنهایی ما را تضمین کند که این خود یک فردگرایی جدید است. با هم بودن برای انسان کلانشهری که اشکالی مانند پاساژها و پارک‌ها دارد، می‌تواند حول و حوش سوگواری شکل بگیرد.

فاضلی همچنین سه فرهنگ را از هم متمایز کرد: فرهنگ رسوب‌یافته، فرهنگ دولتی و حکومتی و فرهنگ در حال ظهور که هنوز به رسمیت شناخته نشده و نیز رسوب هم نیافته است ولی ممکن است در آینده یکی از آن دو شود. مانند موسیقی راک‌ اند رول که با وجود مخالفت‌های دامنه‌دار سرانجام در پنجاهمین سالگرد حکومت ملکه الیزابت در مراسم اجرا شد. فاضلی اهمیت بازنمایی پاشایی را در این دانست که نشانه‌‌ای از بلوغ فرهنگ در حال ظهور است چرا که حاکمیت به آن اجازه داد.

از این لحظه به بعد این فرهنگ میل به رسوب و میل به پیوند با سیاستگذاران را دارد و سیاستگذاران فرهنگی هم می‌خواهند خود را با آن پیوند بزنند. او در انتها تأکید کرد مردم و حاکمیت باید به جای نشانه‌‌های قرمز بر «نشانه‌های خاکستری» متمرکز شوند تا بدون تنش امکان همزیستی فرهنگ در حال ظهور با گفتمان‌های سیاسی فراهم شود.

در جست‌وجوی سیاست زندگی

سپس دکتر مهدی منتظرقائم، استادیار گروه ارتباطات اجتماعی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، به ارائه‌ نظرات خود پرداخت. او در آغاز با طرح این پرسش که «پاشایی کیست؟» کوشید با این عبارات او را توصیف کند: ستاره‌ای در حال ظهور، جوان‌پسند، پاک و بدون حاشیه، مردمی، و قربانی سرطان. منتظرقائم سپس با اشاره به اینکه این مراسم «پدیده» نبود، اشاره کرد که بزرگ‌ترین تجمع پاشایی 60 هزار نفر بوده است و از این لحاظ هر چند اهمیت دارد، اما استثنا نیست و از حوادث نرمال جامعه‌ ما بسیار کوچک‌تر است. دوم اینکه مربوط به دهه‌ شصتی‌ها است و نه هفتاد و بعد از آن؛ یعنی نسل به ‌علاوه و منهای سی سال.

مهم‌ترین ویژگی این نسل رجوع به سیاست زندگی و فرا ملی و گریز از سیاست فردگرا و جمع‌گرا و همچنین بازگشت به بازتعریف هویت است. همچنین این «پدیده» نقطه‌ تلاقی چند جنبش است که وجوهی مشترک دارند از جمله اینکه او از عقلانیت ایدئولوژیک و زندگی در جهان صرفاً سیاسی توبه کرده و می‌خواهد زندگی را در سطح افقی معنا دهد.

او در انتها دال مرکزی و آرمان مشترک این جنبش‌ها را این گونه تعریف کرد: من می‌خواهم زندگی کنم و تنفس کنم. من می‌خواهم استقلال عمل داشته باشم و تحت سلطه نباشم.

حفره‌ آگاهی

در انتها دکتر سیدمحمدامین قانعی‌راد، رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران، که دبیری جلسه را نیز به عهده داشت، با تأکید بر عنوان همایش و اینکه پدیدارشناسی؛ «پژوهشی در آگاهی» است، پرسید که این حادثه، چه تصویری را از وضعیت آگاهی در جامعه به دست می‌دهد؟ او این تصویر را حیرت و شگفتی دانست، هر چند اذعان کرد عظمت جمعیت چندان نبود و مراسم نیز آرام و بدون عواطف شدید برگزار شد. به علاوه، چنین تشییع جنازه‌ بزرگی، جدید هم نیست و پیش از انقلاب در سوگ یک شخصیت مذهبی مانند آیت‌الله بروجردی، یک ورزشکار مانند تختی و یک خواننده‌ زن دیده شده است.

رئیس انجمن جامعه‌شناسی ایران اما بعد شگفتی را در این دانست که در حالی که عده‌‌ای می‌گریستند، گروهی خبر نداشتند که پاشایی که بوده است. این نمایانگر «یک حفره‌ آگاهی» است که خود، دو شکاف را نمایندگی می‌کند. نخست میان بخش سالمند و جوان که هر چند ارزش‌های متفاوتی ندارند اما رابطه‌ گفت‌وگو در میان‌شان قطع شده است و از طرف دیگر، شکاف سیاستگذاران و رسانه‌های رسمی با مردم. در نتیجه جامعه دچار «بحران آگاهی» شده و پدیده «مرگ پاشایی» این حفره را به ما نشان داد.

سیاست‌زدایی و ابتذال

اما جنجالی‌‌ترین بخش این همایش، سخنرانی خارج از انتظار دکتر یوسف اباذری، دانشیار گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران، بود که بیشتر به عنوان یک تعارف، تریبون در اختیار او قرار گرفت که در مراسم حاضر شده بود. اباذری با اشاره به مستندی که چندی پیش از تلویزیون پخش شد و مشکلات یک استان را به تصویر می‌کشید، اظهار تأسف کرد که هیچ‌کس به این فیلم کوچک‌ترین توجهی نکرد، اما فیلم فوت یک هنرمند چنین بازتاب پیدا می‌کند. او با اشاره به مفهوم «مود» در فلسفه هایدگر و پوشاندن مسائل حقیقی، به تحلیل موسیقایی پاشایی پرداخت.

او دیدی کاملاً انتقادی به موسیقی پاپ داشت و از همین منظر مباحث خود را طرح کرد. طبق گفته اباذری، موسیقی پاپ از نوع آن چیزی که مرتضی پاشایی عرضه می‌کرد، در پایین‌ترین مرتبه هنری است و مصداق نهایت ابتذال است. اباذری، گامی فراتر نهاد و حضور فراگیر مردم در مراسم تشییع پاشایی را بشدت مورد انتقاد قرار داد و تعابیر توهین‌آمیزی در خصوص مردم به کار برد که اعتراض مخاطبان را در پی داشت. او در مقام شبیه‌سازی تشییع پاشایی با یک خواننده مبتذل در دهه 30 برآمد و چنین اتفاقاتی را مصداق سیاست‌زدایی از جامعه دانست.

اباذری با اشاره به حضور گسترده‌ چهره‌های ورزشی و هنری در شورای شهر، این فعل و انفعال را عامدانه و به منظور «سیاست‌زدایی» قلمداد کرد. این سخنان که بعضاً با لحنی تند نیز ادا شد، با واکنش برخی از حضار مواجه شد و جلسه را به بحث و مباحثه کشاند.

سخنان صریح و بی‌پرده اباذری، طبعاً موجی از اعتراض را میان حاضران در سالن برانگیخت تا آنجا که یکی از حضار، مبنای تحلیل اباذری را بشدت «خودمحور» و از جنس خطابه‌های تمامیت‌خواهانه دانست. او خطاب به اباذری گفت که «من پاشایی را انتخاب کرده‌ام» اما اباذری به او پاسخ داد که تو فقط گمان می‌کنی که انتخاب کرده‌ای در واقع تو انتخاب دیگران را اجباراً پذیرفته‌ای. در انتها، در حالی که کلیددار تالار بی‌صبرانه منتظر پایان همایش بود، همچنان مناظره میان اباذری و مخالفانش ادامه داشت و گروهی نیز متبسمانه تالار ابن‌خلدون را ترک می‌کردند.

نظرات بینندگان
آخرین مطلب
ارسال خبرنامه
برای عضویت در خبرنامه سایت ایمیل خود را وارد نمایید.
نشریات